۱۳۹۲/۰۵/۰۹
–
۱۵۰۵ بازدید
سلامدرآیات اول سوره نجم فاصله پیامبر با خدا مطرح است یا فاصله او با جبرییل؟(دو سر کمان)
در این باره دو تفسیر مطرح است برخی خدای متعال و برخی جبرئیل امین را گفته اند. توضیح بیشتر – از تفسیر نمونه- این که:
قرآن کریم در سوره النجم (53) آیات 5 تا 12 می فرماید:
«عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى (5) ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى (6) وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى (7) ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى (8) فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى (9) فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (10) ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى (11) أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى (12)»
باید توجه داشت که این آیات را در بدو نظر هاله اى از ابهام فرا گرفته که باید آنها را با دقت تمام براى برطرف ساختن این ابهامات مورد بررسى قرار داد، نخست به تفسیر اجمالى این آیات مى پردازیم، سپس به بررسى تفصیلى آنها.
مى فرماید: آن کس که قدرت عظیمى دارد پیامبر اسلام را تعلیم داده (عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى ).
باز براى تاکید بیشتر مى افزاید: همان کس که توانایى فوق العاده و سلطه بر همه چیز دارد (ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى ).
این تعلیم را به او داد در حالى که در افق اعلى قرار داشت (وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى ).
سپس نزدیکتر، و نزدیکتر شد (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى).
تا آنکه فاصله میان او و معلمش به اندازه دو کمال یا کمتر بود! (فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى ).
و در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بنده اش وحى نمود! (فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى ).
قلب پیامبر (ص) در آنچه دید صادق بود و هرگز دروغ نمى گفت! (ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى ).
آیا با او در باره آنچه دیده مجادله مى کنید و باور ندارید؟ (أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى ).
در تفسیر این آیات دو نظریه مختلف وجود دارد که یکى مشهور و دیگرى غیر مشهور است ولى قبلا لازم است مفردات و بعضى از لغات آیه معنى شود سپس به بیان این دو عقیده بپردازیم.
مرة به طورى که بسیارى از ارباب لغت و مفسران نوشته اند به معنى تابیده شده است، و از آنجا که هر قدر طناب بهتر تابیده شود محکمتر است، این کلمه در معنى قدرت و توانایى و استحکام مادى یا معنوى به کار مى رود، و بعضى آن را از مرور به معنى عبور دانسته اند، ولى این سخن با آنچه اهل لغت نوشته اند چندان سازگار نیست.
تدلى از ماده تدلى (بر وزن تجلى) به گفته راغب در مفردات به معنى نزدیک شدن است، بنا بر این تاکیدى است براى جمله دنى که قبل از آن آمده، و هر دو به یک معنى است، در حالى که بعضى در میان این دو تفاوت قائل شده اند و گفته اند تدلى به معنى وابستگى و تعلق و آویزان شدن است همچون وابستگى میوه به درخت، لذا به میوه هایى که از درخت آویزان است دوالى مى گویند .( اقتباس از روح البیان ذیل آیات مورد بحث).
قاب به معنى اندازه است و قوس به معنى کمان، بنا بر این قاب قوسین یعنى به مقدار طول دو کمان (کمان یکى از سلاحهاى قدیم براى تیراندازى بوده است).
بعضى قوس را از ماده قیاس و به معنى مقیاس دانسته اند، و چون مقیاس عرب اندازه ذراع (فاصله نوک انگشتان تا آرنج) بوده، بنا بر این قاب قوسین به معنى دو ذراع مى شود.
در بعضى از کتب لغت قاب به معنى دیگرى ذکر شده و آن فاصله میان محلى از کمان که به دست مى گرفتند تا نوک برگشته کمان (کمانها به صورت قوسى شکل بود که دو انتهاى آن برگشته بود).
بنا بر این قاب قوسین به معنى مجموعه انحناء کمان مى شود (دقت کنید) . ( گفته اند در این صورت در کلام قلب واقع شده، و در اصل قابى قوس بوده است).
اکنون به ذکر دو تفسیر باز مى گردیم:
نظریه مشهور مفسران این است که معلم پیامبر (ص) همان جبرئیل امین پیک وحى خدا بود، که قدرت فوق العاده اى داشت.
او که معمولا به صورت انسانى خوش چهره بر پیامبر (ص) ظاهر مى گشت، و پیام الهى را ابلاغ مى نمود دو بار در تمام عمر آن حضرت (ص) به قیافه و چهره اصلیش بر او ظاهر گشت:
مرتبه اول همان است که در آیات فوق مى خوانیم که در افق بالا ظاهر گشت (و تمامى شرق و غرب را پوشانده بود، و آن چنان با عظمت بود که پیامبر -ص – به هیجان آمد) و هم او بود که به پیامبر نزدیک شد تا آن حدّ که فاصله چندانى میان آنها نبود، و تعبیر به قاب قوسین کنایه از نهایت نزدیکى است.
مرتبه دوم در جریان معراج پیامبر (ص) بود که در آیات بعد سوره نجم ذکر شده است.
بعضى از مفسران که این نظر را برگزیده اند تصریح کرده اند دیدار اول پیامبر (ص) با جبرئیل به صورت اصلیش در کنار غار حرا در جبل النور واقع شده .
[این تفسیر را که منظور از شَدِیدُ الْقُوى جبرئیل امین است گروه کثیرى از جمله طبرسى در مجمع البیان بیضاوى در انوار التنزیل زمخشرى در کشاف و قرطبى در تفسیرش و روح البیان و فخر رازى در تفسیر کبیر و سید قطب در فى ظلال القرآن و مراغى در تفسیرش برگزیده اند تعبیرات علامه طباطبائى در المیزان نیز بیشتر به این تفسیر متمایل است.]
ولى این تفسیر با تمام طرفدارانى که دارد خالى از اشکالات مهمى نیست زیرا:
1- در آیه فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (آنچه وحى کردنى بود بر بنده اش وحى کرد) مسلما مرجع ضمیرها (مخصوصا ضمیر عبده) خدا است، در حالى که اگر شدید القوى به معنى جبرئیل باشد تمام ضمیرها به او باز مى گردد، درست است که مى توان از قرائن خارج فهمید که حساب این آیه از بقیه جدا است ولى به هم خوردن یک نواختى آیات و مرجع ضمیرها مسلما خلاف ظاهر است.
2- شَدِیدُ الْقُوى به معنى کسى که تمام قدرتهایش فوق العاده است تنها مناسب ذات پاک پروردگار است، درست است که در آیه 20 سوره تکویر از جبرئیل به عنوان ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ یاد شده، ولى میان شدید القوى که مفهوم عام و گسترده اى دارد با ذى قوة که قوة در آن به صورت مفرد و نکره ذکر شده تفاوت بسیار است.
3- در آیات بعد آمده است که پیامبر او را نزد سدرة المنتهى (بر فراز آسمانها دید) اگر منظور جبرئیل باشد او در سفر معراج از آغاز و از روى زمین با پیامبر همراه بود، و تنها در اوج آسمان او را ندید، مگر اینکه گفته شود در آغاز او را به صورت انسانى مشاهده کرد و در آسمان به صورت اصلیش در حالى که قرینه اى بر این مطلب در آیات نیست.
4- تعبیر به علمه یا مانند آن در قرآن مجید هیچگاه در مورد جبرئیل به کار نرفته، و این تعبیر در مورد خداوند نسبت به پیامبر اسلام (ص) و پیامبران دیگر بسیار زیاد است، و به عبارت دیگر جبرئیل معلم پیامبر (ص) نبود بلکه واسطه وحى بود و معلمش تنها خدا است.
5- درست است که جبرئیل فرشته اى است والا مقام ولى مسلما پیامبر اسلام (ص) مقام والاترى دارد، چنان که در داستان معراج نیز آمده است که او در سیر صعودى معراج در محضر پیامبر (ص) بود به نقطه اى رسید و از حرکت باز ماند، و گفت: اگر یک سر انگشت بالاتر روم پر و بالم مى سوزد! ولى پیامبر (ص) هم چنان به سیر خود ادامه داد.
با اینحال مشاهده کردن جبرئیل در صورت اصلیش متناسب آن چنان اهمیتى که در این آیات به آن داده شده نیست و به تعبیر ساده تر براى پیامبر (ص) زیاد مهم نبود که به چنین دیدارى نائل گردد، با اینکه این آیات اهمیت فوق العاده اى براى این دیدار قائل شده است.
6- جمله ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى قلب پیامبر (ص) آنچه را دیده خلاف نمى گوید نیز دلیل بر یک شهود باطنى است نه مشاهده حسى با چشم نسبت به جبرئیل.
7- از همه اینها گذشته در روایات متعددى که از منابع اهل بیت نقل شده این آیات تفسیر به جبرئیل نشده بلکه روایات موافق تفسیر دوم است که مى گوید منظور از این آیات شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خدا است که براى پیامبر (ص) در این صحنه روى داد و در معراج بار دیگر تکرار شد و رسول اللَّه فوق العاده تحت تاثیر جذبه معنوى این دیدار قرار گرفت .
[در دعاى ندبه نیز تعبیرى دیده مى شود که مناسب همین معنى است آنجا که مى گوید:
یا بن من دنى فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى دنوا و اقترابا من العلى الاعلى: اى فرزند کسى که نزدیک شد و نزدیک شد تا آنجا که فاصله اش به اندازه دو کمان یا کمتر بود و این نزدیکى با خداوند على اعلى صورت گرفت. در ذیل همین دعا نیز یکى از القاب خداوند شدید القوى ذکر شده آنجا که مى خوانیم: و اره سیده یا شدید القوى].
مرحوم شیخ طوسى در امالى از ابن عباس از پیامبر اسلام (ص) نقل مى کند:
لما عرج بى الى السماء دنوت من ربى عز و جل حتى کان بینى و بینه قاب قوسین او ادنى:
هنگامى که به آسمان معراج کردم آن چنان به ساحت قدس پروردگارم نزدیک شدم که میان من و او فاصله قوسین یا کمتر بود! . (نور الثقلین، ج 5، ص 149).
مرحوم صدوق در علل الشرائع همین مضمون را از هشام بن حکم از امام موسى بن جعفر (ع) نقل کرده است که در ضمن یک حدیث طولانى مى فرماید:
فلما اسرى بالنبى (ص) و کان من ربه کقاب قوسین او ادنى رفع له حجاب من حجبه:
هنگامى که پیامبر به معراج برده شد و فاصله او از ساحت قدس پروردگارش به اندازه قوسین یا کمتر بود حجابى از حجابها از برابر دیدگان او برداشته شد!. (همان).
در تفسیر على بن ابراهیم نیز آمده است: ثم دنى یعنى رسول اللَّه من ربه عز و جل: سپس نزدیک شد، یعنى رسول خدا به پروردگار متعال!. ( همان، ص 148).
این معنى در روایات متعدد دیگرى نیز آمده است و نادیده گرفتن اینهمه روایات ممکن نیست.
در روایات اهل سنت نیز در روایتى در درّ المنثور همین معنى از ابن عباس به دو طریق نقل شده است. ( در المنثور، ج 6، ص 123).
مجموع این قرائن سبب مى شود که تفسیر دوم را که مى گوید منظور از شدید القوى خداوند است و نزدیک شدن پیامبر (ص) نیز نسبت به ذات پاک او بوده است برگزینیم.
به نظر مى رسد چیزى که سبب شده غالب مفسران از این تفسیر روى برتابند و به سراغ تفسیر اول بروند این است که این تفسیر بوى تجسم خداوند و وجود مکان براى او مى دهد، در حالى که مسلم است او نه مکانى دارد و نه جسمى، لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ: چشمها او را نمى بیند و او همه چشمها را مى بیند (انعام- 103) فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ: به هر سو نگاه کنید خداوند آنجا است (بقره- 115) وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ: هر کجا باشید او با شماست (حدید- 4).
و نیز شاید مجموع این مسائل سبب شده که بعضى از مفسران از تفسیر این آیات اظهار عجز و ناتوانى کنند و بگویند این از اسرار غیب است که از همه ما پوشیده و پنهان است! مى گویند: از یکى از دانشمندان تفسیر این آیات را پرسیدند گفت: جایى که جبرئیل ناتوان گردد من کیم که قادر بر درک این معنى باشم!. ( روح البیان، ج9، ص 219).
ولى با توجه به اینکه قرآن کتاب هدایت است و براى تفکر و تدبر و تذکر انسانها نازل شده قبول این معنى نیز مشکل است.
اما اگر آیات را به معنى دوم یعنى یک نوع شهود و قرب خاص معنوى تفسیر کنیم تمام این مشکلها برطرف خواهد شد.
توضیح اینکه: بدون شک رؤیت حسى در مورد خداوند نه در دنیا و نه در آخرت امکان پذیر نیست، چرا که لازمه آن جسمانیت و مادى بودن است، همچنین لازمه آن تغییر و تحول و فسادپذیر بودن، و نیاز به زمان و مکان داشتن است، و ذات واجب الوجود از همه این امور مبرا است.
ولى خدا را از طریق دید دل و عقل مى توان مشاهده کرد، و این همان است که امیر مؤمنان على (ع) در پاسخ ذعلب یمانى به آن اشاره فرمود:
لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان : چشمها با مشاهده حسى هرگز او را ندیده، ولى دلها با حقیقت ایمان او را دریافته است. ( نهج البلاغه، خطبه 179).
اما باید توجه داشت که دید باطنى بر دو گونه است: یکى دید عقلانى است که از طریق استدلال حاصل مى شود، و دیگرى مقام شهود قلبى است که درکى ما فوق درک عقل و دیدى ما وراء دید آن است.
این مقامى است که آن را مقام استدلال نباید نام گذاشت، بلکه مقام مشاهده است، اما مشاهده اى با دل، و از طریق درون، این مقامى است که براى اولیاء اللَّه با تفاوت مراتب و سلسله درجات رخ مى دهد، زیرا شهود باطنى نیز مراتب و درجات بسیارى دارد، البته درک حقیقت آن براى کسانى که به آن نرسیده اند مشکل است.
از آیات فوق با توجه به قرائنى که ذکر شد مى توان اینچنین استفاده کرد که پیامبر اسلام (ص) در عین اینکه داراى مقام شهود بود، در طول عمر مبارکش دو مرتبه چنان اوج گرفت که به مقام شهود کامل نائل گردید.
یکى احتمالا در آغاز بعثت بود و دیگرى به هنگام معراج، آن چنان به خدا نزدیک شد و بر بساط قرب او گام گذاشت که بسیارى از فاصله ها و حجابها برچیده شد، مقامى که حتى جبرئیل امین، یعنى مقرب ترین فرشته الهى، از وصول به آن عاجز بود.
روشن است تعبیراتى مانند فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى همه به صورت کنایه و بیان شدت قرب است، و گرنه او با بندگانش فاصله مکانى ندارد، تا با قوس و زراع سنجیده شود، و نیز منظور از رؤیت در این آیات رؤیت با چشم نیست بلکه همان شهود باطنى است.
نکته:
لقاء اللَّه (ملاقات پروردگار) که در آیات مختلف قرآن به عنوان یکى از مشخصات روز قیامت کرارا روى آن تکیه شده است نیز- بر خلاف آنچه بعضى از کوته فکران پنداشته اند- ملاقات حسى و مشاهده مادى نیست، بلکه یک نوع شهود باطنى است هر چند در مراحل پائینتر است و هرگز به مرحله شهود اولیاء و انبیاء نمى رسد، تا چه رسد به مرحله شهود کامل پیامبر (ص) در لیله معراج.
و با توجه به این توضیح اشکالاتى که پیرامون این تفسیر به نظر مى رسد برطرف خواهد شد، و اگر پاره اى از خلاف ظاهرها به حکم تنگى بیان و الفاظ ما از شرح این مسائل ما وراء مادى در کار باشد در برابر اشکالاتى که بر تفسیر اول است ناچیز به نظر مى رسد.
با توجه به آنچه گفته شد مجددا مرورى بر آیات مورد بحث مى کنیم و مضمون آیات را از این دیدگاه بررسى مى نمائیم:
طبق این تفسیر قرآن نزول وحى را بر پیامبر (ص) چنین شرح مى دهد:
خداوند شدید القوى و پر قدرت او را تعلیم فرمود، در حالى که او به صورت کامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت.
[ ضمیر فاستوى و همچنین ضمیر در هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى ممکن است به پیامبر (ص) یا به ذات پاک خداوند برگردد].
سپس نزدیک شد، و نزدیکتر شد، آن چنان که میان او و پروردگارش به اندازه دو قوس بیشتر نبود، و در همین جا بود که آنچه وحى کردنى بود خداوند به بنده اش وحى کرد.
و از آنجا که براى جمعى این شهود باطنى سنگین مى آمد تاکید مى کند که قلب پیامبر (ص) آنچه را دیده به حق و راستى دیده است و نباید شما در برابر این سخن با او به مجادله برخیزید.
همانگونه که گفتیم تفسیر این آیات به شهود باطنى پیامبر (ص) نسبت به خداوند صحیحتر و با روایات اسلامى موافق تر، و براى پیامبر (ص) فضیلتى است برتر، و مفهومى است لطیفتر (و اللَّه اعلم بحقائق الامور).
[ این نکته را نیز در اینجا اجمالا به خاطر داشته باشید که در مورد معراج و اینکه یک بار در عمر پیغمبر (ص) اتفاق افتاد، یا دو بار، در میان دانشمندان گفتگو است، و ممکن است آیات اشاره به دو شهود باطنى در دو معراج باشد].
این بحث را با حدیثى از پیامبر (ص) و حدیثى از على (ع) پایان مى دهیم.
از پیغمبر اکرم (ص) پرسیدند هل رأیت ربک؟: آیا پروردگارت را هرگز دیده اى؟! در پاسخ فرمود: رأیته بفؤادى: من او را با چشم دل دیده ام!. (بحار الانوار، ج 18، ص 287، ذیل مباحث معراج).
و در نهج البلاغه در صدر همان خطبه ذعلب یمانى آمده است که از آن حضرت سؤال کرد: هل رأیت ربک یا امیر المؤمنین؟! آیا هرگز پروردگارت را اى امیر مؤمنان دیده اى؟!
در پاسخ فرمود: ا فاعبد ما لا اراه؟!: آیا کسى را که نمى بینم پرستش کنم؟! سپس به شرحى که قبلا نقل کرده ایم که اشاره به شهود باطنى است پرداخت. (نهج البلاغه، خطبه 179).
ر. ک: تفسیر نمونه، ج 22، ص483- 494.
قرآن کریم در سوره النجم (53) آیات 5 تا 12 می فرماید:
«عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى (5) ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى (6) وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى (7) ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى (8) فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى (9) فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (10) ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى (11) أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى (12)»
باید توجه داشت که این آیات را در بدو نظر هاله اى از ابهام فرا گرفته که باید آنها را با دقت تمام براى برطرف ساختن این ابهامات مورد بررسى قرار داد، نخست به تفسیر اجمالى این آیات مى پردازیم، سپس به بررسى تفصیلى آنها.
مى فرماید: آن کس که قدرت عظیمى دارد پیامبر اسلام را تعلیم داده (عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى ).
باز براى تاکید بیشتر مى افزاید: همان کس که توانایى فوق العاده و سلطه بر همه چیز دارد (ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى ).
این تعلیم را به او داد در حالى که در افق اعلى قرار داشت (وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى ).
سپس نزدیکتر، و نزدیکتر شد (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى).
تا آنکه فاصله میان او و معلمش به اندازه دو کمال یا کمتر بود! (فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى ).
و در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بنده اش وحى نمود! (فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى ).
قلب پیامبر (ص) در آنچه دید صادق بود و هرگز دروغ نمى گفت! (ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى ).
آیا با او در باره آنچه دیده مجادله مى کنید و باور ندارید؟ (أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى ).
در تفسیر این آیات دو نظریه مختلف وجود دارد که یکى مشهور و دیگرى غیر مشهور است ولى قبلا لازم است مفردات و بعضى از لغات آیه معنى شود سپس به بیان این دو عقیده بپردازیم.
مرة به طورى که بسیارى از ارباب لغت و مفسران نوشته اند به معنى تابیده شده است، و از آنجا که هر قدر طناب بهتر تابیده شود محکمتر است، این کلمه در معنى قدرت و توانایى و استحکام مادى یا معنوى به کار مى رود، و بعضى آن را از مرور به معنى عبور دانسته اند، ولى این سخن با آنچه اهل لغت نوشته اند چندان سازگار نیست.
تدلى از ماده تدلى (بر وزن تجلى) به گفته راغب در مفردات به معنى نزدیک شدن است، بنا بر این تاکیدى است براى جمله دنى که قبل از آن آمده، و هر دو به یک معنى است، در حالى که بعضى در میان این دو تفاوت قائل شده اند و گفته اند تدلى به معنى وابستگى و تعلق و آویزان شدن است همچون وابستگى میوه به درخت، لذا به میوه هایى که از درخت آویزان است دوالى مى گویند .( اقتباس از روح البیان ذیل آیات مورد بحث).
قاب به معنى اندازه است و قوس به معنى کمان، بنا بر این قاب قوسین یعنى به مقدار طول دو کمان (کمان یکى از سلاحهاى قدیم براى تیراندازى بوده است).
بعضى قوس را از ماده قیاس و به معنى مقیاس دانسته اند، و چون مقیاس عرب اندازه ذراع (فاصله نوک انگشتان تا آرنج) بوده، بنا بر این قاب قوسین به معنى دو ذراع مى شود.
در بعضى از کتب لغت قاب به معنى دیگرى ذکر شده و آن فاصله میان محلى از کمان که به دست مى گرفتند تا نوک برگشته کمان (کمانها به صورت قوسى شکل بود که دو انتهاى آن برگشته بود).
بنا بر این قاب قوسین به معنى مجموعه انحناء کمان مى شود (دقت کنید) . ( گفته اند در این صورت در کلام قلب واقع شده، و در اصل قابى قوس بوده است).
اکنون به ذکر دو تفسیر باز مى گردیم:
نظریه مشهور مفسران این است که معلم پیامبر (ص) همان جبرئیل امین پیک وحى خدا بود، که قدرت فوق العاده اى داشت.
او که معمولا به صورت انسانى خوش چهره بر پیامبر (ص) ظاهر مى گشت، و پیام الهى را ابلاغ مى نمود دو بار در تمام عمر آن حضرت (ص) به قیافه و چهره اصلیش بر او ظاهر گشت:
مرتبه اول همان است که در آیات فوق مى خوانیم که در افق بالا ظاهر گشت (و تمامى شرق و غرب را پوشانده بود، و آن چنان با عظمت بود که پیامبر -ص – به هیجان آمد) و هم او بود که به پیامبر نزدیک شد تا آن حدّ که فاصله چندانى میان آنها نبود، و تعبیر به قاب قوسین کنایه از نهایت نزدیکى است.
مرتبه دوم در جریان معراج پیامبر (ص) بود که در آیات بعد سوره نجم ذکر شده است.
بعضى از مفسران که این نظر را برگزیده اند تصریح کرده اند دیدار اول پیامبر (ص) با جبرئیل به صورت اصلیش در کنار غار حرا در جبل النور واقع شده .
[این تفسیر را که منظور از شَدِیدُ الْقُوى جبرئیل امین است گروه کثیرى از جمله طبرسى در مجمع البیان بیضاوى در انوار التنزیل زمخشرى در کشاف و قرطبى در تفسیرش و روح البیان و فخر رازى در تفسیر کبیر و سید قطب در فى ظلال القرآن و مراغى در تفسیرش برگزیده اند تعبیرات علامه طباطبائى در المیزان نیز بیشتر به این تفسیر متمایل است.]
ولى این تفسیر با تمام طرفدارانى که دارد خالى از اشکالات مهمى نیست زیرا:
1- در آیه فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (آنچه وحى کردنى بود بر بنده اش وحى کرد) مسلما مرجع ضمیرها (مخصوصا ضمیر عبده) خدا است، در حالى که اگر شدید القوى به معنى جبرئیل باشد تمام ضمیرها به او باز مى گردد، درست است که مى توان از قرائن خارج فهمید که حساب این آیه از بقیه جدا است ولى به هم خوردن یک نواختى آیات و مرجع ضمیرها مسلما خلاف ظاهر است.
2- شَدِیدُ الْقُوى به معنى کسى که تمام قدرتهایش فوق العاده است تنها مناسب ذات پاک پروردگار است، درست است که در آیه 20 سوره تکویر از جبرئیل به عنوان ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ یاد شده، ولى میان شدید القوى که مفهوم عام و گسترده اى دارد با ذى قوة که قوة در آن به صورت مفرد و نکره ذکر شده تفاوت بسیار است.
3- در آیات بعد آمده است که پیامبر او را نزد سدرة المنتهى (بر فراز آسمانها دید) اگر منظور جبرئیل باشد او در سفر معراج از آغاز و از روى زمین با پیامبر همراه بود، و تنها در اوج آسمان او را ندید، مگر اینکه گفته شود در آغاز او را به صورت انسانى مشاهده کرد و در آسمان به صورت اصلیش در حالى که قرینه اى بر این مطلب در آیات نیست.
4- تعبیر به علمه یا مانند آن در قرآن مجید هیچگاه در مورد جبرئیل به کار نرفته، و این تعبیر در مورد خداوند نسبت به پیامبر اسلام (ص) و پیامبران دیگر بسیار زیاد است، و به عبارت دیگر جبرئیل معلم پیامبر (ص) نبود بلکه واسطه وحى بود و معلمش تنها خدا است.
5- درست است که جبرئیل فرشته اى است والا مقام ولى مسلما پیامبر اسلام (ص) مقام والاترى دارد، چنان که در داستان معراج نیز آمده است که او در سیر صعودى معراج در محضر پیامبر (ص) بود به نقطه اى رسید و از حرکت باز ماند، و گفت: اگر یک سر انگشت بالاتر روم پر و بالم مى سوزد! ولى پیامبر (ص) هم چنان به سیر خود ادامه داد.
با اینحال مشاهده کردن جبرئیل در صورت اصلیش متناسب آن چنان اهمیتى که در این آیات به آن داده شده نیست و به تعبیر ساده تر براى پیامبر (ص) زیاد مهم نبود که به چنین دیدارى نائل گردد، با اینکه این آیات اهمیت فوق العاده اى براى این دیدار قائل شده است.
6- جمله ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى قلب پیامبر (ص) آنچه را دیده خلاف نمى گوید نیز دلیل بر یک شهود باطنى است نه مشاهده حسى با چشم نسبت به جبرئیل.
7- از همه اینها گذشته در روایات متعددى که از منابع اهل بیت نقل شده این آیات تفسیر به جبرئیل نشده بلکه روایات موافق تفسیر دوم است که مى گوید منظور از این آیات شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خدا است که براى پیامبر (ص) در این صحنه روى داد و در معراج بار دیگر تکرار شد و رسول اللَّه فوق العاده تحت تاثیر جذبه معنوى این دیدار قرار گرفت .
[در دعاى ندبه نیز تعبیرى دیده مى شود که مناسب همین معنى است آنجا که مى گوید:
یا بن من دنى فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى دنوا و اقترابا من العلى الاعلى: اى فرزند کسى که نزدیک شد و نزدیک شد تا آنجا که فاصله اش به اندازه دو کمان یا کمتر بود و این نزدیکى با خداوند على اعلى صورت گرفت. در ذیل همین دعا نیز یکى از القاب خداوند شدید القوى ذکر شده آنجا که مى خوانیم: و اره سیده یا شدید القوى].
مرحوم شیخ طوسى در امالى از ابن عباس از پیامبر اسلام (ص) نقل مى کند:
لما عرج بى الى السماء دنوت من ربى عز و جل حتى کان بینى و بینه قاب قوسین او ادنى:
هنگامى که به آسمان معراج کردم آن چنان به ساحت قدس پروردگارم نزدیک شدم که میان من و او فاصله قوسین یا کمتر بود! . (نور الثقلین، ج 5، ص 149).
مرحوم صدوق در علل الشرائع همین مضمون را از هشام بن حکم از امام موسى بن جعفر (ع) نقل کرده است که در ضمن یک حدیث طولانى مى فرماید:
فلما اسرى بالنبى (ص) و کان من ربه کقاب قوسین او ادنى رفع له حجاب من حجبه:
هنگامى که پیامبر به معراج برده شد و فاصله او از ساحت قدس پروردگارش به اندازه قوسین یا کمتر بود حجابى از حجابها از برابر دیدگان او برداشته شد!. (همان).
در تفسیر على بن ابراهیم نیز آمده است: ثم دنى یعنى رسول اللَّه من ربه عز و جل: سپس نزدیک شد، یعنى رسول خدا به پروردگار متعال!. ( همان، ص 148).
این معنى در روایات متعدد دیگرى نیز آمده است و نادیده گرفتن اینهمه روایات ممکن نیست.
در روایات اهل سنت نیز در روایتى در درّ المنثور همین معنى از ابن عباس به دو طریق نقل شده است. ( در المنثور، ج 6، ص 123).
مجموع این قرائن سبب مى شود که تفسیر دوم را که مى گوید منظور از شدید القوى خداوند است و نزدیک شدن پیامبر (ص) نیز نسبت به ذات پاک او بوده است برگزینیم.
به نظر مى رسد چیزى که سبب شده غالب مفسران از این تفسیر روى برتابند و به سراغ تفسیر اول بروند این است که این تفسیر بوى تجسم خداوند و وجود مکان براى او مى دهد، در حالى که مسلم است او نه مکانى دارد و نه جسمى، لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ: چشمها او را نمى بیند و او همه چشمها را مى بیند (انعام- 103) فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ: به هر سو نگاه کنید خداوند آنجا است (بقره- 115) وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ: هر کجا باشید او با شماست (حدید- 4).
و نیز شاید مجموع این مسائل سبب شده که بعضى از مفسران از تفسیر این آیات اظهار عجز و ناتوانى کنند و بگویند این از اسرار غیب است که از همه ما پوشیده و پنهان است! مى گویند: از یکى از دانشمندان تفسیر این آیات را پرسیدند گفت: جایى که جبرئیل ناتوان گردد من کیم که قادر بر درک این معنى باشم!. ( روح البیان، ج9، ص 219).
ولى با توجه به اینکه قرآن کتاب هدایت است و براى تفکر و تدبر و تذکر انسانها نازل شده قبول این معنى نیز مشکل است.
اما اگر آیات را به معنى دوم یعنى یک نوع شهود و قرب خاص معنوى تفسیر کنیم تمام این مشکلها برطرف خواهد شد.
توضیح اینکه: بدون شک رؤیت حسى در مورد خداوند نه در دنیا و نه در آخرت امکان پذیر نیست، چرا که لازمه آن جسمانیت و مادى بودن است، همچنین لازمه آن تغییر و تحول و فسادپذیر بودن، و نیاز به زمان و مکان داشتن است، و ذات واجب الوجود از همه این امور مبرا است.
ولى خدا را از طریق دید دل و عقل مى توان مشاهده کرد، و این همان است که امیر مؤمنان على (ع) در پاسخ ذعلب یمانى به آن اشاره فرمود:
لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان : چشمها با مشاهده حسى هرگز او را ندیده، ولى دلها با حقیقت ایمان او را دریافته است. ( نهج البلاغه، خطبه 179).
اما باید توجه داشت که دید باطنى بر دو گونه است: یکى دید عقلانى است که از طریق استدلال حاصل مى شود، و دیگرى مقام شهود قلبى است که درکى ما فوق درک عقل و دیدى ما وراء دید آن است.
این مقامى است که آن را مقام استدلال نباید نام گذاشت، بلکه مقام مشاهده است، اما مشاهده اى با دل، و از طریق درون، این مقامى است که براى اولیاء اللَّه با تفاوت مراتب و سلسله درجات رخ مى دهد، زیرا شهود باطنى نیز مراتب و درجات بسیارى دارد، البته درک حقیقت آن براى کسانى که به آن نرسیده اند مشکل است.
از آیات فوق با توجه به قرائنى که ذکر شد مى توان اینچنین استفاده کرد که پیامبر اسلام (ص) در عین اینکه داراى مقام شهود بود، در طول عمر مبارکش دو مرتبه چنان اوج گرفت که به مقام شهود کامل نائل گردید.
یکى احتمالا در آغاز بعثت بود و دیگرى به هنگام معراج، آن چنان به خدا نزدیک شد و بر بساط قرب او گام گذاشت که بسیارى از فاصله ها و حجابها برچیده شد، مقامى که حتى جبرئیل امین، یعنى مقرب ترین فرشته الهى، از وصول به آن عاجز بود.
روشن است تعبیراتى مانند فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى همه به صورت کنایه و بیان شدت قرب است، و گرنه او با بندگانش فاصله مکانى ندارد، تا با قوس و زراع سنجیده شود، و نیز منظور از رؤیت در این آیات رؤیت با چشم نیست بلکه همان شهود باطنى است.
نکته:
لقاء اللَّه (ملاقات پروردگار) که در آیات مختلف قرآن به عنوان یکى از مشخصات روز قیامت کرارا روى آن تکیه شده است نیز- بر خلاف آنچه بعضى از کوته فکران پنداشته اند- ملاقات حسى و مشاهده مادى نیست، بلکه یک نوع شهود باطنى است هر چند در مراحل پائینتر است و هرگز به مرحله شهود اولیاء و انبیاء نمى رسد، تا چه رسد به مرحله شهود کامل پیامبر (ص) در لیله معراج.
و با توجه به این توضیح اشکالاتى که پیرامون این تفسیر به نظر مى رسد برطرف خواهد شد، و اگر پاره اى از خلاف ظاهرها به حکم تنگى بیان و الفاظ ما از شرح این مسائل ما وراء مادى در کار باشد در برابر اشکالاتى که بر تفسیر اول است ناچیز به نظر مى رسد.
با توجه به آنچه گفته شد مجددا مرورى بر آیات مورد بحث مى کنیم و مضمون آیات را از این دیدگاه بررسى مى نمائیم:
طبق این تفسیر قرآن نزول وحى را بر پیامبر (ص) چنین شرح مى دهد:
خداوند شدید القوى و پر قدرت او را تعلیم فرمود، در حالى که او به صورت کامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت.
[ ضمیر فاستوى و همچنین ضمیر در هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى ممکن است به پیامبر (ص) یا به ذات پاک خداوند برگردد].
سپس نزدیک شد، و نزدیکتر شد، آن چنان که میان او و پروردگارش به اندازه دو قوس بیشتر نبود، و در همین جا بود که آنچه وحى کردنى بود خداوند به بنده اش وحى کرد.
و از آنجا که براى جمعى این شهود باطنى سنگین مى آمد تاکید مى کند که قلب پیامبر (ص) آنچه را دیده به حق و راستى دیده است و نباید شما در برابر این سخن با او به مجادله برخیزید.
همانگونه که گفتیم تفسیر این آیات به شهود باطنى پیامبر (ص) نسبت به خداوند صحیحتر و با روایات اسلامى موافق تر، و براى پیامبر (ص) فضیلتى است برتر، و مفهومى است لطیفتر (و اللَّه اعلم بحقائق الامور).
[ این نکته را نیز در اینجا اجمالا به خاطر داشته باشید که در مورد معراج و اینکه یک بار در عمر پیغمبر (ص) اتفاق افتاد، یا دو بار، در میان دانشمندان گفتگو است، و ممکن است آیات اشاره به دو شهود باطنى در دو معراج باشد].
این بحث را با حدیثى از پیامبر (ص) و حدیثى از على (ع) پایان مى دهیم.
از پیغمبر اکرم (ص) پرسیدند هل رأیت ربک؟: آیا پروردگارت را هرگز دیده اى؟! در پاسخ فرمود: رأیته بفؤادى: من او را با چشم دل دیده ام!. (بحار الانوار، ج 18، ص 287، ذیل مباحث معراج).
و در نهج البلاغه در صدر همان خطبه ذعلب یمانى آمده است که از آن حضرت سؤال کرد: هل رأیت ربک یا امیر المؤمنین؟! آیا هرگز پروردگارت را اى امیر مؤمنان دیده اى؟!
در پاسخ فرمود: ا فاعبد ما لا اراه؟!: آیا کسى را که نمى بینم پرستش کنم؟! سپس به شرحى که قبلا نقل کرده ایم که اشاره به شهود باطنى است پرداخت. (نهج البلاغه، خطبه 179).
ر. ک: تفسیر نمونه، ج 22، ص483- 494.