این مطلب توسّط یکى از نویسندگان مطرح شده است . 1 وى بر آن است که نظریه عصمت امامان ( علیهم السلام ) در قرن دوم هجرى به وسیله هشام بن حکم ( 179 ق ) متکلّم بزرگ شیعه پیشنهاد گردید و پیش از آن مطرح نبوده است . 2 {J نقد : J}
{J یک . J}
عصمت داراى دلایل فراوان و متعدّدى است . افزون بر دلایل عقلى و آنچه از قرآن استنباط مى شود روایات صریح و روشنى از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) و امامانى چون حضرت على ( علیه السلام ) و . . . در این باره وجود داشته است . بنابراین با توجّه به روایات صدر اول اسلام چگونه مى توان پذیرفت که تا زمان هشام خبرى از عصمت نبوده است .
{J دو . J}
نویسنده در این مورد به هیچ یک از منابع شیعى یا سنّى ارجاع نداده و مستند خود را تنها سخنى از یک مستشرق غربى به نام آلفرد مادلونگ قرار داده است . در حالى که از اصول مسلّم تحقیق علمى این است که براى استناد مطلبى به یک شخص یا گروه باید به منابع درجه اول و معتبر خود آنان رجوع کرد .
{J سه . J}
مادلونگ بر آن است که مفهوم عصمت در قرآن و سنّت معتبر هیچ سابقه اى نداشته و هشام بن حکم این نظریه را در قرن دوم مطرح کرده است . او مى گفت چون بر پیامبر وحى فرود مى آید و او را هشدار مى دهد عصمت در او لازم نیست ، ولى چون وحى بر امام نازل نمى شود و فرشتگان بر او فرود نمى آیند ، باید معصوم باشد . 3
پنداره فوق صرفاً بافته هایى ذهنى است که احتمالاً مادلونگ از پاره اى سخنان ابوالحسن اشعرى ( 326 ق ) در {J مقالات الاسلامیین J}
برگرفته و هیچ شاهدى در منابع معتبر قدیم و جدید شیعه ندارد .
شیخ مفید که در {J اوائل المقالات J}
به صورت ریز و جزیى دیدگاه هاى معتزله ، امامیه و شخصیت هاى شیخ صدوق نیز – که بنا به اعتراف نویسنده در مبارزه با هرگونه غلو مى کوشیده است – در هیچ یک از آثارش سخنى درباره دیدگاه هشام و رد و نقد آن دیده نشده است .
{J چهار . J}
حتّى برخى از محقّقان غربى نیز نظریه عصمت را مربوط به قبل از امام صادق ( علیه السلام ) ( 114 ق ) مى دانند 4 و برآنند که هشام ، نخست عصمت امام و مفهوم آن را از امام صادق ( علیه السلام ) آموخته است .
رونالدسن مى نویسد : « پیدایش عقیده به عصمت ، پس از رحلت پیامبر اسلام ( صلى الله علیه و آله ) تا زمان غیبت حضرت مهدى ( عج ) ادامه یافته است و در زمان آل بویه که کلینى ، مفید و صدوق در آن دوران مى زیستند ، به رشد کامل خود رسیده است » 5 .
{J پنج . J}
آنچه قابل استناد به هشام است نه پیشنهاد اصل نظریه عصمت ، که چگونگى شرح ، تبیین و تحلیل آن بوده است . براى مثال گفته شده است که استدلال وى بر عصمت امام به آیه شریفه H « لاینال عهدى الظّالمین » E در میان متکلمان شیعى ، بى سابقه بوده است . 6
{J شش . J}
اگر مسئله عصمت ساخته و پرداخته هشام و فاقد بنیان اصیل دینى بود ، حتماً امامان اهل بیت ( علیهم السلام ) با صراحت تمام با آن مخالفت مى کردند و نظر درست را بیان مى فرمودند . این شیوه قاطع و همیشگى آنان در برابر اندیشه هاى انحرافى ، به ویژه در میان نزدیکان و اصحابشان بوده است . 7 جالب اینجا است که دقیقاً این رویکرد را امامان ( علیهم السلام ) در خصوص هشام بن حکم داشته و آن گاه که وى در مقابل حشویه و مجسِّمه از تعبیر « جسم لا کالاَجسام » استفاده کرد ، به شدّت اعتراض کردند با این که غرض هشام صرف اطلاق لفظ « جسم » بود ، نه معنى تجسیم . 8 این در حالى است که در هیچ منبعى از امام صادق ( علیه السلام ) و امامان بعدى مطلبى در رد و نقد نظریه عصمت گزارش نشده و حتى هیچ یک از یاران امامان ( علیهم السلام ) درباره آن چیزى نپرسیده اند . 9
نتیجه این که نظریه عصمت امام ، عقیده اى قطعى است و از زمان پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) مطرح بوده است . البتّه ممکن است به دلیل پاره اى از عوامل مجال تبیین و تبلیغ گسترده آن نبوده و چه بسا تا زمان امام صادق ( علیه السلام ) بر برخى از شیعیان به خوبى آشکار نبوده است . سپس در سطح عمومى تر و با تبیین و تفصیل روشن ترى مطرح شده و بیش از همه ، هشام بن حکم به تبیین آن همت گماشت . 10
( 1 ) مکتب در فرایند تکامل ، سید حسین مدرسى طباطبایى نظرى بر تطور مبانى فکرى تشیع در سه قرن نخستین ، ترجمه : هاشم ایزدپناه ، تهران ، کویر . 1386 ( 2 ) همان ، ص . 37 ( 3 ) بنگرید : دائره المعارف اسلام ( انگلیسى ) ، ج 4 ، ص 182 184 ، چاپ جدید ، ماده « عصمت » . ( 4 ) نخستین اندیشه هاى شیعى « تعالیم امام محمد باقر » ، ارزینا لالانى ، ترجمه : دکتر فریدون بدره اى ، ص 109 ، تهران : فرزان ، . 1381 ( 5 ) عقیده الشیعه ، . وایت رونالدسن ، ص 329 ، بیروت ، الدار العالمیه ، 1410 ق . ( 6 ) هشام بن الحکم ، عبداللَّه نعمه ، 1405 ، بیروت ، دارالفکر اللبنانى ، الثانیه ، ص . 204 ( 7 ) . ک : معرفهالناقلین ، الکشى اختیار معرفه الرجال ، شیخ طوسى ، تصحیح و تعلیق : حسن مصطفوى .
1324 ق ، ص . 268 ( 8 ) . ک : مقوله « جسم تراثنا مجلّه فصلیه ، قم ، موسسه آل البیت ، 1410 ق ، العدد 19 ، ص 7 ج . 107 ( 9 ) . ک : همان : کشى ، 268 ، . 541 ( 10 ) جهت آگاهى بیشتر بنگرید : تأملى در « مکتب در فرایند تکامل » ، محمد صفر جبرییلى ، ( مقاله ) ، قبسات ( فصلنامه ) ، ش 45 ، پاییز . 1386
{J یک . J}
عصمت داراى دلایل فراوان و متعدّدى است . افزون بر دلایل عقلى و آنچه از قرآن استنباط مى شود روایات صریح و روشنى از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) و امامانى چون حضرت على ( علیه السلام ) و . . . در این باره وجود داشته است . بنابراین با توجّه به روایات صدر اول اسلام چگونه مى توان پذیرفت که تا زمان هشام خبرى از عصمت نبوده است .
{J دو . J}
نویسنده در این مورد به هیچ یک از منابع شیعى یا سنّى ارجاع نداده و مستند خود را تنها سخنى از یک مستشرق غربى به نام آلفرد مادلونگ قرار داده است . در حالى که از اصول مسلّم تحقیق علمى این است که براى استناد مطلبى به یک شخص یا گروه باید به منابع درجه اول و معتبر خود آنان رجوع کرد .
{J سه . J}
مادلونگ بر آن است که مفهوم عصمت در قرآن و سنّت معتبر هیچ سابقه اى نداشته و هشام بن حکم این نظریه را در قرن دوم مطرح کرده است . او مى گفت چون بر پیامبر وحى فرود مى آید و او را هشدار مى دهد عصمت در او لازم نیست ، ولى چون وحى بر امام نازل نمى شود و فرشتگان بر او فرود نمى آیند ، باید معصوم باشد . 3
پنداره فوق صرفاً بافته هایى ذهنى است که احتمالاً مادلونگ از پاره اى سخنان ابوالحسن اشعرى ( 326 ق ) در {J مقالات الاسلامیین J}
برگرفته و هیچ شاهدى در منابع معتبر قدیم و جدید شیعه ندارد .
شیخ مفید که در {J اوائل المقالات J}
به صورت ریز و جزیى دیدگاه هاى معتزله ، امامیه و شخصیت هاى شیخ صدوق نیز – که بنا به اعتراف نویسنده در مبارزه با هرگونه غلو مى کوشیده است – در هیچ یک از آثارش سخنى درباره دیدگاه هشام و رد و نقد آن دیده نشده است .
{J چهار . J}
حتّى برخى از محقّقان غربى نیز نظریه عصمت را مربوط به قبل از امام صادق ( علیه السلام ) ( 114 ق ) مى دانند 4 و برآنند که هشام ، نخست عصمت امام و مفهوم آن را از امام صادق ( علیه السلام ) آموخته است .
رونالدسن مى نویسد : « پیدایش عقیده به عصمت ، پس از رحلت پیامبر اسلام ( صلى الله علیه و آله ) تا زمان غیبت حضرت مهدى ( عج ) ادامه یافته است و در زمان آل بویه که کلینى ، مفید و صدوق در آن دوران مى زیستند ، به رشد کامل خود رسیده است » 5 .
{J پنج . J}
آنچه قابل استناد به هشام است نه پیشنهاد اصل نظریه عصمت ، که چگونگى شرح ، تبیین و تحلیل آن بوده است . براى مثال گفته شده است که استدلال وى بر عصمت امام به آیه شریفه H « لاینال عهدى الظّالمین » E در میان متکلمان شیعى ، بى سابقه بوده است . 6
{J شش . J}
اگر مسئله عصمت ساخته و پرداخته هشام و فاقد بنیان اصیل دینى بود ، حتماً امامان اهل بیت ( علیهم السلام ) با صراحت تمام با آن مخالفت مى کردند و نظر درست را بیان مى فرمودند . این شیوه قاطع و همیشگى آنان در برابر اندیشه هاى انحرافى ، به ویژه در میان نزدیکان و اصحابشان بوده است . 7 جالب اینجا است که دقیقاً این رویکرد را امامان ( علیهم السلام ) در خصوص هشام بن حکم داشته و آن گاه که وى در مقابل حشویه و مجسِّمه از تعبیر « جسم لا کالاَجسام » استفاده کرد ، به شدّت اعتراض کردند با این که غرض هشام صرف اطلاق لفظ « جسم » بود ، نه معنى تجسیم . 8 این در حالى است که در هیچ منبعى از امام صادق ( علیه السلام ) و امامان بعدى مطلبى در رد و نقد نظریه عصمت گزارش نشده و حتى هیچ یک از یاران امامان ( علیهم السلام ) درباره آن چیزى نپرسیده اند . 9
نتیجه این که نظریه عصمت امام ، عقیده اى قطعى است و از زمان پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) مطرح بوده است . البتّه ممکن است به دلیل پاره اى از عوامل مجال تبیین و تبلیغ گسترده آن نبوده و چه بسا تا زمان امام صادق ( علیه السلام ) بر برخى از شیعیان به خوبى آشکار نبوده است . سپس در سطح عمومى تر و با تبیین و تفصیل روشن ترى مطرح شده و بیش از همه ، هشام بن حکم به تبیین آن همت گماشت . 10
( 1 ) مکتب در فرایند تکامل ، سید حسین مدرسى طباطبایى نظرى بر تطور مبانى فکرى تشیع در سه قرن نخستین ، ترجمه : هاشم ایزدپناه ، تهران ، کویر . 1386 ( 2 ) همان ، ص . 37 ( 3 ) بنگرید : دائره المعارف اسلام ( انگلیسى ) ، ج 4 ، ص 182 184 ، چاپ جدید ، ماده « عصمت » . ( 4 ) نخستین اندیشه هاى شیعى « تعالیم امام محمد باقر » ، ارزینا لالانى ، ترجمه : دکتر فریدون بدره اى ، ص 109 ، تهران : فرزان ، . 1381 ( 5 ) عقیده الشیعه ، . وایت رونالدسن ، ص 329 ، بیروت ، الدار العالمیه ، 1410 ق . ( 6 ) هشام بن الحکم ، عبداللَّه نعمه ، 1405 ، بیروت ، دارالفکر اللبنانى ، الثانیه ، ص . 204 ( 7 ) . ک : معرفهالناقلین ، الکشى اختیار معرفه الرجال ، شیخ طوسى ، تصحیح و تعلیق : حسن مصطفوى .
1324 ق ، ص . 268 ( 8 ) . ک : مقوله « جسم تراثنا مجلّه فصلیه ، قم ، موسسه آل البیت ، 1410 ق ، العدد 19 ، ص 7 ج . 107 ( 9 ) . ک : همان : کشى ، 268 ، . 541 ( 10 ) جهت آگاهى بیشتر بنگرید : تأملى در « مکتب در فرایند تکامل » ، محمد صفر جبرییلى ، ( مقاله ) ، قبسات ( فصلنامه ) ، ش 45 ، پاییز . 1386