خانه » همه » مذهبی » علم غیب و مردم عادی

علم غیب و مردم عادی


علم غیب و مردم عادی

۱۳۹۲/۰۵/۰۸


۱۶۴۰ بازدید

درباره ی علم غیب در قرآن کریم دو گونه آیات وجود دارند ؛ در برخی آیات ، اطّلاع از علم غیب فقط و فقط به خدا نسبت داده شده و از غیر خدا نفی گردیده است ؛ امّا در برخی آیات دیگر اطّلاع از علم غیب برای برخی انسانها نیز اثبات شده است. بنا بر این ، آنها که با استناد به آیات شقّ اوّل خواسته اند اطّلاع انبیاء یا ائمه (ع) را از علم غیب نفی کنند از آیات شقّ دوم غفلت نموده و دچار مغالطه ی عظیمی شده اند. امّا آنها که با توجّه به آیات شقّ دوم اطّلاع از علم غیب را برای برخی انسانها نیز ممکن دانسته اند ، در جمع بین این دو صنف از آیات ، دو راه حلّ عمده را مطرح نموده اند:

درباره ی علم غیب در قرآن کریم دو گونه آیات وجود دارند ؛ در برخی آیات ، اطّلاع از علم غیب فقط و فقط به خدا نسبت داده شده و از غیر خدا نفی گردیده است ؛ امّا در برخی آیات دیگر اطّلاع از علم غیب برای برخی انسانها نیز اثبات شده است. بنا بر این ، آنها که با استناد به آیات شقّ اوّل خواسته اند اطّلاع انبیاء یا ائمه (ع) را از علم غیب نفی کنند از آیات شقّ دوم غفلت نموده و دچار مغالطه ی عظیمی شده اند. امّا آنها که با توجّه به آیات شقّ دوم اطّلاع از علم غیب را برای برخی انسانها نیز ممکن دانسته اند ، در جمع بین این دو صنف از آیات ، دو راه حلّ عمده را مطرح نموده اند:

الف ـ اینکه آیات شقّ اوّل از علم غیب بالذّات سخن گفته اند ولی آیات شقّ دوم از علم غیب بالغیر ؛ یعنی تنها خداست که بالذّات دارای علم به غیب می باشد و غیر خدا اگر علم غیبی دارند نه بالذّات بلکه به تعلیم و اذن الهی است. لذا اگر رسول اکرم (ص) نیز اعلام نمودند که علم به غیب ندارد ، منظور حضرتش این بوده که بالذّات علم به غیب ندارد و علم او به غیب ، در حقیقت علم خداست که در نزد حضرتش به ودیعه گذاشته شده است تا از آن در مسیر مأموریّت خویش و طبق دستورالعمل الهی استفاده نماید. به تعبیر دیگر ، علم آن حضرت به غیب از طریق علم به حقیقت قرآن کریم است که بیان کننده ی همه چیز می باشد. « وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ ــــ و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است.»(النحل:89)

ب ـ راه جمع دوم این است که آیات شقّ اوّل از علم غیب مطلق و قطعی سخن می گویند ولی آیات شقّ دوم از علم غیب محدود و غیر قطعی ؛ یعنی تنها خداوند متعال است که به تمام امور علم غیب قطعی و تغییر ناپذیر دارد ، ولی غیر خدا اگر علم غیب دارند ، اوّلاً علمشان فراگیر و مطلق نیست و ثانیاً در آن چیزی هم که می دانند ممکن است بداء حاصل شود.

بنا بر این ، طبق آیات شقّ دوم شکّی نیست که غیر خدا نیز می تواند از علم غیب باخبر باشد ولی اوّلاً علم به غیب آنها به اذن و تعلیم الهی است و ثانیاً علمشان نسبت به علم خدا محدود است. حتّی قرآن کریم هم ، اگر چه تبیاناً لکلّ شیء می باشد ، باز نسبت به علم ذاتی خدا محدود می باشد. چرا که قرآن کریم علم ظهوری خداوند متعال می باشد و ظهور و مظهر هیچگاه هم رتبه با خود ظاهر نخواهد بود. ثالثاً علم غیب مراتبی دارد که مراتب پایین آن ممکن است توسّط مراتب بالا نقض گردد که در اصطلاح آن را بداء گویند ؛ و علم غیب غیر خدا گاه از این سنخ می باشد ؛ در حالی که علم غیب خدا اعلی درجه علم می باشد ؛ « یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ ــــ خداوند هر چه را بخواهد محو ، و هر چه را بخواهد اثبات مى کند؛ و نزد اوست امّ الکتاب.»(الرعد:39)

حال می پردازیم به ذکر نمونه ای از این دو شقّ از آیات.

1ـ برخی آیات که علم غیب را منحصر در ذات خدا نموده اند.

« قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُون ــــ بگو:من نمى گویم خزاین خدا نزد من است؛ و نمی گویم که من از غیب آگاهم! و به شما نمى گویم من فرشته ام ؛ من تنها از آنچه به من وحى مى شود پیروى مى کنم. بگو: آیا نابینا و بینا مساویند؟! پس چرا نمى اندیشید؟!» (الأنعام:50)

« قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُون ــــــ بگو: کسانى که در آسمانها و زمین هستند غیب نمى دانند جز خدا ، و نمى دانند کى برانگیخته مى شوند.» (النمل:65)

« قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ــــــ بگو: من مالک سود و زیان خویش نیستم ، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ و اگر از غیب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مى کردم، و هیچ بدى (و زیانى) به من نمى رسید؛ من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده ام براى گروهى که ایمان مى آورند.» (الأعراف:188)

« وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ ــــــ کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسى آنها را نمى داند. او آنچه را در خشکى و دریاست مى داند؛ هیچ برگى نمى افتد، مگر اینکه از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانه اى در تاریکیهاى زمین، و نه هیچ تر و خشکى وجود دارد، جز اینکه در کتابى آشکار ثبت است. » (الأنعام:59)

« وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ ــــــ مى گویند: «چرا معجزه اى از پروردگارش بر او نازل نمى شود؟!» بگو: غیب تنها براى خداست! شما در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم! » (یونس:20)

2ـ آیاتی که علم غیب را برای غیر خدا اثبات می کنند.

« ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ ــــ (اى پیامبر!) این ، از خبرهاى غیبى است که به تو وحى مى کنیم؛ و تو در آن هنگام که قلمهاى خود را (براى قرعه کشى) به آب مى افکندند تا کدامیک کفالت و سرپرستى مریم را عهده دار شود، و(نیز) به هنگامى که(دانشمندان بنى اسرائیل، براى کسب افتخار سرپرستى او،) با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتى.» ( آل عمران:44)

« تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقین ـــــ اینها از خبرهاى غیب است که به تو وحى مى کنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمى دانستید. بنا بر این، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است.» (هود:49)

« ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُون ـــــ این از خبرهاى غیب است که به تو وحى مى فرستیم ؛ تو نزد آنها نبودى هنگامى که تصمیم مى گرفتند و نقشه مى کشیدند.» (یوسف:102)

از این آیات معلوم می شود که نبیّ اکرم (ص) از طریق وحی بر اموری غیبی آگاه می شد. پس اگر آن جناب به قرآن کریم علم داشت ، یقیناً به علوم غیبی مستور در آن نیز عالم بود. و شکّی نیست که آن حضرت به تمام اسرار و رموز قرآن علم داشته است ؛ چون اگر فرض کنیم که آن حضرت به تمام اسرار قرآن علم نداشته دو حالت وجود خواهد داشت یا غیر او هم به آن اسرار علم ندارد یا غیر آن حضرت به آن اسرار علم دارد. فرض اوّل محال است چون لازم می آید خدا با نازل نمودن آن اسرار ، که هیچکس آنها را نخواهد فهمید ، کار لغوی انجام داده باشد ؛ و خداوند حکیم منزّه از انجام کار لغو می باشد . فرض دوم نیز محال است چون لازمه اش افضلیّت غیر رسول الله (ص) بر آن حضرت می باشد ؛ در حالی که اوّلاً محال استافراد یک امّت از پیامبر خودشان افضل باشند ؛ ثانیاً اجماع مسلمین و روایات متواتر ، دلالت بر این دارند که آن حضرت اشرف و افضل مخلوقات می باشد. پس نتیجه می گیریم که آن حضرت بر تمام اسرار قرآن کریم علم داشته است.

حال این پرسش مطرح می شود که چه اسراری از طرف خداوند متعال ، در قرآن کریم نهاده شده و علم غیب رسول الله (ص) که از طریق قرآن حاصل می شد تا چه اندازه بوده است. پاسخ این سوال را از آیات قرآن چنین می یابیم.

خداوند متعال می فرماید: « … وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ء ـــــ و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است.» (النحل:89) و فرمود: « وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُون ــــــ هیچ جنبنده اى در زمین، و هیچ پرنده اى که با دو بال خود پرواز مى کند، نیست مگر اینکه امتّهایى همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم؛ سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى گردند.» (الأنعام:38)

طبق این دو آیه ، تمام حقایق عالم در قرآن کریم ثبت می باشند و قرآن کریم شامل علوم اوّلین و آخرین می باشد ؛ پس رسول خدا هم که عالم به این کتاب می باشد ، عالم به تمام حقایق عالم خلقت است ؛ لکن به تعلیم خدا و از راه قرآن کریم و نه به صورت استقلالی ؛ لذا اگر رسول خدا بگوید من هیچ علم غیبی ندارم ، درست است چون قرآن کریم ، بالذّات علم خداست نه علم رسول خدا ولی به تعلیم الهی علم آن حضرت نیز می باشد.

امّا شواهدی دیگر:

« قُلْ إِنْ أَدْری أَ قَریبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً (25) عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً (26) إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27) لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصى کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَداً ــــــ بگو: من نمى دانم آنچه به شما وعده داده شده نزدیک است یا پروردگارم زمانى براى آن قرار مى دهد؟! (25) داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمى سازد، (26) مگر رسولانى که آنان را برگزیده و مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد (27) تا بداند پیامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ کرده اند؛ و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار کرده است. » (سوره الجنّ)

این آیه نیز گواه روشنی است بر این که خداوند متعال رسولان خود را بر اموری غیبی آگاه می کند ؛ لکن چنین نیست که آنان مجاز باشند از آن علم همه جا استفاده نمایند ؛ بلکه مورد استفاده ی آن را خداوند متعال تعیین می کند و تا خداوند حکیم اجازه نداده انبیاء الهی حقّ ندارد علم غیب خود را اظهار نمایند.

« وَ رَسُولاً إِلى بَنی إِسْرائیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ـــــــ و [عیسی را به عنوان] رسول به سوى بنى اسرائیل(قرار داده، که به آنها مى گوید:) من نشانه اى از طرف پروردگار شما ، برایتان آورده ام ؛ من از گِل ، چیزى به شکل پرنده مى سازم ؛ سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا ، پرنده اى مى گردد. و به اذن خدا ، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص را بهبودى مى بخشم ؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مى کنم ؛ و از آنچه مى خورید ، و در خانه هاى خود ذخیره مى کنید ، به شما خبر مى دهم ؛ مسلماً در اینها ، نشانه اى براى شماست ، اگر ایمان داشته باشید.» (آل عمران:49)

در این آیه ی شریفه به صراحت بیان شده که حضرت عیسی (ع) دارای علم به غیب بوده و از امور پنهانی مردم خبر می داده است ؛ لکن این کار او به اذن خدا و برای اثبات نبوّت خودش بوده است و این مهمترین موردی است که انبیاء در آن از علم غیب خود استفاده می کرده اند. همچنین خلق پرنده از گِل و شفای بیماران غیر قابل علاج و زنده کردن مردگان اموری هستند که بدون استفاده از علم غیب غیر ممکن می باشند ؛ چون این امور با علوم عادی قابل انجام نیستند. ضمناً باید توجّه داشت که آن حضرت انجام تمام این امور را به خود نسبت داده فرمود که این کارها را من انجام می دهم ولی به اذن و تعلیم الهی ؛ پس چنین نبوده که آن حضرت صرفاً ابزاری بی خاصّیّت در دست خدا باشد. معجزات آن حضرت همان اندازه منتسب به خود اوست که کارهای اختیاری ما منتسب به خود ماست ؛ یعنی همان گونه که افعال اختیاری ما ، در عین اینکه فعل خدا هستند فعل ما نیز می باشند ، معجزه نیز در عین اینکه فعل خداست از وجود خود نبی صادر می شود.

« وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب ـــــ آنها که کافر شدند مى گویند: تو فرستاده ی خدا نیستى. بگو: کافى است که خدا شاهد باشد میان من و شما و کسى که علم کتاب نزد اوست.» (الرعد:43)

نکات این آیه:

1ـ منظور از کتاب در این آیه یا لوح محفوظ است که امّ الکتاب می باشد ، یا مقصود قرآن کریم است. اگر مراد لوح محفوظ باشد ثابت می شود که آنکه عالم به کتاب است علم غیب دارد ؛ و اگر مراد قرآن باشد باز همین معنا ثابت می گردد ؛ چون به یقین منظور از داشتن علم الکتاب ، دانستن ظواهر آیات قرآن کریم نیست. از زاویه ی نگاه این آیه ، آنکه علم کتاب نزد اوست باید دارای چنان درجه ی بالایی از علم باشد که شهادت او در ردیف شهادت خداوند متعال قرار گیرد.

2ـ طبق آنچه پیشتر گفته شد ، اگر کسی عالم به قرآن کریم باشد ، عالم به جمیع حقایق عالم خلقت است ؛ چرا که قرآن کریم تبیاناً لکلّ شیء می باشد.

3ـ در تفسیر این آیه برخی گفته اند که مراد از « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب » خود خداوند متعال می باشد ؛ ولی اکثر مفسّرین بزرگ این تفسیر نپذیرفته و گفته اند ، اگر مراد از این عبارت خدا باشد تکرار قبیح لازم می آید. همچنین در آن صورت از نظر ادبی نیز چنین جمله ای در نهایت درجه ای سستی خواهد بود. لذا شکّی نیست که صاحب این علم مخلوقی از آفریدگان خداست.

4ـ در باره ی « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب » چهار احتمال دیگر نیز داده شده است.

الف ـ برخی گفته اند: مراد یهودیان و مسیحیانی هستند که مسلمان شدند و آنان شهادت دادند که اسم آن حضرت در کتاب آنها آمده است. این احتمال نادرست است چون اوّلاً لفظ « الکتاب » در قرآن کریم و روایات بدون قرینه در مورد تورات و انجیل به کار نرفته است. ثانیاً کتب یهود و نصاری طبق تصریح خود قرآن تحریف شده اند و کتاب تحریف شده فاقد هر گونه حجّیّتی می باشد. ثالثاً « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب » یک نفر است نه یک جمع.

ب ـ گفته شده این شخص ، عبدالله بن سلام ، یا سلمان فارسی یا دیگر افرادی هستند که قبلاً در دین دیگری بوده اند. این احتمال نیز در غایت سستی است ؛ چون اینها نیز داخل در همان گروه یهود یا نصاری یا امثال آن می باشد ؛ پس برخی اشکالات فوق بر آنها نیز وارد می باشد.

پ ـ برخی نیز گفته اند مراد از « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب » همه ی مومنان می باشند ؛ که این هم مردود می باشد ؛ چون مومنان یک نفر نیستند و آیه تصریح دارد که « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب » یک نفر می باشد.

ت ـ احتمال چهارمی که داده شده حضرت علی بن ابی طالب (ع) می باشد ؛ که این احتمال مورد قبول ائمه اهل بیت (ع) واقع شده است. و این احتمال با آیات قرآن بیشتر تطبیق می کند ؛ چون در آیه چهل سوره نمل ـ که بحث آن در ادامه خواهد آمد ـ بیان داشت که صاحب علم الکتاب توان معجزه دارد. چون اصف بن برخیا ، وزیر حضرت سلیمان که نه علم الکتاب ، بلکه « علم من الکتاب » داشت ، یعنی علم به بخشی از کتاب داشت ، توانست در سایه ی آن علم تخت بلقیس را به سرعت از یمن تا فلسطین منتقل نماید. و تنها علی (ع) است بین اصحاب دارای قدرت اعجاز بود و بارها این معجزات را نشان داده و شیعه و سنّی بر آن معترفند.

پس اگر منظور از « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب » علی (ع) باشد ، این آیه نیز دلالت بر علم غیب داشتن آن جناب ، آن هم بر جمیع امور عالم می باشد.

« قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونی مُسْلِمینَ (38) قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمینٌ (39) قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ ـــــ (سلیمان) گفت: اى بزرگان! کدام یک از شما تخت او را براى من مى آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟ (38) عفریتى از جنّ گفت: من آن را نزد تو مى آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزى و من نسبت به این امر، توانا و امینم. (امّا) کسى که دانشى از کتاب داشت گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد ؛ و هنگامى که(سلیمان) آن(تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت:این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا مى آورم یا کفران مى کنم؟ و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر مى کند؛ و هر کس کفران نماید پروردگار من، غنىّ و کریم است.» ( سوره النمل )

در این آیه تصریح شده که وزیر حضرت سلیمان ، آصف بن برخیا ، بخشی از علم کتاب را داشته و توانسته است با آن علم تخت بلقیس را در چشم بر هم زدنی از یمن تا فلسطین منتقل نماید. پس به یقین او دارای علمی غیبی بوده ، چرا که از راه علوم عادی انجام چنین کاری غیر ممکن می باشد. در این آیه تصریح شده که حتّی جنّها نیز از داشتن چنین قدرتی عاجزند. در روایات اهل بیت (ع) با اشاره به همین آیه فرموده اند ما اهل بیت عالم به جمیع علم الکتاب هستیم و قدرت تصرّف ما از آصف بن برخیا افزونتر است.

« قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66) قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً موسى … ــــــــ موسی به او(خضر ) گفت: آیا از پى تو بیایم تا از حکمتى که تعلیم شده اى به من بیاموزى؟ 67 گفت: تو هرگز نمى توانى همراه من شکیبایى کنى. 68 و چگونه مى توانى امرى را که به اسرارش احاطه ندارى تحمّل کنى؟ 69 گفت: اگر خدا خواهد شکیبا خواهى یافت و در هیچ کارى تو را نافرمانى نخواهم کرد. 70 گفت: پس اگر از پى من آمدى، از چیزى سؤال مکن تا خود از آن با تو سخن آغاز کنم. 71 پس به راه افتادند، تا وقتى که سوار کشتى شدند [خضر] آن را سوراخ کرد. موسى گفت: آیا کشتى را سوراخ کردى تا سرنشینانش را غرق کنى؟ واقعا به کار ناروایى مبادرت کردى! 72 گفت: آیا نگفتم که تو هرگز نمى توانى همراه من شکیبایى کنى؟ 73 موسى گفت: به سبب آنچه فراموش کردم مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر. 74 پس برفتند تا به نوجوانى برخوردند، پس [خضر] او را کشت. موسى گفت: آیا بى گناهى را بى آن که کسى را کشته باشد کشتى؟ واقعا کار منکرى مرتکب شدى! 75 گفت: آیا به تو نگفتم که هرگز نمى توانى همراه من شکیبایى کنى؟ 76 موسى گفت: اگر از این پس چیزى از تو پرسیدم، دیگر با من همراهى نکن و از جانب من البته معذور خواهى بود. 77 پس راه افتادند، تا وقتى که به مردم قریه اى رسیدند، از اهل آن غذا خواستند، ولى آنها از مهمان کردنشان ابا کردند. پس در آن جا دیوارى یافتند که مى خواست فرو ریزد. [خضر] آن را به پا داشت. موسى گفت: اگر مى خواستى، براى این کار مزدى مى گرفتى. 78 گفت: این [زمان ] جدایى میان من و توست. هم اینک تو را از باطن آنچه که نتوانستى بر آن صبر کنى خبردار مى کنم. 79 اما آن کشتى، مال بینوایانى بود که [با آن ] در دریا کار مى کردند، پس خواستم آن را معیوب کنم، چون پشت سرشان پادشاهى بود که هر کشتى [سالمى ] را به زور مى گرفت. 80 و اما آن نوجوان، پدر و مادرش هر دو مؤمن بودند، پس ترسیدیم مبادا آن دو را به طغیان و کفر بکشاند. 81 پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاک تر و مهربان تر از او عوض دهد.82 و اما آن دیوار از آن دو پسر بچه یتیم در آن شهر بود، و زیر آن گنجى براى آن دو وجود داشت، و پدرشان مردى شایسته بود، پس پروردگار تو خواست آن دو یتیم به حدّ رشد برسند و گنج خویش را بیرون آورند، که رحمتى بود از پروردگار تو. و این کارها را از پیش خود نکردم. این بود راز آنچه نتوانستى بر آن صبر کنى. » (سوره الکهف )

این آیات نیز با صراحت تمام اثبات می کنند که حضرت خضر (ع) عالم به اموری غیبی بوده که حتّی کسی چون حضرت موسی (ع) نیز علم به آن نداشته است.

اینها پاره ای از آیات بود که نشان می دهد علم غیب ، البته به صورت غیر استقلالی ، برای غیر خدا نیز ممکن می باشد. امّا در روایات معتبر شواهد دالّ بر این مطلب فراوانتر از آن است که در یک نامه بتوان آنها را شماره نمود ؛ لذا در اینجا تنها به ذکر چند نمونه از روایات منقول در منابع اهل سنّت کفایت می کنیم.

قال رسول الله (ص) :« علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ لا یفترقان حتّى یردا علىّ الحوض یوم القیامة. ـــــ علی با حق است و حق با علی است ؛ از هم جدا نمی شوند تا روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند.»(تاریخ بغداد ، خطیب بغدادی ، ج 14 ،ص322 / تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج42، ص449)

طبق این حدیث نبوی هر چه امیرمومنان بگوید عین حقیقت است ، و آن حضرت پیشگویی های فراوانی در مورد اشخاص و حوادث آینده نموده که کتب مربوطه پر از آنهاست. پاره ای از این پیشگویی ها را جناب قندوزی از علمای اهل سنّت در کتاب ینابیع المودّه ، ج 1 ،الباب الرابع عشر ، صفحه 205 ذکر نموده است.

قال رسول الله (ص) :« علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ و لن یفترقا حتّى یردا علیّ الحوض. ــــ علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند »(المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ،ص 124 / مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج9 ، ص135 / المعجم الصغیر ، الطبرانی ، ج1 ، ص 255 / کنزالعمال ، المتقی الهندی ، ج11 ، ص 603 )

طبق این حدیث نیز علی (ع) باید از تمام حقایق قرآن کریم مطّلع باشد ؛ و قرآن نیز تبیاناً لکلّ شیء می باشد. اگر آن حضرت حتّی به یک حقیقت از حقایق قرآن جاهل باشد ، لازم می آید که در همان مورد از قرآن کریم جدا گردد ؛ در حالی که حدیث نبوی از همراهی تامّ و تمام قرآن و امیر مومنان خبر داده است.

« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ وَ لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا عَلِی ـــ علی از من است و من از علی و هیچ کس جز علی وظایفم را به انجام نمى رساند.» (سنن ترمذی ، ج5 ، ص300 ، (ترمذی تصریح نموده که حدیث صحیح می باشد ـــ مسند امام احمد حنبل ، ج4 ، ص165)

« عبدالله بن عمر قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سُئِلَ بِأَیِّ لُغَةٍ خَاطَبَکَ رَبُّکَ لَیْلَةَ الْمِعْرَاجِ؟ فَقَالَ: خَاطَبَنِی بِلُغَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَأَلْهَمَنِی أَنْ قُلْتُ یَا رَبِّ خَاطَبْتَنِی أَنْتَ أَمْ عَلِیٌّ ؟ فَقَالَ یَا أَحْمَدُ أَنَا شَیْ ءٌ لَا کَالْأَشْیَاءِ لَا أُقَاسُ بِالنَّاسِ وَ لَا أُوصَفُ بالشبهات [بِالْأَشْبَاهِ ] خَلَقْتُکَ مِنْ نُورِی وَ خَلَقْتُ عَلِیّاً مِنْ نُورِکَ فَاطَّلَعْتُ عَلَى سَرَائِرِ قَلْبِکَ فَلَمْ أَجِدْ إِلَى قَلْبِکَ أَحَبَّ مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَخَاطَبْتُکَ بِلِسَانِهِ کَیْمَا یَطْمَئِنَّ قَلْبُک. ــــ عبد اللَّه بن عمر گفت: شنیدم از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله ، در حالی که از او پرسیده شد که خداى متعال، در شب معراج با چه لغت و زبانى با تو سخن گفت؟ فرمود: به لغت و زبان على، مرا مخاطب ساخت ؛ در آن حال الهام شدم که بپرسم خدایا! تو با من سخن مى گویى یا على با من صحبت مى کند؟ خداوند فرمود: اى احمد! من شیء هستم (وجودم ) امّا نه مثل دیگر اشیاء و موجودات ؛ نه با مردم قیاس مى شوم و نه با چیزهاى مشابه توصیف مى گردم. من تو را از نور خودم آفریدم و على را از نور تو خلق نمودم ، از آن پس به اسرار قلبت آگاه شدم و احدى را نزدیکتر و محبوبتر به قلب و دل تو از على نیافتم، از این رو به زبان و آواى على تو را مخاطب ساختم، تا قلبت آرام گیرد» (المناقب ، الموفق الخوارزمی ، ص78)

« عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ لِعَلِیٍّ ع: یَا عَلِیُّ النَّاسُ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى وَ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ، ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ- صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقى بِماءٍ واحِدٍ. ــــــ جابر بن عبد اللَّه گوید: از رسول الله صلى اللَّه علیه و آله شنیدم که به علی (ع) می فرمود: یا على! مردم از درختان پراکنده و مختلف هستند امّا من و تو از درخت واحدی هستیم. سپس رسول الله صلى اللَّه علیه و آله این آیه را قرائت فرمود: « وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقى بِماءٍ واحِدٍ ـــ و با باغهایى از انگور و کشت و نخل، از یک بن و غیر یک بن، که از یک آب سیراب مى شوند» » (المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج2 ، ص241 ـــ مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج9 ، ص100 ـــ میزان الاعتدال ، ذهبی ، ج2 ، ص306)

در این احادیث نیز از یگانگی امیرمومنان و رسول الله (ص) گزارش داده شده ؛ لذا علم امیر مومنان چیزی جز علم رسول الله نیست ؛ و علم رسول الله نیز چیزی جز قرآن نیست ؛ و قرآن نیز تبیاناً لکلّ شیء می باشد.

« قَالَ النَّبِیُّ ص أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ المدینةَ فَلْیَأْتِ مِنَ الْبَاب ــــ نبیّ خدا فرمودند: من شهر علم هستم و علی دروازه ی آن است ؛ پس هر که قصد ورود به شهر را دارد باید از دروازه ی آن وارد شود.» (المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص126 و 127 (وی این روایات از چندین روای نقل نموده و تصریح کرده که روایت صحیح می باشد.) ) این حدیث از روات گوناگون و در بسیاری از کتب روایی اهل سنّت آمده است.

روشن است که علم رسول الله همانا حقیقت قرآن کریم است ؛ و قرآن کریم تبیاناً لکلّ شیء می باشد ؛پس راه ورود به تمام حقایق عالم امیرالمومنین (ع) می باشد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد