عوامل مؤثر بر معنویتهای نوظهور
۱۳۹۲/۰۴/۲۷
–
۲۱۹ بازدید
معنویتهای نوظهور با ارائه مدیتیشنهای گوناگون،دقایقی متفاوت را در زندگی انسان مدرن ایجاد می کنند؛ساعاتی که شخص میتواند از اندیشههای روزمره بیرون بیاید و به امور دیگری مثل روح، جهان نامرئی، دنیای درون، صور خداوند و … بیندیشد.
در شماره گذشته با مبانی مکاتب عرفانی نوظهور آشنا شدیم و گذشت که دید مادی و توجه فراوان به تمدن و تکنولوژی جدید و عدم پاسخگویی به نیازهای معنوی، باعث ظهور و بروز تعداد زیادی از فرقهها و مسلکهای عرفانی شده است.عرفان هندی و عرفان آمریکایی از جمله این مکاتب عرفانی است که در شماره قبل در مورد مبانی و شخصیتها و آداب و رسوم هر یک از آنها مطالبی عنوان شد.اینک در این شماره به عوامل مؤثر در مکاتب و فرقههای عرفانی پرداخته میشود و ویژگیهایی نظیر التیام رنجهای روانی، ناتوانی از ایجاد تحول در زندگی و ستمپذیری و … که از شاخصههای معنویتهای نوظهور است، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
¨بحران های روانی و اجتماعی
در دهه های آخر قرن بیستم بحران های روانی و اجتماعی به طور گسترده ای دامنگیر بشر شد. در این شرایط راهی جز بازگشت به معنویت و یاد خداوند وجود نداشت. کسانی مثل ویکتور فرانکل نشان دادند که با معنویات می توان از شدت این بحران ها کاست و به سطوح قابل تحملی از رنج روانی رسید.[1] معنویات می توانستند فرصتی به بشر دهند که از مشکلات و تعارضاتی که زندگی امروزین برایشان به بار آورده بود، فاصله بگیرند و فارغ شوند و به درون خود پناه ببرند و جهانی دیگر را تجربه کنند.
فشار شدید مدل زندگی مدرن و نیاز به فاصله گرفتن از آن عاملی برای روی آوری انسان معاصر به معنویات و جستجوی بینشی دیگر در مورد خود، زندگی و هستی بود که سرانجام به شکلگیری فرقه های رنگانگ و گوناگون معنویتگرا منجر شد. معنویت های نوظهور با ارائة مدیتیشن های گوناگون، دقایقی متفاوت را در زندگی انسان مدرن ایجاد می کنند؛ ساعاتی که شخص می تواند در خود فرورود، از اندیشه های روزمره بیرون بیاید و به امور دیگری مثل روح، جهان نامرئی، دنیای درون، صور خداوند و صورت های دیگر واقعیت! بیندیشد. اندیشه های کارلوس کاستاندا به وضوح انسان را از واقعیت به دنیای وهم می برد و با این اندیشه که باید صورت دیگر واقعیت را تجربه کرد، به گیاهان توهمزا و مخدر رو می آورد.[2]
¨تمامیت خواهی حاکمیت در سیاست جهانی
در روزگار ما که کانونهای وابسته به سرمایه داری ترجیح میدهند انسانها به خود نیایند تا هوای عزت و شرافت بر دلشان بوزد، به انحراف طبیعتگرایانة بشر دامن زده، میکوشند که راه طبیعت را بهسان راه فطرت بیارایند و با هزاران فرقهای که به نام معنویت و عرفان ساخته و پرداختهاند، انسان را به حیرت و رنجی مضاعف فروکشند و این ظلم مضاعف و پنهانی است که به لباس مکر و نیرنگ درآمده و زنجیر استضعاف و بردگی را در پوششی از حریر معنویت و اطلس عرفان به دست و پای انسان معاصر بسته است.
در دهه 1960 جنبش های دانشجویی تمام اروپا وآمریکا را فرا گرفت. در این جنبش ها جوانانی که از ارزش های سرمایه داری و نظام تمدن مدرن راضی نشده بودند و احساس سرخوردگی و ناکامی میکردند، دست به شورش های خیابانی زدند. در گیرودار همین جنبش ها بود که معنویت های نوظهور جوانه زدند و مفاهیمی نظیر عشق، تجربه جهان نامرئی، شیطان، ماری جوانا، ال.اس.دی و غیره وارد فرهنگ جوانان غربی شدند.[3] در همان سال ها مراکز تحقیقاتی نظیر مؤسسة تاویستاک در انگلستان و باشگاه پژوهشی روم[4] توانستند گروه بیتل ها را طراحی کنند که بعدها صدها نمونه از آن برای سرگرم کردن مردم جهان از گوشه و کنار سربرآورد.
تمدن جدید در قرن بیستم وضعیت بسیار ناپایداری را تجربه کرد و طراحان تمدن و نیروهای سلطهگر آن تصمیم گرفتند که نقطة ضعف سلطهگری خود را که روی خرابههای معنویت و دین بنا شده بود، به نقطة قوت خود تبدیل کنند. آنان به این نتیجه رسیدند که از معنویت در جهت ترمیم و تقویت استیلای خود بهرهبرداری کنند. برای دستیابی به این هدف، معنویت ویژگیهای بسیار مناسبی داشت.[5] نخست اینکه ابزار جذابی بود و گویی اقبال عمومی هم با آن موافقت داشت و دوم اینکه شامل موضوعاتی بود که تمام افراد بشر در طول تاریخ به آن دلبستگی داشتند و میتوانست زمینهساز مقبولیت سلطهای فرافرهنگی و جهانی باشد.
این راهکار تازه ویژگی جالب سومی هم داشت و آن اینکه در قیاس با گذشتة معنویتستیز تمدن غرب، تحول و تنوع رضایتبخشی را برای اهالی تمدن غرب ایجاد میکرد. از این رو، به فکر طراحی جریانها و فرقههای معنویتگرایی افتادند که در گسترهای وسیع و تنوعی جذاب، مردم را برای مدت زیادی سرگرم سازد. پایههای اساسی تحکیم و تداوم سلطهگری این است که سلطهگران برنامههای مناسب و مؤثری را برای سرگرم سازی سلطهپذیران ترتیب دهند؛ به طوری که آنان احساس کنند وضعیت سلطه، مطلوب، رضایتبخش و قابل تحمل است. اگر سلطهگران بتوانند احساس خوبی برای سلطهپذیران ایجاد کنند، در حقیقت اقتدار خود را تثبیت و پایدار کردهاند.
¨تحقیقات تازه در این زمینه
در شاخه های مختلف روانشناسی به ویژه روانشناسی فیزیولوژیک، پدیده هایی مثل مدیتیشن، ریلکسیشن، شادی و سایر مفاهیمی که معنویت های نوظهور بر آن تأکید دارند، مورد مطالعه قرار گرفته و شواهد علمی در تأیید آنها پیدا شده است. محققانی نظیر والتر ب. کانن و هربرتبنسن که در این موضوعات تحقیق کردهاند، نشان می دهند که مدیتیشن آثار مثبتی در جسم و روان انسان دارد و مجموعه این آثار را زیر عنوان عکسالعمل ریلاکسیشن معرفی کردهاند.
پیامدهای مطلوب مدیتیشن عبارت است از: کاهش ضربان قلب و فشار خون شریانی، کاهش تعداد حرکات تنفسی و سوختوساز سلولی و لاکتات (ضایعات سوخت و ساز سلولی) در خون، کاهش فعالیت سیستم عصبی سمپاتیک، افزایش فعالیت پاراسمپاتیک، افزایش امواج آلفا از مغز و کاهش تنش عضلانی. صدها تحقیق میدانی و آزمایشگاهی دیگر نیز در صدد نشان دادن کارایی ها و پیامدهای مثبت تمرینات، برنامه ها و ارزشهایی نظیر عشق، آرامش، تخیل مثبت و… هستند که معنویت های نوظهور تعلیم می دهند.[6]
اما علوم فراروانشناسی که به مطالعة پدیده های فرا روانی مثل هیپنوتیزم، روشنبینی، هالهبینی، پیشگویی و… میپردازند و با تحقیقات سخت تجربی و ایجاد شرایط کنترل شده آزمایشگاهی به اثبات رسیده اند، دستیابی به نیروهای خارق العاده که در درون انسان نهفته و راه های فعال کردن آنها را که در معنویت های نوظهور به طور چشم گیری وجود دارد، پشتیبانی علمی و توجیح تجربی این امور را به عهده گرفتهاند.[7] و به این ترتیب، این علوم عامل شکلگیری و زمینهساز ترویج جریان های معنویت گرای نوپدید شدهاند. البته قابل توجه این است که این تحقیقات با پشتیبانی کانون های سرمایه داری صورت می گیرد و این عامل در حقیقت ذیل عامل سیاسی قابل بررسی و تحلیل است.
در اینجا به یکی دیگر از زمینه های علمی توجیحگرانه برای معنویت های نوظهور باید اشاره کنیم و آن مطالعات فیزیک نوین است. پس از نظریه کوآنتوم، نگرش علم فیزیک به ماده و جهان تغییر کرد. پیش از آن، معتقد بودند که جهان از ذرات ریز مادی تشکیل شده است که تا حدّ معینی قابل تجزیهاند و از آن پس، به ذرات بنیادین میرسند. که دیگر قابل تجزیه نیست. اما مشاهداتی که به طرح نظریه کوآنتوم انجامید، از آن ذرات بنیادین را بی معنی ساخت و جریانی از امواج انرژی را به جای آن معرفی کرد.
از نگاه فیزیک نوین یا فیزیک بعد از کوآنتوم، جهان سراسر انرژی است و هر چیزی از انرژی سیال و نیروی جاری در طبیعت ساخته شده است. در حقیقت انرژی صورت و حالت دیگری از ماده است. هر چیز از ذرات ریز و سخت تشکیل نشده، بلکه از بسته های انرژی تشکیل شده است.[8] کسانی مثل لی هنگجی، بنیان گذار فالون دافا، و نیز وین دایر، نویسنده مشهور، به نظریات فیزیک مدرن صریحاً استناد کرده، دیگران نیز از محتوا و نتایج آن استفاده می کنند.[9].
¨شاخصها و ویژگی های معنویت های نوظهور
1.التیام رنج های روانی
انسان امروز در زندان تنهایی، گسستگی پیوندها، فشارهای روانی، اضطراب ها، افسردگی ها و پوچی و بی معنایی گرفتار است. معنویت های نوظهور صرفاً برای حل این مشکلات به عرصة حیات بشری وارد شده است. اشو می کوشد تا به پیوندهای کوتاهمدت و ناپایدار که افسردگی و پوچی را بر روح و روان مستولی می کند، معنی دهد.
او می گوید که عشق حقیقتاً همین است: نا پایدار و گذرا، و هنگامی که می رود، رفتنش را بپذیر، گل حقیقی می روید، شکوفه می دهد و می پژمرد، اما گل مصنوعی همیشه همانطور می ماند. بگذارید عشق زنده باشد و اگر پژمرد، سراغ شکوفه دیگری بروید که در حال رویش و زندگی است.[10] کوئیلو نیز می گوید: معشوق می رود و این عشق است که می ماند. مهم نیست با چه کسی؛ خود عشق مهم است و به زندگی معنا می دهد.[11]
2. ناتوانی از ایجاد تحول در زندگی
ناتوانی از ایجاد تحول و بسندگی به حداقل تغییرات خاموش در فرد، پیامد دیگر گرایش به معنویتهای کاذب است، ماهاریشی ماهش بنیان گذار تی.ام. (مدتیشن متعالی)، می گوید: شمانمی توانید دیگران را تغییر دهید یا جهان را عوض کنید،[12] اما می توانید خود را تغییر دهید. پس موضع و دیدگاه خود را عوض کنید و بدی ها را از نو نگاه کنید، زیبا ببینید، خوب بنگرید، همه چیز قابل تحمل و خواستنی می شود.
همه تغییرات شگفت انگیز و تحول خلّاقی که روی آن تأکید می شود، چیزی جز تغییراتی در بینش و نگرش نیست. البته این مطلب تا حدّی درست است، ولی قدرت انسان در تغییر محیط را ندیده گرفته و انسان را عاجز می انگارد و ناتوان می سازد. معنویت های نوظهور در متن همین نظام تمدنی به کار میآیند و راه دیگری را به انسان نشان نمی دهند. این معنویت ها تنها افراد را برای تحمل همین وضع موجود زندگی آماده می کنند و سطح آمادگی او را برای زیستن در چارچوب تمدن کنونی با همه آسیبها و کژی ها و کاستی هایش افزایش می دهند.
3.ستم پذیری
معنویت های نوظهور مردم را سر به زیر و سیلیپذیر بارمی آورد و روحیة عزت و آزادگی را در قلب ها میمیراند. این معنویت ها می کوشند مردم را تسلیم نظم موجود و مطیع قدرت های فائق گردانند و سکوت در برابر ستم را به آنها می آموزند و آن را به عنوان یک ارزش اخلاقی و معنوی تعلیم می دهند. در فالون دافا اعتقاد براین است که هر کس که مورد ظلم واقع می شود، در حال تصفیة روحانی و جبران ظلمی است که در زندگی پیشین بر دیگری رواداشته است.[13] کسی که به یاری مظلوم می رود، در حقیقت تزکیه او را با مشکل مواجه ساخته است.
در اندیشه های دالایی، هر کسی بدی و ظلم می کند، خود بیش از همه از درون رنج می برد و آزرده می شود.[14] در نتیجه نیازی نیست که با او مقابله شود؛ رنج درونی برایش کافی است و او را به حال خود باید گذاشت. با این استدلال او از اعدام جنایتکار پلیدی همانند صدام مخالفت میکند. و با چشم فروبستن بر ظلم های دردناک اشغالگران قدس، به آن سرزمین سفر میکند و با آنها دست دوستی میدهد.
4.اسراف میراث معنوی انسان
در معنویات صحبت از شادی، معنا، زندگی، عشق، خدا، آرامش، روح و… است، اما هیچکدام به معنای حقیقی و این مفاهیم نمی رسند. ارائه این معانی سحطی و حداقلی از سوی معنویتهای نوظهور به راستی اسراف در میراث معنوی بشر است. عشقی که پائولو کوئیلو معرفی می کند و در توضیح آن به شرح فرازهایی از رسالة پولس قدیس می پردازد[15]، عشق مقدسی نیست که در مسحیت مطرح بوده است.
عشق پاک مسیحی که حتی در روابط مقدس زناشویی را نیز ممنوع می داند، کجا و عشق روسپی گرایانة کوئیلو در رمان های ورونیکا و زهیر، کجا؟ سرور عرفان، کجا و سرخوشی دالایی لاما، کجا؟ نفس مطمئنة قرآن کجا و ریلکسیشن ماهاریشی کجا؟ عشق مقدس «الذین آمنوا أشدّ حبّاً لله»، کجا و عشق مبتذل اشو، کجا؟
از دالایی لاما، رهبر بوداییان تبت، می پرسند: بزرگ ترین آرزوی شما چیست؟ پاسخ می دهد: خوراکی خوب و خوابی خوش.[16] این سخن او برای این است که آرامش و شادی در بی آرزویی است. و بی آرزویی او به از دست دادن همت بلند منجر شده. و نتوانسته است که وارستگی را با بلند همتی جمع کند. به راستی، اگر گوهرهای گرانبهای معنوی بشر این طور تباه شود و در بین مردم این گونه مسخ شده جابیفتد، چگونه می توان دوباره آنها را به انسان باز گرداند.
5. پلورالیسم مخاطبگرایانه
اکنکار، فالون دافا، تی.ام کارها، همه و همه خود را گریزان از ادیان و جامع آنها معرفی می کنند، ما اک مسیحی، اک یهودی، اک بودایی و اک مسلمان داریم. پیروان فرقة رام الله در ایران در مورد حضرت مسیح می گویند: مسیح به معراج رفت، ولی عیسی به صلیب کشیده شد و در توجیه این سخن نغز! می گویند: مخاطبان ما هم مسلمان اند و هم مسیحی، و ما باید به گونه ای سخن بگوییم که همه را جذب کنیم.
افرادی نظیر اشو و کوئیلیو از کتب عرفانی اسلامی حتی از قرآن، عهد جدید و عهد عتیق، تائوته چینگ کتاب مقدس تائوئیست ها از متون مقدس بودایی و غیره استفاده می کنند. معنویت های نوظهور در صدد ایجاد دینی جهانی اند و از این رهگذر در ایجاد ابرفرهنگ جهانی برای تکمیل پروژة جهانیسازی نظام سلطه نقش جدی ایفا می کنند.
در معنویت های نوظهور حقیقت مهم نیست، بلکه کارایی مهم است و در این صورت اهمیت ندارد که کدام دین و آیین معنوی کامل تر و درست تر است، بلکه هر کدام که تو را آرام می کند، می تواند دین تو باشد. دالایی لاما می گوید: ممکن است کسی با اعتقاد به خدا به آرامش برسد و دیگری با انکار خدا. هر کدام باید داروی مورد نیاز خود را انتخاب کنند.[17]
¨ماهیت معنویت های نوظهور
با توجه به عوامل سازندة این معنویت ها می توانیم به ماهیتشان پی ببریم. معنویت های نوظهور از آن جهت که در جهت ارزشهای همین زندگی بوده و با دانشهای جدید پشتیبانی می شوند، سکولارند. و از این جهتی که در اثر سرخوردگی انسان از اندیشه های مدرن پدید آمده اند و میل باز گشت به میراث کهن معنوی را دارند و در عین حال از مبانی و چارچوب های مدرنیته نظیر سکولاریسم و اندیویدالیسم هنوز خارج نشدهاند، پست مدرن هستند.[18] نوعی تلفیق و آمیختگی و التقاط بین مبانی مدرن و مبانی معنوی کهن، ماهیت معنویت های نوظهور را تعریف می کند. به طور کلی، انسان با این معنویتها، همچنان در چارچوب های نادرست و ناکام کنندة قبلی به سر می برد.
پینوشتها:
[1]. ر.ک: انسان در جستجوی معنا، ویکتور فرانکل. [2]. مجله پگاه، ش 218، حمید رضا مظاهری سیف، «عرفان سرخپوستی». [3]. تمدن مغرب زمین، اشپیل فوگل، ج 2، ترجمه محمدحسین آریا، تهران: امیرکبیر، ????. [4]. کمیته 300 کانون توطئه های جهانی، جان کولمن، ترجمه یحیی شمس، انتشارات علم، تهران، چاپ چهارم، 1377. [5]. ر.ک: کمیتة 300 کانون توطئة جهانی، جان کولمن؛ حمید رضا مظاهری سیف، تحلیل شاخصهای استکبار آمریکایی ماهنامة رواق اندیشه، ش 35، آبان 83.. [6]. ر.ک: هویت، جیمز: ریلا کسیشن و مدیتیشن، ترجمه رضا جمالیان، نشر دکلمهگران چ1، 1376. [7]. رک: فوق طبیعت، لیاواتسن، ترجمه شهریار بحرانی و احمد ارزمند، امیر کبیر، چ4، 1377. [8]. ر.ک: تائوی فیزیک، فریتیوف کاپرا، ترجمه: حبیب الله دادفرما، تهران: انتشارات کیهان، 1366. [9]. لی هنگجی، شوآن فالون، منتشر نشده؛ خود مقدس شما، وین دایر، نسل نو اندیش. [10] پیوند، اشو، ترجمه عبدالعلی براتی، تهران: نسیم دانش، 85، چ2، ص96، 238 و 122. [11]. کنار رود پیدار نشستم و گریستم، ترجمة آرش حجازی، کاروان، چ10، 1384. [12]. تی. ام دانش هوشیاری خلاق، هرولد بلوم فیلد، ترجمه: بهزاد فرخ سیف، تهران: اوحدی،1377. [13]. شوآن فالون، ص 412. [14]. کتاب کوچک ژرف اندیشی، دالایی لاما، ترجمه: مهرداد انتظاری، تهران: نشر علم، 1382، ص90؛ هنر شاد زیستن، ص49. [15]. عطیهی برتر، ترجمة آیش حجازی، تهران: کاروان، چ11، 1384. [16]. زندگی در راهی بهتر، دالایی لاما، ترجمه فرامرز جواهری نیا، تهران: انتشارات ماهی، 1384، چ2، ص155. [17]. کتاب بیداری، دالایی لاما. ترجمه میترا کیوان مهر، نشر علم، 1384، ص7،9و 15. [18]. فصلنامه کتاب نقد، ش 35، حمید رضا مظاهری سیف، نقد عرفان پست مدرن.حمید رضا مظاهری سیف
منبع: نشریه خلق شماره7