۱۳۹۲/۰۱/۲۴
–
۴۸۹ بازدید
علمای اسلام با استفاده از آیات و روایات، به این پرسش، پاسخ مناسب را داده اند. ما تنها به نظر ابن سینا در این خصوص اشاره کرده، به تحلیل آیات و روایات مى پردازیم.
علمای اسلام با استفاده از آیات و روایات، به این پرسش، پاسخ مناسب را داده اند. ما تنها به نظر ابن سینا در این خصوص اشاره کرده، به تحلیل آیات و روایات مى پردازیم. در دیدگاه ابن سینا موجبات ترس از مرگ یکى از امور زیر است:
1. با مرگ، حقیقت و زندگى [ظاهرى دنیایى ] آدمى برچیده مى شود.
2. اینکه نمى دانیم چه وقت مى میریم.
3. مرگ پدیده اى ناشناخته است و از آن تجربه اى نداریم و برایمان امرى مبهم است.
4. تجربه مرگ انفرادى و فردى است نه جمعى.
5. مرگ موجب جدایى انسان از متعلقات و دوستان و خویشاوندان مى شود.
6. با رسیدن مرگ، همه آرزوها و آمال بشرى بر باد مى رود.ابن سینا، ابو على، رسائل، رسالةالشفاء من خوف الموت، صص 346 -340.
ترس از مرگ در فرهنگ قرآنى و روایى، به اعتبار تفاوت انسان ها، علت هاى گوناگونى دارد. در یک منظر کلى، مى توان انسان ها را از این جهت – به تعبیر حضرت امام(ره) به سه گروه، ناقصان، متوسطان و کاملان تقسیم کرد. اما دلیل وحشت از مرگ در انسان هاى ناقص، این نکته ظریف است که انسان به حکم فطرت خود، حب به بقا و میل به جاودانگى دارد و از فنا، زوال و نیستى متنفر است. از این رو به عالمى که عالم حیات تلقى مى شود، عشق ورزیده و از عالمى که به پندار خود عالم نیستى است، تنفر دارد. بنابراین چنین افرادى به دلیل اینکه ایمان به عالم آخرت ندارند و قلوب شان به حیات ازلى وبقاى سرمدى، اطمینان نیافته است، به این دنیا علاقه مند و به حسب آن فطرت، از مرگ هراسان و گریزان اند. خداوند متعال، عقیده این گروه از انسان ها را چنین بیان مى کند: (إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ)؛مؤمنون (23)، آیه 37. «جز این زندگانى دنیاى ما چیزى نیست، مى میریم و زندگى مى کنیم و دیگر برانگیخته نخواهید شد». از این رو کافران که ایمان به حیات و عالم آخرت ندارند از مرگ وحشت دارند.بقره (2)، آیه 19. عامل ترس از مرگ در انسان هاى متوسط چیز دیگرى است.
متوسّطان – که ایمان شان به عالم آخرت و حیات قیامت کامل نیست – به دلیل غفلت از آخرت و عالم برتر و بالاتر و توجّه به امور دنیایى و تلاش در آبادانى آنها، از مرگ مى ترسند. امام صادق(ع) مى فرماید: « (روزى )مردى به سوى ابوذر آمده و پرسید: چرا ما از مرگ کراهت داریم؟(ابوذر در پاسخ ) فرمود: به دلیل آنکه شما دنیا را آباد کرده اید و آخرت را خراب. پس کراهت و( ترس)دارید که از آبادانى به سوى خرابى انتقال یابید».بحارالانوار، ج 6، ص 137، ح 42. ریشه این غفلت، یا متابعت از خواسته هاى نفسانى و مخالفت با حضرت حق است و یا آرزوهاى دراز. امام على(ع) مى فرماید: «… آیا کسى نیست که از گناه توبه کند، پیش از آنکه مرگش سر رسد؟… بدانید که شما در روزهایى به سر مى برید که فرصت ساختن برگ است، و از پس این، روزهاى مرگ است… شما را فرموده اند که بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر مى ترسم: دنبال هواى نفس رفتن، و آرزوى دراز در سر پختن».نهج البلاغه، خطبه 28، ص 29. به فرموده خداوند متعال، این گروه، از زندگى دنیا، ظاهرى مى شناسند و حال آنکه از آخرت غافل اند.؛(یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون)؛ روم (30)، آیه 7. استن این عالم اى جان غفلت است هوشیارى این جهان را آفت است هوشیارى زان جهان است و چو آن غالب آید پست گردد این جهان مثنوى معنوى، دفتر اول، ابیات 2066 و 2067. این متوسطان و غافلان، به حدى از مرگ غافل اند: که به تعبیر حضرت على(ع): «گویا مرگ را در دنیا به جز ما نوشته اند و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته اند و گویى آنچه از مردگان مى بینیم، مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى آیند، و آنان را در گورهاشان جاى مى دهیم و میراثشان را مى خوریم، پندارى؛ ما پس از آنان جاودان به سر مى بریم».نهج البلاغه، کلمات قصار 122، ص 382.
اما گروه سوم (انسان هاى کامل و مؤمنان مطمئن)، از مرگ کراهت ندارند؛ ولى از آن وحشت و خوف دارند. ترس آنان یک ترس مثبت و ارزشى است؛ چرا که خوف آنها از عظمت خداوند متعال است؛ نه مثل وحشت وابستگان به دنیاى مادى و دل دادگان به تعلقات آن. حضرت حق در قلب اولیاى الهى، تجلى کرده، موجب هیبت مشوب به شوق مى شود و در حقیقت هیبت و بزرگى خوف، از تجلّى عظمت و ادراک آن است. دل عاشقان خداوند متعال در هنگام ملاقات با حضرت حق – که با مرگ سرفصلى از آن آغاز مى شود – مى تپد و خائف مى گردد؛ ولى این خوف غیر از ترس هاى معمولى است.براى اطلاع تفصیلى از این موضوع ر.ک: خمینى، روح اللَّه، چهل حدیث، صص 303 – 307. ترس انسان هاى آن سویى از طول سفر، توشه کم و بزرگى و عظمت مقصد است.نهج البلاغه، کلمات قصار 77، ص 372. اینان مرگ را چون زندگى، امتحان بزرگ الهى مى داننداشاره به آیه «همان که مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید»؛ ملک (67)،آیه 2. و مى ترسند که از این آزمون، سربلند بیرون نیایند. هیچ مرده نیست پر حسرت زمرگ حسرتش آن است کِش کم بود برگ ورنه از چاهى به صحرا اوفتاد در میان دولت و عیش و گشاد زین مقام ماتم و ننگین مُناخ نقل افتادش به صحراى فراخ مقعد صدق و جلیسش حق شده رسته زین آب و گل آتشکده ور نکردى زندگانیى منیر یک دو دم ماندست مردانه بمیر مثنوى معنوى، دفتر پنجم، ابیات 176 – 177.
با این توضیحات اجمالى و مختصر، مشخص شد که اولا هر ترس و وحشت از مرگى، بد و منفى و هر خوفى از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ بر اثر غفلت و محدودیت نظر واندیشه به دنیاى مادى باشد، وحشتى منفى و نابخردانه است. اما اگر وحشت از مرگ، بر اساس خوف از عظمت حق تعالى و ترس از چگونگى رویارویى با خدا باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است. ثانیاً با تفاوت انسان ها و نوع نگرش ها، عوامل ترس از مرگ متفاوت و گوناگون خواهد بود. گاهى، عده اى از مرگ نمى هراسند و این عدم ترس، از سر شوق به دیدار یار است؛ حالتى که انسان کامل دارد. انسان هاى کامل در دو طرف خوف و رجا حرکت مى کنند و چون مرگ را مقدمه سعادت ابدى و دیدار محبوب مى دانند، از آن هراسى ندارند. اما چون خود را در برابر محبوب جهانیان کوچک و حقیر مى بینند و شایسته انعام و اکرام او نمى بینند، از عظمت او بیمناک اند. اما اگر کسى ادعا داشته باشد که از مرگ هراسى ندارد و نترسیدن او هم از سر عشق به لقاى خداوند متعال نیست، ادعایى بدون دلیل و دور از حقیقت است، زیرا هرگاه انسانى در خلوتگاه خود، به نسبت خود و مرگ بیندیشد، خالى از سه نوع ترس پیش گفته، نخواهد بود. اگر چنین فردى – که مدعى عدم وحشت از مرگ است – در معرض خطر جدى قرار گیرد، به صورتى که در شرف مرگ باشد، قطعاً از خود عکس العمل نشان خواهد داد و این نیست مگر به دلیل هراس از مرگ پس هر چند وى در گفتار انکار مى کند؛ اما در عمل و درون خود بدان اعتراف دارد. این نکته نیز نباید مورد غفلت قرار گیرد که توضیحات فوق درباره ترس از مرگ و نیز تفاوت روى آوردن چهره مرگ به مومنان و کافران، نشانگر آن است که از دیدگاه معارف قرآنى و روایى، انسان و اعمال، افکار، کردار و اوصافش نقش به سزایى در این مسأله مهم دارد؛ به نحوى که سعادت و شقاوت بشر از درون او مى جوشد و در واقع آدمى، باید از خود و کرده هایش هراسان باشد. آموزه هاى دینى نیز با ارائه حقیقت مرگ و توصیف ابعاد آن، مى خواهد نگرش انسان را به خود تغییر داده و تصحیح کند؛ یعنى، به او یاد دهد که در عین زندگى در جهان مادى و کوشش براى برطرف ساختن نیازهاى خود، دلبستگى و وابستگى به آنها نداشته باشد. ازاین رو ترس از مرگ در این حد و چارچوب، امرى ارزشى و مثبت خواهد بود. پس هر کس طبیب خویش است و با نوع نگرش و عملکرد خود، مى تواند ترس از مرگ را – که بر اثر غفلت و تنگ نظرى و محدودنگرى به عالم مادى در او پدیدار شده – به ترس از مرگى که راه را طولانى دیده و رویارویى با خداوند متعال را سخت مى بیند، مبدل سازد. ترس اول اگر بر جان آدمى سیطره پیدا کند، همین زندگى دنیوى را براى آدمى تیره و تار مى سازد. اما ترس دوم موجب تقویت و تهذیب نفس شده و انسان را به انجام دادن اعمال نیک و صالح – که از دیدگاه شریعت اسلامى گستره اى بس عظیم دارد – سوق مى دهد. پس چه خوب است دوباره در این حدیث شریف تأمل کنیم که امام صادق(ع) به مردى فرمود: «همانا تو، طبیب نفس خویشى، براى تو درد بیان شده و نشانه صحت و سلامتى معرفى و به دوا و درمان راهنمایى شده اى. پس بنگر که چگونه در اصلاح نفس خود قیام مى کنى».کافى، ج 2، کتاب ایمان و کفر، باب محاسبه عمل، ح 6 به نقل از: چهل حدیث، ص 306.
1. با مرگ، حقیقت و زندگى [ظاهرى دنیایى ] آدمى برچیده مى شود.
2. اینکه نمى دانیم چه وقت مى میریم.
3. مرگ پدیده اى ناشناخته است و از آن تجربه اى نداریم و برایمان امرى مبهم است.
4. تجربه مرگ انفرادى و فردى است نه جمعى.
5. مرگ موجب جدایى انسان از متعلقات و دوستان و خویشاوندان مى شود.
6. با رسیدن مرگ، همه آرزوها و آمال بشرى بر باد مى رود.ابن سینا، ابو على، رسائل، رسالةالشفاء من خوف الموت، صص 346 -340.
ترس از مرگ در فرهنگ قرآنى و روایى، به اعتبار تفاوت انسان ها، علت هاى گوناگونى دارد. در یک منظر کلى، مى توان انسان ها را از این جهت – به تعبیر حضرت امام(ره) به سه گروه، ناقصان، متوسطان و کاملان تقسیم کرد. اما دلیل وحشت از مرگ در انسان هاى ناقص، این نکته ظریف است که انسان به حکم فطرت خود، حب به بقا و میل به جاودانگى دارد و از فنا، زوال و نیستى متنفر است. از این رو به عالمى که عالم حیات تلقى مى شود، عشق ورزیده و از عالمى که به پندار خود عالم نیستى است، تنفر دارد. بنابراین چنین افرادى به دلیل اینکه ایمان به عالم آخرت ندارند و قلوب شان به حیات ازلى وبقاى سرمدى، اطمینان نیافته است، به این دنیا علاقه مند و به حسب آن فطرت، از مرگ هراسان و گریزان اند. خداوند متعال، عقیده این گروه از انسان ها را چنین بیان مى کند: (إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ)؛مؤمنون (23)، آیه 37. «جز این زندگانى دنیاى ما چیزى نیست، مى میریم و زندگى مى کنیم و دیگر برانگیخته نخواهید شد». از این رو کافران که ایمان به حیات و عالم آخرت ندارند از مرگ وحشت دارند.بقره (2)، آیه 19. عامل ترس از مرگ در انسان هاى متوسط چیز دیگرى است.
متوسّطان – که ایمان شان به عالم آخرت و حیات قیامت کامل نیست – به دلیل غفلت از آخرت و عالم برتر و بالاتر و توجّه به امور دنیایى و تلاش در آبادانى آنها، از مرگ مى ترسند. امام صادق(ع) مى فرماید: « (روزى )مردى به سوى ابوذر آمده و پرسید: چرا ما از مرگ کراهت داریم؟(ابوذر در پاسخ ) فرمود: به دلیل آنکه شما دنیا را آباد کرده اید و آخرت را خراب. پس کراهت و( ترس)دارید که از آبادانى به سوى خرابى انتقال یابید».بحارالانوار، ج 6، ص 137، ح 42. ریشه این غفلت، یا متابعت از خواسته هاى نفسانى و مخالفت با حضرت حق است و یا آرزوهاى دراز. امام على(ع) مى فرماید: «… آیا کسى نیست که از گناه توبه کند، پیش از آنکه مرگش سر رسد؟… بدانید که شما در روزهایى به سر مى برید که فرصت ساختن برگ است، و از پس این، روزهاى مرگ است… شما را فرموده اند که بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر مى ترسم: دنبال هواى نفس رفتن، و آرزوى دراز در سر پختن».نهج البلاغه، خطبه 28، ص 29. به فرموده خداوند متعال، این گروه، از زندگى دنیا، ظاهرى مى شناسند و حال آنکه از آخرت غافل اند.؛(یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون)؛ روم (30)، آیه 7. استن این عالم اى جان غفلت است هوشیارى این جهان را آفت است هوشیارى زان جهان است و چو آن غالب آید پست گردد این جهان مثنوى معنوى، دفتر اول، ابیات 2066 و 2067. این متوسطان و غافلان، به حدى از مرگ غافل اند: که به تعبیر حضرت على(ع): «گویا مرگ را در دنیا به جز ما نوشته اند و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته اند و گویى آنچه از مردگان مى بینیم، مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى آیند، و آنان را در گورهاشان جاى مى دهیم و میراثشان را مى خوریم، پندارى؛ ما پس از آنان جاودان به سر مى بریم».نهج البلاغه، کلمات قصار 122، ص 382.
اما گروه سوم (انسان هاى کامل و مؤمنان مطمئن)، از مرگ کراهت ندارند؛ ولى از آن وحشت و خوف دارند. ترس آنان یک ترس مثبت و ارزشى است؛ چرا که خوف آنها از عظمت خداوند متعال است؛ نه مثل وحشت وابستگان به دنیاى مادى و دل دادگان به تعلقات آن. حضرت حق در قلب اولیاى الهى، تجلى کرده، موجب هیبت مشوب به شوق مى شود و در حقیقت هیبت و بزرگى خوف، از تجلّى عظمت و ادراک آن است. دل عاشقان خداوند متعال در هنگام ملاقات با حضرت حق – که با مرگ سرفصلى از آن آغاز مى شود – مى تپد و خائف مى گردد؛ ولى این خوف غیر از ترس هاى معمولى است.براى اطلاع تفصیلى از این موضوع ر.ک: خمینى، روح اللَّه، چهل حدیث، صص 303 – 307. ترس انسان هاى آن سویى از طول سفر، توشه کم و بزرگى و عظمت مقصد است.نهج البلاغه، کلمات قصار 77، ص 372. اینان مرگ را چون زندگى، امتحان بزرگ الهى مى داننداشاره به آیه «همان که مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید»؛ ملک (67)،آیه 2. و مى ترسند که از این آزمون، سربلند بیرون نیایند. هیچ مرده نیست پر حسرت زمرگ حسرتش آن است کِش کم بود برگ ورنه از چاهى به صحرا اوفتاد در میان دولت و عیش و گشاد زین مقام ماتم و ننگین مُناخ نقل افتادش به صحراى فراخ مقعد صدق و جلیسش حق شده رسته زین آب و گل آتشکده ور نکردى زندگانیى منیر یک دو دم ماندست مردانه بمیر مثنوى معنوى، دفتر پنجم، ابیات 176 – 177.
با این توضیحات اجمالى و مختصر، مشخص شد که اولا هر ترس و وحشت از مرگى، بد و منفى و هر خوفى از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ بر اثر غفلت و محدودیت نظر واندیشه به دنیاى مادى باشد، وحشتى منفى و نابخردانه است. اما اگر وحشت از مرگ، بر اساس خوف از عظمت حق تعالى و ترس از چگونگى رویارویى با خدا باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است. ثانیاً با تفاوت انسان ها و نوع نگرش ها، عوامل ترس از مرگ متفاوت و گوناگون خواهد بود. گاهى، عده اى از مرگ نمى هراسند و این عدم ترس، از سر شوق به دیدار یار است؛ حالتى که انسان کامل دارد. انسان هاى کامل در دو طرف خوف و رجا حرکت مى کنند و چون مرگ را مقدمه سعادت ابدى و دیدار محبوب مى دانند، از آن هراسى ندارند. اما چون خود را در برابر محبوب جهانیان کوچک و حقیر مى بینند و شایسته انعام و اکرام او نمى بینند، از عظمت او بیمناک اند. اما اگر کسى ادعا داشته باشد که از مرگ هراسى ندارد و نترسیدن او هم از سر عشق به لقاى خداوند متعال نیست، ادعایى بدون دلیل و دور از حقیقت است، زیرا هرگاه انسانى در خلوتگاه خود، به نسبت خود و مرگ بیندیشد، خالى از سه نوع ترس پیش گفته، نخواهد بود. اگر چنین فردى – که مدعى عدم وحشت از مرگ است – در معرض خطر جدى قرار گیرد، به صورتى که در شرف مرگ باشد، قطعاً از خود عکس العمل نشان خواهد داد و این نیست مگر به دلیل هراس از مرگ پس هر چند وى در گفتار انکار مى کند؛ اما در عمل و درون خود بدان اعتراف دارد. این نکته نیز نباید مورد غفلت قرار گیرد که توضیحات فوق درباره ترس از مرگ و نیز تفاوت روى آوردن چهره مرگ به مومنان و کافران، نشانگر آن است که از دیدگاه معارف قرآنى و روایى، انسان و اعمال، افکار، کردار و اوصافش نقش به سزایى در این مسأله مهم دارد؛ به نحوى که سعادت و شقاوت بشر از درون او مى جوشد و در واقع آدمى، باید از خود و کرده هایش هراسان باشد. آموزه هاى دینى نیز با ارائه حقیقت مرگ و توصیف ابعاد آن، مى خواهد نگرش انسان را به خود تغییر داده و تصحیح کند؛ یعنى، به او یاد دهد که در عین زندگى در جهان مادى و کوشش براى برطرف ساختن نیازهاى خود، دلبستگى و وابستگى به آنها نداشته باشد. ازاین رو ترس از مرگ در این حد و چارچوب، امرى ارزشى و مثبت خواهد بود. پس هر کس طبیب خویش است و با نوع نگرش و عملکرد خود، مى تواند ترس از مرگ را – که بر اثر غفلت و تنگ نظرى و محدودنگرى به عالم مادى در او پدیدار شده – به ترس از مرگى که راه را طولانى دیده و رویارویى با خداوند متعال را سخت مى بیند، مبدل سازد. ترس اول اگر بر جان آدمى سیطره پیدا کند، همین زندگى دنیوى را براى آدمى تیره و تار مى سازد. اما ترس دوم موجب تقویت و تهذیب نفس شده و انسان را به انجام دادن اعمال نیک و صالح – که از دیدگاه شریعت اسلامى گستره اى بس عظیم دارد – سوق مى دهد. پس چه خوب است دوباره در این حدیث شریف تأمل کنیم که امام صادق(ع) به مردى فرمود: «همانا تو، طبیب نفس خویشى، براى تو درد بیان شده و نشانه صحت و سلامتى معرفى و به دوا و درمان راهنمایى شده اى. پس بنگر که چگونه در اصلاح نفس خود قیام مى کنى».کافى، ج 2، کتاب ایمان و کفر، باب محاسبه عمل، ح 6 به نقل از: چهل حدیث، ص 306.