۱۳۹۵/۰۸/۲۳
–
۴۴۴ بازدید
در حالی که اسلام کاملترین دین است و برای تمام مردم جهان در تمام اعصار و زمان ها نازل شده است پس لزوم خواندن نماز به زبان عربی در حالی که نیمی از مردم جهان عرب زبان نیستند و مفهوم و معنای نماز را عموما نمیدانند و بر طبق عادت میخوانند چیست؟
عربی بودن نماز حکمت های متعددی دارد؛ برخی از آن چه در این باره می توان گفت عبارت است از:
1.زبان عربی نه زبان یک قوم، بلکه به مثابه زبان دین برای ما حائز اهمیت است و انس و آشنایی با آن سبب پیوند مستقیم با کلام خدا و سنت گفتاری پیامبر (ص) و ائمه هدی (ع) می شود. توضیح بیشتر: عربی بودن نماز یکی از عواملی است که رابطه دائمی انسان بازبان دین و پیوند گسست ناپذیر آنان با کتاب آسمانی راسبب می شود. و زمینه آشنایی مستقیم با معارف دینی را فراهم می آورد. از همین رو مسلمانان، ازهر نژاد و دارای هر زبان همواره کوشیده اند که با این زبان آشنا شوند تا از طریق آن رابطه بهتر و مستقیم تری با معارف دینی برقرار کنند. به عنوان نمونه دکتر محمد تقی الدین الهلالی در مقدمه تفسیر قرآن به زبان انگلیسی از «شیخ عمر ازبک» یکی از عالمان ترک تبار ازبکستان نقل می کند: «از زمانی که روس ها ما را وادار به آموختن زبان خودشان کردند نذر کردم که جز با زبان قرآن و پیامبر (ص) سخن نگویم، زیرا دانستم که آنان آگاهانه به این کار دست زده و می دانند که در قالب آموزش زبان انسان ها عقاید و افکار آنان را فرا گرفته و با آنان در می آمیزند. پس بگذار هر که با من انس می گیرد زبان قرآن را بیاموزد و من خود در این باره به او کمک خواهم کرد….»(1)
2. غنای زبان عربی از جهت واژگان، مفاهیم وساختار معنایی، به ویژه درحوزه معارف دینی، با دیگر زبانها قیاس پذیر نیست. ازطرف دیگر بخش مهمی ازنماز به قرائت سوره هایی ازقرآن اختصاص دارد. قرآن نیز ویژگیهای منحصر به فردی دارد، ازجمله این که واژه های به کار رفته در آن، شیوه تعبیر، پیوند واژه ها وسازه های کلام با یکدیگر، با اعجاز همراه است و هرگز بشر قادر نیست که با دقت و صحت کافی کلام خدا را به زبان دیگر برگردان نموده و جایگزین متن اصلی و عربی آن کند. البته مشکل ترجمه، مشکلی فراگیر است و اختصاص به کتاب الهی ندارد، تا آن جا که برخی چون، کواین ترجمه را امکان ناپذیر می انگارند. از همین رو پژوهشگران چیره دست در متون علمی حدالامکان استفاده و استناد به اصل منابع مورد استفاده خود را بر استفاده ازترجمه ها و نقل قول از آن ها ترجیح می دهند؛ لیکن این مسأله در مورد قرآن مجید صد چندان است. پروفسور «ایزوتسو» قرآن پژوه معاصر می نویسد: «واژه های ترجمه شده در بهترین صورتشان جز معادل های جزئی نیستند. از آن ها فقط می توان به عنوان رهنمودهای ساخته و پرداخته ای در برداشتن گامهای لرزان نخستین استفاده نمود، هر چند دربسیاری از موارد از این بابت نه تنها وافی به مقصود نیستند بلکه گمراه کننده نیز می باشند . ولی به هر حال، هرگز نمی توان بحث و بررسی ساختمان جهان بینی اخلاقی قومی را بر بنیاد آن ها مستقرساخت .» (2) استاد دکتر حجتی نیز بر آن است که«مفردات و تک واژه های قرآن به گونه ای به هم پیوند یافته اند که با گذر از هر بخشی از این تراکیب به بخش دیگر معنی بدیع تر و دقیق تری را یکی پس از دیگری القاء می کنند.»(3) او سپس می نویسد: «در قرآن کریم _ به خاطر این که به زبان عربی است و این زبان از تنوع واژه و رسایی آن ها غنی است _ کلمات مترادف به مفهوم اصطلاحی در آن وجود ندارد و در نتیجه الفاظی که در قرآن مترادف به نظر می رسند هریک حامل خصوصیاتی است متمایز از یکدیگر که ترداف را از آن ها سلب می کند.» با توجه به نکته اخیر انتخاب واژه های عربی در قرآن با خصیصه اعجاز توأم است،به عبارت دیگر به جای لغتی که در قرآن کریم، مرادف با لغت دیگر به نظر می رسد، محال است لغت دیگری را به کار برد. [به عنوان مثال] در قرآن کریم واژه های «خالق»، «بارئ»، «فاطر» در جایگاه های مختلفی آمده که نمی توان خصوصیات آن ها را با تعبیر «آفریدگار» القاء کرد. از آن جا که خداوندمتعال بر همه لغات ازنظرآگاهی احاطه کامل دارد بهترین آن ها را در جای مناسب آورده است که این کار از عهده توانایی بشر بیرون است…. به تعبیر پاره ای از علما، ترجمه قرآن به سان استفاده از اندام مصنوعی به جای اندام طبیعی است، وهرگز نمی تواند با قرآن کریم هم سطح باشد.»(4) ایشان در جای دیگر آورده است که معمولاً مترجمان کلمه «انابه» را به تضرع و زاری و امثال آن برمی گردانند، در حالی که این ترجمه کالبدی بی روح از واژه ای است زنده. اگر حضرت ابراهیم «لحلیم اوّاه منیب»(5) خوانده شده است «انابه او عبارت از گسستن از غیر خدا و پوچ انگاشتن علل و اسباب مادی و پیوستن به خدا است و انابه او یعنی نیست انگاری ما سوی الله و گسستن از آن ها و پیوند یافتن با خدایی که هستی واقعی ازآن اوست. این حالت عرفانی را که در روح مفهوم واژه انابه وجود دارد چگونه می توان با تضرع و زاری القاء کرد.»(6) چرا جای دور برویم؛ چه کسی تا کنون توانسته است ترجمه ای دقیق و معتبر از سوره حمد و توحید که همه روزه در نمازها تکرار می شوند به دست دهد؟ نگارنده که مدت ها در ترجمه های قرآن مجید به زبان های مختلف کاوش نموده و اطلاعاتی از بیش از دوهزار ترجمه قرآن به بیش از یکصد زبان به دست آورده تا کنون به ترجمه دقیقی از آیه شریفه « بسم الله الرحمن الرحیم» دست نیافته است. به عنوان مثال کلمه «الله» اسم خاص خداوند است و واژه هایی چون «خدا»،«God»،«Dieo» به عنوان معادل هایی تقریبی در برابر آن قرار می گیرند. محمد (مارمادوک) پیکتال مترجم انگلیسی قرآن به این نکته توجه نموده و در مقدمه سوره حمد می نویسد : «من در همه جای این ترجمه واژه «Allah» را حفظ نموده ام، زیرا این واژه هیچ معادلی در زبان انگلیسی ندارد.(7) او در تبیین تفاوتهای اسم جلاله (الله) و واژه «God» در انگلیسی می نویسد: « از ویژگی های کلمه «الله» این است که نه مؤنث دارد و نه جمع پذیر است و لا جرم جز بر ذات یکتای وَهْم ناپذیر و متعالی، بر کسی یا چیزی قابل اطلاق نیست»؛(8) بر خلاف واژه (God) که هم تأنیث پذیر است (Goddess) و هم جمع پذیر (Gods/Goddesses)، یا مانند کلمه خدا در فارسی که به «خدایان» جمع می شود و از همین رو به غیر ذات حق تعالی نیز اطلاق می شود. همچنین «الرحمن» و «الرحیم» هر یک به گونه خاصی از رحمت الهی اشاره دارند.(9) و تا آن جا که نگارنده آگاهی دارد معادل دقیقی برای هیچ یک از آن دو در زبان های دیگر شناخته نشده است. واژه هایی چون «بخشنده»، «بخشاینده»، «بخشایشگر»، «مهربان»، «مهرورز» و امثال آن در فارسی یا «Mercifعl»، «Compassionate»، «Mimercy-giving»، «Beneficient» در انگلیسی و «Tres Misericordieux»، «Tout Misericordieux» در زبان فرانسه، هرگز نمایانگر معنای دقیق و معارف نهفته در واژه های «رحمن» و «رحیم» نیستند.
3.قرآن از نظر لطافت و زیبایی نیز اعجاز آمیز و بدیل ناپذیر است و از همین رو جاذبه نیرومند و خارق العاده ای دارد. ساواری در مقدمه ترجمه قرآن به زبان فرانسوی می نویسد: «قرآن دارای تأثیری خاص و جاذبه ای ویژه است که مانند آن برای هیچ یک از کتاب ها نیست.»(10) بنابراین اگر مشکل معادل گزاری برای معانی بلند قرآن که در نماز قرائت می شود به گونه ای قابل حل باشد، اما لطافت و زیبایی آسمانی قرآن با هیچ ترجمه بشری فراچنگ آمدنی نیست. مگر نه این است که ترجمه های منظوم و مسجع و آهنگین قرآن پیش از آن که در میان مردم جایی باز کند به سرعت طراوت وزیبایی خود رااز دست داده و تنها درموزه ها جایی برای خود پیدا می کند؛ اما قرآن مجید قرون و اعصار را درنوردیده و میلیاردها انسان را از سویدای دل شیفته و دلباخته خود ساخته و همواره پرتوافشانیهای آن فزونی می یابد. پیکتال می نویسد: «قرآن را نمی توان ترجمه کرد، زبرا نعمه و آوای بی نظیر و آهنگ دل نشین آن انسان را دگرگون می سازد و او را به خشوع و گریه و یا شور و شوق وا می دارد.»(11) پروفسور ا. گیوم(12) بر آن است که: «قرآن با آهنگ زیبای مخصوص دارای موسیقی دلنوازی است که گوش را مینوازد. عده کثیری از مسیحیان عرب زبان سبک قرآن را ستوده اند و از میان شرق شناسان کسانی که به زبان و ادبیات عرب آشنایی دارند فصاحت و لطف و ظرافت شیوه قرآن رامی ستایند. زمانی که قرآن را تلاوت کنند جذابیت خاص آن بی اختیار شنونده را به سوی خود می کشد و این حلاوت و موسیقی دلنشین بود که فریاد سرزنش کنندگان راخاموش کرد و به کالبد شریعت پیامبراسلام روح دمید و آن را غیر قابل تقلید گردانید. در پهنه نظم و نثر و ادبیات پر دامنه عرب کتابی به فصاحت و بلاغت و بلندپایگی و پرمایگی قرآن نمی شناسیم و اثری نیست که بتوان آن را با قرآن مقایسه نمود. تأثیر عمیق آیات قرآن بر عرب و غیر عرب آن چنان است که عنان از کف می دهند.»(13) «آرنولد نولدکه» آلمانی در کتاب خود «تاریخ قرآن» آورده است: «کلمات قرآن چنان خوب و به هم پیوسته است که شنیدنش، با آن هماهنگی وروانی، گویی نغمه فرشتگان است؛ مؤمنان را به شور می آورد و قلب آنان را مالامال ازوجد و شعف می گرداند.»(14) بار تلمی سنت هیلر دانشمند فرانسوی می نویسد : «قرآن کتابی است بی همتا که زیبایی ظاهری و عظمت معنوی آن برابر است. استحکام الفاظ و انسجام کلمات و تازگی افکار درسبک نوظهور آن چنان متجلی است که پیش از آن که خردها تسخیر معانی آن گردند، دل ها تسلیم آن می شوند.در میان پیامبران هیچ کس مانند پیامبر اسلام نتوانسته است این همه نفوذ کلام داشته باشد. قرآن با سبک خاص خود، هم سرود مذهبی است و هم نیایش الهی و هم شریعت و قوانین سیاسی و حقوقی و هم نوید بخش و هشدار دهنده و هم پندآموز و هم راهنما و هدایت کننده به راه راست و هم بیان کننده قصه و داستان و حِکَم و امثال. و بالاخره قرآن زیباترین اثر به زبان عربی است که در میان کتاب های مذاهب جهان نظیر ندارد. مسیحیان عرب زبان معترفند که این کتاب شریف چه تأثیر شگرفی دردل و جان شنوندگان دارد.»(15) مارگریت مارکوس(مریم جمیله) دوشیزه یهودی زاده آمریکایی درشرح حال و چگونگی تمایل خود به اسلام آورده است که با شنیدن آیاتی از قرآن مجید چنان شیفته و دلباخته شد که این مسأله او را به انس دائمی با قرآن ومطالعه و بررسی پیرامون اسلام فراخواند و در نهایت هدایت او به این دین مبین و نگارش ده ها کتاب و مقاله در دفاع از اسلام را سبب شد.(16) بنابراین قرائت آیات الهی در نماز ، به ویژه اگر همراه با نغمه دل انگیز قرآن، و توجه و تدبر در معانی آیات آن باشد، چنان تأثیری دارد که ترجمه را بدان راه نیست.
4. از منظر جامعه شناختی زبان یکی از مهم ترین نمادها(17) است.«نمادها رکن بنیادین زندگی اجتماعی انسان اند. بدون نمادها و یا فرهنگ، انسان ها ناشناخته و سردرگم خواهند بود و جهان، آن گونه که ما آن را می شناسیم، از هم خواهد گسست.»(18) « انسان ها در خلال نظامی از نمادها با یکدیگر رابطه برقرار می کنند، گذشته را به یاد می آورند و آینده را پیش بینی می کنند.»(19) از طرف دیگر زبان نقش اساسی در فرهنگ پذیری(20) و پایایی فرهنگی(21) ایفا می کند. زبان برجسته ترین عنصر فرهنگی و عامل انتقال فرهنگ و حفظ هویت تاریخی و فرهنگی یک ملت است. یکی از مشکلات بزرگی که تکنولوژی جدید ارتباطات همچون ماهواره، اینترنت و … پدید آورده این است که سلطه نمادهای جدید و سربرآوردن یک زبان مسلط موجب انقطاع فرهنگی و گسست رابطه نسل جدید با پیشینه فرهنگی خویش است، و آن نیزبه نوبه خود زوال هویت را سبب می شود. (انقطاع زبانی گسست فرهنگی زوال هویت) اگر استعمارنو (Neo_colonialism) با تمام توان در بسط زبان خود می کوشد، از آن رو است که بهترین راه تحمیل فرهنگ خود و بیگانه سازی ملتها با هویت خویش تغییر درزبان و ارتباطات کلامی است. اگر مشاهده می شود که روشنفکر نمایان غرب گرا چون آخوندزاده، ملکم خان و … در ایران و امثال آتاتورک در ترکیه فرآیند دین زدایی و سکولاریزه کردن اجتماع را از مبارزه با خط و زبان عربی آغاز می کنند ریشه در همین نکته دارد.(22) با توجه به آنچه گذشت می توان گفت یکی از حکمت های مهم عربی بودن نماز این است که از طریق آن فرآیند فرهنگ پذیری و انتقال، پویایی و استمرار فرهنگ دینی در طول قرون و در میان نسل های پی درپی به خوبی انجام پذیرد. همه مسلمانان در هر زمان و هر مکان ازطریق نمازهای پنجگانه ارتباط دائمی خود را با زبان دین حفظ نموده و به وسیله این نماد عناصر فرهنگ دینی را در میان خود نهادینه ساخته و به نسلهای بعدی منتقل می کنند. ازطرف دیگر این ارتباط پیوسته و دائمی و دارا بودن زبان مشترک دینی به پایایی فرهنگ دینی مدد می رساند و جوامع اسلامی را در حد بالایی دربرابر تهاجمات فرهنگی بیگانه مصون می سازد. بنابراین عربی بودن نماز هم درفرهنگ پذیری و انتقال فرهنگی مسلمانان نقش به سزایی دارد و هم در پایایی و پایداری فرهنگ و هویت دینی آنان.
5. زبان یکی از محورهای اشتراک و وحدت انسان ها است. از طرف دیگر نماز به عنوان یک آیین عبادی دائمی و همگانی، بیشترین نمادهای وحدت بخش و نمایانگر اتحاد و یکپارچگی امت اسلامی درسراسرجهان را در خود جمع نموده و الگویی بسیارزیبا و منحصر به فرد از وحدت امت ازهر دیارو هر نژاد و هرطبقه اجتماعی است. پرستش خدای یگانه با افعال و اذکار واحد، رو به قبله واحد، با استفاده اززبان واحد چیزی است که در هیچ جای جهان نظیری برای آن نمی توان یافت. بنابراین عربی بودن نماز در ایجاد انسجام و یکپارچگی و وحدت امت اسلامی نیز نقش به سزایی دارد.
1.زبان عربی نه زبان یک قوم، بلکه به مثابه زبان دین برای ما حائز اهمیت است و انس و آشنایی با آن سبب پیوند مستقیم با کلام خدا و سنت گفتاری پیامبر (ص) و ائمه هدی (ع) می شود. توضیح بیشتر: عربی بودن نماز یکی از عواملی است که رابطه دائمی انسان بازبان دین و پیوند گسست ناپذیر آنان با کتاب آسمانی راسبب می شود. و زمینه آشنایی مستقیم با معارف دینی را فراهم می آورد. از همین رو مسلمانان، ازهر نژاد و دارای هر زبان همواره کوشیده اند که با این زبان آشنا شوند تا از طریق آن رابطه بهتر و مستقیم تری با معارف دینی برقرار کنند. به عنوان نمونه دکتر محمد تقی الدین الهلالی در مقدمه تفسیر قرآن به زبان انگلیسی از «شیخ عمر ازبک» یکی از عالمان ترک تبار ازبکستان نقل می کند: «از زمانی که روس ها ما را وادار به آموختن زبان خودشان کردند نذر کردم که جز با زبان قرآن و پیامبر (ص) سخن نگویم، زیرا دانستم که آنان آگاهانه به این کار دست زده و می دانند که در قالب آموزش زبان انسان ها عقاید و افکار آنان را فرا گرفته و با آنان در می آمیزند. پس بگذار هر که با من انس می گیرد زبان قرآن را بیاموزد و من خود در این باره به او کمک خواهم کرد….»(1)
2. غنای زبان عربی از جهت واژگان، مفاهیم وساختار معنایی، به ویژه درحوزه معارف دینی، با دیگر زبانها قیاس پذیر نیست. ازطرف دیگر بخش مهمی ازنماز به قرائت سوره هایی ازقرآن اختصاص دارد. قرآن نیز ویژگیهای منحصر به فردی دارد، ازجمله این که واژه های به کار رفته در آن، شیوه تعبیر، پیوند واژه ها وسازه های کلام با یکدیگر، با اعجاز همراه است و هرگز بشر قادر نیست که با دقت و صحت کافی کلام خدا را به زبان دیگر برگردان نموده و جایگزین متن اصلی و عربی آن کند. البته مشکل ترجمه، مشکلی فراگیر است و اختصاص به کتاب الهی ندارد، تا آن جا که برخی چون، کواین ترجمه را امکان ناپذیر می انگارند. از همین رو پژوهشگران چیره دست در متون علمی حدالامکان استفاده و استناد به اصل منابع مورد استفاده خود را بر استفاده ازترجمه ها و نقل قول از آن ها ترجیح می دهند؛ لیکن این مسأله در مورد قرآن مجید صد چندان است. پروفسور «ایزوتسو» قرآن پژوه معاصر می نویسد: «واژه های ترجمه شده در بهترین صورتشان جز معادل های جزئی نیستند. از آن ها فقط می توان به عنوان رهنمودهای ساخته و پرداخته ای در برداشتن گامهای لرزان نخستین استفاده نمود، هر چند دربسیاری از موارد از این بابت نه تنها وافی به مقصود نیستند بلکه گمراه کننده نیز می باشند . ولی به هر حال، هرگز نمی توان بحث و بررسی ساختمان جهان بینی اخلاقی قومی را بر بنیاد آن ها مستقرساخت .» (2) استاد دکتر حجتی نیز بر آن است که«مفردات و تک واژه های قرآن به گونه ای به هم پیوند یافته اند که با گذر از هر بخشی از این تراکیب به بخش دیگر معنی بدیع تر و دقیق تری را یکی پس از دیگری القاء می کنند.»(3) او سپس می نویسد: «در قرآن کریم _ به خاطر این که به زبان عربی است و این زبان از تنوع واژه و رسایی آن ها غنی است _ کلمات مترادف به مفهوم اصطلاحی در آن وجود ندارد و در نتیجه الفاظی که در قرآن مترادف به نظر می رسند هریک حامل خصوصیاتی است متمایز از یکدیگر که ترداف را از آن ها سلب می کند.» با توجه به نکته اخیر انتخاب واژه های عربی در قرآن با خصیصه اعجاز توأم است،به عبارت دیگر به جای لغتی که در قرآن کریم، مرادف با لغت دیگر به نظر می رسد، محال است لغت دیگری را به کار برد. [به عنوان مثال] در قرآن کریم واژه های «خالق»، «بارئ»، «فاطر» در جایگاه های مختلفی آمده که نمی توان خصوصیات آن ها را با تعبیر «آفریدگار» القاء کرد. از آن جا که خداوندمتعال بر همه لغات ازنظرآگاهی احاطه کامل دارد بهترین آن ها را در جای مناسب آورده است که این کار از عهده توانایی بشر بیرون است…. به تعبیر پاره ای از علما، ترجمه قرآن به سان استفاده از اندام مصنوعی به جای اندام طبیعی است، وهرگز نمی تواند با قرآن کریم هم سطح باشد.»(4) ایشان در جای دیگر آورده است که معمولاً مترجمان کلمه «انابه» را به تضرع و زاری و امثال آن برمی گردانند، در حالی که این ترجمه کالبدی بی روح از واژه ای است زنده. اگر حضرت ابراهیم «لحلیم اوّاه منیب»(5) خوانده شده است «انابه او عبارت از گسستن از غیر خدا و پوچ انگاشتن علل و اسباب مادی و پیوستن به خدا است و انابه او یعنی نیست انگاری ما سوی الله و گسستن از آن ها و پیوند یافتن با خدایی که هستی واقعی ازآن اوست. این حالت عرفانی را که در روح مفهوم واژه انابه وجود دارد چگونه می توان با تضرع و زاری القاء کرد.»(6) چرا جای دور برویم؛ چه کسی تا کنون توانسته است ترجمه ای دقیق و معتبر از سوره حمد و توحید که همه روزه در نمازها تکرار می شوند به دست دهد؟ نگارنده که مدت ها در ترجمه های قرآن مجید به زبان های مختلف کاوش نموده و اطلاعاتی از بیش از دوهزار ترجمه قرآن به بیش از یکصد زبان به دست آورده تا کنون به ترجمه دقیقی از آیه شریفه « بسم الله الرحمن الرحیم» دست نیافته است. به عنوان مثال کلمه «الله» اسم خاص خداوند است و واژه هایی چون «خدا»،«God»،«Dieo» به عنوان معادل هایی تقریبی در برابر آن قرار می گیرند. محمد (مارمادوک) پیکتال مترجم انگلیسی قرآن به این نکته توجه نموده و در مقدمه سوره حمد می نویسد : «من در همه جای این ترجمه واژه «Allah» را حفظ نموده ام، زیرا این واژه هیچ معادلی در زبان انگلیسی ندارد.(7) او در تبیین تفاوتهای اسم جلاله (الله) و واژه «God» در انگلیسی می نویسد: « از ویژگی های کلمه «الله» این است که نه مؤنث دارد و نه جمع پذیر است و لا جرم جز بر ذات یکتای وَهْم ناپذیر و متعالی، بر کسی یا چیزی قابل اطلاق نیست»؛(8) بر خلاف واژه (God) که هم تأنیث پذیر است (Goddess) و هم جمع پذیر (Gods/Goddesses)، یا مانند کلمه خدا در فارسی که به «خدایان» جمع می شود و از همین رو به غیر ذات حق تعالی نیز اطلاق می شود. همچنین «الرحمن» و «الرحیم» هر یک به گونه خاصی از رحمت الهی اشاره دارند.(9) و تا آن جا که نگارنده آگاهی دارد معادل دقیقی برای هیچ یک از آن دو در زبان های دیگر شناخته نشده است. واژه هایی چون «بخشنده»، «بخشاینده»، «بخشایشگر»، «مهربان»، «مهرورز» و امثال آن در فارسی یا «Mercifعl»، «Compassionate»، «Mimercy-giving»، «Beneficient» در انگلیسی و «Tres Misericordieux»، «Tout Misericordieux» در زبان فرانسه، هرگز نمایانگر معنای دقیق و معارف نهفته در واژه های «رحمن» و «رحیم» نیستند.
3.قرآن از نظر لطافت و زیبایی نیز اعجاز آمیز و بدیل ناپذیر است و از همین رو جاذبه نیرومند و خارق العاده ای دارد. ساواری در مقدمه ترجمه قرآن به زبان فرانسوی می نویسد: «قرآن دارای تأثیری خاص و جاذبه ای ویژه است که مانند آن برای هیچ یک از کتاب ها نیست.»(10) بنابراین اگر مشکل معادل گزاری برای معانی بلند قرآن که در نماز قرائت می شود به گونه ای قابل حل باشد، اما لطافت و زیبایی آسمانی قرآن با هیچ ترجمه بشری فراچنگ آمدنی نیست. مگر نه این است که ترجمه های منظوم و مسجع و آهنگین قرآن پیش از آن که در میان مردم جایی باز کند به سرعت طراوت وزیبایی خود رااز دست داده و تنها درموزه ها جایی برای خود پیدا می کند؛ اما قرآن مجید قرون و اعصار را درنوردیده و میلیاردها انسان را از سویدای دل شیفته و دلباخته خود ساخته و همواره پرتوافشانیهای آن فزونی می یابد. پیکتال می نویسد: «قرآن را نمی توان ترجمه کرد، زبرا نعمه و آوای بی نظیر و آهنگ دل نشین آن انسان را دگرگون می سازد و او را به خشوع و گریه و یا شور و شوق وا می دارد.»(11) پروفسور ا. گیوم(12) بر آن است که: «قرآن با آهنگ زیبای مخصوص دارای موسیقی دلنوازی است که گوش را مینوازد. عده کثیری از مسیحیان عرب زبان سبک قرآن را ستوده اند و از میان شرق شناسان کسانی که به زبان و ادبیات عرب آشنایی دارند فصاحت و لطف و ظرافت شیوه قرآن رامی ستایند. زمانی که قرآن را تلاوت کنند جذابیت خاص آن بی اختیار شنونده را به سوی خود می کشد و این حلاوت و موسیقی دلنشین بود که فریاد سرزنش کنندگان راخاموش کرد و به کالبد شریعت پیامبراسلام روح دمید و آن را غیر قابل تقلید گردانید. در پهنه نظم و نثر و ادبیات پر دامنه عرب کتابی به فصاحت و بلاغت و بلندپایگی و پرمایگی قرآن نمی شناسیم و اثری نیست که بتوان آن را با قرآن مقایسه نمود. تأثیر عمیق آیات قرآن بر عرب و غیر عرب آن چنان است که عنان از کف می دهند.»(13) «آرنولد نولدکه» آلمانی در کتاب خود «تاریخ قرآن» آورده است: «کلمات قرآن چنان خوب و به هم پیوسته است که شنیدنش، با آن هماهنگی وروانی، گویی نغمه فرشتگان است؛ مؤمنان را به شور می آورد و قلب آنان را مالامال ازوجد و شعف می گرداند.»(14) بار تلمی سنت هیلر دانشمند فرانسوی می نویسد : «قرآن کتابی است بی همتا که زیبایی ظاهری و عظمت معنوی آن برابر است. استحکام الفاظ و انسجام کلمات و تازگی افکار درسبک نوظهور آن چنان متجلی است که پیش از آن که خردها تسخیر معانی آن گردند، دل ها تسلیم آن می شوند.در میان پیامبران هیچ کس مانند پیامبر اسلام نتوانسته است این همه نفوذ کلام داشته باشد. قرآن با سبک خاص خود، هم سرود مذهبی است و هم نیایش الهی و هم شریعت و قوانین سیاسی و حقوقی و هم نوید بخش و هشدار دهنده و هم پندآموز و هم راهنما و هدایت کننده به راه راست و هم بیان کننده قصه و داستان و حِکَم و امثال. و بالاخره قرآن زیباترین اثر به زبان عربی است که در میان کتاب های مذاهب جهان نظیر ندارد. مسیحیان عرب زبان معترفند که این کتاب شریف چه تأثیر شگرفی دردل و جان شنوندگان دارد.»(15) مارگریت مارکوس(مریم جمیله) دوشیزه یهودی زاده آمریکایی درشرح حال و چگونگی تمایل خود به اسلام آورده است که با شنیدن آیاتی از قرآن مجید چنان شیفته و دلباخته شد که این مسأله او را به انس دائمی با قرآن ومطالعه و بررسی پیرامون اسلام فراخواند و در نهایت هدایت او به این دین مبین و نگارش ده ها کتاب و مقاله در دفاع از اسلام را سبب شد.(16) بنابراین قرائت آیات الهی در نماز ، به ویژه اگر همراه با نغمه دل انگیز قرآن، و توجه و تدبر در معانی آیات آن باشد، چنان تأثیری دارد که ترجمه را بدان راه نیست.
4. از منظر جامعه شناختی زبان یکی از مهم ترین نمادها(17) است.«نمادها رکن بنیادین زندگی اجتماعی انسان اند. بدون نمادها و یا فرهنگ، انسان ها ناشناخته و سردرگم خواهند بود و جهان، آن گونه که ما آن را می شناسیم، از هم خواهد گسست.»(18) « انسان ها در خلال نظامی از نمادها با یکدیگر رابطه برقرار می کنند، گذشته را به یاد می آورند و آینده را پیش بینی می کنند.»(19) از طرف دیگر زبان نقش اساسی در فرهنگ پذیری(20) و پایایی فرهنگی(21) ایفا می کند. زبان برجسته ترین عنصر فرهنگی و عامل انتقال فرهنگ و حفظ هویت تاریخی و فرهنگی یک ملت است. یکی از مشکلات بزرگی که تکنولوژی جدید ارتباطات همچون ماهواره، اینترنت و … پدید آورده این است که سلطه نمادهای جدید و سربرآوردن یک زبان مسلط موجب انقطاع فرهنگی و گسست رابطه نسل جدید با پیشینه فرهنگی خویش است، و آن نیزبه نوبه خود زوال هویت را سبب می شود. (انقطاع زبانی گسست فرهنگی زوال هویت) اگر استعمارنو (Neo_colonialism) با تمام توان در بسط زبان خود می کوشد، از آن رو است که بهترین راه تحمیل فرهنگ خود و بیگانه سازی ملتها با هویت خویش تغییر درزبان و ارتباطات کلامی است. اگر مشاهده می شود که روشنفکر نمایان غرب گرا چون آخوندزاده، ملکم خان و … در ایران و امثال آتاتورک در ترکیه فرآیند دین زدایی و سکولاریزه کردن اجتماع را از مبارزه با خط و زبان عربی آغاز می کنند ریشه در همین نکته دارد.(22) با توجه به آنچه گذشت می توان گفت یکی از حکمت های مهم عربی بودن نماز این است که از طریق آن فرآیند فرهنگ پذیری و انتقال، پویایی و استمرار فرهنگ دینی در طول قرون و در میان نسل های پی درپی به خوبی انجام پذیرد. همه مسلمانان در هر زمان و هر مکان ازطریق نمازهای پنجگانه ارتباط دائمی خود را با زبان دین حفظ نموده و به وسیله این نماد عناصر فرهنگ دینی را در میان خود نهادینه ساخته و به نسلهای بعدی منتقل می کنند. ازطرف دیگر این ارتباط پیوسته و دائمی و دارا بودن زبان مشترک دینی به پایایی فرهنگ دینی مدد می رساند و جوامع اسلامی را در حد بالایی دربرابر تهاجمات فرهنگی بیگانه مصون می سازد. بنابراین عربی بودن نماز هم درفرهنگ پذیری و انتقال فرهنگی مسلمانان نقش به سزایی دارد و هم در پایایی و پایداری فرهنگ و هویت دینی آنان.
5. زبان یکی از محورهای اشتراک و وحدت انسان ها است. از طرف دیگر نماز به عنوان یک آیین عبادی دائمی و همگانی، بیشترین نمادهای وحدت بخش و نمایانگر اتحاد و یکپارچگی امت اسلامی درسراسرجهان را در خود جمع نموده و الگویی بسیارزیبا و منحصر به فرد از وحدت امت ازهر دیارو هر نژاد و هرطبقه اجتماعی است. پرستش خدای یگانه با افعال و اذکار واحد، رو به قبله واحد، با استفاده اززبان واحد چیزی است که در هیچ جای جهان نظیری برای آن نمی توان یافت. بنابراین عربی بودن نماز در ایجاد انسجام و یکپارچگی و وحدت امت اسلامی نیز نقش به سزایی دارد.