خانه » همه » مذهبی » علت حرمت شرک و تکبر

علت حرمت شرک و تکبر


علت حرمت شرک و تکبر

۱۳۹۲/۱۰/۰۵


۹۲۹ بازدید

علت حرمت شرک و تکبر جیست؟


برای فهمیدن علت حرمت این دو، تحقیقهایی که پیرامون تکبر وغرور وشرک شده است را با دقت بررسی می کنیم:
الف )   مفهوم غرور
«راغب » در کتاب «مفردات » واژه «غرور» (به فتح غین که معنی وصفی دارد) را به معنی هر چیزی که انسان را می فریبد و در غفلت فرومی برد خواه مال و مقام باشد یا شهوت و شیطان تفسیر می کند.
در «صحاح اللغة »«غرور» به معنی اموری که انسان را غافل می سازد و می فریبد (خواه مال و ثروت باشد یا جاه و مقام یا علم و دانش و غیر آن) تفسیر شده است.
بعضی از ارباب لغت – به گفته «طریحی » در «مجمع البحرین » گفته اند: «غرور چیزی است که ظاهر جالب و دوست داشتنی دارد ولی باطنش ناخوشایند و مجهول و تاریک است ».
در کتاب «التحقیق فی کلمات قرآن الکریم » بعد از نقل کلمات ارباب لغت چنین آمده است: «ریشه اصلی این واژه به معنی حصول غفلت به سبب تاثیر چیز دیگری در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فریب و نیرنگ و نقصان و شکست و… می باشد».در «المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء» که از بهترین کتب اخلاق محسوب می شود چنین می خوانیم: «غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزی که موافق هوای نفس و تمایل طبع انسانی است و ناشی از اشتباه انسان یا فریب شیطان است و هر کس گمان کند آدم خوبی است(و نقطه ضعفی ندارد) خواه از نظر مادی یا معنوی باشد و این اعتقاد از پندار باطلی سرچشمه بگیرد آدم شروری است و غالب مردم خود را آدم خوبی می دانند در حالی که در اشتباهند بنابراین اکثر مردم شرورند، هر چند شکل غرور آنها و درجه آن متفاوت است ». (1)
در تفسیر نمونه در معنی این واژه چنین آمده است: «غرور» بر وزن(جسور) صیغه مبالغه به معنی موجود فوق العاده فریبنده است و شیطان را از این رو «غرور» می گویند که انسان را با وسوسه های خود فریب می دهد و غافل می سازد و در حقیقت بیان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان یا کتاب فریبنده، هر مقام وسوسه گر و هر موجودی که انسان را گمراه سازد در مفهوم وسیع «غرور» داخل است.
غرور در قرآن مجید
این واژه در قرآن مجید کرارا به کار رفته و در آیات دیگری گرچه این واژه دیده نمی شود ولی مفهوم و محتوای آن را در بر دارد، در آیات زیر دقت کنید:
1- …قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین (سوره اعراف،آیه 12)
2- و نادی فرعون فی قومه قال یا قوم الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی افلاتبصرون × ام انا خیر من هذا الذی هو مهین و لایکاد یبین (سوره زخرف،آیات 52-51)
3- ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فی دینهم ما کانوا یفترون (سوره آل عمران،آیه 24)
4- فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن (سوره فجر،آیه 15)
5- یا ایها الناس… ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور (سوره لقمان،آیه 33)
ترجمه
1- (خداوند به شیطان) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟!» گفت: «من از او بهترم! مرا از آتش آفریده ای و او را از گل »!
2- فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی بینید؟! – مگر نه این است که من از این مردی که از خانواده و طبقه پستی است و هرگز نمی تواند فصیح سخن بگوید بهترم؟!
3- این عمل آنها(یهود) به خاطر آن است که می گفتند: «آتش(دوزخ) جز چند روزی به ما نمی رسد(و کیفر ما به خاطر امتیازی که بر اقوام دیگر داریم بسیار محدود است) این افترا(و دروغی که به خدا بسته بودند) آنها را در دینشان مغرور ساخت(و گرفتار انواع گناهان شدند)».
4- اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد(مغرور می شود) و می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است »!
5- ای مردم!… به یقین وعده الهی حق است، پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد و مبادا(شیطان) فریبکار شما را به(کرم) خدا مغرور سازد!
  تفسیر و جمع بندی
نخستین جرقه های غرور همان طوری که اشاره شد در آغاز آفرینش انسان و در چهره شیطان دیده شد و همان گونه که در اولین آیه مورد بحث آمده هنگامی که خداوند به او خطاب کرد «چه چیز تو را مانع شد از اینکه بر آدم سجده کنی هنگامی که به تو فرمان دادم »، (قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک…) (2)
«شیطان(با لحنی غرور آمیز) گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفریده ای او را از گل »، (قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین) (3)
آری حجاب غرور و خودبینی چنان بر چشم بصیرت او افتاد که به او اجازه نداد راه سعادت خود را که فرمان صریح خداست ببیند و در پرتگاه عصیان سقوط کرد و برای همیشه مطرود و ملعون شد، بنابراین می توان گفت: همان گونه که پیشوای مستکبران جهان ابلیس است پیشوای مغروران عالم نیز اوست و این دو، یعنی «غرور» و «استکبار»، لازم و ملزوم یکدیگرند!
ابلیس بر اثر غرور و استکبار نتوانست برتری خاک را بر آتش و برتری توبه را بر لجاجت و اصرار بر گناه دریابد، گام در بیراهه گذارد و همچنان در بیراهه سرگردان است.
در آیه بعد به داستان نوح یعنی نخستین پیامبر اولوا العزم می رسیم که به خوبی نشان می دهد یکی از عوامل مهم سرپیچی قوم او در برابر ارشادهای دلسوزانه اش همان صفت رذیله «غرور» بود، می فرماید: «اشراف کافر قومش(در برابر دعوت او) گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی بینیم و کسانی را که از تو پیروی کرده اند جز گروهی فرومایه و اراذلی ساده لوح نمی یابیم! و فضیلتی برای شما نسبت به خود مشاهده نمی کنیم بلکه شما را جمعی دروغگو گمان می کنیم »، (فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین) (4)
معمولا انسانها از ضررهای احتمالی به حکم عقل پرهیز دارند، ولی این قوم مغرور با اینکه آثار حقانیت را در معجزات نوح می دیدند و احتمال مجازات الهی بسیار قوی بود، نه تنها اعتنایی نداشتند بلکه نوح را تشویق به درخواست عذاب الهی می کردند!
آری همان غروری که حجاب شیطان شد حجاب قوم نوح گردید و سرانجام در چنبر عذاب الهی گرفتار شدند و ریشه آنها قطع شد. این است سرنوشت مغروران در تمام طول تاریخ.
تاریخ بنی اسرائیل نشان می دهد که از گناهکارترین و سرکش ترین اقوام بوده اند و یکی از دلایل عمده آن همان غرور و نخوت آنها بوده است. متاسفانه هنوز گروهی از آنها به نام صهیونیست ها از باده غرور سرمستند و هر روز مرتکب جنایات تازه ای می شوند که چهره تاریخشان را سیاه تر از سابق می کند.آنها همه چیز را برای خودشان می خواهند و برای دیگران حقی قائل نیستند خود را قوم برتر می شمرند و دیگران را با دیده حقارت می نگرند.
نتیجه نهایی
از مجموع آیات بالا به دست می آید که مساله غرور و نخوت  ، درتمام دورانهای تاریخ و عصر انبیای پیشین تا امروز، یکی از سرچشمه های اصلی و خطرناک فساد و انحراف و کفر و نفاق بوده است، مطالعه در این آیات نشان می دهد که تا چه حد این صفت رذیله مایه بدبختی گروه عظیمی از انسانها و جوامع بشری می شود و اگر هیچ دلیلی بر زشتی این رذیله اخلاقی جز همین آیات نباشد کافی است.
1- نکوهش غرور در روایات اسلامی
مذمت از این خوی زشت در احادیث اسلامی نیز بازتاب گسترده ای دارد:
1- در حدیثی از امام امیرمؤمنان(ع) می خوانیم: «سکر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سکر الخمور!; مستی غفلت و غرور از مستی شراب طولانی تر است ». (5)
2- در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «جماع الشر فی الاغرار بالمهل و الاتکال علی العمل; کانون بدی ها در مغرور شدن به مهلت الهی و اعتماد بر اعمال(ناچیز) است ». (6)
انسان عمل خیر ناچیزی انجام می دهد و به وسیله آن خود را اهل نجات می داند و آزادی بی قید و شرطی برای خود قائل است یا اینکه گناهانی از او سر زده و مهلت پروردگار سبب غرورش می شود.
3- در حدیث دیگری از آن حضرت می بینیم غرور ضد عقل شمرده شده است، می فرماید: «لایلقی العاقل مغرورا; آدم عاقل هرگز مغرور دیده نمی شود». (7)
4- در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم که غرور، انسان را در انبوهی از خیالات گرفتار می سازد و اسباب نجات را از او قطع می کند: «من غره السراب تقطع به الاسباب!; کسی که سراب ها او را فریب دهد و مغرور سازد اسباب(نجات) از او قطع می شود»! (8)
5- همان امام بزرگوار در تعبیر زیبای دیگری در باره گروهی از منحرفان می فرماید: «زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور; آنها بذر فجور و گناه را افشاندند و با آب غرور و فریب آن را آبیاری کردند و محصول آن را که بدبختی و هلاکت بود درو کردند»! (9)
2- اسباب غرور
بعضی از بزرگان علم اخلاق گفته اند غرور از صفات زشتی است که هر گروهی به نوعی به آن گرفتارند هر چند اسباب و درجات غرور آنها مختلف است.اسباب غرور و خودبینی بسیار زیاد است و مغروران گروه های مختلفی هستند:
مغروران به علم و دانش و آنها کسانی هستند که وقتی به مقامی از علم می رسند غرور و خودبینی بر آنها عارض می شود، جز افکار خویشتن را نمی بینند و برای افکار دیگران ارزشی قائل نیستند، گاه خود را از مقربان الهی می پندارند و قطعا اهل نجات! اگر کسی کمترین انتقادی از آنها کند ناراحت می شوند و از همه انتظار احترام و پذیرش و قبول را دارند!
گاه می شود که افراد کم ظرفیت با فراگرفتن علم ناچیزی و خواندن کتاب و یا کتابهایی بر مرکب غرور سوار می شوند و خود را شکننده صد قفل و صد زنجیر می دانند چرا که تنها صرف میر میر را خوانده اند! و این بدترین نوع غرور است که عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمی ساقط می کند و هم از جهت ارزش اجتماعی!
در حدیثی از رسول خدا(ص) می خوانیم که به ابن مسعود فرمود: «یابن مسعود! لاتغترن بالله و لاتغترن بصلاحک و علمک و عملک و برک و عبادتک; ای ابن مسعود! به(کرم) خدا مغرور نشو و همچنین به صالح بودن و علم و عمل و نیکوکاری و عبادت هایت »! (10) در این حدیث به عوامل دیگر غرور از جمله اعمال صالح، انفاق در راه خدا و عبادات اشاره شده که هر کدام از آنها می تواند عاملی برای مستی غرور گردد.
افراد صالح کم ظرفیتی را می بینیم که هرگاه توفیق انجام عبادات یا اعمال نیکی پیدا می کنند ناگهان بر مرکب غرور سوار شده و خود را اهل نجات و سعادت می شمرند و همه مردم در نظرشان کوچک می شوند و همین امر باعث هلاکتشان می گردد.
یکی دیگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و کرم و مغفرت خداست، افرادی هستند که بی محابا و جسورانه گناه می کنند، هنگامی که از آنها سؤال شود این چه کار زشتی است که شما انجام می دهید؟ می گویند: خداوند کریم و غفور و رحیم است، خدایی را که ما می شناسیم از آن بالاتر است که گناهان این بنده ناچیز را به رخ او بکشد و به خاطر آن ما را مجازات کند، اصولا اگر ما گناه نکنیم عفو و کرم خدا چه می شود؟ این گونه افکار انحرافی و سخنان غیر منطقی جرات آنها را در گناه بیشتر می کند و باعث سقوط و هلاکتشان می شود!
به همین دلیل در قرآن و روایات اسلامی از این نوع غرور شدیدا نهی شده است در آیه 6 سوره انفطار می خوانیم: «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم; ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است »؟
امیرمؤمنان(ع) در تفسیر این آیه می فرماید: «یا ایها الانسان ما جراک علی ذنبک؟ و ما غرک بربک؟ و ما انک بهلکة نفسک؟!; ای انسان! چه چیز تو را بر گناهت جرات داده؟ و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و چه چیز تو را به هلاکت خویشتن علاقه مند کرده است ». (11)
فرق است بین کسی که گناه می کند و جسور است و گویی خود را طلبکار می داند و بین کسی که گناهی از او سرزده و شرمنده است و امید به رحمت حق دارد، اولی بر مرکب غرور سوار است و دومی دست به دامن لطف پروردگار زده است. جهل و نادانی یکی دیگر از اسباب غرور است، همان گونه که علم و دانش گاه سبب غرور می شود جهل و نادانی نیز در بسیاری از جاهلان سبب غرور است. در حدیثی از امیرمؤمنان می خوانیم: «من جهل اغر بنفسه و کان یومه شرا من امسه; کسی که جاهل است مغرور به خویشتن می شود و امروزش بدتر از دیروز اوست »! (12)
دیگر از اسباب غرور که گروه زیادی را در کام خود فرو برده است دنیا و زرق و برق دنیا، مال، مقام، جوانی، زیبایی و قدرت است. افراد کم ظرفیت همین که به یکی از این امور نایل شوند فراموش می کنند که اینها عاریتی است و همیشه در معرض زوال و نابودی قرار دارد. این فراموشی سبب خودبینی و غرور آنها می شود و این غرور آنها را از خدا دور و به شیطان نزدیک و آلوده به انواع گناهان می سازد.
در حدیثی از امیرمؤمنان علی(ع) می خوانیم: «الدنیا حلم و الاغترار بها ندم; دنیا خواب و خیالی بیش نیست و مغرور شدن به آن سبب پشیمانی است »! (13)
3- علایم و نشانه های غرور
نشانه های غرور گاهی بسیار آشکار است به گونه ای که انسان در نخستین برخورد به آن پی می برد و می فهمد که فلان شخص گرفتار غرور و خودبینی است. بی اعتنایی به مردم، بی توجهی به حلال و حرام الهی، رعایت نکردن ادب با بزرگان و ترک محبت با دوستان و بستگان، بی رحمی نسبت به زیردستان، ذکر سخنان ناموزون و دور از ادب، سر دادن خنده و قهقهه بلند، دویدن در حرف دیگران، نگاه های تحقیرآمیز به صالحان و پاکان و عالمان و همچنین راه رفتن به صورت غیر متعارف، پا را به زمین کوبیدن، شانه هها را تکان دادن، نگاه های غیر متعارف به زمین و آسمان نمودن و حتی گاهی کارهای دیوانگان را انجام دادن اینها همه از نشانه های غرور است. ولی گاه حالت غرور مخفی است و به این سادگی خود را نشان نمی دهد بلکه با دقت می توان به وجود چنین صفتی در خویشتن و یا دیگران پی برد. مانند اینکه بعضی افراد پس از مدت کوتاهی درس استاد را رها می کنند و خود را مستغنی و بی نیاز می دانند، یا مانند کسی که علاقه شدیدی در خود به انزوا و گوشه گیری از مردم احساس می کند و ممکن ست بهانه آن را آلوده نشدن به مجالس غیبت و گناه و مانند آن ذکر کند در حالی که با دقت می یابیم که عامل اصلی، غرور و خود بزرگ بینی است. خود را پاک، آگاه و مؤمن می پندارد و دیگران را ناقص و آلوده.
آری نه تنها غرور، بلکه بسیاری از صفات رذیله گاهی در زوایای روح انسان پنهان می شوند و خود را به صورت فضایل نشان می دهند، به گونه ای که تشخیص آن جز برای اساتید هوشیار اخلاق میسر نیست.
  4- آثار و پیامدهای فردی و اجتماعی غرور
در میان صفات رذیله شاید کمتر صفتی به اندازه غرور زیان آور و مرگبار باشد.پیامدهای غرور تمام زندگی انسان را تحت تاثیر خود قرار می دهد و دنیا و آخرت را تباه می کند. از میان آثار زیانبار غرور به امور زیر می توان اشاره کرد:
1- غرور، حجاب ضخیمی بر عقل و فهم انسان می فکند و او را از درک حقایق بازمی دارد و به او اجازه نمی دهد خود و دیگران را آنچنان که هست و هستند بشناسد و حوادث اجتماعی را درست ارزیابی کرده در برابر آنها موضع صحیح بگیرد. از امیرمؤمنان علی(ع) خواندیم: «مستی غرور از مستی شراب هم سخت تر است!» این مستی همان حجاب غرور است.
2- غرور مایه شکست در زندگی و سبب عقب افتادگی است،یک لشکر مغرور به سادگی جنگ را می بازد،یک سیاستمدار مغرور به آسانی زمین می خورد،یک محصل مغرور در امتحانات رفوزه می شود،یک ورزشکار مغرور بازی را به حریف می بازد و بالاخره یک مسلمان مغرور خود را گرفتار قهر و غضب الهی می سازد. تعبیربه   «قاتلات الغرور» درروایات اسلامی ممکن است اشاره به همین معنی باشد.
3- غرور تکامل انسان را متوقف می سازد، بلکه مایه انحطاط و عقب گرد او می شود; زیرا هنگامی که انسان مغرور می شود نقایص خود را نمی بیند و کسی که احساس نقصان نکند به دنبال کمال نمی رود.
آنچه در حدیث امیرمؤمنان که می فرمود: «کسی که جاهل باشد مغرور می شود و امروز او از دیروزش بدتر است » اشاره به همین نکته مهم است.
4- غرور سبب فساد و تباهی عمل می شود، زیرا در انجام آن دقتی به خرج نمی دهد و همین امر کار او را خراب می کند، یک جراح مغرور ممکن است بیمار خود را در کام مرگ فروبرد و یا حد اقل ناقص سازد، یک راننده مغرور گرفتار تصادف های زیانبار می شود، همچنین یک مؤمن مغرور گرفتار ریاء و عجب و سایر اموری که عمل را فاسد می کند می شود; در حدیثی از امیرمؤمنان(ع) می خوانیم: «غرور الامل یفسد العمل; غرور ناشی از آرزوها، سبب فساد عمل می شود». (14)
5- غرور مانع از عاقبت اندیشی است، چنانکه در حدیثی از امیرمؤمنان آمده است: «لم یفکر فی عواقب الامور من وثق بزور الغرور; کسی که اعتماد بر غرور و باطل کند از تفکر در عاقبت کارها باز می ماند». (15)
6- غرور غالبا سبب ندامت و پشیمانی می شود، چرا که انسان نمی تواند ارزیابی صحیحی از خود و دیگران را داشته باشد و در محاسبات خود در حرکت فردی و اجتماعی گرفتار اشتباه می شود و همین امر او را به ندامت و پشیمانی می کشاند، در همین زمینه در حدیث امیرمؤمنان(ع) می خوانیم: «دنیا خواب و خیالی بیش نیست و مغرور شدن به آن موجب پشیمانی است ». (16)
7- در یک جمله می توان گفت: افراد مغرور در دنیا و آخرت تهیدست و بیچاره اند، چنانکه در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «المغرور فی الدنیا مسکین فی الآخرة، مغبون لانه باع الافضل بالادنی; انسان مغرور در دنیا مسکین و بیچاره است و در آخرت مغبون; چرا که متاع برتر را به متاع پست تر فروخته است ». (17)
5- طرق درمان غرور
از آنجا که غرور غالبا ناشی از جهل و عدم شناخت خویشتن و قدر و منزلت انسان در پیشگاه خداست نخستین گام درمان این بیماری اخلاقی شناخت خویشتن و معرفت پروردگار و نیز شناخت لیاقت ها و شایستگی ها در انسانهای دیگر است.
اگر انسان به گذشته خویش برگردد که طفلی بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آینده خویش بنگرد که پیر و ناتوان و از کار افتاده می شود و اگر چند روزی قدرت، مال، ثروت، جوانی و زیبایی دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضرب المثل معروف «به مالت نناز که به شبی از بین می رود و به جمالت نناز که به تبی از بین می رود!» همه اینها آسیب پذیر است. و نیز اگر به تاریخ پیشینیان بنگرد و سرعت زوال قدرت ها و از میان رفتن اموال و نابودی امکانات با خبر شود هرگز مست غرور نخواهد شد.
چگونه انسان به عملش مغرور شود و حال آنکه ممکن است با ضربه ای که به مغز او تصادفا وارد شود نه تنها همه علومش را فراموش کند حتی نام خود را نیز فراموش کند؟! چگونه به اموالش مغرور گردد در حالی که با یک نوسان بازار و پیش آمدن یک حادثه مهم اجتماعی، سیاسی و یا نظامی نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلکه بدهی زیادی به بار آورد؟! چگونه به قدرتش بنازد در حالی که ممکن است فردا آن را از دست دهد و پشت میله های زندان باشد!
به هر حال آنچه انسان را از مرکب غرور پایین می کشد و به مستی غرور پایان می دهد شناخت خویشتن و اوضاع جهان و بی اعتباری و شدت دگرگونی احوال آن است.
قرآن مجید به مغروران خطاب می کند و با این سخن بیدارگر به آنها هشدار می دهد، می فرماید: «اولم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم کانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها و جائتهم رسلهم بالبینات فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون; آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنها بودند چگونه بود؟ آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را(برای زراعت و آبادی) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند عمران نمودند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند(اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند) خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، آنها به خودشان ستم می کردند». (18) شبیه همین معنی در سوره غافر آیه 21 و 82 نیز آمده است.
اگر انسان درست به جسم و روح و امکانات خود توجه کند که چقدر آسیب پذیرند و چگونه حوادث کوچک می توانند زندگی او را بر هم زنند، هرگز مست و مغرور نمی شود، امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: «مسکین بن آدم مکتوم الاجل، مکنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة; بیچاره آدمیزاد! سرآمد زندگیش نامعلوم، علل بیماریش ناپیدا و اعمالش ثبت و ضبط می شود، پشه ای او را می آزارد و گلوگیر شدن آب یا غذایی او را می کشد و عرق مختصری او را متعفن و بدبو می سازد»! (19)
در حالات «ایاز» وزیر معروف مقتدر سلطان محمود غزنوی نقل کرده اند که همه روز در اطاق مخصوصی می رفت و در را می بست و بعد از لحظاتی بیرون می آمد، بینندگان تعجب کردند که در این اطاق چه سری نهفته است که همه روز «ایاز» به آن سرکشی می کند، بعد از تحقیق معلوم شد لباس دوران چوپانیش را در آنجا گذارده و همه روز به آنجا می رود و به آن نگاه می کند و می گوید: ایاز تو چوپان بودی! اکنون که خداوند تو را به مقام وزارت رسانده مغرور مباش، از این بترس که فردا مقامت را از دست بدهی و از گذشته نیز ناتوان تر شوی »! اگر همه قدرتمندان چنین اسباب عبرتی در اختیار داشته باشند هرگز مغرور نخواهند شد، ولی متاسفانه هر کس «ایاز» نمی شود.
 
ب ) درموضوع شرک:
با توجه به اینکه از دیدگاه قرآن، ریشه تمام بدبختیها شرک، و سرمایه همه سعادتها توحید است،کسى که شرک مى ورزد مانند کسى است که از آسمان به فرو مى افتد، یا شیطان او را در فضا مى رباید و توانمندیها و نیروهایش را مى بلعد، همان سان که پرندگان شکارى شکار خود را از آسمان مى ربایند، یا او را رها مى گذارد تا به جایى ژرف فرو افتد،پیامبران نیز، اول جامعه را از شرک اجتماعى، تبعیض اجتماعى، استضعافگرى و استضعاف شدگى که ریشه شرک اعتقادى و اخلاقى و رفتارى هست نجات بخشیده و بعد به توحید اعتقادى و تقواى اخلاقى وعملى رسیده اند.
در این جا بعضی از ریشه ها وعلل شرک را فهرست گونه بررسی میکنیم :
1-    [سوره المائدة: آیات 90 و 91 ]  یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ – إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ  اى کسانى که ایمان آورده اید شراب و قمار و بتها و از لام (که یک نوع بخت آزمایى بوده) پلیدند و از عمل شیطانند از آنها دورى کنید تا رستگار شوید.- شیطان مى خواهد در میان شما بوسیله شراب و قمار عداوت ایجاد کند، و شما را از ذکر خدا و از نماز باز دارد آیا (با اینهمه زیان و فساد و با این نهى اکید) خوددارى خواهید کرد؟
در آیه تصریح نموده است به این که شرابخوارى و قمار مبارزه با دستگاه توحید است که ریشه هر رذیله خلقى و فساد اجتماع خصوصاشرک مى باشد. و نیز استفاده مى شود که در سایر دیانتهاى آسمانى نیز از شرب خمر منع اکید شده و رفتارى شرک آمیز نامیده شده است که شعار خدا پرستى بر اجتناب از آن استوار است
2-    در تفسیر نمونه، ج 7، ص: 330 ، سوره التوبة : آیات 23 تا 24 آمده :
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ – قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ
همه چیز فداى هدف و براى خدا؛آخرین وسوسه و بهانه اى که ممکن بود براى گروهى از مسلمانان در برابر دستور پیکار با بت پرستان پیدا شود- و طبق بعضى از تفاسیر پیدا شد- این بود که آنها فکر مى کردند که از یک سو در میان مشرکان و بت پرستان، خویشاوندان و بستگان نزدیک آنها وجود دارند، گاهى پدر مسلمان شده و پسر در شرک باقى مانده، گاهى به عکس پسران راه توحید را پیش گرفته اند و پدران هم چنان در تاریکى شرک باقى مانده اند، و همچنین در مورد برادران و همسران و عشیره و قبیله، اگر بنا شود با همه مشرکان پیکار کنند باید از خویشاوندان و قبیله خود چشم بپوشند!.
از سوى دیگر سرمایه ها و تجارت آنان تا حد زیادى در دست مشرکان بود، با آمد و شد آنها به مکه آن را رونق مى بخشیدند. و از سوى سوم خانه هاى مرفه و نسبتا آبادى در مکه داشتند که در صورت درگیرى با مشرکان ممکن بود به ویرانى بکشد، و یا با تعطیل مراسم حج از طرف مشرکان از ارزش و استفاده بیفتد.
آیات فوق ناظر به حال اینگونه اشخاص است، و با بیان قاطعى به آنها پاسخ صریح مى دهد، نخست مى گوید:
اى کسانى که ایمان آورده اید پدران و برادران خود را در صورتى که کفر را بر ایمان مقدم دارند یار و یاور و متحد و ولى خود قرار ندهید (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمانِ)
  به عنوان تاکید اضافه مى کند: کسانى که از شما آنها را به یارى و دوستى برگزینند ستمکارانند. (وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).چه ظلمى از این بالاتر که انسان با پیوند دوستى با بیگانگان و دشمنان حق، هم به خویشتن ستم کند و هم به جامعه اى که تعلق به آن دارد، و هم به فرستاده خدا!.
در آیه بعد به خاطر اهمیت فوق العاده موضوع، همین مطلب با شرح و تاکید و تهدید بیشترى بیان مى شود، روى سخن را به پیامبر کرده، مى فرماید:
به آنها بگو اگر پدران، و فرزندان، و برادران، و همسران، و عشیره و قبیله شما، و اموال و سرمایه هایى که جمع آورى کرده اید، و تجارتى که از کساد آن بیم دارید و مساکن مرفهى که در مورد رضایت و علاقه شما است، در نظرتان محبوب تر از خدا و پیامبر او و جهاد در راهش مى باشد، در انتظار باشید که مجازات و کیفر شدیدى از ناحیه خدا بر شما نازل گردد (قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ).
و از آنجا که ترجیح این امور بر رضاى خدا و جهاد یک نوع نافرمانبردارى و فسق آشکار است و دلباختگان زرق و برق زندگى مادى شایستگى هدایت الهى را ندارند در پایان آیه اضافه مى کند: خداوند گروه فاسقان را هدایت نمى کند (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ) در تفسیر على بن ابراهیم قمى چنین نقل شده:
لما اذن امیر المؤمنین ان لا یدخل المسجد الحرام مشرک بعد ذلک جزعت قریش جزعا شدیدا و ذهبت تجارتنا، و ضاعت عیالنا، و خربت دورنا، فانزل اللَّه فى ذلک قل (یا محمد) إِنْ کانَ آباؤُکُمْ.
…: هنگامى که امیر مؤمنان على ع (در مراسم حج) اعلام کرد که بعد از این هیچ مشرکى حق ورود به مسجد الحرام را ندارد فریاد (مؤمنان) قریش برخاست و گفتند تجارت ما از میان رفت، خانواده هاى ما ضایع شد، و خانه هایمان ویران گشت، آیات فوق نازل شد (و به آنها پاسخ گفت).
در آیات بالا خطوط اصلى ایمان راستین از ایمان آلوده به شرک و نفاق ترسیم شده است و حد فاصل میان مؤمنان واقعى و افراد ضعیف الایمان مشخص گردیده و با صراحت مى گوید که اگر سرمایه هاى هشتگانه زندگى مادى که چهار قسمت آن مربوط به نزدیکترین خویشاوندان (پدران و فرزندان و برادران و همسران)، و یک قسمت مربوط به گروه اجتماعى و عشیره و قبیله است، و قسمت دیگرى مربوط به سرمایه ها و اندوخته ها، و قسمتى مربوط به رونق تجارت و کسب و کار، و سرانجام قسمتى به خانه هاى مرفه ارتباط دارد، در نظر انسان پرارزشتر و گرانبهاتر از خدا و پیامبر ص و جهاد و اطاعت فرمان او است تا آنجا که حاضر نیست آنها را فداى دین کند، معلوم مى شود ایمان واقعى و کامل تحقق نیافته است.
آن روز حقیقت و روح ایمان با تمام ارزشهایش تجلى مى کند که در مورد چنین فداکارى و گذشت تردید نداشته باشد
در اینجا بدو نکته باید توجه کرد:
-آنچه در آیات فوق مى خوانیم مفهومش بریدن پیوندهاى دوستى و محبت با خویشاوندان و نادیده گرفتن سرمایه هاى اقتصادى و سوق دادن به ترک عواطف انسانى نیست، بلکه منظور این است که بر سر دوراهیها نباید عشق زن و فرزند و مال و مقام و خانه و خانواده مانع از اجراى حکم خدا و گرایش به جهاد گردد و انسان را از هدف مقدسش باز دارد.
لذا اگر انسان بر سر دو راهى نباشد رعایت هر دو بر او لازم است.
در آیه 15 سوره لقمان در باره پدران و مادران بت پرست مى خوانیم: وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً: اگر آنها به تو اصرار دارند که چیزى را که شریک خدا نمى دانى براى او شریک قرار دهى هرگز از آنها اطاعت مکن ولى در زندگى دنیا با آنها به نیکى رفتار کن.
-جمله فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ یک تفسیر آن همان است که در بالا گفتیم یعنى تهدیدى است از ناحیه خداوند به کسانى که منافع مادى خویش را بر رضاى خدا مقدم مى شمرند و چون این تهدید به صورت سر بسته بیان شده اثر آن بیشتر و وحشت انگیزتر است، و درست به این میماند که انسان به کسى که زیر دست او است مى گوید اگر از انجام وظیفه ات خوددارى کردى من هم کار خود را خواهم کرد.
3-    درسوره اسراءآ یه (22) چنین فرموده: لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا، با خدا معبودى دیگر قرار مده که [نزد شایستگان ] نکوهیده و [در دنیا و آخرت ] بى یار و یاور شوى. ولى آیه (39) با گفتن: وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً؛ و با خدا معبودى دیگر قرار مده که نکوهیده و رانده [شده از رحمت ] در دوزخ افکنده شوى.
اینک این سؤال پیش مى آید که: چرا این آیات با موضوع واحدى آغاز مى شود و پایان مى پذیرد که بیان کننده نهى از شرک ورزیدن به خداى سبحانه و تعالى است؟
شریک براى خدا قایل شدن ریشه هر مسئله و دشوارى را تشکیل مى دهد، خواه اجتماعى بوده باشد یا نفسانى، پس شرک جنبه نظرى آن است، در صورتى که جنبه عملى آن را دروغگویى و مکر و خیانت و به وعده وفا نکردن و جز اینها تشکیل مى دهد، و به همین گونه است ایمان به خدا و یکتا شناختن او از یک سو، و نماز گزاردن و روزه داشتن و به حج رفتن و جز آن از مظاهر پرستش خدا از جهتى دیگر نیز دو جنبه یک قضیه را تشکیل مى دهند
4-    سوره یس ،61 «وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ- و مرا بپرستید که راه راست این است.» مستقیم بودن راه از آن جاست که خدا آن را براى ما فراتر از گرایشهایى که بشر را به راست و چپ به گمراهه مى برد، و جهلى که صاحب خود را به سوى افراط یا تفریط مى کشاند، ترسیم کرده است.و از بارزترین مظاهر مستقیم بودن راه این است که مؤمنان در رهسپارى آن تأیید مى شوند و با فشارهاى شهوت و هواى نفس و سلطه و ثروت و فریبکارى و تقلّب، به اذن پروردگار خود مى ستیزند
شاید فرق میان «قویم درست» و «مستقیم راست و معتدل» در این نکته باشد که از کلمه مستقیم در مى یابیم که رهنورد با استقامت در مبارزه با عوامل انحراف آن را مى پیماید.
پرستش خدا به معنى فرمانبردارى و طاعت اوست، و طاعت او تجزیه پذیر نیست، پس کسى که نماز مى خواند ولى زکات نمى پردازد، یا به اسلام در شؤون شخصى گردن مى نهد ولى نظام اقتصادى و سیاسى آن را نمى پذیرد، خدا را نمى پرستد، بلکه بیگمان شیطان را مى پرستد.به راستى، ریشه شرک به خدا همان تسلیم شدن در برابر فشار است، منشأ آن هر چه باشد، تفاوت فقط به موارد فشار مربوط مى شود، و بیگمان مؤمن کسى است که با فشار مبارزه کند
5-    عوامل شرک متعدّدند و درمانهاى قرآنى بر حسب آنها متفاوت است. 
ما از خلال اندیشیدن در درسهاى (سوره ص) در مى یابیم که این سوره حالت شرکى را بررسى و درمان مى کند که سلطه و ثروت و شهرت آن را در نفس انسان مى آفریند و آدمى بر اثر آن دستخوش سرکشى و گناه مى شود، و در راه جدایى از حق و پرستش خدایان زور و زر پیش مى تازد.
6-       جن آیه 7 : أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً- و آنان، همچون شما، چنان مى پنداشتند که خدا هیچ کسى را مبعوث نخواهد کرد.بعضى از آنان در بعث شک مى کنند که همین شک آنان را به شرک و انحراف بیشتر وا مى دارد
7-    قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ بگو خدا یکى است
  اگر آدمى از زندان ذات و در بند هواى نفس بودن خارج نشود، امکان بیرون آمدن از ظلمتکده شرک براى او میسّر نخواهد شد، و اگر خوب دقت کنیم، ریشه هر کفر و شرک و سرکشى را در دوستى نفس و هواى آن خواهیم یافت، و حتى آن کس که طاغیان یا بتان را مى پرستد، در حقیقت هواى نفس خویش را در صورت طاغیان و شهوات خود را در هیکل بتان پرستش مى کند.
پس اگر از خود دوستى خارج شوى، و به چالش با تاریکیهاى هواى نفس برخیزى، به اذن خدا به سرزمین وسیع پاکیزه یکتاپرستى بدون قید و شرط راه خواهى یافت.
آیا چگونه مى توانیم از زندان ذات خویش خارج شویم؟ با مبارزه و چالش با هراسهاى طاغیان و گمراهیهاى اجتماع و خرافات گذشتگان و مقدمات باطلى که در نزد ایشان رایج بوده است.
تاریخ یکتاپرستان خلاصه اى از مبارزه تلخ میان ایشان و خوانندگان مردم به شرک و گمراهى است ..
8-    قاموس قرآن، ج 2، ص: 298 (تخلّى): خالى شدن وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ انشقاق: ایّام خالیة: روزهاى گذشته کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ حاقه: 24. وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ فاطر: 24 این آیه روشن میکند که هیچ امّتى از امّتها بدون پیغمبر نبوده و در تمام آنها پیامبرانى از جانب خدا آمده اند.
توضیح آنکه: چون در امّتى پیامبرى از جانب خدا مبعوث شود بعد از گذشتن او دینش در اثر مرور زمان آلوده بشرک و کفر و بت پرستى میشود لذا گفته اند ریشه شرک و بت پرستى ها توحید است و هر جا که آندو بوده باشد باید پى برد که ابتدا پیامبرى بوده است در تاریخ امریکا دیده ام: کاشفین آن چون وارد مملکت «پرو» شدند در آنجا معبد آفتاب یافتند حتى مردم آنجا میگفتند: این تازه واردها پسران آفتاب اند. باید از این دریافت که در آنجا نیز پیامبرانى وجود داشته است.
بطور کلّى با دقت در این آیه و تحقیق در تاریخ امّتها میتوان بوجود پیامبران در آنها پى برد و عموم موهبت الهى را در آنها کشف کرد. گر چه در ممالک غرب پیغمبرى سراغ نداریم و تمام پیامبران امثال نوح، ابراهیم، موسى، عیسى، محمد صلوات اللّه علیهم از اهل شرق اند ولى اگر در سابقه آنها دقّت شود حتما پیامبرانى در میان آنها بوده است. قرآن میفرماید: بعضى از پیامبران را بر تو حکایت کردیم و برخى را حکایت ننمودیم مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ … غافر: 78
در این جا به بعضی از مراتب شرک اشاره می کنیم :
همچنان که توحید، مراتب و درجات دارد شرک نیز به نوبه خود مراتبى دارد که از مقایسه مراتب توحید با مراتب شرک به حکم «تُعْرَفُ الْاشْیاءُ بِأضْدادِها» هم توحید را بهتر مى توان شناخت و هم شرک را.
الف. شرک ذاتى
اعتقاد به چند مبدئى، شرک در ذات است و نقطه مقابل توحید ذاتى .
قرآن آنجا که اقامه برهان مى کند (برهان تمانع) و مى گوید: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا، در برابر این گروه اقامه برهان مى کند. این گونه اعتقاد سبب خروج از جرگه اهل توحید و از حوزه اسلام است. اسلام شرک ذاتى را در هر شکل و هر صورت بکلى طرد مى کند.
ب. شرک در خالقیت
مثلًا مى گفتند خداوند مسئول خلقت «شُرور» نیست؛ شرور آفریده بعضى از مخلوقات است. این گونه شرک که شرک در خالقیت و فاعلیت است، نقطه مقابل توحید افعالى است. اسلام این گونه شرک را نیز غیرقابل گذشت مى داند. البته شرک در خالقیت به نوبه خود مراتب دارد که بعضى از آن مراتب، شرک خفى است نه شرک جلى؛ بنابراین موجب خروج کلى از جرگه اهل توحید و حوزه اسلام نیست.
ج. شرک صفاتى
شرک در صفات، به علت دقیق بودن مسئله، در میان عامه مردم هرگز مطرح نمى شود. شرک در صفات مخصوص برخى اندیشمندان است که در این گونه مسائل مى اندیشند اما صلاحیت و تعمق کافى ندارند. اشاعره از متکلمین اسلامى دچار این نوع شرک شده اند. این نوع شرک نیز شرک خفى است و موجب خروج از حوزه اسلام نیست.
د. شرک در پرستش
خورشید یا درخت یا دریا را مى پرستیده اند. این نوع از شرکْ فراوان بوده و هنوز هم در گوشه و کنار جهان یافت مى شود. این شرک، شرک در پرستش است و نقطه مقابل توحید در عبادت است.
ه. شرک عملی
سایر مراتب شرک که در بالا گفته شد شرک نظرى و از نوع شناخت دروغین است، اما این نوع شرک، شرک عملى و از نوع «بودن» و «شدن» دروغین است.
البته شرک عملى نیز به نوبه خود مراتب دارد. بالاترین مراتبش که سبب خروج از حوزه اسلام است همان است که گفته شد و شرک جلى خوانده مى شود. اما انواع شرک خفى وجود دارد که اسلام در برنامه توحید عملى با آنها سخت مبارزه مى کند. بعضى از شرکها آن اندازه ریز و پنهان است که با ذره بینهاى بسیار قوى نیز به زحمت قابل دیدن است.
  در حدیث است از رسول اکرم صلى الله علیه و آله:
شرک (راه یافتن شرک) مخفى تر است از رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاریک. کمترین شرک این است که انسان کمى از ظلم را دوست بدارد و از آن راضى باشد و یا کمى از عدل را دشمن بدارد. آیا دین چیزى جز دوست داشتن و دشمن داشتن براى خداست؟ خداوند مى فرماید: بگو اگر خدا را دوست مى دارید مرا (دستورات مرا که از جانب خداست) پیروى کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.
اسلام هرگونه هواپرستى، جاه پرستى، مقام پرستى، پول پرستى، شخص پرستى را شرک مى شمارد. قرآن کریم در داستان برخورد موسى و فرعون، جابرانه فرمان راندن فرعون بر بنى اسرائیل را «تعبید» (بنده گرفتن) مى خواند. از زبان موسى در جواب فرعون مى گوید: وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ .
جمله آخر این آیه که ناظر به این است که آنگاه که حکومت حق و خلافت الهى برقرار مى شود اهل ایمان از قید اطاعت هر جبارى آزادند، به این صورت بیان شده که تنها مرا عبادت مى کنند و شریکى براى من نمى سازند. از این معلوم مى شود که از نظر قرآن هر اطاعت امرى عبادت است؛ اگر براى خدا باشد اطاعت خداست و اگر براى غیرخدا باشد شرک به خداست.
پی نوشتها:
1- جلد6، صفحه 293.
2- اعراف، 12.
3- همان، 12.
4- هود،27.
5- غررالحکم.
6- همان مدرک.
7- غررالحکم.
8- همان مدرک.
9- نهج البلاغه، خطبه 2.
10- مکارم الاخلاق، جلد 2، صفحه 350.
11- نهج البلاغه، خطبه 223.
12- غررالحکم، شماره 8744.
13- همان مدرک، شماره 1384.
14- غررالحکم، 6390.
15- همان مدرک،7566.
16- غررالحکم، 1384.
17- میزان الحکمه، جلد3، صفحه 2237(ماده غرور).
18- روم،9.
19- کلمات قصار، حکمت 419.
 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد