علم غیب پیامبر صلى الله علیه و آله- جزء ۹ سوره اعراف، آیه ۱۸۸
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۲۸۰ بازدید
پرسش . از برخى آیات فهمیده مى شود که حضرت رسول صلى الله علیه و آله علم غیب نداشته، مى بایست این مطلب را نیز به مردم اعلام کند؛ در حالى که از برخى دیگر از آیات و روایات و شواهد تاریخى به دست مى آید که آن حضرت علم غیب داشته، از آینده خبر مى دادند؛ مانند هشدارى که به عایشه مى دهد که از سگ هاى حوأب دورى کند که اشاره به جنگ جمل است که در آینده اتفاق افتاد؛ این دو، چگونه با هم سازگارند؟V}[ اعراف ۷، آیه ۱۸۸.]{V
«قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤمِنُونَ»[ بحارالأنوار، ج 32، ص 167، باب 2؛ «… فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَاتَّقِی اللَّهَ یَا عَائِشَةُ وَ احْذَرِی مَا سَمِعْتِ مِنْرَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ قَالَ لَکِ لاَ تَکُونِی صَاحِبَةَ کِلاَبِ الْحَوْأَبِ وَ لاَ یَغُرَّنَّکِ الزُّبَیْرُ وَ طَلْحَة…».]؛
«بگو: من قدرتِ [جلبِ ]سودى و [دفعِ] زیانى را از خود ندارم؛ جز آن چه خدا خواهد و [غیب هم نمى دانم ]اگر غیب مى دانستم، یقیناً براى خود از هر خیرى، فراوان و بسیار فراهم مى کردم و هیچ گزند و آسیبى به من نمى رسید. من فقط براى گروهى که ایمان مى آورند، بیم دهنده و مژده رسانم». (بقره 2، آیه 30)
در ابتدا مناسب است گفته شود که فهم قرآن، بدون متخصص مشکل است؛ زیرا در قرآن، آیات محکم و متشابه وجود دارد. محکمات قرآن را همه مى فهمند و نیازى به آیه دیگر هم ندارد؛ مثل «إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْظالِمِینَ» و «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»[ فاتحه 1، آیه 2.]؛ اما آیه «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»[ طه 20، آیه 5.] و یا جایى که مى فرماید: خدا کرسى و تخت دارد که آسمان و زمین را در بر گرفته، «… وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» و آیه دیگرى که مى گوید: خداوند بر عرش نشسته و هشت ملک او را جابه جا مى کنند[ «وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ»، الحاقه (69، آیه 17).]. این گونه آیات را متشابه مى گویند و معناى متشابهات را فقط خدا مى داند و کسانى که راسخ در علم و دانش الهى و متخصصند؛ «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ…»[ آل عمران 3، آیه 7.]. البته گاهى در این موارد، وقتى چند آیه را کنار هم بگذاریم، معنا روشن مى شود.
همچنین در قرآن، «آیات عام و خاص» داریم؛ به طور مثال در سوره انعام، آیه 51 آمده است: «لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ»؛ «مردم غیر از خدا، هیچ ولىّ و شفیعى ندارند»؛ اما در سوره بقره، آیه 255 مى فرماید: «إِلاّ بِإِذْنِهِ»؛ «مگر با اجازه خدا» که نشان مى دهد اگر خدا بخواهد، شفاعت هست؛ یک مثال ساده: من به شما مى گویم: در این 9 روز ماه رمضان، هیچ کس خانه ما نیامد. این، یک عام است و بعد مى گویم: الاّ برادرم.
کلمه «الاّ»، عام را تخصیص مى زند. اگر فقط قسمت اول ملاحظه شود، معنایش این است که هیچ شخصى خانه ما نیامده، ولى با «مگر» استثنا خورد. این استثنا، گاهى بلافاصله بعد از عام مى آید که استثناى متصل است و گاهى استثنا در جمله دیگرى مى آید؛ مثلاً الان به شما مى گویم: من به هیچ اتاقى نرفتم و ساعتى بعد مى گویم: من به سه اتاق رفتم که این، استثناى منفصل است.
با توجه به مقدمه اى که گفته شد، آیاتى که مى گوید: پیغمبر، علم غیب ندارد، در آیات دیگر استثنا دارد؛ به طور مثال خداوند در آیه 26 سوره جن، مى فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ»؛ «و هیچ احدى بر غیب خدا اطلاع ندارد؛ مگر کسى که خدا از او راضى باشد از پیامبران».
و در ادامه آیه، درباره اهمیت بهره مندى پیامبر از علم و عصمت آمده است؛ «فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدا»؛ «براى او از پیش رو و پشت سرش، نگاهبانانى برخواهد گماشت».
پیغمبر به علم غیب نیاز دارد؛ چون اگر نداند، خیلى از کارهایش ممکن است مختل شوند و همیشه فرشتگان، از چپ و راست نگهبانى اش مى کنند که خطا نرود که منظور عصمت است و این، همان عصمت خدادادى است که پیامبران علاوه بر عصمت اختیارى، در کنار لیاقت و شایستگى خود، از آن بهره مندند و هر دو را با هم دارند.
بنابر آن چه گفته شد، بعضى از آیات مى گوید: هیچ کسى علم غیب ندارد؛ مانند آیات سوره اعراف و انعام؛ اما در سوره جن این مطلب استثنا شده و بیان شده که رسول اللَّه صلى الله علیه و آلهو همه رسولان، علم غیب دارند.
جمع بین این دسته از آیات نیز چند وجه است:
1. آیه اى که مى گوید پیغمبر علم غیب ندارد، مربوط به زندگى شخصى آن حضرت است. آنها مى گفتند: چرا پیغمبر در خرید گوسفند، ضرر کرده است؟ چرا گوسفند مریض بود و فردایش مرد؛ مگر پیغمبر نیست؟ آیه نازل شد که بگو: من زندگى شخصى ام، زندگى عادى است و وقتى گندم و گوسفند از شما مى خرم، از علم غیب استفاده نمى کنم و چه بسا اصلاً نمى دانم؛ زیرا گاهى در مسائل شخصى، اگر ضرورت یا مصلحتى نباشد، علم غیب را پیغمبر دخالت نمى دهد و خود معصومان علیهم السلام نیز بدون ضرورت، درخواست نمى کنند و به همین جهت در اصول کافى درباره علم غیب پیامبر و امامان علیهم السلام آمده است: «أَنَّ الْأَئِمَّةَ إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا عُلِّمُوا[ الکافى، ج 1، ص 258.]؛ اگر امامان خواسته باشند که علم پیدا کنند به آنها داده مى شود» و اگر نخواهند، به آنها داده نمى شود. یکى از نشانه هاى بزرگوارى آنها این بود که مانند مردم داد و ستد مى کردند و در سود و زیان، تفاوتى با دیگران نداشتند و براى منافع شخصى، از علم غیب استفاده نمى کردند و در این باره از خداوند درخواست علم غیب نمى کردند.
2. برخى دیگر گفته اند: آیه اى که مى گوید پیامبر صلى الله علیه و آله هیچ علم غیبى ندارد، معنایش این است که «مستقلاً علم غیب ندارد» و آیه دیگرى که مى گوید رسول خدا، علم غیب دارد، منظور این است که «باذن اللَّه» دارد؛ چنان که آن آیاتى که مى گوید هیچ شفاعتى نیست، استقلالاً مى گوید و آیاتى که مى گوید شفاعت هست، یعنى به اذن خدا هست.
نکته:
دو چیز هست که هیچ کس غیر از خدا نمى داند؛ یکى زمان واقع شدن روز قیامت است و دیگرى زمان ظهور حضرت حجت(عج) است. حتى از بعضى روایات فهمیده مى شود که خود حضرت حجت هم نمى داند که ظهورش چه وقت است. از این رو، در روایات داریم که حضرت مهدى مى فرماید: دعا کنید که ظهور نزدیک شود.[ «اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج».] البته شرایط عمومى ظهور، معلوم است؛ اما تاریخ دقیق ظهور را خود حضرت هم نمى داند.
پس اگر ما قائلیم که اهل بیت علیهم السلام چیزهایى از علم غیب مى دانند، مشرک نیستیم؛ زیرا نمى گوییم که مستقل از خدا و یا در مقابل خدا، هستند؛ در حالى که پیامبر و امامان علیهم السلام هم مثل ما بشرند؛ ولى به خاطر وظیفه هدایت گرى شان، بیش از آن چه که به ما داده اند، به آنها داده اند و به هر مقدار خداوند مصلحت بداند و یا آنها جهت انجام مسئولیت رسالت و امامت از خداوند بخواهند، خداوند به آنها عنایت خواهد کرد.
«بگو: من قدرتِ [جلبِ ]سودى و [دفعِ] زیانى را از خود ندارم؛ جز آن چه خدا خواهد و [غیب هم نمى دانم ]اگر غیب مى دانستم، یقیناً براى خود از هر خیرى، فراوان و بسیار فراهم مى کردم و هیچ گزند و آسیبى به من نمى رسید. من فقط براى گروهى که ایمان مى آورند، بیم دهنده و مژده رسانم». (بقره 2، آیه 30)
در ابتدا مناسب است گفته شود که فهم قرآن، بدون متخصص مشکل است؛ زیرا در قرآن، آیات محکم و متشابه وجود دارد. محکمات قرآن را همه مى فهمند و نیازى به آیه دیگر هم ندارد؛ مثل «إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْظالِمِینَ» و «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»[ فاتحه 1، آیه 2.]؛ اما آیه «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»[ طه 20، آیه 5.] و یا جایى که مى فرماید: خدا کرسى و تخت دارد که آسمان و زمین را در بر گرفته، «… وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» و آیه دیگرى که مى گوید: خداوند بر عرش نشسته و هشت ملک او را جابه جا مى کنند[ «وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ»، الحاقه (69، آیه 17).]. این گونه آیات را متشابه مى گویند و معناى متشابهات را فقط خدا مى داند و کسانى که راسخ در علم و دانش الهى و متخصصند؛ «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ…»[ آل عمران 3، آیه 7.]. البته گاهى در این موارد، وقتى چند آیه را کنار هم بگذاریم، معنا روشن مى شود.
همچنین در قرآن، «آیات عام و خاص» داریم؛ به طور مثال در سوره انعام، آیه 51 آمده است: «لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ»؛ «مردم غیر از خدا، هیچ ولىّ و شفیعى ندارند»؛ اما در سوره بقره، آیه 255 مى فرماید: «إِلاّ بِإِذْنِهِ»؛ «مگر با اجازه خدا» که نشان مى دهد اگر خدا بخواهد، شفاعت هست؛ یک مثال ساده: من به شما مى گویم: در این 9 روز ماه رمضان، هیچ کس خانه ما نیامد. این، یک عام است و بعد مى گویم: الاّ برادرم.
کلمه «الاّ»، عام را تخصیص مى زند. اگر فقط قسمت اول ملاحظه شود، معنایش این است که هیچ شخصى خانه ما نیامده، ولى با «مگر» استثنا خورد. این استثنا، گاهى بلافاصله بعد از عام مى آید که استثناى متصل است و گاهى استثنا در جمله دیگرى مى آید؛ مثلاً الان به شما مى گویم: من به هیچ اتاقى نرفتم و ساعتى بعد مى گویم: من به سه اتاق رفتم که این، استثناى منفصل است.
با توجه به مقدمه اى که گفته شد، آیاتى که مى گوید: پیغمبر، علم غیب ندارد، در آیات دیگر استثنا دارد؛ به طور مثال خداوند در آیه 26 سوره جن، مى فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ»؛ «و هیچ احدى بر غیب خدا اطلاع ندارد؛ مگر کسى که خدا از او راضى باشد از پیامبران».
و در ادامه آیه، درباره اهمیت بهره مندى پیامبر از علم و عصمت آمده است؛ «فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدا»؛ «براى او از پیش رو و پشت سرش، نگاهبانانى برخواهد گماشت».
پیغمبر به علم غیب نیاز دارد؛ چون اگر نداند، خیلى از کارهایش ممکن است مختل شوند و همیشه فرشتگان، از چپ و راست نگهبانى اش مى کنند که خطا نرود که منظور عصمت است و این، همان عصمت خدادادى است که پیامبران علاوه بر عصمت اختیارى، در کنار لیاقت و شایستگى خود، از آن بهره مندند و هر دو را با هم دارند.
بنابر آن چه گفته شد، بعضى از آیات مى گوید: هیچ کسى علم غیب ندارد؛ مانند آیات سوره اعراف و انعام؛ اما در سوره جن این مطلب استثنا شده و بیان شده که رسول اللَّه صلى الله علیه و آلهو همه رسولان، علم غیب دارند.
جمع بین این دسته از آیات نیز چند وجه است:
1. آیه اى که مى گوید پیغمبر علم غیب ندارد، مربوط به زندگى شخصى آن حضرت است. آنها مى گفتند: چرا پیغمبر در خرید گوسفند، ضرر کرده است؟ چرا گوسفند مریض بود و فردایش مرد؛ مگر پیغمبر نیست؟ آیه نازل شد که بگو: من زندگى شخصى ام، زندگى عادى است و وقتى گندم و گوسفند از شما مى خرم، از علم غیب استفاده نمى کنم و چه بسا اصلاً نمى دانم؛ زیرا گاهى در مسائل شخصى، اگر ضرورت یا مصلحتى نباشد، علم غیب را پیغمبر دخالت نمى دهد و خود معصومان علیهم السلام نیز بدون ضرورت، درخواست نمى کنند و به همین جهت در اصول کافى درباره علم غیب پیامبر و امامان علیهم السلام آمده است: «أَنَّ الْأَئِمَّةَ إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا عُلِّمُوا[ الکافى، ج 1، ص 258.]؛ اگر امامان خواسته باشند که علم پیدا کنند به آنها داده مى شود» و اگر نخواهند، به آنها داده نمى شود. یکى از نشانه هاى بزرگوارى آنها این بود که مانند مردم داد و ستد مى کردند و در سود و زیان، تفاوتى با دیگران نداشتند و براى منافع شخصى، از علم غیب استفاده نمى کردند و در این باره از خداوند درخواست علم غیب نمى کردند.
2. برخى دیگر گفته اند: آیه اى که مى گوید پیامبر صلى الله علیه و آله هیچ علم غیبى ندارد، معنایش این است که «مستقلاً علم غیب ندارد» و آیه دیگرى که مى گوید رسول خدا، علم غیب دارد، منظور این است که «باذن اللَّه» دارد؛ چنان که آن آیاتى که مى گوید هیچ شفاعتى نیست، استقلالاً مى گوید و آیاتى که مى گوید شفاعت هست، یعنى به اذن خدا هست.
نکته:
دو چیز هست که هیچ کس غیر از خدا نمى داند؛ یکى زمان واقع شدن روز قیامت است و دیگرى زمان ظهور حضرت حجت(عج) است. حتى از بعضى روایات فهمیده مى شود که خود حضرت حجت هم نمى داند که ظهورش چه وقت است. از این رو، در روایات داریم که حضرت مهدى مى فرماید: دعا کنید که ظهور نزدیک شود.[ «اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج».] البته شرایط عمومى ظهور، معلوم است؛ اما تاریخ دقیق ظهور را خود حضرت هم نمى داند.
پس اگر ما قائلیم که اهل بیت علیهم السلام چیزهایى از علم غیب مى دانند، مشرک نیستیم؛ زیرا نمى گوییم که مستقل از خدا و یا در مقابل خدا، هستند؛ در حالى که پیامبر و امامان علیهم السلام هم مثل ما بشرند؛ ولى به خاطر وظیفه هدایت گرى شان، بیش از آن چه که به ما داده اند، به آنها داده اند و به هر مقدار خداوند مصلحت بداند و یا آنها جهت انجام مسئولیت رسالت و امامت از خداوند بخواهند، خداوند به آنها عنایت خواهد کرد.