۱۳۹۵/۰۸/۲۴
–
۷۶۶ بازدید
@ ـ اگر هدف از آفرینش، فیاضیت و رحمانیت است، چرا خداوند جهنم را آفرید؟
گاهى این چنین گمان مى شود که بهشت و جهنم، به صورت دو موضوع مستقل مطرح است؛ اما این پندارى بیش نیست. حقیقت آن است که بهشت و جهنم، جدا از مسأله لقاى پروردگار نیست. به عبارت دیگر، بهشت و بهشت ها و جهنم و جهنم ها، مقصود و مقصد در حرکت نیستند و تمامى حرکت ها به سوى پروردگار و منتهى به لقاى او است؛ نه اینکه حرکت ها به سوى بهشت ها و جهنم ها باشد و به آنها منتهى گردد. هر حرکتى در نهایت به مبدأ متعال منتهى مى گردد و بهشت ها و جهنم ها از آثار و چگونگى لقاءها و رسیدن ها است، یعنى بهشت ها از آثار و لوازم لقاى حضرت حق با اسماى «رحمت» و «مغفرت» است و جهنم ها از آثار و تبعات لقاى پروردگار با اسماى «غضب» و «سخط». بنابراین، حقیقت بهشت، لقاى حضرت حق با اسماى «رحمت» است و حقیقت جهنم لقاى حضرت حق با اسماى «غضب».
در این مجال، نمى توانیم حقیقت اسماى حسناى الهى را مطرح کنیم؛ ولى همین اندازه بدانید که اسماى الهى یک سلسله عناوین محض و اعتبارى نیست؛ بلکه منشأ اثر و آثارى است و در حقیقت، هر وجود و موجودى در دنیا و نظام هاى دیگر و عوالم برتر و حتى آخرت، از آثار اسماى حسنى است. عوالم وجودى همه جلوه هاى اسماى بوده و هر اسمى آثار خاص خود را دارد و در مراتب مختلف تجلى مى کند.
هر فردى در مسیر خودبا اسمى از اسماى ربوبى در ارتباط است. اگر آدمى در مقام طاعت باشد، با رب «هادى» روبه رو است و خداوند با این اسم او را تربیت و ربوبیت مى کند. اما اگر انسان در مقام طغیان و مخالفت با حضرت حق باشد، مربى که او را تربیت مى کند، رب «منتقم» و «شدیدالعذاب» خواهد بود. روبرو شدن با این اسماى آثارى دارد؛ یعنى، اثر روبه رو شدن فرد مطیع و متقى و راه یافته با رب «هادى»، بهشت و بهشت ها خواهد بود و اثر رو به رویى انسان گناه کار و طاغى و مخالف و معاند با رب «منتقم» و «شدیدالعذاب»، جهنم و جهنم ها خواهد بود.در این باب ر.ک: شجاعى، محمد، معاد یا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 95-123.
از صفت وزنام چه زاید؟ خیال وآن خیالش هست دلالّ وصال
دیده اى دلّال بى مدلول هیچ؟ تا نباشد جاده نبود غول هیچ
هیچ نامى بى حقیقت دیده اى؟ یا زگاف و لام گل، گل چیده اى؟
اسم خواندى، رو مسمّا را بجو مه به بالا دان، نه اندر آب جو
مثنوى، دفتر 1، ابیات 3457 – 3454.
به هر روى، باید به این حقیقت توجه داشت که از دیدگاه قرآن، جهنم و جهنم ها از آثار لقاى پروردگار با اسماى «غضب»، «سخط»، «انتقام»، «طرد» و «ردّ» است آل عمران (3)، آیات 87، 88، 162؛ انفال (8)، آیه 16 و… . و بهشت و بهشت ها از آثار لقاى پروردگارى با اسماى «رحمت»، «غفور»، «ودود» و «عفّو» است.آل عمران (3)، آیه 132 و 133؛ نساء (4)، آیه 174 و 175؛ توبه (9)، آیه 22 -20 و…
پس از روشن شدن حقیقت جهنم، این پرسش مطرح مى شود که چگونه مى توان براى خداوند متعال – که وجود محض و محض وجود – کمال محض و محض کمال، رحمانیت محض و محض رحمانیت است و همه وجود و هستى اش خیر، خوبى و کمال و جمال مى باشد؛ اسماى غضب و سخط و انتقام، قابل تصوّر و توجیه است؟
براى پاسخ به این پرسش – که در واقع بیان دقیق ترى از پرسش شما است – باید به این مقدمه دقیق و عمیق توجه کرد که به یک نظر اسماى حسناى الهى به «اسماى ذات» و «اسماى فعل» تقسیم مى شوند:
اسماى ذات، عبارت است از ظهورات حضرت ذات غیبى با کمالات ذاتى؛ به این معنا که ذات غیبى در عین عارى بودن از هر ترکیبى و کثرتى – چه خارجى و چه ذهنى – عین هر کمالى از کمالات است. هر کمالى که از این کمالات ظاهر و تجلى گشت، این تجّلى اسمى از اسماى ذات خواهد بود؛ چرا که حضرت حق با صفتى از صفات ذاتیه و با کمالى از کمالات ذاتیه، جلوه کرده است؛ مانند اسم «حى»، «قادر» و «علیم» که ظهورات حضرت ذات با صفت حیات، علم و قدرت مى باشد.
در مقابل، اسماى فعل عبارت است از اسمایى که از مقام فعل حق انتزاع و به حضرت حق نسبت داده مى شود؛ مانند «خالق» و «رازق» که از فعل ذات مقدس حق انتزاع مى گردد؛ یعنى، از مقام خلق، ایجاد و رزق، در مقام خلق، ایجاد و رزق انتزاع شده و به حضرت حق نسبت داده مى شود. به بیان دیگر، اسماى فعل قسمتى از اسماى حسناى الهى است که از افعال حق خبر مى دهد؛ نه از مقام ذات حق.
با توجه به این مقدمه عمیق، در پاسخ به پرسش مذکور، مى گوییم: اسماى «غضب»، «سخط»، «انتقام»، «طرد» و «ردّ» از جمله «اسماى فعل» بوده که در مقام فعل و از مقام فعل انتزاع مى شود؛ به این معنا که غضب و سخط در حضرت ذات و در مقام ذات غیبى وجود ندارد و ذات، همه نور، کمال و خیر و خوبى است. به بیان دیگر، غضب و سخط، مانند حیات، علم و قدرت نیست که در مقام ذات با وجود واحد وجود داشته و عین ذات حق باشد بلکه در مقام ذات، خبرى از غضب و سخط و انتقام نمى باشد. آنچه در مقام ذات وجود دارد، صفات جمال است و این صفات، در مقام فعل منشأ و مبدأ غضب و سخط مى شوند و انتقام خدا را پیش مى آورند.
آنچه قابل دقت است، اینکه در مقام فعل، چه چیزى پیش مى آید که اسماى غضب ظاهر مى گردد و چه رخدادى در مقام فعل تحقق مى یابد که موجب ظهور اسماى غضب مى شود و شامل موجود خاص یا انسانى مخصوص مى گردد؟ در پاسخ باید گفت: آنچه غضب و سخط را پیش مى آورد، خصوصیات وجودى یک موجود است که با اسماى جمال حضرت حق سازش ندارد و متناسب با آنها نیست. وقتى موجودى با چنین خصوصیاتى با خداوند متعال روبه رو گشت و، او را ملاقات کرد؛ غضب و سخط پیش خواهد آمد. اگر انسان حامل خصوصیات و رنگ هایى باشد که با اسماى رحمت و جمال حضرت حق تناسب ندارد و با همین وضعیت به لقاى خداوند برسد و با او مواجه شود؛ در نتیجه عدم تناسب این خصوصیات با صفات و اسماى جمال خداوند، غضب و سخط ظاهر خواهد شد.
در واقع، موجودى که در حرکتش به سوى خداوند، خصوصیاتى را جذب کند که با اسماى رحمت متناسب نباشد؛ آن اسماى رحمت – که مقتضاى ذات خداوند است -، برمى گردد و مبدّل مى شود به اسماى غضب. این فرد با رنگى که براى خود کسب کرده، خوبى را به عذاب و سخط تبدیل مى کند. وقتى انسانى با خصوصیت انکار خدا، ردّ فرمان هاى الهى، عدم قبول پیامبران او، عناد با احکام او، عصیان و طغیان، در برابر مبدأ متعال قرار گرفت؛ غضب و سخط خداوند ظاهر مى شود؛ زیرا کسى که معاند با خدا است و با وصف مخالفت و مقاومت با خداوند روبه رو مى شود، با اسم «قهّار» خداوند مواجه خواهد شد؛ چرا که خداوند «قاهر» است؛ یعنى، کسى را که مى خواهد در برابر او مقاومت و مخالفت کند، مى شکند و این شکستن، غضب خداوند است که از آن، جهنم و جهنم ها است. بنابراین، مقاومت از مخلوق پیدا مى شود و همین امر موجب ظهور «قهاریت» خداوند مى گردد. او قبول محض است؛ ولى مقاومت و مخالفت آن را تبدیل کرد به «مقاوم» و «قاهر»؛ چرا که قبول محض، مقاومت در برابر خود را تاب نمى آورد.
براى تقریب مطلب به ذهن، به نور حسى اشاره مى شود. نور حسى به همه جا مى تابد و تابشش گسترده است: به هوا، سنگ، سفید، سیاه، خاک و به همه مى تابد؛ ولى نبات سفید، خاصیتى دارد که آن نور را به زیبایى ها تبدیل مى کند؛ یعنى، نور در چیزى که او را قبول کند، این چنین جلوه و ظهور مى کند؛ اما آهن با تیرگى خود و مقاومتش مى خواهد نور را ردع و طرد کند؛ اما نور که ردع نمى شود. او به همه مى تابد؛ ولى این تابش به آهن و در آهن، به دلیل مقاومت آهن و قبول نکردن نور، به آتش یا حرارت تبدیل مى شود.
ما انسان ها نیز که با اسم «نور» ذات مقدس حق روبه رو مى شویم، اگر دلمان همچون آهن تیره و سنگین بود، آن نور را ردع و طرد مى کنیم و آن نور تبدیل مى شود به عذاب و سخط که آثارش جهنم و جهنم ها است؛ ولى اگر همچون گل لطیف بودیم و روشنى آن نور را جذب کردیم و از مواهبش بهره مند شدیم، با اسماى رحمت او مواجه مى شویم که آثارش بهشت و بهشت ها است.شجاعى، استاد محمد، بازگشت به هستى، صص 104 – 83.
خلاصه آنکه جهنم از آثار اسماى غضب خداوند است و اسماى غضب، در مقام فعل پیش مى آید و از مقام فعل انتزاع مى شود؛ نه از مقام ذات خداوند که همه اش خیر و جمال و نور است. به بیان دیگر، اعمال و روش ها، رنگ ها و خصوصیت هایى که هر موجودى و از جمله انسان، با خود حمل مى کند که متناسب با اسماى رحمت نیست؛ زمینه اى براى پیش آمدن غضب و سخط خداوند ایجاد مى کند که آثارش عذاب و رنج و ناراحتى و سوزش و درد وصف ناشدنى (جهنم یا جهنم ها) است.
باید با تضرّع و گریه از خداوند خواست که ما را با اسماى رحمت خود مواجه سازد و لقاى ما با چهره رحمتش باشد.
زارى و گریه قوى سرمایه اى است رحمت کلّى قوى تر دایه اى است
دایه و مادر بهانه جو بود تا که کى آن طفل او گریان شود
طفل حاجات شما را آفرید تا بنالید و شود شیرش پدید
گفت «أَدْعُو اللَّه» بى زارى مباش تا بجوشد شیرهاى مهرهاش
مثنوى/ 2/1951 – 1954.
در این مجال، نمى توانیم حقیقت اسماى حسناى الهى را مطرح کنیم؛ ولى همین اندازه بدانید که اسماى الهى یک سلسله عناوین محض و اعتبارى نیست؛ بلکه منشأ اثر و آثارى است و در حقیقت، هر وجود و موجودى در دنیا و نظام هاى دیگر و عوالم برتر و حتى آخرت، از آثار اسماى حسنى است. عوالم وجودى همه جلوه هاى اسماى بوده و هر اسمى آثار خاص خود را دارد و در مراتب مختلف تجلى مى کند.
هر فردى در مسیر خودبا اسمى از اسماى ربوبى در ارتباط است. اگر آدمى در مقام طاعت باشد، با رب «هادى» روبه رو است و خداوند با این اسم او را تربیت و ربوبیت مى کند. اما اگر انسان در مقام طغیان و مخالفت با حضرت حق باشد، مربى که او را تربیت مى کند، رب «منتقم» و «شدیدالعذاب» خواهد بود. روبرو شدن با این اسماى آثارى دارد؛ یعنى، اثر روبه رو شدن فرد مطیع و متقى و راه یافته با رب «هادى»، بهشت و بهشت ها خواهد بود و اثر رو به رویى انسان گناه کار و طاغى و مخالف و معاند با رب «منتقم» و «شدیدالعذاب»، جهنم و جهنم ها خواهد بود.در این باب ر.ک: شجاعى، محمد، معاد یا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 95-123.
از صفت وزنام چه زاید؟ خیال وآن خیالش هست دلالّ وصال
دیده اى دلّال بى مدلول هیچ؟ تا نباشد جاده نبود غول هیچ
هیچ نامى بى حقیقت دیده اى؟ یا زگاف و لام گل، گل چیده اى؟
اسم خواندى، رو مسمّا را بجو مه به بالا دان، نه اندر آب جو
مثنوى، دفتر 1، ابیات 3457 – 3454.
به هر روى، باید به این حقیقت توجه داشت که از دیدگاه قرآن، جهنم و جهنم ها از آثار لقاى پروردگار با اسماى «غضب»، «سخط»، «انتقام»، «طرد» و «ردّ» است آل عمران (3)، آیات 87، 88، 162؛ انفال (8)، آیه 16 و… . و بهشت و بهشت ها از آثار لقاى پروردگارى با اسماى «رحمت»، «غفور»، «ودود» و «عفّو» است.آل عمران (3)، آیه 132 و 133؛ نساء (4)، آیه 174 و 175؛ توبه (9)، آیه 22 -20 و…
پس از روشن شدن حقیقت جهنم، این پرسش مطرح مى شود که چگونه مى توان براى خداوند متعال – که وجود محض و محض وجود – کمال محض و محض کمال، رحمانیت محض و محض رحمانیت است و همه وجود و هستى اش خیر، خوبى و کمال و جمال مى باشد؛ اسماى غضب و سخط و انتقام، قابل تصوّر و توجیه است؟
براى پاسخ به این پرسش – که در واقع بیان دقیق ترى از پرسش شما است – باید به این مقدمه دقیق و عمیق توجه کرد که به یک نظر اسماى حسناى الهى به «اسماى ذات» و «اسماى فعل» تقسیم مى شوند:
اسماى ذات، عبارت است از ظهورات حضرت ذات غیبى با کمالات ذاتى؛ به این معنا که ذات غیبى در عین عارى بودن از هر ترکیبى و کثرتى – چه خارجى و چه ذهنى – عین هر کمالى از کمالات است. هر کمالى که از این کمالات ظاهر و تجلى گشت، این تجّلى اسمى از اسماى ذات خواهد بود؛ چرا که حضرت حق با صفتى از صفات ذاتیه و با کمالى از کمالات ذاتیه، جلوه کرده است؛ مانند اسم «حى»، «قادر» و «علیم» که ظهورات حضرت ذات با صفت حیات، علم و قدرت مى باشد.
در مقابل، اسماى فعل عبارت است از اسمایى که از مقام فعل حق انتزاع و به حضرت حق نسبت داده مى شود؛ مانند «خالق» و «رازق» که از فعل ذات مقدس حق انتزاع مى گردد؛ یعنى، از مقام خلق، ایجاد و رزق، در مقام خلق، ایجاد و رزق انتزاع شده و به حضرت حق نسبت داده مى شود. به بیان دیگر، اسماى فعل قسمتى از اسماى حسناى الهى است که از افعال حق خبر مى دهد؛ نه از مقام ذات حق.
با توجه به این مقدمه عمیق، در پاسخ به پرسش مذکور، مى گوییم: اسماى «غضب»، «سخط»، «انتقام»، «طرد» و «ردّ» از جمله «اسماى فعل» بوده که در مقام فعل و از مقام فعل انتزاع مى شود؛ به این معنا که غضب و سخط در حضرت ذات و در مقام ذات غیبى وجود ندارد و ذات، همه نور، کمال و خیر و خوبى است. به بیان دیگر، غضب و سخط، مانند حیات، علم و قدرت نیست که در مقام ذات با وجود واحد وجود داشته و عین ذات حق باشد بلکه در مقام ذات، خبرى از غضب و سخط و انتقام نمى باشد. آنچه در مقام ذات وجود دارد، صفات جمال است و این صفات، در مقام فعل منشأ و مبدأ غضب و سخط مى شوند و انتقام خدا را پیش مى آورند.
آنچه قابل دقت است، اینکه در مقام فعل، چه چیزى پیش مى آید که اسماى غضب ظاهر مى گردد و چه رخدادى در مقام فعل تحقق مى یابد که موجب ظهور اسماى غضب مى شود و شامل موجود خاص یا انسانى مخصوص مى گردد؟ در پاسخ باید گفت: آنچه غضب و سخط را پیش مى آورد، خصوصیات وجودى یک موجود است که با اسماى جمال حضرت حق سازش ندارد و متناسب با آنها نیست. وقتى موجودى با چنین خصوصیاتى با خداوند متعال روبه رو گشت و، او را ملاقات کرد؛ غضب و سخط پیش خواهد آمد. اگر انسان حامل خصوصیات و رنگ هایى باشد که با اسماى رحمت و جمال حضرت حق تناسب ندارد و با همین وضعیت به لقاى خداوند برسد و با او مواجه شود؛ در نتیجه عدم تناسب این خصوصیات با صفات و اسماى جمال خداوند، غضب و سخط ظاهر خواهد شد.
در واقع، موجودى که در حرکتش به سوى خداوند، خصوصیاتى را جذب کند که با اسماى رحمت متناسب نباشد؛ آن اسماى رحمت – که مقتضاى ذات خداوند است -، برمى گردد و مبدّل مى شود به اسماى غضب. این فرد با رنگى که براى خود کسب کرده، خوبى را به عذاب و سخط تبدیل مى کند. وقتى انسانى با خصوصیت انکار خدا، ردّ فرمان هاى الهى، عدم قبول پیامبران او، عناد با احکام او، عصیان و طغیان، در برابر مبدأ متعال قرار گرفت؛ غضب و سخط خداوند ظاهر مى شود؛ زیرا کسى که معاند با خدا است و با وصف مخالفت و مقاومت با خداوند روبه رو مى شود، با اسم «قهّار» خداوند مواجه خواهد شد؛ چرا که خداوند «قاهر» است؛ یعنى، کسى را که مى خواهد در برابر او مقاومت و مخالفت کند، مى شکند و این شکستن، غضب خداوند است که از آن، جهنم و جهنم ها است. بنابراین، مقاومت از مخلوق پیدا مى شود و همین امر موجب ظهور «قهاریت» خداوند مى گردد. او قبول محض است؛ ولى مقاومت و مخالفت آن را تبدیل کرد به «مقاوم» و «قاهر»؛ چرا که قبول محض، مقاومت در برابر خود را تاب نمى آورد.
براى تقریب مطلب به ذهن، به نور حسى اشاره مى شود. نور حسى به همه جا مى تابد و تابشش گسترده است: به هوا، سنگ، سفید، سیاه، خاک و به همه مى تابد؛ ولى نبات سفید، خاصیتى دارد که آن نور را به زیبایى ها تبدیل مى کند؛ یعنى، نور در چیزى که او را قبول کند، این چنین جلوه و ظهور مى کند؛ اما آهن با تیرگى خود و مقاومتش مى خواهد نور را ردع و طرد کند؛ اما نور که ردع نمى شود. او به همه مى تابد؛ ولى این تابش به آهن و در آهن، به دلیل مقاومت آهن و قبول نکردن نور، به آتش یا حرارت تبدیل مى شود.
ما انسان ها نیز که با اسم «نور» ذات مقدس حق روبه رو مى شویم، اگر دلمان همچون آهن تیره و سنگین بود، آن نور را ردع و طرد مى کنیم و آن نور تبدیل مى شود به عذاب و سخط که آثارش جهنم و جهنم ها است؛ ولى اگر همچون گل لطیف بودیم و روشنى آن نور را جذب کردیم و از مواهبش بهره مند شدیم، با اسماى رحمت او مواجه مى شویم که آثارش بهشت و بهشت ها است.شجاعى، استاد محمد، بازگشت به هستى، صص 104 – 83.
خلاصه آنکه جهنم از آثار اسماى غضب خداوند است و اسماى غضب، در مقام فعل پیش مى آید و از مقام فعل انتزاع مى شود؛ نه از مقام ذات خداوند که همه اش خیر و جمال و نور است. به بیان دیگر، اعمال و روش ها، رنگ ها و خصوصیت هایى که هر موجودى و از جمله انسان، با خود حمل مى کند که متناسب با اسماى رحمت نیست؛ زمینه اى براى پیش آمدن غضب و سخط خداوند ایجاد مى کند که آثارش عذاب و رنج و ناراحتى و سوزش و درد وصف ناشدنى (جهنم یا جهنم ها) است.
باید با تضرّع و گریه از خداوند خواست که ما را با اسماى رحمت خود مواجه سازد و لقاى ما با چهره رحمتش باشد.
زارى و گریه قوى سرمایه اى است رحمت کلّى قوى تر دایه اى است
دایه و مادر بهانه جو بود تا که کى آن طفل او گریان شود
طفل حاجات شما را آفرید تا بنالید و شود شیرش پدید
گفت «أَدْعُو اللَّه» بى زارى مباش تا بجوشد شیرهاى مهرهاش
مثنوى/ 2/1951 – 1954.
چون بگریانم، بجوشد رحمتم آن خروشنده بنوشد نعمتم
گر نخواهم داد، خودننمایمش چونْش کردم، بسته دل بگشایمش
رحمتم موقوف آن خوش گریه هاست چون گریست، از بحر رحمت موج خاست
همان، دفتر 2، ابیات 373 – 375.