1. در مورد فرار شاه از کشور دو دیدگاه وجود دارد؛ یک دیدگاه معتقد است شاه تا آنجا که میتوانست با خشن ترین صورت دست به سرکوب مخالفان پرداخت، اما زمانیکه سرانجام دریافت که دیگر با سرکوب، قلعوقمع معترضان و کشتار مردم نمیتواند به سلطنتش ادامه دهد، به ناچار فرار کرد.
در مقابل برخی که عمدتاً وابستگان و نزدیکان رژیم آن را تشکیل می دهند و جریان رسانه ای معاند نیز در راستای تطهیر چهره شاه آن را دنبال می کند؛ معتقدند که شاه راضی به کشتار نبود و در نتیجه تسلیم انقلاب شد و تصمیم به ترک کشور گرفت.
در بررسی و ارزیابی این دو دیدگاه باید اشاره کنیم، آنچه مسلم است فرایند بهسقوط کشانیدن رژیم پهلوی و پیروزی نهایی انقلاب اسلامی در بهمن سال 1357 آسان بهدست نیامد و چنان نبود که بهمجرد آشکارتر شدن مخالفتهای عموم مردم کشور با حکومت پهلوی، محمدرضاشاه بهسرعت بهاین نتیجه اخلاقی! رسیده باشد که دیگر نمیتواند و اساساً علاقمند نیست بر ملتی ناراضی سلطنت کند.
لااقل از هنگام کودتای 28 مرداد 1332 بدین سو کاملاً آشکار شده بود که رژیم پهلوی در روندی که چندان هم تدریجی نبود مشروعیت سیاسی و قانونی خود را در نزد جامعه ایرانی از دست داده است و به دنبال آن در تمام سالهای دهه 1340،1330 و 1350 افکار عمومی داخلی و البته ناظران و آگاهان بهامور ایران در سایر نقاط جهان شاهد حضور و سلطه رعبانگیز و دهشتآفرین حکومتی سرکوبگر،استبدادگرا، قانونگریز و مردمستیز در ایران بودهاند.
جنایات سازمانیافته و تبهکارانه دستگاههای سرکوبگر رژیم پهلوی علیه جامعه ایرانی که ساواک در رأس تمام آنها جای داشت، حتی در همان برهه عیانتر از آنی بود که بتوان آن را نادیده گرفت.
در طول بیش از دو دهه پایانی حکومت نامشروع پهلوی هزاران تن از مخالفان و منتقدان سیاسی در میان اقشار و جریانهای سیاسی و اجتماعی گوناگون دستگیر، شکنجه و سالیانی از عمر خود را در زندانهای حکومت سپری کردند و در آن میان دهها و صدها تن دیگر بهانحاء گوناگون کشته یا اعدام شدند؛ در خوشبینانهترین وضعیت در طول دهههای 1340 و 1350 همواره حدود 2 تا 3 هزار نفر بهاتهام مخالفت با حکومت در زندان بهسر میبردند؛ و این رویه تبهکارانه تا آستانه شروع ناآرامیهای سیاسی- انقلابی در سالهای 1356- 1357 بیوقفه ادامه یافت.
بنابراین فروکاستن دامنه سرکوبگریها و برخوردهای حکومت پهلوی با مخالفان سیاسی بههمان سالهای 1356- 1357 نوعی منحرف شدن افکار عمومی از فهم دقیقتر عمق و گستره دیرپای فرایند سرکوبگری حکومت پهلوی علیه ملت ایران است، که حداقل از هنگام کودتای 28 مرداد 1332 بدین سو اساساً مشروعیتی سیاسی و قانونی نداشت و بنیان مجموعه حاکمیتش بر دهشتآفرینی و سرکوب غیرانسانی مخالفان و منتقدان سیاسی و نادیده گرفتن سراسرگسترشیابنده حقوق اساسی ملت ایران در چارچوب قانون اساسی مشروطه استوار بود.
بنابراین هنگامی که تحرکات انقلابی مردم ایران از حوالی تابستان سال 1356 آشکارا موجودیت حاکمیت پهلوی را بهچالش کشید، حدود 23- 24 سالی میشد که محمدرضاشاه پهلوی آشکارا با نادیده گرفتن حقوق اساسی ملت ایران، اساساً با سیاست سرکوب و دهشتآفرینی بر جامعه ایرانی حکومت میکرد.
اما حتی اگر فقط همان 14- 15 ماهه پایانی عمر نظام شاهنشاهی پهلوی را معیاری برای سنجش نحوه برخورد و مواجهه حاکمیت با انقلاب اسلامی مردم ایران در نظر بگیریم، باز هم هیچ بهاین نتیجه نخواهیم رسید که شاه رفتاری عاری از خشونت و سرکوبگری با جامعه ایرانی در پیش گرفت.
البته این درست است که شاه تسلیم انقلاب مردم ایران شد، اما این عقبنشینی و تسلیم فقط بعد از آنی صورت گرفت که تقریباً همه شیوههای خشن و سرکوبگرانه در مواجهه با انقلابیون مورد آزمون قرار گرفته بود.
اگرچه در باره تعداد قربانیان و شهدای دوران انقلاب آمار دقیقی وجود ندارد و ارقام ارائه شده از رقم اغراقآمیز 70 هزار تن تا کمترین رقم در حدود 3500 نفر در نوسان است، و لابد رقم مجروحان و مصدومان بهچندین برابر این تعداد بالغ میشود؛ اما حتی اگر همین کمترین ارقام مربوط بهقربانیان را هم ملاک برخورد حاکمیت با انقلابیون در نظر بگیریم، بهمعنای آن نیست که مواجهه رژیم پهلوی با انقلابیون عاری از خشونت و کشتار بوده است.
بنابراین تا جایی که تحولات و رخدادهای دوران انقلاب نشان میدهد رژیم پهلوی در برخورد با انقلابیون از هیچ روش قهرآمیز و سرکوبگرانهای فروگذار نکرد و بهتبع آن شخص شاه فقط زمانی تصمیم گرفت خاک ایران را ترک کند که دیگر از ادامه مقابله مؤثر با مردم ایران دچار یأس و نومیدی شده بود.
به عبارت روشنتر شاه تسلیم مردم ایران شد، اما فقط زمانی این اتفاق افتاد که دیگر تمام اهرمهای سرکوبگرانه علیه انقلابیون را بهکار گرفته بود و دیگر بهکارآمدی این شیوهها امید چندانی نداشت؛ چه اینکه حتی طی روزهای 20- 22 بهمن 1357 هم که دیگر تا پیروزی نهایی فاصلهای نبود، شمار زیادی از انقلابیون توسط نیروهای حکومتِ در حال سقوط پهلوی بهشهادت رسیدند.
ضمن اینکه خروج شاه از کشور هم هنوز بهمعنای آن نبود که او بهادامه سرکوب انقلابیون نمیاندیشید. چهاینکه بعد از خروج شاه از کشور و تا آستانه پیروزی نهایی انقلاب اسلامی صدها تن دیگر از انقلابیون در شهرها و مناطق مختلف ایران توسط نیروهای امنیتی و انتظامی بهشهادت رسیدند و هزاران تن دیگر مجروح و مصدوم شدند. حتی شاه امیدوار بود بعد از خروجش از کشور برخورد نیروهای امنیتی و انتظامی با انقلابیون سرکوبگرانهتر ادامه یابد و در همان حال بر این تصور قرار داشت که حامیان آمریکایی او نظیر سال 1332 کودتایی نظامی را علیه انقلابیون سازماندهی خواهند کرد و موجبات بازگشت دوباره او بهقدرت را فراهم میکنند.
ادعای پرهیز شاه از کشتار و سرکوب بیشتر انقلابیون را بعدها طرفداران سلطنت ساقط شده پهلوی طرح کردهاند تا چنان وانمود کنند که گویا اگر شاه روند سرکوبگرانهتری را در مقابله با انقلابیون در پیش میگرفت، انقلاب اسلامی مردم ایران بهپیروزی نمیرسید، که مدعای بیاساسی بیش نیست و رژیم پهلوی هر آنچه توانست در برخورد قهرآمیز با مخالفان و انقلابیون انجام داد.
(www.tasnimnews.com/fa/news/1396/10/26/1629562)
2.اجازه ورود هواپیمای حامل حضرت امام به کشور
اجازه ورود هواپیمای حامل حضرت امام در پس فشار مردم و ناچار شدن رژیم اتفاق افتاد و تلاش های فراوانی برای جلوگیری از ورود حضرت امام به کشور صورت گرفت که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم.
در دی ماه سال ۵۷ (۱۷-۱۱ دی ۵۷) ، کنفرانسی به نام گوادلوپ با حضور سران چهار کشور فرانسه ، انگلیس ، آمریکا و آلمان برگزار شد که در آن موضوعات مختلفی از جمله وضعیت ایران مطرح شده و با توجه به افزایش یافتن شعله های انقلاب در آن جلسه مقرر شد تا شاه از ایران برود و زمام امور را به بختیار بسپارد تا ایشان امور را سامان ببخشد . به دنبال این تصمیم گیری مقرر شد تا دولت فرانسه به نمایندگی از آمریکا پیامی را به امام خمینی بفرستد تا ضمن دعوت حضرت امام به حمایت از دولت بختیار ، ایشان اقداماتی را به منظور جلوگیری از بروز هر گونه کودتا در ارتش شاهنشاهی انجام دهند . این پیشنهادات که ظاهری معقول داشت در واقع فریبی بود که از آن طریق آمریکا تلاش داشت تا برنامه احتمالی کودتا را به ارتش شاهنشاهی و بدون دخالت خود معرفی نموده و با ایجاد ترس ، امام را از پیگیری اهداف انقلابی خود منصرف سازد . اما امام خمینی ره با درایتی بی نظیر در پاسخ به دولت فرانسه که واسطه ابلاغ پیام کارتر بود چنین فرمودند : «پیام آقاى کارتر، دو جهت در آن بود؛ یکى راجع به موافقت کردن با حکومت فعلى، که دولت بختیار باشد؛ یا حداقل سکوت در این شرایط، و حفظ آرامش در این فترت؛ و یکى هم راجع به احتمال کودتاى نظامى و یا پیش بینى کودتاى نظامى، پیش بینى کشتار وسیع مردم، که ما را از آن مى ترسانید.
اما راجع به دولت بختیار؛ شما سفارش مى کنید که ما برخلاف قوانین خود عمل کنیم. بر فرض آنکه من چنین خطایى بکنم، ملت ما حاضر نخواهد بود. ملت ما این همه مصیبت کشید و این همه خون داد، براى آن است که از زیر بار رژیم سلطنتى و سلسله پهلوى خارج بشود. ملت ما حاضر نیست که تمام خونها هدر برود و شاه به سلطنت باقى باشد، یا برود و بدتر از اول برگردد؛ و نه حاضر است که شوراى سلطنت را قبول کند؛ و آن هم برخلاف قانون اساسى است، که من مکرر تشریح کرده ام.
…و اما قضیه کودتا … من کودتا را نه به صلاح ملت مى دانم،و نه به صلاح امریکا؛ اگر (کودتا) بشود از چشم شما مى دانیم. من نمى دانم ملت امریکا بعدها چه خواهد کرد؛ و من به حکم اینکه یک شخص روحانى هستم، و مصلحت بشر را همیشه در نظر دارم و مصلحت ملت خودم را در نظر دارم، به شما توصیه مى کنم که جلوى این خونریزیها را بگیرید و نگذارید این خونریزیها تحقق پیدا کند؛ و ایران را به حال خود واگذارید؛ که اگر بکنید، نه گرایش کمونیستى خواهد داشت و نه سایر مکاتب انحرافى؛ نه تسلیم شرق و نه تسلیم غرب خواهد شد.تأکید مى کنم که اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود راهى جز این نیست که نظام شاهنشاهى- که قانونى نیست- کنار برود، و ملت را به حال خود باقى بگذارند، تا من یک شوراى انقلاب تأسیس کنم از اشخاص پاکدامن، براى نقل قدرت؛ تا امکانات مناسب جهت حکومت مبعوث ملت انجام گیرد. و در غیر این صورت امید آرامش نیست؛ و خوف آن دارم که اگر کودتاى نظامى بشود، انفجارى بشود در ایران، که کسى نتواند جلوى آن را بگیرد. و ملت ایران از کودتاى نظامى نمى ترسد؛ براى آنکه ماههاست که با قدرت نظامى- هر چه سخت تر- با مردم معامله شده است و نتوانسته اند آرامش برقرار سازند. و الآن نظام و ارتش که از چند ماه قبل، سست تر و ضعیف تر است، براى آنکه در باطن ارتش اختلافات ایجاد شده است و بسیارى به ما مى پیوندند و کودتا را خفه مى کنند؛ لکن با کشتارى، که من میل ندارم واقع شود. من به شما توصیه مى کنم، از کودتا جلوگیرى کنید که اگر بشود ملت ایران از شما مى دانند، و براى شما ضرر دارد. این تمام پیغام من است به کارتر.»( صحیفه امام، ج ۵، ص: ۳۷۷)
در شرایطی که آمریکا با پیام های خود تلاش کرد تا امام خمینی را از کودتای احتمالی نظامیان ارتش بترساند، امام با درایتی عجیب منشا این کودتا را خود آمریکا می داند و حال آنکه سفر هایزر فرمانده ارشد آمریکایی به ایران جهت انجام کودتا که از ۱۴ دی ماه آغاز شده بود، امری کاملا محرمانه بود و آمریکا تلاش داشت تا با متقاعد کردن امام برای حمایت از بختیار زمینه لازم برای انجام کودتای نظامی و به دست گرفتن زمام امور را فراهم کند . اما پس از به سنگ خوردن تیر آنان و اعلام نظر امام مبنی بر تصمیمشان برای ایجاد یک شورای انقلاب که در واقع به منزله نابودی نظام وابسته شاهنشاهی تلقی می شد تلاش های جدیدی برای باقی ماندن حضرت امام در فرانسه و جلوگیری از ورود ایشان به ایران آغاز شد و هدف اصلی و عمده نیز این بود که تا پیش از ورود امام به ایران ، ارتش کودتای نظامی را انجام داده و انقلاب اسلامی مردم ایران با ایجاد فضای رعب و وحشت نظامی خفه شود . در حالی که ورود حضرت امام خمینی به ایران همه این برنامه ها را می توانست بر هم بریزد .
ژنرال هایزر مجری کودتا نیز در کتاب خاطرات خود به این مساله اشاره کرده و بر لزوم جلوگیری از ورود امام تا زمان تکمیل آمادگی برای کودتا که نیازمند زمانی حدودا ۱۰ الی ۲۰ روز پس از خروج از شاه از کشور بود تاکید دارد . وی در کتاب خاطرات خود چنین می نویسد : «اگر چه هنوز کار خود را کامل نکرده ایم اما فکر می کنم ظرف چند روز به آنجایی که می خواهیم می رسیم . به همین دلیل است که اگر بتوانیم چند روز مراجعت [آیت الله] خمینی را به تاخیر اندازیم برای ما واقعا فرق می کند . اگر شاه فردا برود و [آیت الله] خمینی روز بعد بیاید همه برنامه های ما نقش بر آب می شود»(خاطرات ژنرال هایزر ، ص ۲۰۸ به نقل از خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی ، ج۳ ، ص ۱۶۶)
به دنبال این توطئه ها، امام خمینی نیز ساکت ننشسته و اقدامات انقلابی خود را تشدید کردند. ایشان در ۲۲ دی ماه ۵۷ ودر شرایطی که از سویی هایزر در تدارک آماده سازی برای کودتا بود و از سویی دیگر هنوز شاه کشور راترک نکرده بود با صدور بیانیه ای رسما شورای انقلاب را تشکیل داد و بلافاصله پس از فرار شاه از ایران، اعلام کرد که به زودی به ایران بازخواهد گشت که این امر باعث تشدید فعالیتها برای ممانعت از ورود امام به ایران شد که در این میان دولت های آمریکا و فرانسه تلاشهای زیادی برای این کار نمود. در این زمینه دکتر صادق طباطبایی از همراهان حضرت امام در فرانسه که از نزدیک شاهد این تلاش ها بودچنین می نویسد : «با اعلام بازگشت امام به ایران پیغامها و توصیه های فراوانی به ایشان می شد که حالا به ایران نروید یا سفر را به تعویق بیاندازید و این دلسوزی ها هم از جانب دوستان و هم از طرف دشمنان صورت می گرفت. جالب اینکه کارتر هم پیام دادکه برای حفظ جان خودتان بهتر است سفر را به مدتی بعد موکول کنید. مقامات فرانسوی از طریق دوستان و آشنایان همین پیغام را می دادند . بعدها معلوم شد که ژنرال هایزر و نیز شاپور بختیار از طریق سفیر فرانسه در تهران درخواست کرده بودند که مقامات فرانسوی به هر نحو ممکن بازگشت امام را به تعویق بیاندازد .»(خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی ، ج۳ ، ص ۲۰۳)
بختیار نیز در اظهارات خود به تلاشهایی که برای جلوگیری از ورود حضرت امام به ایران و اقداماتی که در این راستا به واسطه دولت فرانسه انجام دادند اشاره کرده و چنین می گوید : «من می خواستم یک کاری بکنم که آیت الله خمینی نیاید مانور می دادم. اینها در تاریخ ضبط است . گاهی می گفتم تامین جانش را نمی توانم بکنم و گاهی می گفتم اگر کشته بشود چنین و چنان می شود … روی این مبنا بود که سعی کردم که آمدنشان را به تعویق بیاندازم . یک روز سفیر فرانسه را هم خواستم . به او گفتم شما می توانید این پیغام مرا به پرزیدنت ژیسکاردستن، همین امروز برسانید … مستقیما شما به او (ژیسکاردستن) بگویید که بختیار از شما خواهش می کند که به هر تقدیر و وسیله ای که میدانید آمدن آیت الله خمینی را به ایران به تعویق بیاندازید. دیگر چگونگی اش را من از اینجا نمی توانم بگویم. می دانم شما در یک مملکتی هستید که قانونی نمی توانید او را حبس کنید و چه بکنید ولی اگر بتوانید من خیلی خوشحال می شوم . من می دانم که این سفیر این اقدام را کرد و فردای آن روز آمد و به من گفت که ما اقدام کردیم . او گفت که ایشان (آیت الله خمینی) می گوید که من قانع نشدم که به ایران نروم …. »(لاجوردی، شاپور بختیار نخست وزیر ایران، تهران: زیبا، ۱۳۸۰، صص ۱۲۹ و ۱۳۰ به نقل از هاشمی رفسنجانی، انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سالهای ۱۳۵۸و ۱۳۵۷، دفتر نشر معارف انقلاب، ص ۱۵۹)
علی رغم آنکه دولت فرانسه از نظر قانونی نمی توانست اجازه ترک فرانسه را به حضرت امام ندهد، اما با وجود اجازه دادن به هواپیمای حضرت امام برای بازگشت به ایران، همزمان برخی اقدامات از جمله اخلال در صدور گذرنامه های همراهان حضرت امام و یا بیمه نکردن هواپیمای حامل ایشان و … را نیز انجام داد همچنین در این زمان به منظور سرنگونی انقلاب اسلامی ایران طرح های خطرناکی در ایران پی ریزی شده بود که قطعا مقامات فرانسوی نیز از آن آگاه بوده و شاید بتوان اجازه دادن برای پرواز هواپیمای حامل امام را با دلخوش بودن آنان به اجرای این طرح ها نیز مرتبط دانست . چنانکه فردوست درکتاب خاطراتش از طرح انفجار هواپیمای امام توسط کمیسیونی نام می برد که متشکل از بختیار، نماینده ساواک، سران نیروهای نظامی و انتظامی و … بود .(رک : حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران:اطلاعات، ۱۳۸۱، ص ۶۰۷ و ۶۰۸) و یا توطئه ربودن و انتقال هواپیمای حامل امام به یکی از جزایر خلیج فارس به منظور ممانعت از ورود حضرت امام تا زمانی که بتوانند توطئه های خود را عملی نمایند . (رک : دکتر صادق طباطبایی ، همان ، ص ۱۷۸) و یا حداقل اجرای زود هنگام کودتای آمریکایی ارتش به فرماندهی ژنرال هایزر که همه این اقدامات خوشبختانه ناکام ماند و انقلاب اسلامی ایران به لطف خداوند به پیروزی رسید.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، این است که با توجه به اوج گیری انقلاب مردمی، به تعبیر حضرت امام «انقلاب راه خودش را پیدا کرده » است و جلوگیری از ورود هواپیمای حضرت امام و حتی ترور ایشان نه تنها امواج خروشان انقلاب را خاموش نمی کرد، بلکه اگر روزنه امیدی که به جلوگیری از آن هم وجود داشت از بین می رفت.
در مقابل برخی که عمدتاً وابستگان و نزدیکان رژیم آن را تشکیل می دهند و جریان رسانه ای معاند نیز در راستای تطهیر چهره شاه آن را دنبال می کند؛ معتقدند که شاه راضی به کشتار نبود و در نتیجه تسلیم انقلاب شد و تصمیم به ترک کشور گرفت.
در بررسی و ارزیابی این دو دیدگاه باید اشاره کنیم، آنچه مسلم است فرایند بهسقوط کشانیدن رژیم پهلوی و پیروزی نهایی انقلاب اسلامی در بهمن سال 1357 آسان بهدست نیامد و چنان نبود که بهمجرد آشکارتر شدن مخالفتهای عموم مردم کشور با حکومت پهلوی، محمدرضاشاه بهسرعت بهاین نتیجه اخلاقی! رسیده باشد که دیگر نمیتواند و اساساً علاقمند نیست بر ملتی ناراضی سلطنت کند.
لااقل از هنگام کودتای 28 مرداد 1332 بدین سو کاملاً آشکار شده بود که رژیم پهلوی در روندی که چندان هم تدریجی نبود مشروعیت سیاسی و قانونی خود را در نزد جامعه ایرانی از دست داده است و به دنبال آن در تمام سالهای دهه 1340،1330 و 1350 افکار عمومی داخلی و البته ناظران و آگاهان بهامور ایران در سایر نقاط جهان شاهد حضور و سلطه رعبانگیز و دهشتآفرین حکومتی سرکوبگر،استبدادگرا، قانونگریز و مردمستیز در ایران بودهاند.
جنایات سازمانیافته و تبهکارانه دستگاههای سرکوبگر رژیم پهلوی علیه جامعه ایرانی که ساواک در رأس تمام آنها جای داشت، حتی در همان برهه عیانتر از آنی بود که بتوان آن را نادیده گرفت.
در طول بیش از دو دهه پایانی حکومت نامشروع پهلوی هزاران تن از مخالفان و منتقدان سیاسی در میان اقشار و جریانهای سیاسی و اجتماعی گوناگون دستگیر، شکنجه و سالیانی از عمر خود را در زندانهای حکومت سپری کردند و در آن میان دهها و صدها تن دیگر بهانحاء گوناگون کشته یا اعدام شدند؛ در خوشبینانهترین وضعیت در طول دهههای 1340 و 1350 همواره حدود 2 تا 3 هزار نفر بهاتهام مخالفت با حکومت در زندان بهسر میبردند؛ و این رویه تبهکارانه تا آستانه شروع ناآرامیهای سیاسی- انقلابی در سالهای 1356- 1357 بیوقفه ادامه یافت.
بنابراین فروکاستن دامنه سرکوبگریها و برخوردهای حکومت پهلوی با مخالفان سیاسی بههمان سالهای 1356- 1357 نوعی منحرف شدن افکار عمومی از فهم دقیقتر عمق و گستره دیرپای فرایند سرکوبگری حکومت پهلوی علیه ملت ایران است، که حداقل از هنگام کودتای 28 مرداد 1332 بدین سو اساساً مشروعیتی سیاسی و قانونی نداشت و بنیان مجموعه حاکمیتش بر دهشتآفرینی و سرکوب غیرانسانی مخالفان و منتقدان سیاسی و نادیده گرفتن سراسرگسترشیابنده حقوق اساسی ملت ایران در چارچوب قانون اساسی مشروطه استوار بود.
بنابراین هنگامی که تحرکات انقلابی مردم ایران از حوالی تابستان سال 1356 آشکارا موجودیت حاکمیت پهلوی را بهچالش کشید، حدود 23- 24 سالی میشد که محمدرضاشاه پهلوی آشکارا با نادیده گرفتن حقوق اساسی ملت ایران، اساساً با سیاست سرکوب و دهشتآفرینی بر جامعه ایرانی حکومت میکرد.
اما حتی اگر فقط همان 14- 15 ماهه پایانی عمر نظام شاهنشاهی پهلوی را معیاری برای سنجش نحوه برخورد و مواجهه حاکمیت با انقلاب اسلامی مردم ایران در نظر بگیریم، باز هم هیچ بهاین نتیجه نخواهیم رسید که شاه رفتاری عاری از خشونت و سرکوبگری با جامعه ایرانی در پیش گرفت.
البته این درست است که شاه تسلیم انقلاب مردم ایران شد، اما این عقبنشینی و تسلیم فقط بعد از آنی صورت گرفت که تقریباً همه شیوههای خشن و سرکوبگرانه در مواجهه با انقلابیون مورد آزمون قرار گرفته بود.
اگرچه در باره تعداد قربانیان و شهدای دوران انقلاب آمار دقیقی وجود ندارد و ارقام ارائه شده از رقم اغراقآمیز 70 هزار تن تا کمترین رقم در حدود 3500 نفر در نوسان است، و لابد رقم مجروحان و مصدومان بهچندین برابر این تعداد بالغ میشود؛ اما حتی اگر همین کمترین ارقام مربوط بهقربانیان را هم ملاک برخورد حاکمیت با انقلابیون در نظر بگیریم، بهمعنای آن نیست که مواجهه رژیم پهلوی با انقلابیون عاری از خشونت و کشتار بوده است.
بنابراین تا جایی که تحولات و رخدادهای دوران انقلاب نشان میدهد رژیم پهلوی در برخورد با انقلابیون از هیچ روش قهرآمیز و سرکوبگرانهای فروگذار نکرد و بهتبع آن شخص شاه فقط زمانی تصمیم گرفت خاک ایران را ترک کند که دیگر از ادامه مقابله مؤثر با مردم ایران دچار یأس و نومیدی شده بود.
به عبارت روشنتر شاه تسلیم مردم ایران شد، اما فقط زمانی این اتفاق افتاد که دیگر تمام اهرمهای سرکوبگرانه علیه انقلابیون را بهکار گرفته بود و دیگر بهکارآمدی این شیوهها امید چندانی نداشت؛ چه اینکه حتی طی روزهای 20- 22 بهمن 1357 هم که دیگر تا پیروزی نهایی فاصلهای نبود، شمار زیادی از انقلابیون توسط نیروهای حکومتِ در حال سقوط پهلوی بهشهادت رسیدند.
ضمن اینکه خروج شاه از کشور هم هنوز بهمعنای آن نبود که او بهادامه سرکوب انقلابیون نمیاندیشید. چهاینکه بعد از خروج شاه از کشور و تا آستانه پیروزی نهایی انقلاب اسلامی صدها تن دیگر از انقلابیون در شهرها و مناطق مختلف ایران توسط نیروهای امنیتی و انتظامی بهشهادت رسیدند و هزاران تن دیگر مجروح و مصدوم شدند. حتی شاه امیدوار بود بعد از خروجش از کشور برخورد نیروهای امنیتی و انتظامی با انقلابیون سرکوبگرانهتر ادامه یابد و در همان حال بر این تصور قرار داشت که حامیان آمریکایی او نظیر سال 1332 کودتایی نظامی را علیه انقلابیون سازماندهی خواهند کرد و موجبات بازگشت دوباره او بهقدرت را فراهم میکنند.
ادعای پرهیز شاه از کشتار و سرکوب بیشتر انقلابیون را بعدها طرفداران سلطنت ساقط شده پهلوی طرح کردهاند تا چنان وانمود کنند که گویا اگر شاه روند سرکوبگرانهتری را در مقابله با انقلابیون در پیش میگرفت، انقلاب اسلامی مردم ایران بهپیروزی نمیرسید، که مدعای بیاساسی بیش نیست و رژیم پهلوی هر آنچه توانست در برخورد قهرآمیز با مخالفان و انقلابیون انجام داد.
(www.tasnimnews.com/fa/news/1396/10/26/1629562)
2.اجازه ورود هواپیمای حامل حضرت امام به کشور
اجازه ورود هواپیمای حامل حضرت امام در پس فشار مردم و ناچار شدن رژیم اتفاق افتاد و تلاش های فراوانی برای جلوگیری از ورود حضرت امام به کشور صورت گرفت که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم.
در دی ماه سال ۵۷ (۱۷-۱۱ دی ۵۷) ، کنفرانسی به نام گوادلوپ با حضور سران چهار کشور فرانسه ، انگلیس ، آمریکا و آلمان برگزار شد که در آن موضوعات مختلفی از جمله وضعیت ایران مطرح شده و با توجه به افزایش یافتن شعله های انقلاب در آن جلسه مقرر شد تا شاه از ایران برود و زمام امور را به بختیار بسپارد تا ایشان امور را سامان ببخشد . به دنبال این تصمیم گیری مقرر شد تا دولت فرانسه به نمایندگی از آمریکا پیامی را به امام خمینی بفرستد تا ضمن دعوت حضرت امام به حمایت از دولت بختیار ، ایشان اقداماتی را به منظور جلوگیری از بروز هر گونه کودتا در ارتش شاهنشاهی انجام دهند . این پیشنهادات که ظاهری معقول داشت در واقع فریبی بود که از آن طریق آمریکا تلاش داشت تا برنامه احتمالی کودتا را به ارتش شاهنشاهی و بدون دخالت خود معرفی نموده و با ایجاد ترس ، امام را از پیگیری اهداف انقلابی خود منصرف سازد . اما امام خمینی ره با درایتی بی نظیر در پاسخ به دولت فرانسه که واسطه ابلاغ پیام کارتر بود چنین فرمودند : «پیام آقاى کارتر، دو جهت در آن بود؛ یکى راجع به موافقت کردن با حکومت فعلى، که دولت بختیار باشد؛ یا حداقل سکوت در این شرایط، و حفظ آرامش در این فترت؛ و یکى هم راجع به احتمال کودتاى نظامى و یا پیش بینى کودتاى نظامى، پیش بینى کشتار وسیع مردم، که ما را از آن مى ترسانید.
اما راجع به دولت بختیار؛ شما سفارش مى کنید که ما برخلاف قوانین خود عمل کنیم. بر فرض آنکه من چنین خطایى بکنم، ملت ما حاضر نخواهد بود. ملت ما این همه مصیبت کشید و این همه خون داد، براى آن است که از زیر بار رژیم سلطنتى و سلسله پهلوى خارج بشود. ملت ما حاضر نیست که تمام خونها هدر برود و شاه به سلطنت باقى باشد، یا برود و بدتر از اول برگردد؛ و نه حاضر است که شوراى سلطنت را قبول کند؛ و آن هم برخلاف قانون اساسى است، که من مکرر تشریح کرده ام.
…و اما قضیه کودتا … من کودتا را نه به صلاح ملت مى دانم،و نه به صلاح امریکا؛ اگر (کودتا) بشود از چشم شما مى دانیم. من نمى دانم ملت امریکا بعدها چه خواهد کرد؛ و من به حکم اینکه یک شخص روحانى هستم، و مصلحت بشر را همیشه در نظر دارم و مصلحت ملت خودم را در نظر دارم، به شما توصیه مى کنم که جلوى این خونریزیها را بگیرید و نگذارید این خونریزیها تحقق پیدا کند؛ و ایران را به حال خود واگذارید؛ که اگر بکنید، نه گرایش کمونیستى خواهد داشت و نه سایر مکاتب انحرافى؛ نه تسلیم شرق و نه تسلیم غرب خواهد شد.تأکید مى کنم که اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود راهى جز این نیست که نظام شاهنشاهى- که قانونى نیست- کنار برود، و ملت را به حال خود باقى بگذارند، تا من یک شوراى انقلاب تأسیس کنم از اشخاص پاکدامن، براى نقل قدرت؛ تا امکانات مناسب جهت حکومت مبعوث ملت انجام گیرد. و در غیر این صورت امید آرامش نیست؛ و خوف آن دارم که اگر کودتاى نظامى بشود، انفجارى بشود در ایران، که کسى نتواند جلوى آن را بگیرد. و ملت ایران از کودتاى نظامى نمى ترسد؛ براى آنکه ماههاست که با قدرت نظامى- هر چه سخت تر- با مردم معامله شده است و نتوانسته اند آرامش برقرار سازند. و الآن نظام و ارتش که از چند ماه قبل، سست تر و ضعیف تر است، براى آنکه در باطن ارتش اختلافات ایجاد شده است و بسیارى به ما مى پیوندند و کودتا را خفه مى کنند؛ لکن با کشتارى، که من میل ندارم واقع شود. من به شما توصیه مى کنم، از کودتا جلوگیرى کنید که اگر بشود ملت ایران از شما مى دانند، و براى شما ضرر دارد. این تمام پیغام من است به کارتر.»( صحیفه امام، ج ۵، ص: ۳۷۷)
در شرایطی که آمریکا با پیام های خود تلاش کرد تا امام خمینی را از کودتای احتمالی نظامیان ارتش بترساند، امام با درایتی عجیب منشا این کودتا را خود آمریکا می داند و حال آنکه سفر هایزر فرمانده ارشد آمریکایی به ایران جهت انجام کودتا که از ۱۴ دی ماه آغاز شده بود، امری کاملا محرمانه بود و آمریکا تلاش داشت تا با متقاعد کردن امام برای حمایت از بختیار زمینه لازم برای انجام کودتای نظامی و به دست گرفتن زمام امور را فراهم کند . اما پس از به سنگ خوردن تیر آنان و اعلام نظر امام مبنی بر تصمیمشان برای ایجاد یک شورای انقلاب که در واقع به منزله نابودی نظام وابسته شاهنشاهی تلقی می شد تلاش های جدیدی برای باقی ماندن حضرت امام در فرانسه و جلوگیری از ورود ایشان به ایران آغاز شد و هدف اصلی و عمده نیز این بود که تا پیش از ورود امام به ایران ، ارتش کودتای نظامی را انجام داده و انقلاب اسلامی مردم ایران با ایجاد فضای رعب و وحشت نظامی خفه شود . در حالی که ورود حضرت امام خمینی به ایران همه این برنامه ها را می توانست بر هم بریزد .
ژنرال هایزر مجری کودتا نیز در کتاب خاطرات خود به این مساله اشاره کرده و بر لزوم جلوگیری از ورود امام تا زمان تکمیل آمادگی برای کودتا که نیازمند زمانی حدودا ۱۰ الی ۲۰ روز پس از خروج از شاه از کشور بود تاکید دارد . وی در کتاب خاطرات خود چنین می نویسد : «اگر چه هنوز کار خود را کامل نکرده ایم اما فکر می کنم ظرف چند روز به آنجایی که می خواهیم می رسیم . به همین دلیل است که اگر بتوانیم چند روز مراجعت [آیت الله] خمینی را به تاخیر اندازیم برای ما واقعا فرق می کند . اگر شاه فردا برود و [آیت الله] خمینی روز بعد بیاید همه برنامه های ما نقش بر آب می شود»(خاطرات ژنرال هایزر ، ص ۲۰۸ به نقل از خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی ، ج۳ ، ص ۱۶۶)
به دنبال این توطئه ها، امام خمینی نیز ساکت ننشسته و اقدامات انقلابی خود را تشدید کردند. ایشان در ۲۲ دی ماه ۵۷ ودر شرایطی که از سویی هایزر در تدارک آماده سازی برای کودتا بود و از سویی دیگر هنوز شاه کشور راترک نکرده بود با صدور بیانیه ای رسما شورای انقلاب را تشکیل داد و بلافاصله پس از فرار شاه از ایران، اعلام کرد که به زودی به ایران بازخواهد گشت که این امر باعث تشدید فعالیتها برای ممانعت از ورود امام به ایران شد که در این میان دولت های آمریکا و فرانسه تلاشهای زیادی برای این کار نمود. در این زمینه دکتر صادق طباطبایی از همراهان حضرت امام در فرانسه که از نزدیک شاهد این تلاش ها بودچنین می نویسد : «با اعلام بازگشت امام به ایران پیغامها و توصیه های فراوانی به ایشان می شد که حالا به ایران نروید یا سفر را به تعویق بیاندازید و این دلسوزی ها هم از جانب دوستان و هم از طرف دشمنان صورت می گرفت. جالب اینکه کارتر هم پیام دادکه برای حفظ جان خودتان بهتر است سفر را به مدتی بعد موکول کنید. مقامات فرانسوی از طریق دوستان و آشنایان همین پیغام را می دادند . بعدها معلوم شد که ژنرال هایزر و نیز شاپور بختیار از طریق سفیر فرانسه در تهران درخواست کرده بودند که مقامات فرانسوی به هر نحو ممکن بازگشت امام را به تعویق بیاندازد .»(خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی ، ج۳ ، ص ۲۰۳)
بختیار نیز در اظهارات خود به تلاشهایی که برای جلوگیری از ورود حضرت امام به ایران و اقداماتی که در این راستا به واسطه دولت فرانسه انجام دادند اشاره کرده و چنین می گوید : «من می خواستم یک کاری بکنم که آیت الله خمینی نیاید مانور می دادم. اینها در تاریخ ضبط است . گاهی می گفتم تامین جانش را نمی توانم بکنم و گاهی می گفتم اگر کشته بشود چنین و چنان می شود … روی این مبنا بود که سعی کردم که آمدنشان را به تعویق بیاندازم . یک روز سفیر فرانسه را هم خواستم . به او گفتم شما می توانید این پیغام مرا به پرزیدنت ژیسکاردستن، همین امروز برسانید … مستقیما شما به او (ژیسکاردستن) بگویید که بختیار از شما خواهش می کند که به هر تقدیر و وسیله ای که میدانید آمدن آیت الله خمینی را به ایران به تعویق بیاندازید. دیگر چگونگی اش را من از اینجا نمی توانم بگویم. می دانم شما در یک مملکتی هستید که قانونی نمی توانید او را حبس کنید و چه بکنید ولی اگر بتوانید من خیلی خوشحال می شوم . من می دانم که این سفیر این اقدام را کرد و فردای آن روز آمد و به من گفت که ما اقدام کردیم . او گفت که ایشان (آیت الله خمینی) می گوید که من قانع نشدم که به ایران نروم …. »(لاجوردی، شاپور بختیار نخست وزیر ایران، تهران: زیبا، ۱۳۸۰، صص ۱۲۹ و ۱۳۰ به نقل از هاشمی رفسنجانی، انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سالهای ۱۳۵۸و ۱۳۵۷، دفتر نشر معارف انقلاب، ص ۱۵۹)
علی رغم آنکه دولت فرانسه از نظر قانونی نمی توانست اجازه ترک فرانسه را به حضرت امام ندهد، اما با وجود اجازه دادن به هواپیمای حضرت امام برای بازگشت به ایران، همزمان برخی اقدامات از جمله اخلال در صدور گذرنامه های همراهان حضرت امام و یا بیمه نکردن هواپیمای حامل ایشان و … را نیز انجام داد همچنین در این زمان به منظور سرنگونی انقلاب اسلامی ایران طرح های خطرناکی در ایران پی ریزی شده بود که قطعا مقامات فرانسوی نیز از آن آگاه بوده و شاید بتوان اجازه دادن برای پرواز هواپیمای حامل امام را با دلخوش بودن آنان به اجرای این طرح ها نیز مرتبط دانست . چنانکه فردوست درکتاب خاطراتش از طرح انفجار هواپیمای امام توسط کمیسیونی نام می برد که متشکل از بختیار، نماینده ساواک، سران نیروهای نظامی و انتظامی و … بود .(رک : حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران:اطلاعات، ۱۳۸۱، ص ۶۰۷ و ۶۰۸) و یا توطئه ربودن و انتقال هواپیمای حامل امام به یکی از جزایر خلیج فارس به منظور ممانعت از ورود حضرت امام تا زمانی که بتوانند توطئه های خود را عملی نمایند . (رک : دکتر صادق طباطبایی ، همان ، ص ۱۷۸) و یا حداقل اجرای زود هنگام کودتای آمریکایی ارتش به فرماندهی ژنرال هایزر که همه این اقدامات خوشبختانه ناکام ماند و انقلاب اسلامی ایران به لطف خداوند به پیروزی رسید.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، این است که با توجه به اوج گیری انقلاب مردمی، به تعبیر حضرت امام «انقلاب راه خودش را پیدا کرده » است و جلوگیری از ورود هواپیمای حضرت امام و حتی ترور ایشان نه تنها امواج خروشان انقلاب را خاموش نمی کرد، بلکه اگر روزنه امیدی که به جلوگیری از آن هم وجود داشت از بین می رفت.