علت به کار نرفتن «قل» در سوره حمد
۱۳۹۲/۰۳/۲۳
–
۱۴۱ بازدید
خواهشمندم درباره دو پرسش زیر راهنمایی فرمایید. اینها را در محیط تبلیغی از بنده سوال کرده اند.۱- قرآن کلام خدا با بندگان است. در برخی موارد مثل سوره کافرون یا سوره ناس، وقتی خداوند می خواهد، بنده سخنی را بگوید، با کلمه (قل) شروع می شود. چرا در سوره حمد، علی رغم این که خداوند می خواهد کلامی را به بنده یاد دهد و بنده آن سخن را بگوید، عباراتی مثل: (ایاک نعبد و ایاک نستعین) و نظایر آن با کلمه (قل) شروع نمی شود؟ وقتی خدا با حضرت رسول(ص) سخن می گوید، چطور منطقی است که بفرماید: (اهدنا الصراط المستقیم) ؟ آیا برخی از حکمت های خدا از این روش بیان برای ما قابل احصا هست؟
۲- آیا در قرآن آیه نسخ شده ای داریم؟
از بذل توجه شما بسیار ممنونم. امیدوارم خداوند خیرتان بدهد.
پاسخ پرسش اول.لطفا به نکات زیر توجه کنید:
نکته اول.
قرآن در همه سوره ها و آیاتش می خواهد به بشریت علوم، معارف و حقایق ناب را تعلیم دهد و او را تربیت نماید اما در هر جا به اقضاء هدف متکلم، جایگاه کلام و مخاطب به روشی متوسل می شود که آن بهترین روش انتقال معنا و مقصود است، لذا تفاوت در شروع و اوج و ختم کلام را با توجه به آنها در آیات و سور شاهد هستیم.
نکته دوم.
قرآن کریم در برخی آیات و کلمات دارای وجوه مختلف معانی است، مثلا در سوره هایی که با «قل» شروع می شود و اصطلاحا جمله فعلیه است هم قابل حمل به پیامبر اکرم (ص) است هم به نفس همه ی انسانها .
در سوره مبارکه حمد که خلاصه معارف و اصول دین را در بر دارد و آموزش می دهد تا آیه ی «ایاک نعبد و ایاک نستعین » به اقضاء هدف متکلم، جایگاه کلام و مخاطب به معرفی پروردگار عالمیان(مبدأ) و اوصاف او و مالکیتش بر هستی و قیامت(معاد) ضمن بیان حمد و ستایش او می پردازد، و بعد از آیه مذکور تغییر لحن داده اصطلاحا از غیبت به خطاب وارد شده، و خود مخاطب حق جو را وارد میدان می کند تا ضمن علم و فهم راه و راهنما و موانع و دشمنان مسیر حرکت، از خدا بخواهد تا او را به راه راست و راهنمایان و نعمت داده شدگان خاص هدایت نماید.
و در آیه ی«ایاک نعبد و ایک نستعین.» علت این که با «قل» شروع نشده است چون هدف و ساختار کلام ایجاب می کرده لذا اصطلاحا با جمله اسمیه بیان شده و با تقدیم مفعول بر فعل همراه است که علاوه بر بیان اهمیت و تأکید مطلب، تصریح بیشتری از جملیه فعلیه بر مطلب دارد و معنای حصری را افاده می کند یعنی فقط و فقط خدای یگانه را می پرستیم و تنها او را به یاری می طلبیم.
نکته سوم.
هر چه باشد در رابطه با خدا و مقایسه با او، پیامبر (ص) مخلوق و مأمور خدا است و با هدایت او باید پیش برود و پیامبری و راهبری کند لذا با توجه به «نا» در « اهدنا الصراط المستقیم» که معنای جمع را می رساند، تعبیر آیه و در خواست آن، حضرت را نیز شامل می شود.
اما در مقایسه و در رابطه با ما انسانهای عادی، ما وظیفه داریم در همه حال به صراط مستقیم که همان سنت و سیره رسول خدا(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت است تمسک بجوییم و تبعیت کنیم.
جهت مطالعه و اطلاع بیشتر رجوع کنید به تفسیر المیزان؛ تفسیر تسنیم؛ تفسیر نومنه؛ تفسیر نور ذیل تفسیر سوره های حمد و چهار سوره شروع شده با «قل».
پاسخ پرسش دوم.
یکی از بحثهای مهم در حوزه علوم قرآنی همین بحث نسخ در قرآن است که اشاره فرمودید. اجازه بفرمایید در ابتدا مقدمه کوتاهی تقدیم کنیم.
یکى از مسائلى که از دیر زمان در مورد قرآن کریم وجود داشته است و دانشمندان «علم اصول» و «علوم قرآنى» به آن پرداخته اند، موضوع «نسخ» است. پدیده نسخ در قوانین بشرى با آن چه در قوانین آسمانى مطرح است، تفاوتى بنیادین و اساسى دارد. تغییرات مداوم و مستمرّى که در مقرّرات وضع شده توسط قانون گذاران مشاهده مى گردد، همگى ناشى از عدم وقوف و اطّلاع کامل بر جوانب امور و مسبوق به نوعى ناآگاهى به حوادث و امور زندگى است که با گذشت زمان بر انسان روشن مى گردد و با پدیدار شدن نقاط ضعف و آگاهى یافتن از کاستى ها و ناراستى ها، قانون گذار بشرى، اقدام به ترمیم، تکمیل، بازنگرى و یا نسخ قانون سابق مى نماید. تا آن جا که تاریخ به یاد دارد، انسان در وضع قوانین اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و سایر شؤون زندگى خویش، همواره در مسیرى متلاطم و رو به کمال قرار داشته است. اما قوانین الهى چگونه اند؟ آیا در قوانین صادر از منبع وحى نیز، تغییر و تبدیلى وجود دارد؟
پاسخ این سؤال مثبت است. اما باید توجه داشت که فلسفه تغییر و تبدیل در قانون الهى با فلسفه تغییر و تبدیل در قانون بشرى کاملا متفاوت است. در این مرحله، قانون گذار، که شارع مقدس است، با علم و آگاهى و احاطه کامل به همه جوانب امور، قوانین را به صورت تدریجى با رعایت حال و موقعیّت مردم وضع مى کند. میزان درجه کمال و ترقى و پیشرفت امّت ها، تناسب تامّ و تمامى با نوع قوانین مقرر براى آنها دارد. هر امتى قانونى خاص خود را مى طلبد تا از نردبان کمال بالا رود. حکمت نسخ در شرایع الهى نیز جز این نیست. نسخ در واقع پاسخى به نیازهاى ضرورى هر مکتب و برنامه عملى براى جوامع بشرى است.
اهمیّت بحث نسخ موقعى روشن مى گردد که پذیرفته شود در قرآن آیات منسوخه در کنار آیات محکمه (غیر منسوخه) وجود دارد. در این صورت براى یک محقّق معارف قرآنى ضرورت مى یابد تا آیات منسوخه را بشناسد و آن ها را از آیات محکمه جدا سازد. یک فقیه که در صدد استنباط احکام فقهى از قرآن مى باشد، یا یک متکلم که به دنبال دریافت معارف قرآنى مى باشد، باید توان تشخیص آیات محکمه را داشته باشد. یک فقیه در مقام فتوى و یک قاضى به هنگام صدور حکم، لازم است هوشیار باشد تا مبادا آیات منسوخه را مورد فتوى یا قضاء قرار داده باشد. (علوم قرآنى، مرحوم آیه الله معرفت، ص249)
مقصود از ناسخ و منسوخ در روایات معمولا، مفهوم عام آن مى باشد که شامل تخصیص عموم و تقیید اطلاق نیز مى گردد. بدین معنا که به هر حکم لاحق که در حکم سابق تغییر دهد، ناسخ مى گویند. خواه به کلى حکم سابق را برداشته باشد یا دایره شمول آن را کوتاه کرده باشد. پر روشن است که عمل به عام یا مطلق نیز پیش از فحص و یأس از مخصص یا مقیّد روا نمى باشد. همان گونه که عمل به منسوخ با وجود ناسخ نیز جایز نیست. (همان، ص250)
نفس وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن، سیر تدریجى و مراحل تشریع احکام را نشان مى دهد. این خود یک ارزش تاریخى- دینى است که مراحل تکامل شریعت را مى رساند.
اهمیّت شناخت نسخ و توجه به این امر، از سخن بزرگان دین به خوبى مشهود است. در مورد قرآن، که کتاب قانون اسلام است، آشنایى با ناسخ و منسوخ آن تأکید و توصیه شده است. (درسنامه علوم قرآنى، ص 391) ابو عبد الرحمن سلمى از امام على بن ابى طالب (علیه السلام) نقل مى کند که آن حضرت در برخورد با یک قاضى از او پرسید: «هل تعرف النّاسخ من المنسوخ؟ فقال: لا، فقال: هلکت و أهلکت؛ آیا ناسخ و منسوخ قرآن را مى شناسى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: خودت را هلاک نمودى و دیگران را به ورطه هلاکت افکندى.» (به نقل از تفسیر عیاشى، ج1، ص23).
نسخ پیاپى در یک شریعت نوبنیاد همانند نسخه هاى طبیب است که با شرایط و احوال مریض تغییر پیدا مى کند. نسخه دیروز در جاى خود مفید و نسخه امروز نیز در جاى خود مفید است. لذا خداوند در آیه 106 سوره مبارکه بقره می فرماید : « ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ ؛ هر حکمى را نسخ کنیم، یا آن را به [دست ] فراموشى بسپاریم، بهتر از آن، یا مانندش را مى آوریم مگر ندانستى که خدا بر هر کارى تواناست؟» هرگونه نسخ که صورت مى گیرد هر یک در جاى خود درست بوده و نسبت به شرایط رعایت اصلح شده است.
مرحوم آیه الله معرفت می فرمایند مقصود از «خیر منها أو مثلها» لحاظ دو حالت است: اگر حکم دیروز را نسبت به شرایط امروز بنگرى حکم امروز اصلح (خیر) است و اگر هر یک را در جاى خود بنگرى هر دو حکم همانندند، زیرا هر یک با شرایط متناسب خود توافق کامل دارد.
فرق میان نسخ و انساء در آن است که اگر حکم سابق هنوز زنده است ولى شرایط تغییر یافته و حکم جدیدى را مقتضى ساخته است، آن را نسخ مستقیم مى گوییم. اما اگر حکم سابق بر اثر گذشت زمان به دست فراموشى سپرده شده و از یادها رفته یا تحریف شده است، آن را «إنساء» مى نامیم، به این معنا که این حکم از یادها برده شده است.
خلاصه در آیه کریمه مى فرماید چه نسخ مستقیم صورت گیرد یا حکم سابق فراموش شده باشد و از نو حکم تازه آورده شود، در هر دو صورت رعایت اصلح شده است و آن چه به صلاح مردم است بر آنان عرضه مى شود. این آیه مى خواهد این شبهه را بزداید که در نسخ احکام یا شرایع هیچ گونه اشتباه یا تغییر در رأى که حاکى از پى بردن به ناروایى حکم سابق باشد رخ نداده است، بلکه هر یک در جاى خود روا مى باشد. (علوم قرآنى، مرحوم آیه الله معرفت، ص251)
البته بحث نسخ در قرآن بسیار وسیع تر از اینست که در این مختصر به آن اشاره شد. برای تکمیل بحث باید از شرایط نسخ ، حقیقت نسخ، تشابه نسخ و بدا و نیز انواع متصوّره نسخ در قرآن گفتگو شود که ما برای رعایت اختصار از پرداختن به این مباحث خودداری نموده شما را به کتابهای تدوین شده در علوم قرآنی که عمدتا بحث نسخ را دارند ارجاع می دهیم.
در پایان (برای تکمیل بحث در این سطح) فقط به ذکر یک شبهه و پاسخ آن اشاره می کنیم.
بیان شبهه: «نسخ» در تشریعیّات مانند «بدا» در تکوینیّات، به مفهوم واقعى آن بر خداوند مستحیل است، زیرا نسخ و بدا هر دو مفهومى یکسان دارند و آن «نشأة رأی جدید؛ پیدایش دیدگاه نوین» که از قبل پیش بینى نشده است. سپس با برخورد با موانع، تغییر رأى داده و تشریع یا تکوین جدیدى را آغاز مى کند. این معنا مستلزم جهل سابق است و با علم ازلى خداوندى منافات دارد!
پاسخ این شبهه این است که نسخ و بدا هر دو بر حسب ظاهر چنین مى نمایند. امّا در علم ازلى الهى همین تغییر فعلى پیش بینى شده بوده است، و فقط بر مردم پوشیده بوده و در موقع خود روشن مى گردد، و مردم چنین مى پنداشته اند که تغییر رأیى حاصل گشته است. مثلا تکلیفى که سابقا به گونه مطلق تشریع گردیده، بر حسب ظاهر (اطلاق ازمانى) گمان استمرار و تداوم مى رفت، که خداوند در وقت خود روشن ساخت که از اول مقیّد بوده و اجل زمانى داشته که بر مردم پوشیده بوده است و اکنون آشکار گشت. هم چنین- در مورد بدا- تغییراتى که در تکوینیّات داده مى شود، همه از قبل پیش بینى شده بوده، و در وقت خود روشن مى گردد. لذا نسخ و بدا، هر دو ظاهرى اند نه حقیقى. (برگرفته از علوم قرآنى تالیف آیه الله معرفت، ص270)
برای بحث های غیر تخصصی بحث نسخ می توانید به جلد اول تفسیر نمونه صفحه 388 به بعد و نیز جلد 10 صفحه 246 به بعد و جلد 11 صفحه 406 به بعد مراجعه فرمایید.
نکته اول.
قرآن در همه سوره ها و آیاتش می خواهد به بشریت علوم، معارف و حقایق ناب را تعلیم دهد و او را تربیت نماید اما در هر جا به اقضاء هدف متکلم، جایگاه کلام و مخاطب به روشی متوسل می شود که آن بهترین روش انتقال معنا و مقصود است، لذا تفاوت در شروع و اوج و ختم کلام را با توجه به آنها در آیات و سور شاهد هستیم.
نکته دوم.
قرآن کریم در برخی آیات و کلمات دارای وجوه مختلف معانی است، مثلا در سوره هایی که با «قل» شروع می شود و اصطلاحا جمله فعلیه است هم قابل حمل به پیامبر اکرم (ص) است هم به نفس همه ی انسانها .
در سوره مبارکه حمد که خلاصه معارف و اصول دین را در بر دارد و آموزش می دهد تا آیه ی «ایاک نعبد و ایاک نستعین » به اقضاء هدف متکلم، جایگاه کلام و مخاطب به معرفی پروردگار عالمیان(مبدأ) و اوصاف او و مالکیتش بر هستی و قیامت(معاد) ضمن بیان حمد و ستایش او می پردازد، و بعد از آیه مذکور تغییر لحن داده اصطلاحا از غیبت به خطاب وارد شده، و خود مخاطب حق جو را وارد میدان می کند تا ضمن علم و فهم راه و راهنما و موانع و دشمنان مسیر حرکت، از خدا بخواهد تا او را به راه راست و راهنمایان و نعمت داده شدگان خاص هدایت نماید.
و در آیه ی«ایاک نعبد و ایک نستعین.» علت این که با «قل» شروع نشده است چون هدف و ساختار کلام ایجاب می کرده لذا اصطلاحا با جمله اسمیه بیان شده و با تقدیم مفعول بر فعل همراه است که علاوه بر بیان اهمیت و تأکید مطلب، تصریح بیشتری از جملیه فعلیه بر مطلب دارد و معنای حصری را افاده می کند یعنی فقط و فقط خدای یگانه را می پرستیم و تنها او را به یاری می طلبیم.
نکته سوم.
هر چه باشد در رابطه با خدا و مقایسه با او، پیامبر (ص) مخلوق و مأمور خدا است و با هدایت او باید پیش برود و پیامبری و راهبری کند لذا با توجه به «نا» در « اهدنا الصراط المستقیم» که معنای جمع را می رساند، تعبیر آیه و در خواست آن، حضرت را نیز شامل می شود.
اما در مقایسه و در رابطه با ما انسانهای عادی، ما وظیفه داریم در همه حال به صراط مستقیم که همان سنت و سیره رسول خدا(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت است تمسک بجوییم و تبعیت کنیم.
جهت مطالعه و اطلاع بیشتر رجوع کنید به تفسیر المیزان؛ تفسیر تسنیم؛ تفسیر نومنه؛ تفسیر نور ذیل تفسیر سوره های حمد و چهار سوره شروع شده با «قل».
پاسخ پرسش دوم.
یکی از بحثهای مهم در حوزه علوم قرآنی همین بحث نسخ در قرآن است که اشاره فرمودید. اجازه بفرمایید در ابتدا مقدمه کوتاهی تقدیم کنیم.
یکى از مسائلى که از دیر زمان در مورد قرآن کریم وجود داشته است و دانشمندان «علم اصول» و «علوم قرآنى» به آن پرداخته اند، موضوع «نسخ» است. پدیده نسخ در قوانین بشرى با آن چه در قوانین آسمانى مطرح است، تفاوتى بنیادین و اساسى دارد. تغییرات مداوم و مستمرّى که در مقرّرات وضع شده توسط قانون گذاران مشاهده مى گردد، همگى ناشى از عدم وقوف و اطّلاع کامل بر جوانب امور و مسبوق به نوعى ناآگاهى به حوادث و امور زندگى است که با گذشت زمان بر انسان روشن مى گردد و با پدیدار شدن نقاط ضعف و آگاهى یافتن از کاستى ها و ناراستى ها، قانون گذار بشرى، اقدام به ترمیم، تکمیل، بازنگرى و یا نسخ قانون سابق مى نماید. تا آن جا که تاریخ به یاد دارد، انسان در وضع قوانین اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و سایر شؤون زندگى خویش، همواره در مسیرى متلاطم و رو به کمال قرار داشته است. اما قوانین الهى چگونه اند؟ آیا در قوانین صادر از منبع وحى نیز، تغییر و تبدیلى وجود دارد؟
پاسخ این سؤال مثبت است. اما باید توجه داشت که فلسفه تغییر و تبدیل در قانون الهى با فلسفه تغییر و تبدیل در قانون بشرى کاملا متفاوت است. در این مرحله، قانون گذار، که شارع مقدس است، با علم و آگاهى و احاطه کامل به همه جوانب امور، قوانین را به صورت تدریجى با رعایت حال و موقعیّت مردم وضع مى کند. میزان درجه کمال و ترقى و پیشرفت امّت ها، تناسب تامّ و تمامى با نوع قوانین مقرر براى آنها دارد. هر امتى قانونى خاص خود را مى طلبد تا از نردبان کمال بالا رود. حکمت نسخ در شرایع الهى نیز جز این نیست. نسخ در واقع پاسخى به نیازهاى ضرورى هر مکتب و برنامه عملى براى جوامع بشرى است.
اهمیّت بحث نسخ موقعى روشن مى گردد که پذیرفته شود در قرآن آیات منسوخه در کنار آیات محکمه (غیر منسوخه) وجود دارد. در این صورت براى یک محقّق معارف قرآنى ضرورت مى یابد تا آیات منسوخه را بشناسد و آن ها را از آیات محکمه جدا سازد. یک فقیه که در صدد استنباط احکام فقهى از قرآن مى باشد، یا یک متکلم که به دنبال دریافت معارف قرآنى مى باشد، باید توان تشخیص آیات محکمه را داشته باشد. یک فقیه در مقام فتوى و یک قاضى به هنگام صدور حکم، لازم است هوشیار باشد تا مبادا آیات منسوخه را مورد فتوى یا قضاء قرار داده باشد. (علوم قرآنى، مرحوم آیه الله معرفت، ص249)
مقصود از ناسخ و منسوخ در روایات معمولا، مفهوم عام آن مى باشد که شامل تخصیص عموم و تقیید اطلاق نیز مى گردد. بدین معنا که به هر حکم لاحق که در حکم سابق تغییر دهد، ناسخ مى گویند. خواه به کلى حکم سابق را برداشته باشد یا دایره شمول آن را کوتاه کرده باشد. پر روشن است که عمل به عام یا مطلق نیز پیش از فحص و یأس از مخصص یا مقیّد روا نمى باشد. همان گونه که عمل به منسوخ با وجود ناسخ نیز جایز نیست. (همان، ص250)
نفس وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن، سیر تدریجى و مراحل تشریع احکام را نشان مى دهد. این خود یک ارزش تاریخى- دینى است که مراحل تکامل شریعت را مى رساند.
اهمیّت شناخت نسخ و توجه به این امر، از سخن بزرگان دین به خوبى مشهود است. در مورد قرآن، که کتاب قانون اسلام است، آشنایى با ناسخ و منسوخ آن تأکید و توصیه شده است. (درسنامه علوم قرآنى، ص 391) ابو عبد الرحمن سلمى از امام على بن ابى طالب (علیه السلام) نقل مى کند که آن حضرت در برخورد با یک قاضى از او پرسید: «هل تعرف النّاسخ من المنسوخ؟ فقال: لا، فقال: هلکت و أهلکت؛ آیا ناسخ و منسوخ قرآن را مى شناسى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: خودت را هلاک نمودى و دیگران را به ورطه هلاکت افکندى.» (به نقل از تفسیر عیاشى، ج1، ص23).
نسخ پیاپى در یک شریعت نوبنیاد همانند نسخه هاى طبیب است که با شرایط و احوال مریض تغییر پیدا مى کند. نسخه دیروز در جاى خود مفید و نسخه امروز نیز در جاى خود مفید است. لذا خداوند در آیه 106 سوره مبارکه بقره می فرماید : « ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ ؛ هر حکمى را نسخ کنیم، یا آن را به [دست ] فراموشى بسپاریم، بهتر از آن، یا مانندش را مى آوریم مگر ندانستى که خدا بر هر کارى تواناست؟» هرگونه نسخ که صورت مى گیرد هر یک در جاى خود درست بوده و نسبت به شرایط رعایت اصلح شده است.
مرحوم آیه الله معرفت می فرمایند مقصود از «خیر منها أو مثلها» لحاظ دو حالت است: اگر حکم دیروز را نسبت به شرایط امروز بنگرى حکم امروز اصلح (خیر) است و اگر هر یک را در جاى خود بنگرى هر دو حکم همانندند، زیرا هر یک با شرایط متناسب خود توافق کامل دارد.
فرق میان نسخ و انساء در آن است که اگر حکم سابق هنوز زنده است ولى شرایط تغییر یافته و حکم جدیدى را مقتضى ساخته است، آن را نسخ مستقیم مى گوییم. اما اگر حکم سابق بر اثر گذشت زمان به دست فراموشى سپرده شده و از یادها رفته یا تحریف شده است، آن را «إنساء» مى نامیم، به این معنا که این حکم از یادها برده شده است.
خلاصه در آیه کریمه مى فرماید چه نسخ مستقیم صورت گیرد یا حکم سابق فراموش شده باشد و از نو حکم تازه آورده شود، در هر دو صورت رعایت اصلح شده است و آن چه به صلاح مردم است بر آنان عرضه مى شود. این آیه مى خواهد این شبهه را بزداید که در نسخ احکام یا شرایع هیچ گونه اشتباه یا تغییر در رأى که حاکى از پى بردن به ناروایى حکم سابق باشد رخ نداده است، بلکه هر یک در جاى خود روا مى باشد. (علوم قرآنى، مرحوم آیه الله معرفت، ص251)
البته بحث نسخ در قرآن بسیار وسیع تر از اینست که در این مختصر به آن اشاره شد. برای تکمیل بحث باید از شرایط نسخ ، حقیقت نسخ، تشابه نسخ و بدا و نیز انواع متصوّره نسخ در قرآن گفتگو شود که ما برای رعایت اختصار از پرداختن به این مباحث خودداری نموده شما را به کتابهای تدوین شده در علوم قرآنی که عمدتا بحث نسخ را دارند ارجاع می دهیم.
در پایان (برای تکمیل بحث در این سطح) فقط به ذکر یک شبهه و پاسخ آن اشاره می کنیم.
بیان شبهه: «نسخ» در تشریعیّات مانند «بدا» در تکوینیّات، به مفهوم واقعى آن بر خداوند مستحیل است، زیرا نسخ و بدا هر دو مفهومى یکسان دارند و آن «نشأة رأی جدید؛ پیدایش دیدگاه نوین» که از قبل پیش بینى نشده است. سپس با برخورد با موانع، تغییر رأى داده و تشریع یا تکوین جدیدى را آغاز مى کند. این معنا مستلزم جهل سابق است و با علم ازلى خداوندى منافات دارد!
پاسخ این شبهه این است که نسخ و بدا هر دو بر حسب ظاهر چنین مى نمایند. امّا در علم ازلى الهى همین تغییر فعلى پیش بینى شده بوده است، و فقط بر مردم پوشیده بوده و در موقع خود روشن مى گردد، و مردم چنین مى پنداشته اند که تغییر رأیى حاصل گشته است. مثلا تکلیفى که سابقا به گونه مطلق تشریع گردیده، بر حسب ظاهر (اطلاق ازمانى) گمان استمرار و تداوم مى رفت، که خداوند در وقت خود روشن ساخت که از اول مقیّد بوده و اجل زمانى داشته که بر مردم پوشیده بوده است و اکنون آشکار گشت. هم چنین- در مورد بدا- تغییراتى که در تکوینیّات داده مى شود، همه از قبل پیش بینى شده بوده، و در وقت خود روشن مى گردد. لذا نسخ و بدا، هر دو ظاهرى اند نه حقیقى. (برگرفته از علوم قرآنى تالیف آیه الله معرفت، ص270)
برای بحث های غیر تخصصی بحث نسخ می توانید به جلد اول تفسیر نمونه صفحه 388 به بعد و نیز جلد 10 صفحه 246 به بعد و جلد 11 صفحه 406 به بعد مراجعه فرمایید.