۱۳۹۵/۰۳/۲۰
–
۲۲۹ بازدید
مگر امامت چه خصوصیتى دارد که همه امامان باید معصوم باشند؟
در این باره ابتدا باید تعریف درستى از امامت داشت، سپس جایگاه امامت، کارویژه هاى امام و تفاوت ها و اشتراکات آن با وظایف و شئون پیامبر را بررسى کرد. بررسى کوتاهى در این مسئله از عهده تبیین فلسفه عصمت امام برمى آید.
چیستى امامت:
«امامت» در اصطلاح علم کلام عبارت است از: «جانشینى از پیامبر اسلام در زمامدارى و رهبرى فراگیر امت در امور دینى و دنیوى و حفظ و حراست از دین، به گونه اى که پیروى از امام بر همه امّت واجب است».
براساس این تعریف امام کسى است که پس از پیامبر بر مسند او مى نشیند و ادامه دهنده راه پیامبر و عهده دار وظایف و رسالت هاى اوست. براى آشنایى بیشتر با رسالت اصلى امام لازم است ابتدا شئون و وظایف پیامبر را بررسى کرده، سپس ببینیم کدام یک از این وظایف پس از پیامبر بر عهده امام خواهد بود و کدام یک از عهده او خارج است.
شئون پیامبر:
به اجماع همه مسلمانان، پیامبر (صلی الله علیه وآله) داراى شئون و کارویژه هاى مختلفى بوده اند، از جمله:[1](1) دریافت و ابلاغ وحى؛
(2) تبیین و تفسیر معصومانه وحى الهى و تشریح مقاصد آن؛
(3) بیان احکام موضوعات مستحدثه؛
(4) ردّ شبهات و تشکیکات اعتقادى؛
(5) محافظت از دین و جلوگیرى از وقوع تحریف در آن؛
(6) قضاوت و تطبیق و اجراى قوانین کلّى الهى؛
(7) ولایت و زمامدارى امت.
شأن نخست، یعنى دریافت و ابلاغ وحى، در واقع همان شأن نبوّت پیامبر بوده و دیگر شئون مربوط به جنبه مرجعیت، امامت و رهبرى دینى آن حضرت است. بر اساس ختم نبوّت شأن نخست با رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) پایان یافت، اما دیگر شئون پایان پذیر نیست و تا بشریّت تداوم مى یابد و حاجت به آنها پابرجا است.
شئون امام :
امام جانشین پیامبر و تداوم بخش نقش آن حضرت در همه امور یادشده بالا غیر از دریافت و ابلاغ وحى رسالى است. امامت در واقع جانشینى و استمرار جامع و همه جانبه خط رسالت در میان بشریّت است. امام عهده دار مرجعیّت کامل دینى، تبیین و تفسیر معصومانه دین، حفاظت از دین، حفظ، تبلیغ و ترویج هدایت ها، تعالیم و ارزش هاى دینى، بسط تربیت دینى، اجراى احکام و قوانین دینى، رفع اختلافات فکرى و نظرى در فهم دین، برقرارى عدل و قسط، قضاوت عادلانه در میان مردم، برقرارى امنیت، مدیریت کلان اجتماع و رهبرى فراگیر امّت بر اساس آموزه ها و غایات مکتب سعادت بخش اسلام است.[2]قرآن و امامت :
قرآن مجید بر امامت اهتمام ویژه اى داشته و در موارد مختلفى به آن پرداخته است. برخى از آموزه هاى قرآن در این باب عبارت است از:
(1) عهد و پیمان الهى بودن امامت؛
(2) برتر بودن جایگاه امامت از نبوت؛[3](3) امامت شرط تحقّق رسالت؛
(4) امامت شرط کمال و جامعیّت دین.[4]امام از نظر شیعه باید داراى شرایط ویژه اى باشد. مهمترین شرایط امام عبارتند از:
(1) عصمت،
(2) علم الهى و آگاهى به تمام معارف و احکام شریعت،
(3) افضلیت و برترى در همه کمالات انسانى،
(4) منصوب و منصوص بودن.[5] به نظر مى رسد با توجّه به جایگاه خطیر و کارویژه هاى مهم امام، ضرورت عصمت امام امرى بدیهى و روشن مى باشد. در عین حال در این باره دلایل متعددى ذکر شده است. برخى از این دلایل در مباحث پیش رو خواهد آمد.
آیه اولى الامر و عصمت
پرسش 40 . برخى مفسّران از آیه «اولى الامر» بر عصمت امامان استدلال کرده اند از این راه چگونه عصمت اثبات مى شود؟
رویکرد ویژه قرآن نسبت به اصل امامت و امامان اهل بیت (علیهم السلام) دلالت بر عصمت آنان دارد، زیرا:
1. خدا در قرآن، اهل بیت (علیهم السلام) را مرجع همگان قرار داده و به پیروى از آنان امر کرده است.
2. خداوند لزوم پیروى از اهل بیت را مطلق گذارده و به هیچ قیدى مقیّد نکرده است.
3. لازمه مرجعیّت و تبعیّت مطلق، عصمت از هر گناه و خطا است. پس:
4. از نظر قرآن امامان (علیهم السلام) معصومند.
آیه اولى الامر:
در رابطه با مقدمه نخست آیاتى چند از قرآن دلالت دارد، لیکن اکنون به ذکر آیه اولى الامر بسنده مى کنیم. این آیه مى فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[6]کشف دلالت آیه در گرو درک این نکته است که منظور از «اولى الامر» در آیه شریفه چه کسى یا کسانى مى باشد؟ براى دریافت این مسئله باید دید که:
1. آیا آیه فوق معیار و ضابطه اى براى اولى الامر به دست مى دهد یا نه؟
2. اگر آیه دربردارنده ملاک و معیار مشخّصى است آن معیار بر چه کسى یا کسانى قابل انطباق است.
معیار اولى الامر:
در نگاه ابتدایى، به ویژه براى کسانى که با منطق و متدلوژى فهم قرآن آشنا نیستند، گمان مى رود که آیه یاد شده هیچ ضابطه و معیار خاصى در مورد ویژگى ها و اوصاف اولى الامر تعیین نکرده است؛ اما ژرفکاوى و تحلیل دقیق و فنّى قرآن مجید نتیجه اى جز این دارد. پیوند اجزاء و مفاهیم آیه فوق و پرتوافشانى آنها در یکدیگر نشانگر وجود برجسته ترین سنجه و ملاک یعنى عصمت اولى الامر است؛ که برتر از آن ملاک و معیارى متصوّر نیست.
اما چگونه مى توان عصمت اولى الامر را از این آیه کشف کرد؟
در این باره باید توجّه داشت که امر به اطاعت از اولى الامر در آیه شریفه همچون اطاعت از خدا و پیامبر، مطلق ذکر شده و هیچ قید و شرطى ندارد.
از طرف دیگر اطلاق اطاعت از اولى الامر تنها در صورتى ممکن است که اولى الامر معصوم از هر گناه و انحرافى باشد.
توضیح این که: اگر اولى الامر دچار خطا و انحراف شود و جامعه را در جهتى مغایر با آموزه هاى دینى رهبرى کند این سؤال رخ مى نماید که در این صورت پیروى از او چه حکمى دارد؟
فرض این است که به لحاظ اطلاق وجوب اطاعت، فرمان برى از او واجب و لازم است. اگر این فرض را بپذیریم چند اشکال به شرح زیر پدید مى آید:
اولاً، خداوند هیچ گاه انسان را به پیروى از گناه یا خطا و انحراف دعوت نمى کند. بلکه اساسا این برخلاف شعار اساسى و راهبردى اسلام است که: «لاطاعة لمخلوق فى معصیة الخالق»[7]ثانیاً، موجب اجتماع امر و نهى در متعلَّق واحد مى شود؛ زیرا به حکم کلّى شرع، مبنى بر لزوم خوددارى از معصیت، باید از آن اجتناب کرد؛ ولى به حکم لزوم اطاعت از اولى الامر، باید به آن عمل کرد.
ثالثاً، موجب پیدایش تناقض در صدر و ذیل آیه مى شود؛ زیرا صدر آیه امر مطلق به اطاعت از خدا مى کند، و این مستلزم خوددارى از ارتکاب آن عمل حرام است. در مقابل ذیل آیه امر مطلق به اطاعت از اولى الامر مى کند، و این دلیل بر لزوم انجام آن است. بنابراین آیه شریفه گرفتار تناقض صدر و ذیل مى شود، در حالى که تناقض در کلام الهى محال است. این تناقض تنها در صورتى حل مى شود که اولى الامر معصوم باشد، زیرا در این صورت به طور کلّى فرض مطرح شده رخت برمى بندد و هرگز چنین تعارضى رخ نخواهد داد.
مسئله اصلى اینجاست که؛ اولاً، این آیه مطلق است و هیچ قیدى ندارد. ثانیاً، قرآن در هیچ جاى دیگر قیدى براى آن نیاورده است. بنابراین اگر ما باشیم و قرآن، اطاعت از اولى الامر مطلق است. در حالى که خداوند در مواردى که اهمیت آن بسیار کمتر از فرمانبردارى از اولى الامر است، بى درنگ قید آورده است.
به عنوان مثال پیرامون رفتار با پدر و مادر مى فرماید: «انسان را سفارش کردیم که با پدر و مادر خود نیکى کند، اما اگر آنان بکوشند چیزى را که تو بدان آگاهى ندارى شریک من گردانى، از ایشان پیروى مکن».[8]از آنچه گذشت روشن مى شود که قرآن در جستجوى گشودن راهى دیگر فرا روى جامعه است و آن مسئله ولایت بخشیدن به پیشواى معصوم و خطاناپذیر مى باشد. به عبارت دیگر قرآن مسئله را به صورت بنیادى حل مى کند و ریشه اشکال را مى خشکاند.
مؤید دیگر این است که آیه شریفه، اطاعت از پیامبر و اولى الامر را با یکدیگر جمع کرده و با یک فرمان اطاعت هر دو را ذکر نموده است. این وحدت حکم موجب تخصیص ناپذیرى آیه مى شود و مستلزم آن است که چند و چون اطاعت از هر دو یکسان و همطراز باشد. یعنى همانطور که با مسلّم انگاشتن عصمت پیامبر فرمانبردارى از او را قید و محدودیتى نیست، اولى الامر نیز در این باره همپا و همتاى اوست و تنها تفاوتشان در این است که پیامبر آورنده خطاناپذیر شریعت است و امام پوینده، گستراننده و حافظ خطاناپذیر راه او.[9]از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نیز روایت شده است که با اشاره به آیه «اولى الأمر» مصداق آن را معصومان دانسته و فرموده اند: «انّما امر بطاعة اولى الأمر لانّهم معصومون مطهّرون لایأمرون بمعصیة اللّه »[10]؛ «همانا به اطاعت از اولى الامر دستور داده شده است زیرا آنان معصومان و پیراستگان اند و به نافرمانى خدا فرمان نمى دهند».
امام على (علیه السلام) نیز مى فرمایند: «انما الطاعة للّه عزّوجلّ و لرسوله و لولاة الأمر و انّما أمر بطاعة أولى الأمر لأنّهم معصومون مطهّرون لایأمرون بمعصیته»[11]؛ «اطاعت و پیروى از آن خدا و رسول او و اولیاى امر است، چرا که آنان معصومان و پیراستگان اند و به نافرمانى خدا فرمان نمى دهند».
بنابراین آیه شریفه تنها با عصمت اولى الامر سازگار است و غیر از آن را برنمى تابد. این مسئله مورد قبول برخى از مفسّران برجسته اهل سنّت، چون فخر رازى نیز قرار گرفته است.[12] و برخى آن را از مسائل مورد اتفاق شیعه و سنّى دانسته اند.[13]
پرسش 41 . برخى مى گویند اطاعت از اولى الامر فقط در امور حکومتى است و دلالت بر عصمت ندارد؛ پاسخ شما در این باره چیست؟
یک. براساس آنچه در پرسش پیشین گفته آمد، امر به اطاعت در آیه مطلق است و هیچ دلیلى بر انحصار آن به حوزه معیّنى نیست. افزون بر آن در این آیه اطاعت از اولى الامر در کنار اطاعت از خدا و پیامبر آمده است که قطعا گستره لزوم فرمان بردارى از آنان محدود نیست و وحدت سیاق و عطق اطاعت اولى الامر به اطاعت پیامبر گستره واحدى را براى هر دو دلالت دارد.
دو. به فرض گستره اطاعت از اولى الامر محدود به امور حکومتى هم باشد؛ باز به همان بیانى که در گذشته آمد بر عصمت امام دلالت دارد. زیرا در امور حکومتى نیز اگر امام برخلاف حکم الهى فرمان دهد مستلزم اجتماع امر و نهى در متعلّق واحد و تناقض در صدر و ذیل آیه مى شود. از طرفى چنانکه پیشتر گفته آمد بیان این آیه تخصیص گریز است و حتّى در گستره حکومتى نیز نمى توان آن را محدود به پاره اى از اوامر اولى الامر و فرونهادن بخش دیگر قرارداد و این مشکل جز با عصمت اولى الامر حل نمى شود.
کیستى اولى الامر
پرسش 42 . مقصود از اولى الامر در قرآن مجید چه کسانى هستند؟
از نظر شیعه مصداق اولى الامر بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) حضرت على (علیه السلام) و پس از آن حضرت دیگر امامان اهل بیت (علیهم السلام) مى باشند. دلیل این مدّعا آن است که:
1. چنانکه گذشت آیه دلالت بر عصمت اولى الامر دارد.
2. بعد از پیامبر تنها مصداق ثابت شده معصومان اهل بیت (علیهم السلام) هستند که هم آیاتى از قرآن مانند آیه تطهیر بر عصمت ایشان دلالت دارد و هم روایات متعدّدى در عصمت آنان وارد شده است.[14] سرسلسله و اولین پیشوا از میان آنان، براساس جمیع ادلّه حضرت على (علیه السلام) بوده است.
3. کسى غیر از اهل بیت (علیهم السلام) نه ادعاى عصمت دارد و نه دلیلى بر عصمتش موجود است. بنابراین با انحصار عصمت در اهل بیت، آنان مصداق بدیل ناپذیر اولى الامرند. لاجرم آیه اطاعت بر ولایت و لزوم پیروى کامل و همه جانبه از امامان معصوم اهل بیت (علیهم السلام) دلالت مى کند. نیز با توجّه به این که اولین آنان حضرت على (علیه السلام) است؛ آیه شریفه به طور ضمنى بر امامت و ولایت بلافصل آن حضرت، پس از پیامبر دلالت دارد. روایات وارد شده در تفسیر این آیه نیز انطباق آن بر حضرت على (علیه السلام) را به نحو صریح و روشن دلالت دارند.[15]4. احادیث فراوانى از طرق شیعه و اهل سنّت در معرفى اولوا الامر وارد شده است، به گونه اى جایى براى انکار نمى ماند. از جمله آنها حدیث زیر است:
جابر بن عبداللّه انصارى مى گوید: وقتى که خداوند آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ…» را بر پیامبر نازل کرد، پرسیدم: اى رسول خدا! خدا و رسولش را مى شناسیم. امّا «اولوا الامر» – که خدا اطاعتشان را قرین اطاعت شما کرده – کیانند؟
فرمود: «اى جابر! آنان جانشینان من و پیشوایان مسلمانان پس از من مى باشند. اوّلین فرد از آنان على بن ابیطالب است. سپس حسن، بعد حسین، بعد على بن حسین و پس از آن محمد بن على – که در تورات به نام «باقر» معروف است – اى جابر! تو به زودى او را درک خواهى کرد. پس هرگاه ملاقاتش نمودى، سلام مرا به او برسان. پس از آن [امام بعدى ]جعفر بن محمّد صادق است. بعد موسى بن جعفر، سپس على بن موسى، آن گاه محمد بن على، بعد على بن محمد، پس از آن حسن بن على و سپس همنام و هم کنیه من، حجّت خدا بر روى زمین…»[16]
آیه تطهیر و عصمت
پرسش 43 . آیه تطهیر چیست و چگونه از آن عصمت اهل بیت (علیهم السلام) استفاده مى شود؟
آیه تطهیر به این شرح است:
«…إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»[17]؛ «خدا جز این منظور ندارد که هرگونه پلیدى پلیدى را از شما اهل بیت بزداید، و شما را آن طور که خود مى داند پاک و پاکیزه بدارد».
براى اثبات عصمت از آیه مذکور بیان چند نکته ضرورى است:
یک. این آیه از دو سو مفید حصر و اختصاص است:
الف. یکى حصر اراده الهى به نفى هرگونه رجس و پلیدى. این حصر از واژه «انما» استفاده مى شود.
ب. اختصاص زدودن رجس و پلیدى به اهل بیت (علیهم السلام) . این اختصاص از منصوب بودن «اهل بیت» استفاده مى شود.[18]دو. مراد از رجس، هرگونه پلیدى است، همان گونه که در کتاب هاى لغت بر آن تصریح شده است و کاربردهاى قرآنى نیز این معنا را تأیید مى کند.[19]سه. مراد از اراده، اراده تکوینى و حتمى الوقوع است، نه اراده تشریعى و تخلّف پذیر. دلیل این مطلب آن است که:
الف. خواست و اراده تشریعى خداوند، زدودن پلیدى از همه مردم است و اختصاص به گروه خاصّى ندارد. براى مثال آیه شش سوره مائده که بیانگر اراده تشریعى خداوند مى باشد، با خطاب «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» شروع مى شود. امّا اراده تطهیر در آیه سوره احزاب به طور مسلّم اختصاص به «اهل البیت» دارد و اگر منظور از آن اراده تشریعى باشد حصر و اختصاص به اهل بیت بى معنا خواهد بود.
ب. آیه در مقام بیان فضیلت «اهل بیت (علیهم السلام) » است. در حالى که اراده تشریعى نسبت به تطهیر اهل بیت، هیچ فضیلتى براى آنان محسوب نمى شود. چرا که در آن صورت، مقصود، طلب پاکى از آنهاست نه اعلان طهارت و عصمت آنان.
ج. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) سعى فراوان و تلاشى استثنایى در تعیین مصداق اهل بیت داشته و شیوه هاى گوناگونى را براى معرفى آنان به جهانیان به کار برده اند؛ تا راه هرگونه سوء استفاده اى بسته شود. لیکن اگر اراده مورد نظر در این آیه از نوع اراده تشریعى بود، این همه تلاش و کوشش در معرفى اهل بیت وجهى نداشت.[20]چهار. با توجّه به این که اراده تکوینى خداوند از مراد وى تخلّف ناپذیر است، قطعاً اهل بیت مطهّر و از هرگونه رجس و پلیدى پیراسته اند.
پنج. نفى هرگونه پلیدى مساوى با عصمت است. بنابراین اهل بیت (علیهم السلام) معصومند.
ماحصل آنچه گفته شد را به صورت منطقى مى توان چنین باز گفت:
(1)آیه تطهیر مفید اختصاص اراده تکوینى الهى به نفى هرگونه رجس و پلیدى از اهل بیت (علیهم السلام) است.
(2)اراده تکوینى الهى حتمى و تخلّف ناپذیر است. پس:
(3)اهل بیت (علیهم السلام) از هر پلیدى پیراسته اند.
(4)پیراستگى کامل از پلیدى ها مساوى با عصمت است. پس:
(5)اهل بیت (علیهم السلام) معصومند.
اشکال: شاید گفته شود مراد از اراده، در آیه تطهیر اراده تکوینى نمى تواند باشد؛ زیرا اراده تکوینى تخلّف ناپذیر است و لاجرم با عصمت اختیارى سازگار نیست.
پاسخ: اراده تکوینى منافاتى با اختیار معصوم ندارد. بلکه اراده تکوینى خداوند با لحاظ قابلیت و لیاقت معصومان و بر اساس اراده و اختیار، علم و شعور معصوم تعلّق مى گیرد.
کیستى اهل بیت (علیهم السلام)
پرسش 44 . منظور از اهل بیت در آیه تطهیر چه کسانى هستند؛ امامان شیعه یا همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) ؟
یک. براى تشخیص منظور از اهل بیت در آیه شریفه راه هاى مختلفى وجود دارد. لیکن به نظر مى رسد بهترین و ساده ترین راه که مورد وفاق همه مسلمانان اعمّ از شیعه و سنّى است مراجعه به مبیّن و مفسّر واقعى قرآن، یعنى رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) است.
پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) در طول 23 سال نبوّت خویش، بارها درباره «اهل البیت» سخن گفته و درباره آنان سفارش بلیغ فرموده است. آن حضرت در مواقع متعدّد، با شیوه اى استثنایى و به یادماندنى، در معرّفى اهل بیت کوشیدند، تا راه عذر و انحراف را بر همه حق جویان ببندند. در این زمینه احادیث فراوانى در مجامع روایى سنّى و شیعه نقل شده که همه آنها به معرفى اهل بیت (علیهم السلام) پرداخته اند.[21] اکنون براى روشن شدن مطلب به ذکر دو نمونه بسنده مى کنیم:
الف. حدیث کساء؛ برخى از این روایات عنوان حدیث کساء را بر پیشانى دارند. مضمون این روایات این است که: بعد از نزول آیه تطهیر، پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) پارچه و یا عبایى بر روى خود، فاطمه زهرا، على بن ابیطالب و حسن و حسین (علیهم السلام) انداختند و سپس دست به دعا برداشته، عرض کردند: «الّلهم هؤاء اهل بیتى و هؤاء اهلى و عترتى فاذهب عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیراً»؛ «پروردگارا! اینان اهل بیت من و اهل و خاندان من مى باشند. پس هرگونه آلودگى را از آنان دور گردان و به طور کامل پاکشان فرما».
در این هنگام، امّ سلمه – همسر پیامبر – از آن حضرت خواست تا به او هم اجازه داده شود به اصحاب کسا بپیوندد و از این منقبت والا برخوردار شود. پیامبر با لحنى عطوفت آمیز پاسخ دادند: «رحمت خدا بر تو باد. تو همواره به راه خیر و صلاح بوده اى و چقدر من از تو راضى ام! لیکن این منقبت، ویژه من و ایشان است»[22]بنابراین، رسول خدا از آغاز نزول آیه تطهیر، مصداق اهل بیت را با استقرار ایشان در زیر «کسا» به گونه اى معیّن نمود که راه را بر هرگونه تفسیر ناروا ببندد.
ب. پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) براى آنکه وظیفه خویش را در تبیین آیات الهى به نحو جامع و کاملى انجام داده باشند، با به کارگیرى شیوه اى اعجاب آور و فراموش نشدنى، در مدّت زمانى نسبتاً طولانى،[23] آن هم به صورت هر روزه، به معرفى اهل بیت پرداختند.
در روایتى از ابن عبّاس در این باره آمده است: «شهدنا رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) تسعة اشهر یأتى کلّ یوم باب على بن ابیطالب عند وقت کلّ صلاة یقول: السّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته اهل البیت، «انّما یریداللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً»، الصّلاة رحمکم اللّه ، کلّ یوم خمس مرّات»[24]؛ «ما شاهد بودیم که رسول خدا تا نه ماه، روزى پنج مرتبه، هنگام فرا رسیدن وقت نماز به در خانه على بن ابیطالب مى آمدند و مى فرمودند: درود و رحمت و برکات خدا بر شما اهل بیت باد. «خداوند اراده نمود تا هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت دورگرداند و به طور کامل و شایسته پاکتان سازد» [وقت] نماز [است، مهیا شوید] رحمت خدا بر شما باد»
دو. مصداق اهل بیت براى مسلمین صدر اسلام، به خوبى روشن و معلوم بود. به همین خاطر، جز معدودى از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) کسى در اختصاص این آیه به پنج تن (علیه السلام) ، تردید نکرده[25] و حتى یک گزارش یا روایت برخلاف آن نیامده است.
سه. نه تنها در هیچ روایتى اشاره به زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) نشده است، بلکه قراین متعدّدى نشان مى دهد که اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) ، اختصاص به نسل پیامبر داشته و شامل زنان آن حضرت نمى شود. برخى از این قراین عبارتند از:
الف) در حدیث کساء که پیشتر نقل شد، وقتى یکى از زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) مى خواست به جمع پنج نفر بپیوندد، پیامبر آن را نفى نموده و در عین اظهار لطف و مهربانى، او را از اهل بیت مورد نظر در آیه ندانستند.[26]ب) شیعه و سنّى به اتّفاق نقل کرده اند که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در وصف اهل بیت و عترت خویش فرمود: «اهل بیت و خاندان من از گوشت و خون من هستند»[27]ج) طبق نقل شیعه و سنّى، پیامبر (صلی الله علیه وآله) در توضیح اهل بیت فرمود: «اهل بیت و عترتم از طینت من هستند»[28]د) در روایاتى شیعه و سنّى از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند که: «هر خانواده اى به پدرش منسوب است؛ مگر فرزندان فاطمه که من ولىّ و ریشه آنها هستم و فقط آنان عترت من هستند»[29]چهار. هیچ یک از همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) ادّعا نکرده اند که مصداق اهل بیت به کار رفته در آیه تطهیر مى باشند. به تعبیر علامّه امینى(ره)، اگر این آیه در شأن همسران پیامبر بود و راهى براى این تأویل و تفسیر وجود داشت، بى شک عایشه آن را بر پیشانى جمل مى نوشت و غوغایى به پا مى کرد.[30] در صورتى که حتّى خود عایشه نیز این آیه را در شأن خمسه طیّبه دانسته است.
پنج. اگر زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) مراد آیه یا بخشى از آنان بودند، غلبه با جنس مؤنث مى شد و ضمایر به کار رفته در آیه باید مؤنث باشد.[31] در حالى که مخاطبین آیه، مذکّرند یا جنس ذکور به نوعى غلبه دارد، زیرا در آن از ضمایر جمع مذکر مانند «عنکم» و «کم» استفاده شده است. بنابراین مخاطبین آن، زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیستند.
شش. مفاد آیه، تطهیر و پالایش گروهى خاص از هر گونه رجس و پلیدى است و این حکمى بسیار مهم و والاست که قطعاً هر کسى موضوع آن نیست، بلکه افرادى خواهند بود که عملاً قابلیت و شایستگى این مقام را داشته باشند. در حالى که زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) قطعا این گونه نیستند؛ چرا که خود قرآن،[32] عتاب هایى را نسبت به آنان بیان فرموده است.[33]
عصمت امام در روایات
پرسش 45 . روایات در باره عصمت اهل بیت (علیهم السلام) چه مى گویند؟ به طور کلّى این مسئله در روایات چگونه بررسى شده است؟
بیان عصمت اهل بیت (علیهم السلام) ، در کنار دیگر فضایل آنها، بخش معظمى از سیره و روایات پیامبر (صلی الله علیه وآله) را تشکیل مى دهد. این روایات به وفور در منابع حدیثى شیعه و سنّى یافت شود. از امامان اهل بیت (علیهم السلام) نیز روایات فراوانى در این باره رسیده است.
اکنون به بیان چند نمونه از روایات پیامبر (صلی الله علیه وآله) و برخى از امامان (علیهم السلام) بسنده مى کنیم:
حدیث ثقلین :
حدیث و به تعبیر دیگر احادیث ثقلین از روایات متواتر و مورد اتفاق شیعه و سنّى است.[34] در صحیح مسلم آمده است پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: اى مردم همانا من بشرى هستم که نزدیک است پیک الهى مرا رسد و دعوت حق را اجابت کنم، پس در میان شما دو چیز گران بها مى گذارم: «اول آنها کتاب خدا و دیگرى اهل بیتم»[35]در مسند احمد حنبل است: «همانا من در میان شما دو جانشین قرار مى دهم که یکى عظیم تر از دیگرى است: کتاب خدا، ریسمان کشیده شده ما بین آسمان و زمین و عترت خود یعنى اهل بیتم. این دو از یکدیگر جدایى ناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند».[36]در کنزالعمّال چنین آمده: «انّى تارک فیکم الثّقلین ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدى، کتاب اللّه و عترتى و انّهما لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض»[37]در سنن ترمذى از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده است: «اى مردم در میان شما چیزى مى گذارم که اگر به آن تمسّک کنید هرگز گمراه نخواهید شد و آن عبارت است از: کتاب خدا و عترتم»[38]قراردادن قرآن و اهل بیت در کنار یکدیگر و تأکید بر لزوم پیروى و انفکاک ناپذیرى آن دو آشکارا بر عصمت اهل بیت دلالت دارد؛ چرا که قرآن کتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگى، انفکاک و جدایى از قرآن مى باشد و هماهنگى و انطباق کامل با کتاب معصوم الهى مساوى با عصمت است. دلالت حدیث ثقلین بر عصمت چنان گویا است که برخى از عالمان اهل سنّت نیز بر آن اعتراف دارند.[39]استاد توفیق ابوعلم نویسنده و دانشمند مصرى مى نویسد: «پیامبر (صلی الله علیه وآله) اهل بیت خود را به کتاب عزیز خداوند مقرون ساخته است. کتابى که هرگز در او باطل نفوذ نخواهد کرد و هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. واضح است که صدور هر نوع مخالفت با احکام دین افتراق و جدایى از قرآن محسوب مى گردد؛ در حالى که پیامبر خبر از عدم جدایى این دو داده است. از همین رو حدیث دلالتى آشکار بر عصمت اهل بیت دارد و پیامبر که این حدیث را در مواقف بسیارى ذکر کرده در پى این هدف است که امّت خود را صیانت کرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسّک به این دو نموده تا در امور مختلف اعم از اعتقادات و فروع به ضلالت و گمراهى گرفتار نشوند»[40]آیه اللّه مکارم شیرازى نیز بر آن است که: «اهل بیت معصومند زیرا جدایى ناپذیر بودن آنها از قرآن از یک سو و لزوم پیروى بى قید و شرط از آنان از سوى دیگر، دلیل روشنى بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است. چرا که اگر آنها گناه یا خطایى داشتند از قرآن جدا مى شدند و پیروى از آنان مسلمانان را از ضلالت و گمراهى بیمه نمى کرد و این که مى فرماید با پیروى از آنان در برابر گمراهى ها مصونیت دارید دلیل روشنى بر عصمت آنهاست»[41]دیگر احادیث :
ابن عبّاس از پیامبر گرامى (صلی الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود: «انا و على و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون و معصومون»[42]؛ «من و على و حسن و حسین و نه [امام] از نسل حسین پیراسته و معصومیم»
پیامبر (صلی الله علیه وآله) در روایت دیگر در وصف على (علیه السلام) و امامان (علیهم السلام) از نسل وى فرمود: «فانّهم خِیرة اللّه عزّ و جلّ و صفوته و هم المعصومون من کلّ ذنب و خطیئة»[43]؛ «به درستى که آنها برگزیدگان خداى عزّ و جلّ اند و از هر گناه و خطایى معصوم اند».
پیامبر (صلی الله علیه وآله) هم چنین از دو فرشته کاتب نامه اعمال على (علیه السلام) خبر مى دهد که هیچ گناهى از آن حضرت ننوشتند.[44]1. پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه وآله) در مورد امیرالمؤمنین و فرزندان وى مى فرمایند: «هم المعصومون من کلّ ذنب و خطیئة»[45]؛ «آنان از هرگونه گناه و خطایى معصوم مى باشند».
2. امام على (علیه السلام) در باب ویژگى ها و شرایط امام مى فرمایند: «انّه معصوم من الذّنوب کلّها… لا یزلّ فى الفتیا و لا یخطى ء فى الجواب ولا یسهو و لا ینسى… و عدلوا عن اخذ الاحکام من اهلها ممّن فرض اللّه طاعتهم ممّن لا یزل ولا یخطى ء و لا ینسى»[46]؛ «امام از تمامى گناهان معصوم است… در بیان حکم لغزشى ندارد و در پاسخ، به خطا نمى رود. و از سهو و فراموشى دور است… ولى مردم از این که احکام الهى را از اهلش، یعنى: کسانى که خداوند اطاعتشان را واجب نموده و از لغزش و خطا و فراموشى در امان داشته فراگیرند؛ روى برتافتند»
3. نیز امام على (علیه السلام) فرمودند: «انّه معصوم من الخطأ والزّلل والعمد و من الذّنوب کلّها صغیرها و کبیرها و لا یزّل ولا یخطأ و لا یلهو بشى ء من الامور الموبقة للدین»[47]؛ «[امام ]از خطا و لغزش و عمد و از تمامى گناهان کوچک و بزرگ معصوم است. لغزشى ندارد، مرتکب خطا نمى گردد و به آنچه ویرانگر دین است، سرگرم نمى شود».
امام سجّاد (علیه السلام) در گسست ناپذیرى امامت و عصمت فرمود: «الامام منّا لا یکون الاّ معصوماً»[48]؛ «امامانى که از ما هستند همه معصوم اند»
امام صادق (علیه السلام) نیز شرط امامت را عدم ارتکاب گناه اعم از صغیره و کبیره هر چند با فرض توبه از آن ذکر مى کند.
«لا تصلح الأمامة ممن قد ارتکب من المحارم شیئاً صغیراً کان اَوْ کبیراً و ان تاب منه بعد ذلک»[49]؛ «امامت شایسته کسى نیست که گناهى مرتکب شده، گناه کوچکى باشد یا بزرگ، حتّى اگر پس از آن توبه کرده باشد».
آن حضرت در توصیف پیامبران و اوصیا فرمود: «الانبیاء و اوصیاؤم لاذنوب لهم لانّهم معصومون مطهّرون»[50]«الامام المطهّر من الذّنوب المبرّا عن العیوب … معدن القدس و الطّهارة و النسک و الزّهادة و نسل المطهّرة … فهو معصوم مؤکد موفّق مسدَّد قد أمن من الخطایا و الزّلل و العثار یخصه اللّه بذلک لیکون حجّته على عباده و شاهده على خلقه»[51]؛ «امام از گناهان طاهر و از هر عیوب مبرّاست … امام معدن قداست، پاکى، عبادت و زهد است. امام از نسل پاکان است … او شخص معصوم مؤکد و موفّق از طرف الهى است که به تحقیق از خطایا و لغزش ها و گمراهى ها در امان است. این ویژگى را خداوند به وى اختصاص داده تا حجّت خدا بر بندگان و شاهد او بر خلقش باشد».
4. امام رضا (علیه السلام) در وصف امام مى فرمایند: «هو معصوم مؤکد موفّق مسدّد قد امن الخطایا والزلل و العثار»[52]؛ «[امام] معصوم و برخوردار از تأییدات، توفیقات و راهنمایى هاى الهى بوده، از هر خطا و لغزشى در امان است».
5. در یکى از زیارات جامعه که از امام هادى (علیه السلام) نقل گردیده، خطاب به معصومین (علیهم السلام) چنین مى خوانیم: «عصمکم اللّه من الذنوب و برأکم من العیوب و ائتَمنکم على الغیوب… و طهرکم من الدنس و الزیغ و نزهکم من الزلل والخطأ»[53]؛ «خداوند شما را از گناهان معصوم قرار داد و از عیب و نقص مبرّا ساخت و بر امور غیبى امینتان نمود… شما را از آلودگى و انحراف پاک کرد و از لغزش و خطا پیراست».
6. على بن ابیطالب (علیه السلام) ، و دیگر اهل بیت (علیهم السلام) در بسیارى از روایات پیامبر (صلی الله علیه وآله) به عنوان محور حق، سنجه بازشناسى حق از باطل، کشتى نجات و… دانسته شده اند و این جز با عصمت سازگار نیست. از جمله روایات این است: «على مع الحق والحق مع على و لن یفترقا حتّى یردا على الحوض یوم القیامة»[54]؛ «على با حق و حق با على است. آن دو از یکدیگر جدا نمى شوند تا در قیامت کنار حوض نزد من آیند».
دلیل عقلى عصمت
پرسش 46 . اگر بخواهیم از نظر عقلى بررسى کنیم، چه دلیلى بر عصمت امامان (علیهم السلام) وجود دارد؟
با توجّه به جایگاه ممتاز و کارویژه هاى مهم امام، ضرورت عصمت امام امرى بدیهى و روشن مى نماید. در عین حال اندیشوران شیعه، براساس نگرش عقلى دلایل گوناگونى براى عصمت امام ذکر کرده اند. برخى از این دلایل عبارتند از: برهان نقض غرض، برهان انحطاط، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت، برهان حفظ شریعت و…[55]البتّه باید توجّه داشت که دلیل عقلى محض لزوم عصمت امام را به نحو کلّى اثبات مى کند و نمى تواند وارد تعیین مصداق شود. اما دلایل نقلى، به دو دسته تقسیم مى شوند: دلایل کّلى و دلایلى که به تعیین مصداق هم مى پردازند.
اکنون به اختصار، برخى از دلایل عقلى را تقدیم مى داریم:
یک. دلیل نقض غرض
این برهان تقریرهاى مختلفى دارد، یکى از تقریرهاى آن به شکل زیر است:
1. امام جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله) ، اُسوه، پیشوا و راهنماى مردم به سوى خداست.
2. اگر امام گناه یا خطا کند، هدف از نصب او تأمین نشده و نتیجه خلاف مى دهد.
3. نقض غرض از خداوند حکیم محال است؛ پس:
4. خداوند امام را از گناه و خطا در امان مى دارد.
متکلّمان زیادى به این دلیل توجّه داشته و آن را در اثبات عصمت به کار برده اند.[56]خواجه نصیرالدین طوسى در بیان این برهان مى نویسد: «و لأنّه حافظ للشرع…. و یفوت الغرض من نصبه»[57]؛ «یکى از دلایل لزوم عصمت امام این است که او حافظ شریعت است، در حالى که اگر معصوم نباشد این غرض تحقّق نخواهد یافت»
دو. برهان حفظ شریعت
این برهان همچون دلیل بالا به گونه هاى مختلفى تقریر شده و گاه به صورت یکى از تقریرهاى برهان نقض غرض ذکر مى شود. اکنون با رعایت اختصار تقریر زیر تقدیم مى شود. با توجّه به این که:
1. با رسالت حضرت ختمى مرتبت گزینش انبیا به آخر رسید. و پس از آن، پیامبر دیگرى مبعوث نخواهد شد. از این رو لازم است دین خاتم هر آنچه در تحقّق سعادت دنیوى و اُخروى انسان تا قیامت مورد نیاز است را تأمین نماید.
2. کاملاً روشن است که پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) در طول رسالت خویش، به لحاظ شرایط زمانى، فرصت کافى نیافته اند که شخصاً اسلام را در همه ابعاد با تبیین کامل به همه مردم برسانند.
3. تفسیرهاى نادرست و ناصواب از دین زمینه اى براى گسترش تحریفات و عدم مصونیت دین از تحریف است. آزمندى ها و هواخواهى ها در انسان، نیز امکان ایجاد انحراف و تحریف در دین الهى را همواره افزون مى سازد. بنابراین شریعت همواره نیازمند مبیّن و حافظ است تا از انحراف و تحریف مصون بماند.
4. حافظ شریعت یا معصوم است یا غیرمعصوم. با فرض دوم همچنان مشکل باقى است؛ زیرا در حافظ غیرمعصوم، احتمال خطا و خیانت وجود دارد و در حفظ شریعت، خلل واقع مى شود. بنابراین، حافظ شریعت باید معصوم باشد.[58]5. امکان ندارد که خدا یا پیامبر (صلی الله علیه وآله) دین را ناقص براى مردم بیان کرده و راه دریافت درست و جامع آموزه هاى دینى را مشخص نکرده باشند.
در نگاه قرآن نیز با تعیین جانشین و نصب رهبر معصوم است که دین اسلام به صورت یک دین کامل و جامع معرفى مى شود.[59] از این رو قرآن در پى اعلام جانشینى امیرمؤمنان (علیه السلام) مى فرماید:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الاْءِسْلامَ دِیناً»[60]امام على (علیه السلام) نیز مى فرمایند: «ام انزل اللّه دنیا ناقصاً فاستعان بهم على اتمامه… ام انزل اللّه سبحانه دینا تامّاً فقصّ الرسول (صلی الله علیه وآله) عن تبلیغه و ادائه؟»[61]«[آیا] خدا دینى نافض فروفرستاده و در کامل ساختن آن از ایشان یارى خواسته است؟… یا خدا دینى کامل فرستاده و پیامبر (صلی الله علیه وآله) در رساندن آن کوتاهى نموده است؟هرگز»
نتیجه آنچه گفته شد این است که همواره در بین امّت کسانى بوده و به امّت معرفى شده اند که احکام و معارف دین را به طور کامل از پیامبر یا دیگر مجارى الهى فرا گرفته، در حفظ و تبیین آن معصومانه اقدام مى کنند[62]خلاصه آنچه گفته آمد را به شکل زیر مى توان بیان نمود:
1) اسلام دین خاتم است؛
2) دین خاتم باید جامع و داراى تبیین صحیح و کامل باشد؛
3) فرصت تبیین کامل دین در زمان پیامبر نبوده است.
4) تفسیر نادرست و هواخواهى انسان عامل تحریف در دین است؛ پس:
5) دین خاتم نیازمند حافظ است؛
6) حافظ دین باید معصوم باشد؛
7) محال است خدا و پیامبر در تأمین و تعیین حافظ دین کوتاهى کرده باشند، پس:
8) حافظ معصوم و منصوب دین همواره وجود دارد.
دلایل فوق، عصمت امام از گناه و خطا هر دو را اثبات مى کنند.
گستره عصمت امام
پرسش 47 . عصمت امامان (علیهم السلام) تاچه حد است و شامل چه امورى مى شود؟ آیا فقط از گناهان معصومند، یا از خطاهاى دیگر هم معصومند؟ و آیا عصمتشان در امور دینى است، یا در مسائل دنیایى هم از خطا و اشتباه مصون اند؟
عصمت امام نیز مانند پیامبر فراگیر است و شامل همه حوزه ها و مراتب عصمت مى شود. تنها تفاوت عصمت امام و پیامبر در امور اختصاصى پیامبر، یعنى تلقّى وحى رسالى و ابلاغ آن است. اما در همه زمینه هاى مربوط به امام، مسئله عصمت جارى است. متکلّمان گستره عصمت امام را در سه حوزه طبقه بندى کرده اند: عصمت در دانش و بینش، عصمت در کنش، عصمت در صفات نفسانى و اخلاقى.
1. عصمت در بینش
یکى از ابعاد مهم و زیرساختى عصمت معصومان حوزه بینش ها و آگاهى آنان است. به طور معمول این حوزه را به زیر شاخه هاى زیر تقسیم مى کنند:
الف) عصمت در شناخت معارف و احکام دینى؛
ب) عصمت در شناخت موضوع هاى احکام دینى؛
ج) عصمت در تشخیص مصالح و مفاسد مربوط به جامعه اسلامى و بشرى؛
د) عصمت در امور زندگى روزمرّه؛
2. عصمت در کنش
این حوزه مربوط به اعمال و رفتار معصومان است. عصمت در این حوزه شامل موارد زیر مى شود:
الف) عصمت در انجام دادن واجبات و ترک محرّمات؛
ب) عصمت در انجام دادن امور مستحب و ترک کارهاى مکروه،
ج) عصمت در امور مباح؛ یعنى رعایت اعتدال و حفظ انگیزه الهى در بهره گیرى از آنها.
3. عصمت در منش
عصمت در منش و اخلاق یعنى پیراستگى از همه مفاسد و رذایل اخلاقى و نفسانى مانند: خودخواهى، آزمندى، حسدورزى، بُخل، کبر، عُجب، جُبن و مانند آنها.
حوزه هاى دیگرى نیز وجود دارد که متکلّمان از آنها با عنوان «تنزّه از منفِّرات» یاد کرده اند؛ یعنى دورى از آنچه براى عموم مردم نفرت آور و ناخوشایند است و محقّق لاهیجى آنها را در گستره و مراتب عصمت بر شمرده است.[63]
علم امامان (علیهم السلام)
پرسش 48.امامان معصوم (علیهم السلام) از کدام منابع علمى استفاده مى کردند به طورى که دانش و بینش لازم را براى عصمت دارا بودند؟
امامان (علیهم السلام) از منابع متعدّدى بهره مى گرفتند از جمله:
1. علم قرآن
بخش مهمى از دانش امامان آگاهى به کتاب اللّه و قرآن مجید است به گونه اى که تفسیر و تأویل، ظاهر و باطن و محکم و متشابه آن را به خوبى مى دانند.
قرآن مجید مى فرماید:
«وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى بِالّلهِ شَهیداً بَیْنى وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتابِ»[64]؛ «کافران مى گویند تو پیامبر نیستى، بگو همین بس که خداوند، و کسى که علم کتاب (و آگاهى بر قرآن) نزد او است گواه باشد».
از این آیه به خوبى روشن مى شود کسى وجود دارد که تمام علم کتاب نزد او است. از طرف دیگر کتاب اللّه سرچشمه فیاض علوم و دانش ها است و آگاهى بر آن راهگشاى همه امور است.
به شهادت قرآن آصف بن برخیا، وزیر سلیمان، به خاطر آگاهى به بخشى از کتاب آسمانى توانست تخت ملکه سباء را در یک چشم بر هم زدن از جنوبى ترین بخش جزیره العرب (یمن) به شمالى ترین بخش آن (شامات مرکز حکومت سلیمان) برساند، مسلّماً کسى که به تمام علم کتاب آگاه است، مى تواند کارهایى بسیار مهم تر از آن انجام دهد. اما این که علم الکتاب نزد چه کسى است، قرآن تنها اشاره سربسته اى به آن دارد.
در روایتى از ابن عبّاس مى خوانیم که گفت: «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ اِنَّما هُوَ عَلٌّى لَقَدْ کانَ عالِماً بِالتَّفْسیرِ وَالتَّاْویلِ وَ النّاسِخِ وَالمَنْسُوخِ»[65]؛ «کسى که علم کتاب نزد او است على (علیه السلام) است، او عالم به تفسیر قرآن و تأویل آن و ناسخ و منسوخ آن است».
2. دریافت از پیامبر
دومین منبع علوم امامان معصوم (علیهم السلام) وراثت از پیامبر (صلی الله علیه وآله) است، به این معنى که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) تمام معارف و شرایع اسلام را به على (علیه السلام) آموخت.
در روایات اسلامى وارد شده است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) هزار باب علم به على (علیه السلام) آموخت که از هر بابى هزار باب دیگر گشوده مى شد.
در کتاب کافى روایات متعدّدى در این زمینه دیده مى شود. در حدیثى از ابوبصیر است که از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم پیروان شما مى گویند: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) یک باب از علم به على (علیه السلام) آموخت که از آن هزار باب گشوده شد. امام (علیه السلام) فرمود: «عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ عَلیّاً اَلْفَ بابٍ، یُفْتَحُ مِنْ کُلِّ بابٍ اَلْفُ بابٍ»؛ «رسول خدا به على (علیه السلام) هزار باب از علم آموخت (نه فقط یک باب) که از هر بابى هزار باب گشوده شد»
بر اساس بعضى از روایات، على (علیه السلام) این علوم را با خط خود در کتابى نوشت، تا نسل اندر نسل به امامان معصوم (علیهم السلام) منتقل شود.
3. دریافت از فرشتگان
از منابع علم امامان (علیهم السلام) ارتباط آنها با فرشتگان است، البتّه نه به این معنى که آنان در زمره پیامبران بوده و وحى تشریعى دریافت مى کردند، چرا که با رحلت پیامبر وحى تشریعى الهى پایان یافت. آنان همچون «خضر» و «ذوالقرنین» و «مریم» بودند که مطابق ظاهر آیات قرآن با فرشتگان الهى ارتباط داشته و حقایقى از عالم غیب را از آنان دریافت مى کردند.
در حدیثى از امام باقر (علیه السلام) است: «اِنَّ عَلیّاً کانَ مُحَدَّثاً»؛ «على (علیه السلام) محدَّث بود و سخنان غیبى به او گفته مى شد».
از آن حضرت پرسیدند: چه کسى با او سخن مى گفت؟ فرمود: «یُحَدِّثُهُ مَلَکٌ»؛ «فرشته با او سخن مى گفت». باز سؤل کردند: آیا او پیامبر بود؟ آن حضرت دست خود را به علامت نفى و انکار تکان داد و افزود: «کَصاحِبِ سُلَیْمانَ، اَوْ کَصاحِبِ مُوسى، اَوْ کَذِى الْقَرْنَیْنِ»[66]؛ «او همانند دوست سلیمان (آصف بن برخیا) یا همراه موسى (یوشع یا خضر) و یا ذى القرنین بود». در این زمینه روایات متعدّدى نیز وجود دارد.
4. القاى روح القدس
چهارمین منبع علم امامان (علیهم السلام) فیض روح القدس است. در آیات قرآن به کرّات سخن از تأیید «روح القدس» به میان آمده که سه مورد آن درباره حضرت مسیح (علیه السلام) است و یک مورد درباره پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) .
در این که «روح القدس» کیست یا چیست در میان مفسّران سخن بسیار است، گروهى آن را به «جبرئیل» تفسیر کرده اند. در مورد حضرت مسیح (علیه السلام) به روح مقدّس و پاکى که در او بوده و یا انجیلى که بر او نازل شده، تفسیر شده است. برخى نیز گفته اند منظور اسم اعظم خداوند است که مسیح با آن مردگان را زنده مى کرد.[67]از تعابیر قرآن و روایات استفاده شده که روح القدس، کاربردها و معانى متعدّدى دارد:
الف. در این آیه از قرآن که مى فرماید:
«قُلْ نَزَّلَهُ رُوح القُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِ»[68]؛ «بگو: روح القدس آن را از سوى پروردگارت به حق بر تو نازل کرده است»
ظاهراً به معنى «جبرئیل» است که قرآن را از جانب خدا بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل مى کرد.
ب. در سه آیه دیگر که همه درباره حضرت مسیح (علیه السلام) است احتمالاً مفهوم دیگرى دارد، زیرا تعبیر «اِذْ اَیَّدتُکَ بِرُوحِ القُدُس» و «وَاَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُس» نشان مى دهد اشاره به روحى است که همواره با مسیح (علیه السلام) بوده و او را تأیید و تقویت مى کرده است. البتّه این احتمال نیز پذیرفتنى است که در همه این موارد روح القدس یک حقیقت است، اما کارکردهاى مختلفى داشته است.
از روایاتى که در منابع اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده به خوبى برمى آید که روح القدس، روح مقدّسى بوده که با همه پیامبران و معصومان (علیهم السلام) بوده است و امدادهاى الهى را در موارد مختلف به آنها رسانده است. روایات متعددى از اهل سنّت نشان مى دهد گاه که کارهاى مهم یا سخنان و اشعار پر مغزى از کسى صادر مى شد، پیامبر (صلی الله علیه وآله) مى فرمودند: «این به کمک روح القدس بوده است».
امام باقر (علیه السلام) پس از برشمردن ارواح پنجگانه اى که در انبیا و اوصیا وجود دارد مى فرمایند: «فَبِرُوحِ القُدُسِ … عَرَفُوا ما تَحْتَ الْعَرْشِ اِلى ما تَحْتَ الثَّرى»[69]؛ «به وسیله روح القدس آنچه در زیر عرش الهى تا آنچه زیر زمین است را مى دانند».
احادیث فراوان دیگرى در این زمینه در اصول کافى و سایر کتب دیده مى شود که شرح همه آنها در این مختصر نمى گنجد.
5. نور الهى
پنجمین منبع علم امامان نورى الهى است که در روایات متعدّدى بیان شده است.
حسن بن راشد مى گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «… فَاِذا قضى الاِمامُ الّذى کانَ قَبْلَهُ رْفِعَ لِهذا مَنار مِن نورٍ، یَنْظُرُ بِهِ اِلیَ اَعْمالِ اَلْخَلائِقِ فَبِهذا یَحْتَجُ اللهُ علی خَلْقِهِ»[70]؛ «هنگامى که امامى از دنیا مى رود، خداوند براى امام پسین تابشگرى از نور برمى افرازد که به وسیله آن کنش هاى مردم را مى نگرد. پس بدین طریق خداوند، حجّت را بر خلق خود تمام مى کند».
درباره امام هادى (علیه السلام) آمده است: «یکى از یاران ایشان به نام هارون بن فضیل در کنارشان بود، ناگاه امام فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» ابى جعفر (امام جواد (علیه السلام) ) درگذشت. به حضرت عرض شد: از کجا دانستید؟ فرمود: در برابر خدا فروتنى و خضوعى در دلم افتاد که برایم سابقه نداشت».[71]از مجموع آنچه گفته آمد به خوبى استفاده مى شود که منابع علم امامان معصوم (علیهم السلام) متعدّد و متنوع است. این منابع به آنان علوم و آگاهى هاى فراوان و خطاناپذیرى مى بخشد تا بتوانند مأموریت الهى خود، یعنى حفظ و تبیین اسلام، قرآن، سنّت پیامبر (صلی الله علیه وآله) ، هدایت خلق به سوى خالق، تربیت نفوس، اقامه حدود و تدبیر امور را به خوبى انجام دهند.[72]
پی نوشت ها:
[1]. ر.ک: الالهیات، ج 4، ص 26.
[2]. بنگرید: امام شناسى، حمیدرضا شاکرین و محمدرضا کاشفى، صص 32-13.
[3]. این به معناى برترى امامان (علیهم السلام) بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیست، زیرا پیامبر افزون بر نبوت داراى منصب امامت هم بوده اند، ولى امامان (علیهم السلام) تنها یک منصب داشته و نبى نبوده اند.
[4]. بنگرید: امام شناسى، حمیدرضا شاکرین و محمدرضا کاشفى، صص 41-39.
[5]. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: امامت در بینش اسلامى، على ربانى گلپایگانى، صص 187-212.
[6]. نساء 4، آیه 59.
[7]. من لا یحضره الفقیه، صدوق، ج 4، ص381، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1413ه.ق.
[8]. شرح المقاصد، سعدالدین تفتازانى، تحقیق و تصحیح: دکتر عبدالرحمن عمیره، قم: منشورات الشریف الرضى، 1370.
[9]. شرح جامعه کبیره، شیخ احمد بن زین الدین احسائى، بیروت: دارالمفید، 1999م.
[10]. سلیم بن قیس، ص 406.
[11]. نقل از: علل الشرایع، شیخ صدوق، ص 52 ؛ الخصال، ج 1، ص 68.
[12]. التفسیر الکبیر، فخر رازى، ج10، ص144، دارالحیاة التراث العربى، بیروت: لبنان.
[13]. بنگرید: امامت پژوهى، جمعى از نویسندگان، ص257، مشهد: دانشگاه علوم اسلامى
رضوى، چاپ اول، 1381.
[14]. شمس الاخبار المنتقاة من کلام النبى المختار، على بن حمید قریشى، بیروت: مؤسه الاعلمى للمطبوعات.
[15]. شمیم ولایت، جوادى آملى، قم: اسراء.
[16]. اثبات الهداة، ج 1، ص 501 ب 9، ف 6، ح 212 ؛ ر.ک: ینابیع المودة، صص 494 – 495.
[17]. احزاب 33، آیه 33.
[18]. المیزان، ج 16، ص 309.
[19]. در قرآن به هر چیزى که پلید، قبیح و حرام است، رجس اطلاق شده است. مثلاً آیه 125، سوره انعام، ضلالت، کفر و عدم ایمان را به رجس تعبیر کرده، در آیه 30 سوره حج، بت پرستى را رجس دانسته و در آیه 125 سوره توبه، نفاق و بیمارى اخلاقى و در سوره مائده، آیه 90، شراب و قمار را رجس اطلاق کرده است. نجاساتى همچون: مردار، خون، گوشت خوک و شراب؛ ضیق صدر، حقیقت گریزى؛ پیروى و تقلید کورکورانه از نیاکان و انکار دعوت انبیا و به طور کلّى همه آلودگى هاى باطنى و ظاهرى در قرآن رجس خوانده شده اند.
[20]. بنگرید: پژوهشى در عصمت معصومان، صص 314-293.
[21]. برخى از منابعى که این حدیث را با سندهاى مختلف و از کتب متعدّد اهل سنّت، نقل نموده اند به این شرح اند: صحیح مسلم، ج 5، ص 37 ک فضائل الصحابه، ب 9، ح 2424؛ سنن ترمذى (الجامع الصحیح)، ج 5، صص 351 – 352 (ح 3205 – 3206)؛ المستدرک، ج 3، صص 158 – 160 (ح 4705 – 4709)؛ تفسیر طبرى، ج 22، صص 5 – 7؛ الدر المنثور، ج 5، صص 198 – 199؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4، صص 270 – 277؛ احقاق الحق، ج 2، تعلیقات، صص 502 – 533؛ مجمع البیان، ج 7 – 8، صص 599- 560؛ بحارالانوار، ج 35، صص 206 – 232 و ج 25، صص 212 – 246؛ کنزالعمال، ج 13 ص 163، ح 36496؛ الصواعق المحرقه، صص 143 – 144؛ التاج الجامع للاصول، ج 4، ص 207؛ ذخائرالعقبى، صص 21 – 24 ؛ الریاض النضرة، ج 2، ص 188 (ب 4، ف 6).
[22]. بحارالانوار، ج 10، ص 141، همچنین ر.ک: تفسیر طبرى، ج 22، ص 6 و الدرالمنثور، ج 5، ص 198.
[23]. در تعیین مدّت آن، از 6 تا 9 ماه گفته شده است. در برخى از روایات آمده است که پیامبر اکرم این شیوه را تا پایان عمر شریفشان ادامه دادند. ر.ک: تفسیرالمراغى، ج 22، ص 7 ؛ سنن ترمذى، ج 5، ص 352، ح 3206 ؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 313 و ج 5، ص 199 ؛ اسدالغابة، ج 4، ص 631 در ترجمه هلال بن الحمراء ؛ مجمع الزوائد، ج 9، صص 168 – 169 ؛ بحارالانوار، ج 10، ص 142.
[24]. الدرالمنثور، ج 5، ص 199.
[25]. بنگرید: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 310 ج 314.
[26]. معجم الکبیر، طبرانى، ج 3، ص 52 ؛ مسند ابى یعلى، احمد تمیمى موصلى، ج 7، ص 59 ؛ ج 12، ص451؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر دمشقى، ج 68، ص 122 ؛ ج 67، ص 24 ؛ امالى، طوسى، ص 564؛ تفسیر قمى، على بن ابراهیم قمى، ج 2، ص 193 ؛ بحارالانوار، مجلسى، ج 25، ص 214.
[27]. «اهل بیتى و عترتى من لحمى و دمى». (ر.ک: اصول کافى، کلینى، ج 1، ص 209 ؛ بحارالانوار، مجلسى، ج 23، ص 138).
[28]. اصول کافى، کلینى، ص 208 ؛ بحارالانوار، مجلسى، ج 36، ص 243 و ج 23، صص 97، 105، 123، 137 و 139.
[29]. کنزالعمال، على متقى هندى، ج 12، ص 98.
[30]. فاطمه الزهرا، ص 18.
[31]. ر.ک: جایگاه مبانى کلامى در اجتهاد، ضیائى فر، ص 598.
[32]. آیات اول تا چهارم سوره تحریم گواه بر این مطلب مى باشد. (خداوند برخى از زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) را به خاطر افشاى اسرار پیامبر (صلی الله علیه وآله) عتاب مى کند).
[33]. ر.ک: المیزان، ج 16، ص 310.
[34]. در کتاب براهین اصول المعارف الالهیه و العقائد الحقه للامامیه، نگاشته: ابوطالب تجلیل 65 سند از منابع اهل سنت در رابطه با این حدیث ذکر شده است. بنگرید: صص 339-334.
[35]. صحیح مسلم، مسلم بن حجاج النیشابورى، ج 4، ص 116.
[36]. مسند، احمد بن حنبل، ج 4، ص 30.
[37]. کنز العمال، متقى هندى، ج 12، ص 98.
[38]. سنن ترمذى، الترمذى، ج 5، ص 328.
[39]. بنگرید: صواعق المحرقه، ابن حجر، ص 151 ؛ الامام الصادق (علیه السلام) ، محمد ابوزهره، ص 260.
[40]. فاطمه الزهرا (علیهاالسلام) ، توفیق ابوعلم، ترجمه: على اکبر صادقى، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1360، ص 75.
[41]. پیام قرآن، مکارم شیرازى، ج 9، ص 75 و 76.
[42]. ینابیع المودة، ج 2، ص 316؛ فرائد السمطین، ج 2، ص 313، موسوعة الأمامة فى نصوص اهل السنة، ج 3، ص 279 ؛ بحارالانوار، ج 25، ص 201.
[43]. بحارالانوار، ج 25، ص 193.
[44]. همان، ص 193 و 194.
[45]. بحارالانوار، ج 36، ص 244.
[46]. همان، ج 17، صص 108 – 109.
[47]. همان، ج 65، ص 389.
[48]. بحارالانوار، ج 25، ص 199.
[49]. همان، ص 200.
[50]. بحارالانوار، ج 25، ص 199.
[51]. الکافى، ج 1، ص 200 و 202 و 203 ؛ عیون الاخبار الرضا، ج 2، ص 197 و 199، نقل با تلخیص.
[52]. الکافى، ج 1، صص 202 – 203 ؛ ر.ک: بحارالانوار، ج 25، صص 127 – 128.
[53]. بحارالانوار، ج 99، ص 150.
[54]. بحارالأنوار، ج10، ص 432.
[55]. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: على ربانى گلپایگانى، عصمت امام از نگاه خرد، مقاله قبسات(فصلنامه)، ش 41.
[56]. مصابیح الانوار، سیدعبداللّه شبر، ج 2، ص 134 ؛ حق الیقین، همان، ج 1، ص 91 ؛ سرمایه ایمان، عبدالرزاق لاهیجى، ص 114.
[57]. بنگرید: کشف المراد، علامه حلى، ص 390.
[58]. همان، سید مرتضى، ج 1، ص 179؛ همان، بحرانى، ص 178.
[59]. علامه امینى نام شانزده نفراز بزرگان اهل سنت را که تصریح به این مسئله دارند، ذکر نموده است. ر.ک: الغدیر، ج 1، صص 230 – 237؛ همچنین ر.ک: بحارالانوار، ج 37، صص 108 – 253.
[60]. مائده 5، آیه 3.
[61]. نهج البلاغه، خطبه 18، ص 20.
[62]. ر.ک: بحارالانوار، ج 2، ص 284.
[63]. ر.ک: لاهیجى، 1372ش: ص468 و 469؛ همو، 1362ش: ص115.
[64]. رعد 13، آیه 43.
[65]. ینابیع المودة، ص 201.
[66]. اصول کافى، ج 1، ص 172.
[67]. تفسیر کنزالدقائق، ج 2، ص 78؛ تفسیر فخر رازى، ج 3، ص 177.
[68]. نحل 16، آیه 102.
[69]. اصول کافى، ج 1، 272.
[70]. اصول کافى، ج 1، ص 387، ح 2.
[71]. اصول کافى، ج 2، ص 218.
[72]. پیام قرآن، مکارم شیرازى و همکاران، ج 9.