جواب سوال اول:امامت یکی از اصول دین است و وظایف امام در این مکتب، امتداد وظایف پیغمبرصلی الله علیه و آله وسلم می باشد یعنی فلسفة بعثت پیامبران با فلسفة نصب و تعین امام از طرف خداوند یکی است و همان دلائل که ایجاب می کند خداوند رسولی را بفرستد همانها ایجاب می کندکه پس از پیامبرخاتم امامی را منصوب کند تا عهده دار وظایف رسالت باشد. علم وسیع و گسترده، عصمت و مصونیت از گناه و خطا از شرایط اصلی و اساسی امام است چون امام همه وظایف پیامبر به جزدریافت وحی دارد وباید داشته باشدو شناسایی چنین فردی جز از راه وحی ممکن نیست از این جهت شیعه معتقد است که مقام امامت یک منصب الهی است و امام باید از جانب خداوند منصوب و معیّن گردد. پس بحث دربارة خلافت و امامت یک بحث تاریخی نیست بلکه بحث در ماهیّت حکومت اسلامی و شیوة فرمانروایی پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) تا پیان جهان است و با سرنوشت ما ارتباط کامل دارد همچنین باید دید که مردم بعد از رحلت پیامبراکرم (ص) در مسائل فکری و عقیدتی و غیر آنها به چه کسی باید رجوع کنند. شیعه معتقد است پس از پیامبر اکرم (ص) حضرت علی(ع) و یازده نفر از فرزندنش یکی پس از دیگری جانشینان بحق پیامبر می باشند و همین اصل اساسی در اختلاف بین شیعه و سنی می باشد.بشر برای پیمودن راه سعادت و گام نهادن در طریق عبودیت و پیشرفت معنوی و رسیدن به کمالات انسانی که مهم ترین هدف خلقت جنیان و انسان ها از نگاه قرآن است. [1] همیشه محتاج راهنمایان و پیشوایانی بوده اند تا آنان را در راه دستیابی به این هدف والای الهی یاری رسانند و آن چه موجب رشد و ترقی معنوی و رسیدن به این هدف است را به او تعلیم دهند و او را از آن چه سبب انحراف و گمراهی و سقوط می گردد بازدارند و در نهایت تشخیص راه حق از باطل و هدایت از ضلالت را به وی بشناسانند.بر این اساس خداوند متعال از باب رحمت گسترده خویش بر بندگان و لطف بی کرانش بر آنان، از آغاز خلقت بشر، پیامبران و راهنمایانی همراه با تعالیم و دستورات حیاتبخش را به سوی بندگان فرو فرستاد تا آنان با ارشاد بشر و ابلاغ این تعالیم و معارف الهی، انسان ها را به سوی حق و راه هدایت رهنمون سازند و از انحراف و سقوط آنان در دام شیاطین جن و انس جلوگیری کنند.لکن از آن جا که مدت حیات هر یک از این پیامبران الهی کوتاه و عصر رسالت و تبلیغ آنان محدود است خداوند متعال پس از سپری شدن عصر رسالت هر یک از انبیاء، جانشینانی را برای آنان برگزید تا رسالت و راه آنان را ادامه دهند و از دین و عقاید مؤمنان پاسداری نمایند. روی این جهت، مشاهده می کنیم که پس از وفات هر یک از انبیاء الهی جانشینان و حجت الهی دیگری رهبری و هدایت مؤمنان را به دست گرفته اند و به ارشاد و رهبری پیروان آن پیامبر الهی و دیگر بندگان خدا همت گماشته اند.
پس از وفات پیامبر خاتم(ص) نیز بشر از این لطف و رحمت الهی محروم نگردید و خداوند متعال برای پیامبر خاتم(ص) جانشین یا جانشینانی را برگزید تا این حجت های الهی و جانشینان آن حضرت رسالت پیامبر اسلام را ادامه دهند و از دین و عقاید مؤمنان حفاظت نمایند. ولکن برای این که مسلمانان و پیروان پیامبر خاتم با جانشینان آن حضرت آشنا گردند و خود را پس از وفات پیامبر اکرم ملزم به تبعیت و اطاعت از آنان بدانند خداوند متعال از همان آغاز بعثت پیامبر(ص) با نزول آیات متعدد و در مراحل و مواقع مختلف ویژگی های برجسته این حجت های الهی و جانشینان پیامبر را برای مسلمانان تبیین نمود و آنان را به عنوان ولی و سرپرست مسلمانان و کسانی که امت اسلامی می بایست از آنان پیروی نمایند معرفی کرد. افزون بر این به پیامبرش نیز فرمان داد تا با ابلاغ و تبیین این آیات برای مسلمانان،
شخصیت و جایگاه جانشینان خود را برای آنان بازگو نمایند تا بر همگان روشن گردد که پس از وفات آن حضرت مسلمانان باید آنان را به عنوان رهبر و راهنمای خود در امور دین و دنیا برگزینند و دین و عقاید خود را از آنان دریافت کنند.
براستی چرا و بر اساس چه ادله ای حضرت علی بعنوان شایسته ترین فرد به عنوان جانشین پیامبراکرم(ص) برگزیده شد.
ادله عقلی و عقلائی و نقلی فراوانی بر این مسئله وجود دارد که تنها به برخی ادله نقلی پرداخته می شود.
مهمترین دلیل همان حدیث غدیر خم است که حدیث مسلم و متواتر میان شیعه و اهل سنت است که بیش از صد صحابی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را روایت کرده اند و از ابتدای قرن دوم تا قرن چهاردهم هجری بیش از 360 عالم اسلامی این حادثه را به نوعی گزارش کرده اند.[2] خلاصه این حدیث این است که:
پیامبر گرامی اسلام در راه بازگشت از آخرین حج خود (حجة الوداع) در مکانی به نام غدیر خم در حالی که هزاران زائر خانه خدا وی را همراهی می کردند، مردم را فرا خواند و اعلام داشت: به زودی دعوت حق را اجابت کرده و به جوار رحمت حق خواهد شتافت. لیکن پیش از ارتحال حامل یک پیام است که موظف است هر چه زودتر آن را ابلاغ کند، در غیر این صورت حق رسالت را ادا نکرده است. در این دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مردم اقرار گرفتند «أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْکُم ؟» آیا این گونه نبود که من بر شما ولایت داشته و در تدبیر امور شما بر شما مقدم بوده ام؟” آن گاه که مردم ولایت پیامبر را تصدیق کردند فرمودند: « فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه ». هر کس را که من مولای او هستم پس این علی بر او ولایت دارد.
سپس آیه ای نازل شد که بر جامعیت اسلام و خشنودی خداوند از این دین گرامی دلالت می کرد.
« الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا »[3] امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.»
علاوه بر این، پیامبر از روز نخست دعوت علنی خود، نزدیکان خویش را به اسلام دعوت نمود اعلام داشت که علی(علیه السلام) وزیر و وصی و جانشین من هستند.[4] و نیز در جریان جنگ تبوک فرمودند:
یا علی تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی مگر اینکه بعد از من نبوت وجود ندارد.[5]چنانکه آیه ولایت که می فرماید:
« إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون»[6] «سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا می دارند، و در حال رکوع، زکات می دهند.
این آیه نیز دلالت بر ولایت حضرت علی(علیه السلام) می کند چون این رفتار به اذعان و شهادت منابع روایی و تفسیری شعیه و سنی از امام علی (علیه السلام) سر زده است.[7]و مهمتر این که وقتی طبق آیه مباهله حضرت علی(علیه السلام) به منزله نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد در این صورت برای جانشینی علی(علیه السلام) دلیل خاص دیگری لازم نداریم.
1- سوره ذاریات آیه 56
2- علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 14-15.
3- سوره مائده، آیه 3.
4- تاریخ طبری، ج 2، ص 319 و 321.
5- صحیح بخاری، ج 4، ص 250.
6- سوره مائده، آیه 55.
7- تفسیر الدر المنثور:ج2ص293، اسباب النزول:148،تفسیر کشاف :ج1ص649
جواب سوال دوم:
قدرت و اقتدار، دو مفهوم اساسی و از عناصر حیاتی و جدایی ناپذیر در نظریه های جدید سیاسی است. به دست آوردن و نگهداری قدرت و چگونگی کاربرد آن، هسته سیاست و کانون بررسیها در حوزه مطالعات سیاسی، به شمار می رود. با آن که مفهوم قدرت و مفهوم اقتدار، با هم پیوند دارند، ولی بین این دو وایه، فرقهایی وجود دارد:
«قدرت، توانایی دارنده آن است برای واداشتن دیگران به تسلیم در برابر خواست خود به هر شکلی. وجود اقتدار (انوریته)، یعنی قدرتی که مشروعیت آن براساس سنت یا قانون پذیرفته شده است.» (15) [15. «دانشنامه سیاسی »/247. ]اقتدار شمشیری دو لبه است، می تواند سودمند باشد، می تواند زیان آور. اگر ابزار قدرت در جهت تعادل بخشیدن به اوضاع و احوال اجتماع و مردمان به کار آید، زمینه رشد مادی و معنوی فراهم می شود و برای انسانها سودمند خواهد افتاد; ولی اگر در مسیری نادرست; یعنی تحقق بخشیدن به آرزوها و خواسته های نفسانی و حیوانی به کارگرفته شود، در این صورت، جز ویرانی و زیان نتیجه دیگری به بار نخواهد آورد.
در نگاه امام علی(ع) حکومت و اقتدار، بهترین و کارآمدترین وسیله برای اقامه حق و اصلاح جامعه است. حضرت، ضرورت حکومت و پیدایی اقتدار سیاسی در میان مردم را امری روشن می داند; از این روی، با فکر و شعار خوارج که مدعی بودند با بودن خدا، نیازی به حکومت نیست، مبارزه کرد و در برابر این تفکر، از کاربریهای مفید حکومت و دستاوردهای شیرین اقتدار سخن گفت:
«وانه لابد للناس من امیر بر او فاجر. یعمل فی امرته المؤمن. ویستمتع فیها الکافر. و یبلغ الله فیها الاجل. ویجمع به الفی ء، ویقاتل به العدو. وتامن به السبل. ویؤخذ به للضعیف من القوی حق یستریح بر ویستراح من فاجر.»24[24. «نهج البلاغه »، خطبه 40، ترجمه شهیدی/39. ] مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبه کار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند، و کافر بهره خود برد، تا آن که وعده حق سر رسد و مدت هر دو در رسد. در سایه حکومت او مال دیوانی را فراهم آورند و با دشمنان پیکار کنند، و راهها را ایمن سازند، و به نیروی او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکردار روز به آسودگی به شب رساند و ازگزند تبه کار در امان ماند.
در نظر امام(ع)، به دست آوردن قدرت و اقتدار سیاسی، دستیابی به خواسته های مادی و زمینی نیست، بلکه قدرت ابزار خدمت است:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان ولا التماس شی ء من فضول الحطام، ولکن لنرد المعالم من دینک، ونظهر الاصلاح فی بلادک. فیامن المظلومون من عبادک، وتقام المعطلة من حدودک.» (26)[26. همان، خطبه 131. ]خدایا! تو می دانی آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت; بلکه می خواستیم نشانه های دین را به جایی که بود بنشانیم، و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم، تا بندگان ستمدیده ات را ایمنی فراهم آید، وحدود ضایع مانده ات اجرا گردد.
امام(ع) اقتدار را می ستاید و می جوید; اما برای آن که در سایه آن بتواند کار کردهای انسانی الهی به جامعه ارائه کند و از پایگاه اقتدار، حق خویش و حقوق مردمان را پاس بدارد، ستمها و نابرابریهای استخوان سوز را بر اندازد، قانونهای عدل گستر دین را احیا و اجرا می کند. جز این امور، برای قدرت فلسفه دیگری نمی شناسد.
امام(ع) در آغاز نامه اش به مالک اشتر، برنامه و هدف یک مدیریت مقتدر را چنین ترسیم می کند:
«جبابة خراجها، و جهاد عدوها، و استصلاح اهلها، و عمارة بلادها.» (27)[27. همان، نامه 53. ]فراهم آوردن خراج، و پیکار کردن با دشمنان، و سامان دادن کار مردم و آباد کردن شهرها.
در این سخن، کاربری قدرت برای این امور روا دانسته شده است: ساماندهی اقتصاد و برقراری توازن مالی میان اقشار جامعه.
کسانی به حضرت سفارش می کردند: برای جدا نشدن مردانی از جبهه حق، کفه عدالت را سبک کند و حق بیش تری بر آنان از بیت المال در نظر بگیرد.
امام علی(ع) در پاسخ فرمود:
«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه، والله ما اطور به ما سمر سمیر.» (52)[52. همان، خطبه 126. ]مرا فرمان می دهید تا پیروزی و اقتدار را بجویم، به ستم کردن درباره آن که والی اویم؟ به خدا که نپذیرم تا جهان سرآید.
تمام نامههای ارسالی امام به کارگزارانش و دستور جنگها و اجرای حدود الهی همه نمونههای بارز اقتدار حضرت امیر علیهالسلام است.
جواب سوال سوم:
در پاسخ به این سوال شما (به صورت مختصر) باید زندگی امیر مومنان را به سه قسمت تقسیم کرد:
الف) دوران کودکی.ب) دوران جوانی.ج) دوران میانسالی.
الف) دوران کودکی.
ابوطالب، پدر امیرالمومنین علی (ع) از بزرگان قبیله قریش بود اما از لحاظ مالی تنگدست بود لذا پیامبر به عنوان کمک به ایشان حضرت علی(ع) را از همان کودکی از ابوطالب گرفت و نزد خود نگاه داشت. بنابر این با توجه به آنکه پدر امیرمومنان از افراد متمول نبود خود حضرت نیز در آن سنین از خانوادهای ثروتمند به شمار نمیآمد.
ب) دوران جوانی.
این دوران، مصادف با ایام رسالت پیامبر خدا(ص) بود. حضرت در این ایام تمام وقت خویش را در اختیار پیامبر بود. شغل ایشان در این ایام، کار کشاورزی[1] محدودی بود که فقط با آن امرار معاش مینمود و باقی ایام خود را وقف پیشبرد اسلام و انجام اوامر پیامبر خدا(ص) میکرد.[2] با پیشرفت اسلام و گسترش سرزمینهایی که توسط مسلمانان فتح میشد وضع عمومی مسلمانان (از جمله امیرالمومنین علی (ع) بهبود پیدا کرد.
ج) دوران میانسالی.
رحلت پیامبر خدا (ص) و غصب خلافت توسط ابوبکر و پس از آن عمر و عثمان حضرت را مجبور به خانهنشینی کرد. حضرت در این ایام تمام وقت خویش را صرف کار به خصوص امور کشاورزی مینمودند. آب گرانمایه ترین و یکی از پرارزشترین داراییها در بیابانهای سوزان شبه جزیره عربستان به شمار میآمد. حضرت (با توجه به فراغت بدست آمده برای ایشان) اقدام به حفر چاههای آب بسیاری نمود که تعدادی از آنها با گذشت زمان بسیار هنوز نیز مورد استفاده قرار میگیرند و به نام «آبار علی(ع)» یعنی چاهای آب امیرالمومنین علی (ع) در عربستان مشهورند.
علاوه بر حفر چاه حضرت زمینهای کشاورزی و باغهای بسیاری را ایجاد نمود. این کارها سود بسیاری را نصیب حضرت مینمود. اما با این حال این ثروت بسیار باعث آن نشد که حضرت دست از زندگی ساده خویش برداشته و رو به زندگی تجملاتی آورد.
این داستان طلحه و زبیر مشهور است که روزی از کنار امیرالمومنین گذشتند و با یکدیگر میگفتند که امیرالمومنین از اموال دنیا چیزی در دست ندارد. حضرت به کارگزاران خود دستور داد درآمد آن سال را تبدیل به سکه های نقره کرده در اتاقی جمع کنند. سپس حضرت آن دو را دعوت نموده و در حضور آنان در اتاق را گشود. موجی از سکهها به روی زمین ریخت. حضرت فرمود تمام این اموال بخشی از درآمد یکسال من است . آنگاه به اطرافیان خود دستور داد تمام آن اموال را بین مستمندان و در راه خدا هزینه کنند. داستانهای متعددی از ساده زیستی حضرت (در عین بینیازی و ثروت فراوان) در تاریخ نقل شده است. حتی حضرت زمانی که حکومت مسلمین را نیز به دست گرفت از این شیوه دست برنداشت.[3] به عنوان نمونه به این داستان توجه بفرمایید:
سوید بن غفلة نیز میگوید: در اواخر عمر امیرالمومنین علی (ع) و زمان حکومت و قدرت ایشان در کوفه بر وی وارد شدم در حالی که جلوی آن حضرت ظرف شیری بود که بوی ترشیدگی آن به مشام میرسید و در دست وی نان خشکیدهای دیدم که پوستههای درشت جو بر سطح آن آشکار بود. حضرت آن نان را میشکست و گاهی از زانوی خود برای شکستن آن کمک میگرفت. فضه را دیدم که ناظر بر کارهای او بود. گفتم: ای فضه از خدا در مورد این شیخ ترس ندارید؟ کاش آرد او را غربال میکردید. فضه در پاسخ گفت: میترسم که او ثواب ببرد و ما گناهکار شویم. از ما تعهد گرفته است که تا با او هستیم آرد او را غربال نکنیم. علی(ع) به او فرمود: چه میگوید؟ فضه پاسخ داد: از خودش بپرسید. من آنچه را که به فضه گفته بودم عرض کردم که کاش آرد را غربال میکردند. حضرت گریست و فرمود: پدر و مادرم فدای آن کسی(پیامبرخدا(ص)) که سه روز پیاپی از نان گندم سیر نخورد تا از دنیا جدا شد و هرگز آرد خود را غربال نکرد.[4]همچنین در روایتی آمده است که امیرالمومنین على(ع) با دسترنج خود یک هزار برده خرید و آزاد کرد.خلاصه آنکه: منابع در آمد حضرت زمینها و باغ های کشاورزی بود که حضرت با دست خود و در ایام خانهنشینی و غصب خلافت، ساخته بود. همچنین اموالی نیز به عنوان غنائم (که از فتح امپراطوریهای ایران و روم به دست میآمد) به ایشان میرسید.
اکثر اموال فوق در راه خدا مصرف میشد و خود حضرت زندگی بسیار سادهای داشنتد. به گونهای که پس از گذشت قرنها، هنوز نیز ساده زیستی ایشان زبانزد بسیاری از انسانهای آزاده جهان است.
روایاتى آمده که پیامبر خدا(ص) و امیرالمومنین على(ع) کشاورزى مى کردند و باغ داشتند. به عنوان مثال ر.ک: حر عاملی، وسایل الشیعه، جلد 12 ، صفحه 22 حدیث دوم، چهارم و پنجم از باب 9؛ حر عاملی، وسایل الشیعه، کتاب التجارة، ابواب مقدمات. در باب 10، حدیث سوم آمده است: «ما فى الاعمال شى ءٌ اَحبُّ الى اللّه من الزراعة و ما بَعَثَ اللّه ُ نبیّاً الاّ زرّاعاً الاّ ادریس فانّه کان خیّاطاً« چیزى براى خدا محبوب تر از کشاورزى نیست و خداوند جز ادریس که خیاط بود، همه پیامبران را کشاورز مبعوث ساخته است[2] .
وضع عمومی مسلمانانی که از مکه به مدینه مهاجرت کرده بودند به حدی خراب بود که برخی حتی توان سیر کردن شکم خویش را نداشتند از این رو تمام توان پیامبر و غالب اموال ایشان و امیرالمومنین صرف تامین جزیی از زندگی این عده میشد. [3] . پس از آن که حضرت از مدینه به کوفه نقل مکان فرمود زمینها را در اختیار برخی گذاشت تا بر روی آنها کار کنند. سود حاصل از این زمینها نیز خرج مستمندان و اموری از این قبیل می شد.[4] . ثقفی کوفی، الغارات، ج1، ص87 و ج2،ص706.
جواب سوال چهارم:
در خصوص همسران امام علی(ع): نخستین همسر امیرالمؤمنین علی علیه السلام که 9 سال تمام، تنها همسر امام به حساب می آمد، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بود. بعد از شهادت او، امام چند بار دیگر ازدواج فرمود که نام همسرانش از این قرار است:
امامة دختر ابوالعاص ؛ اسماء دختر عمیس ؛ فاطمه کلابیه، معروف به ام البنین؛ ام سعید دختر عروة بن مسعود ثقفی؛ خولة دختر جعفر بن قیس ؛ صهباء معروف به ام حبیب دختر ربیعه؛ لیلی دختر مسعود؛ یاة دختر امرء القیس ؛ ام شعیب مخزومیه ؛ هملاء دختر مسروق نهشیله ؛ هنگام شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، چهار تن از همسرانش زنده بودند: امامه، ام البنین، اسماء بنت عمیس، لیلی بنت مسعود.
فرزندان امام علی علیه السلام را 25 (و در روایات دیگر، 27، 33، یا 35) نفر دانستهاند، که نام برخی از آنان در تاریخ ثبت شده است:
از حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام: حسن، حسین، محسن، زینب و ام کلثوم
از خوله: محمد بن حنفیه
از ام البنین: عبدالله، جعفر اکبر ، عباس و عثمان
از ام حبیب: رقیه و عمر (دو قلو)
از اسماء: یحیی و محمد اصغر
از ام سعید: نفیسه، زینب صغری، رقیه صغری
از ام شعیب مخزومیه: ام الحسن و رمله
از هملاء: ابوبکر و عبدالله
از امامه: محمد اوسط
و از محیاة: خدیجه، ام هانی، تمیمه، میمونه و فاطمه.
منبع: دانشنامه امام علی بن ابیطالب(ع)، محمدی ری شهری، ج1، ص108
پس از وفات پیامبر خاتم(ص) نیز بشر از این لطف و رحمت الهی محروم نگردید و خداوند متعال برای پیامبر خاتم(ص) جانشین یا جانشینانی را برگزید تا این حجت های الهی و جانشینان آن حضرت رسالت پیامبر اسلام را ادامه دهند و از دین و عقاید مؤمنان حفاظت نمایند. ولکن برای این که مسلمانان و پیروان پیامبر خاتم با جانشینان آن حضرت آشنا گردند و خود را پس از وفات پیامبر اکرم ملزم به تبعیت و اطاعت از آنان بدانند خداوند متعال از همان آغاز بعثت پیامبر(ص) با نزول آیات متعدد و در مراحل و مواقع مختلف ویژگی های برجسته این حجت های الهی و جانشینان پیامبر را برای مسلمانان تبیین نمود و آنان را به عنوان ولی و سرپرست مسلمانان و کسانی که امت اسلامی می بایست از آنان پیروی نمایند معرفی کرد. افزون بر این به پیامبرش نیز فرمان داد تا با ابلاغ و تبیین این آیات برای مسلمانان،
شخصیت و جایگاه جانشینان خود را برای آنان بازگو نمایند تا بر همگان روشن گردد که پس از وفات آن حضرت مسلمانان باید آنان را به عنوان رهبر و راهنمای خود در امور دین و دنیا برگزینند و دین و عقاید خود را از آنان دریافت کنند.
براستی چرا و بر اساس چه ادله ای حضرت علی بعنوان شایسته ترین فرد به عنوان جانشین پیامبراکرم(ص) برگزیده شد.
ادله عقلی و عقلائی و نقلی فراوانی بر این مسئله وجود دارد که تنها به برخی ادله نقلی پرداخته می شود.
مهمترین دلیل همان حدیث غدیر خم است که حدیث مسلم و متواتر میان شیعه و اهل سنت است که بیش از صد صحابی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را روایت کرده اند و از ابتدای قرن دوم تا قرن چهاردهم هجری بیش از 360 عالم اسلامی این حادثه را به نوعی گزارش کرده اند.[2] خلاصه این حدیث این است که:
پیامبر گرامی اسلام در راه بازگشت از آخرین حج خود (حجة الوداع) در مکانی به نام غدیر خم در حالی که هزاران زائر خانه خدا وی را همراهی می کردند، مردم را فرا خواند و اعلام داشت: به زودی دعوت حق را اجابت کرده و به جوار رحمت حق خواهد شتافت. لیکن پیش از ارتحال حامل یک پیام است که موظف است هر چه زودتر آن را ابلاغ کند، در غیر این صورت حق رسالت را ادا نکرده است. در این دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مردم اقرار گرفتند «أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْکُم ؟» آیا این گونه نبود که من بر شما ولایت داشته و در تدبیر امور شما بر شما مقدم بوده ام؟” آن گاه که مردم ولایت پیامبر را تصدیق کردند فرمودند: « فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه ». هر کس را که من مولای او هستم پس این علی بر او ولایت دارد.
سپس آیه ای نازل شد که بر جامعیت اسلام و خشنودی خداوند از این دین گرامی دلالت می کرد.
« الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا »[3] امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.»
علاوه بر این، پیامبر از روز نخست دعوت علنی خود، نزدیکان خویش را به اسلام دعوت نمود اعلام داشت که علی(علیه السلام) وزیر و وصی و جانشین من هستند.[4] و نیز در جریان جنگ تبوک فرمودند:
یا علی تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی مگر اینکه بعد از من نبوت وجود ندارد.[5]چنانکه آیه ولایت که می فرماید:
« إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون»[6] «سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا می دارند، و در حال رکوع، زکات می دهند.
این آیه نیز دلالت بر ولایت حضرت علی(علیه السلام) می کند چون این رفتار به اذعان و شهادت منابع روایی و تفسیری شعیه و سنی از امام علی (علیه السلام) سر زده است.[7]و مهمتر این که وقتی طبق آیه مباهله حضرت علی(علیه السلام) به منزله نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد در این صورت برای جانشینی علی(علیه السلام) دلیل خاص دیگری لازم نداریم.
1- سوره ذاریات آیه 56
2- علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 14-15.
3- سوره مائده، آیه 3.
4- تاریخ طبری، ج 2، ص 319 و 321.
5- صحیح بخاری، ج 4، ص 250.
6- سوره مائده، آیه 55.
7- تفسیر الدر المنثور:ج2ص293، اسباب النزول:148،تفسیر کشاف :ج1ص649
جواب سوال دوم:
قدرت و اقتدار، دو مفهوم اساسی و از عناصر حیاتی و جدایی ناپذیر در نظریه های جدید سیاسی است. به دست آوردن و نگهداری قدرت و چگونگی کاربرد آن، هسته سیاست و کانون بررسیها در حوزه مطالعات سیاسی، به شمار می رود. با آن که مفهوم قدرت و مفهوم اقتدار، با هم پیوند دارند، ولی بین این دو وایه، فرقهایی وجود دارد:
«قدرت، توانایی دارنده آن است برای واداشتن دیگران به تسلیم در برابر خواست خود به هر شکلی. وجود اقتدار (انوریته)، یعنی قدرتی که مشروعیت آن براساس سنت یا قانون پذیرفته شده است.» (15) [15. «دانشنامه سیاسی »/247. ]اقتدار شمشیری دو لبه است، می تواند سودمند باشد، می تواند زیان آور. اگر ابزار قدرت در جهت تعادل بخشیدن به اوضاع و احوال اجتماع و مردمان به کار آید، زمینه رشد مادی و معنوی فراهم می شود و برای انسانها سودمند خواهد افتاد; ولی اگر در مسیری نادرست; یعنی تحقق بخشیدن به آرزوها و خواسته های نفسانی و حیوانی به کارگرفته شود، در این صورت، جز ویرانی و زیان نتیجه دیگری به بار نخواهد آورد.
در نگاه امام علی(ع) حکومت و اقتدار، بهترین و کارآمدترین وسیله برای اقامه حق و اصلاح جامعه است. حضرت، ضرورت حکومت و پیدایی اقتدار سیاسی در میان مردم را امری روشن می داند; از این روی، با فکر و شعار خوارج که مدعی بودند با بودن خدا، نیازی به حکومت نیست، مبارزه کرد و در برابر این تفکر، از کاربریهای مفید حکومت و دستاوردهای شیرین اقتدار سخن گفت:
«وانه لابد للناس من امیر بر او فاجر. یعمل فی امرته المؤمن. ویستمتع فیها الکافر. و یبلغ الله فیها الاجل. ویجمع به الفی ء، ویقاتل به العدو. وتامن به السبل. ویؤخذ به للضعیف من القوی حق یستریح بر ویستراح من فاجر.»24[24. «نهج البلاغه »، خطبه 40، ترجمه شهیدی/39. ] مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبه کار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند، و کافر بهره خود برد، تا آن که وعده حق سر رسد و مدت هر دو در رسد. در سایه حکومت او مال دیوانی را فراهم آورند و با دشمنان پیکار کنند، و راهها را ایمن سازند، و به نیروی او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکردار روز به آسودگی به شب رساند و ازگزند تبه کار در امان ماند.
در نظر امام(ع)، به دست آوردن قدرت و اقتدار سیاسی، دستیابی به خواسته های مادی و زمینی نیست، بلکه قدرت ابزار خدمت است:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان ولا التماس شی ء من فضول الحطام، ولکن لنرد المعالم من دینک، ونظهر الاصلاح فی بلادک. فیامن المظلومون من عبادک، وتقام المعطلة من حدودک.» (26)[26. همان، خطبه 131. ]خدایا! تو می دانی آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت; بلکه می خواستیم نشانه های دین را به جایی که بود بنشانیم، و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم، تا بندگان ستمدیده ات را ایمنی فراهم آید، وحدود ضایع مانده ات اجرا گردد.
امام(ع) اقتدار را می ستاید و می جوید; اما برای آن که در سایه آن بتواند کار کردهای انسانی الهی به جامعه ارائه کند و از پایگاه اقتدار، حق خویش و حقوق مردمان را پاس بدارد، ستمها و نابرابریهای استخوان سوز را بر اندازد، قانونهای عدل گستر دین را احیا و اجرا می کند. جز این امور، برای قدرت فلسفه دیگری نمی شناسد.
امام(ع) در آغاز نامه اش به مالک اشتر، برنامه و هدف یک مدیریت مقتدر را چنین ترسیم می کند:
«جبابة خراجها، و جهاد عدوها، و استصلاح اهلها، و عمارة بلادها.» (27)[27. همان، نامه 53. ]فراهم آوردن خراج، و پیکار کردن با دشمنان، و سامان دادن کار مردم و آباد کردن شهرها.
در این سخن، کاربری قدرت برای این امور روا دانسته شده است: ساماندهی اقتصاد و برقراری توازن مالی میان اقشار جامعه.
کسانی به حضرت سفارش می کردند: برای جدا نشدن مردانی از جبهه حق، کفه عدالت را سبک کند و حق بیش تری بر آنان از بیت المال در نظر بگیرد.
امام علی(ع) در پاسخ فرمود:
«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه، والله ما اطور به ما سمر سمیر.» (52)[52. همان، خطبه 126. ]مرا فرمان می دهید تا پیروزی و اقتدار را بجویم، به ستم کردن درباره آن که والی اویم؟ به خدا که نپذیرم تا جهان سرآید.
تمام نامههای ارسالی امام به کارگزارانش و دستور جنگها و اجرای حدود الهی همه نمونههای بارز اقتدار حضرت امیر علیهالسلام است.
جواب سوال سوم:
در پاسخ به این سوال شما (به صورت مختصر) باید زندگی امیر مومنان را به سه قسمت تقسیم کرد:
الف) دوران کودکی.ب) دوران جوانی.ج) دوران میانسالی.
الف) دوران کودکی.
ابوطالب، پدر امیرالمومنین علی (ع) از بزرگان قبیله قریش بود اما از لحاظ مالی تنگدست بود لذا پیامبر به عنوان کمک به ایشان حضرت علی(ع) را از همان کودکی از ابوطالب گرفت و نزد خود نگاه داشت. بنابر این با توجه به آنکه پدر امیرمومنان از افراد متمول نبود خود حضرت نیز در آن سنین از خانوادهای ثروتمند به شمار نمیآمد.
ب) دوران جوانی.
این دوران، مصادف با ایام رسالت پیامبر خدا(ص) بود. حضرت در این ایام تمام وقت خویش را در اختیار پیامبر بود. شغل ایشان در این ایام، کار کشاورزی[1] محدودی بود که فقط با آن امرار معاش مینمود و باقی ایام خود را وقف پیشبرد اسلام و انجام اوامر پیامبر خدا(ص) میکرد.[2] با پیشرفت اسلام و گسترش سرزمینهایی که توسط مسلمانان فتح میشد وضع عمومی مسلمانان (از جمله امیرالمومنین علی (ع) بهبود پیدا کرد.
ج) دوران میانسالی.
رحلت پیامبر خدا (ص) و غصب خلافت توسط ابوبکر و پس از آن عمر و عثمان حضرت را مجبور به خانهنشینی کرد. حضرت در این ایام تمام وقت خویش را صرف کار به خصوص امور کشاورزی مینمودند. آب گرانمایه ترین و یکی از پرارزشترین داراییها در بیابانهای سوزان شبه جزیره عربستان به شمار میآمد. حضرت (با توجه به فراغت بدست آمده برای ایشان) اقدام به حفر چاههای آب بسیاری نمود که تعدادی از آنها با گذشت زمان بسیار هنوز نیز مورد استفاده قرار میگیرند و به نام «آبار علی(ع)» یعنی چاهای آب امیرالمومنین علی (ع) در عربستان مشهورند.
علاوه بر حفر چاه حضرت زمینهای کشاورزی و باغهای بسیاری را ایجاد نمود. این کارها سود بسیاری را نصیب حضرت مینمود. اما با این حال این ثروت بسیار باعث آن نشد که حضرت دست از زندگی ساده خویش برداشته و رو به زندگی تجملاتی آورد.
این داستان طلحه و زبیر مشهور است که روزی از کنار امیرالمومنین گذشتند و با یکدیگر میگفتند که امیرالمومنین از اموال دنیا چیزی در دست ندارد. حضرت به کارگزاران خود دستور داد درآمد آن سال را تبدیل به سکه های نقره کرده در اتاقی جمع کنند. سپس حضرت آن دو را دعوت نموده و در حضور آنان در اتاق را گشود. موجی از سکهها به روی زمین ریخت. حضرت فرمود تمام این اموال بخشی از درآمد یکسال من است . آنگاه به اطرافیان خود دستور داد تمام آن اموال را بین مستمندان و در راه خدا هزینه کنند. داستانهای متعددی از ساده زیستی حضرت (در عین بینیازی و ثروت فراوان) در تاریخ نقل شده است. حتی حضرت زمانی که حکومت مسلمین را نیز به دست گرفت از این شیوه دست برنداشت.[3] به عنوان نمونه به این داستان توجه بفرمایید:
سوید بن غفلة نیز میگوید: در اواخر عمر امیرالمومنین علی (ع) و زمان حکومت و قدرت ایشان در کوفه بر وی وارد شدم در حالی که جلوی آن حضرت ظرف شیری بود که بوی ترشیدگی آن به مشام میرسید و در دست وی نان خشکیدهای دیدم که پوستههای درشت جو بر سطح آن آشکار بود. حضرت آن نان را میشکست و گاهی از زانوی خود برای شکستن آن کمک میگرفت. فضه را دیدم که ناظر بر کارهای او بود. گفتم: ای فضه از خدا در مورد این شیخ ترس ندارید؟ کاش آرد او را غربال میکردید. فضه در پاسخ گفت: میترسم که او ثواب ببرد و ما گناهکار شویم. از ما تعهد گرفته است که تا با او هستیم آرد او را غربال نکنیم. علی(ع) به او فرمود: چه میگوید؟ فضه پاسخ داد: از خودش بپرسید. من آنچه را که به فضه گفته بودم عرض کردم که کاش آرد را غربال میکردند. حضرت گریست و فرمود: پدر و مادرم فدای آن کسی(پیامبرخدا(ص)) که سه روز پیاپی از نان گندم سیر نخورد تا از دنیا جدا شد و هرگز آرد خود را غربال نکرد.[4]همچنین در روایتی آمده است که امیرالمومنین على(ع) با دسترنج خود یک هزار برده خرید و آزاد کرد.خلاصه آنکه: منابع در آمد حضرت زمینها و باغ های کشاورزی بود که حضرت با دست خود و در ایام خانهنشینی و غصب خلافت، ساخته بود. همچنین اموالی نیز به عنوان غنائم (که از فتح امپراطوریهای ایران و روم به دست میآمد) به ایشان میرسید.
اکثر اموال فوق در راه خدا مصرف میشد و خود حضرت زندگی بسیار سادهای داشنتد. به گونهای که پس از گذشت قرنها، هنوز نیز ساده زیستی ایشان زبانزد بسیاری از انسانهای آزاده جهان است.
روایاتى آمده که پیامبر خدا(ص) و امیرالمومنین على(ع) کشاورزى مى کردند و باغ داشتند. به عنوان مثال ر.ک: حر عاملی، وسایل الشیعه، جلد 12 ، صفحه 22 حدیث دوم، چهارم و پنجم از باب 9؛ حر عاملی، وسایل الشیعه، کتاب التجارة، ابواب مقدمات. در باب 10، حدیث سوم آمده است: «ما فى الاعمال شى ءٌ اَحبُّ الى اللّه من الزراعة و ما بَعَثَ اللّه ُ نبیّاً الاّ زرّاعاً الاّ ادریس فانّه کان خیّاطاً« چیزى براى خدا محبوب تر از کشاورزى نیست و خداوند جز ادریس که خیاط بود، همه پیامبران را کشاورز مبعوث ساخته است[2] .
وضع عمومی مسلمانانی که از مکه به مدینه مهاجرت کرده بودند به حدی خراب بود که برخی حتی توان سیر کردن شکم خویش را نداشتند از این رو تمام توان پیامبر و غالب اموال ایشان و امیرالمومنین صرف تامین جزیی از زندگی این عده میشد. [3] . پس از آن که حضرت از مدینه به کوفه نقل مکان فرمود زمینها را در اختیار برخی گذاشت تا بر روی آنها کار کنند. سود حاصل از این زمینها نیز خرج مستمندان و اموری از این قبیل می شد.[4] . ثقفی کوفی، الغارات، ج1، ص87 و ج2،ص706.
جواب سوال چهارم:
در خصوص همسران امام علی(ع): نخستین همسر امیرالمؤمنین علی علیه السلام که 9 سال تمام، تنها همسر امام به حساب می آمد، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بود. بعد از شهادت او، امام چند بار دیگر ازدواج فرمود که نام همسرانش از این قرار است:
امامة دختر ابوالعاص ؛ اسماء دختر عمیس ؛ فاطمه کلابیه، معروف به ام البنین؛ ام سعید دختر عروة بن مسعود ثقفی؛ خولة دختر جعفر بن قیس ؛ صهباء معروف به ام حبیب دختر ربیعه؛ لیلی دختر مسعود؛ یاة دختر امرء القیس ؛ ام شعیب مخزومیه ؛ هملاء دختر مسروق نهشیله ؛ هنگام شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، چهار تن از همسرانش زنده بودند: امامه، ام البنین، اسماء بنت عمیس، لیلی بنت مسعود.
فرزندان امام علی علیه السلام را 25 (و در روایات دیگر، 27، 33، یا 35) نفر دانستهاند، که نام برخی از آنان در تاریخ ثبت شده است:
از حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام: حسن، حسین، محسن، زینب و ام کلثوم
از خوله: محمد بن حنفیه
از ام البنین: عبدالله، جعفر اکبر ، عباس و عثمان
از ام حبیب: رقیه و عمر (دو قلو)
از اسماء: یحیی و محمد اصغر
از ام سعید: نفیسه، زینب صغری، رقیه صغری
از ام شعیب مخزومیه: ام الحسن و رمله
از هملاء: ابوبکر و عبدالله
از امامه: محمد اوسط
و از محیاة: خدیجه، ام هانی، تمیمه، میمونه و فاطمه.
منبع: دانشنامه امام علی بن ابیطالب(ع)، محمدی ری شهری، ج1، ص108