۱۳۹۲/۱۱/۰۶
–
۲۱۱ بازدید
عرفان لُبّ معرفت و شناخت ناب حقایق است. معلّم عرفان خدای متعال است و شاگردان او در این رشتهی تخصّصی، انبیا و اولیا میباشند. یکی از شاگردان سختکوش این کلاس، حسینبن علی(ع) نام دارد که امتیازات به دست آوردهاش عالمیان را به حیرت واداشته است و جن و انس و ملک همه از شور و حال او در شگفتند.
او با معلم بزرگ عرفان راز و رمزهایی دارد که بلند پایگان علمی باید بسیار بکوشند تا به معنای آن پی ببرند: أیکونُ لغیرکَ من الظّهور ما لیس لک حتّی یکونَ هُوالمُظهرَ لک مَتی غِبتَ حتّی تحتاجَ إلی دلیلٍ یدلُّ علیک و متی بَعُدْتَ حتّی تکون الآثار هی الّتی توصِلُ إلیک عَمِیَتْ عینٌ لاتراکَ علیها رقیباً و خَسِرَتْ صَفْقَةُ عبدٍ لم تجعل له من حُبّک نصیباً ([1]).
شاگردان دست اول خدا در کلاس عرفان همواره کوشیدهاند تا آموختههای خود را به آنانکه اهلند بیاموزند؛ گرچه ظرفیتها بسیار متفاوت است و فرض اینکه کسانی از شاگردان ردههای بعد، به شاگردان دست اول برسند، دشوار است. از دانش آموختگان ممتاز انبیا و امامان: در کلاس عرفان، امام راحل خمینی کبیر1 است. او به حق تندیس عرفان صادق در زمان ماست و عرفانهای کاذب را که امروزه ـ شاید بیش از گذشته ـ دام راه خداجویان شده است میتوان با محک امام باز شناخت و سره را از ناسره و ناب را از بدل جدا نمود. دانشمند گرانمایه حسن رحیم پور ازغدی در این راستا گامی برداشته است و ملاکهایی را از سیرهی امام راحل1 برای شناسایی عرفان صادق استخراج نموده است.
ما در پی آنچه در شمارهی 52 با عنوان دامهای فریب درج کردیم، گزیده و برداشتی از سخنان آقای رحیم پور تحت عنوان عرفان و شبه عرفان را که در آن عرفان امام خمینی(ره) ـ به حق ـ شاخص دانسته شده و عرفان و شبه عرفان براساس آن شاخص بازشناسی شده است؛ در این شماره میآوریم و از اندیشمندان میخواهیم که هرچه میتوانند به روشنگری در این راه پرخطر بپردازند؛ چه آنکه مدعیان دروغپرداز با دامهایی که تار و پود آن ریا و نیرنگ و خاستگاه آن بیاعتقادی به خدا و دین و قیامت است، سر راه مردم به ویژه جوانان دختر و پسر نشستهاند و بسیاری را میفریبند و به روز سیاه مینشانند.
میخواهم بعضی از شاخصهایی را که در عرفان کسانی چون امام خمینی(ره) هست نسبت به شبه عرفانها و معنویتهای انحرافی و قلابی از نوع قدیم و جدیدش از نوع شرقی و غربیاش که در افکار عمومی وجود دارد و داشته، عرض کنم. از این جهت که به نام عرفان و معنویت همیشه سوء استفاده شده و میشود، بایستی هشدار داد. بعضی از شاخصهایی که در عرفان امام خمینی(ره)، به نظرم رسیده، را عرض میکنم. اگر مجموع اینها را کنار هم بگذاریم میتوانیم به شناخت کسانی که حقیقتاً راه ما را به سوی خداوند باز میکنند و مسیر را نشان میدهند موفق شویم و بدانیم که آنها چه کسانی هستند؟
1. یکی از شاخصهایی که در معنویت و عرفان امام میبینیم و شاخص خوبی برای تشخیص عرفان الهی از شبه عرفانهای تقلبی است، این است که عرفان دینی مبتنی بر مفهومی به نام تقوا یا کفّ نفس است؛ یعنی هر کس به ما بشارت عرفان و معنویت و رشد معنوی بدهد، ولی خود مفهوم کفّ نفس و تقوا را از دستورالعملهایش حذف کرده باشد، این یکی از شاخصهای قطعی است برای اینکه بفهمیم این یک نوع کلاهبرداری معنوی و شبه معنوی است. انواعی از عرفانهای قدمایی و نیز معنویتهای مدرن سکولار، اسپریچوالیتی اینها براساس عرفان منهای تقواست؛ یعنی یک عرفانی ارایه میدهند که در آن تقوا یا اساساً مطرح نیست؛ یا کاملاً رقیق شده و تشریفاتی است. مفهوم تقوا و کفّ نفس، مخ همه عرفانهای انبیایی و الهی است و عرفان امام یکی از شاخصهایش همین مسأله است. عرفان حقیقی نوعی تقرب نظری و تقرب عملی به خداوند است. هر کس بگوید من یک معنویتی دارم و یک راه وصل به خدا را به شما نشان میدهم و در آن نه معرفةالله وجود دارد و نه تقوا و کفّ نفس، این قطعاً یک معنویت انحرافی و قلابی است. عرفانهای قلابی از نوع شرقی و غربی، قدیم و جدید علاوه بر اینکه اساساً معرفةالله و تقوای الهی در عرفانهایشان و در معنویتشان وجود ندارد بعضیشان اساساً این را غیر ممکن میدانند. معمولاً این نوع معنویتها، این نوع اسپریچوالیتهها به آسایش نفس دعوت میکنند. یک نوع لذت روانی یک نوع راحتی و وادادگی دنیوی ولو جسمانی نباشد و مربوط به روان و اعصاب باشد، اسمش را میگذارند عرفان و این یکی از نکاتی است که ما باید حواسمان باشد اشتباه نکنیم. تخدیر و آرامش اعصاب را و تکنیکهای کنترل اعصاب را که امروزه به اسم عرفان به خورد مردم میدهند نباید با عرفان و معرفةالله یکی دانست.
بسیاری از معنویتهایی را که آنها امروز دارند تحت عنوان معنویت مدرن و معنویت سکولار و مانند اینها دارند به خورد بشر میدهند اینها معنویتهای دنیاگراست. حداکثر تکنیکهایی برای کنترل اعصاب و راهی برای فرار از مشکلات است. تعطیل عقل برای توجیه مشکلات عملی و تخدیر غیر از آرامش است. خیلیها در این حلقههای شبه عرفانی تخدیر را با آرامش اشتباه میگیرند. تخدیر محصول فلج شدن عقل است، اما آرامش، مبنای عقلانی دارد ولو این که کم کم میرسد به مفاهیم و حقایقی فوق عقل، اما نفی عقل نیست. هیچ نوع آرامش معنوی بدون معرفت و بدون تضمینی برای ابدیت ممکن نیست. یا امکان ندارد، یا دوام ندارد، چون ریشه ندارد. این یکی از علایم عرفان امام(ره) است.
هر نوع معنویتی به ما پیشنهاد شد که در آن نیازی به خدا و آخرت و به مبدأ و معاد نیست، قلابی است. این عرفان نیست شبه عرفان است و یک نوع کلاهبرداری عرفانی است.
2. تفاوت دیگر بین عرفان الهی و عرفانهای قلابی را که ما از سلوک عرفانی امام خمینی(ره) میتوانیم استخراج بکنیم نسبت عرفان است با جهاد و مبارزه. شاخص اول در واقع جهاد روحی، جهاد با نفس و جهاد درونی بود و این یکی جهاد بیرونی است. نه فقط جهاد با شیطان در درون، بلکه جهاد با شیطان و شیاطین در بیرون؛ یعنی در عرصههای اقتصاد، سیاست، حقوق، فرهنگ و غیره. این هم یک شاخص است. عرفان حضرت امام(ره) عرفانی است که مستلزم جهاد اجتماعی توأم با مسؤولیت پذیری است. عرفان امام عرفانی است که مسؤولیت پذیری در برابر خدا، در برابر خود، در برابر جامعه، در برابر جهان و در برابر کل بشریت و موضعگیری عدالت خواهانه با آن گره خورده است. پس این هم یک راه برای تشخیص عرفان انبیایی با عرفانهای قلابی.
نسبت عرفان و معنویت قلابی با عدالتخواهی و جهاد اجتماعی چیست؟ عرفانی که میگوید نه در درون لازم است با نفست مبارزه بکنی نه در بیرون لازم است با ظالمین و دشمنان خدا و خلق خدا مبارزه بکنی، یک عرفان قلابی است. عرفان حضرت امام(ره) هم در درون دعوت میکند به جهاد با نفس و تقوا (که البته جهاد با نفس به معنی نفس کشی نیست چون ما در عرفان اسلامی نفس کشی نداریم، تهذیب نفس و تعدیل نفس داریم. تعدیل نفس به معنی اعدام نفس نیست، اسلام دعوت نمیکند نفس را نابود کن، نفس را بکش، قوای شهوی و غضبیات را نابود کن، خودت را عقیم کن که اصلاً انگیزه شهوت در تو نباشد تا لازم نباشد تقوا داشته باشی؛ اینها فرار از صحنه عرفان و جهاد با نفس است. عرفان اسلامی این استکه میگوید شهوت خیر است، نعمت الهی است. غضب، یعنی امکان خشم ورزیدن خیر است، نعمت الهی است) و هم در بیرون دعوت میکند به مسؤولیت پذیری اجتماعی…..
هر کس ما را دعوت کرد به محفلی و گفت آقا [یا خانم] ما یک حلقه عرفانی داریم بیایید آنجا یکی از سؤالاتی که باید از آن شخص و از آن حلقه کرد این است که نسبتت را با مسؤولیت پذیری در برابر خانواده، در برابر جامعه، در برابر کل بشریت و نسبت این عرفانت را با مقوله عدالت بیان کن. معنویتهای کلاهبردار همانطور که جهاد با نفس در آن نیست جهاد با دشمنان خدا و خلق و جهاد علیه ظالمین و ستمکاران و جهاد علیه فسق اجتماعی هم در آنها نیست. معنویتهای راحت طلبانه هستند. جهاد فیسبیلالله ندارند. دفاع از حق و حقیقت در این نوع معنویتها جایی ندارد. این ساحت عرفانهای تقلبی است.
پس این شاخص چه شد؟ تفکیک معنویت از مسؤولیت، تفکیک عرفان از عدالت، نوعی لذت طلبی روانی، راحتطلبی معنوی که توأم با ترک جهاد است، آسایش طلبی است. در حالی که عرفان اسلام چنین نیست. پیامبر اکرم9. میفرمود رهبانیت مکتب من در جهاد است. میفرمود اگر میخواهی راهب باشی و ریاضت بکشی لازم نیست بروی در چاهی لخت بشوی و معکوس بالانس بزنی یا ناخنهایت را بکشی یا لخت و عور در بیابانها راه بیفتی، بیا در جامعه خدمت بکن برای خدا به خلق خدا. نه برای خلق به خدا! و نه برای خلق به خلق. خدمت کن برای خدا به خلق خدا. میفرمود تهذیب نفس خودش بزرگترین ریاضت است. همین دور کردن رذالتهای اخلاقی که در همه ما هست؛ حسادت، کینه، سوء ظن و غیره، اگر واقعاً راست میگوییم اهل ریاضتیم اینها را از خودمان بیرون کنیم. چه کسی مرد این میدان است؟ فرمود: بزرگترین جهاد این است که رذیلتهای اخلاقی را از خودتان دور بکنید و فضیلتهای اخلاقی را در خودتان به وجود بیاورید. راه بیفت در جامعه به مردم خدمت بکن در حالی که به تو فحش میدهند، ریاضت این است. تحمل کن. چه کسی اهل این ریاضت است؟ ریاضت در عرفان اسلامی، عرفان پیامبر(ص)، عرفانی که امام خمینی(ره) تعقیب میکرد از این نوع بود نه از آن نوع قلابی.
3. تفاوت بعدی بین این دو نوع عرفان؛ یعنی عرفان الهی اسلامی و معنویت انبیایی که امام خمینی(ره) تعقیب میکرد با عرفانهای قلابی، رابطه با شرع و شریعت است. این هم یکی از شاخصهایی است که با آن میتوان عرفان را از شبه عرفان تشخیص داد. هر نوع عرفان و معنویتی که پیدا شود و بگوید من شما را از طریق حذف شریعت، به معنویت میرسانم یعنی با دور زدن شرع و احکام شرعی یا مسکوت گذاشتن آن، این عرفان قلابی است. امام در حالی که یک عارف است، یک فقیه است. هم یک عارف نظری است هم عارف عملی است و در هر دو درجه یک است، و در عین حال یک فقیه درجه یک و یک مرجع تقلید است. اینکه کسی بگوید این واجبها و حرامهای شرعی مال ما عرفا نیست، اینها مال متوسطین و مال عوام است، چنین چیزی در عرفان الهی نیست. در این نوع عرفان در اوج حال و مقام عرفانی باز التزام به شریعت هست. این هم یک شاخص.
الآن خیلیها گرفتارند. چند وقت پیشها میگفتند در تهران چند صد حلقه و جلسات خانگی به اصطلاح عرفانی و معنوی و این جور چیزهاست از نوع درویشیهای انحرافی و از نوع شبه عرفانهای وارداتی. از اوشو گرفته تا دون خوان و عرفانهای لیبرال پروتستان و عرفانهای مکزیکی سرخپوستی و هندی و هندویی و بودایی و غیره. یک عدهای دنبال این چیزها هستند به دلیل اینکه این شاخصها را نمیشناسند. نیاز به معنویت را در خودشان احساس میکنند، اما شاخصی برای تشخیص عرفان الهی و حقیقی که انسان را به حقیقت میرساند و واقعاً به فرد آرامش میدهد با آن شبه عرفانهایی که تخدیر میکند و فریب میدهد، ندارند.
شریعت و طریقت و حقیقت در منطق حضرت امام(ره) سه عنصر مستقل از هم ـ چه رسد متضاد با هم ـ نیستند، بلکه سه بُعد از یک حقیقت و یک سلوکند. عارف الهی در معنویتی که امام(ره) در زندگیاش نشان داد و آثارش ارایه میکند طریقت و شریعت و حقیقت را در برابر هم نمینشاند در تقابل با هم تفسیر نمیکند، بلکه اینها ابعاد یک چیز هستند. نه از هم تفکیک میشوند و نه تقابلی بینشان است. اما معنویتهای تقلبی راحت طلبانه معمولاً یا از همان اول صریح میگویند یا کم کم و به تدریج کارشان میکشد به حوزه شرع گریزی و شریعت ستیزی و اباحهگری. این هم یک ملاک برای تشخیص عرفان قلابی از عرفانهای حقیقی. آنها میروند به سمت خودبنیادی و خود محوری و اباحهگری، اما این نه. میگوید ما در اوج حالات عرفانی تابع شریعت الهی هستیم. برای اینکه اساساً شریعت جادهای است که کشیده شده است برای همین سلوک. شریعت و احکام شرعی در عرفان انبیایی امام خمینی یک جادهای است که کشیده شده است از طرف شارع به طرف آن کسی که قرار است به او واصل بشوی و قرار است سلوک به سمت او داشته باشی. در معنویتت این مسیر را خودش کشیده و تعیین کرده و گفته از این مسیر بیا. خوب، با این حساب آیا درست است شما بگویید نه، شما حالا یک چیزی گفتی بنده خودم بیشتر میفهمم و بهتر میدانم که از کدام مسیر بیایم!
این شاهراه را کشیدهاند که شما از این مسیر بروید، شما از مسیر خارج بشوید و بروید در یک جاده خاکی بیراهه و بگویید من خودم بهتر بلدم و تو بلد نیستی! این چه خدایی است که مسیری بهتر از شریعت به سوی کمال و خدا وجود داشته و او، آن را از ما مخفی کرده و به ما نشان نداده است! اصلاً چرا ما باید به سمت چنین خدایی حرکت بکنیم؟ اصلاً چرا سلوک به سمت او و تقرب به چنین خدایی داشته باشیم؟ چرا؟!
بنابراین عرفانهای منهای شریعت یا اصلاً از خدا حرف نمیزنند یا اگر از خدا حرف میزنند یک خدای کلاهبرداری است که بشریت را فریب داده! یعنی یک راهی بهتر و نزدیکتر از شریعت به سوی آن خدا بوده، ولی خدا یک راه دیگری را از طریق انبیا نشان داده و یک چیزهای دیگری را واجب و حرام کرده و ارایه کرده است. این بزرگترین تهمت و اتهام به خداوند است.
4. یک شاخص دیگر که علامتی است برای ردیابی این دو نوع معنویتها و تفکیک آنها از یکدیگر که در زندگی امام خمینی(ره) دیده میشود این است که در معنویت اسلامی و دینی و انبیایی، اصالت با دعوت به خداست. اما در معنویتهای انحرافی پشت پرده عرفان و به نام عرفان دعوت به خود است. مریدبازی است. این هم یک علامت.
هرجا میبینید یک کسی به اسم قطب و مراد و استاد عرفان و این جور چیزها مطرح میشود و در اطرافیان او توجه به خدا بیشتر نشد، بلکه توجه به آن فرد بیشتر شده است، این علامت انحرافی بودن مسیر و قلابی بودن برنامه است. این هم یک علامت برای شناسایی عرفانهای انحرافی است. امام خمینی(ره) هیچ جا در صحبتهایش و نوشتههایش و روش و منشاش دعوت به خود نکرده است. همهاش دعوت به خدا میکند. همیشه میگفت ما هیچ کارهایم و همهکاره خداست.
5 . یک شاخص دیگر رابطه عرفان با خرافه است. خزعبلات و خرافه بافیهای عرفانی و تناقض گویی علیه بدیهیات عقلی، اینها علامت عرفانهای قلابی است. ما مفاهیم فراعقلی داریم، اما آنها بنیاد عقلی دارند. ضد عقل نیستند. هیچ مفهوم ضد عقل یا مادون عقل نمیتواند عرفانی باشد. عرفان الهی و اسلامی تضاد با عقل، با بدیهیات و قطعیات عقل ندارد. دروغ، آرامش نمیآورد. باطل، کار حق را نمیکند. خرافه، کار حقیقت را نمیکند. این هم یک نکته دیگری است که عرفانهایی که تعطیل عقل را میخواهند و سخنان ضد عقل میگویند سخنان ضد اخلاق، ضد فطرت، اشمئزاز آور و ضد وجدان دارند یا عرفانهایی که منجر به اعمال ظالمانه و غلط مثل قتل نفس مثل خودکشی مثل تحقیر دیگران و از این قبیل میشوند اینها عرفان راستین نیست. شما اگر کسی را میبینید که مدعی عرفان است و مردم را تحقیر میکند بدانید که این عرفان نیست و او عارف نیست. همین طور اگر دیدید کسی دارد صریحاً ضد عقل که حجت خداست حرف میزند….
اگر مرز بین معنویت و متافیزیک الهی عقلی دینی با خرافه روشن نشود یک عدهای به اسم معنویت گرفتار خرافات میشوند و یک عدهای هم در برخورد با اینها به نام نفی خرافات میآیند حقایق ماورای عقل و متافیزیک را انکار میکنند، چون فکر میکنند اینها هم خرافه است. این هم یک نکته که معنویتی که بنیانهای فکریاش خرافه است مثل تناسخ، مثل بتپرستی و از این قبیل چیزها آرامش نمیتواند درست کند و لذا در عرفان اسلامی نشستند عرفان نظری را به وجود آوردند.عرفان نظری؛ یعنی گره زدن عرفان و معنویت با استدلال. یعنی یک جوری باید پای استدلال را در عرصه عرفان و معنویت باز کرد. این میشود عرفان نظری. به همین دلیل عرفان نظری در جهان اسلام جدی گرفته شد. البته من نمیخواهم بگویم همه روی تمام نظریههایی که در عرفان نظری یا به اسم عرفان نظری مطرح شده توافق دارند، نه اختلاف نظر است. برخی از نظریهها و نظریه پردازان مورد سؤال هستند و آن بحث دیگری است. ولی اصل اینکه یک چیزی به نام عرفان نظری باید باشد از این باب بود که عرفان برای دور ماندن از خرافه یک پیوندی با استدلال و عقلانیت باید داشته باشد. عرفان نظری یک چیزی میان عرفان یا سلوک عملی و فلسفه است. نه فلسفه محض است و نه عرفان عملی است. این دو را به هم نزدیک کرده است.
6 . یک شاخص دیگر که این هم خیلی مهم است استفاده از مواد مخدر است چه طبیعی و چه مصنوعی. این هم یکی از شاخصهای عرفانهای انحرافی است. سکر و مستی و مصرف مواد توهمزا چه از نوع قدیمی آن مثل بنگ و حشیش و این جور چیزها و چه از انواع جدیدش، اینها را به اسم عرفان و خلسه معنوی و آرامش و این قبیل عناوین به مردم قالب کردن یکی از چیزهایی است که در حلقههای عرفانی قلابی و معنوی باطل، چه از نوع قدمایی آن در قالب جریانهای افراطی صوفیانه و چه در جریانهای امروزی وجود دارد. شما این مسایل را هم در شبه عرفان سرخپوستی میبینید و هم در بعضی از شبه عرفانهای مدرن غربی. در شبه عرفانهای هندی نوع دیگرش وجود دارد و آن استفاده از موسیقی و افراط در آن به اسم عرفان و معنویت است. این هم یک شاخص است. ببینید یک بحثی داریم حلال و حرام بودن موسیقی که الآن بحثم اصلاً آن نیست. بله بخشهایی از موسیقی طبق فتوای امام و برخی دیگر از فقها حلال است، بخشهایی هم قطعاً حرام است، بخشهایی هم مشتبه است که آنهایی که اهل احتیاط هستند اصالة الاحتیاط جاری میکنند و آنهایی که اهل برائت هستند اینجا حکم دیگری میدهند. بحثم فعلاً سر حلال و حرام بودن موسیقی نیست. بحث در این است که یک عدهای هستند که میگویند از طریق موسیقی به عرفان میرسیم. عرفان را گره زدن به موسیقی، غلط است. این درست نیست. یعنی ما هیچ دلیلی نه عقلی و نه وحیانی به نفع این نوع عرفان نداریم. ما حتی یک آیه و یک حدیث نداریم از پیامبر و از اهل بیت و اولیای دین ـ که اینها در درجه اول معلم معنویت و اخلاق و عرفان هستند ـ که توصیه کرده باشد به استفاده از موسیقی برای عارف شدن. اگر دخالت داشت و تأثیر داشت و کمک میکرد قطعاً سفارش میکردند، چون آنها آمدهاند ما را به خدا برسانند و آنها معلم عرفان هستند. هیچجا چنین چیزی نداریم.
7. یک فرق دیگر و شاخص دیگر سوء استفاده از قدرتهای ماوراء الطبیعی و مهارتهای نفسانی و روحانی است در جهت منافع دنیوی، یا سوء استفاده از مقامات معنوی علیه دیگران، یا وسیله کردن دین و عرفان برای دنیای خود، و یا حتی برای آسیب زدن جسمانی و روحانی به دیگران.
8 . یک محور دیگر این است که عرفان در خدمت استعمار و توجیه ظلم و بیطرفی و بیتفاوتی باشد. اشغالگرهای غربی مخصوصاً انگلیسیها تخصص داشتند در فرقهسازیهای معنوی در دنیا از جمله در جهان اسلام وحتی در جهان غیر اسلام. اینها تخصص داشتند و دارند در ساختن عرفانهای منهای تقوا و منهای جهاد و عرفانهای قلابی در آفریقا و آسیا و دامن زدن به فرهنگ درویشی از نوع ولش کن آقا به ما مربوط نیست! دنیا را به اهلش بگذار یک معنای درست دارد و آن این است که اهل دنیا طلبی نباش، وارسته باش، زاهد باش، این درست است. اما دنیا را به اهلش بگذار به این معنا که حکومت را بگذار دست قیصر و اقتصاد و سیاست و فرهنگ و تربیت و آموزش و پرورش و رسانهها همه در اختیار ظلمه و فسقه باشد، این یک عرفان انگلیسی بود که رایجش کردند و آن تئوریزه کردن تسلیم طلبی و سازشکاری و دعوت به صلح با اشغالگر است که میگوید حالت را بکن، ولش کن، سختنگیر! این یعنی اصالت لذت و اصالت آسایش. این عرفان انگلیسی است. این هم یک تفاوت دو نوع عرفان است. دعوت به زهد و وارستگی تفسیر غلطش این است که سیاست را به آمریکاییها و انگلیسیها بده و بگذار اینها حاکم باشند؛ چنانکه الآن نجفتان و کربلایتان دست آمریکاست مکه و مدینهتان هم که دست آمریکاییها و انگلیسیهاست، قدستان هم که دست صهیونیستهاست!! دنیا را به اهلش بگذار، عارف باش!! این عرفان کاذب و انحرافی است. یکی هم عرفان امام است که بزرگترین نبرد جهانی را در برابر امپریالیسم و صهیونیسم ایجاد کرده است.
9. این نکته را هم باید در نظر داشت که عرفان برای تئوریزه پردازی نیست عرفان برای عمل است. وقتی ما خیلی راجع به عرفان و معنویت حرف میزنیم، وقتی برای ما نمیماند که به اینها عمل بکنیم همهاش مشغول تئوری پردازی و حرف زدنیم. عرفان اسلامی، عرفان انتزاعی خنثی و خارج از صحنه زندگی و بیتأثیر در زندگی واقعی نیست، عرفان وسط صحنه است.
10. شاخص دهم اینکه معنویت اسلامی معنویت متعادل است. اگر ادعای معنویتی بود که در آن تعادل نیست، افراط است یا تفریط است، این عرفان واقعی و درست نیست.
خلاصه اینکه اگر دیدیم عرفانی مطرح شد که کار به تقوا ندارد، یا کار به اخلاق ندارد، یا عرفانی است که از درونش خودکشی، آدمکشی تا انواع کثافتکاریها بیرون میآید یا ضد عقل و ضد بدیهیات عقل است، یا ضد مسلمات شرع و قرآن است، یا عرفانی است که تنیده با حماقت و خرافات است اینها هیچکدام عرفان درست و اسلامی نیست اینها عرفانهای قلابی و معنویتهای انحرافی است. عرفانی که از درونش هرج و مرج و آنارشیسم میآید بیرون، عرفانی که ظاهرش عرفان است، اما مبانی نظری عرفان را خورد میکند و در هم میشکند که مثلاً آخرش که خیلی عارف میشوی میگوید ای آقا همه درست است همه حق است، باطلی نیست که من بخواهم در برابرش بایستم، کجاست ظلم؟ ظلمی نیست، که من وظیفهای داشته باشم در برابر او، همه چیز نسبی است؛ یعنی عرفانی که از توی آن شکاکیت و نسبی گرایی بیاید بیرون، نهیلیسم بیاید بیرون و نهایتاً ماتریالیسم را تقویت کند اینها همه عرفانهای انحرافی است، چون مبانی عرفان را متزلزل میکند. همچنانکه عرفان و معنویتی که از آن تکبر و تحقیر دیگران در میآید، که آقا ما معنوی هستیم و بقیه معنوی نیستند، من عارفم، من یک چیز دیگرم و آخرش عارفی میآید بیرون که خودش را بالاتر از بقیه میبیند، این هم عرفان صحیح نیست. این معنویت اسلامی نیست. عرفانی که کفر و شرک را توجیه بکند ظلم را توجیه بکند الحاد را عملاً توجیه کند و یا عرفانهایی که با مالیخولیا و جنون توأمند، و عرفانهایی که دکان سازی و عوام فریبی کردند. اینها هیچ کدام عرفان صحیح نیستند. باید همه به خصوص جوانها به هوش باشند و از افتادن در این دامهای خطرناک برحذر باشند.([2])
منبع: نامه جامعه، شماره 54.
پانوشت: