عوامل جذب جوانان به شیطان پرستی
۱۳۹۸/۱۲/۱۹
–
۱۶۲۶ بازدید
ممنونم از پاسختون. جواب یکسری از سوالاتم رو که قصد داشتم در آینده بپرسم، در این توضیحاتی که دادید گرفتم. لطفا اگه من اشتباه متوجه شدم و پاسختون رو درست فهم نکردم، تصحیح کنید: پس bdsm با اون دو مورد ذکر شده، مرتبطه _ هر شیطانپرستی هم واسه خودش خداست، پس چرا تن به ذلت و تحقیر می دن (در bdsm منظورمه) ؟؟ در حالی که عاملی که جوانان را جذب شیطانپرستی می کند به خاطر دستیابی به احساس قدرت و قوت هست . متاسفم ، اما من جواب دوتا سوال اخرم رو در پاسخ تون پیدا نکردم.
در پاسخ به سوال شما مطالبی را خدمتتان ارائه می کنیم که امیدواریم پاسخ سوال خود را بیابید.امروزه شیطان پرستی با به کارگیری شگردهای مختلف، سعی می کند خود را به صفحۀ دل و ذهن انسان امروزی نزدیک کند. پاره ای از ترفندهای تبلیغی در این مسلک، جهت اقناعِ فکری و ذهنی و دسته ای دیگر با هدف تغییر در رفتار و بعضی دیگر برای به خدمت گرفتن احساسات و هیجانات طراحی شده اند. مهم ترین روش های گسترش جریان شیطانی به این شرح است:1. وعدۀ اقتدار
شیطانپرستی امروزه در غرب برای گروهی از جوانان جذّابیت دارد. این جذّابیت نه از آن جهت که ذاتاً مطلوب است، بلکه از آن روی که «نقش جایگزین» را در پر کردن خلأها بهدست گرفته، مورد توجه و اقبال جوانان و نوجوانان است. در کشورهای صنعتی، از یک سو افزایش پیچیدگیهای اجتماعی و رشد تکنولوژی و از سوی دیگر، تغییرات سریع جسمی و جنسی، باعث احساس نگرانی و ترس در میان جوانان شده است.
جوانان معمولاً احساس ترس را با رفتارهای «ضدّ ترس» دفع میکنند. رفتارهای ضدّ ترس، بهطور غیرمستقیم و در قالب رفتارهای خطرناک و خطر پذیر نمود مییابد. آنچه برای جوان، حیاتی است، تسلّط بر اضطراب ناشی از ترس و تردید است. در این شرایط برخی به مواد مخدّر و الکل پناه میبرند و پارهای دیگر به سراغ قدرتهای ماورایی میروند.
اینجاست که بزرگترین جذّابیت شیطانپرستی خود را در قالب یک راه حل عملی نشان میدهد و آن هم «وعدۀ قدرت» است. شیطانپرستی از آنجاکه به نیرویی بهنام شیطان دعوت میکند و این نیرو را دارای قدرت های بی پایان معرفی میکند، به پیروان خود وعدۀ «قدرتمند بودن» میدهد.
در آیین شیطانپرستی به دو شیوه، «زیست مقتدرانه» به عنوان هدف دنبال میشود؛ از یک سو احساس گناه و پشیمانی برداشته می شود(رفع مانع درونی) و از سوی دیگر روی آوردن به قدرتهای شیطان (نشان دادن یک نقطه اتکای بیرونی) تأکید میشود.
نگاهی به وضعیت روانی افرادی که گرایش به شیطانپرستی داشتهاند و دورهای را با این جریان سپری کردهاند، نشان میدهد که برای این افراد، مفاهیمی چون گناه، خلاف و انحراف اساساً مطرح نیست؛ به همین دلیل احساس پشیمانی هم ایجاد نمیشود. کسانی که پیش از ورود به شیطانپرستی ترسهای سرکوب شده داشتهاند، با دو فرایند، فوق احساس بهبود و تسکین پیدا میکنند.
رفع مانع درونی از طریق دستکاری در تصوّرات دنبال میشود؛ چراکه از یک سو گناهان رایج در مسیحیّت (حسد، زنا، ترس…) نه فقط عصیان و لغزش معرفی نمیشوند، بلکه پرداختن به آنها ـ با این شعار که اقتضای وجود آدمی است ـ «مطلوب» معرفی میشود. از سوی دیگر «وعدۀ قدرت» به عنوان پادزهر تمام مشکلات ناشی از ترسهای سرکوب شده، جذّابیت ویژهای خواهد داشت.
راهکارهای عملی دیگر همچون استفاده از مواد مخدر و توهّمزا نیز در شیطانپرستی تجویز میشود و حتی راهکاری چون خودکشی که نهاییترین روش فرار از ترسها و اوهام و نجات از آشفتگیهاست، تأیید میشود.[1]از مجموع مطالب یادشده برمیآید که شیطانپرستی برای بسیاری از جوانان غربی، نوعی فرار از مشکلات روانی و گریز از تهدیدات اجتماعی در زندگی ماشینی است.
لاوی از یک سو با این ادّعا که دین نمیتواند به تمام نیازهای انسان پاسخ گوید، ادیان الهی را ناکارآمد دانسته، تلاش میکند مخاطب، هرچه بیشتر نسبت به ادیان توحیدی بدبین شود و تصویری کاملاً منفی از ادیان پیدا کند. از سوی دیگر وی به چیزی دعوت میکند که ضدّ ادیان است.
ترفندی که لاوی برای ترویج شیطانپرستی به کار میبرد در روانشناسی «تقویت منفی» خوانده میشود؛ یعنی «از کار انداختن ضد». مثال معروف آن، ایجاد ترس نسبت به جهنّم برای دعوت به بهشت است که مخاطب از ترس عذاب جهنّم به بهشت توجه کند. لاوی بدون آن که تلاش کند کارآمدی شیطانپرستی را اثبات کند، با ساختن تصویری منفی از ادیان، مطلوبِ خود ـ کارآمدی شیطانپرستیـ را به ذهن مخاطب القا میکند.
لاوی برای اثبات «اقتدار شیطانی» از همین ترفند استفاده میکند؛ یعنی با این ادّعا که مسیحیان افرادی ضعیف هستند و «وقتی به یک طرف صورتشان سیلی بزنند، طرف دیگر را جلو میآورند»، ادّعا میکند که شیطانپرستی آیین اقتدار است و چون مسیحیت آیین ضعف است، در آیین ضدّ مسیح، افرادی قوی و نیرومند پرورش می یابند. وی بدون آنکه به خود زحمت دهد و بگوید که کدام اقتدار و قدرت از سوی شیطان به هواداران او داده میشود، با پرداختن به ضعف مسیحیان، اقتدار شیطانگرایان را نتیجه میگیرد.
جوانان غربی از امنیّت روانی و لذّت مهروزی و عطوفت در خانواده بهرهای نبردهاند و از سوی دیگر احساس درماندگی، ناکامی و ضعف را در حاشیۀ زندگی ماشینی بهخوبی لمس کردهاند[2] و از همه مهمتر خود را از تغییر محیط ناتوان میبینند. طبیعی است که این وضعیت روانی، زمینۀ مساعدی برای دعوت به «امنیّت» و «قدرت» است. در چنین اوضاعی انسان ها حتّی به «توهّم اقتدار» و «خیال قدرت» هم راضی اند؛ چرا که خیال می تواند بدون این که حقیقتی در کار باشد، برای آدمی تکیه گاه موهوم دست و پا کند.[3] نیاز فوری آنها، احساس امنیت و تصویری مطمئن از شخصیت خود است، نه اعتماد بهنفس واقعی و نه اقتدار حقیقی.
آنچه در شیطانپرستی برجسته میشود، پرداختن به این نیاز و انگشت نهادن بر درد جوانان است. شیطانپرستی تلاش میکند نشان دهد درک درستی از چنین کمبودی دارد؛ به همین علت سران آیین شیطانی مدام به مشکلات اجتماعی و ناکامیهای جوانان و محرومیّتهای آنان اشاره کرده، و با زبانهای مختلف، این درد را تکرار میکنند. انتخاب نشان مشکی به عنوان نماد ظلم و تجاوز در عالم و رنگ سیاه به عنوان رنگ شیطانی از طرف لاوی درکتاب انجیل شیطانی، با همین هدف صورت گرفته است. در فیلم گابریل که همان جبرائیل است، حتی فرشته ها هم درمانده و شکست خورده به تصویر کشیده میشوند، بهطوریکه تمام صحنههای فیلم با تاریکی آمیخته است و نشانی از نور و عدالت به چشم نمیخورد. در این محصول هالیوودی، ازآنجاکه تمام قدرت و قوا از آن شیطان است، دست یافتن به زندگی مقتدرانه در ارتباط گرفتن با شیطان معرفی میشود و در نهایت، خاتمه دادن به آشفتگیها و سامان دادن به نابسامانیها هم فقط از شیطان انتظار میرود.
در مرام شیطانپرستی، ازآنجاکه راهی برای اقتدار باطنی و قدرت حقیقی نشان داده نمیشود، در انتظارِ «اقتدار» نشستن هم میتواند رضایتبخش باشد. شیطانپرستی «باور به قدرتمند بودن» را به جای «قدرت حقیقی» مینشاند و صدالبته این فرآیند میتواند سرپوشی بر ضعف و ناکامی یاران شیطان باشد.
لاوی از دیگران میخواهد با ایجاد رعب و وحشت در دل مخالفان، برای خود اقتدار کسب کنند و احساس گناه را که عامل رنجش درونی است کنار بگذارند و با پرداختن به گناه، هیجانات مثبت خود را تقویت کنند و با کنار گذاشتن دین، به عذاب وجدان خود خاتمه دهند. در شیطانپرستی حتی توان فریب والدین و دیگران نه تنها ارزش است، که نشانی از اقتدار معرفی میشود. پیروان شیطان، مراسم سرّی و رازآلود در شیطانپرستی را نیز نوعی از دانش اقتدار ارزیابی میکنند و بالاترین عامل اقتدار که استفاده از قدرت شیطان و تمسّک به نیروهای شگرف شیطانی است، در صدر تمام نیروها و به عنوان سمبلی از «اقتدار کامل» معرفی و تبلیغ میشود.
آنچه در شیطانپرستی به نام جادو و اعمال جادویی مطرح است، برای درک تجربۀ اقتدار است. پدر شیطانپرستی مدرن، یعنی «الیستر کرولی» کسی بود که جادوگری را بهطور گستردهای رواج داد. او انجمنی برای گسترش جادو تأسیس کرده و کتاب قانون خود را با همین هدف به رشتۀ تحریر درآورد.[4] پائولو کوئلیو که خود شیفتۀ آیین های شیطانی است و تجربه ای در عالم جادو دارد، شخصیت و ایدۀ آلیستر کرولی را چنین توصیف می کند:
(کرولی) شخصیتی بسیار شگفتانگیز در تاریخ جادو… من وارد انجمن سرّی او شدم که نامش را فاش نخواهم کرد… آن وقت من رائول ( خوانندۀ مشهور برزیلی ) را به آن انجمن سرّی بردم که در آنجا آزادی کامل حکمفرما بود. هیچ قانونی نداشت. میتوانستی موجودی وحشتناک باشی یا آدمی دوست داشتنی. آزادی جنسی کامل، آزادی اندیشۀ کامل، هر جور آزادی، حتی آزادی ظلم کردن. تنها هدف، دنبال کردن تجربه اقتدار تا آخر بود.[5]2. تحریف مفهوم دعا
شیطانگرایان با ادّعای ناتوانی خدا در اجابت خواستهها، به تبلیغ ایدۀ شیطانگرایی میپردازند. آنها چنین توضیح میدهند: شما برای حلّ مشکلات زندگی خود، هر روز دست به دعا برمیدارید و از خدا کمک میخواهید اما خدا نه فقط مشکلات شما را برطرف نمیکند، بلکه هر روز مشکلات جدیدی بر سر راهتان قرار میدهد. پس آنتیتز خداوند یعنی شیطان، میتواند پناهگاه شما واقع شود.[6]در استدلال بالا آنچه بیش از همه، نیاز به بازخوانی و اصلاح دارد، «مفهوم دعا» است. روشن است که بسیاری از مشکلات روانی و روحی بشر مدرن، ریشه در بنیانهای تمدّن غربی دارد. انتظار از خدا و دست روی دست گذاشتن و اکتفا به چند جمله به نام دعا برای حل مشکلات، عملی کودکانه است که هیچ قرابتی با مفهوم متعالی دعا ندارد.
خداوند هیچگاه وعده نداده است که تمام درخواستهایی که انسانها دارند ـ از هر نوع و شکلی که باشد ـ همه را فوراً عملی سازد. چنین برداشتی از دعا، با نگاه اومانیستی سازگار است نه با نگرش دینی و وحیانی. در بینش اومانیستی، همه چیز باید خود را در خدمت خوشی و راحتی آدمی قرار دهد و حتی خدا هم باید سهمی در این مسیر بهعهده بگیرد و در اجرای فرمان انسان ـ که نامش را دعا میگذارند ـ کوتاهی نکند؛ اگر او در اجرای خواهشهای انسان تأخیر کند، پس صلاحیت ورود به زندگی انسان را ندارد.
در نگرش دینی و وحیانی، آدمی از آنجاکه مأموریتی الهی به او واگذار شده، لازم است با مدد گرفتن از اختیار و ارادۀ خویش، نیروهای خود را بهمنظور تعالی معنوی خود و تکامل اجتماع به کارگیرد و صدالبته در آن صورت خداوند هم امکانات خویش را برای تحقّق چنین هدفی بسیج میکند. چنین فردی ازآنجاکه هم غایتی الهی را اختیار نموده و هم استعدادها و امکانات را به خدمت گرفته است، باید برای تسریع در پیمودن راه از خداوند استمداد نماید و دعا در چنین فرایندی معنا خواهد یافت.
پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: روان شناسی ساتانیسم، آنتونی موریاتی، مهدی گنجی، ص90 به بعد.
[2]. همان، ص95 .
[3] . برقعی، زهره، خیال از نظر ابن سینا و ملاصدرا، ص 178.
[4] . اعترافات یک سالک، خوان آریاس، ترجمه دل آرا قهرمان، ص124.
[5]. همان، صص 124 تا 128.
[6] . ر.ک. انجیل شیطانی، آنتوان لاوی، بخش اول.
شیطانپرستی امروزه در غرب برای گروهی از جوانان جذّابیت دارد. این جذّابیت نه از آن جهت که ذاتاً مطلوب است، بلکه از آن روی که «نقش جایگزین» را در پر کردن خلأها بهدست گرفته، مورد توجه و اقبال جوانان و نوجوانان است. در کشورهای صنعتی، از یک سو افزایش پیچیدگیهای اجتماعی و رشد تکنولوژی و از سوی دیگر، تغییرات سریع جسمی و جنسی، باعث احساس نگرانی و ترس در میان جوانان شده است.
جوانان معمولاً احساس ترس را با رفتارهای «ضدّ ترس» دفع میکنند. رفتارهای ضدّ ترس، بهطور غیرمستقیم و در قالب رفتارهای خطرناک و خطر پذیر نمود مییابد. آنچه برای جوان، حیاتی است، تسلّط بر اضطراب ناشی از ترس و تردید است. در این شرایط برخی به مواد مخدّر و الکل پناه میبرند و پارهای دیگر به سراغ قدرتهای ماورایی میروند.
اینجاست که بزرگترین جذّابیت شیطانپرستی خود را در قالب یک راه حل عملی نشان میدهد و آن هم «وعدۀ قدرت» است. شیطانپرستی از آنجاکه به نیرویی بهنام شیطان دعوت میکند و این نیرو را دارای قدرت های بی پایان معرفی میکند، به پیروان خود وعدۀ «قدرتمند بودن» میدهد.
در آیین شیطانپرستی به دو شیوه، «زیست مقتدرانه» به عنوان هدف دنبال میشود؛ از یک سو احساس گناه و پشیمانی برداشته می شود(رفع مانع درونی) و از سوی دیگر روی آوردن به قدرتهای شیطان (نشان دادن یک نقطه اتکای بیرونی) تأکید میشود.
نگاهی به وضعیت روانی افرادی که گرایش به شیطانپرستی داشتهاند و دورهای را با این جریان سپری کردهاند، نشان میدهد که برای این افراد، مفاهیمی چون گناه، خلاف و انحراف اساساً مطرح نیست؛ به همین دلیل احساس پشیمانی هم ایجاد نمیشود. کسانی که پیش از ورود به شیطانپرستی ترسهای سرکوب شده داشتهاند، با دو فرایند، فوق احساس بهبود و تسکین پیدا میکنند.
رفع مانع درونی از طریق دستکاری در تصوّرات دنبال میشود؛ چراکه از یک سو گناهان رایج در مسیحیّت (حسد، زنا، ترس…) نه فقط عصیان و لغزش معرفی نمیشوند، بلکه پرداختن به آنها ـ با این شعار که اقتضای وجود آدمی است ـ «مطلوب» معرفی میشود. از سوی دیگر «وعدۀ قدرت» به عنوان پادزهر تمام مشکلات ناشی از ترسهای سرکوب شده، جذّابیت ویژهای خواهد داشت.
راهکارهای عملی دیگر همچون استفاده از مواد مخدر و توهّمزا نیز در شیطانپرستی تجویز میشود و حتی راهکاری چون خودکشی که نهاییترین روش فرار از ترسها و اوهام و نجات از آشفتگیهاست، تأیید میشود.[1]از مجموع مطالب یادشده برمیآید که شیطانپرستی برای بسیاری از جوانان غربی، نوعی فرار از مشکلات روانی و گریز از تهدیدات اجتماعی در زندگی ماشینی است.
لاوی از یک سو با این ادّعا که دین نمیتواند به تمام نیازهای انسان پاسخ گوید، ادیان الهی را ناکارآمد دانسته، تلاش میکند مخاطب، هرچه بیشتر نسبت به ادیان توحیدی بدبین شود و تصویری کاملاً منفی از ادیان پیدا کند. از سوی دیگر وی به چیزی دعوت میکند که ضدّ ادیان است.
ترفندی که لاوی برای ترویج شیطانپرستی به کار میبرد در روانشناسی «تقویت منفی» خوانده میشود؛ یعنی «از کار انداختن ضد». مثال معروف آن، ایجاد ترس نسبت به جهنّم برای دعوت به بهشت است که مخاطب از ترس عذاب جهنّم به بهشت توجه کند. لاوی بدون آن که تلاش کند کارآمدی شیطانپرستی را اثبات کند، با ساختن تصویری منفی از ادیان، مطلوبِ خود ـ کارآمدی شیطانپرستیـ را به ذهن مخاطب القا میکند.
لاوی برای اثبات «اقتدار شیطانی» از همین ترفند استفاده میکند؛ یعنی با این ادّعا که مسیحیان افرادی ضعیف هستند و «وقتی به یک طرف صورتشان سیلی بزنند، طرف دیگر را جلو میآورند»، ادّعا میکند که شیطانپرستی آیین اقتدار است و چون مسیحیت آیین ضعف است، در آیین ضدّ مسیح، افرادی قوی و نیرومند پرورش می یابند. وی بدون آنکه به خود زحمت دهد و بگوید که کدام اقتدار و قدرت از سوی شیطان به هواداران او داده میشود، با پرداختن به ضعف مسیحیان، اقتدار شیطانگرایان را نتیجه میگیرد.
جوانان غربی از امنیّت روانی و لذّت مهروزی و عطوفت در خانواده بهرهای نبردهاند و از سوی دیگر احساس درماندگی، ناکامی و ضعف را در حاشیۀ زندگی ماشینی بهخوبی لمس کردهاند[2] و از همه مهمتر خود را از تغییر محیط ناتوان میبینند. طبیعی است که این وضعیت روانی، زمینۀ مساعدی برای دعوت به «امنیّت» و «قدرت» است. در چنین اوضاعی انسان ها حتّی به «توهّم اقتدار» و «خیال قدرت» هم راضی اند؛ چرا که خیال می تواند بدون این که حقیقتی در کار باشد، برای آدمی تکیه گاه موهوم دست و پا کند.[3] نیاز فوری آنها، احساس امنیت و تصویری مطمئن از شخصیت خود است، نه اعتماد بهنفس واقعی و نه اقتدار حقیقی.
آنچه در شیطانپرستی برجسته میشود، پرداختن به این نیاز و انگشت نهادن بر درد جوانان است. شیطانپرستی تلاش میکند نشان دهد درک درستی از چنین کمبودی دارد؛ به همین علت سران آیین شیطانی مدام به مشکلات اجتماعی و ناکامیهای جوانان و محرومیّتهای آنان اشاره کرده، و با زبانهای مختلف، این درد را تکرار میکنند. انتخاب نشان مشکی به عنوان نماد ظلم و تجاوز در عالم و رنگ سیاه به عنوان رنگ شیطانی از طرف لاوی درکتاب انجیل شیطانی، با همین هدف صورت گرفته است. در فیلم گابریل که همان جبرائیل است، حتی فرشته ها هم درمانده و شکست خورده به تصویر کشیده میشوند، بهطوریکه تمام صحنههای فیلم با تاریکی آمیخته است و نشانی از نور و عدالت به چشم نمیخورد. در این محصول هالیوودی، ازآنجاکه تمام قدرت و قوا از آن شیطان است، دست یافتن به زندگی مقتدرانه در ارتباط گرفتن با شیطان معرفی میشود و در نهایت، خاتمه دادن به آشفتگیها و سامان دادن به نابسامانیها هم فقط از شیطان انتظار میرود.
در مرام شیطانپرستی، ازآنجاکه راهی برای اقتدار باطنی و قدرت حقیقی نشان داده نمیشود، در انتظارِ «اقتدار» نشستن هم میتواند رضایتبخش باشد. شیطانپرستی «باور به قدرتمند بودن» را به جای «قدرت حقیقی» مینشاند و صدالبته این فرآیند میتواند سرپوشی بر ضعف و ناکامی یاران شیطان باشد.
لاوی از دیگران میخواهد با ایجاد رعب و وحشت در دل مخالفان، برای خود اقتدار کسب کنند و احساس گناه را که عامل رنجش درونی است کنار بگذارند و با پرداختن به گناه، هیجانات مثبت خود را تقویت کنند و با کنار گذاشتن دین، به عذاب وجدان خود خاتمه دهند. در شیطانپرستی حتی توان فریب والدین و دیگران نه تنها ارزش است، که نشانی از اقتدار معرفی میشود. پیروان شیطان، مراسم سرّی و رازآلود در شیطانپرستی را نیز نوعی از دانش اقتدار ارزیابی میکنند و بالاترین عامل اقتدار که استفاده از قدرت شیطان و تمسّک به نیروهای شگرف شیطانی است، در صدر تمام نیروها و به عنوان سمبلی از «اقتدار کامل» معرفی و تبلیغ میشود.
آنچه در شیطانپرستی به نام جادو و اعمال جادویی مطرح است، برای درک تجربۀ اقتدار است. پدر شیطانپرستی مدرن، یعنی «الیستر کرولی» کسی بود که جادوگری را بهطور گستردهای رواج داد. او انجمنی برای گسترش جادو تأسیس کرده و کتاب قانون خود را با همین هدف به رشتۀ تحریر درآورد.[4] پائولو کوئلیو که خود شیفتۀ آیین های شیطانی است و تجربه ای در عالم جادو دارد، شخصیت و ایدۀ آلیستر کرولی را چنین توصیف می کند:
(کرولی) شخصیتی بسیار شگفتانگیز در تاریخ جادو… من وارد انجمن سرّی او شدم که نامش را فاش نخواهم کرد… آن وقت من رائول ( خوانندۀ مشهور برزیلی ) را به آن انجمن سرّی بردم که در آنجا آزادی کامل حکمفرما بود. هیچ قانونی نداشت. میتوانستی موجودی وحشتناک باشی یا آدمی دوست داشتنی. آزادی جنسی کامل، آزادی اندیشۀ کامل، هر جور آزادی، حتی آزادی ظلم کردن. تنها هدف، دنبال کردن تجربه اقتدار تا آخر بود.[5]2. تحریف مفهوم دعا
شیطانگرایان با ادّعای ناتوانی خدا در اجابت خواستهها، به تبلیغ ایدۀ شیطانگرایی میپردازند. آنها چنین توضیح میدهند: شما برای حلّ مشکلات زندگی خود، هر روز دست به دعا برمیدارید و از خدا کمک میخواهید اما خدا نه فقط مشکلات شما را برطرف نمیکند، بلکه هر روز مشکلات جدیدی بر سر راهتان قرار میدهد. پس آنتیتز خداوند یعنی شیطان، میتواند پناهگاه شما واقع شود.[6]در استدلال بالا آنچه بیش از همه، نیاز به بازخوانی و اصلاح دارد، «مفهوم دعا» است. روشن است که بسیاری از مشکلات روانی و روحی بشر مدرن، ریشه در بنیانهای تمدّن غربی دارد. انتظار از خدا و دست روی دست گذاشتن و اکتفا به چند جمله به نام دعا برای حل مشکلات، عملی کودکانه است که هیچ قرابتی با مفهوم متعالی دعا ندارد.
خداوند هیچگاه وعده نداده است که تمام درخواستهایی که انسانها دارند ـ از هر نوع و شکلی که باشد ـ همه را فوراً عملی سازد. چنین برداشتی از دعا، با نگاه اومانیستی سازگار است نه با نگرش دینی و وحیانی. در بینش اومانیستی، همه چیز باید خود را در خدمت خوشی و راحتی آدمی قرار دهد و حتی خدا هم باید سهمی در این مسیر بهعهده بگیرد و در اجرای فرمان انسان ـ که نامش را دعا میگذارند ـ کوتاهی نکند؛ اگر او در اجرای خواهشهای انسان تأخیر کند، پس صلاحیت ورود به زندگی انسان را ندارد.
در نگرش دینی و وحیانی، آدمی از آنجاکه مأموریتی الهی به او واگذار شده، لازم است با مدد گرفتن از اختیار و ارادۀ خویش، نیروهای خود را بهمنظور تعالی معنوی خود و تکامل اجتماع به کارگیرد و صدالبته در آن صورت خداوند هم امکانات خویش را برای تحقّق چنین هدفی بسیج میکند. چنین فردی ازآنجاکه هم غایتی الهی را اختیار نموده و هم استعدادها و امکانات را به خدمت گرفته است، باید برای تسریع در پیمودن راه از خداوند استمداد نماید و دعا در چنین فرایندی معنا خواهد یافت.
پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: روان شناسی ساتانیسم، آنتونی موریاتی، مهدی گنجی، ص90 به بعد.
[2]. همان، ص95 .
[3] . برقعی، زهره، خیال از نظر ابن سینا و ملاصدرا، ص 178.
[4] . اعترافات یک سالک، خوان آریاس، ترجمه دل آرا قهرمان، ص124.
[5]. همان، صص 124 تا 128.
[6] . ر.ک. انجیل شیطانی، آنتوان لاوی، بخش اول.