۱۳۹۳/۰۸/۰۶
–
۳۴۳ بازدید
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً» «اى کسانى که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را! و هرگاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است».
مقدمه
عبد صالح و مطیع در ولایت
مقدمه
عبد صالح و مطیع در ولایت
همه ما به نوعى با مفهوم ولایت آشنا هستیم، نورى که از مبدأ زلال هستى
شروع شده و شعاع آن همگان را فرا گرفته است. در یک تقسیم بندى کلى انسان هاى تأثیرگذار، از دو دسته خارج نیستند: «ولایت پذیر» و «ولایت گریز».
ولایت برّنده تر از الماسى است که همه افعال، گفتار و حتى پندار ما را به دو شق تقسیم مى کند: «اطاعت» و «عصیان».
کربلا را مى توان از این منظر نگریست و عاشورا را با این نگاه بازخوانى کرد و سطر به سطر جستجو کرد تا نه تنها به بزرگترین قطعه شعر بلکه به بزرگترین قلّه شعور ولائى رسید: «والله ان قطعتموا یمینى» و به ارتفاعى چشم دوخت که حضرت مى فرماید: «و عن امام صادق یقنینى» و اینجاست که همه برگزیدگان بشریت از غیر معصوم آرزوى رسیدن به آن را مى کنند و در حسرتش آه سرد مى کشند .
به خدمت قرآن مى رویم تا از بهشت اطاعت شمیمى را به مشام برسانیم.
اطاعت در لغت
در مفردات راغب آمده: طَوع به معناى پذیرش و سرسپارى است و ضد آن کراهت و نافرمانى است. بنابر تحقیق، در اطاعت سه ویژگى است:
1. میل و رغبت،
2. خضوع و فروتنى،
3. انجام فرمان و دستور.
کاربرد واژه «طاعت» در قرآن
«وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ» .
«وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا، غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ» .
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» .
«فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرینَ» .
«الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ» .
«ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ» .
روایات تفسیرى
در تفسیر برهان از ابن بابویه روایت کرده که وى به سند خود از جابربن عبد اللَّه انصارى نقل کرده، که گفت: وقتى خداى عزّ و جل آیه شریفه:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» را بر پیامبر گرامیش محمد صلى الله علیه و آله نازل کرد. من به آن جناب عرضه داشتم: یا رسول اللَّه خدا و رسولش را شناختیم، اولى الأمر کیست؟ که خداى تعالى
اطاعت آنان را دوشا دوش اطاعت از تو قرار داده؟
فرمود: اى جابر آنان جانشینان من اند، و امامان مسلمین بعد از من اند، که اولشان على بن ابى طالب و سپس حسن و آن گاه حسین و بعد از او على بن الحسین و آن گاه محمدبن على است، که در تورات معروف به باقر است، و تو به زودى او را درک خواهى کرد، چون او را دیدار کردى، از طرف من سلامش برسان، و سپس صادق جعفربن محمد، و بعد از او موسى بن جعفر، و آن گاه على بن موسى، و بعد از وى محمدبن على، و سپس على بن محمد و آن گاه حسن بن على، و در آخر، هم نام من محمد است، که هم نامش نام من است، و هم کنیه اش کنیه من است، او حجت خدا است بر روى زمین، و بقیة اللَّه و یادگار الهى است در بین بندگان خدا، او پسر حسن على است، او است آن کسى که خداى تعالى نام خودش را به دست او در سراسر جهان یعنى همه بلاد مشرقش و مغربش مى گستراند، و او است که از شیعیان و اولیایش غیبت مى کند، غیبتى که- بسیارى از آنان از اعتقاد به امامت او بر مى گردند- و تنها کسى بر اعتقاد به امامت او استوار مى ماند که خداى تعالى دلش را براى ایمان آزموده باشد.
جابر اضافه مى کند عرضه داشتم: یا رسول اللَّه آیا در حال غیبتش سودى به حال شیعیانش خواهد داشت؟
فرمود: آرى به آن خدایى که مرا به نبوت مبعوث فرمود شیعیانش به نور او روشن مى شوند، و در غیبتش از ولایت او بهره مى گیرند، همان طور که مردم از خورشید بهره مند مى شوند هر چند که در پس ابرها باشد! اى جابر، این از اسرار نهفته خدا است از اسرارى است که در خزانه علم خدا پنهان است،
تو نیز آن را از غیر اهلش پنهان بدار، و جز نزد اهلش فاش مساز .
و در تفسیر عیاشى است که در روایت ابى بصیر از امام باقر علیه السلام آمده که فرمود: آیه شریفه: «أَطِیعُوا اللَّهَ …» درباره على بن ابى طالب علیه السلام نازل شده.
من عرضه داشتم: مردم مى گویند اگر درباره على علیه السلام نازل شده چرا نام على و اهل بیتش در قرآن نیامده؟
امام ابو جعفر علیه السلام فرمود: به ایشان بگویید به همان دلیل که خداى تعالى نماز را در قرآن مجیدش واجب کرده ولى نامى از سه رکعت و چهار رکعت نبرد، تا آن که رسول خدا صلى الله علیه و آله نماز را براى مردم تفسیر کرد و به همان دلیل که حج را واجب کرد، ولى نفرمود: هفت طواف کنید تا آن که رسول خدا صلى الله علیه و آله آن را تفسیر فرمود: و همچنین خداى تعالى آیه: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» را در باره على و حسن و حسین علیهماالسلامنازل کرد ولى نام آنان را نبرد، این رسول خدا صلى الله علیه و آله بود که فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه» هرکس که من به حکم «و اطیعوا الرسول» مولاى اویم، على به حکم «أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»مولاى او است.
و نیز درباره همه اهل بیتش فرمود: «اوصیکم بکتاب اللَّه، و اهل بیتى انى سالت اللَّه ان لا یفرق بینهما حتى یوردهما على الحوض فاعطانى ذلک»؛ «من شما را وصیت مى کنم به کتاب خداى تعالى و اهل بیتم، من از خداى تعالى خواسته ام بین آن دو را جدایى نیندازد، تا هر دو را کنار حوض، به من وارد کند، و خداى تعالى این درخواستم را به من داد».
و نیز فرمود: پس شما اى مسلمانان به اهل بیت من چیز یاد ندهید، که آنان اعلم از شمایند، اهل بیت من شما را تا قیامت از هیچ باب هدایتى بیرون نمى کنند، و به هیچ ضلالتى داخل نمى سازند و اگر رسول خدا صلى الله علیه و آله بیان نمى کرد که اولى الامر چه کسانى هستند قطعاً آل عباس و آل عقیل و آل فلان ساکت نمى نشستند، و ادعاى خلافت و اولى الامرى مى کردند، ولى چون خداى تعالى در کتابش نازل کرده بود، که «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»همه مى دانستند که منظور از اهل بیت على و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام هستند، چون رسول خدا صلى الله علیه و آله در خانه ام سلمه دست على و فاطمه و حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و داخل کسائشان کرد، و ام سلمه عرضه داشت: آیا من از اهل تو نیستم؟ فرمود: تو عاقبت بخیرى، ولى ثقل من و اهل من و اهل بیت من اینهایند (تا آخر حدیث).
و در امالى شیخ آمده که وى به سند خود از على بن ابى طالب روایت کرده که فرمود: مردى از انصار به حضور رسول اللَّه صلى الله علیه و آله آمد، و عرضه داشت: یا رسول اللَّه من تاب جدایى از تو را ندارم وقتى به خانه ام مى روم همین که به یاد تو مى افتم دیگر دستم به کار نمى رود در این اندیشه ام که در روز قیامت که تو داخل بهشت شده تا اعلى علیین بالا مى روى، من آن روز چه کنم؟ و یا نبى اللَّه آن روز چگونه بر فراق تو صبر کنم؟
در پاسخ این مرد بود که آیه شریفه زیر نازل شد:
«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً».
رسول اللَّه صلى الله علیه و آله آن مرد را احضار کرده آیه شریفه را برایش خواند، و به همنشینى خود مژده اش داد.
و در تفسیر برهان از ابن شهر آشوب از انس بن مالک از کسى که او نامش را برده ولى انس فراموش کرده، از ابى صالح، از ابن عباس روایت آورده که گفت: در آیه «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ» منظور از نبیین محمد صلى الله علیه و آلهو منظور از صدیقین على است، که اولین فردى بود که رسول خدا صلى الله علیه و آله را در دعوى نبوت تصدیق کرد، و منظور از شهدا على و جعفر و حمزه و حسن و حسین علیهماالسلام است.
تفسیر آیه
این آیات بى ارتباط با آیات قبلش نیست، از آیه «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً…»، گویا در این زمینه سخن دارد که مردم را به سوى انفاق در راه خدا تشویق کند، تا زندگى همه طبقات حتى حاجتمندان از مؤنین قوام یابد، و در همین زمینه کسانى را که از این عمل مشروع و واجب مانع مى شدند، و مردم را از آن بازمى داشتند مذمت مى کند و دنبال آن در این آیات مردم را تشویق و تحریک مى کند به این که خدا را اطاعت کنند، و رسول و اولى الامر را نیز اطاعت کنند، و بدین وسیله ریشه هاى اختلاف و مشاجره و نزاع را قطع نموده، هر جا که با یکدیگر درگیر شدند مسأله را به خدا و رسولش ارجاع دهند، و از نفاق بپرهیزند، چنین نباشند که به ظاهر اظهار ایمان کنند ولى وقتى خدا و رسول بعد از ارجاع مسأله مورد اختلاف به ضرر یکى حکم کرد، ناراحت شوند، و کفر باطنیشان از این که تسلیم حکم خدا شوند
بازشان بدارد، و نیز تشویق مى کند به این که تسلیم اوامر خدا و رسول باشند.
اطاعت خدا
بدیهى است براى یک فرد با ایمان همه اطاعت ها باید به اطاعت پروردگار منتهى شود، و هرگونه رهبرى باید از ذات پاک او سرچشمه گیرد، و طبق فرمان او باشد، زیرا حاکم و مالک تکوینى جهان هستى او است، و هرگونه حاکمیت و مالکیت باید به فرمان او باشد «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ».
اطاعت پیامبر صلى الله علیه و آله
در مرحله بعد، فرمان به پیروى از پیامبر صلى الله علیه و آله مى دهد، پیامبرى که معصوم است و هرگز از روى هوى و هوس، سخن نمى گوید، پیامبرى که نماینده خدا در میان مردم است و سخن او سخن خدا است، و این منصب و موقعیت را خداوند به او داده است، بنابراین اطاعت از خداوند، مقتضاى خالقیت و حاکمیت ذات او است، ولى اطاعت از پیامبر صلى الله علیه و آله مولود فرمان پروردگار است و به تعبیر دیگر خداوند واجب الاطاعه بالذات است، و پیامبر صلى الله علیه و آله واجب الاطاعه بالغیر و شاید تکرار اطیعوا در آیه اشاره به همین موضوع یعنى تفاوت دو اطاعت دارد «و اطیعوا الرسول» و مرحله سوم فرمان به اطاعت از اولواالامر مى دهد که از متن جامعه اسلامى برخاسته و حافظ دین و دنیاى مردم است.
البته با امر به اطاعت خدا، لزوم اطاعت پیامبر نیز، فهمیده مى شد، لکن
پیامبر را جداگانه ذکر مى کند تا در بیان مطلب مبالغه اى باشد و جلو پاره اى از توهمات گرفته شود و کسى نگوید یا نپندارد که اطاعت پیامبر مخصوص دستوراتى است که در قرآن باشد. نظیر این آیه آیات دیگر است مثل:
سوره نساء آیه 80 «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» یعنى کسى که پیامبر را اطاعت کند. خدا را اطاعت کرده است.
و مثل سوره حشر، آیه 7 «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» یعنى آنچه پیامبر براى شما آورد بگیرید و آنچه شما را از آن نهى کرد، ترک کنید».
و مثل سوره نجم، آیه 3 «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»؛ «او از روى هوس سخن نمى گوید».
همانطورى که اطاعت پیامبر در حیاتش واجب است، پس از مرگش نیز واجب است زیرا پیروى از شریعت او پس از مرگش بر همه مردم لازم است. بدیهى است که او همه جهانیان را به دین خود تا روز قیامت، دعوت کرد و رسالت او جهانى و همگانى است.
«وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» در این باره مفسران دو نظر دارند:
اطاعت اولى الامر
1. ابو هریره و ابن عباس بنا بر یکى از دو روایت میمون و ابن مهران و سدى گویند: منظور هر امیر و زمامدارى است نظر جبایى و بلخى و طبرى نیز همین است.
2. جابربن عبد اللَّه و ابن عباس بنا به روایت دیگر و مجاهد و حسن و عطا و جماعتى گویند: منظور علما است. برخى از آنها گفته اند: علما هستند زیرا در احکام و در موقع نزاع و اختلاف باید به آنها رجوع کرد نه زمامداران. این دو قول از عامه است.
لکن علماى ما از امام باقر و امام صادق علیه السلام روایت کرده اند که: منظور از «اولى الامر» ائمه اهل بیت است که خداوند طاعت ایشان را به طور مطلق واجب ساخته است همانطورى که طاعت خدا و پیامبر را واجب گردانیده است. اطاعت مطلق شخص یا اشخاص در صورتى واجب مى شود که معصوم باشند و ظاهر و باطن ایشان یکى باشد و از اشتباه و امر به کار زشت، مصون باشند. بدیهى است که علما و زمامداران چنین صفاتى ندارند و خداوند برتر از این است که مردم را به اطاعت بدون قید و شرط افرادى امر کند که مرتکب معصیت مى شوند یا میان گفتار و کردارشان اختلاف است. شاهد این مطلب این است که خداوند اطاعت او «اولى الامر» را در ردیف اطاعت از پیامبر و خدا قرار داده است و این خود نشان مى دهد که «اولى الامر» از همه مردم بالاترند و پیامبر از ایشان برتر و خدا از همگى برتر است. بدیهى است که تنها ائمه بعدى از آل پیغمبر چنین مزیتى دارند. آنان کسانى هستند که امامت و عصمت ایشان به ثبوت رسیده و تمام مسلمین بر بلندى رتبه و عدالت ایشان اتفاق دارند.
پیام ها
1. مردم باید از رهبران الهى در قول و عمل پشتیبانى کنند «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».
2. اسلام مکتبى است که عقاید و سیاستش به هم آمیخته است «أَطِیعُوا أُولِی الْأَمْرِ… إِنْ کُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ».
3. سلسله مراتب در اطاعت باید حفظ شود. «اللَّهَ»، «الرَّسُولَ»، «أُولِی الْأَمْرِ».
4. اولى الامر باید همچون پیامبر صلى الله علیه و آله معصوم باشند، تا اطاعت از آنها در ردیف اطاعت پیامبر صلى الله علیه و آله باشد «أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ».
6. نشانه ایمان واقعى، مراجعه به خدا و رسول، هنگام تنازع و بالا گرفتن درگیرى هاست «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ».
7. یکى از وظایف حکومت اسلامى ایجاد وحدت و حل تنازعات است «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ …».
8. دین کامل باید براى همه ى اختلاف ها، راه حل داشته باشد «فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ».
9. پذیرش فرمان از حکومت هاى غیر الهى و طاغوت، حرام است «فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ».
10. اگر همه فرقه ها، قرآن و پیامبر را مرجع بدانند، اختلاف ها حل شده، وحدت و یکپارچگى حاکم مى شود«فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ».
11. مخالفان با احکام خدا و رسول و رهبران الهى، باید در ایمان خود شک کنند«إِنْ کُنْتُمْ تُؤمِنُونَ…».
12. دوراندیشى و رعایت مصالح درازمدّت، میزان ارزش است«أَحْسَنُ تَأْوِیلاً».
ذکر مصیبت حضرت ابوالفضل علیه السلام
روز عاشورا روز تجلى کامل ولایت سیدالشهداء امام حسین علیه السلام است.
آنچه یاران و فرزندان امام حسین علیه السلام به عنوان ارمغانى بهتر از شهادت در روز عاشورا به دست آوردند کشف «رموز ولایت» سیدالشهداء بوده است لذا عاشورا نمایش جلوه اى از ولایت امام حسین اوست که به عنوان مظهر ولایت حقیقت محمدیه همانند چشمه اى جارى است که آب حیات را به کام تشنگان فیض رحمت مى رساند.
مى بینیم که اصحاب اباعبدالله الحسین علیه السلام مخصوصا قمرهاشم این فیض و این امر را کشف کرده اند و اعلام کردند، اگر در کوى ولایت تو شهید شویم به زندگى ابدى دست خواهیم یافت.
مراجعه مکرر حضرت ابوالفضل به امام حسین علیه السلام جهت اجازه گرفتن براى میدان جنگ بهترین نمونه ولایت پذیرى است. اما امام حسین علیه السلام به آسانى به او اجازه نمى دهد و مى فرمایند تو پرچم دار من هستى! «انت صاحب لوائى» «اما پس از اینکه یاران یکى یکى شهید شدند حضرت ابوالفضل خدمت مولا و امام خود آمد و عرضه داشت: «لقد ضاق صدرى و سئمت الحیوة»؛ «سینه ام تنگى کرده و از زندگى سیر شده ام…».
امام حسین علیه السلام که حال حضرت اباالفضل را این گونه دید به ایشان فرمود پس ابتدا برو براى بچه ها و اهل خیمه آب بیاور؛ حضرت هنگام رفتن به شریعه با شجاعت و قهرمانى وارد شریعه فرات شدند. در حالى که رجز مى خواندند:
هذا الحسین وارد المنون
و تشر بین بارد المعین
«اینک حسین وارد میدان جنگ شده است و تو آب سرد و گوارا را
مى نوشى!».
آب روى آب ریخت و مشک را به دست گرفت. هنگام حرکت به سوى خیمه ها و روبرو شدن با دشمن فرمود:
نَفْسى لِسِبط المُصطفى الطُّهرِ وَقى
اِنّى اَنا العباس اَغْدُو بِالسَّقا
«جان من فداى فرزند پاک مصطفى باد منم عباس که این مشک را به سوى خیمه ها مى برم».
اما بعد از قطع دست راست، حضرت ابوالفضل ندا سر داد:
والله ان قعطتموا یمینى
انى حامى ابدا عن دینى
و عن امام صادق الیقین
نجل النبى الطاهر الامین
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع کردید ولى من تا آنجا که زنده هستم از آیین خودم دفاع مى کنم و از امام و پیشوایم که در ایمان خود صادق است فرزند پیامبر پاک و امین است».
و هنگامى که روى زمین قرار گرفت رو به امام و برادرش کرد و عرضه داشت: «علیک منى السلام یا اباعبدالله»
امام حسین علیه السلام خطاب به دشمن فرمود: «لُعْنِتم و اُخزِیتُم بما قَد جَنیتُم سَتُصلَونَ نارا حرّها قَدْ توقّدا»؛ «از رحمت خدا دور افتادید و خود را طعمه آتشى بس سوزان قرار دادید».
اى فرات از تو خجل تو از سکینه
اى امید دسته گل هاى مدینه
دختران فاطمه چشم انتظارند
دل به روى خاک خیمه مى گذارند
تا کنار علقمه در خون نشستى
از غمت پشت برادر را شکستى