علم آموزی، پژوهش و جدیت، جهاد و کار اصلی دانشجوئی؟
۱۳۹۲/۰۸/۱۹
–
۷۲۹ بازدید
متن بیانات مقام معظم رهبری
«خب، یکى از چیزهائى که ما از دانشجوها توقع داشتیم و این به طور طبیعى در دانشگاه و در محیط جوان وجود دارد و بنده هم اصرار داشتم که این حالت در دانشگاه زنده بماند، مسئلهى آرمانگرائى است. البته ما در دیدار با مجموعهى کارگزاران نظام در اوائل ماه، دربارهى آرمانگرائى و نسبتش با واقعگرائى، اینجا مقدارى صحبت کردیم و بحث کردیم؛ که حالا شاید بعضى شنیده باشید. مسئلهى واقعگرائى در جاى خودش محفوظ است، من هم بعد یک اشارهاى خواهم کرد؛ لیکن آرمانگرائى، هم در سیاست، هم در همهى صحنههاى دیگر – مثل آرمانگرائى در علم – باید مورد توجه باشد. آرمانگرائى در علم، یعنى در زمینهى مسائل علمى باید دنبال قله بود؛ که این، توجه شما را به درس خواندن و خوب درس خواندن باید نتیجه بدهد. من به شما عرض بکنم؛ امروز درس خواندن، علمآموزى، پژوهش و جدیت در کار اصلى دانشجوئى، یک جهاد است؛ که حالا اگر انشاءاللّه مجال شد، در ادامهى صحبت معلوم میشود. »[1]
معظم له ، علم اموزی را وظیفه اصلی دانشجو می داند و ان را در جکم جهاد تلقی میکند . این بیان مقام معظم رهبری ریشه در روایات و مبانی دینی دارد و جایگاه علم و طالب علم در اسلام را نشان می دهد که در روایت ذیل و تفسیری که از شهید مطهری رائه می کنیم دلیل این مطلب روشن می شود که چرا مقام معظم رهبری علم امورزی دانشجویان را جهاد میداند.
کسب علم جهاد است
: قال على علیه السلام: «الشاخص فى طلب العلم کالمجاهد فى سبیل اللَّه انّ طلب العلم فریضة على کل مسلم و کم من مؤمن یخرج من منزله فى طلب العلم فلا یرجع الاّ مغفوراً»آن که براى تحصیل علم بیرون رود، همانند مجاهد در راه خداست. همانا تحصیل دانش بر هر مسلمانى واجب است و چه بسا مؤمنى که از خانه خود براى تحصیل دانش خارج شود به خانه بر نمى گردد جز آن که آمرزیده شده باشد.[2]
دیدگاه شهید مطهری درباره دانشجو و طالبان علم
«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اَللّهِ وَ رَسُولِهِ یعنی در آنِ واحد دو هجرت بکند: هجرت جسمی و هجرت روحی. جسمش از شهری به شهر دیگری منتقل بشود و روحش از مرحله ی انانیّت و منیّت به مرحله ی اخلاص ترقی کند و بالا برود. اینچنین مهاجری را قرآن می گوید: فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اَللّهِ (یک تعبیر خیلی عالی است) اجر او را دیگر از خدا بخواهید؛ عهده دار اجر او خداست. این تعبیر که عهده دار اجر او خداست، یعنی مطلب بالاتر از این حرفهاست که بتوانید تصور کنید اجر چنین مهاجری چه خواهد بود. در تفسیر این آیه ی کریمه، تعمیمی داده اند (شاید هم حدیث داشته باشد، الآن یادم نیست) که این تعمیم خیلی بجا و مناسب است و بعید نیست که درست باشد (اگر حدیثی باشد که دیگر قطعاً خواهیم گفت همین طور است) و آن اینکه این آیه شامل یک گروه دیگر هم می شود و آن گروه، طالبان علم هستند، طالبان علمی که از شهر و وطن خودشان به شهر دیگری هجرت می کنند برای اینکه علم و معارف اسلامی بیاموزند. هدفشان از این آموزش چیست؟ آیا نام است؟ نه. شهرت است؟ نه.
افتخار است؟ نه. بالادست دیگران بنشینند؟ نه. دستشان را ببوسند؟ نه. وجوهات به آنها بدهند؟ نه. بلکه هدفشان فقط و فقط ازدیاد ایمان خودشان و بعد ارشاد و هدایت مردم است. چنین افرادی مهاجرند؛ این غریبانی که از وطنها و شهرهای خودشان دور شده اند برای آموزش علم و دانش، و هدفشان از آموزش علم و دانش رفع نیازهای اسلامی است و کارشان برای خداست. حتی لزومی ندارد که چنین انسانی فقط برای آموزش معارف خاص اسلامی رفته باشد که عقاید اسلامی، تفسیر، احکام اسلامی و. . . بیاموزد. اگر کسی یک رشته ی دیگر را انتخاب کند [و هدفش رفع یک نیاز اسلامی باشد نیز مصداق این آیه است. ] مثلاً شخصی رشته ی پزشکی را انتخاب کرده است ولی چرا دنبال این رشته رفته است؟ برای این احساس که جامعه ی اسلامی احتیاج به پزشک مسلمان دارد.
دنبال پزشکی رفته است نه برای اینکه جیبش را پر کند، نه برای اینکه تیتر دکتری روی اسمش بیاید، بلکه برای اینکه این فریضه ی کفایی، این واجب کفایی دنیای اسلام را که اسلام نیاز دارد به یک عده پزشک به قدری که کافی باشند و مسلمین رفع نیازشان بشود و بیماریهایشان معالجه بشود، انجام دهد. چنین شخصی هم مهاجر الی اللّه و رسوله است. (وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اَللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ اَلْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اَللّهِ. ) چنین افرادی هم اگر در خلال این مهاجرت بمیرند، برادر کوچک شهدا هستند، چون مهاجر برادر کوچک مجاهد است و مجاهد برادر بزرگ مهاجر. » [3]
——————————————————-
[1] بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان (۱۳۹۱/۰۵/۱۶ – http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=9609 [2] 543) بحارالانوار، ج 1، ص 179. [3] . مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 585