قوت اسلام بخاطر فتوحات و کشورگشایی ها نبود بلکه آنچه باعث موفقیت مسلمانان شده باید در انگیزه آنها در جنگ و ضعف ساختار دشمن در مواجهه با مسلمانان مورد بررسی قرار داد .
از طرف دیگر در هیچیک از منابعِ کهن و معتبر تاریخی حضور امیرمؤمنان(ع) در جنگهای زمان خلفا ثبت نشده است (و تنها نبردی که حضرت سلاح بدست گرفت زمانی بود که بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، لشکر مرتدین اعراب، به دروازههای مدینه نزدیک میشد. بسیاری از مسلمانان بدلیل عدم بیعت امام با ابوبکر و همچنین عدم حضور حضرت در این جنگ حاضر به همکاری و حضور در میان مدافعان شهر مدینه نبودند. امام(ع) بنا به مصلحت و برای حفظ اسلام تنها شمشیر به دست گرفته و در میان مدافعان حضور یافت و در همان حال نیز هرگز با شمشیر نجنگید.) در کتب معتبر تاریخی آمده است که عُمَر از امام(ع) تقاضاى شرکت در فتوحات را مىکرد؛ امّا امام على(ع) خود امتناع مىورزید. مسعودى در این باره مىنویسد: «چون عمر درباره جنگ با ایرانیان از عثماننظرخواهى کرد، عثمان در جواب گفت: سپاه اعزام کن و هرکدام را با سپاه بعدى تقویت نماو مردى را بفرست که در کار جنگ تجربه و بصیرت کافى داشته باشد. عمر گفت: آن کیست؟
عثمان گفت: على بن ابى طالب. عمر گفت: پس او را ببین و با او گفت و گو کن. بنگر آیا به این کار تمایل دارد یا نه؟! عثمان با على(ع) در این باره مذاکره کرد، امّا على(ع) این را خوش نداشت و ردّ کرد(مسعودى، مروج المذهب و معادن الجوهر، ج2، ص311. بلاذرى نیز به اینموضوع به صورت اختصار اشاره کرده است: عمر از على(ع) خواست براى فرماندهى سپاه اسلام به قادسیه برود، اما على(ع) تقاضاى عمر را ردّ کرد: بلاذرى، فتوح البلدان، ص255).
علاوه بر اینکه امیرالمومنین و نیز فرزندان طاهرینش امام حسن و امام حسین علیهم السلام در هیچیک از این جنگها و فتوحات شرکت نداشتند بلکه با نحوه بسیاری از این فتوحات هم مخالف بوده و با شرکت نکردن خود این موضوع را ثابت کرده اند. عدم شرکت حضرت در فتوحات و انزوای ایشان این سوال را در اذهان مسلمانان بر انگیخت که چرا علیبنابیطالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهای گذشته، اکنون که زمان انتشار اسلام در سرزمینهای کفر و شرک رسیده است در جنگها شرکت نمی کند؟ به طور قطع بسیاری–اگرنگوییم همه –میدانستند که او به خاطر ترس از مرگ یا سستی از جهاد نبوده که در جنگها شرکت نمی کردند همانطور که خود حضرت نیز در این زمینه میفرمایند: «والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها؛ به خدا سوگند اگر تمام عرب در کارزار با من روبرو شوند به آنان پشت نمیکنم». (نهج البلاغه، نامه 25). از این رو خلیفه و یارانش میکوشیدند با شرکت دادن علی (ع) در فتوحات:
– از یک طرف زمینه طرح چنین پرسش و ابهامی را از بین ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامی را در اذهان بسیاری از هواخوان ایشان به ویژه بنی هاشم مستحکم سازند.
– و از سوی دیگر از مهارتها و تجارب جنگی آن حضرت در فتح شهرها استفاده کنند.
اما امام علی(ع) با عدم حضور و شرکت مستقیم در فتوحات هرگز مُهر تایید بر سیاستهای خلفا در این زمینه نزد و در یک کلام، موید خلفا در اینگونه لشکر کشیها و قتل و غارتها نبود.
از آنچه نگاشته شد، روشن شد که امام على (ع) در هیچ فتحى از فتوحات عصر خلفاشخصاً حضور نداشته است و این خود بهترین دلیل بر عدم رضایت از اینگونه کشور گشاییها می باشد.
نتیجه: در مجموع باید گفت: اسلام یک دین جهانی بوده و هست و نمی توانست هدایت خود را در مهد اسلام و شهر مکه و یا نهایتا جزیره العرب محصور کند، اما لشکر کشی های انجام شده در عهد خلفای نخست کاستی های بسیاری را در پی داشت. آثار این ضعف هم در کشورهای مفتوحه و هم در مرکز و گستره دولت اسلامی آشکار بود که متاسفانه تمامی آن به علت غصب خلافت و جدا شدن امور از مسیر درست آن صورت گرفت.
به هر حال ما معتقدیم اگر حرکتی که از سوی رسول خدا(ص)شروع شد، پس از فوت ایشان ادامه می یافت و زمام امامت و خلافت به دست وصی ایشان امیرمؤمنان(ع) می افتاد، بی شک دعوت اسلامی پیامبر(ص) به میدان وسیع تری گسترش می یافت و همسایگان دولت اسلامی و سایر ملل خود به پذیرش این دین الهی پیشقدم می شدند و فتوحات خونین و لشکرکشی های دوران خلفا، به گونه ای دیگر رقم می خورد، اما متاسفانه در جریان حادثه سقیفه قطار حرکت نبوی از ریل اصلی خارج شد و امورات مسلمین باخلافت افرادی غیر از جانشین واقعی پیامبر(ص) در مسیری دیگر افتاد.
از طرف دیگر در هیچیک از منابعِ کهن و معتبر تاریخی حضور امیرمؤمنان(ع) در جنگهای زمان خلفا ثبت نشده است (و تنها نبردی که حضرت سلاح بدست گرفت زمانی بود که بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، لشکر مرتدین اعراب، به دروازههای مدینه نزدیک میشد. بسیاری از مسلمانان بدلیل عدم بیعت امام با ابوبکر و همچنین عدم حضور حضرت در این جنگ حاضر به همکاری و حضور در میان مدافعان شهر مدینه نبودند. امام(ع) بنا به مصلحت و برای حفظ اسلام تنها شمشیر به دست گرفته و در میان مدافعان حضور یافت و در همان حال نیز هرگز با شمشیر نجنگید.) در کتب معتبر تاریخی آمده است که عُمَر از امام(ع) تقاضاى شرکت در فتوحات را مىکرد؛ امّا امام على(ع) خود امتناع مىورزید. مسعودى در این باره مىنویسد: «چون عمر درباره جنگ با ایرانیان از عثماننظرخواهى کرد، عثمان در جواب گفت: سپاه اعزام کن و هرکدام را با سپاه بعدى تقویت نماو مردى را بفرست که در کار جنگ تجربه و بصیرت کافى داشته باشد. عمر گفت: آن کیست؟
عثمان گفت: على بن ابى طالب. عمر گفت: پس او را ببین و با او گفت و گو کن. بنگر آیا به این کار تمایل دارد یا نه؟! عثمان با على(ع) در این باره مذاکره کرد، امّا على(ع) این را خوش نداشت و ردّ کرد(مسعودى، مروج المذهب و معادن الجوهر، ج2، ص311. بلاذرى نیز به اینموضوع به صورت اختصار اشاره کرده است: عمر از على(ع) خواست براى فرماندهى سپاه اسلام به قادسیه برود، اما على(ع) تقاضاى عمر را ردّ کرد: بلاذرى، فتوح البلدان، ص255).
علاوه بر اینکه امیرالمومنین و نیز فرزندان طاهرینش امام حسن و امام حسین علیهم السلام در هیچیک از این جنگها و فتوحات شرکت نداشتند بلکه با نحوه بسیاری از این فتوحات هم مخالف بوده و با شرکت نکردن خود این موضوع را ثابت کرده اند. عدم شرکت حضرت در فتوحات و انزوای ایشان این سوال را در اذهان مسلمانان بر انگیخت که چرا علیبنابیطالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهای گذشته، اکنون که زمان انتشار اسلام در سرزمینهای کفر و شرک رسیده است در جنگها شرکت نمی کند؟ به طور قطع بسیاری–اگرنگوییم همه –میدانستند که او به خاطر ترس از مرگ یا سستی از جهاد نبوده که در جنگها شرکت نمی کردند همانطور که خود حضرت نیز در این زمینه میفرمایند: «والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها؛ به خدا سوگند اگر تمام عرب در کارزار با من روبرو شوند به آنان پشت نمیکنم». (نهج البلاغه، نامه 25). از این رو خلیفه و یارانش میکوشیدند با شرکت دادن علی (ع) در فتوحات:
– از یک طرف زمینه طرح چنین پرسش و ابهامی را از بین ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامی را در اذهان بسیاری از هواخوان ایشان به ویژه بنی هاشم مستحکم سازند.
– و از سوی دیگر از مهارتها و تجارب جنگی آن حضرت در فتح شهرها استفاده کنند.
اما امام علی(ع) با عدم حضور و شرکت مستقیم در فتوحات هرگز مُهر تایید بر سیاستهای خلفا در این زمینه نزد و در یک کلام، موید خلفا در اینگونه لشکر کشیها و قتل و غارتها نبود.
از آنچه نگاشته شد، روشن شد که امام على (ع) در هیچ فتحى از فتوحات عصر خلفاشخصاً حضور نداشته است و این خود بهترین دلیل بر عدم رضایت از اینگونه کشور گشاییها می باشد.
نتیجه: در مجموع باید گفت: اسلام یک دین جهانی بوده و هست و نمی توانست هدایت خود را در مهد اسلام و شهر مکه و یا نهایتا جزیره العرب محصور کند، اما لشکر کشی های انجام شده در عهد خلفای نخست کاستی های بسیاری را در پی داشت. آثار این ضعف هم در کشورهای مفتوحه و هم در مرکز و گستره دولت اسلامی آشکار بود که متاسفانه تمامی آن به علت غصب خلافت و جدا شدن امور از مسیر درست آن صورت گرفت.
به هر حال ما معتقدیم اگر حرکتی که از سوی رسول خدا(ص)شروع شد، پس از فوت ایشان ادامه می یافت و زمام امامت و خلافت به دست وصی ایشان امیرمؤمنان(ع) می افتاد، بی شک دعوت اسلامی پیامبر(ص) به میدان وسیع تری گسترش می یافت و همسایگان دولت اسلامی و سایر ملل خود به پذیرش این دین الهی پیشقدم می شدند و فتوحات خونین و لشکرکشی های دوران خلفا، به گونه ای دیگر رقم می خورد، اما متاسفانه در جریان حادثه سقیفه قطار حرکت نبوی از ریل اصلی خارج شد و امورات مسلمین باخلافت افرادی غیر از جانشین واقعی پیامبر(ص) در مسیری دیگر افتاد.