عدم لغو برده دارى – جزء ۲ سوره بقره، آیه ۱۷۸
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۱۸۹ بازدید
پرسش . اسلام تمامى انسان ها را با یکدیگر برابر مى داند؛ اگر این طور است، چرا اسلام یک باره بردگى را لغو نکرد و راه هاى برده دارى را از بین نبرد؟
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ»[ بقره 2، آیه 178.]؛«اى کسانى که ایمان آورده اید، درباره کشتگان، بر شما [حق] قصاص مقرر شده، آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن و هر کس که از جانب برادر [دینى]اش [یعنى ولىّ مقتول]، چیزى [از حق قصاص ]به او گذشت شود، [باید از گذشت ولىّ مقتول] به طور پسندیده پیروى کند و با [رعایت ]احسان، [خون بها را] به او بپردازد. این [حکم ]تخفیف و رحمتى از پروردگار شماست؛ پس هر کس، بعد از آن، از اندازه درگذرد، وى را عذابى دردناک است».
در این باره باید به چند نکته اساسى زیر توجه کرد:
الغاى بردگى
الغاى یک باره بردگى، به طور کامل، در آن زمان به دلایل زیر ممکن نبود:
1. نظم اقتصادى مردم آن روز به هم مى خورد و زندگى از هم مى پاشید. از این جهت، اسلام راه دیگرى را پیش گرفت که ضمن آن، بردگى به تدریج از بین مى رفت؛ بدون آن که نظام اجتماعى و اقتصادى جامعه، از هم گسسته شود. از این رو، در مرحله نخست، همگان را ترغیب به کار و کوشش و دورى از تنبلى، بى کارى و عیاشى نمود؛ تا جامعه از وضعیت سابق – که همه کارها بر دوش بردگان بود – فاصله گیرد؛ سپس راه هاى زیادى براى رهایى بردگان قرار داد؛ تا به تدریج، هم بردگى لغو گردد و هم مردم به زندگى فعال و به دور از عیاشى، عادت کنند.
2. برخى از اندیشمندان، آزادى دفعى بردگان را خطرآفرین مى دانستند. منتسکیو درباره رها ساختن دسته جمعى بردگان در یک زمان، چنین مى نویسد: «آزاد کردن عده بى شمارى از غلامان به وسیله وضع یک قانون مخصوص، صلاح نیست؛ زیرا موجب اختلال نظم اقتصادى جامعه مى گردد و حتى معایب اجتماعى و سیاسى دارد؛ براى مثال در ولسینى، چون غلامان آزاد شده حق رأى دادن در انتخابات را پیدا کرده بودند، حائز اکثریت گردیده و قانونى وضع کردند که به موجب آن، هر کس از افراد آزاد عروسى کند، یکى از غلامان آزاد شده باید در شب اول عروسى با دختر تازه عروس بخوابد و شب دوم او را تسلیم داماد کند! بنابراین، آزاد کردن غلامان، باید تدریجى و همراه با فرهنگ سازى هاى لازم و مناسب باشد؛ براى مثال، قانون گذار ممکن است اجازه دهد، غلامان از عواید کارهایشان خود را از ارباب خویش خریدارى نموده و یا دوره غلامى را محدود کنند»[ منتسکیو، روح القوانین، تهران: امیرکبیر، چاپ هفتم، 1355، ص 428.]. به این کار، مکاتبه مى گویند که قرن ها قبل از منتسکیو، در قوانین اسلامى وضع شده و جزئیات آن در کتاب هاى فقهى آمده است.
3. گوستاو لوبون مى نویسد: «از آن جایى که بردگان از دیرزمان، تحت رقیت زیست کرده و در اثر زندگى طفیلى خود، بى تجربه و بى استعداد بار آمده اند، از این جهت، اگر اسلام، همه آنها را یک باره از قید بردگى آزاد مى ساخت، ممکن بود در اثر نداشتن تجربه کافى و لیاقت، قادر به تشکیل زندگى مستقل و اداره آن نباشند. در نتیجه، مانند غلامان قدیم آمریکا – که بعد از آزاد شدن بر اثر علت یاد شده، به کلى نیست و نابوده شده اند – از بین مى رفتند»[ گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 482.]. از این رو، قانون گذار اسلام، در عین آن که براى خلاصى بردگان، فکرى اساسى و برنامه کاملى تنظیم کرده، از امور یاد شده نیز غفلت نورزیده است.
4. امکانات حکومت تازه تأسیس آن زمان، به گونه اى نبود که بتواند اسیران جنگى را در مکان هاى خاصى مثل زندان ها، نگه دارى کند و اصولاً این کار صحیح نبوده است. بدین جهت، اسیران در میان جنگاوران تقسیم مى شدند و آنان بردگان را به خانه هاى خود مى بردند؛ تا هم امنیت جانى شان تضمین شود و هم پراکنده شده و امکان اجتماع و شورش نداشته باشند. از طرف دیگر، ناچار به تغذیه آنان بودند و در مقابل، از کار آنها نیز استفاده مى کردند.
مارسل بوازار در این باره مى نویسد: «اسلام به خاطر تأمین جانى و جلوگیرى از تجاوز به اسیران جنگى، آنها را طبق ضوابطى در قبایل عرب، به عنوان برده یا کنیز تقسیم مى کرده، ولى به تدریج، آنان را از تمامى حقوق شهروندان مسلمان، بهره مند مى ساخته است»[ اسلام و حقوق بشر، ص 49.].
5. در جنگ هایى که بین مسلمانان و غیرمسلمانان روى مى داد، کافران، اسیران مسلمان را برده مى ساختند. از این رو، اسلام ناچار به مقابله به مثل بود و اگر مى خواست غیر از این عمل کند، موجب تضعیف جبهه اسلام مى گردید؛ زیرا برده شدن مسلمانان، زمینه تضعیف روحى آنان و جنگ روانى کافران را فراهم مى کرد.
در این باره باید به چند نکته اساسى زیر توجه کرد:
الغاى بردگى
الغاى یک باره بردگى، به طور کامل، در آن زمان به دلایل زیر ممکن نبود:
1. نظم اقتصادى مردم آن روز به هم مى خورد و زندگى از هم مى پاشید. از این جهت، اسلام راه دیگرى را پیش گرفت که ضمن آن، بردگى به تدریج از بین مى رفت؛ بدون آن که نظام اجتماعى و اقتصادى جامعه، از هم گسسته شود. از این رو، در مرحله نخست، همگان را ترغیب به کار و کوشش و دورى از تنبلى، بى کارى و عیاشى نمود؛ تا جامعه از وضعیت سابق – که همه کارها بر دوش بردگان بود – فاصله گیرد؛ سپس راه هاى زیادى براى رهایى بردگان قرار داد؛ تا به تدریج، هم بردگى لغو گردد و هم مردم به زندگى فعال و به دور از عیاشى، عادت کنند.
2. برخى از اندیشمندان، آزادى دفعى بردگان را خطرآفرین مى دانستند. منتسکیو درباره رها ساختن دسته جمعى بردگان در یک زمان، چنین مى نویسد: «آزاد کردن عده بى شمارى از غلامان به وسیله وضع یک قانون مخصوص، صلاح نیست؛ زیرا موجب اختلال نظم اقتصادى جامعه مى گردد و حتى معایب اجتماعى و سیاسى دارد؛ براى مثال در ولسینى، چون غلامان آزاد شده حق رأى دادن در انتخابات را پیدا کرده بودند، حائز اکثریت گردیده و قانونى وضع کردند که به موجب آن، هر کس از افراد آزاد عروسى کند، یکى از غلامان آزاد شده باید در شب اول عروسى با دختر تازه عروس بخوابد و شب دوم او را تسلیم داماد کند! بنابراین، آزاد کردن غلامان، باید تدریجى و همراه با فرهنگ سازى هاى لازم و مناسب باشد؛ براى مثال، قانون گذار ممکن است اجازه دهد، غلامان از عواید کارهایشان خود را از ارباب خویش خریدارى نموده و یا دوره غلامى را محدود کنند»[ منتسکیو، روح القوانین، تهران: امیرکبیر، چاپ هفتم، 1355، ص 428.]. به این کار، مکاتبه مى گویند که قرن ها قبل از منتسکیو، در قوانین اسلامى وضع شده و جزئیات آن در کتاب هاى فقهى آمده است.
3. گوستاو لوبون مى نویسد: «از آن جایى که بردگان از دیرزمان، تحت رقیت زیست کرده و در اثر زندگى طفیلى خود، بى تجربه و بى استعداد بار آمده اند، از این جهت، اگر اسلام، همه آنها را یک باره از قید بردگى آزاد مى ساخت، ممکن بود در اثر نداشتن تجربه کافى و لیاقت، قادر به تشکیل زندگى مستقل و اداره آن نباشند. در نتیجه، مانند غلامان قدیم آمریکا – که بعد از آزاد شدن بر اثر علت یاد شده، به کلى نیست و نابوده شده اند – از بین مى رفتند»[ گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 482.]. از این رو، قانون گذار اسلام، در عین آن که براى خلاصى بردگان، فکرى اساسى و برنامه کاملى تنظیم کرده، از امور یاد شده نیز غفلت نورزیده است.
4. امکانات حکومت تازه تأسیس آن زمان، به گونه اى نبود که بتواند اسیران جنگى را در مکان هاى خاصى مثل زندان ها، نگه دارى کند و اصولاً این کار صحیح نبوده است. بدین جهت، اسیران در میان جنگاوران تقسیم مى شدند و آنان بردگان را به خانه هاى خود مى بردند؛ تا هم امنیت جانى شان تضمین شود و هم پراکنده شده و امکان اجتماع و شورش نداشته باشند. از طرف دیگر، ناچار به تغذیه آنان بودند و در مقابل، از کار آنها نیز استفاده مى کردند.
مارسل بوازار در این باره مى نویسد: «اسلام به خاطر تأمین جانى و جلوگیرى از تجاوز به اسیران جنگى، آنها را طبق ضوابطى در قبایل عرب، به عنوان برده یا کنیز تقسیم مى کرده، ولى به تدریج، آنان را از تمامى حقوق شهروندان مسلمان، بهره مند مى ساخته است»[ اسلام و حقوق بشر، ص 49.].
5. در جنگ هایى که بین مسلمانان و غیرمسلمانان روى مى داد، کافران، اسیران مسلمان را برده مى ساختند. از این رو، اسلام ناچار به مقابله به مثل بود و اگر مى خواست غیر از این عمل کند، موجب تضعیف جبهه اسلام مى گردید؛ زیرا برده شدن مسلمانان، زمینه تضعیف روحى آنان و جنگ روانى کافران را فراهم مى کرد.