۱۳۹۲/۰۳/۲۲
–
۵۱۸ بازدید
چرا وهابی ها اعمالی مثل زیارت قبور، زیارت ائمه اطهار(ع) و حتی اعمالی مثل دعاهای مستحبی را عملی ناشایست می دانند؟
عمده افکار وهابیت در پشت دیوار دفاع از توحید و مبارزه با شرک و بدعت و بازگشت به سیره و گفتار سلف پنهان شده است به نحوى که خود را مدافع توحید دانسته و دیگران را مشرک مى خواند. به عبارت دیگر عمده دلائل وهابیت بر تحریم این امور بدعت (امری که خارج از دین بوده و جزو دین نبی باشد را جزو دین قرار دادن ) دانستن و شرک الود دانستن آنها است. در حالی که وهابیت در اندیشه خود سخت به خطا رفته و دچار مغالطه شده اند ( البته باید بدانیم که وهابیت یک فرقه جعلی ای است که از جانب استعمار برای ویرانه نمودن اسلام تاسیس شده است و هدفی جز این ندارد که با شعار دین ریشه دین را یزند همانند خوارج در صدر اسلام)حال به طور جزیی تر نسبت به اموری که ذکر نموده اید توضیحاتی ارائه می دهیم:
الف: دستاویز اول وهابیت، شرک در عبادت بودن این امور است: وهابیت عبادات را خضوع و تذلل فراوان در برابر موجود دیگر دانسته اند، در حالیکه عبادات خضوع و تذللى است که همراه با اعتقاد به معبود بودن آن موجود باشد ،خواه این معبود خدا باشد و خواه غیرخدا (منطق قران هم همین است، انتساب شرک به مشرکان در قرآن به علت اعتقاد قلبى آنها به معبودها و خدایان کوچکى بوده که بخشى از افعال الهى به آنها تفویض شده و در ربوبیت تصرف مى کردند. آنها علاوه بر شفاعت فکر مى کردند عزت و ذلت و پیروزى و شکست و شفاعت و مغفرت آنها به دست بتهاست). در اسلام مقدمات عبادت دو امر است، خضوع و تذلل فراوان و احساس اینکه او رب، مدبر کارگردان هستى است. پس هر گونه خضوع و فروتنى را نمى توان گفت که عبادت است. این اولین خطا و مغالطه وهابیت.
ب: یکی دیگر دستاویزهای وهابیت برای تحریم اینگونه امور اطلاق بدعت به آنهاست: دانشمند بزرگ شیعه سیدمحسن امین عاملى در تعریف بدعت مى گوید «البدعة ادخال مالیس فى الدین فى الدین بدعت عبارت است از داخل گرداندن چیزى که جزو دین نیست در دین مانند مباح کردن حرام و حرام کردن مباح، واجب گرداندن غیر واجب، مستحب شمردن غیرمستحب. به عبارت دیگر تصرف در قانون الهى خواه به صورت افزایش باشد و خواه کاهش بدعت نامیده شده و بدعت گزار از توحید و تشریع روى گردان است.عناصر و ملاکهاى بدعت نامیده شدن یک عمل عبارتنداز:
1- تصرف در دین. بنابراین اگر نوآورى به دین منتسب نشود بدعت نخواهد بود و فرقى نمى کند که نوآورى مزبور جایز باشد (مثل فوتبال) و یا حرام باشد (مثل آمیزش و اختلاط زن و مرد اجنبى).
2- فقدان دلیل خاص یا عام شرعى. زیرا اعمال شرعى، مشروعیت خود را از دلیل خاص و یا از دلیل عام شرعى مى گیرند، برخى از این ادله عام عبارتند از: قاعده نفى سبیل، حرمت اکل باطل، قاعده نفى حرج، نفى اضرار. با توجه مطالب فوِق بدعت در بسیارى از موارد که وهابیان ادعا مى کنند جارى نمى شود از جمله:
1. تعمیر قبور اولیاء نخستین بار ابن تمیمه و شاگردش ابن القیم بر تحریم ساختن بناء و لزوم ویرانى آن فتوى دادند. و با همین طرز تفکر وهابیان در هشتم شوال 1344 ه ِ (80 سال قبل) قبور ائمه بقیع و صحابه را ویران کردند. قرآن در این خصوص: حکم خاص ندارد ولى از برخى از کلیات مى توان حکم موضوع را استفاده نمود. به عنوان مثال از آنجا که در قرآن تعظیم شعائر از تقواى قلوب دانسته شده «ومن یعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب این است (سخن حق) و هر کس شعائر (دین) خدا را بزرگ و محترم دارد این از صفت دلهاى با تقواست »(حج 32 )و در جایى دیگر صفا و مروه یا شتر تعیین شده براى ذبح از شعائر قلمداد مى شوند «والبدان جعلناها لکم من شعائرالله و شتران فربه را براى شما از [جمله ] شعایر خدا قرار دادیم (حج 36) » در حالى که یک شتر مى تواند از شعائر گردد چگونه پیامبران و بزرگان و شهدا از شعائر نباشند و استحقاِق تعظیم و احترام نداشته باشند؟دوما قرآن تعمیر قبر و ساختن مسجد در کنار قبر اصحاب کهف را بدون نقد و اعتراض ذکر مى کند.سوما نقطه اى از بلاد اسلامى نیست که در آنجا قبر و مشهدى نباشد و لذا تعمیر قبور در فرهنگ اسلامى و سیره مسلمانان کاملا جارى و سارى بوده است.
چهارما حتى قبر پیامبر و قبور شیخین که به خاطر تبرک در کنار آن حضرت دفن شده اند همواره تعمیر و تجدید شده است. در این زمینه مى توان مشروح تاریخ ادوار قبر پیامبر را در کتاب (دفاء الوفاء سمهودى ص 383-390) یا کتابهاى تاریخ مدینه مطالعه نمود.
2. زیارت قبور مومنان وهابیان اصل زیارت را ممنوع و حرام نمى دانند بلکه سفر براى زیارت را نامشروع مى دانند، اما در عمل از آن نهى مى کنند و آنرا مکروه مى شمرند.درحالیی که:
اولا قرآن قیام و وقوف بر قبر و طلب رحمت را فقط براى منافق و مشرک ممنوع مى داند .
دوما اصل زیارت مورد سفارش پیامبر اکرم (ص) بوده (زوروالقبور فانها تذکر الاخرةقبر ها را زیارت کنید که شما را به یا د اخرت می اندازد) و خود حضرت نیز به زیارت قبور مى رفت و به قبور سلام مى داد. هم چنین پیامبر به زیارت قبر مادر گرامیشان مى رفتند و مى گریستند (زارالنبى قبرامه فبکى و من حوله).
سوما زیارت قبور آثار فراوان تربیتى و اخلاقى به همراه دارد. چهارما حضور برتربت عزیزان از رسوم عام و فراگیر بوده، به نحوى ریشه در فطرت انسانها دارد که به حکم عاطفى و روحى مردگان خود را از یاد نمى برند. براستى چگونه مى توان مادر مومنى را از زیارت قبر فرزند رشیدش محروم کرد که شاید تنها طریق تخلیه و تسلى بخشى وى همین زیارت باشد؟
3. زیارت قبر پیامبر اکرم اولا کتاب شفاءالسقام فى زیارة خیرالانام از تقى الدین مشبکى شافعى (756 ه ِ) از بهترین کتاب هاى نویسندگان اهل سنت در رد فتواى ابن تمیمه پیرامون تحریم زیارت قبر پیامبر (ص) است.دوما -علامه امینى (ره) حدیث «من زار قبرى و جبت له الجنة هرکه قبر مرا زیارت کند بهشت بر او واجب می شود »را از 41 طریق از کتابهایى از قبیل دار قطنى درالسنن و ابوبکر بیهقى در سنن، سیوطى در الجامع الکبیراورده و 20 حدیث دیگر از دهها طریق را در الغدیر آورده است.سوما- علامه امینى کلمات 40 تن از علماء و بزرگان اهل سنت را مبنى بر استجاب و سنت بودن زیارت پیامبر به همراه نه زیارتنامه مختلف جهت زیارت پیامبر از کتابهاى اهل سنت ذکر کرده است.چهارما-«و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول لوجدوا لله تواباً رحیماً ما رسولى نفرستادیم مگر بر این مقصود که خلق به امر خدا اطاعت او کنند. و اگر هنگامى که آنان (گروه منافق) بر خود ستم کردند به تو رجوع مى کردند و از کردار خود به خدا توبه نموده و تو هم براى آنها استغفار مى کردى و از خدا آمرزش مى خواستى، در این حال البته خدا را توبه پذیر و مهربان مى یافتند» (نساء/64) از آراء مفسرین و نیز سیره مسلمانان انحصار آیه در زمان حضور حضرت فهمیده نمى شود.پنجما-مسلمانان از قرن اول تا به امروز همواره به زیارت محبوب خود شتافته اند و هرگز کسى نگاه مشرکانه و بت پرستانه به آن نداشته است. علامه امینى 50 نفر از بزرگان را در سرتاسر کشورهاى اسلامى که قبرشان مزار مؤمنان است را ذکر مى کند فضلا عن قبر پیامبر اکرم(ص).
4 . برگزارى نماز و دعا نزد قبور اولیاء و احترام به قبور آنانرئیس وهابیها مى گوید: ( لم یذکر احد من ائمة السلف ان الصلاة عند القبور فى مشاهدها مستحبه ولا ان الصلاة و الدعاء هناک افضل بل اتفقوا کلهم على ان الصلاة فى المساجد و البیوت افضل منها عند قبور الاولیاء و الصالحین هیچ کسی از بزرگان گذشته وجود ندارد که نزد قبور نماز و دعا خوانده باشد و اینکه این کار مستحب باشد و یا دعا و نماز انجا دارای فضیلتی باشد بلکه به عکس تماما اتفاق دارند بر اینکه نماز در مسجد و خانه افضل از نماز در کنار قبور است )این سخن به مرور از مرجوحیت(نیکو نبودن) به ممنوعیت و سپس به شرک توسعه یافت. اما:
اولا – نمازگزاردن به نحوى که صاحب قبر را قبله و یا مورد پرستش قرار دهد شرک است در حالیکه انگیزه مسلمانان تبرک به مکانى است که محبوب خدا در آنجا به خاک سپرده شده است.
دوما- حضرت زهرا به حکم احادیث صحیح هر جمعه به زیارت قبر عموى خود مى رفت و در آنجا نماز مى گزارد.
سوما- آیه قران است که : قیام حضرت ابراهیم به آنجا شرافتى مى دهد که مصلى مى گردد «و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلى» (بقره/ 125)
چهارما – مدفن و مشاهد اولیا در قرآن مسجد مى شود «لنتخذن علیهم مسجدا »(کهف/ 21) بررسى کتب تاریخى و سفرنامه ها گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شکوه در سرزمین وحى و دیگر ممالک اسلامى بوده، باتوجه و احترام مردم به این مقابر را در همه دوره ها حکایت مى کند.در آخر توجه شما را به نکته ای جلب می کنیم :قرآن، مکه و حوالى آن را حرم «امن» الهى معرفى مى کند و مى فرماید: وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنا «هر کس به آنجا وارد گردد، از نظر تشریع الهى، از هر تعرّض ایمن مى باشد»(3: 97) پدر همه مسلمانان (إبراهیم خلیل) از خدا خواست آنجا را منطقه امن قرار دهد آنجا که در دعاى خود گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنا خداوندا این منطقه را «امن» قرار ده». (14: 35).
اکنون سؤال مى شود آیا متولیان کنونى حرمین، واقعا پاسداران این تشریع الهى هستند؟ آیا واقعا سران طوائف اسلامى ایمنى دارند که در آن نقطه، مسائل سیاسى را مطرح کنند، و نمایندگان واقعى ملل اسلامى را که در آنجا گرد آمده اند، از اوضاع دردناک جهان اسلام آگاه سازند، و خط و خطوطى بدهند؟ یا فقط از میان طوائف اسلامى، فقط گروه «حنبلى» حق سخن دارند و از میان معارف بلند اسلام فقط اندیشه هاى جامد و خشک «ابن تیمیه» و «ابن القیم» و اخیرا «محمّد بن عبد الوهاب» باید مطرح شود؟ و از میان صدها بحث اجتماعى و سیاسى و فرهنگى فقط باید مسائل مربوط به زیارت «اموات» و بزرگداشت آثار رسالت و تکریم اولیاء الهى، بازگو گردد و مخالف بى دفاع با چماق تکفیر، کوبیده شود و هر نوع ضرب و شتم و لعن و تکفیر نثار او گردد؟ فرهنگ وهابیت(آل سعود) بر اساس تکفیر فرق اسلامى، ایجاد تفرقه میان مسلمین و خشن جلوه دادن تعالیم اسلام، محو آثار رسالت و وحى، سازش با تمام جباران و مستکبران حتى امثال «یزید بن معاویه» استوار است، گویندگان و نویسندگانى که در اختیار دارند، همگى «وعاظ السلاطین» و حقوق بگیران ترسوئى هستند که جز آنچه استادان گفته بازگو نمى کنند. شاید خواننده گرامى تصوّر کند که ما در این توصیف، دور از منطق و بى مدرک سخن مى گوئیم، در حالی که اگر کمی تحقیق کنید می یابید که کتابهائى که در آن، مداحى از ستمگران و جباران اموى و عباسى انجام گیرد کاملا آزاد، و امّا کتابهائى که در آن از اهل بیت (ع) دفاع شود ممنوع مى باشد. نه تنها این نوع کتابها، بلکه هر نوع کتاب هنگام ورود باید سانسور شود و از تصویب وزارت اطلاعات بگذرد. از چپ و راست لفظ «شرک» شنیده مى شود.یکى از کالاهاى ارزان و فراوان در عربستان سعودى اتهام به «شرک» و مشرک نامیدن بسیارى از علماء و بزرگان است،آیا این اهانت نیست ، انسان در بر خورد خود با هیئت آمران به معروف، پیش از هر لفظى، این نوع الفاظ را مى شنود، تو گوئى در «قوطى» آنان جز «شرک» فروشى یا اتهام به آن، چیز دیگرى نیست. فرزند گرامى پیامبر، حضرت صادق (علیه السّلام) مى فرماید: «الْعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوابِسُ»«شخص آگاه از اوضاع زمان خویش، مورد هجوم حوادث ناگوار واقع نمى شود». روى این اصل: کمى در اوضاع زمان، و حوادث تلخ و اسفبارى که بر جهان اسلام مى گذرد، بیندیشیم و دشمن واقعى اسلام را بشناسیم، اکنون متجاوز از صد سال است که نبرد فکرى و عقیدتى بر ضد اسلام آغاز شده و اردوگاه هاى شرق و غرب، با اعوان و انصار خود بر ضد اسلام بسیج شده است و هفته و ماهى نیست که به عناوین گوناگون بر ضد اسلام و تعالیم آن کتابى منتشر نشود. آیا در این اوضاع و شرائط صحیح است که در مدت بسیار اندک تنها در کشور سعودى کتابهائى درباره شیعه نوشته شود، تو گوئى در جهان اسلام مسأله اى جز تشیع، و مشکلى جز شناخت عقائد شیعه، و راه حلى جز نقد عقائد آنان نیست باز اگر این کتابها به صورت منطقى نوشته مى شد چندان اشکالى نداشت، سخنان منطقى را علماء شیعه، یا باید پاسخ بگویند و یا بپذیرند و امّا متأسفانه همه این کتابها مملو از فحش و ناسزا به شیعه و علماى آن و احیانا جسارت به ساحت مقدس امیر مؤمنان است. کتاب «الشیعة – و التّشیّع» نمونه بارز این قماش نوشته ها است. مؤلف این کتاب با استناد به کتابهاى تاریخى مانند «طبرى» و کتابهاى ابن کثیر و ابن خلدون، شیعه را ساخته و پرداخته «عبد اللّه بن سبا» یهودى مى داند، آنگاه گفتار «احمد امین مصرى» را در کتاب «فجر الاسلام» گواه مى آورد. و سپس براى تکمیل مطلب از گروهى از خاورشناسان یهودى و مسیحى مانند «دوزى» و «ملّر» و «ولهاوزن» کمک مى گیرد ولى گفتار علماى شیعه را درباره عقائد خود که به خامه شخصیتهائى مانند صدوق متوفاى 381، و مفید متوفاى 413 نگارش یافته، نمى پذیرد و مى گوید: این کتابها، کتابهاى تبلیغاتى شیعه است، و عقائد واقعى شیعه در غیر این کتابها است. بدتر از همه اینکه وجود روایتى را در کتاب «بحار» و یا «انوار نعمانیه» دلیل بر عقیده شیعه نسبت به آن، مى گیرد در حالى که همگى مى دانیم که در میان احادیث فریقین، احادیث ضعیف و دروغ وجود دارد و نقل یک روایت همیشه نشانه اعتقاد بر مضمون آن نیست.
الف: دستاویز اول وهابیت، شرک در عبادت بودن این امور است: وهابیت عبادات را خضوع و تذلل فراوان در برابر موجود دیگر دانسته اند، در حالیکه عبادات خضوع و تذللى است که همراه با اعتقاد به معبود بودن آن موجود باشد ،خواه این معبود خدا باشد و خواه غیرخدا (منطق قران هم همین است، انتساب شرک به مشرکان در قرآن به علت اعتقاد قلبى آنها به معبودها و خدایان کوچکى بوده که بخشى از افعال الهى به آنها تفویض شده و در ربوبیت تصرف مى کردند. آنها علاوه بر شفاعت فکر مى کردند عزت و ذلت و پیروزى و شکست و شفاعت و مغفرت آنها به دست بتهاست). در اسلام مقدمات عبادت دو امر است، خضوع و تذلل فراوان و احساس اینکه او رب، مدبر کارگردان هستى است. پس هر گونه خضوع و فروتنى را نمى توان گفت که عبادت است. این اولین خطا و مغالطه وهابیت.
ب: یکی دیگر دستاویزهای وهابیت برای تحریم اینگونه امور اطلاق بدعت به آنهاست: دانشمند بزرگ شیعه سیدمحسن امین عاملى در تعریف بدعت مى گوید «البدعة ادخال مالیس فى الدین فى الدین بدعت عبارت است از داخل گرداندن چیزى که جزو دین نیست در دین مانند مباح کردن حرام و حرام کردن مباح، واجب گرداندن غیر واجب، مستحب شمردن غیرمستحب. به عبارت دیگر تصرف در قانون الهى خواه به صورت افزایش باشد و خواه کاهش بدعت نامیده شده و بدعت گزار از توحید و تشریع روى گردان است.عناصر و ملاکهاى بدعت نامیده شدن یک عمل عبارتنداز:
1- تصرف در دین. بنابراین اگر نوآورى به دین منتسب نشود بدعت نخواهد بود و فرقى نمى کند که نوآورى مزبور جایز باشد (مثل فوتبال) و یا حرام باشد (مثل آمیزش و اختلاط زن و مرد اجنبى).
2- فقدان دلیل خاص یا عام شرعى. زیرا اعمال شرعى، مشروعیت خود را از دلیل خاص و یا از دلیل عام شرعى مى گیرند، برخى از این ادله عام عبارتند از: قاعده نفى سبیل، حرمت اکل باطل، قاعده نفى حرج، نفى اضرار. با توجه مطالب فوِق بدعت در بسیارى از موارد که وهابیان ادعا مى کنند جارى نمى شود از جمله:
1. تعمیر قبور اولیاء نخستین بار ابن تمیمه و شاگردش ابن القیم بر تحریم ساختن بناء و لزوم ویرانى آن فتوى دادند. و با همین طرز تفکر وهابیان در هشتم شوال 1344 ه ِ (80 سال قبل) قبور ائمه بقیع و صحابه را ویران کردند. قرآن در این خصوص: حکم خاص ندارد ولى از برخى از کلیات مى توان حکم موضوع را استفاده نمود. به عنوان مثال از آنجا که در قرآن تعظیم شعائر از تقواى قلوب دانسته شده «ومن یعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب این است (سخن حق) و هر کس شعائر (دین) خدا را بزرگ و محترم دارد این از صفت دلهاى با تقواست »(حج 32 )و در جایى دیگر صفا و مروه یا شتر تعیین شده براى ذبح از شعائر قلمداد مى شوند «والبدان جعلناها لکم من شعائرالله و شتران فربه را براى شما از [جمله ] شعایر خدا قرار دادیم (حج 36) » در حالى که یک شتر مى تواند از شعائر گردد چگونه پیامبران و بزرگان و شهدا از شعائر نباشند و استحقاِق تعظیم و احترام نداشته باشند؟دوما قرآن تعمیر قبر و ساختن مسجد در کنار قبر اصحاب کهف را بدون نقد و اعتراض ذکر مى کند.سوما نقطه اى از بلاد اسلامى نیست که در آنجا قبر و مشهدى نباشد و لذا تعمیر قبور در فرهنگ اسلامى و سیره مسلمانان کاملا جارى و سارى بوده است.
چهارما حتى قبر پیامبر و قبور شیخین که به خاطر تبرک در کنار آن حضرت دفن شده اند همواره تعمیر و تجدید شده است. در این زمینه مى توان مشروح تاریخ ادوار قبر پیامبر را در کتاب (دفاء الوفاء سمهودى ص 383-390) یا کتابهاى تاریخ مدینه مطالعه نمود.
2. زیارت قبور مومنان وهابیان اصل زیارت را ممنوع و حرام نمى دانند بلکه سفر براى زیارت را نامشروع مى دانند، اما در عمل از آن نهى مى کنند و آنرا مکروه مى شمرند.درحالیی که:
اولا قرآن قیام و وقوف بر قبر و طلب رحمت را فقط براى منافق و مشرک ممنوع مى داند .
دوما اصل زیارت مورد سفارش پیامبر اکرم (ص) بوده (زوروالقبور فانها تذکر الاخرةقبر ها را زیارت کنید که شما را به یا د اخرت می اندازد) و خود حضرت نیز به زیارت قبور مى رفت و به قبور سلام مى داد. هم چنین پیامبر به زیارت قبر مادر گرامیشان مى رفتند و مى گریستند (زارالنبى قبرامه فبکى و من حوله).
سوما زیارت قبور آثار فراوان تربیتى و اخلاقى به همراه دارد. چهارما حضور برتربت عزیزان از رسوم عام و فراگیر بوده، به نحوى ریشه در فطرت انسانها دارد که به حکم عاطفى و روحى مردگان خود را از یاد نمى برند. براستى چگونه مى توان مادر مومنى را از زیارت قبر فرزند رشیدش محروم کرد که شاید تنها طریق تخلیه و تسلى بخشى وى همین زیارت باشد؟
3. زیارت قبر پیامبر اکرم اولا کتاب شفاءالسقام فى زیارة خیرالانام از تقى الدین مشبکى شافعى (756 ه ِ) از بهترین کتاب هاى نویسندگان اهل سنت در رد فتواى ابن تمیمه پیرامون تحریم زیارت قبر پیامبر (ص) است.دوما -علامه امینى (ره) حدیث «من زار قبرى و جبت له الجنة هرکه قبر مرا زیارت کند بهشت بر او واجب می شود »را از 41 طریق از کتابهایى از قبیل دار قطنى درالسنن و ابوبکر بیهقى در سنن، سیوطى در الجامع الکبیراورده و 20 حدیث دیگر از دهها طریق را در الغدیر آورده است.سوما- علامه امینى کلمات 40 تن از علماء و بزرگان اهل سنت را مبنى بر استجاب و سنت بودن زیارت پیامبر به همراه نه زیارتنامه مختلف جهت زیارت پیامبر از کتابهاى اهل سنت ذکر کرده است.چهارما-«و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول لوجدوا لله تواباً رحیماً ما رسولى نفرستادیم مگر بر این مقصود که خلق به امر خدا اطاعت او کنند. و اگر هنگامى که آنان (گروه منافق) بر خود ستم کردند به تو رجوع مى کردند و از کردار خود به خدا توبه نموده و تو هم براى آنها استغفار مى کردى و از خدا آمرزش مى خواستى، در این حال البته خدا را توبه پذیر و مهربان مى یافتند» (نساء/64) از آراء مفسرین و نیز سیره مسلمانان انحصار آیه در زمان حضور حضرت فهمیده نمى شود.پنجما-مسلمانان از قرن اول تا به امروز همواره به زیارت محبوب خود شتافته اند و هرگز کسى نگاه مشرکانه و بت پرستانه به آن نداشته است. علامه امینى 50 نفر از بزرگان را در سرتاسر کشورهاى اسلامى که قبرشان مزار مؤمنان است را ذکر مى کند فضلا عن قبر پیامبر اکرم(ص).
4 . برگزارى نماز و دعا نزد قبور اولیاء و احترام به قبور آنانرئیس وهابیها مى گوید: ( لم یذکر احد من ائمة السلف ان الصلاة عند القبور فى مشاهدها مستحبه ولا ان الصلاة و الدعاء هناک افضل بل اتفقوا کلهم على ان الصلاة فى المساجد و البیوت افضل منها عند قبور الاولیاء و الصالحین هیچ کسی از بزرگان گذشته وجود ندارد که نزد قبور نماز و دعا خوانده باشد و اینکه این کار مستحب باشد و یا دعا و نماز انجا دارای فضیلتی باشد بلکه به عکس تماما اتفاق دارند بر اینکه نماز در مسجد و خانه افضل از نماز در کنار قبور است )این سخن به مرور از مرجوحیت(نیکو نبودن) به ممنوعیت و سپس به شرک توسعه یافت. اما:
اولا – نمازگزاردن به نحوى که صاحب قبر را قبله و یا مورد پرستش قرار دهد شرک است در حالیکه انگیزه مسلمانان تبرک به مکانى است که محبوب خدا در آنجا به خاک سپرده شده است.
دوما- حضرت زهرا به حکم احادیث صحیح هر جمعه به زیارت قبر عموى خود مى رفت و در آنجا نماز مى گزارد.
سوما- آیه قران است که : قیام حضرت ابراهیم به آنجا شرافتى مى دهد که مصلى مى گردد «و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلى» (بقره/ 125)
چهارما – مدفن و مشاهد اولیا در قرآن مسجد مى شود «لنتخذن علیهم مسجدا »(کهف/ 21) بررسى کتب تاریخى و سفرنامه ها گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شکوه در سرزمین وحى و دیگر ممالک اسلامى بوده، باتوجه و احترام مردم به این مقابر را در همه دوره ها حکایت مى کند.در آخر توجه شما را به نکته ای جلب می کنیم :قرآن، مکه و حوالى آن را حرم «امن» الهى معرفى مى کند و مى فرماید: وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنا «هر کس به آنجا وارد گردد، از نظر تشریع الهى، از هر تعرّض ایمن مى باشد»(3: 97) پدر همه مسلمانان (إبراهیم خلیل) از خدا خواست آنجا را منطقه امن قرار دهد آنجا که در دعاى خود گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنا خداوندا این منطقه را «امن» قرار ده». (14: 35).
اکنون سؤال مى شود آیا متولیان کنونى حرمین، واقعا پاسداران این تشریع الهى هستند؟ آیا واقعا سران طوائف اسلامى ایمنى دارند که در آن نقطه، مسائل سیاسى را مطرح کنند، و نمایندگان واقعى ملل اسلامى را که در آنجا گرد آمده اند، از اوضاع دردناک جهان اسلام آگاه سازند، و خط و خطوطى بدهند؟ یا فقط از میان طوائف اسلامى، فقط گروه «حنبلى» حق سخن دارند و از میان معارف بلند اسلام فقط اندیشه هاى جامد و خشک «ابن تیمیه» و «ابن القیم» و اخیرا «محمّد بن عبد الوهاب» باید مطرح شود؟ و از میان صدها بحث اجتماعى و سیاسى و فرهنگى فقط باید مسائل مربوط به زیارت «اموات» و بزرگداشت آثار رسالت و تکریم اولیاء الهى، بازگو گردد و مخالف بى دفاع با چماق تکفیر، کوبیده شود و هر نوع ضرب و شتم و لعن و تکفیر نثار او گردد؟ فرهنگ وهابیت(آل سعود) بر اساس تکفیر فرق اسلامى، ایجاد تفرقه میان مسلمین و خشن جلوه دادن تعالیم اسلام، محو آثار رسالت و وحى، سازش با تمام جباران و مستکبران حتى امثال «یزید بن معاویه» استوار است، گویندگان و نویسندگانى که در اختیار دارند، همگى «وعاظ السلاطین» و حقوق بگیران ترسوئى هستند که جز آنچه استادان گفته بازگو نمى کنند. شاید خواننده گرامى تصوّر کند که ما در این توصیف، دور از منطق و بى مدرک سخن مى گوئیم، در حالی که اگر کمی تحقیق کنید می یابید که کتابهائى که در آن، مداحى از ستمگران و جباران اموى و عباسى انجام گیرد کاملا آزاد، و امّا کتابهائى که در آن از اهل بیت (ع) دفاع شود ممنوع مى باشد. نه تنها این نوع کتابها، بلکه هر نوع کتاب هنگام ورود باید سانسور شود و از تصویب وزارت اطلاعات بگذرد. از چپ و راست لفظ «شرک» شنیده مى شود.یکى از کالاهاى ارزان و فراوان در عربستان سعودى اتهام به «شرک» و مشرک نامیدن بسیارى از علماء و بزرگان است،آیا این اهانت نیست ، انسان در بر خورد خود با هیئت آمران به معروف، پیش از هر لفظى، این نوع الفاظ را مى شنود، تو گوئى در «قوطى» آنان جز «شرک» فروشى یا اتهام به آن، چیز دیگرى نیست. فرزند گرامى پیامبر، حضرت صادق (علیه السّلام) مى فرماید: «الْعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوابِسُ»«شخص آگاه از اوضاع زمان خویش، مورد هجوم حوادث ناگوار واقع نمى شود». روى این اصل: کمى در اوضاع زمان، و حوادث تلخ و اسفبارى که بر جهان اسلام مى گذرد، بیندیشیم و دشمن واقعى اسلام را بشناسیم، اکنون متجاوز از صد سال است که نبرد فکرى و عقیدتى بر ضد اسلام آغاز شده و اردوگاه هاى شرق و غرب، با اعوان و انصار خود بر ضد اسلام بسیج شده است و هفته و ماهى نیست که به عناوین گوناگون بر ضد اسلام و تعالیم آن کتابى منتشر نشود. آیا در این اوضاع و شرائط صحیح است که در مدت بسیار اندک تنها در کشور سعودى کتابهائى درباره شیعه نوشته شود، تو گوئى در جهان اسلام مسأله اى جز تشیع، و مشکلى جز شناخت عقائد شیعه، و راه حلى جز نقد عقائد آنان نیست باز اگر این کتابها به صورت منطقى نوشته مى شد چندان اشکالى نداشت، سخنان منطقى را علماء شیعه، یا باید پاسخ بگویند و یا بپذیرند و امّا متأسفانه همه این کتابها مملو از فحش و ناسزا به شیعه و علماى آن و احیانا جسارت به ساحت مقدس امیر مؤمنان است. کتاب «الشیعة – و التّشیّع» نمونه بارز این قماش نوشته ها است. مؤلف این کتاب با استناد به کتابهاى تاریخى مانند «طبرى» و کتابهاى ابن کثیر و ابن خلدون، شیعه را ساخته و پرداخته «عبد اللّه بن سبا» یهودى مى داند، آنگاه گفتار «احمد امین مصرى» را در کتاب «فجر الاسلام» گواه مى آورد. و سپس براى تکمیل مطلب از گروهى از خاورشناسان یهودى و مسیحى مانند «دوزى» و «ملّر» و «ولهاوزن» کمک مى گیرد ولى گفتار علماى شیعه را درباره عقائد خود که به خامه شخصیتهائى مانند صدوق متوفاى 381، و مفید متوفاى 413 نگارش یافته، نمى پذیرد و مى گوید: این کتابها، کتابهاى تبلیغاتى شیعه است، و عقائد واقعى شیعه در غیر این کتابها است. بدتر از همه اینکه وجود روایتى را در کتاب «بحار» و یا «انوار نعمانیه» دلیل بر عقیده شیعه نسبت به آن، مى گیرد در حالى که همگى مى دانیم که در میان احادیث فریقین، احادیث ضعیف و دروغ وجود دارد و نقل یک روایت همیشه نشانه اعتقاد بر مضمون آن نیست.