۱۳۹۲/۰۳/۱۰
–
۶۷۳ بازدید
مهم ترین علت ترس از مرگ دو امر است:
یک. ترس مذموم که همان دنیا دوستى است. کسى که وابسته به دنیا شد و دل بدان سپرد، هرگز حاضر نیست از آن جدا شود؛ زیرا جدایى از دنیا و تعلقات آن، موجب جدایش از دوستى عزیز است و چون مرگ موجب جدایى از دنیا و تعلقات آن است، به شدت از آن مى ترسد که این ترس به اعتبار سببش (دلبستگى به دنیا) مذموم مى باشد. امام حسن مجتبى(ع) در روایتى علت ناخوشایند دانستن مرگ را چنین بیان مى کنند:
یک. ترس مذموم که همان دنیا دوستى است. کسى که وابسته به دنیا شد و دل بدان سپرد، هرگز حاضر نیست از آن جدا شود؛ زیرا جدایى از دنیا و تعلقات آن، موجب جدایش از دوستى عزیز است و چون مرگ موجب جدایى از دنیا و تعلقات آن است، به شدت از آن مى ترسد که این ترس به اعتبار سببش (دلبستگى به دنیا) مذموم مى باشد. امام حسن مجتبى(ع) در روایتى علت ناخوشایند دانستن مرگ را چنین بیان مى کنند:
«لانّکم أخرَبتُم آخِرَتَکم و عمّرتُم دنیاکم، و أنتم تکرهون النّفلة من العُمرانِ الى الخَراب؛ زیرا شما آخرت خود را ویران و دنیایتان را آباد کرده اید و دوست ندارید از آبادانى به ویرانه منتقل شوید» (معانى الاخبار، ص 390.)
دو. ترس ممدوح که ترس از عقاب و عذاب بعد از مرگ است. آن که داراى گناهانى است که مستحق عذاب می باشد، خود را از عذاب الهى و خشم او ایمن نمى دارد. این ترس ممدوح است؛ زیرا همیشه انسان را به یاد مرگ مى اندازد و یاد مرگ هم آثار بسیار مفیدى براى روح دارد. حضرت على(ع) مى فرماید: «من صور الموت بین عینیه هان امر الدنیا علیه؛ هرکس مرگ را بین دو چشمش تصور کند، امر دنیا بر او سبک مى گردد و دنیا را به هیچ مى انگارد» (غرر الحکم و درر الکلم، ج 5، ص 330.)
بیان این نکته ضرورى است که ترس از مرگ، نباید به حدى باشد که انسان را از رحمت خداوند متعال، مأیوس سازد؛ زیرا گناه – هر چند بزرگ باشد – رحمت خدا بزرگ تر و وسیع تر از آن است. انسان مؤمن با دو بال خوف و رجا حرکت مى کند؛ از سویى به رفتار و کردار و گفتار خود مى نگرد و از آنها در پیشگاه خداوند متعال بیمناک مى شود و از سوى دیگر به رحمت بیکران و گسترده الهى مى نگرد که به وصف نمى آید و امیدوار به رحمت الهى مى شود. این دو بال عامل حرکت او به سوى ایمان و عمل نیکو و حسن عاقبت و بهره مندى در آخرت مى شود.
ترس از مرگ در فرهنگ قرآنى و روایى از جهت تفاوت انسان ها، علت هاى گوناگون دارد. در یک منظر کلى مى توان انسان ها را از این جهت به تعبیر حضرت امام به سه گروه: ناقصان، متوسطان و کاملان تقسیم کرد. اما دلیل وحشت از مرگ در انسان هاى ناقص این نکته ظریف است که انسان به حکم فطرت خود حب به بقا و میل به جاودانگى داشته و از فنا، زوال و نیستى متنفر مى باشد، ازاین رو به عالمى که عالم حیات تلقى مى شود، عشق ورزیده و از عالمى که به پندار خودعالم نیستى است، تنفر دارد.
بنابراین چنین افرادى به دلیل آن که ایمان به عالم آخرت نداشته و قلوبشان به حیات ازلى و بقاى سرمدى اطمینان نیافته است، به این دنیا علاقمند و به حسب آن فطرت، از مرگ هراسان و گریزانند. خداوند متعال عقیده این گروه از انسان ها را چنین بیان مى کند: «ان هى الاحیا تنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین؛ جز این زندگانى دنیاى ما چیزى نیست، مى میریم و زندگى مى کنیم و دیگر برانگیخته نخواهیم شد»، (مؤمنون، آیه 37).
عامل ترس از مرگ در انسان هاى متوسط چیز دیگرى است، متوسطان که ایمانشان به عالم آخرت و حیات قیامت کامل نیست به دلیل غفلت از آخرت وعالم برتر و بالاتر و توجه به امور دنیوى و تلاش در آبادانى آنها از مرگ مى ترسند.
امام صادق(ع) مى فرمایند: «[روزى] مردى به سوى ابوذر آمده و پرسید: چرا ما از مرگ کراهت داریم؟ [ابوذر در پاسخ] فرمود: به دلیل آن که شما دنیا را تعمیر کردید و آخرت را خراب، پس کراهت [و ترس] دارید که از آبادانى به سوى خرابى انتقال یابید»، (بحارالانوار، ج 6، ص 137، روایت 42).
ریشه این غفلت هم یا متابعت از خواسته هاى نفسانى و مخالفت با حضرت حق است، یا آرزوهاى دراز. در این کلام گرانسنگ على(ع) دقت و تأمل کنید: «… آیا کسى نیست که از گناه توبه کند پیش از آن که مرگش سر رسد؟… بدانید که شما در روزهایى به سر مى برید که فرصت ساختن مرگ است و از پس این، روزهاى مرگ است… شما را فرموده اند که بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر مى ترسم: دنبال هواى نفس رفتن و آرزوى دراز در سر پختن»، (نهج البلاغه، خطبه 28، ص 29، ترجمه سید جعفر شهیدى).
به فرموده خداوند متعال: این گروه، از زندگى دنیا، ظاهرى مى شناسند و حال آن که از آخرت غافلند «یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون»، (روم، آیه 7).
استن این عالم اى جان غفلت است هوشیارى این جهان را آفت است
هوشیارى زآن جهان است و چو آن غالب آید پست گردد این جهان
(مثنوى، دفتر اول، ابیات 2067 – 2066)
این متوسطان و غافلان به حدى از مرگ غافلند که به تعبیر حضرت على(ع) «گویا مرگ را در دنیا به جز ما نوشته اند و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته اند و گویى آنچه از مردگان مى بینیم، مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى آیند و آنان را در گورهاشان جاى مى دهیم و میراثشان را مى خوریم، پندارى ما پس از آنان جاودان به سر مى بریم»، (نهج البلاغه، کلمات قصار 122، ص 382).
اما گروه سوم که انسان هاى کامل و مؤمنان مطمئن هستند از مرگ کراهت ندارندولى از آن وحشت و خوف دارند، اما ترس آنها یک ترس مثبت وارزشى است، چرا که خوف آنها از عظمت خداوند متعال بوده، نه مثل وحشت ما وابستگان به دنیاى مادى و دل دادگان به تعلقات آن. حضرت حق در قلب اولیاى الهى تجلى کرده و موجب هیبت مشوب به شوق مى شود و در حقیقت هیبت و بزرگى خوف، از تجلى عظمت و ادراک آن است. دل عاشقان خداوند متعال در هنگام ملاقات با حضرت حق – که با مرگ
سرفصلى از آن آغاز مى شود – مى تپد و ترسناک مى شود ولى این خوف غیر از ترس هاى معمولى است، (براى اطلاع تفصیلى از این موضوع نگا: امام خمینى، روح الله، چهل حدیث، مرکز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، تابستان 1368، صص 307 – 303).
ترس انسان هاى آن سویى از طول سفر، توشه کم و بزرگى و عظمت مقصد است، (نهج البلاغه، کلمات قصار 77، ص 372). اینان مرگ را چون زندگى امتحان بزرگ الهى مى دانند، [اشاره به آیه «همان که مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید»، (ملک، آیه 2)] و مى ترسند که از این آزمون سربلند بیرون نیایند.
هیچ مرده نیست پرحسرت زمرگ حسرتش آن است کِش کم بود برگ
ورنه از چاهى به صحرا اوفتاد در میان دولت و عیش و گشاد
زین مقام ماتم و تنگین مُناخ نقل افتادش به صحراى فراخ
مقعد صدقى نه ایوان دروغ باده خاصى نه مستیى زدوغ
مقعد صدق و جلیسش حق شده رسته زین آب و گل آتشکده
ورنکردى زندگانیى منیر یک دو دم ماندست مردانه بمیر
(مثنوى، دفتر پنجم، ابیات، 1766 – 1771)
با توضیحات اجمالى و مختصر فوق مشخص شد که اولاً هر ترس و وحشت از مرگى بد و منفى و هر خوفى از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ بر اثر غفلت و محدودیت نظر و اندیشه به دنیاى مادى باشد وحشتى منفى و نابخردانه است اما اگر وحشت از مرگ براساس خوف از عظمت حق تعالى و ترس از چگونگى رویارویى با خدا باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است. ثانیا با تفاوت انسان ها و نوع نگرش ها، عوامل ترس از مرگ متفاوت و گوناگون خواهد بود.
اما این که گاهى گفته مى شود عده اى از مرگ نمى هراسند و نترسیدن آنها هم از سر عشق به لقاى خداوند متعال نیست، سخنى است که به نظر نگارنده خالى و دور از حقیقت است. چرا که هرگاه انسانى در خلوتگاه خود، به نسبت خود و مرگ بیندیشید خالى از سه نوع ترس پیش گفته، نخواهد بود. اگر چنین فردى را – که مدعى عدم وحشت از مرگ است – در معرض خطر جدى قرار دهید به صورتى که در شرف مرگ قرار گیرد، قطعا از خودعکس العمل نشان خواهد داد و این نیست مگر به دلیل هراس از مرگ که از سنخ سبب هاى روان شناختى است.
این نکته نیز نباید مورد غفلت قرار گیرد که توضیحات فوق در باب ترس از مرگ و همچنین تفاوت روى آوردن چهره مرگ به مؤمنان و کافران، نشانگر آن است که از دیدگاه معارف قرآنى و روایى، انسان و اعمال، افکار، کردار و اوصافش نقش بسزایى در این مسأله مهم دارد به نحوى که سعادت و شقاوت بشر از درون او مى جوشد و در واقع آدمى باید از خود و کرده هایش هراسان باشد.
آموزه هاى دینى نیز با ارائه حقیقت مرگ و توصیف ابعاد آن مى خواهند نگرش انسان را به خود تغییر داده و تصحیح کنند؛ یعنى، به او یاد دهند که در عین زندگى در جهان مادى و کوشش براى برطرف ساختن نیازهاى خود دلبستگى و وابستگى به آنها نداشته باشد.
ازاین رو ترس از مرگ در این حد و چارچوب امرى ارزشى و مثبت خواهد بود. پس هر کس طبیب خویش است و با نوع نگرش و عملکرد خود مى تواند ترسى از مرگ را که بر اثر غفلت و تنگ نظرى و محدود نگرى به عالم مادى در او پدیدار شده به ترس از مرگى کسی که راه را طولانى دیده و رویارویى با خداوند متعال را سخت مى بیند، مبدل سازد. ترس اول اگر بر جان آدمى سیطره پیدا کند، همین زندگى دنیوى را براى آدمى تیره و تار مى سازد اما ترس دوم موجب تقویت و تهذیب نفس شده و انسان را به انجام اعمال نیک و صالح که از دیدگاه شریعت اسلامى گستره اى بس عظیم دارد، سوق مى دهد. پس چه خوب است دوباره در این حدیث شریف تأمل کنیم.
امام صادق(ع) به مردى فرمود: «همانا تو، طبیب نفس خویش قرار داده شده اى، براى تو درد بیان شده و نشانه صحت و سلامتى معرفى و به دوا [و درمان] راهنمایى شده اى. پس بنگر که چگونه در [اصلاح]نفس خود قیام مى کنى»، (کافى، ج 2، کتاب الایمان والکفر، باب محاسبه العمل، حدیث 6 به نقل از چهل حدیث، ص 306).
«برگزیده از کتاب عروج روح، ص 32 – 25، محمد شجاعى، انتشارات دانش و اندیشه معاصر تهران»
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
1- عروج روح، محمد شجاعى
2- معاد، محمد شجاعى
3- معاد، شهید دستغیب
از مجموع روایات استفاده می شود که فشار قبر تابع گناهان است. و میزان و مدت آن نیز تابع میزان گناهان است . به همین جهت اختصاص به کفار و مشرکین و جنایتکاران ندارد بلکه مؤمنان و نیکان نیز به اندازه گناهان که از آنها سر زده ممکن است گرفتار فشار قبر شوند. فشار قبر برای چنین مؤمنینی سبب می شود که کفاره گناهان خود را در برزخ تحمل کنند تا در قیامت پاک باشند ولی برای جنایتکاران و کفار در قیامت عذابی سخت تر در انتظار شان است با توجه به مطالب کلی فوق، در روایات برخی امور به خصوص به عنوان چیزهائی که باعث عذاب قبر می شوند، شمرده شده است:
1 – حق الناس:
حقوق مالی و غیر مالی مردم را ضایع کردن از عواملی است که موجب فشار و عذاب قبر می شود. سخن چینی ، غیبت، عیب جوئی و بد گوئی از مردم، عقوق والدین، رعایت نکردن حق همسر، خوردن مال حرام، ربا خواری. (بحارالانوار ، ج 5، ص 265 و ج 6، ص 222 و 240 و 245 ؛ لئالی ، ج 5، ص 88 ؛ بحار، ج 18، ص 324 ؛ محجه البیضاء ، ج 5 ، ص 235)
2 – بد اخلاقی:
بد اخلاقی با مردم یا خانواده و دوست و رفیق، از جمله چیزهائی است که موجب عذاب و فشار قبر می شود حتی اگر انسان از اولیای خدا باشد . همچنان که در داستان سعد معاذ مشهور است. (قابوس الرجال، ج 4، ص 343)
3 – اجتناب نکردن از بول و نجاست:
مانند این که انسان ایستاده روی زمین سخت بول کند و به بدن و لباس ترشح کند وبعدا با همان بدن و لباس نماز بخواند. پرهیز نکردن از بول به عنوان یکی از عوامل فشار قبر در روایات ذکر شده است. (بحار ، ج 6، ص 245 و محجه البیضاء ، ج 5 ، ص 235)
4 – نداشتن ولایت ائمه معصومین(ع):
اعتقاد نداشتن به ولایت امامان معصوم از جمله چیزهائی است که موجب عذاب قبر می شود. (بحارالانوار،ج 6، ص 262) همچنان که به طور کلی گناهان و به خصوص برخی اعمال موجب فشار قبر می شود به طور کلی کارهای نیک و به خصوص برخی اعمال نقش به سزایی در آرامش روح در عالم برزخ و رهایی از فشار قبر دارد. مانند خدمت به مردم، نماز خواندن و به ویژه نماز شب، حج خانه خدا، صبر بر مشکلات و …
برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به:
1 – انسان از مرگ تا برزخ ، نعمت الله صالحی حاجی آبادی
2 – منازل الاخره، حاج شیخ عباس قمی
3 – عروج روح، محمد شجاعی، کانون اندیشه جوان
برای دوری از دلبستگی به دنیا چند چیز باید در برنامه شبانه روزى قرار گیرد و دقیقا به آن عمل شود:
1- اجتناب از گناه و انجام واجبات: باید توجه داشت گناه انسان را به دامن دنیا مى اندازد زیرا نوع گناهان با مشتهیات نفسانى و بعد حیوانى انسان سازگار است و هر قدر انسان به گناهان نزدیک شود در باتلاق دنیا فرو مى رود و دنیا در نفسش شیرین تر مى آید چون کرمى که در لجن مى لولد و از این لولیدن لذت هم مى برد و هر قدر دامن خود را از غبار تیره گناه بتکاند از بعد حیوانى و لذت دنیوى فاصله مى گیرد و دل را از شیرینى دنیا که ناشى از گناه است مى روید از طرفى انجام واجبات بعد انسانى و ملکوتى را جلا مى دهد زیرا تمامى واجبات با شرایطش انبساط و گشایش روحانى و توجه معنوى مى باشد و اگر دل با واجبات انس گرفت و لذت عبادات را چشید از آن طرف لذت دنیا و دلبستگى به آن رخت بر مى بندد هر چه اجتناب از گناه و انجام واجبات بیشتر و دقیق تر باشد اثرش بیشتر است.
2- پرهیز از دوستان ناباب: بر کسى پوشیده نیست که اثر دوست و همنشین بسیار شگرف و عمیق است مخصوصا دوستان (و دقیق تر دشمنانى) که انسان را به گناه بکشانند حضرت على(ع) مى فرمایند: صاحب السوء قطعة من النارM}؛ همراه (و رفیق) بد پاره اى از آتش است{M، (سر الاسراء، استاد على سعادت پورر، ج 2، ص 350، روایت 6). نه تنها باید از دوستان معصیت کار و معصیت خوان پرهیز کرد، بلکه حضرت بالاتر از این را مى فرمایند: ینبغى لمن اراد صلاح نفس هو احراز دینه، ان یجتنب مخالطه انباء الدنیاM}؛ سزاوار است براى کسى که مى خواهد نفس خود را اصلاح کند و دین خود را نگه دارد که از مخلوط شدن با فرزندان (و اهل) دنیا بپرهیزد{M، (همان، روایت 9).
از مهمترین اسباب اصلاح نفس جدایى دل از دنیا و غیر خداست و از مهمترین اسباب جدایى دل از دنیا و غیر خدا ، جدایى و پرهیز از اهل دنیا و دنیامداران و مخلوط نشدن با آنان مى باشد تا چه رسد به این که این اهل دنیا دوست همیشگى و همراه انسان باشد و تا چه رسد به این دوست همیشگى هم خود اهل معصیت باشد و هم دیگرى را به معصیت دعوت کند.
3- باور کردن فناء دنیا: باور دل از اعتقاد ذهن خیلى بالاتر است. بسیارى اعتقاد حتى جزمى دارند که مرده ترس ندارد ولى باز هم از مرده مى ترسند این نیست جز این که این اعتقاد باور دل نشده است اما شخص غسال و مرده شوى علاوه بر اعتقاد، دلش هم باور کرده که مرده ترسى ندارد. از این رو ممکن است حتى شب تا صبح کنار چندین مرده راحت بخوابد. بسیارى از ما اعتقاد به فناء دنیا داریم و معتقدیم که یک روزى از دنیا خواهیم رفت. در قرآن خوانده ایم:کل من علیها فانM}؛ همه کسانى که روى زمین هستند فانى مى شوند{M، (الرحمن، آیه 26) و نیز اعتقاد داریم: ما عندکم ینفد و ما عند الله باقM}؛ آنچه پیش شماست از بین مى رود و آنچه پیش خداست باقى مى باشد{M، (النحل، آیه 96).آنچه پیش شماست از بین مى رود و آنچه پیش خداست باقى مى باشد. اما هیچکدام از اعتقادات را باور دل نکرده ایم از این رو دل به دنیا بسته ایم، بنابراین باید فناء دنیا را باور دل کنیم تا دل به دنیا بسته نشود و براى کسب این باور باید چند چیز را دقیقا و در دراز مدت عمل کرد:
الف) روزى نیم ساعت در مکانى خلوت به مرگ فکر کنید. کیفیت آن فرق مى کند ولى به هر گونه که انسان بتواند حقیقت مرگ، قبر و بى اعتبارى دنیا را براى خود بیشتر جا بیندازد و با جان درآمیزد، بهتر مى باشد. مثلاً مى تواند خاطرات تلخ و شیرین را چون فیلم از ذهن بگذراند با این توجه که همه اینها چه زود گذشت مخصوصا خاطرات کسانى که با انسان مأنوس بوده اند و الان از این سراى فانى کوچ کرده اند و این هر چه بیشتر و دقیق تر و عمیق تر باشد دل را بیشتر از این دنیاى فانى جدا مى سازد. ابوعبیده مى گوید به امام محمد باقر(ع) عرض کردم: حدثنى ما انتفع به فقال: یا ابا عبیدة اکثر ذکر الموت فانه لم یکثر ذکره انسان الا زهد فى الدنیاM}؛ سخنى به من بفرما تا به سب آن بهره مند گردم. حضرت فرمود: اى ابوعبیده زیادت بخش یاد مرگ را (و همیشه مرگ در یادت باشد) زیرا حقیقتا هیچ انسانى یاد مرگ را فزونى نبخشید مگر اینکه در دنیا زاهد گشت (و دلش به دنیا بى رغبت شد){M، (المحجة البیضاء، ملا محسن فیض کاشانى، ج 8، ص 241).
ب ) یک سلسله کتب اخلاقى حداقل هر روزى نیم ساعت مطالعه شود تا در اثر مطالعه مداوم و هر روزه این گونه کتب باور انسان شود که آنچه اهم است و باید همّ و غمّ را صرف آن کرد معنویت، سجایاى اخلاقى، ملکات بلند نفسانى و پرواز از دنیا و تعلقات آن مى باشد.
شرح احوال بزرگان و فرزانگان هم مفید و از همین باب است مثل این کتب سفارش مى شود:
1- آیت بصیرت (بیان حالاتى است از آیت الله بهاء الدینى)
2- نردبان آسمان، ویرایش و تدوین: اکبر اسدى
3- سلوک معنوى، ویرایش و تدوین: اکبر اسدى
4- معاد، شهید دستغیب
4- باور کردن نیاز به توشه آخرت: اگر کسى باور کند که سخت محتاج به زاد و توشه آخرت است و دنیاخواه و دنیامدارى انسان را دست تهى رها مى سازد رغبتش به دنیا کم مى شود و کم کم دل هم از دنیا جدا مى گردد ایهاالناس انما الدنیا دار مجاز و الاخرة دار قرار، فخذوا من ممرکم لمقرکم، ولا تهتکوا استارکم عند من یعلم اسرارکم، و اخرجوا من الدنیا قلوبکم من قبل ان تخرج ابدانکم، ففیها اختبرتم، و لغیرها خلقتم. ان المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک؟ و قالت الملائکة: ماقدّم؟ للّه آباؤکم فقدموا بعضا یکن لکم قرضا، ولا تخلفوا کلاً فیکون فرضا علیکمM}؛ اى مردم دنیا دار عبور و آخرت خانه قرار (و مقر شماست) از عبورگاه براى قرارگاه (توشه) برگیرید پرده هاى (آبرویتان را با اعمال زشتتان) نزد (خداوندى که) از اسرار شما آگاه است نریزید، قبل از این که بدن هایتان از دنیا خارج شود قلب هایتان را (از توجه و حب آن) خارج سازید در دنیا (فقط) ازمایش مى شوید (ولى) براى غیر دنیا آفریده شده اید. هر گاه انسان وفات یابد مردم مى گویند: (چه میراثى را) و چه چیزى را به جا گذاشته؟ در حالى که ملائکه مى گویند چه چیز(و چه عملى و هدیه اى) را پیش فرستاده. پس پاره اى از آنچه مال شماست پیش فرستید تا قرض (سودبخشى) برایتان باشد و همه آنچه دارید باقىنگذارید تا فرضى که بر ضرر شماست باشد (نهج البلاغه، خطبه 203).