دوست گرامی. اسلام با عشق ورزیدن به فرزند مخالف نیست قرآن کریم می فرماید. مومن اشد حبا لله است یعنی شدید ترین محبت اش که همان عشق می شود برای خدا است. عشق فرزند و همسر و هر چیزی تا جایی روا است که مانع عشق الهی نشود. برخی به خاطر عشق به فرزند از مسیر خدا و ولایت خارج شده اند و تعداد آنها در تاریخ کم نیست مانند زبیر که وقتی فرزندانش بزرگ شدند منحرف شد و در همین انقلاب هم نمونه هایی دارد. این نوع محبت است که ممنوع است. به نکات زیر توجه نمایید :
«عشق» عبارت است از: «محبت شدید و قوى». به عبارت دیگر، عشق مرتبه عالى محبت است.[احمد غزالى، احیاء علوم الدین، ج 4، ص 275.]عشق حقیقی فقط مختص به خداست ، عشق حقیقى عبارت است از «قرار گرفتن موجودى کمال جو (انسان) در جاذبه کمال مطلق (خداوند متعال)؛ یعنى، پروردگارى جمیل، مطلق، بى نیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوقى که همه رو به سوى او دارند و او را مى طلبند» [نگا: احیاء علوم الدین، ج 4 صص 279-283، المیزان، ص 411؛ اسفار، ج 7، ص 183. ]
عشق به مظاهر و آفریده هاى خدا (همسر ، فرزند و …) را «عشق مجازى» گویند و اگر در طول عشق به ذات پروردگار – که عشق حقیقى است – باشد و همچون نردبان، پل و مسیر ورودى به عالم عشق حقیقى قرار گیرد ، اشکالی ندارد ، به دلیل آن که این گونه عشق مجازى، ریشه در عشق حقیقى دارد.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست [سعدى.] الف ) انواع عشق 1 . عشق حقیقى 2 . عشق مجازى 3 . عشق دروغین
1 . عشق حقیقى
از نگاه دین «خداوند» کمال محض، جمال مطلق، داراى برترین وصف ها، مبدأ عشق، اولین عاشق و الهام بخش عشق است که همه هستى نشانه و مظهر اویند؛ از او سرچشمه گرفته و به سوى او مى روند. از آن رو که آدمى کمال جو و جمال خواه بوده و حقیقتش از روح خدا است؛ از آن منزل هبوط کرده و به سوى او باز خواهد گشت. انسان داراى روحى است که ظهور و جلوه تام صفات حق است.
اینها نشانگر این حقیقت است که عشق حقیقى، عشقى است که در جان آدمى نهفته و مبدأ و غایت آن، خداوند است، و اشتیاق شدید آدمى به مظاهر خلقت نیز تنها عشق به حضرت حق است که در آفریدگانش جلوه گر شده است و اگر عشق جز اینها باشد، عشق نخواهد بود.
عشق حقیقى عبارت است از «قرار گرفتن موجودى کمال جو (انسان) در جاذبه کمال مطلق (خداوند متعال)؛ یعنى، پروردگارى جمیل، مطلق، بى نیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوقى که همه رو به سوى او دارند و او را مى طلبند» نگا: احیاء علوم الدین، ج 4 صص 279-283، المیزان، ص 411؛ اسفار، ج 7، ص 183.
2 . عشق مجازى
پیروان عرفان و عشق حقیقى، از آنجا که جهان هستى، از جمله انسان را مظهر، آیات و نشان حضرت حق مى دانند؛ عشق به مظاهر و آفریده هاى او را «عشق مجازى» و در طول عشق به ذات پروردگار – که عشق حقیقى است – مى دانند.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست [سعدى.]عشق مجازى همچون نردبان، پل و مسیر ورودى به عالم عشق حقیقى است. عشق مجازى، ریشه در عشق حقیقى دارد؛ زیرا عشق ما بر معشوق راستین، متمرکز است و به هر آنچه که از او است و بوى او را مى دهد و آیت او است، عشق مى ورزیم. عشق مجازى، عشق به «نمود» است، نه عشق به «بود»؛ از این رو توقف و ماندگارى در این عشق، هرچند بهتر از نداشتن عشق است؛ ولى نتایج عشق حقیقى و راستین را ندارد.
عاشقى گر زین سر و گرز آن سراست عاقبت ما را بدان سر رهبرست
گفت معشوقم: تو بودستى نه آن لیک کار از کار خیزد در جهان
عاشق آن وهم اگر صادق بود آن مجازش تا حقیقت مى رود. [ مثنوى معنوى، دفتر 1، ابیات 76 و 111 و دفتر 3، بیت 1345.]در روایتى آمده است: نوجوانى که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به پیامبر«صلى الله علیه وآله» سلام کرد و از خوشحالى دیدن ایشان، چهره اش گشاده شد و لبخند زد. حضرت به او فرمود: اى جوان! مرا دوست دارى؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم آرى. فرمود: همچون خودت؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم بیشتر. فرمود: همچون پروردگارت؟ گفت: خدا را، خدا را، اى رسول خدا! این مقام نه براى تو است و نه دیگرى. در حقیقت تو را براى دوستى خدا دوست مى دارم. در این هنگام رسول خدا به همراهان خویش روى کرد و فرمود: این گونه باشید؛ خدا را به سبب احسان و نیکى اش به شما دوست بدارید و مرا براى دوستى خدا دوست بدارید.[ ارشاد القلوب، دیلمى، ص 161، ح 898.]در حسن رخ خوبان، پیدا همه او دیدم در چشم نکورویان، زیبا همه او دیدم
در دیده هر عاشق، او بود همه لایق ور نه ز نظر وامق، عذرا همه او دیدم
دیدم همه پیش و پس، جز دوست ندیدم کس او بود همه او بس، تنها همه او دیدم [عراقى.]گاه از عشق مجازى به «عشق اصغر» یاد مى شود که همان عشق به انسان است؛ زیرا مجموعه اى از لطایف عالم هستى و آیینه اى از صفات حق و راهنماى قلوب و معرفت بارى تعالى است.
3 . عشق دروغین
اما عشق کاذب و دروغین، داراى منشأ جنسى و شهوانى است. در این عشق، عاشق به صورت ظاهرى معشوق و رنگ و روى او متوجه است. این نوع عشق – که به جفا، نام عشق بر آن نهاده اند بلکه نام گذارى «عشق»، بر عشق دروغین، خیانت به محتوا و عمق این واژه پاک است.
این عشق موجب تسلط نفس اماره و تقویت آن و حکومت شهوت بر قوه عاقله و در نتیجه خاموش شدن نور عقل مى شود.[همان.]عشق هایى کز پى رنگى بود عشق نبود عاقبت ننگى بود
عاشقان از درد زان نالیده اند که نظر ناجایگه مالیده اند[ مثنوى معنوى، دفتر 1، بیت 205 و دفتر بیت 229.]عشق دروغین، جز طغیان شهوت نیست. عشقى که از مبادى جنسى و حیوانى سرچشمه مى گیرد، به همان نیز خاتمه مى یابد و افزایش و کاهش آن بیشتر به فعالیت هاى فیزیولوژیکى دستگاه تناسلى بستگى دارد که قهراً در سنین جوانى بیشتر بروز مى کند و با پاگذاشتن به سن، از یک طرف و اشباع آن از سوى دیگر، کاهش مى یابد و منتفى مى شود. این گونه عشق ها به سرعت مى آید و مى رود و خطرناک و فضیلت کش است.
انسان آن گاه که تحت تأثیر شهوات خویش است، خود را مى پرستد. شخص مورد علاقه را براى خود مى خواهد و در این اندیشه است که از وصال او بهره مند شود و حداکثر تمتع را از او ببرد. بدیهى است که چنین عشقى نمى تواند مکمل و مربّى روح انسان باشد و آن را تهذیب نماید.[ر.ک: مطهرى، مرتضى، اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، صص 83 – 94.] ب ) عشقی که فکر به آن هم ضرر دارد .
این نوع عشق (عشق دروغین ) نه تنها موجب کم شدن عزم و عزت انسان می شود بلکه منشأ خشونت، جنایت، زبون کننده و ناپایدار است ، چون فکر کرد ن به چنین عشقی ، فکر کردن به گناه است و فکر کردن به گناه اگر چه تا به مرحله عمل نرسیده گناه نیست ، ولی زمینه گناه را فراهم می آورد و از این نظر باید به شدت از آن احتراز شود، برخلاف نیت و فکر کار نیک که اگر به وسیله مانعی به مرحله عمل هم نرسد، در نزد خدا به منزله همان عمل خوب شمرده می شود.
یکی از وظایف مهم فرد مسلمان و هرکسی که به دنبال حیات معقو ل است، عفت در فکر و اندیشه، می باشد؛ و عفت در فکر، از ثمرات شرم و حیاء، و حیا از نتایج ایمان و از پایه های اصلی دین است.دور داشت فکر از عرصه های ناهنجار و آلوده را (عفت در اندیشه ) گویند.حضرت علی (علیه السلام) «من کثر فکره فی المعاصی دعته الیها» ؛ کسی که بسیار درباره گناهان بیندیشد ، بزهکاری او را به خویش فرا می خواند (غررالحکم، ج 5، ص 321) آنکه به گناه می اندیشد در واقع همچون کسی است که بر لبه پرتگاه «ارتکاب گناه» قدم می زند، چنین کسی از سقوط ایمن نیست.دوست خوبم!اندیشیدن در گناه، اگر چه آتش شعله ور نیست تا خرمن وجود آدمی را بسوزاند، ولی دود و دمی دارد که درون و برون او را سیاه و کدر می سازد.
و همان است که وصالش، مدفنش به شمار مى آید. ملا صدراى شیرازى مى گوید: «کسانى که شیئى از اشیاى دنیایى را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش کرده اند، وقتى به وصال محبوب رسیدند، بعد از مدت اندکى همان محبوب، براى آنها وبال شده، موجب زحمتشان مى گردد؛ لذا حلاوتى را که در حالت عشق و حب داشتند، از دست مى دهند[ اسفار، ج 7، ص 186.]عشق، آینه بلند نور است شهوت ز حساب عشق دور است
سعدیا! عشق نیامیزد و شهوت با هم پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم
امام صادق«علیه السلام» مى فرماید: «من وضع حبّه فى غیر موضعه فقد تعرّض للقطیعة»[ بحارالانوار، ج 74، ص 183.] «هر کس محبتش را در غیر جاى خویش قرار دهد [ به جاى رابطه و پیوند ]خود را در معرض جدایى قرار داده است».
عشق چون آینه است که در آن، حالات و درجات استعداد هر عاشقى، نمودار مى گردد. دوام عشق، به دوام و پایدارى معشوق وابسته است. عشق آب و رنگ و حس صورى، چون ثبات ندارد، پایدار نمى ماند. این عشق ها نوعى هوسرانى و بازى خیالى است که فرجامى جز ننگ و رسوایى ندارد.
اگر زیبایى ظاهرى، ذاتى آدمى بود، نباید از میان مى رفت؛ زیرا «الذاتى لا یختلف و لا یتخلّف» «ذاتى، اختلاف و تخلف نمى پذیرد». پس با زوال زیبایى ظاهرى، باید متوجه شویم که رخ زیباى آدمى، عرضى او است:
عشق بر مرده نباشد پایدار عشق را بر حىّ جان افزاى دار[مثنوى معنوى، دفتر 5، ابیات 3272.]معشوق، صورت نیست؛ بلکه وصف معنى و حقیقت است و چون حُسن، کمال و معنى معشوق نهایتى ندارد؛ سوز و گداز دل عاشقان راه حقیقت نیز پایان نمى پذیرد و هیچ گاه عاشقان از نثار عشق سیر و بى نیاز نمى گردند.
عشق بینایان بود برکان زر هر زمانى لاجرم شد بیشتر
عشق ربّانى است خورشید کمال امر نور اوست خلقان چون ضلال [ همان ، ابیات 982 و 983.]
«عشق» عبارت است از: «محبت شدید و قوى». به عبارت دیگر، عشق مرتبه عالى محبت است.[احمد غزالى، احیاء علوم الدین، ج 4، ص 275.]عشق حقیقی فقط مختص به خداست ، عشق حقیقى عبارت است از «قرار گرفتن موجودى کمال جو (انسان) در جاذبه کمال مطلق (خداوند متعال)؛ یعنى، پروردگارى جمیل، مطلق، بى نیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوقى که همه رو به سوى او دارند و او را مى طلبند» [نگا: احیاء علوم الدین، ج 4 صص 279-283، المیزان، ص 411؛ اسفار، ج 7، ص 183. ]
عشق به مظاهر و آفریده هاى خدا (همسر ، فرزند و …) را «عشق مجازى» گویند و اگر در طول عشق به ذات پروردگار – که عشق حقیقى است – باشد و همچون نردبان، پل و مسیر ورودى به عالم عشق حقیقى قرار گیرد ، اشکالی ندارد ، به دلیل آن که این گونه عشق مجازى، ریشه در عشق حقیقى دارد.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست [سعدى.] الف ) انواع عشق 1 . عشق حقیقى 2 . عشق مجازى 3 . عشق دروغین
1 . عشق حقیقى
از نگاه دین «خداوند» کمال محض، جمال مطلق، داراى برترین وصف ها، مبدأ عشق، اولین عاشق و الهام بخش عشق است که همه هستى نشانه و مظهر اویند؛ از او سرچشمه گرفته و به سوى او مى روند. از آن رو که آدمى کمال جو و جمال خواه بوده و حقیقتش از روح خدا است؛ از آن منزل هبوط کرده و به سوى او باز خواهد گشت. انسان داراى روحى است که ظهور و جلوه تام صفات حق است.
اینها نشانگر این حقیقت است که عشق حقیقى، عشقى است که در جان آدمى نهفته و مبدأ و غایت آن، خداوند است، و اشتیاق شدید آدمى به مظاهر خلقت نیز تنها عشق به حضرت حق است که در آفریدگانش جلوه گر شده است و اگر عشق جز اینها باشد، عشق نخواهد بود.
عشق حقیقى عبارت است از «قرار گرفتن موجودى کمال جو (انسان) در جاذبه کمال مطلق (خداوند متعال)؛ یعنى، پروردگارى جمیل، مطلق، بى نیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوقى که همه رو به سوى او دارند و او را مى طلبند» نگا: احیاء علوم الدین، ج 4 صص 279-283، المیزان، ص 411؛ اسفار، ج 7، ص 183.
2 . عشق مجازى
پیروان عرفان و عشق حقیقى، از آنجا که جهان هستى، از جمله انسان را مظهر، آیات و نشان حضرت حق مى دانند؛ عشق به مظاهر و آفریده هاى او را «عشق مجازى» و در طول عشق به ذات پروردگار – که عشق حقیقى است – مى دانند.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست [سعدى.]عشق مجازى همچون نردبان، پل و مسیر ورودى به عالم عشق حقیقى است. عشق مجازى، ریشه در عشق حقیقى دارد؛ زیرا عشق ما بر معشوق راستین، متمرکز است و به هر آنچه که از او است و بوى او را مى دهد و آیت او است، عشق مى ورزیم. عشق مجازى، عشق به «نمود» است، نه عشق به «بود»؛ از این رو توقف و ماندگارى در این عشق، هرچند بهتر از نداشتن عشق است؛ ولى نتایج عشق حقیقى و راستین را ندارد.
عاشقى گر زین سر و گرز آن سراست عاقبت ما را بدان سر رهبرست
گفت معشوقم: تو بودستى نه آن لیک کار از کار خیزد در جهان
عاشق آن وهم اگر صادق بود آن مجازش تا حقیقت مى رود. [ مثنوى معنوى، دفتر 1، ابیات 76 و 111 و دفتر 3، بیت 1345.]در روایتى آمده است: نوجوانى که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به پیامبر«صلى الله علیه وآله» سلام کرد و از خوشحالى دیدن ایشان، چهره اش گشاده شد و لبخند زد. حضرت به او فرمود: اى جوان! مرا دوست دارى؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم آرى. فرمود: همچون خودت؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم بیشتر. فرمود: همچون پروردگارت؟ گفت: خدا را، خدا را، اى رسول خدا! این مقام نه براى تو است و نه دیگرى. در حقیقت تو را براى دوستى خدا دوست مى دارم. در این هنگام رسول خدا به همراهان خویش روى کرد و فرمود: این گونه باشید؛ خدا را به سبب احسان و نیکى اش به شما دوست بدارید و مرا براى دوستى خدا دوست بدارید.[ ارشاد القلوب، دیلمى، ص 161، ح 898.]در حسن رخ خوبان، پیدا همه او دیدم در چشم نکورویان، زیبا همه او دیدم
در دیده هر عاشق، او بود همه لایق ور نه ز نظر وامق، عذرا همه او دیدم
دیدم همه پیش و پس، جز دوست ندیدم کس او بود همه او بس، تنها همه او دیدم [عراقى.]گاه از عشق مجازى به «عشق اصغر» یاد مى شود که همان عشق به انسان است؛ زیرا مجموعه اى از لطایف عالم هستى و آیینه اى از صفات حق و راهنماى قلوب و معرفت بارى تعالى است.
3 . عشق دروغین
اما عشق کاذب و دروغین، داراى منشأ جنسى و شهوانى است. در این عشق، عاشق به صورت ظاهرى معشوق و رنگ و روى او متوجه است. این نوع عشق – که به جفا، نام عشق بر آن نهاده اند بلکه نام گذارى «عشق»، بر عشق دروغین، خیانت به محتوا و عمق این واژه پاک است.
این عشق موجب تسلط نفس اماره و تقویت آن و حکومت شهوت بر قوه عاقله و در نتیجه خاموش شدن نور عقل مى شود.[همان.]عشق هایى کز پى رنگى بود عشق نبود عاقبت ننگى بود
عاشقان از درد زان نالیده اند که نظر ناجایگه مالیده اند[ مثنوى معنوى، دفتر 1، بیت 205 و دفتر بیت 229.]عشق دروغین، جز طغیان شهوت نیست. عشقى که از مبادى جنسى و حیوانى سرچشمه مى گیرد، به همان نیز خاتمه مى یابد و افزایش و کاهش آن بیشتر به فعالیت هاى فیزیولوژیکى دستگاه تناسلى بستگى دارد که قهراً در سنین جوانى بیشتر بروز مى کند و با پاگذاشتن به سن، از یک طرف و اشباع آن از سوى دیگر، کاهش مى یابد و منتفى مى شود. این گونه عشق ها به سرعت مى آید و مى رود و خطرناک و فضیلت کش است.
انسان آن گاه که تحت تأثیر شهوات خویش است، خود را مى پرستد. شخص مورد علاقه را براى خود مى خواهد و در این اندیشه است که از وصال او بهره مند شود و حداکثر تمتع را از او ببرد. بدیهى است که چنین عشقى نمى تواند مکمل و مربّى روح انسان باشد و آن را تهذیب نماید.[ر.ک: مطهرى، مرتضى، اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، صص 83 – 94.] ب ) عشقی که فکر به آن هم ضرر دارد .
این نوع عشق (عشق دروغین ) نه تنها موجب کم شدن عزم و عزت انسان می شود بلکه منشأ خشونت، جنایت، زبون کننده و ناپایدار است ، چون فکر کرد ن به چنین عشقی ، فکر کردن به گناه است و فکر کردن به گناه اگر چه تا به مرحله عمل نرسیده گناه نیست ، ولی زمینه گناه را فراهم می آورد و از این نظر باید به شدت از آن احتراز شود، برخلاف نیت و فکر کار نیک که اگر به وسیله مانعی به مرحله عمل هم نرسد، در نزد خدا به منزله همان عمل خوب شمرده می شود.
یکی از وظایف مهم فرد مسلمان و هرکسی که به دنبال حیات معقو ل است، عفت در فکر و اندیشه، می باشد؛ و عفت در فکر، از ثمرات شرم و حیاء، و حیا از نتایج ایمان و از پایه های اصلی دین است.دور داشت فکر از عرصه های ناهنجار و آلوده را (عفت در اندیشه ) گویند.حضرت علی (علیه السلام) «من کثر فکره فی المعاصی دعته الیها» ؛ کسی که بسیار درباره گناهان بیندیشد ، بزهکاری او را به خویش فرا می خواند (غررالحکم، ج 5، ص 321) آنکه به گناه می اندیشد در واقع همچون کسی است که بر لبه پرتگاه «ارتکاب گناه» قدم می زند، چنین کسی از سقوط ایمن نیست.دوست خوبم!اندیشیدن در گناه، اگر چه آتش شعله ور نیست تا خرمن وجود آدمی را بسوزاند، ولی دود و دمی دارد که درون و برون او را سیاه و کدر می سازد.
و همان است که وصالش، مدفنش به شمار مى آید. ملا صدراى شیرازى مى گوید: «کسانى که شیئى از اشیاى دنیایى را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش کرده اند، وقتى به وصال محبوب رسیدند، بعد از مدت اندکى همان محبوب، براى آنها وبال شده، موجب زحمتشان مى گردد؛ لذا حلاوتى را که در حالت عشق و حب داشتند، از دست مى دهند[ اسفار، ج 7، ص 186.]عشق، آینه بلند نور است شهوت ز حساب عشق دور است
سعدیا! عشق نیامیزد و شهوت با هم پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم
امام صادق«علیه السلام» مى فرماید: «من وضع حبّه فى غیر موضعه فقد تعرّض للقطیعة»[ بحارالانوار، ج 74، ص 183.] «هر کس محبتش را در غیر جاى خویش قرار دهد [ به جاى رابطه و پیوند ]خود را در معرض جدایى قرار داده است».
عشق چون آینه است که در آن، حالات و درجات استعداد هر عاشقى، نمودار مى گردد. دوام عشق، به دوام و پایدارى معشوق وابسته است. عشق آب و رنگ و حس صورى، چون ثبات ندارد، پایدار نمى ماند. این عشق ها نوعى هوسرانى و بازى خیالى است که فرجامى جز ننگ و رسوایى ندارد.
اگر زیبایى ظاهرى، ذاتى آدمى بود، نباید از میان مى رفت؛ زیرا «الذاتى لا یختلف و لا یتخلّف» «ذاتى، اختلاف و تخلف نمى پذیرد». پس با زوال زیبایى ظاهرى، باید متوجه شویم که رخ زیباى آدمى، عرضى او است:
عشق بر مرده نباشد پایدار عشق را بر حىّ جان افزاى دار[مثنوى معنوى، دفتر 5، ابیات 3272.]معشوق، صورت نیست؛ بلکه وصف معنى و حقیقت است و چون حُسن، کمال و معنى معشوق نهایتى ندارد؛ سوز و گداز دل عاشقان راه حقیقت نیز پایان نمى پذیرد و هیچ گاه عاشقان از نثار عشق سیر و بى نیاز نمى گردند.
عشق بینایان بود برکان زر هر زمانى لاجرم شد بیشتر
عشق ربّانى است خورشید کمال امر نور اوست خلقان چون ضلال [ همان ، ابیات 982 و 983.]