عرفان های نوظهور و مسئله تقلید
۱۳۹۲/۱۰/۲۴
–
۲۱۳ بازدید
دشمنان دین مبین اسلام که بر پایه عقلانیت و فطرت بشری بنا نهاده شده است همواره با ترفندهای مختلف در جهت مبارزه با این طریقه سعادت گام برداشتهاند که در این میان شبهه افکنی یکی از مهمترین راهبردهای امروزه دشمنان است. یکی از شبهاتی که امروزه بخصوص از طریق عرفانهای نوظهور، ترویج میشود، ایده دینداری و آگاهی از آموزههای دینی بدون نیاز به مراجع تقلید و متخصصین علوم دینی میباشد. برای پاسخ به این شبهه باید به چند نکته اشاره شود تا بطلان این شبهه، مشخص گردد.
نکته اول، تاکید اسلام در بحث تحصیل علم، فکر و تعقل ورزی میباشد که در آیات و روایات گوناگونی به آن تصریح شده است. با مراجعه به قرآن میبینیم که در آیات آن خوانندگان خود را به بیداری و پرهیز از غفلت و بیخبری و توصیه به تامل و تدبر و تعقل و تفکر و نظر دعوت کرده باشد. ضمن آنکه غالب مجموعههای حدیث ما عموماً باعنوان “عقل، علم، جهل” و ثنا و ستایش و شرافت عقل آغاز میشود؛ چنانکه در مجموعه کلمات امیرالمومنین(ع)، غرر و درر آمدی، ذیل باب عقل نزدیک به 250 عبارت آمدهاست که همه آنها در شرف و فضیلت عقل و عاقلان است. بنابراین اسلام در بسیاری از موارد همچون اصول دین از مردم میخواهد که با تعقل و تفکر، راه درست را انتخاب کنند و در اینجا حتی تقلید را ممنوع اعلام میکند.
اما در کنار تاکید اسلام بر تعقل و تفکر، در اسلام تاکید بر تقلید مشروع و واجب نیز وجود دارد که فرد باید از مرجع تقلید، در احکام و آموزههایی که خود امکان و توانایی شناخت آن را نداشته است، پیروی کند و به همین دلیل، خداوند در آیه 122 سوره توبه، توصیه میکند که دستهای از مومنان برای آموختن علم دین کوچ کنند و پس از فراگیری آن به دیگران ( که در جنگ حضور پیدا کرده بودند) تعلیم دهند. بنابراین اگر انسان با توجه به علوم و مبانی دینی، بتواند نسبت به مسائل و احکام دینی آگاه شده و بر اساس آگاهی خود و بدون مراجعه به مرجع تقلید (آگاه از احکام دین) احکام و تکالیف الهی را انجام دهد، بر چنین کسی نه تنها تقلید لازم نیست بلکه حرام است مگر آن که دیگری را آگاه تر از خود بداند.
اگر فردی بخواهد اعمالش را بر اساس قرآن و سنّت انجام دهد، باید قرآن و تفسیر آن و علومی را که وابسته به آن است، به طور تخصصّی بداند. همین طور باید سنّت را که عبارت است از قول، عمل و تقریر (گفتار و اعمال و رضایت به اعمال دیگران) کاملاً بشناسد؛ یعنی با علوم حدیث آشنا باشد که عبارت است از: علم رجال (شرح حال راویان حدیث) و سلسله سند، درایه (فهم دلالت روایات)، شأن نزول روایات، قرائن حالیه و مقالیه، تقیّه، حقیقت و مجاز، تعارض روایات با روایات یا تعارض روایات با آیات و تزاحم مصالح. وی باید این دانش ها را به طور تخصّصی و کارشناسانه بداند. چنین فردی که به قرآن و سنّت با کیفیت مذکور آگاهی داشته باشد، می تواند بلکه باید طبق قرآن و سنت، آن طور که می فهمد عمل نماید. به چینن فردی متخصّص علوم اسلامی یا مجتهد و فقیه میگویند و تقلید کردن بر او حرام است.
امّا اگر کسی از نظر علم و آگاهی به حدّ مذکور نرسیده باشد، عقل ( که در قرآن بر آن بسیار تاکید شده است) حکم می کند از یک یا چند متخصّص علوم اسلامی بپرسد و طبق آن عمل نماید. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ (انبیاء/7( اگر نمى دانید، از آگاهان بپرسید».
تقلید، سؤال از اهل ذکر یا رجوع به مجتهد و متخصّص است، همان طور که مردم چه مسلمان و چه غیر مسلمان در مسائلی که تخصّص ندارند، به متخصّصان مراجعه می کنند، مثلاً اگر ماشینشان خراب شد به مکانیک مراجعه می کنند؛ اگر بیمار شدند به پزشک مراجعه می کنند؛ اگر بخواهند شهر یا خانه بسازند به مهندس و معمار مراجعه می کنند.
حتی کسانی که در یک رشته تخصص دارند، در رشته های دیگر تقلید می کنند، مثلاً مراجع تقلید در بیماری به پزشک مراجعه می کنند؛ مهندسان و معماران هنگامی که ماشینشان خراب شد به مکانیک مراجعه می کنند. بنابراین همان طور که عقلاً در اکثر مسائل روزمرّه از متخصّصان پیروی می کنند، در مسائل دینی نیز اگر متخصّص نیستند، باید به متخصّص (مرجع تقلید) مراجعه کنند. این مراجعه را “تقلید” می گویند.
پس تقلید از فقها نه تنها خلاف عقل نیست بلکه از باب رجوع غیر متخصص به متخصص می باشد که حکم عقلی است. اگر کسی که باید تقلید کند، تقلید نکرده و اعمالی را انجام دهد مانند بیماری است که خودسر دارو مصرف کند. چه بسا عوض این که بهبودی حاصل شود بیماری اش افزون شود. از امام عسکری(ع) آمده است: «امّا من کان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه مطیعاً لامر مولاه فللعو ام أن یقلّدوه؛[1] از بین فقها آنان که حافظ و نگهبان دین اند و خود را از گناه و آلودگی حفظ میکنند و با هواهای نفسانی مبارزه می کنند و مطیع اوامر الهی و جانشینان اویند، بر عوام لازم است که از آنان تقلید کنند.»
مراد از عوام یعنی کسانی که در علوم اسلامی مجتهد و متخصص نیستند، گرچه در علوم دیگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه یا پزشک در علوم اسلامی مجتهد نباشد باید تقلید کند، چنان که مرجع تقلید در مسائل پزشکی و مهندسی از پزشک و مهندس تبعیت و تقلید می کند.
بنابراین در احکام دین، به حکم عقل، شخص یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدان عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید کنند.
نکته دیگر که بسیار قابل تامل میباشد، این است که در بسیاری از این جریانات عرفان نما و نوظهور که بر رسیدن به حقیقت بدون متخصص و مرجع تقلید تاکید دارند، در آموزهها و کلاسهایشان خود را به عنوان استاد معنوی معرفی میکنند که افراد باید در مقام رسیدن به حقیقت در مقابل آنان، تسلیم محض باشند. چنانکه در عرفان حلقه بعضی از «مسترها» به شدت اصرار دارند که در عرفان حلقه « مریدپروری» وجود ندارد، اما واقعیت این است که تلقی که هواداران عرفان حلقه از « طاهری» و سران عرفان حلقه دارند، تلقی پیامبرگونه است و مرجعیت رهبر عرفان حلقه را در تصمیم گیریها و حل شبهات فکری و روحی (بدون این که برای نظریات مراجع دینی و فقها چنین وزنی را قائل باشند) پذیرفتهاند. کسانی که در عرفان حلقه به مرتبه استادی برسند «مستر» نام دارند و در تشکیلات عرفان حلقه «مستر» برای افراد مبتدی و تازه واردها مراد و قطب محسوب میشوند.
بنابراین مشخص میشود که تقلید در اسلام، تقلیدی کورکورانه نمیباشد؛ بلکه مبتنی بر حکم عقلی میباشد.