۱۳۹۲/۰۴/۲۴
–
۹۹۲ بازدید
مسأله خیر و شر یکى از مباحث مهم فلسفى و کلامى است. اکنون به اندازه اى که باعث طولانى شدن کلام و ملالت نشود، چند نکته را عرض مى کنیم: الف) خیر در رابطه با انسان به چیزى گفته مى شود که هماهنگ با وجود ما و مایه پیشرفت تکامل ماست. در مقابل شرّ چیزى است که ناهماهنگ با وجود ما باشد و مایه عقب ماندگى و انحطاط گردد. ب ) خیر و شر سه گونه متصور است: خیر مطلق، شر مطلق، خیر و شر نسبى؛ خیر مطلق آن است که هیچ جنبه منفى نداشته باشد و شر مطلق، عکس آن؛ یعنى هیچ جنبه مثبت ندارد، خیر و شر نسبى بین آن دو است که آن نیز سه گونه متصور است: خیر، کثیر و شر قلیل، خیر و شر مساوى، خیر قلیل و شر کثیر.
مسأله خیر و شر یکى از مباحث مهم فلسفى و کلامى است. اکنون به اندازه اى که باعث طولانى شدن کلام و ملالت نشود، چند نکته را عرض مى کنیم: الف) خیر در رابطه با انسان به چیزى گفته مى شود که هماهنگ با وجود ما و مایه پیشرفت تکامل ماست. در مقابل شرّ چیزى است که ناهماهنگ با وجود ما باشد و مایه عقب ماندگى و انحطاط گردد. ب ) خیر و شر سه گونه متصور است: خیر مطلق، شر مطلق، خیر و شر نسبى؛ خیر مطلق آن است که هیچ جنبه منفى نداشته باشد و شر مطلق، عکس آن؛ یعنى هیچ جنبه مثبت ندارد، خیر و شر نسبى بین آن دو است که آن نیز سه گونه متصور است: خیر، کثیر و شر قلیل، خیر و شر مساوى، خیر قلیل و شر کثیر. ج ) از دیدگاه یک خداپرست، از این اقسام که بر شمردیم، دو قسم امکان وجود دارد: یکى خیر محض و دیگرى آنچه خیرش بیشتر است؛ اما آنچه شر محض یا شرّش بیشتر از خیر باشد، امکان وجود آن از سوى خداوند نیست، چون خداوند حکیم است و از حکیم، کار قبیح تحقق پیدا نمى کند. اگر در بعض روایات خداوند به عنوان خالق شرّ و خیر ذکر شده (مثل آن چه از امام صادق(ع) نقل شد که: الخیر و الشر کلّه من اللَّه) مقصود شرّهاى نسبى است، مثل حیوانات موذى، که گرچه از نظر ما (افراد ظاهربین) شرّ و بد هستند، ولى منافعى دارند ولو این که آن منافع از نظر ما مخفى است. در روایتى آمده است اگر مارها و عقرب ها و حیوانات گزنده نبود که سموم هوا را جذب کنند، هیچ موجودى، زنده روى زمین باقى نمى ماند. و یا مثلاً باران از نظر منافعى که براى انسان و حیات همه موجودات دارد، خیر است، گرچه از نظر آن کسى که ضررى به خانه او مى رسد، شرّ محسوب مى شود. مرحوم خواجه نصیرالدین طوسى که استادالفلاسفه است، به نقل از مرحوم علامه مجلسى(ره) در «مرآت العقول» در شرح این روایات فرموده است منظور از شر امورى است که با طبع انسان سازش ندارد، هر چند داراى مصلحت است، چون شرّ دو معنى دارد: چیزى که ملایم و هماهنگ با طبایع نیست، مانند حیوانات موذى، و چیزى که موجب فساد است و در آن مصلحتى وجود ندارد. آنچه از خدا نفى مى شود، قسم دوم است. ه ) لذا بعضى گفته اند ما در عالم، بد مطلق نداریم و هر چه که لباس وجود و هستى پوشیده، به نحوى خیر دارد ولو بر ما پوشیده باشد. ملاى رومى در مثنوى گفته است: پس بد مطلق نباشد در جهان بد به نسبت باشد این را هم بدان زهر مار آن مار را باشد حیات نسبتش با آدمى باشد ممات (مدرک این مطالب کتاب تفسیر پیام قرآن، جلد 4 است، که براى اطلاع بیشتر مى توانید به آن کتاب مراجعه کنید).
وجود شیطان:
از یک نگاه کلی در مجموعه نظام هستی شیطان هم باید باشد؛ زیرا هر کسی به هر مقامی رسید از برکت جنگ با شیطان رسید. اگر شیطان خلق نمی شد وسوسه ای نمی بود و جنگ درونی وجود نمی داشت؛ در نتیجه سالکی به مقام مجاهد در مَصافِ اکبر نمی رسید. پس در کل نظام آفرینش وجود شیطان نیز رحمت است البته نه بزرگترین خیر. همه ما موظف هستیم که شیطان را لعن و رجم کنیم او و پیروانش را اهل جهنّم دانسته و از شرّشان به خدا پناه ببریم، امّا آیا جز این است که شیطان مظهر اِضلال حق است؟جز این است که اگر کسی را خداوند متعال خواست بگیرد به وسیله این سگ تعلیم شده می گیرد؟ شیطان سگ تربیت شده نظام آفرینش است. بنابراین اوّلاً: کار ابتدایی او در حدّ پارس کردن و کار پایانی او احیاناً گزیدن است، نه بیشتر از آن. لذا شیطان با همه قدرتی که به نظر بعضی ها در وسوسه کردن دارد و غویِّ قوی و غَبِیّ است، در عین حال نمی تواند کسی را مجبور به پذیرش راه ضلالت و گمراهی کند. ثانیاً: برای هر کس پارس نمی کند و هر کسی را به دندان نمی گیرد: «إنّه لَیس له سُلطان عَلی الذین امنوا و عَلی رَبّهم یَتوکلون * إِنّما سُلطانه علی الّذین یَتولونه والّذین هم به مُشرکون» نحل/99 و 100 او سگ درِ خانه خداست که نسبت به آشنایان یعنی مخلَصین پارس نمی کند بلکه فقط نسبت به غیر آشناها و تازه واردها پارس می کند. لذا باید کاری کرد که آشنای در خانه خدا و مُخْلَص شد تا از پارس و اغوا کردن او خلاصی یافت. شیطان چون سگهای نجس العین تربیت شده ای است که در بعضی خانه ها پیدا می شود. کسی که سگ تربیت شده دارد در عین حال که آن را نجس العین و حرام گوشت می داند، به خدمات او نیز توجه دارد لذا وجودش را لازم و احیاناً منشأ برکات می شمارد. تعبیر قرآن کریم راجع به شیطان این است: «إنّ کَید الشَیطان کان ضَعیفاً» نساء/76 یعنی مکر و کید شیطان از اول ضعیف بوده نه این که حالا ضعیف شده باشد، بلکه ماهیتاً ضعیف است. لیکن این ضعیف به حساب آمدن در رابطه با خداست، نه کسانی که زیرمجموعه و تابع اوامر وساوس او هستند. بدین ترتیب اگر کید شیطان در رابطه با خدا ضعیف است نسبت به انسانی که با خدا رابطه دارد، متخلّق به اخلاق الهی شده و کارهای او رنگ خدایی پیدا کرده نیز، ضعیف و ضئیل خواهد بود. اما اگر رابطه ای با خدا نداشته باشد یا رابطه اش ضعیف و کم رنگ گردد مکر شیطان به همان مقدار، برای او قوی خواهد بود. و به عبارت دیگر بین ارتباط انسان با خدا و قوی بودن کید شیطان برای اغوای انسان رابطه معکوس وجود دارد. آیة الله جوادی آملی،حماسه و عرفان
آفرینش نظام احسنیکى از مهم ترین اقتضائات عنایت خداوند، آفرینش نظام احسن است؛ یعنى، مقتضى عنایت خداوند آن است که نظامى خلق شود که موجب تحقق کمالات وجودى بیشتر و بالاترى باشد؛ یعنى، عوالم گوناگون و موجودات آن، به گونه اى آفریده شوند که هر قدر ممکن است مخلوقات بیشترى از کمالات بهترى بهره مند گردند. این احسن بودن نظام آفرینش را مى توان از راه هاى دیگر نیز اثبات کرد؛ مثلاً یکى از دلایل آن است که اگر خداى متعال، جهان را با بهترین نظام نیافریده باشد، یا بدین جهت است که علم به بهترین نظام نداشته، یا آن را دوست نمى داشته، یا قدرت بر ایجاد آن نداشته و یا از ایجاد آن بخل ورزیده است؛ حال آن که هیچ کدام از این فرض ها در مورد خداى حکیم فیّاض، صحیح نیست. پس ثابت مى شود که عالم، داراى بهترین نظام است؛ نگا: آموزش فلسفه، ج 2، ص 392 و المبدأ و المعاد، همان صص 193 – 222. چنان که قرآن کریم نیز بدان تصریح دارد: (الذى احسن کل شى ء خلقه) ؛ سجده (32)، آیه 7. «همان کسى که هر چیزى را که آفریده، نیکو آفریده است» و (صُنع الله الذى اتقن کل شى ء) ؛ نمل (27)، آیه 88. «صنع خدایى است که هر چیزى را در کمال استوارى، پدید آورده است».
وجود نواقص و شرور و نیستى ها و خلأها، حاصل از نظام و قوانین حاکم بر عالم مادى و جبرى است و این به دلیل قرار گرفتن عالم مادى، در پایین ترین مراتب هستى است. اگر عالم طبیعى مى خواهد طبیعت را داشته باشد که هست و مى خواهد همین عالمى باشد که هست؛ اینها نیز در آن وجود دارد. امّا اگر بخواهیم بگوییم که خوبى هاى این عالم باشد؛ ولى بدى ها و نواقص آن نباشد. در این صورت اصلاً این عالم، این عالم نخواهد بود؛ بلکه جهانى همانند عالم فرشتگان بوده و از نظام جامعه انسانى به دور خواهد بود.
وجود شیطان:
از یک نگاه کلی در مجموعه نظام هستی شیطان هم باید باشد؛ زیرا هر کسی به هر مقامی رسید از برکت جنگ با شیطان رسید. اگر شیطان خلق نمی شد وسوسه ای نمی بود و جنگ درونی وجود نمی داشت؛ در نتیجه سالکی به مقام مجاهد در مَصافِ اکبر نمی رسید. پس در کل نظام آفرینش وجود شیطان نیز رحمت است البته نه بزرگترین خیر. همه ما موظف هستیم که شیطان را لعن و رجم کنیم او و پیروانش را اهل جهنّم دانسته و از شرّشان به خدا پناه ببریم، امّا آیا جز این است که شیطان مظهر اِضلال حق است؟جز این است که اگر کسی را خداوند متعال خواست بگیرد به وسیله این سگ تعلیم شده می گیرد؟ شیطان سگ تربیت شده نظام آفرینش است. بنابراین اوّلاً: کار ابتدایی او در حدّ پارس کردن و کار پایانی او احیاناً گزیدن است، نه بیشتر از آن. لذا شیطان با همه قدرتی که به نظر بعضی ها در وسوسه کردن دارد و غویِّ قوی و غَبِیّ است، در عین حال نمی تواند کسی را مجبور به پذیرش راه ضلالت و گمراهی کند. ثانیاً: برای هر کس پارس نمی کند و هر کسی را به دندان نمی گیرد: «إنّه لَیس له سُلطان عَلی الذین امنوا و عَلی رَبّهم یَتوکلون * إِنّما سُلطانه علی الّذین یَتولونه والّذین هم به مُشرکون» نحل/99 و 100 او سگ درِ خانه خداست که نسبت به آشنایان یعنی مخلَصین پارس نمی کند بلکه فقط نسبت به غیر آشناها و تازه واردها پارس می کند. لذا باید کاری کرد که آشنای در خانه خدا و مُخْلَص شد تا از پارس و اغوا کردن او خلاصی یافت. شیطان چون سگهای نجس العین تربیت شده ای است که در بعضی خانه ها پیدا می شود. کسی که سگ تربیت شده دارد در عین حال که آن را نجس العین و حرام گوشت می داند، به خدمات او نیز توجه دارد لذا وجودش را لازم و احیاناً منشأ برکات می شمارد. تعبیر قرآن کریم راجع به شیطان این است: «إنّ کَید الشَیطان کان ضَعیفاً» نساء/76 یعنی مکر و کید شیطان از اول ضعیف بوده نه این که حالا ضعیف شده باشد، بلکه ماهیتاً ضعیف است. لیکن این ضعیف به حساب آمدن در رابطه با خداست، نه کسانی که زیرمجموعه و تابع اوامر وساوس او هستند. بدین ترتیب اگر کید شیطان در رابطه با خدا ضعیف است نسبت به انسانی که با خدا رابطه دارد، متخلّق به اخلاق الهی شده و کارهای او رنگ خدایی پیدا کرده نیز، ضعیف و ضئیل خواهد بود. اما اگر رابطه ای با خدا نداشته باشد یا رابطه اش ضعیف و کم رنگ گردد مکر شیطان به همان مقدار، برای او قوی خواهد بود. و به عبارت دیگر بین ارتباط انسان با خدا و قوی بودن کید شیطان برای اغوای انسان رابطه معکوس وجود دارد. آیة الله جوادی آملی،حماسه و عرفان
آفرینش نظام احسن
یکى از مهم ترین اقتضائات عنایت خداوند، آفرینش نظام احسن است؛ یعنى، مقتضى عنایت خداوند آن است که نظامى خلق شود که موجب تحقق کمالات وجودى بیشتر و بالاترى باشد؛ یعنى، عوالم گوناگون و موجودات آن، به گونه اى آفریده شوند که هر قدر ممکن است مخلوقات بیشترى از کمالات بهترى بهره مند گردند. این احسن بودن نظام آفرینش را مى توان از راه هاى دیگر نیز اثبات کرد؛ مثلاً یکى از دلایل آن است که اگر خداى متعال، جهان را با بهترین نظام نیافریده باشد، یا بدین جهت است که علم به بهترین نظام نداشته، یا آن را دوست نمى داشته، یا قدرت بر ایجاد آن نداشته و یا از ایجاد آن بخل ورزیده است؛ حال آن که هیچ کدام از این فرض ها در مورد خداى حکیم فیّاض، صحیح نیست. پس ثابت مى شود که عالم، داراى بهترین نظام است؛ نگا: آموزش فلسفه، ج 2، ص 392 و المبدأ و المعاد، همان صص 193 – 222. چنان که قرآن کریم نیز بدان تصریح دارد: (الذى احسن کل شى ء خلقه) ؛ سجده (32)، آیه 7. «همان کسى که هر چیزى را که آفریده، نیکو آفریده است» و (صُنع الله الذى اتقن کل شى ء) ؛ نمل (27)، آیه 88. «صنع خدایى است که هر چیزى را در کمال استوارى، پدید آورده است».
با توجّه به تحلیل عنایت خداوند و خلقت نظام احسن، این پرسش مطرح مى شود که وجود شرور و نقایص در عالم، با احسن بودن نظام خلقت سازگار نبوده و چگونه با تحلیل مفهوم عنایت خداوند، سازگار است؟ به بیان دیگر، عنایت خداوند، مستلزم خلقت نظام احسن است؛ ولى شرور و نقایص توجیه کننده نظام احسن نبوده و در نتیجه با مقتضى آن؛ یعنى، عنایت خداوند سازگار نیست؛ این تنافى را به صورت هاى زیر باید توجیه کنیم؟
یکم. جواب این را در تحلیل عنایت خداوند گفتیم؛ یعنى، اهتمام جدّى خداوند به آفرینش مخلوقاتى که هر چه بیشتر داراى خیر و کمال باشند؛ نه اینکه مطلق خیر و کمال باشند (آن تنها بر ذات اقدس الهى اطلاق دارد). در مقتضاى عنایت نیز، بیان کردیم که نظام احسن؛ یعنى، بهترین نظامى که ممکن است با مخلوق بودن آن و با خصایص و خصلت هاى ذاتى جهانِ امکان، سازگار باشد؛ نه حسن مطلق (این امر نیز تنها برازنده خالق هستى است، نه مخلوق آن).
دوم. برگشت تمام شرور، نواقص و بدى هاى عالم، به نیستى است؛ نه به هستى. بنابراین هستى هاى عالم دو گونه نیست (هستى هاى خوب و هستى هاى بد) که بعد بگویید آن کسى که فاعل هستى است و هستى هاى خوب را آفرید، چرا هستى هاى بد را آفرید. در این باب نگا: مطهرى، مرتضى، توحید، ص 287 و 288.
سوّم. اقتضاى عالم براى اختلاط خیر و شر در یکدیگر است؛ یعنى، اصول خیر و شر از یکدیگر تفکیک ناپذیر است و اگر در این دنیا حیات هست، موت هم باید در کنار آن باشد؛ اگر غنا هست، فقر هم باید در کنار آن باشد؛ اگر قدرت هست، ضعف هم باید در کنار آن باشد و … عالمى که ما در آن به سر مى بریم، عالم ماده، حرکت، تغییر، تبدّل، تضاد و تزاحم است. این خصایص لازمه ذات این عالم مادى است؛ نه اینکه لازمه ذات هستى باشد؛ زیرا در این جهان هستى – چنان که در جاى خود اثبات شده است – عوالم دیگر نیز هست که اصلاً قوانین عالم مادى در آن حاکم نیست؛ مانند عوالم تجرد و تا حدى عالم مثال. در باب عوالم هستى نگا: عروج روح، صص 42 – 44.
توضیح مطلب: هستى – که از مبدأ کل سریان پیدا مى کند – به حکم طبیعت علیت و معلولیت – که به صورت یک قانون کلى بر جهان هستى حاکم است – مرتبه به مرتبه نازل تر مى شود و در این نزول، هر معلولى از علت خود متأخر و هر علتى بر معلول خود مقدم است؛ تا آن که این مراتب وجودى به مرتبه اى مى رسد که وجود آن قدر ضعیف بوده که با نیستى آمیخته است. توجّه به این نکته، از آن جهت ضرورى است که خیال نشود اصلاً لازمه هستى وجود نقصان است! نه؛ بلکه لازمه اصل هستى نامحدودیت و اطلاق و کمال است. هستى در ذات خودش نیستى را طرد مى کند؛ ولى در عین حال هستى در مراتب نزول خودش – که لازمه معلولیت است – [با نیستى توأم است ]. به بیان دیگر، لازمه هر معلولیتى – که معلول از ذات علّت ناشى شده باشد و علت، منشأ ایجاد آن باشد – این است که مرتبه بعدى ناقص تر باشد. خود این نقصان، راه یافتن عدم است، باز از آن مرتبه به مرتبه دیگرى که از آن ناقص تر است، نزول مى کند تا به دنیاى ما مى رسد؛ یعنى، حالتى که به آن مى گوییم ماده. این عالم به لحاظ مرتبه خاص وجودى خود، قوانین خاصى دارد. حرکت، تغییر، تدریج، قبول کردن، اثر پذیرفتن، وجود نواقص و … همه لازمه ذات این عالم است؛ آن که غیر از این قوانین بر او حاکم است، در غیر این عالم است، در جاى دیگر است و در مرتبه دیگر از وجود است.
به هر روى باید توجه داشت عالمى که ما اکنون در آن هستیم، آخرین تنزل نور وجود و آخرین حدّ قوس نزول است؛ منتها عالم کمال و تکامل است. هستى در همین عالم، رو به تکامل و پر کردن نیستى ها مى رود که روى قوس اوّل خودش و به هستى اوّل برمى گردد، [(انا لله و انا الیه راجعون) ؛ بقره (2)، آیه 157. «ما ز آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم»]. نگا: توحید، صص 290 – 292.
چهارم. در همین عالم مادى امور خیر بر شرور غالب است و ترک خیر کثیر براى پدید نیامدن شرّ قلیل، خلاف حکمت و نقض غرض است.
پنجم. همین شرور قلیل نیز فواید فراوانى براى بشر دارد که شمارش آنها امکان ندارد. در این باب نگا: توحید، همان، صص 293 و303-316و آموزش فلسفه، صص 424-425.
شرور و نیستى ها