خانه » همه » مذهبی » عترت و قران

عترت و قران


عترت و قران

۱۳۹۲/۰۱/۳۱


۱۲۷ بازدید

با استفاده از برخی آیات قرآن لزوم مراجعه به پیامبر(ص) و به دنبال ایشان مراجعه به اهل بیت(ع) بخوبی آشکار می شود. زیرا در بسیاری از آیات کلیات گفته شده وتفسیر وتبین آن برعهده پیامبر و امام ازسوی خدا گذاشته شده مانند رکعات نماز و…این روش الهی منافات با کامل بودن قرآن برای هدایت بشر ندارد.زیرا اصول هدایت در قرآن آمده است. مانند آیه شریفه «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا…»(حشر,آیه ۷) و «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم…»(نحل , آیه ۴۴)

هم چنین تلازم قرآن کریم و اهل بیت(ع) در احادیث فراوانی آمده از آنجمله حدیث ثقلین است.

با استفاده از برخی آیات قرآن لزوم مراجعه به پیامبر(ص) و به دنبال ایشان مراجعه به اهل بیت(ع) بخوبی آشکار می شود. زیرا در بسیاری از آیات کلیات گفته شده وتفسیر وتبین آن برعهده پیامبر و امام ازسوی خدا گذاشته شده مانند رکعات نماز و…این روش الهی منافات با کامل بودن قرآن برای هدایت بشر ندارد.زیرا اصول هدایت در قرآن آمده است. مانند آیه شریفه «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا…»(حشر,آیه 7) و «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم…»(نحل , آیه 44)

هم چنین تلازم قرآن کریم و اهل بیت(ع) در احادیث فراوانی آمده از آنجمله حدیث ثقلین است.

واژة «ثقلین» دوگونه خوانده می‎شود؛ گاه بر وزن «حَرَمَین» که مفرد آن «ثَقَل» است، خوانده می‎شود، به معنای چیز گرانمایه و پرارزش و به معنای متاع مسافر نیز آمده است و گاه بر وزن «سِبطَیْن» به معنای شیء سنگین وزن می‎آید. برخی از محقّقان اولی را به معنای گرانمایة معنوی و دومی را به معنای اعم گرفته‎اند. (ر.ک: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مادة ثقل؛ مجمع البحرین، لسان العرب و…؛ ماده ثقل).

واژة «ثقلان» در کلام الهی دربارة «جن و انس» به کار رفته (الرحمن، آیة 3) و در سخن پیامبر بیانگر «قرآن و عترت» است.

حدیث ثقلین

«حدیث ثقلین» از پرآوازه‎ترین احادیث گنجینه‎های حدیث مسلمانان است و دانشمندان و بزرگان مذاهب اسلامی در کتاب‎هایشان، اعم از صحاح و سنن و مسائید و تفاسیر و سیره ها و تواریخ و لغت و غیر این‎ها، از این حدیث یاد کرده‎اند. شیعیان این حدیث صحیح و متواتر را یکی از دلائل امامت و وصایت بلافصل حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ می‎دانند و آن را به هشتاد و دو طریق، با عبارات گوناگون از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت کرده‎اند. (دایرة المعارف تشیع، مدخل حدیث ثقلین، اعیان الشیعه، ج 1، ص 370). اهل سنّت نیز این حدیث را معتبر دانسته و آن را از ده‎ها طریق و از بیست و اندی صحابه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت کرده‎اند. «سخاوی شافعی» (شمس الدین ابی الخیر) متوفای 902 ق، در کتاب «استجلاب ارتقاء الغرف» و «سمهودی شافعی» متوفای 911 ق، در کتاب «جواهر العقدین»، پس از نقل حدیث شریف ثقلین به روایت «زید بن ارقم»، «ابوسعید خدری»، از مسلم و ترمذی و دارمی و نسایی و ابی یعلی و ابن خزیمه و طبرانی و حاکم و ضیاء مقدسی ـ که همة آن‎ها از مشاهیر و بعضاً از امامان اهل سنت به شمار می‎روند ـ آن را به تفصیل از بیش از بیست صحابی روایت کرده‎اند. نام‎های صحابیان راوی، به نقل سخاوی عبارت است از: زید بن ارقم، ابوسعید خدری، جابر. خدیفه بن السید، خزیمة بن ثابت، سهل بن سعد، ضمرة (الأسلمی)، عامر بن لیلی (الغفاری)، عبد الرحمن بن عوف، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عدی بن حاتم، علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ ، ابی‎ذر، ابی‎رافع، ابی شریح الخزاعی، ابن قدامة الانصاری، ابی هریرة، ابی الهیثم بن التیهان، و مردانی از قریش و ام سلمه و ام هانی دختر ابی طالب. (خلاصة العبقات، سید علی حسین میلانی، ج 1، ص 93 ـ 96، منشورات قم الدراسات الاسلامیة).

مرحوم علامه میرحامد حسین هندی، اسناد این حدیث را در منهج دوّم کتاب گرانسنگ «عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار» که به چاپ جدید، بر صد جلد بالغ می‎شود». به تفصیل آورده است و استاد حسین میلانی آن را تحت عنوان «خلاصة العبقات»تلخیص نموده و راویان آن را تا قرن چهارده یاد کرده است؛ همچنین فصل بزرگ را برای توثیق راویان و تأیید آن‎ها و اثبات تواتر حدیث ـ مستند به گفتار بزرگان اهل سنّت ـ اختصاص داده و گفته‎های معدود مخالفان را استادانه به نقد کشیده است.

صاحب عبقات راویان این حدیث را که روایت آن‎ها ثبت شود، برشمرده و از امام علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ و فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ وحسن بن علی ـ علیه السّلام ـ یاد کرده است. (ر.ک: همان و حدیث ثقلین، دار النقریب بین المذاهب الاسلامیة، القاهرة)

گفتنی است حدیث شریف «ثقلین» در مقاطع و زمان‎ها و مکان‎های گوناگونی از پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ صادر شده و با اختلاف‎هایی در الفاظ نقل گردیده است که عموماً در الفاظی چون «کتاب»، «عترت» و «اهل بیت» مشترک‎اند و «دیگر» الفاظ، در صدر و ذیل روایات اختلافاتی دیده می‎شود. مقاطعی که این حدیث از پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده عبارت است از: غدیر خم در راه بازگشت پیامبر از حجة الوداع (مسلم[1] و نسایی)، در ایام حج و روز عرفه (ترمذی، ج 5، ص 662، حدیث 3786، دار احیاء التراث العربی)، حجفه (اسد الغابة، فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، ج 3، ص 47، ط مصر)، در بیماری وفات (الصواعق المحرقه، ابن حجر الهیثمی الملکی، ص 75، مطبعة المیمنیة ـ مصر)، در حجة الوداع در مسجد خیف (بحار الانوار، علامه مجلسی، 23، ص 129)، هنگام بازگشت از طائف و پس از فتح مکّه (صواعق، ص 89).

در کتاب «صحیح مسلم» که از معروف‎ترین منابع دست اوّل اهل سنّت است چنین آمده «قام رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ یوماً فینا خطیباً بماءٍ یدعی خمّاً، بین مکة و المدینة، فحمداله و اثنی علیه و وَعَظَ و ذکر ثمّ قال: امّا بعد، الا ایها الناس فانما انا بشر، یوشک أن یاتی رسول ربّی فاجیب، و انی تارک فیکم الثقلین، اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور، فخدوا بکتاب الله و استمسکوا به فحثّ علی کتاب الله و رغب فیه، ثم قال و اهل بیتی، اذکر کم الله فی اهل بیتی، اذکر کم الله فی اهل بیتی، اذکر کم الله فی اهل بیتی…» (صحیح مسلم، ج 4، حدیث 2408)؛ پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در میان ما برخواست و خطبه خواند، در محلی که آبی بود به نام «خمّ» (غدیر خم) که در میان مکه و مدینه قرار داشت. پس حمد خدا را به جا آوردو بر او ثنا گفت و موعظه کرد و پند و اندرز داد؛ سپس فرمود: امّا بعد، ای مردم! من بشری هستم و نزدیک است فرستادة پروردگارم بیاید و دعوت او را اجابت کنم و من در میان شما دو چیز گرانمایه به یادگار می‎گذارم؛ نخست، کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، پس کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسّک جویید ـ پیامبر دربارة قرآن تشویق و ترغیب فراوانی کرد ـ سپس فرمود: و اهل بیتم را؛ به شما توصیه می‎کنم که خدا را دربارة اهل بیتم فراموش نکنید، به شما توصیه می‎کنم که خدا را دربارة اهل بیتم فراموش نکنید، به شما توصیه می‎کنم که خدا را دربارة اهل بیتم فراموش نکنید (اشاره به این که مسئولیت الهی خویش را دربارة آنان رعایت کنید)…».

روایت دیگری از حدیث ثقلین:

در کتاب معروف سنن ترمذی (صحیح ترمذی)، در بحث مناقب اهل بیت ـ علیه السّلام ـ از قول «جابر بن عبدالله» می‎خوانیم: «رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را هنگام حج، روز عرفه دیدم که بر شتر مخصوص خود سوار بود و خطبه می‎خواند. شنیدم که می‎فرمود: یا ایها الناس! ابن قد ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا؛ کتاب الله و عترتی، اهل بیتی (صحیح ترمذی، حدیث 3786)؛‌ای مردم! من در میان شما دو چیز گذاردم که اگر آن‎ها را بگیرید (و دست به دامن آن‎ها بیاویزید) هرگز گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا وعترتم، اهل بیتم» سپس ترمذی می‎افزاید:‌همین معنا را ابوذر و ابوسعید (خدری) و زید بن ارقم و خدیفه نیز روایت کرده‎اند.

همو پس از نقل این روایت با کمی فاصله، از ابوسعید و زید بن ارقم نقل می‎کند که هر دو گفتند: «قال رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی؛ احدهما اعظم من الاخر ما کتاب الله حبلٌ ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و من یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما (همان، حدیث 3788)؛ رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود، من در میان شما چیزی به یادگار می‎گذارم که اگر به آن تمسک جویید ، بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد؛ یکی از آن دو بزرگ‎تر از دیگری است؛ کتاب خدا که ریسمانی است کشیده شد از آسمان به سوی زمین و (دیگر) عترتم ـ اهل بیتم ـ واین‎ها هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند؛ پس ببینید بعد از من، چگونه دربارة آنها رفتار خواهید کرد».

روایات دیگر این حدیث، چنان که ذکر شد، در لفظ و محتوا نزدیک و شبیه به هم می‎باشند، لذا از ذکر آن‎ها خودداری می‎کنیم (رک: خلاصه عبقات، حدیث ثقلین، دایرة المعارف تشیع، مدخل حدیث ثقلین، پیام قرآن، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، ج 9، ص 62 ـ 71، مطبوعاتی هدف، قم و…) .

نکات مهم حدیث ثقلین

این حدیث شریف خطوط مهمی را در برابر مسلمانان ترسیم می‎کند که به قسمتی از آن‎ها اشاره می‎شود:

1. قرآن و اهل بیت ـ علیه السّلام ـ همیشه همراه یکدیگر و جدای ناپذیرند و آن‎ها که طالب حقایق قرآن‎اند، باید به اهل بیت ـ علیه السّلام ـ رجوع کنند.

2. همان گونه که پیروی از قرآن بدون هیچ گونه قید و شرط بر همة مسلمانان واجب است، پیروی از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ نیز بدون قید و شرط واجب می‎باشد.

3. اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ معصوم‎اند؛ زیرا جدایی ناپذیر بودن آن‎ها از قرآن از یک سو و لزوم پیروی بدون قید و شرط از آنان از سوی دیگر، دلیل روشنی بر معصوم بودن آن‎ها از خطا و اشتباه و گناه است؛ چرا که اگر آن‎ها گناه یا خطایی داشتند از قرآن جدا می‎شدند، و پیروی از آنان، مسلمانان را از ضلالت وگمراهی بیمه نمی‎کرد و این که می‎فرماید: با پیروی از آنان در برابر گمراهی‎ها مصونیّت دارند، (لن تضلوا) دلیل روشنی بر عصمت آن‎ها است.

4. پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در این حدیث شریف فرمود: «این دو همیشه با هم هستند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند، این به خوبی نشان می‎دهدکه در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهل بیت ـ علیه السّلام ـ به عنوان پیشوای معصوم وجود دارد و همان گونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آن‎ها نیز همیشه چراغ هدایت‎اند، پس باید کاوش کنیم و در هر عصر و زمان آن‎ها را بیابیم؛ این مطلبی است که برخی از دانشمندانی اهل سنّت مانند «سمهودی»، بدان تصریح کرده است. (رک: خلاصة عبقات الانوار، ج 22، ص 285).

5. از این حدیث شریف استفاده می‎شود که جدا شدن یا پیشی گرفتن از اهل بیت ـ علیه السّلام ـ پایة گمراهیاست و هیچ انتخابی را نباید بر انتخاب آن‎ها مقدم داشت.

6. آن‎ها از همه افضل و اعلم و برترند. (رک: پیام قرآن، ج 9، ص 75 ـ 76).

[1] . صحیح مسلم، ج 4، باب 4، 2408، دار الفکر؛ خصایص نسایی، ص 20، ط التقدم ـ مصر.

یکی از مباحث بسیار مهم و باارزش در معارف دین مبین اسلام و مذهب نورانی تشیع، پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ در کنار پیروی از قرآن است؛ زیرا قرآن و عترت پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ دو ودیعة الهی و دو گوهر گرانبهای به امانت گذاشته شده از سوی رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ هستند که تمسک به آن دو ، مایة حرکت، رشد، سعادت و تکامل انسان‌ها و جوامع بشری به حساب می‌آیند.

این دو ثقل ارزشمند، نشأت یافته از یک منبع، و در حرکت به یک مسیر، و سرانجام به یک مقصد منتهی خواهند شد. آنان که به دنبال سعادت و هدایت در دنیا و آخرت هستند، بی‌تردید باید گمشدة خویش را در آن دو، جست‌جو کنند، آن هم نه به صورت مجزا و جدا از هم؛ زیرا قرآن بدون عترت و عترت بدون قرآن، نه مورد توصیة قرآن است و نه مورد تأیید عترت؛ قرآن ابتدا پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و سپس اهل بیت عصمت و طهارت را نخستین و برترین معلم، مبیّن و مفسّر آیات خویش معرفی نموده است. به راستی چه کسانی می‌توانند، بهتر از اهل بیت عصمت قرآن را تفسیر نمایند؟! از این‌رو، باید اهل بیت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را شناخت، و از آنان چگونه خواندن و چگونه فهمیدن قرآن را فرا گرفت.

نقش اهل بیت ـ علیهم السلام ـ در مورد قرآن

در اینکه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ در زمینه قرآن چه نقشی دارند، می‌توان از خود قرآن جویا شد، و پاسخ را از زبان گویای خود قرآن شنید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»[1] ، «و پیش از تو، جز مردانی که به آنها وحی می‌کردیم، نفرستادیم. اگر نمی‌دانید، از آگاهان بپرسید (تا تعجب نکنید از اینکه پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است) * (از آنها بپرسید که ) از دلایل روشن و کتب (پیامبران پیشین آگاهند) و ما این ذکر (= قرآن) را بر تو نازل کردیم، تا آنچه را که به سوی مردم نازل شده است، برای آنها روشن سازی؛ و شاید اندیشه کنند!».

مرحوم علامه طباطبایی (قدس سره) در ذیل آیة بالا، در مقام بیان و مقصود از «ذکر» که پیامبر است یا قرآن، «أهل الذکر» را در جملة «فسئلوا أهل الذّکر» همان اهل بیت تفسیر کرده و از همین جمله استفاده می‌کند که اهل بیت مبیّن و معلّم قرآن هستند. و به لحاظ اینکه خطاب در آیه خاص است و ممکن است، مورد خاص مندرج در صدر آیه، مراد و مقصود باشد، با ضمیمه کردن حدیث شریف «ثقلین» به آیه دوم همین سوره، مبیّن بودن اهل بیت را کشف می‌کند و می‌فرماید:

«و فی الآیة دلالة علی حجّبة قول النبی ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فی بیان الآیات القرآنیّة، و أمّا ماذکره بعضهم أنّ ذلک فی غیر النصّ و الظاهر من المتشابهات أو فیما یرجع إلی أسرار کلام اللّه و ما فیه من التأویل فممّا لاینبغی أن یصغی إلیه. هذا فی نفس بیانه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ، ویلحق به بیان أهل بیته لحدیث الثقلین المتواتر و غیره، و أمّا سائر الاُمّة من الصّحابة أو التابعین أو العلماء، فلا حجیّة لبیانهم لعدم شمول الآیة و عدم نصّ معتمد علیه یعطی حجیّة بیانهم علی الإطلاق»[2] «این آیه دلالت دارد بر حجیت قول رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ، در بیان آیات قرآن و تفسیر آن، چه آن آیاتی که نسبت به مدلول خود صراحت دارند، یا آنها که ظهور دارند، یا آنها که متشابه‌اند، یا آیاتی که مربوط به اسرار الهی هستند، بیان و تفسیر رسول خدا در همة آنها حجت است، و اینکه بعضی گفته‌اند، کلام رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در تفسیر متشابهات و آن آیات که مربوط به اسرار الهی‌اند، حجیت دارد، و اما آن آیاتی که در مدلول خود صریح و یا ظاهرند، و احتیاج به تفسیر ندارند، کلام رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در آن موارد حجت نیست، حرف صحیحی نیست، و نباید به آن اعتنا نمود.

«این در خود بیان رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ است، و در ملحقات بیان آن جناب که همان بیانات ائمه هدی ـ علیهم السلام ـ است، نیز مطلب از این‌قرار است؛ زیرا به حکم حدیث ثقلین بیان ایشان هم بیان رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ است و ملحق به آن است، به خلاف سایر افراد است، هر چند صحابه و یا تابعین و یا علمای امّت باشند، کلامشان حجت نیست، برای اینکه آیة شریفه شامل آنان نمی‌شود، نصّی هم که بتوان به آن اعتماد نمود و دلالت بر حجیت علی الاطلاق کلام ایشان کند، در کار نیست».[3]

در برخی از کتب تفسیری اهل سنّت نیز «اهل ذکر» به ائمة اهل بیت ـ علیهم السلام ـ تفسیر شده است[4].

همچنین در همین خصوص مرحوم علامه ـ رحمة اللّه علیه ـ در تفسیر آیة: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ»[5] ، «سپس این کتاب (آسمانی) را به گروهی از بندگان برگزیدة خود، به میراث دادیم؛ (امّا) از میان آنها عده‌ای بر خود ستم کردند و عده‌ای میانه‌رو بودند، و گروهی به اذن خدا در نیکی‌ها (از همه) پیشی گرفتند، و این همان فضیلت بزرگ است». می‌فرماید:

«واختلفوا فی هؤلاء المصطفین من عباده من هم؟ فقیل: هم الأنبیاء، وقیل: هم بنو إسرائیل و… وقیل: هوالمأثور عن الصادقین ـ علیه السلام ـ فی روایات کثیرة مستفیضة أنّ المراد بهم ذریّة النبیّ ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ من أولاد فاطمه (س)، وهم الداخلون فی آل إبراهیم فی قوله: « إنَّ اللّه اصطفی ءادم و نوحاً و ءال إبراهیم…»[6]،وقد نصّ النبیّ ـ صلی اللّه علیه و آله ـ علی علمهم بالقرآن، وإصابة نظرهم فیه و ملازمتهم إیّاه، بقوله فی الحدیث المتواتر المتّفق علیه: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض».

وعلی هذا، فالمعنی بعد ما أوحینا إلیک القرآن ـ ثم للتراخی الرتبی ـ أورثنا ذریّتک إیّاه وهم الذین اصطفینا من عبادنا إذا اصطفینا آل إبراهیم»[7] .

«در اینکه منظور از این بندگان خاص، چه کسانی‌اند، مفسرین اختلاف کرده‌اند، بعضی گفته‌اند: انبیا هستند، بعضی دیگر گفته‌اند بنی اسرائیل‌اند، که جزء مشمولین آیة: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ»، «خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داده» هستند.

و بعضی دیگر گفته‌اند: امت محمّداند که قرآن را از پیغمبر خود ارث برده، و نیز به سوی او بازگشت می‌کنند، و علمای‌شان بدون واسطه، از قرآن بهره‌مند می‌شوند، و بقیة امت به واسطه علما، و بعضی دیگر گفته‌اند: تنها علمای امت محمّدیّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ هستند.

بعضی دیگر ـ که روایات بسیار زیادی از دو امام باقر و صادق ـ علیهم السلام ـ بر طبق‌شان هست ـ گفته‌اند: مراد به این کسانی که اصطفا شده‌اند، ذریّة رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ از اولاد فاطمه (س) هستند که جزء آل ابراهیم و مشمول آیه: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ» نیز هستند.
و رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ هم تصریح فرموده به اینکه: عالِم به قرآن ایشانند، و نظر ایشان دربارة قرآن صائب است، و همواره ملازم با قرآن‌اند، و این را در روایتی فرموده که متواتر و مورد اتفاق دو طایفة امت از شیعه و سنی است، که فرمود؛ «من دو چیز گران بین شما می‌گذارم، و می‌روم، یکی کتاب خدا، و یکی هم عترتم و اهل بیتم، و نشانی عترتم آن است که حتی چشم بر هم زدنی، از قرآن جدا نمی‌شوند، و این دو همیشه ملازم هم هستند، تا با هم بر کنار حوض کوثر من را دیدار کنند».

بنابراین معنای آیه چنین می‌شود: بعد از آنکه ما قرآن را به تو وحی کردیم ـ چون کلمة «ثم» معنای بعدیّت رتبی را افاده می‌کند ـ آن قرآن را به ارث ذریّه‌ات که ما اصطفاءشان کردیم، و از بین همة ‌بندگان، آنان را در همان روزی که «آل ابراهیم» را بر می‌چیدیم برچیدیم، و انتخاب کردیم».[8]

آنچه که تاکنون گفته شد، نقش اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نسبت به قرآن، از نظرگاه خود قرآن بود، و اما از زبان رسول گرامی اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ، جامع‌ترین و کامل‌ترین سخن، همان حدیث «ثقلین» است که فرمود:

«إنّی تارک فیکم الثقلین، کتاب اللّة و عترتی، ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا أبداً وأنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض»[9].

نکاتی که از این حدیث شریف و گرانبها به دست می‌آید، عبارتند از:

1. از اینکه حضرت در روزهای واپسین عمرش، کتاب خدا و عترت خویش را در دریف هم و با تعبیر به: «إنّی تارک فیکم الثقلین»، «من دو چیز گرانبها را در بین شما ترک می‌کنم»، مورد توصیة همگان قرار می‌دهد، نشان دهندة نقش و جایگاه آن دو در هدایت انسان‌ها، و تعیین وظیفه نسبت به تبعیت از آن دو برای دیگران، و در اهتمام ورزیدن مسلمانان نسبت به آن دو است.

[1] . نحل، 43 ـ 44. [2] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 261. [3] . ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج 24، ص 128. [4] . التفسیر لابن کثیر، ج 4، ص 930. [5] . سورة فاطر، آیه 32. [6] . سورة آل عمران، آیه 33. [7] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 45. [8] . ترجمة‌ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 33، ص 73. [9] . فضائل الخمسة عن الصحاح الستّة، ج 2، ص 53.

2. از تعبیر به: «کتاب اللّة و عترتی» استفاده می‌شود، همان‌گونه که قرآن کریم در تمامی قرون و اعصار جاویدان است، عترت پیامبر نیز در کنار قرآن، جاویدان خواهد بود، کما اینکه جملة پایانی فرمایش حضرت، تصریح به همین مطلب دارد که فرمود: «و أنّهما لن یفترقا حتَّی یردا علی الحوض».

3. از تعبیر به: «ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا أبداً» استفاده می‌شود که آن دو مایة سعادت دنیوی و اخروی برای آنان که آن دو را نصب العین خویش قرار دهند، به حساب می‌آیند.

4. تعبیر به: «إن تمسّکتم بهما» به ما نحوه تبعیّت و پیروی از قرآن و عترت را می‌آموزد، و آن این است که ما در اطاعت و پیروی، آن دو را در ردیف هم قرار دهیم. به عبارت دیگر، پیروی از قرآن بدون اهل بیت و پیروی از اهل بیت بدون قرآن، نه تنها مایة‌ هدایت و سعادت نخواهد بود، بلکه مایة ضلالت و گمراهی انسان خواهد بود؛ زیرا به دنبال آن فرمود: «لن تضلّوا أبداً»؛ یعنی اگر شما، انسان‌ها قرآن را مؤید عترت پیامبر و هم‌چنین عترت پیامبر را مبیّن و مفسّر قرآن دانستید، هرگز دچار لغزش، ضلالت و گمراهی نخواهید شد.

اینجا است که با کلام حضرت، میزان نقش اهل بیت عصمت و طهارت در مورد قرآن برای ما روشن می‌شود.

5. نکته مهم دیگری که از «حدیث ثقلین» به دلالت التزام، به دست می‌آید، عبارت است از حفظ و صیانت قرآن از تحریف؛ زیرا طبق فرمایش پیامبر بر همگان تکلیف است که در مقام تبعیت از قرآن و عترت، آن دو را در کنار یکدیگر داشته باشند؛ از این‌رو، وظیفة هر محقق و پژوهشگر قرآنی هم این است که در پژوهش‌های قرآنی خویش، اعم از تفسیر و غیره، فرمایشات اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ را نیز در کنار قرآن ملاحظه نماید، تا راه، هدف و مطلب صواب را به کمک هم دریابد، و سعی و تلاش این است که آن دو گوهر گرانبها در طول تاریخ بشر از هر صدمه و آسیبی در امان بماند و حفظ شود، در نتیجه خود انسان نیز در پناه صیانت قرآن از تحریف، با استفاده از رهنمودهای عترت پیامبر، هرگز دچار ضلالت و گمراهی نخواهد شد.

اهل بیت ـ علیهم السلام ـ ، مفسّران اصلی قرآن

مطلب مهمی که مستفاد از نکته‌های یاد شده بالا است عبارت است از اینکه اهل بیت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ پس از رسول گرامی اسلام، تنها مفسّران اصلی و واقعی قرآن کریم هستند، و آنانند که باید به کمک و یاری‌شان، قرآن را به نحو صحیح تفسیر، تعلیم و تبیین کرد؛ زیرا قرآن، این کلام الهی، به فرمایش خود قرآن نور است: «أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»[1]، و کلام خدا جلوه‌ای از خدا است، و خدا نیز به مقتضای: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[2] نور است، پس کلام خدا هم نور است. بنابراین، کسی می‌تواند با قرآن در ارتباط باشد که خود نیز وجود نورانی یافته باشد. و این نورانیّت به نحو کامل‌تر و روشن‌تر فقط در اهل بیت ـ علیهم السلام ـ وجود دارد، چنانکه در زیارة «جامع‌ کبیره» می‌خوانیم: «و أنتم نور الأخیار»[3] .

و از طرفی، قرآن حقیقت و کنه رفیع و بلند مرتبه‌ای دارد، تا جایی که خود می‌فرماید: «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[4] . یعنی غیر از پاکان کسی به کنه و حقیقت آن دست نمی‌یابد؛ لذا چه کسانی بهتر و پاک‌تر از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ که قرآن، خود، نیز آنان را چنین معرفی کرده و می‌فرماید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»[5] .

بنابراین پاکانی چون اهل بیت ـ علیهم السلام ـ هستند که می‌توانند، به آن حقیقت بلند، دست یابند.

به علاوه، این سخن نیز از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ است که فرمودند: «لیس العلم بالتعلّم إنما هو نورٌ یقع فی قلب من یرید اللّه ـ تبارک و تعالی ـ أن یهدیه»[6] .

علم نور است؛ ولی نصیب هرکس نمی‌شود، بلکه نصیب کسانی می‌شود که خود را به نور علم و معرفت نزدیک کرده، و زمینة مشمولیت اراده و مشیت الهی را در خود ایجاد کرده باشند. مصداق بارز و کامل این حقیقت، خاندان پاک پیامبر هستند؛ زیرا قرآن به عنوان نور معرفی شده، و علم حقیقی هم بنا بر آنچه خود فرموده‌اند نور است، و این نور هم به قلب کسی راه می‌یابد که زمینة استعداد در او باشد، پس چه کسی یا کسانی را می‌توان یافت که زمینه استعداد آنان از این خاندان بیشتر و بهتر باشد؟ ما این آمادگی را جز در سینه‌های پاک و نورانی اهل بیت رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ نمی‌یابیم.

و به همین حقیقت، آن سخن مولای متقیان، دلالت دارد که فرمود:

«و اعلمو أنّکم لن تعرفوا الرّشد حتّی تعرفوا الّذی ترکه، و لن تأخذوا بمیثاق الکتاب حتّی تعرفوا الّذی نقضه، و لن تمسّکوا به حتّی تعرفوا الّذی نبذه، فالتمسوا ذلک من عند أهله فإنّهم عیش العلم، و موت الجهل، هم الّذین یخبرکم حکمهم عن عملهم، و صمتهم عن مّنطقهم، و ظاهرهم عن باطنهم، لایخالفون الدّین، و لایختلفون فیه، فهو بینهم شاهد صادق، و صامت ناطق»[7] .

«و بدانید هرگز به راه راست (دین حقّ) پی نخواهید برد تا کسی را که آن را واگذاشته (از آن پیروی ننموده) بشناسید، و هرگز به عهد و پیمان قرآن وفا نمی‌کنید (بخدا و رسول ایمان نمی‌آورید) تا کسی را که نقض عهد کرده و پیمان شکسته (به آنها نگرویده) بشناسید، و هرگز کتاب خدا چنگ نمی‌زنید (به دستور آن رفتار نمی‌نمایید) تا کسی را که آن را دور انداخته (به احکام آن عمل ننموده) بشناسید، پس (چون اشخاصی را که در راه راست قدم ننهاده و عهد و پیمان قرآن را شکسته و آن را رها کرده‌اند شناختید و از آنها دوری و بیزاری جستید) راه راست و وفای به عهد و پیمان وکیفیّت وابسته شدن به قرآن را از اهل آن (ائمه هدی ـ علیهم السلام ـ ) درخواست نمایید، زیرا ایشان زنده دارندة علم و دانش و میرانندة جهل و نادانی هستند (به دلیل اینکه) آنانند کسانی که حکم ایشان ( احکام شرعیّة و تکالیف الهیّه که بیان فرموده‌اند) شما را آگاه می‌سازد و از علم و دانائیشان، و خاموشی آنها (در جایی که سخن نباید گفت) از (نیکویی) گفتارشان، و ظاهرشان از باطنشان (برابری گفتار و کردارشان از درستی اعتقاد و راستی ایمان‌شان) مخالف دین نیستند (زیرا زمام آن به دست آنها بوده و معصوم و مبرّی از هر عیب و گناه می‌باشند) و در (هیچ حکم از احکام) آن با یکدیگر اختلاف ندارند (زیرا علوم آنان از یک سرچشمة که معدن رسالت باشد فرا گرفته شده است) پس دین دربارة آنان گواهی است راستگو ( به یگانگی و عدم اختلاف آنها گواهی می‌دهد) و خاموشی است گویا (در حقیقت دین گویا است که حقّ با ایشان است و ایشان با حق هستند، اگر چه در ظاهر سخنی نمی‌گویند)».

از ظاهر بعضی آیات قرآن نیز چنین بر می‌آید که نور علم و معرفت را در هر گنجینه‌ای نمی‌توان جست و جو کرد، بلکه در سینة ‌کسانی می‌توان یافت که خدای خالق و بخشنده به آنان عطا کرده باشد. در سورة «عنکبوت» می‌خوانیم:

«بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ»[8].

«ولی این آیات روشنی است که در سینة دانشوران جای دارد؛ و آیات ما را جز ستمگران انکار نمی‌کنند!»

در ذیل همین آیه، روایاتی از امام باقر ـ علیه السلام ـ وارد شده که آن حضرت، معصومین ـ علیهم السلام ـ را مصداق «أُوتُوا الْعِلْمَ» به شمار آورده‌اند، در اینجا به نقل دو روایت اکتفا می‌کنیم:

1. أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد الجوهریّ عن محمّد بن یحیی، عن عبدالرحیم[9]. عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ قال: إنّ هذا العلم انتهی إلیَّ فی القرآن، ثم جمع أصابعه، ثم قال: «بل هو آیتٌ بیِّنتٌ فی الصدور الذین أُتوا العلم»[10].

2. عن أحمد بن مهران، عن محمّد بن علیّ، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن أبی بصیر قال: سمعت أبا جعفر ـ علیه السلام ـ یقول فی هذه الآیة: «هو آیتٌ بیِّنتٌ فی الصدور الذین أُوتوا العلم» فأومی بیده إلی صدره»[11].

مقام اهل بیت در ارتباط با قرآن

مقام اهل بیت ـ علیهم السلام ـ آن قدر با قرآن مرتبط است که در روایات ما آن دو گوهر گرانبها قرین هم و در معیّت هم معرفی شده‌اند. امام «سجاد» ـ علیه السلام ـ در جواب سؤال معنا و مفهوم «معصوم» فرمود:

«هو المعتصم بحبل اللّه[12]، و حبل اللّه هو القرآن لایفترقان إلی یوم القیامة، والإمام یهدی إلی القرآن و القرآن یهدی إلی الإمام، و ذلک قول اللّه ـ عزّوجلّ ـ :«إنَّ هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم»[13]»[14].

««معصوم» همان اعتصام کننده و چنگ‌زنندة به ریسمان خدا است، و ریسمان خدا، همان قرآن است که تا روز قیامت (قرآن و معصوم) از یکدیگر جدا نمی‌شوند، پیشوا کسی است که به سوی قرآن هدایت می‌کند، و قرآن هم به سوی امام هدایت می‌کند، و این معنای همان آیة شریفه است که خدای ـ عزّوجلّ ـ فرمود: «إنّ هذا القرآن یهدی للّتی هی أقوم»، «این قرآن، به راهی که استوارترین راه‌ها است، هدایت می‌کند».

امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ نیز این معیّت را با تعبیر دیگر بیان نموده و می‌فرماید:

«إنّ اللّه ـ تبارک و تعالی ـ طهَّرنا و عَصَمَنا و جَعَلَنا شُهداء علی خلقه و حجّته فی أرضِهِ و جعلنا مع القرآن و القرآن معنا لانفارقه ولا یفارقنا »[15].

[1] . سورة نساء، آیه 174. [2] . سورة نور، آیه 35. [3] . عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 276. [4] . سور‌ة واقعة، آیه 79. [5] . سورة أحزاب، آیه 33. [6] . بحارالأنوار، ج 1، ص 225، ح 17. [7] . وسائل الشیعه، ج 18، ص 137، باب 13 از أبواب صفات قاضی، ح 26، نهج البلاغه فیض الإسلام، ص 450، خ 147، ش 15 ـ 18. [8] . سورة عنکبوت، آیه 49. [9] . در بصائر الدرجات: «عبدالرحمن» آمده است. [10] . بصائر الدرجات، ص 204، ح 1؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 255، ح 14؛ کنز الدقائق، ج 10، ص 158. [11] . الکافی، ج 1، ص 213، ح 1؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 254، ح1؛ کنز الدقائق، ج10، ص 155. [12] . در پاورقی معانی الأخبار آمده است: «أی أنَّ معصومیّته بسبب اعتصامه بالقرآن و عدم مفارقته عنه». [13] . سورة اسرار، آیه 9. [14] . معانی الأخبار، ص 132، ح 1. [15] . الکافی، ج1، ص 191، ج 1.

«خدای تبارک و تعالی ما را پاکیزه نمود و نگهداری فرمود و مار را بر خلقش گواه ساخت، و در زمینش حجت نهاد، و ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داد، نه ما از آن جدا می‌شویم و نه او از ما جدا می‌شود (کردار و گفتار ما با حقیقت معانی و مضامین قرآن منطبق است و جدایی ممکن نیست؛ زیرا ما سر مویی هم از قرآن تجاوز نمی‌کنیم)».

‌ گرچه رسول گرامی اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ قرآن را «ثقل اکبر» و عترت را «ثقل اصغر» معرفی کرده و می‌فرماید: «إنّی مخلف فیکم الثقلین الثقل الأکبر القرآن الثقل الأصغر عترتی و أهل بیتی»[1].

لیکن به دنبال این سخن ـ که در حجّة الوداع بود ـ حضرت انگشت سبابة دست راست را با سبابة دست چپ جمع کرد و فرمود: «کإصبعیّ هاتین ـ و جمع بین سبّابتیه ـ ولاأقول: کهاتین ـ و جمع بین سبّابتیه و الوسطی ـ فتفضل هذه علی هذه»[2]

«آن دو (= قرآن و عترت) مثل دو انگشت سبابه که در کنار هم باشند، (و) هیچ‌گونه برتری بر یکدگر ندارند، می‌باشند، نه مثل دو انگشت سبابه و وسطی که وقتی کنار هم قرار می‌گیرند، یکی برتر ـ (بلندتر) ـ از دیگری است».

البته منظور از اکبر بودن قرآن نسبت به عترت، بدان جهت است که قرآن پیام خدا است، و بر بندگان خدا ـ حتی پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ، تکریم و خضوع در برابر کلام و پیام مولا لازم و واجب است. همان‌گونه که فقیه برجسته، شیخ جعفر کاشف الغطا در مورد برتری قرآن نسبت به کتاب‌های آسمانی و انبیای الهی سخن به میان آورده، و می‌فرماید:

«إنّه ـ القرآن ـ أفضل من جمیع الکتب المنزلة من السماء و من کلام الأنبیاء والأصفیاء، و لیس بأفضل من النّبی صلی اللّة علیه و آله وسلم و أوصیائه ـ علیهم السلام ـ ، وإن وجب علیهم تعظیمه و احترامه؛ لأنَّه ممّا یلزم علی الملوک ـ وإن قرب من الملک نهایة القرب ـ تعظیم ما ینسب إلیه من أقوال… فتواضعهم لبیت اللّه ـ تعالی ـ وتبرّکهم بالحجر والأرکان والقرآن ولمکتوب من أسمائه وصفاته من تلک الحیثیّة لا ـ تقضی بزیادة الشرافیّة»[3].

«همانا قرآن، نسبت به تمامی کتاب‌های آسمانی، و سخن انبیا و انتخاب شده‌گان از سوی خدا برتری دارد؛ ولی نسبت به پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و أوصیای او برتری ندارد، هر چند تعظیم و احترام آن، بر آنان واجب است؛ زیرا بر بنده و مملوک، احترام آنچه که به مولای او منسوب است، لازم است، هر چند قرابت و نزدیکی آن بنده، نسبت به مولایش در نهایت قرب و نزدیکی باشد، بنابراین، تواضع پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و أوصیای او نسبت به خانة خدا، و تبرّک آنان به «حجرالأسود» و ارکان خانة خدا، و نسبت به قرآن و أسما و صفات آن، نشان از برتری آنها نیست».

در پایان موضوع بحث، از مطالبی که تا به اینجا دربارة نقش اهل بیت ـ علیهم السلام ـ در خصوص قرآن بیان شده، نتیجه می‌گیریم که اهل بیت پیامبر شایسته‌ترین افراد در تعلیم، تفسیر و تبیین واقعی قرآن کریم هستند، و باید از رهنمودهای آنان در فهم کلام الهی کمک گرفت و دیگر اینکه آنان نیز باید درکنار و معیّت قرآن، مورد اطاعت و پیروی قرار گیرند.

[1] . بحارالأنوار، ج 89، ص 102، ح 80. [2] . غیبة النعمانی، ص 17؛ تفسیر القمی، ج1 ، ص 3. [3] . کشف الغطاء، ص 297.

صاحب‌علی محبّی
http://www.andisheqom.com/Files/whoisshia.php

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد