۱۳۹۸/۰۵/۲۶
–
۸۸۸۴ بازدید
ایا این حقیقت دارد که زکریای رازی در اواخرعمر ملحد و درباره قران توهین کرده است؟
ناصرخسرو قبادیانی، اسماعیلی مذهب و دارای انحراف عقیده است؛ اسماعیلیان، منکر امامت امام کاظم ـ علیه السّلام ـ هستند و به امامت «اسماعیل» فرزند امام صادق ـ علیه السّلام ـ قائلند. زکریای رازی هم از مخالفان سرسخت مذهب اسماعیلی بوده است؛ لذا علمای اسماعیلی، او را زندیق و کافر می خواندند. و از آنجا که رازی، نبوّت و امامت مورد نظر اسماعلیان را ردّ می کردند، آنها شایع کرده بودند که او منکر نبوّت و امامت است. خیلی از دروغها در مورد رازی را همین اسماعیلی ها منتشر کرده اند. ابن حزم اندلسی هم ابتدا شافعی مذهب بود؛ بعداً به مذهب ظاهری روی آورد؛ که از مذاهب منحرف اهل سنّت است. ابن حزم، از پیروان فلسفهی یونان است، و زکریای رازی، مخالف یونانگرایی بوده است؛ لذا طبیعی است که ابن حزم، به او حملهور شود. البته ابن حزم، به هر کسی که مخالف عقائدش بوده حمله می کرده، و مثل ظرهرگرایان امروزی (وهابیان) تفکّر تکفیری داشته و مخالفانش را کافر می دانسته. یکی از کتابهای او، کتاب الفصل است. وی در این کتاب، به شیوهی معمول خود، مخالفان و نظریات ایشان را بیباکانه به زیر تازیانهی انتقاد میکشد و از تکفیر یا تفسیق آنان پروا ندارد. از نظر او، تمام شیعیان، کافرند کجا رسد زکریای رازی که علاوه بر شیعه بودن، مخالف سر سخت یونانگرایی و مخالف سر سخت امثال ابن حزم هم بوده است. موسی بن میمون هم یک میمون یهودی است. از یک یهودی بیش از این انتظار نیست که دانشمندی شیعه را بکوبد. او هم از طرفداران فلسفهی یونانی است؛ و از این جهت با رازی ـ که ضدّ یونانگرایی بوده ـ مخالف است. حتّی ابن سینا هم با رازی مخالف بوده، چرا که رازی، شدیداً مخالف فلسفهی یونانی است و ابن سینا شیفتهی فلسفهی یونانی.2ـ توجّه شود که در تاریخ تفکّر، اتّهام کفر به فلاسفه ی مسلمان و عرفا و علمای شیعه و دانشمندان، چیز رایجی بوده و هست. کدام فیلسوف مسلمان و بخصوص شیعه بوده که متّهم به کفر نشده باشد؟ ملاصدرا را هم کافر خوانده اند؛ حتّی همین الآن هم برخی از علما، ملاصدرا را کافر می دانند؛ ابن سینا را هم کافر خوانده اند؛ شیخ اشراق را هم به جرم کفر، اعدام کردند در حالی که او قطعاً حکیم و عارف بود؛ عین القضاة همدانی را به جرم کفر اعدام کردند در حالی که عارف بود؛ منصور حلّاج را به جرم کفر اعدام کردند، در حالی که عارف بود. حتّی همین الآن، برخی از علمای ظاهرگرای حوزه، فلاسفه و عرفا را کافر می دانند؛ مثلاً علّامه حسن زاده آملی را کافر می دانند تا جایی که چند بار به ایشان و منزلشان حمله کرده اند و قصد ترور ایشان را داشته اند. آقا سیّد علی قاضی را هم کافر می دانستند و چند بار به ایشان حمله کرده اند. علّامه طباطبایی را هم کافر می خوانند و همین الان برخی به ظاهر متدیّنها به ایشان اهانت علنی می کنند. حتّی برخی از روحانیون، امام خمینی و آیة الله بهجت را هم کافر می خوانند. خود امام خمینی(ره) در آثارشان آورده اند که برخی حوزوی ها ظرف غذای فرزندم مصطفی را آب می کشیدند به این سبب که پدرش کافر است. خود حقیر که تدریس فلسفه می کنم، بارها توسّط برخی طلبه های ساده لوح و ظاهرگرا، به کفر گویی متّهم شده ام در حالی که کارم دفاع از عقائد شیعه است.جالب اینجاست که اغلب فلاسفه ی شیعه را حتّی برخی از علمای خود شیعه هم کافر خوانده اند در حالی که رازی را هیچ عالم شیعی همعصر خودش کافر نخوانده است، بلکه علمای اسماعیلیّه و برخی علمای سنّی او را کافر خوانده اند؛ در حالی که خود اسماعیلیّه و اهل سنّت، انحراف عقیده دارند. رازی با اسماعیلیّه شدیداً مخالف بوده و با امام قلّابی آنها حضوراً مناظره کرده و در ردّ او کتاب نوشته است. دقّت شود! او در ردّ امامت مورد نظر اسماعلیه کتاب نوشته نه در ردّ امامت مورد نظر شیعهی داوزده امامی؛ امّا به سبب همان کتاب، مشهور شده که او مخالف امامت است. همچنین او کتاب نوشته بوده در ردّ متنبّیان (مدّعیان دروغین نبوّت)؛ وی در این کتاب، خارق عادتهای این پیامبران دروغین را شعبده خوانده و راز آن شعبدهها را فاش کرده است. امّا برخیها توهّم کرده اند که او، مخالف نبوّت است. از جمله کسانی که از نظر او، پیامبر دروغین بوده اند، یکی هم زرتشت است. در احادیث شیعه هم از زرتشت با عنوان پیامبر دروغین یاد شده است.
دقّت شود که رازی، اگر چه مخالف فلسفهی یونانی است ولی خودش هم از دسته ی فلاسفه است و فلسفه ای مخصوص خودش داشته. لذا عجیب نیست که عدّه ای او را کافر خوانده باشند؛ اگر او را متّهم به کفر نمی کردند جای تعجّت داشت. عجیب این است که عدّه ای این اتّهامات را بدون مدرک معتبر، می پذیرند. اگر رازی منکر دین بوده، از کتب موجود او، یک دلیل برای این ادّعا بیاورید. همه ی آنهایی که او را کافر معرّفی می کنند، استناد می کنند به حرفهای مخالفان او؛ و مخالفان او هم از او جملاتی نقل می کنند که در هیچکدام از کتب موجود او وجود ندارند.
محمّد بن زکریای رازی، 17 کتاب در فلسفه داشته و 14 کتاب در الهیّات، و دو کتاب در نقد کسانی که به دروغ ادّعای نبوّت داشته اند، که متأسفانه این دو کتاب، باقی نمانده اند، و برخی ها توّهم کرده اند که این دو کتاب، در ردّ نبوّت بوده است؛ در حالی که این دو کتاب اکنون وجود ندارند که بتوانیم بر اساس آن قضاوتی داشته باشیم. اسامی این دو کتاب عبارتند از: «فی النّبوات» و « فی حیل المتنبین ــ در حقّه های مدّعیان نبوّت.» توجّه شود! «متنبّی» به معنی مدّعی دروغین نبوّت است نه به معنی نبی. اگر او مخالف نبوّت بود، اسم کتابش را می گذاشت «فی حیل الانبیاء ـ در حقّه های پیامبران» در حالی که اسم کتابش را گذاشت «فی حیل المتنبین ـ در حقّه های مدّعیان دروغین نبوّت».
امّا چرا اتّهام کفر در مورد رازی، گرفت ولی در مورد دیگر فلاسفه، این اتّهامات، نگرفت؟
رازش این است که رازی، با فلاسفه ی دیگر، تفاوتهایی داشت. او برخلاف دیگر فلاسفه ی مسلمان، پیرو ارسطو نبود، بلکه فلسفه ی نوینی را مطرح می کرد که بیشتر به فلسفه ی سقراط و افلاطون شباهت داشت؛ البته در فلسفه ی او، آثاری از فلسفه هند و ایران باستان هم به چشم می خورد؛ یعنی فلسفه ای اشراقی و شبه عرفانی را مطرح می کرد. از این جهت، می توان او را شخصی همانند شیخ اشراق دانست. همین هم باعث شد که خود فلاسفه با او مخالفت کنند و اتّهام کفر در مورد او را ردّ نکنند. دیگر فلاسفه، از همدیگر دفاع می کردند و نمی گذاشتند اتّهام کفر در مورد آنها، رسمیّت پیدا کند، امّا از رازی دفاع نکردند؛ چون خودشان هم با رازی مخالف بودند.
سوال اساسی در مورد محمّد بن زکریای رازی این است که اگر او ملحد بوده یا منکر نبوّت بوده، پس چطور در دفاع از امامت، کتاب « فی آثار الامام الفاضل المعصوم ـ در آثار امام فاضل معصوم» را نوشته است؟ او کتاب دیگری دارد به نام «الامام و المأموم المحقین ـ امام و مأموم بر حقّ».
چطور ممکن است کسی منکر خدا یا نبوّت باشد ولی از امامت معصوم دفاع کند. در حقیقت آنچه باعث شده مخالفان رازی، او را کافر معرّفی کنند، شیعه بودن یا شیعه گرایی اوست. در طول تاریخ، علمای سنّی، خیلی از علما را به خاطر شیعه بودن یا تمایل به عقائد شیعه، متّهم به کفر کرده اند.
در کتاب «نظریه های اخلاقی محمدبن زکریای رازی» تحقیق مبسوطی در مورد رازی شده و نشان داده شده که وی، اخلاق ارسطویی نداشته بلکه اخلاقی بر اساس فلسفه ی خودش داشته است.
رازی در عصر خود، با برخی فرقههای کلامی و فلسفی مانند اسماعیلیه، اشاعره و معتزله به شدت مخالف بود. فرقههای مذکور نیز به شدّت با رازی مخالف بودند و به وی اتهاماتی وارد میکردند. رازی با ابو حاتم رازی (از بزرگان و رؤسای اسماعیلیه) مناظرات و مباحثات مفصلی دارد. ابو حاتم، از مشهورترین مخالفان رازی به حساب میآمد، رازی ردّیهای نیز بر احمد بن کیال (که از پیشوایان فرقه اسماعیلیه بود و خود را امام قائم میدانست) دارد.
وی در ردّ عقائد همین احمد بن کیال، کتابی دارد با عنوان «النقض علی الکیال فی الامامة» وی در این کتاب، امامت این فرد را ردّ می کرد. از پاسخ: با عرض سلام.
1ـ اگر شما در آثار باقی مانده از جناب محمّد زکرایای رازی ـ رضوان الله علیه ـ یک جمله در ردّ انبیاء و ائمه و قرآن به بنده نشان دهید، بنده پاهای شما را هم می بوسم. تمام جملات کفر آمیزی که به رازی نسبت داده شده، از کتب ابوحاتم رازی ملعون و ناصر خسرو ملعون ـ که هردو از پیروان فرقهی انحرافی اسماعیلی هستند ـ نقل شده است. حتّی یک عالم شیعی داوزده امامی معاصر با رازی هم در ردّ رازی مطلبی نگفته است. در متنی هم که شما فرستادهاید، از ﻧﺎﺻﺮﺧﺴﺮﻭ و ﺍﺑﻦ ﺣﺰﻡ و ﻣﻮﺳی ﺑﻦ ﻣیﻤﻮﻥ به عنوان مخالفان زکریای رازی نام برده شده است. ناصرخسرو قبادیانی، اسماعیلی مذهب و دارای انحراف عقیده است؛ اسماعیلیان، منکر امامت امام کاظم ـ علیه السّلام ـ هستند و به امامت «اسماعیل» فرزند امام صادق ـ علیه السّلام ـ قائلند. زکریای رازی هم از مخالفان سرسخت مذهب اسماعیلی بوده است؛ لذا علمای اسماعیلی، او را زندیق و کافر می خواندند. و از آنجا که رازی، نبوّت و امامت مورد نظر اسماعلیان را ردّ می کردند، آنها شایع کرده بودند که او منکر نبوّت و امامت است. خیلی از دروغها در مورد رازی را همین اسماعیلی ها منتشر کرده اند. ابن حزم اندلسی هم ابتدا شافعی مذهب بود؛ بعداً به مذهب ظاهری روی آورد؛ که از مذاهب منحرف اهل سنّت است. ابن حزم، از پیروان فلسفهی یونان است، و زکریای رازی، مخالف یونانگرایی بوده است؛ لذا طبیعی است که ابن حزم، به او حملهور شود. البته ابن حزم، به هر کسی که مخالف عقائدش بوده حمله می کرده، و مثل ظرهرگرایان امروزی (وهابیان) تفکّر تکفیری داشته و مخالفانش را کافر می دانسته. یکی از کتابهای او، کتاب الفصل است. وی در این کتاب، به شیوهی معمول خود، مخالفان و نظریات ایشان را بیباکانه به زیر تازیانهی انتقاد میکشد و از تکفیر یا تفسیق آنان پروا ندارد. از نظر او، تمام شیعیان، کافرند کجا رسد زکریای رازی که علاوه بر شیعه بودن، مخالف سر سخت یونانگرایی و مخالف سر سخت امثال ابن حزم هم بوده است. موسی بن میمون هم یک میمون یهودی است. از یک یهودی بیش از این انتظار نیست که دانشمندی شیعه را بکوبد. او هم از طرفداران فلسفهی یونانی است؛ و از این جهت با رازی ـ که ضدّ یونانگرایی بوده ـ مخالف است. حتّی ابن سینا هم با رازی مخالف بوده، چرا که رازی، شدیداً مخالف فلسفهی یونانی است و ابن سینا شیفتهی فلسفهی یونانی.
2ـ توجّه شود که در تاریخ تفکّر، اتّهام کفر به فلاسفه ی مسلمان و عرفا و علمای شیعه و دانشمندان، چیز رایجی بوده و هست. کدام فیلسوف مسلمان و بخصوص شیعه بوده که متّهم به کفر نشده باشد؟ ملاصدرا را هم کافر خوانده اند؛ حتّی همین الآن هم برخی از علما، ملاصدرا را کافر می دانند؛ ابن سینا را هم کافر خوانده اند؛ شیخ اشراق را هم به جرم کفر، اعدام کردند در حالی که او قطعاً حکیم و عارف بود؛ عین القضاة همدانی را به جرم کفر اعدام کردند در حالی که عارف بود؛ منصور حلّاج را به جرم کفر اعدام کردند، در حالی که عارف بود. حتّی همین الآن، برخی از علمای ظاهرگرای حوزه، فلاسفه و عرفا را کافر می دانند؛ مثلاً علّامه حسن زاده آملی را کافر می دانند تا جایی که چند بار به ایشان و منزلشان حمله کرده اند و قصد ترور ایشان را داشته اند. آقا سیّد علی قاضی را هم کافر می دانستند و چند بار به ایشان حمله کرده اند. علّامه طباطبایی را هم کافر می خوانند و همین الان برخی به ظاهر متدیّنها به ایشان اهانت علنی می کنند. حتّی برخی از روحانیون، امام خمینی و آیة الله بهجت را هم کافر می خوانند. خود امام خمینی(ره) در آثارشان آورده اند که برخی حوزوی ها ظرف غذای فرزندم مصطفی را آب می کشیدند به این سبب که پدرش کافر است. خود حقیر که تدریس فلسفه می کنم، بارها توسّط برخی طلبه های ساده لوح و ظاهرگرا، به کفر گویی متّهم شده ام در حالی که کارم دفاع از عقائد شیعه است.
جالب اینجاست که اغلب فلاسفه ی شیعه را حتّی برخی از علمای خود شیعه هم کافر خوانده اند در حالی که رازی را هیچ عالم شیعی همعصر خودش کافر نخوانده است، بلکه علمای اسماعیلیّه و برخی علمای سنّی او را کافر خوانده اند؛ در حالی که خود اسماعیلیّه و اهل سنّت، انحراف عقیده دارند. رازی با اسماعیلیّه شدیداً مخالف بوده و با امام قلّابی آنها حضوراً مناظره کرده و در ردّ او کتاب نوشته است. دقّت شود! او در ردّ امامت مورد نظر اسماعلیه کتاب نوشته نه در ردّ امامت مورد نظر شیعهی داوزده امامی؛ امّا به سبب همان کتاب، مشهور شده که او مخالف امامت است. همچنین او کتاب نوشته بوده در ردّ متنبّیان (مدّعیان دروغین نبوّت)؛ وی در این کتاب، خارق عادتهای این پیامبران دروغین را شعبده خوانده و راز آن شعبدهها را فاش کرده است. امّا برخیها توهّم کرده اند که او، مخالف نبوّت است. از جمله کسانی که از نظر او، پیامبر دروغین بوده اند، یکی هم زرتشت است. در احادیث شیعه هم از زرتشت با عنوان پیامبر دروغین یاد شده است.
دقّت شود که رازی، اگر چه مخالف فلسفهی یونانی است ولی خودش هم از دسته ی فلاسفه است و فلسفه ای مخصوص خودش داشته. لذا عجیب نیست که عدّه ای او را کافر خوانده باشند؛ اگر او را متّهم به کفر نمی کردند جای تعجّت داشت. عجیب این است که عدّه ای این اتّهامات را بدون مدرک معتبر، می پذیرند. اگر رازی منکر دین بوده، از کتب موجود او، یک دلیل برای این ادّعا بیاورید. همه ی آنهایی که او را کافر معرّفی می کنند، استناد می کنند به حرفهای مخالفان او؛ و مخالفان او هم از او جملاتی نقل می کنند که در هیچکدام از کتب موجود او وجود ندارند.
محمّد بن زکریای رازی، 17 کتاب در فلسفه داشته و 14 کتاب در الهیّات، و دو کتاب در نقد کسانی که به دروغ ادّعای نبوّت داشته اند، که متأسفانه این دو کتاب، باقی نمانده اند، و برخی ها توّهم کرده اند که این دو کتاب، در ردّ نبوّت بوده است؛ در حالی که این دو کتاب اکنون وجود ندارند که بتوانیم بر اساس آن قضاوتی داشته باشیم. اسامی این دو کتاب عبارتند از: «فی النّبوات» و « فی حیل المتنبین ــ در حقّه های مدّعیان نبوّت.» توجّه شود! «متنبّی» به معنی مدّعی دروغین نبوّت است نه به معنی نبی. اگر او مخالف نبوّت بود، اسم کتابش را می گذاشت «فی حیل الانبیاء ـ در حقّه های پیامبران» در حالی که اسم کتابش را گذاشت «فی حیل المتنبین ـ در حقّه های مدّعیان دروغین نبوّت».
امّا چرا اتّهام کفر در مورد رازی، گرفت ولی در مورد دیگر فلاسفه، این اتّهامات، نگرفت؟
رازش این است که رازی، با فلاسفه ی دیگر، تفاوتهایی داشت. او برخلاف دیگر فلاسفه ی مسلمان، پیرو ارسطو نبود، بلکه فلسفه ی نوینی را مطرح می کرد که بیشتر به فلسفه ی سقراط و افلاطون شباهت داشت؛ البته در فلسفه ی او، آثاری از فلسفه هند و ایران باستان هم به چشم می خورد؛ یعنی فلسفه ای اشراقی و شبه عرفانی را مطرح می کرد. از این جهت، می توان او را شخصی همانند شیخ اشراق دانست. همین هم باعث شد که خود فلاسفه با او مخالفت کنند و اتّهام کفر در مورد او را ردّ نکنند. دیگر فلاسفه، از همدیگر دفاع می کردند و نمی گذاشتند اتّهام کفر در مورد آنها، رسمیّت پیدا کند، امّا از رازی دفاع نکردند؛ چون خودشان هم با رازی مخالف بودند.
سوال اساسی در مورد محمّد بن زکریای رازی این است که اگر او ملحد بوده یا منکر نبوّت بوده، پس چطور در دفاع از امامت، کتاب « فی آثار الامام الفاضل المعصوم ـ در آثار امام فاضل معصوم» را نوشته است؟ او کتاب دیگری دارد به نام «الامام و المأموم المحقین ـ امام و مأموم بر حقّ».
چطور ممکن است کسی منکر خدا یا نبوّت باشد ولی از امامت معصوم دفاع کند. در حقیقت آنچه باعث شده مخالفان رازی، او را کافر معرّفی کنند، شیعه بودن یا شیعه گرایی اوست. در طول تاریخ، علمای سنّی، خیلی از علما را به خاطر شیعه بودن یا تمایل به عقائد شیعه، متّهم به کفر کرده اند.
در کتاب «نظریه های اخلاقی محمدبن زکریای رازی» تحقیق مبسوطی در مورد رازی شده و نشان داده شده که وی، اخلاق ارسطویی نداشته بلکه اخلاقی بر اساس فلسفه ی خودش داشته است.
رازی در عصر خود، با برخی فرقههای کلامی و فلسفی مانند اسماعیلیه، اشاعره و معتزله به شدت مخالف بود. فرقههای مذکور نیز به شدّت با رازی مخالف بودند و به وی اتهاماتی وارد میکردند. رازی با ابو حاتم رازی (از بزرگان و رؤسای اسماعیلیه) مناظرات و مباحثات مفصلی دارد. ابو حاتم، از مشهورترین مخالفان رازی به حساب میآمد، رازی ردّیهای نیز بر احمد بن کیال (که از پیشوایان فرقه اسماعیلیه بود و خود را امام قائم میدانست) دارد.
وی در ردّ عقائد همین احمد بن کیال، کتابی دارد با عنوان «النقض علی الکیال فی الامامة» وی در این کتاب، امامت این فرد را ردّ می کرد. از همینجا روشن می شود که وی، امامت با تقریر اسماعلیّه را ردّ می کرده است. افراد ناآگاه وقتی اسم این کتاب را می بینند خیال می کنند که رازی در این کتاب، امامت را ردّ کرده؛ چون نمی دانند که «احمد بن کیال» خودش را امام قائم می دانسته. رازی در این کتاب، امامت این احمد بن کیال را ردّ می کند نه امامت مورد نظر شیعه را.
دلائل و شواهد زیادی نشانگر آن است که رازی نه تنها ملحد و ضد دین نبود، بلکه گرایش زیادی به شیعه دوازده امامی داشته. یکی از علل اتهام ملحد بودن به وی، میتواند همین گرایش باشد. رازی شاگرد ابو زید احمد بن سهل بلخی است که شیعه بود. او با استاد شیعی خود رابطهای عمیق و استوار داشت و به جهت عارض شدن زکام بر استادش «ابو زید کتابی» درباره علل زکام کتابی مینویسد. رازی در رسالة «برء الساعه» با همسویی با علمای شیعه، رساله خویش را با عبارت «الحمد لله کما هو أهله و مستحقه و صلواته على خیر خلقه محمد و آله عترته» آغاز میکند و در پایان این رساله آمده «والحمد لله ربّ العالمین وصلواته على سید المرسلین و آله… .» این گونه عبارات، از ویژگیهای نویسندگان شیعی است. همین عبارات نشان می دهند که او نه تنها ملحد یا منکر نبوّت نبوده، بلکه شیعه هم بوده است.
رازی با شخصیتهای بزرگ شیعه ارتباط نزدیکی داشت، چنان که با فرماندار دیلم (ابو محمد اطروش شیعی، معروف به ناصر کبیر) رابطه استواری داشت و برای او کتابی به نام «کتاب الى الداعی الاطروش فی الحکمه» مینگارد.
رازی به واسطه نزدیکیاش به دربار حاکمان شیعی عصر خویش، دشمنان زیادی داشت، که برای ضربه زدن به او، وی را متهم به خروج از دین میکردند تا او را در نظر حاکمان وقت، بد جلوه دهند و برای خود در دستگاه حکومت جایی باز کنند! رازی با منطق قوی خود نوشتن کتابهای گوناگون، در راستای شیعه و رد عقائد اسماعیلیه، دشمنان زیادی از اسماعیلیه پیدا کرد. دشمنی بعد از رازی نیز ادامه داشت، به طوری که افرادی چون حمیدالدین کرمانی و ناصرخسرو نیز از دشمنان وی به حساب آمدند؛ چون اینها تفکّرات اسماعیلی داشتند، و رازی، مخالف جدّی اسماعلیّه بود تا آنجا که بر ضدّشان کتاب نوشته بود و علنی با بزرگان اسماعلیّه مناظره می کرد. فرضیّه ی کفر رازی را هم نویسندگان اسماعیلی مطرح نموده و بر سر زبانها انداختند.
زکریای رازی نمونه بارز دانشمندی است که توجه اصیلی به رعایت اخلاق در حرفه خود داشته است. رازی به عنوان نخستین فیلسوف ایرانی که نظام فلسفی دقیقی ارائه کرده است و با وجود آنکه در زمان خود مدام مورد چالش قرار میگرفت و از سوی مخالفانش به عنوان ملحد و کافر خوانده میشد و کارشکنی و نقدهای نابجا علیه او وجود داشت، با این حال پایبندی اصیلی به رعایت اخلاق داشت.
مبانی اخلاقی این دانشمند در سال 1935 در کتاب رسائل فلسفی محمد بن زکریا رازی توسط «پل کراوس» کشف و به زبانهای مختلف چاپ شد. بعد از آن بود که اندیشههای محمد بن زکریا به شدت مورد توجه قرار گرفت.
خانم دورارت 4 مقاله در مورد نظریه اخلاقی او نوشت و مایکل گورمن 3 مقاله درباره این شخصیت بزرگ علمی دارد. در جامعه اسلامی نیز استاد مطهری در کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» آورده است که ملحد انگاری محمد بن زکریای رازی یک دسیسه سیاسی بوده تا او را از میدان خارج کنند. ایشان در این کتاب حتی به شیعه بودن او نیز اشاره کرده است.
اتّهام کفر و الحاد به رازی، تنها یک منبع اصلی دارد که کتاب «اعلام النبوّة» اثر ابوحاتم رازی است، که اسماعیلی مذهب است. این کتاب هم در این باب، ارزشی ندارد؛ چون اوّلاً خود اسماعلیّه، منحرف هستند. ثانیاً شکّی نیست که رازی، دشمن اسماعیلیّه بوده و بر ضدّ اسماعیلیّه، کتاب نوشته است؛ لذا طبیعی است که علمای اسماعیلی بخواهند او را تخریب کنند. امّا برخی ها بی توجّه به این دشمنی بین رازی و اسماعیلیّه، سخنان اسماعیلیّه در مورد رازی را جدّی گرفته و بر اساس آن، وی را متّهم به کفر کرده اند؛ مثل این است که کسی ادّعا کند شیعیان کافرند؛ چرا؟ چون وهّابی ها چنین می گویند.
ابوحاتم رازی اسماعیلی مذهب، عقائدی کفرآمیز را به رازی نسبت داده و نقد می کند، همان گونه که وهّابی ها عقائدی کفرآمیز را به علمای شیعه نسبت داده و نقد می کنند در حالی که می دانیم وهّابی ها این عقائد را به دروغ به شیعه نسبت می دهند و گاه عقائد درست شیعه را طوری منعکس می کنند که کفرآمیز باشد. این کار، از دشمن بعید نیست. کار دشمن، دشمنی کردن است؛ امّا به عقل برخی ها باید خندید که بر اساس گزارشات دشمنان رازی، عقائدی را به رازی نسبت می دهند.
ابن ابی اصیعه نیز در «عیون الانباء» به شدت از رازی دفاع می کند و کتابهای منسوب به او را ساختگی می داند.
استاد شهید مرتضی مطهری نیز در مورد زکریای رازی قائل است که او ملحد نبوده است. ایشان بیان می کند که چون کتب رازی در دست نیست نمی توان پیرامون او اظهار نظر قطعی کرد اما از مجموعه قرائن به دست می آید که رازی منکر نبوت نبوده است بلکه با مدعیان دروغین نبوت در ستیز بوده است. ایشان معتقد است که محال است مناظرات رازی با ابوحاتم در منزل یکی از بزرگان ری و در حضور اکابر و بزرگان شهر پیرامون ابطال نبوت باشد و او همه مذاهب را باطل اعلام کند و سپس در کمال احترام نیز زیست نماید. همچنین رازی سخت پایبند توحید و معاد و اصالت روح و بقای آن بوده است و چگونه ممکن است کسی که اصول مبدا و معاد را قبول دارد، نبوت را انکار کند، بلکه از آثار او به دست می آید که اندیشه امامت، ذهن او را به خود مشغول کرده بوده است و بدیهی است که اندیشه امامت با منکر نبوت همراه نیست.
ایشان بیان می کند که استدلال هایی که به رازی در نفی نبوت نسبت داده شده است، آنقدر ضعیف است که در شان مقام علمی او نیست.
شهید مطهری احتمال شیعه بودن رازی را منتفی نمی داند بلکه بیان می کند؛ بعید نیست که رازی تا حدودی طرز تفکر شیعی امامی داشته است و همه متفکرانی که چنین اعتقادی داشتند، از سوی دشمنان شیعه، به کفر متهم می شدند. ر.ک: خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 478
آقای دکتر مهدی محقق که در زمینه اندیشه های محمد بن زکریا تحقیقاتی انجام داده اند و کتاب مفید «فیلسوف ری» را به نگارش در آورده اند نیز از جمله کسانی است که معتقد است، نمی توان بر نسبت الحاد به رازی اعتماد داشت و آن را حتمی دانست بلکه باید منتظر بود تا بسیاری از منابع و اسناد دوره رازی کشف شوند تا بتوان داوری نهایی را پیرامون شخصیت این پزشک نامدار انجام داد.
ایشان می گویند: چون نسبت الحاد به رازی توسط اسماعیلیه داده شده است، نمی توان آن را به راحتی قبول کرد چرا که یقینا عقاید رازی پیرامون عقل و اهمیت او به شان عقل مخالفت دارد با اصول عقاید اسماعیلیه که قائلند خداشناسی به عقل و نظر نیست، بلکه به تعلیم امام است. لذا احتمال جعل و ساختگی بودن نسبت الحاد به رازی از طرف اسماعیلیه منتفی نیست بالاخص از آن جهت که کتابهای رازی به عنوان منابع باطنیه معرفی می شده اند.
دقّت شود که رازی، اگر چه مخالف فلسفهی یونانی است ولی خودش هم از دسته ی فلاسفه است و فلسفه ای مخصوص خودش داشته. لذا عجیب نیست که عدّه ای او را کافر خوانده باشند؛ اگر او را متّهم به کفر نمی کردند جای تعجّت داشت. عجیب این است که عدّه ای این اتّهامات را بدون مدرک معتبر، می پذیرند. اگر رازی منکر دین بوده، از کتب موجود او، یک دلیل برای این ادّعا بیاورید. همه ی آنهایی که او را کافر معرّفی می کنند، استناد می کنند به حرفهای مخالفان او؛ و مخالفان او هم از او جملاتی نقل می کنند که در هیچکدام از کتب موجود او وجود ندارند.
محمّد بن زکریای رازی، 17 کتاب در فلسفه داشته و 14 کتاب در الهیّات، و دو کتاب در نقد کسانی که به دروغ ادّعای نبوّت داشته اند، که متأسفانه این دو کتاب، باقی نمانده اند، و برخی ها توّهم کرده اند که این دو کتاب، در ردّ نبوّت بوده است؛ در حالی که این دو کتاب اکنون وجود ندارند که بتوانیم بر اساس آن قضاوتی داشته باشیم. اسامی این دو کتاب عبارتند از: «فی النّبوات» و « فی حیل المتنبین ــ در حقّه های مدّعیان نبوّت.» توجّه شود! «متنبّی» به معنی مدّعی دروغین نبوّت است نه به معنی نبی. اگر او مخالف نبوّت بود، اسم کتابش را می گذاشت «فی حیل الانبیاء ـ در حقّه های پیامبران» در حالی که اسم کتابش را گذاشت «فی حیل المتنبین ـ در حقّه های مدّعیان دروغین نبوّت».
امّا چرا اتّهام کفر در مورد رازی، گرفت ولی در مورد دیگر فلاسفه، این اتّهامات، نگرفت؟
رازش این است که رازی، با فلاسفه ی دیگر، تفاوتهایی داشت. او برخلاف دیگر فلاسفه ی مسلمان، پیرو ارسطو نبود، بلکه فلسفه ی نوینی را مطرح می کرد که بیشتر به فلسفه ی سقراط و افلاطون شباهت داشت؛ البته در فلسفه ی او، آثاری از فلسفه هند و ایران باستان هم به چشم می خورد؛ یعنی فلسفه ای اشراقی و شبه عرفانی را مطرح می کرد. از این جهت، می توان او را شخصی همانند شیخ اشراق دانست. همین هم باعث شد که خود فلاسفه با او مخالفت کنند و اتّهام کفر در مورد او را ردّ نکنند. دیگر فلاسفه، از همدیگر دفاع می کردند و نمی گذاشتند اتّهام کفر در مورد آنها، رسمیّت پیدا کند، امّا از رازی دفاع نکردند؛ چون خودشان هم با رازی مخالف بودند.
سوال اساسی در مورد محمّد بن زکریای رازی این است که اگر او ملحد بوده یا منکر نبوّت بوده، پس چطور در دفاع از امامت، کتاب « فی آثار الامام الفاضل المعصوم ـ در آثار امام فاضل معصوم» را نوشته است؟ او کتاب دیگری دارد به نام «الامام و المأموم المحقین ـ امام و مأموم بر حقّ».
چطور ممکن است کسی منکر خدا یا نبوّت باشد ولی از امامت معصوم دفاع کند. در حقیقت آنچه باعث شده مخالفان رازی، او را کافر معرّفی کنند، شیعه بودن یا شیعه گرایی اوست. در طول تاریخ، علمای سنّی، خیلی از علما را به خاطر شیعه بودن یا تمایل به عقائد شیعه، متّهم به کفر کرده اند.
در کتاب «نظریه های اخلاقی محمدبن زکریای رازی» تحقیق مبسوطی در مورد رازی شده و نشان داده شده که وی، اخلاق ارسطویی نداشته بلکه اخلاقی بر اساس فلسفه ی خودش داشته است.
رازی در عصر خود، با برخی فرقههای کلامی و فلسفی مانند اسماعیلیه، اشاعره و معتزله به شدت مخالف بود. فرقههای مذکور نیز به شدّت با رازی مخالف بودند و به وی اتهاماتی وارد میکردند. رازی با ابو حاتم رازی (از بزرگان و رؤسای اسماعیلیه) مناظرات و مباحثات مفصلی دارد. ابو حاتم، از مشهورترین مخالفان رازی به حساب میآمد، رازی ردّیهای نیز بر احمد بن کیال (که از پیشوایان فرقه اسماعیلیه بود و خود را امام قائم میدانست) دارد.
وی در ردّ عقائد همین احمد بن کیال، کتابی دارد با عنوان «النقض علی الکیال فی الامامة» وی در این کتاب، امامت این فرد را ردّ می کرد. از پاسخ: با عرض سلام.
1ـ اگر شما در آثار باقی مانده از جناب محمّد زکرایای رازی ـ رضوان الله علیه ـ یک جمله در ردّ انبیاء و ائمه و قرآن به بنده نشان دهید، بنده پاهای شما را هم می بوسم. تمام جملات کفر آمیزی که به رازی نسبت داده شده، از کتب ابوحاتم رازی ملعون و ناصر خسرو ملعون ـ که هردو از پیروان فرقهی انحرافی اسماعیلی هستند ـ نقل شده است. حتّی یک عالم شیعی داوزده امامی معاصر با رازی هم در ردّ رازی مطلبی نگفته است. در متنی هم که شما فرستادهاید، از ﻧﺎﺻﺮﺧﺴﺮﻭ و ﺍﺑﻦ ﺣﺰﻡ و ﻣﻮﺳی ﺑﻦ ﻣیﻤﻮﻥ به عنوان مخالفان زکریای رازی نام برده شده است. ناصرخسرو قبادیانی، اسماعیلی مذهب و دارای انحراف عقیده است؛ اسماعیلیان، منکر امامت امام کاظم ـ علیه السّلام ـ هستند و به امامت «اسماعیل» فرزند امام صادق ـ علیه السّلام ـ قائلند. زکریای رازی هم از مخالفان سرسخت مذهب اسماعیلی بوده است؛ لذا علمای اسماعیلی، او را زندیق و کافر می خواندند. و از آنجا که رازی، نبوّت و امامت مورد نظر اسماعلیان را ردّ می کردند، آنها شایع کرده بودند که او منکر نبوّت و امامت است. خیلی از دروغها در مورد رازی را همین اسماعیلی ها منتشر کرده اند. ابن حزم اندلسی هم ابتدا شافعی مذهب بود؛ بعداً به مذهب ظاهری روی آورد؛ که از مذاهب منحرف اهل سنّت است. ابن حزم، از پیروان فلسفهی یونان است، و زکریای رازی، مخالف یونانگرایی بوده است؛ لذا طبیعی است که ابن حزم، به او حملهور شود. البته ابن حزم، به هر کسی که مخالف عقائدش بوده حمله می کرده، و مثل ظرهرگرایان امروزی (وهابیان) تفکّر تکفیری داشته و مخالفانش را کافر می دانسته. یکی از کتابهای او، کتاب الفصل است. وی در این کتاب، به شیوهی معمول خود، مخالفان و نظریات ایشان را بیباکانه به زیر تازیانهی انتقاد میکشد و از تکفیر یا تفسیق آنان پروا ندارد. از نظر او، تمام شیعیان، کافرند کجا رسد زکریای رازی که علاوه بر شیعه بودن، مخالف سر سخت یونانگرایی و مخالف سر سخت امثال ابن حزم هم بوده است. موسی بن میمون هم یک میمون یهودی است. از یک یهودی بیش از این انتظار نیست که دانشمندی شیعه را بکوبد. او هم از طرفداران فلسفهی یونانی است؛ و از این جهت با رازی ـ که ضدّ یونانگرایی بوده ـ مخالف است. حتّی ابن سینا هم با رازی مخالف بوده، چرا که رازی، شدیداً مخالف فلسفهی یونانی است و ابن سینا شیفتهی فلسفهی یونانی.
2ـ توجّه شود که در تاریخ تفکّر، اتّهام کفر به فلاسفه ی مسلمان و عرفا و علمای شیعه و دانشمندان، چیز رایجی بوده و هست. کدام فیلسوف مسلمان و بخصوص شیعه بوده که متّهم به کفر نشده باشد؟ ملاصدرا را هم کافر خوانده اند؛ حتّی همین الآن هم برخی از علما، ملاصدرا را کافر می دانند؛ ابن سینا را هم کافر خوانده اند؛ شیخ اشراق را هم به جرم کفر، اعدام کردند در حالی که او قطعاً حکیم و عارف بود؛ عین القضاة همدانی را به جرم کفر اعدام کردند در حالی که عارف بود؛ منصور حلّاج را به جرم کفر اعدام کردند، در حالی که عارف بود. حتّی همین الآن، برخی از علمای ظاهرگرای حوزه، فلاسفه و عرفا را کافر می دانند؛ مثلاً علّامه حسن زاده آملی را کافر می دانند تا جایی که چند بار به ایشان و منزلشان حمله کرده اند و قصد ترور ایشان را داشته اند. آقا سیّد علی قاضی را هم کافر می دانستند و چند بار به ایشان حمله کرده اند. علّامه طباطبایی را هم کافر می خوانند و همین الان برخی به ظاهر متدیّنها به ایشان اهانت علنی می کنند. حتّی برخی از روحانیون، امام خمینی و آیة الله بهجت را هم کافر می خوانند. خود امام خمینی(ره) در آثارشان آورده اند که برخی حوزوی ها ظرف غذای فرزندم مصطفی را آب می کشیدند به این سبب که پدرش کافر است. خود حقیر که تدریس فلسفه می کنم، بارها توسّط برخی طلبه های ساده لوح و ظاهرگرا، به کفر گویی متّهم شده ام در حالی که کارم دفاع از عقائد شیعه است.
جالب اینجاست که اغلب فلاسفه ی شیعه را حتّی برخی از علمای خود شیعه هم کافر خوانده اند در حالی که رازی را هیچ عالم شیعی همعصر خودش کافر نخوانده است، بلکه علمای اسماعیلیّه و برخی علمای سنّی او را کافر خوانده اند؛ در حالی که خود اسماعیلیّه و اهل سنّت، انحراف عقیده دارند. رازی با اسماعیلیّه شدیداً مخالف بوده و با امام قلّابی آنها حضوراً مناظره کرده و در ردّ او کتاب نوشته است. دقّت شود! او در ردّ امامت مورد نظر اسماعلیه کتاب نوشته نه در ردّ امامت مورد نظر شیعهی داوزده امامی؛ امّا به سبب همان کتاب، مشهور شده که او مخالف امامت است. همچنین او کتاب نوشته بوده در ردّ متنبّیان (مدّعیان دروغین نبوّت)؛ وی در این کتاب، خارق عادتهای این پیامبران دروغین را شعبده خوانده و راز آن شعبدهها را فاش کرده است. امّا برخیها توهّم کرده اند که او، مخالف نبوّت است. از جمله کسانی که از نظر او، پیامبر دروغین بوده اند، یکی هم زرتشت است. در احادیث شیعه هم از زرتشت با عنوان پیامبر دروغین یاد شده است.
دقّت شود که رازی، اگر چه مخالف فلسفهی یونانی است ولی خودش هم از دسته ی فلاسفه است و فلسفه ای مخصوص خودش داشته. لذا عجیب نیست که عدّه ای او را کافر خوانده باشند؛ اگر او را متّهم به کفر نمی کردند جای تعجّت داشت. عجیب این است که عدّه ای این اتّهامات را بدون مدرک معتبر، می پذیرند. اگر رازی منکر دین بوده، از کتب موجود او، یک دلیل برای این ادّعا بیاورید. همه ی آنهایی که او را کافر معرّفی می کنند، استناد می کنند به حرفهای مخالفان او؛ و مخالفان او هم از او جملاتی نقل می کنند که در هیچکدام از کتب موجود او وجود ندارند.
محمّد بن زکریای رازی، 17 کتاب در فلسفه داشته و 14 کتاب در الهیّات، و دو کتاب در نقد کسانی که به دروغ ادّعای نبوّت داشته اند، که متأسفانه این دو کتاب، باقی نمانده اند، و برخی ها توّهم کرده اند که این دو کتاب، در ردّ نبوّت بوده است؛ در حالی که این دو کتاب اکنون وجود ندارند که بتوانیم بر اساس آن قضاوتی داشته باشیم. اسامی این دو کتاب عبارتند از: «فی النّبوات» و « فی حیل المتنبین ــ در حقّه های مدّعیان نبوّت.» توجّه شود! «متنبّی» به معنی مدّعی دروغین نبوّت است نه به معنی نبی. اگر او مخالف نبوّت بود، اسم کتابش را می گذاشت «فی حیل الانبیاء ـ در حقّه های پیامبران» در حالی که اسم کتابش را گذاشت «فی حیل المتنبین ـ در حقّه های مدّعیان دروغین نبوّت».
امّا چرا اتّهام کفر در مورد رازی، گرفت ولی در مورد دیگر فلاسفه، این اتّهامات، نگرفت؟
رازش این است که رازی، با فلاسفه ی دیگر، تفاوتهایی داشت. او برخلاف دیگر فلاسفه ی مسلمان، پیرو ارسطو نبود، بلکه فلسفه ی نوینی را مطرح می کرد که بیشتر به فلسفه ی سقراط و افلاطون شباهت داشت؛ البته در فلسفه ی او، آثاری از فلسفه هند و ایران باستان هم به چشم می خورد؛ یعنی فلسفه ای اشراقی و شبه عرفانی را مطرح می کرد. از این جهت، می توان او را شخصی همانند شیخ اشراق دانست. همین هم باعث شد که خود فلاسفه با او مخالفت کنند و اتّهام کفر در مورد او را ردّ نکنند. دیگر فلاسفه، از همدیگر دفاع می کردند و نمی گذاشتند اتّهام کفر در مورد آنها، رسمیّت پیدا کند، امّا از رازی دفاع نکردند؛ چون خودشان هم با رازی مخالف بودند.
سوال اساسی در مورد محمّد بن زکریای رازی این است که اگر او ملحد بوده یا منکر نبوّت بوده، پس چطور در دفاع از امامت، کتاب « فی آثار الامام الفاضل المعصوم ـ در آثار امام فاضل معصوم» را نوشته است؟ او کتاب دیگری دارد به نام «الامام و المأموم المحقین ـ امام و مأموم بر حقّ».
چطور ممکن است کسی منکر خدا یا نبوّت باشد ولی از امامت معصوم دفاع کند. در حقیقت آنچه باعث شده مخالفان رازی، او را کافر معرّفی کنند، شیعه بودن یا شیعه گرایی اوست. در طول تاریخ، علمای سنّی، خیلی از علما را به خاطر شیعه بودن یا تمایل به عقائد شیعه، متّهم به کفر کرده اند.
در کتاب «نظریه های اخلاقی محمدبن زکریای رازی» تحقیق مبسوطی در مورد رازی شده و نشان داده شده که وی، اخلاق ارسطویی نداشته بلکه اخلاقی بر اساس فلسفه ی خودش داشته است.
رازی در عصر خود، با برخی فرقههای کلامی و فلسفی مانند اسماعیلیه، اشاعره و معتزله به شدت مخالف بود. فرقههای مذکور نیز به شدّت با رازی مخالف بودند و به وی اتهاماتی وارد میکردند. رازی با ابو حاتم رازی (از بزرگان و رؤسای اسماعیلیه) مناظرات و مباحثات مفصلی دارد. ابو حاتم، از مشهورترین مخالفان رازی به حساب میآمد، رازی ردّیهای نیز بر احمد بن کیال (که از پیشوایان فرقه اسماعیلیه بود و خود را امام قائم میدانست) دارد.
وی در ردّ عقائد همین احمد بن کیال، کتابی دارد با عنوان «النقض علی الکیال فی الامامة» وی در این کتاب، امامت این فرد را ردّ می کرد. از همینجا روشن می شود که وی، امامت با تقریر اسماعلیّه را ردّ می کرده است. افراد ناآگاه وقتی اسم این کتاب را می بینند خیال می کنند که رازی در این کتاب، امامت را ردّ کرده؛ چون نمی دانند که «احمد بن کیال» خودش را امام قائم می دانسته. رازی در این کتاب، امامت این احمد بن کیال را ردّ می کند نه امامت مورد نظر شیعه را.
دلائل و شواهد زیادی نشانگر آن است که رازی نه تنها ملحد و ضد دین نبود، بلکه گرایش زیادی به شیعه دوازده امامی داشته. یکی از علل اتهام ملحد بودن به وی، میتواند همین گرایش باشد. رازی شاگرد ابو زید احمد بن سهل بلخی است که شیعه بود. او با استاد شیعی خود رابطهای عمیق و استوار داشت و به جهت عارض شدن زکام بر استادش «ابو زید کتابی» درباره علل زکام کتابی مینویسد. رازی در رسالة «برء الساعه» با همسویی با علمای شیعه، رساله خویش را با عبارت «الحمد لله کما هو أهله و مستحقه و صلواته على خیر خلقه محمد و آله عترته» آغاز میکند و در پایان این رساله آمده «والحمد لله ربّ العالمین وصلواته على سید المرسلین و آله… .» این گونه عبارات، از ویژگیهای نویسندگان شیعی است. همین عبارات نشان می دهند که او نه تنها ملحد یا منکر نبوّت نبوده، بلکه شیعه هم بوده است.
رازی با شخصیتهای بزرگ شیعه ارتباط نزدیکی داشت، چنان که با فرماندار دیلم (ابو محمد اطروش شیعی، معروف به ناصر کبیر) رابطه استواری داشت و برای او کتابی به نام «کتاب الى الداعی الاطروش فی الحکمه» مینگارد.
رازی به واسطه نزدیکیاش به دربار حاکمان شیعی عصر خویش، دشمنان زیادی داشت، که برای ضربه زدن به او، وی را متهم به خروج از دین میکردند تا او را در نظر حاکمان وقت، بد جلوه دهند و برای خود در دستگاه حکومت جایی باز کنند! رازی با منطق قوی خود نوشتن کتابهای گوناگون، در راستای شیعه و رد عقائد اسماعیلیه، دشمنان زیادی از اسماعیلیه پیدا کرد. دشمنی بعد از رازی نیز ادامه داشت، به طوری که افرادی چون حمیدالدین کرمانی و ناصرخسرو نیز از دشمنان وی به حساب آمدند؛ چون اینها تفکّرات اسماعیلی داشتند، و رازی، مخالف جدّی اسماعلیّه بود تا آنجا که بر ضدّشان کتاب نوشته بود و علنی با بزرگان اسماعلیّه مناظره می کرد. فرضیّه ی کفر رازی را هم نویسندگان اسماعیلی مطرح نموده و بر سر زبانها انداختند.
زکریای رازی نمونه بارز دانشمندی است که توجه اصیلی به رعایت اخلاق در حرفه خود داشته است. رازی به عنوان نخستین فیلسوف ایرانی که نظام فلسفی دقیقی ارائه کرده است و با وجود آنکه در زمان خود مدام مورد چالش قرار میگرفت و از سوی مخالفانش به عنوان ملحد و کافر خوانده میشد و کارشکنی و نقدهای نابجا علیه او وجود داشت، با این حال پایبندی اصیلی به رعایت اخلاق داشت.
مبانی اخلاقی این دانشمند در سال 1935 در کتاب رسائل فلسفی محمد بن زکریا رازی توسط «پل کراوس» کشف و به زبانهای مختلف چاپ شد. بعد از آن بود که اندیشههای محمد بن زکریا به شدت مورد توجه قرار گرفت.
خانم دورارت 4 مقاله در مورد نظریه اخلاقی او نوشت و مایکل گورمن 3 مقاله درباره این شخصیت بزرگ علمی دارد. در جامعه اسلامی نیز استاد مطهری در کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» آورده است که ملحد انگاری محمد بن زکریای رازی یک دسیسه سیاسی بوده تا او را از میدان خارج کنند. ایشان در این کتاب حتی به شیعه بودن او نیز اشاره کرده است.
اتّهام کفر و الحاد به رازی، تنها یک منبع اصلی دارد که کتاب «اعلام النبوّة» اثر ابوحاتم رازی است، که اسماعیلی مذهب است. این کتاب هم در این باب، ارزشی ندارد؛ چون اوّلاً خود اسماعلیّه، منحرف هستند. ثانیاً شکّی نیست که رازی، دشمن اسماعیلیّه بوده و بر ضدّ اسماعیلیّه، کتاب نوشته است؛ لذا طبیعی است که علمای اسماعیلی بخواهند او را تخریب کنند. امّا برخی ها بی توجّه به این دشمنی بین رازی و اسماعیلیّه، سخنان اسماعیلیّه در مورد رازی را جدّی گرفته و بر اساس آن، وی را متّهم به کفر کرده اند؛ مثل این است که کسی ادّعا کند شیعیان کافرند؛ چرا؟ چون وهّابی ها چنین می گویند.
ابوحاتم رازی اسماعیلی مذهب، عقائدی کفرآمیز را به رازی نسبت داده و نقد می کند، همان گونه که وهّابی ها عقائدی کفرآمیز را به علمای شیعه نسبت داده و نقد می کنند در حالی که می دانیم وهّابی ها این عقائد را به دروغ به شیعه نسبت می دهند و گاه عقائد درست شیعه را طوری منعکس می کنند که کفرآمیز باشد. این کار، از دشمن بعید نیست. کار دشمن، دشمنی کردن است؛ امّا به عقل برخی ها باید خندید که بر اساس گزارشات دشمنان رازی، عقائدی را به رازی نسبت می دهند.
ابن ابی اصیعه نیز در «عیون الانباء» به شدت از رازی دفاع می کند و کتابهای منسوب به او را ساختگی می داند.
استاد شهید مرتضی مطهری نیز در مورد زکریای رازی قائل است که او ملحد نبوده است. ایشان بیان می کند که چون کتب رازی در دست نیست نمی توان پیرامون او اظهار نظر قطعی کرد اما از مجموعه قرائن به دست می آید که رازی منکر نبوت نبوده است بلکه با مدعیان دروغین نبوت در ستیز بوده است. ایشان معتقد است که محال است مناظرات رازی با ابوحاتم در منزل یکی از بزرگان ری و در حضور اکابر و بزرگان شهر پیرامون ابطال نبوت باشد و او همه مذاهب را باطل اعلام کند و سپس در کمال احترام نیز زیست نماید. همچنین رازی سخت پایبند توحید و معاد و اصالت روح و بقای آن بوده است و چگونه ممکن است کسی که اصول مبدا و معاد را قبول دارد، نبوت را انکار کند، بلکه از آثار او به دست می آید که اندیشه امامت، ذهن او را به خود مشغول کرده بوده است و بدیهی است که اندیشه امامت با منکر نبوت همراه نیست.
ایشان بیان می کند که استدلال هایی که به رازی در نفی نبوت نسبت داده شده است، آنقدر ضعیف است که در شان مقام علمی او نیست.
شهید مطهری احتمال شیعه بودن رازی را منتفی نمی داند بلکه بیان می کند؛ بعید نیست که رازی تا حدودی طرز تفکر شیعی امامی داشته است و همه متفکرانی که چنین اعتقادی داشتند، از سوی دشمنان شیعه، به کفر متهم می شدند. ر.ک: خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 478
آقای دکتر مهدی محقق که در زمینه اندیشه های محمد بن زکریا تحقیقاتی انجام داده اند و کتاب مفید «فیلسوف ری» را به نگارش در آورده اند نیز از جمله کسانی است که معتقد است، نمی توان بر نسبت الحاد به رازی اعتماد داشت و آن را حتمی دانست بلکه باید منتظر بود تا بسیاری از منابع و اسناد دوره رازی کشف شوند تا بتوان داوری نهایی را پیرامون شخصیت این پزشک نامدار انجام داد.
ایشان می گویند: چون نسبت الحاد به رازی توسط اسماعیلیه داده شده است، نمی توان آن را به راحتی قبول کرد چرا که یقینا عقاید رازی پیرامون عقل و اهمیت او به شان عقل مخالفت دارد با اصول عقاید اسماعیلیه که قائلند خداشناسی به عقل و نظر نیست، بلکه به تعلیم امام است. لذا احتمال جعل و ساختگی بودن نسبت الحاد به رازی از طرف اسماعیلیه منتفی نیست بالاخص از آن جهت که کتابهای رازی به عنوان منابع باطنیه معرفی می شده اند.