خانه » همه » مذهبی » فرق ادب و اخلاق

فرق ادب و اخلاق


فرق ادب و اخلاق

۱۳۹۳/۰۱/۲۲


۴۰۷۲ بازدید

سلامادب چیست؟ با ادب کیست؟اخلاق چیست؟ با اخلاق کیست؟

ادب در لغت:ادب، در لغت معانی متفاوتی دارد. برخی آن را به معنی زیرکی و کیاست در سخنوری می دانند و گروهی دیگر، آن را عبارت از شناخت مرزهای خطا که نباید به آنها نزدیک شد، می دانند. (الجرجانی، علی بن محمد، التعریفات )شگفت و عجب،؛( لغت نامه دهخدا )دانش، معرفت، روش پسندیده. (فرهنگ عمید)ادب دراصطلاح:
باید دانست که به لحاظ اصطلاحی ادب در طی قرون به دو معنای عمده ادبیات (علوم ادبی) و ادب دینی (اخلاقیات) به کار رفته است( دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ناظر موسوی بجنوردی )ولی مقصود از آن در این بحث ادب دینی می‌باشد؛ «حفظ حدّ و اندازه هر چیزی و تجاوز ننمودن از آن را ادب گویند »( شیخ طبرسی، الاداب الدینیة للخزانة المعینیة ، ص199)
تعاریف مشابه دیگری نیز وجود دارد. از جمله خواجه عبدالله انصاری پیرامون ادب اینگونه بیان می‌دارند:
«ادب آن است که بنده در اثر شناختن ضرر و زیان تعدی (از حدود الهی)، حدّ میان غلوّ و جفا را حفظ کند» (شرح منازل السائرین، صص151-152)
و نیز در کتاب ارشاد القلوب دیلمی، می‌خوانیم: «حقیقت ادب، جمع شدن صفت‌های نیک و دور کردن صفات زشت است…» (ارشاد القلوب الی الصواب ،ج1،، ص383)
بهترین کلام درمعنای ادب، همان است که مرحوم علامه طباطبایی (ره) در تفسیر «المیزان» آورده اند: « ادب همان هیات زیبا و پسندیده ای است که طبع و سلیقه چنین سزاوار می داند که هر عمل مشروعی چه دینی باشد، مانند دعا و چه مشروع عقل باشد، مانند دیدار دوستان، برطبق آن هیات واقع شود. به عبارت دیگر، ادب عبارت است از: ظرافت عمل»…( ترجمه تفسیر المیزان ذیل ایه116تا120سوره مائده)
ادب و تفاوت آن با اخلاق:
در تعریف‌های ارائه شده از ادب، گروهی ادب را اخلاق دانسته و آن را حسن اخلاق تعریف کرده‌اند. اما با تأمّل در این واژه در می‌یابیم که ادب با اخلاق تفاوت دارد. در این رابطه شیخ طبرسی به 6 تفاوت میان اخلاق و ادب اشاره کرده و می‌فرمایند:
1ـ اخلاق از مسائل مربوط به روح انسانی بحث می‌کند ولی آداب مربوط به افعال بدن است.
2ـ مسائل اخلاقی همیشه و در طول زمان ثابت بوده و تغییر در آنها راه ندارد ولی آداب در زمان‌های مختلف متغیر و متفاوتند.
3ـ مسائل اخلاقی از نظر مکان نیز ثبات داشته و در هر شهری و هر کشوری یکسان می‌باشند اما آداب در شهرها و کشورهای مختلف تغییر نموده و آداب هر منطقه مخصوص همان مکان است…
4ـ اخلاق علت است و آداب معلول و ثمره آن است.
5ـ در روایات اسلامی به آداب بیشتر از اخلاق اهتمام داده شده است.
6ـ مسائل اخلاقی قابل استدلال عقلی می‌باشند ولی برای آداب استدلالی عقلی وجود نداشته و تابع ذوق و سلیقه مردم می‌باشند.»(تفسیر المیزان ،ج6،ص201)
ادب از منظر قرآن:
در رابطه با اهمیت ادب در قرآن می‌توان به سوره حجرات، آیه 4 رجوع کرد که در این آیه رعایت ادب و نگاهداشتن حرمت افراد در روابط اجتماعی، نشانه خردمندی دانسته شده است. (فرهنگ قرآن، ج2، ص499)
« (ولی)کسانی که تو را از پشت حجره‌ها بلند صدا می‌زنند، بیشترشان نمی‌فهمند » (حجرات:4)
ادب از منظر روایات:
علی(ع) می‌فرمایند: «بخشش و تفضل هیچ پدری به فرزندش بهتر از عطیه ادب و تربیت پسندیده نیست»( الحدیث ـ روایات تربیتی ـ، 3 جلد ج 1،ص49)
امام علی(ع):« ادب نیکوترین حسبی است و زیادتی دارد بر سایر حسب‌ها » (وسایل الشیعه، موسسه آل بیت ، ج6 ص22)
از امام حسین (علیه السلام) سوال شد : ادب چیست ؟ امام فرمود : «ادب آن است که از خانه خود که بیرون می روی ، با هیچ کس برخورد نکنی جز آنکه او را برتر و بهتر از خود ببینی.» ( موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، صفحه 750 ،حدیث 90 )
امام علی (ع) : «نیکوترین ادب آن است که تو را از گناهان باز دارد. »( یعنی در مقابل خدا مودب باشی ) (تصنیف غررالحکم ؛صفحه 247 ،حدیث 5079 )
مولا علی (ع) : «برترین ادب این است که انسان در حد و مرز خود به ایستد و از اندازه خویش تجاوز نکند.»( تصنیف غررالحکم ،صفحه 247 ،حدیث 5078 )
امام حسن عسگری (ع) :« در ادب خودت همین کافی است که از آنچه از دیگران نمی پسندی اجتناب کنی.»( الانوار البهیه)
امام علی (ع) : «بهترین ادب آن است که از خودت شروع کنی.» ( ابتدا خودت را ادب کنی ) (غررالحکم )
امام علی (ع) : «با ارزش ترین ادب حفظ جوانمردی است.» ( غررالحکم)
اقسام ادب
ادب بر دو قسم است: ادب با خدای عزّوجلّ و ادب با بنده‌های او.( آداب اسلامی، ج2، ص )12
علامه طباطبایی(ره) درباره وجود این دو قسم از گونه‌های ادب در سیره انبیاء چنین می‌فرمایند: ادب اعم است از ادب نسبت به خدا و ادب نسبت به مردم.» (تفسیر المیزان، همان، ج 6، ص 374)
همچنین ایشان ادب نسبت به خداوند و ادب در برابر مردم را ادب فردی و اجتماعی دانسته‌اند.
ادب فردی رعایت آداب عبودیت و بندگی در پیشگاه احدیت است و ادب اجتماعی رعایت آداب معاشرت با مردم می‌باشد.
آثار ادب:
هر کس با ادب همراه باشد سرانجام مؤدب به آداب الهی می‌شود و این ادب، نیکو یاوری برای او می‌گردد.( دائرة المعارف جامع اسلامی، ج2، ص44)
امام هادی(ع) می‌فرمایند:
«ادب یک بار گران است. هر که این بار را به دوش کشید سرانجام بدان دست یافت»
پس ادب، نیکو یاوری است که انسان را در تمام مراحل زندگی هدایت می‌کند و و رعایت آداب به زندگی او ظرافتی می‌بخشد که حدود الهی در آن محفوظ می‌ماند.
« اولئِکَ یُجزَوْنَ الغُرْْفَه بِمَا صَبَروا و یَلقَّونَ فیها تَحِیَّه و سلاماً ـ خالدین فیها حَسُنَتْ مُسْتَقَراً و مُقاماً »(فرقان : 75-76)
در معاشرت با دیگران تا زمانی که ما فکر کنیم اخلاقمان خوب است و هیچ عیب و ایرادی نداریم، هیچگاه برای تغییر آن کاری نمی کنیم. در حدیثی آمده که یکی از نعمت های بزرگ خداوند به بنده اش این است که: «بصره بعیوب نفسه؛ او را به عیب و نقص های اخلاقی اش آگاه می کند».
بهترین روش رفتار با دیگران را مى توان از کلام رسول اکرم(ص) آموخت که فرمود: هیچ یک از شما مؤمن نیست مگر این که براى برادرش آن بخواهد که براى خود مى خواهد» و یا در جاى دیگر فرمود: «دست خود را بر سر هر کس که مى خواهى بگذار و براى او آن بخواه که براى خود مى خواهى» (بحارالانوار، ج 71، ص 234)
بنابراین اگر روشى را دوست دارید که مردم آنگونه با شما رفتار کنند، به همان روش با دیگران برخورد کنید. هر چه را براى دیگران پیشنهاد مى کنید همان بهترین روش است و شما نیز بر اساس آن با آنان رفتار کنید. زیرا انسان جز انتظار خوش رفتارى از مردم ندارد، کمترین اهانتى را از سوى آنان نمى پذیرد راضى نیست که کسى به او تهمت زند، و نمى پسندد که کسى از معایب او پیش دیگران سخن بگوید هر چند آن عیوب را واقعا داشته باشد.
شخصیت انسان در عرصه روابط گوناگونی شکل می گیرد. این روابط به ترتیب عبارتند از: رابطه انسان با خود، رابطه با خدا و رابطه با دیگران. انسان موجودى اجتماعى است و نیازمند معاشرت، تبادل افکار و ایجاد روابط نیکو با همنوعان است و بر اثر همین معاشرتها و تبادل افکار روابط انسانى شکل مى گیرد و فرهنگ انسانى هویت خود را آشکار مى سازد، در دیدگاه اسلامى، جامعه و روابط انسانى آن، رنگ الهى و عبادى به خود مى گیرد و همه جنبه هاى گوناگون رفتار آدمى در جهت نیل به هدف نهایى که انسان کامل شدن است، معنا و مفهوم مى یابد.
آداب معاشرت از نظر اسلام را مى توان در دو مرحله ى «اندیشه» و «عمل» خلاصه کرد. مرحله اندیشه به این معناست که مسلمانان باید صفحه اندیشه و نیت خود را نه تنها نسبت به برادران دینى خود، بلکه نسبت به تمام انسانها و بلکه موجودات خدا، نیکو و زیبا گردانند و اندیشه خیرخواهى، نصیبحت، دوستى و سعادت آن ها را در سر بپرورانند و از نقشه کشى و توطئه چینى بر ضرر آنان بپرهیزند. امام على(ع) در این مورد مى فرماید: خداى سبحان دوست دارد که نیت انسان درباره همنوعانش نیکو و زیبا باشد. (شرح غرر الحکم، ج 2، ص 667)
مرحله عمل: اسلام در مرحله عمل براى تنظیم روابط اجتماعى انسانها آداب و وظایفى قرار داده و پایه آن را بر ایمان به خدا و تقویت روح فضیلت و انسانیت بنا نهاده است. بسیارى دوست دارند در ارتباط با همنوعان خویش زندگى موفقى داشته باشند، ولى به جهت ناآگاهى از چگونگى معاشرت و آداب آن و نیز رعایت نکردن آن آداب، توانایى برقرارى روابط مناسب و اسلامى را از دست مى دهند و به ناچار منزوى مى شوند. بنابراین شناخت این آداب در مرحله عمل و توانایى ایجاد ارتباط مناسب با قشرهاى مختلف جامعه از اهمیت بسیارى برخوردار است. امیرمؤمنان در یک دستور، خطوط کلى آداب معاشرت در مرحله عمل را این چنین بیان مى کند: خویشتن را میان خود و دیگران میزان قرار ده؛ آن چه را براى خود مى خواهى، براى دیگران بخواه و آن چه را براى خود خوش نمى دارى، براى دیگران نیز خوش مدار. به کسى ستم نکن، چنانکه دوست ندارى به تو ستم شود و به دیگران نیکى کن همان گونه که دوست دارى به تو نیکى شود. (نهج البلاغه، نامه 31، بند 28.)
امیر مؤمنان (ع) در خصوص صفت پسندیده ادب می فرماید : هیچ شرفى رساتر از ادب نیست. (آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار ج 2 ص 47 ) و در وصیتی که به فرزندش امام حسن علیه السلام نموده فرموده است : اى پسر من بهره و نصیب خود را کاملا از أدب بگیر، … بدان که هر گاه فقیر شدى ادب تو را بى نیاز گرداند و میتوانى بخوبى زندگانى کنى، و اگر در شهر و دیار غربت رفتى رفیق و مصاحب و دوست با وفاى تو است (که با داشتن ادب ترس و وحشتى نخواهى داشت)، اى پسر من: أدب سبب زیاد شدن عقل و باعث پاکى و زیرکى قلب است و منشأ فضیلت و بزرگواری است، بدان که: دوست واقعى و حقیقى براى کسى بسبب مال و ریاست پیدا نشود بلکه أدبست که تکیه گاه مرد و دلیل عقل و راهنماى صفات و اخلاق نیکوى او میباشد (و بالنتیجه دوست حقیقى برایش پیدا شود) و هر که ادب ندارد حیوان بى مصرفى بیش نیست. (ارشاد القلوب-ترجمه مسترحمى ج 2 ص 195 )
بنابراین کسی که توانسته این فضیلت اخلاقی را در خود پرورش دهد تنها نسبت به افراد خوب رعایت ادب و احترام را نمی نماید ، بلکه نسبت به تمامی افراد و لو افراد بد و بد اخلاق و حتی دشمنان خود با ادب و احترام برخورد می کند .
به عنوان نمونه هرگاه شما در احتجاجات و مناظراتی که پیامبران با کفار داشته اند جستجو کنید نمى توانید چیزى را که خوش آیند کفار نباشد و یا ناسزا ، اهانت و بی ادبی در برخوردشان بیابید، بلکه با وجود مخالفت و فحش و طعنه و استهزاء و سخریه که از کفار مى دیدند جز به بهترین بیان و خیرخواهانه ترین وعظ پاسخشان نمى دادند و جز به سلام از آنان جدا نمى شدند: وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً. ( در خصوص ادب انبیاء در مواجهه با مردم به ترجمه المیزان، ج 6، ص: 424 و تفسیر نمونه، ج 22، ص: 142 مراجعه نمائید.)
آداب معاشرت در مرحله عمل، بحث بسیار گسترده اى است که این نامه گنجایش آن را ندارد. ما فقط بطور خلاصه مواردى از آنرا در اینجا ذکر مى کنیم:
1ـ احترام به دیگران: احترام به معنى عدم تجاوز به حقوق آنان است که شامل احترام به جان، مال، ناموس و آبروى آن ها مى شود. پیامبر اسلام(ص) در حدیثى فرمودند: مسلمان کسى است که مردم از دست و زبان او در آسایش باشند، یعنى در رفتار و گفتار خود هیچ زیانى به دیگران نرساند و حقوق چهارگانه آنان را حفظ کند.
2ـ سلام و احوالپرسى: شایسته است یک مسلمان هنگام دیدار برادران دینى خود، با سلامى آرامش بخش و شادى آفرین، آنان را شاد و مسرور سازد و به این وسیله روابط اجتماعى خود را تحکیم بخشد.
3ـ زیبایى کلام: ما در سخن گفتن با دیگران دو وظیفه داریم؛ اول: سخنان خوب بگوییم و از سخنان زشت و خلاف ادب پرهیز کنیم. دوم: خوب و زیبا سخن گفتن: گاهى انسان سخنان خوبى دارد ولى آن ها را درست بیان نمى کند. چنانچه شاعر گوید: هر سخن جایى و هر نکته مکانى دارد. به همین جهت در روایات بسیار سفارش شده که قبل از سخن گفتن، کاملاً فکر کنید تا نسنجیده سخنى نگویید. چه بسا سخن حقى که در محل نامناسبى بیان شود و باعث بروز مشکلات فراوانى گردد.
4ـ مزاح و شوخى: اسلام براى مزاح و شوخى هم آداب خاص دارد. مزاح و شوخى چون باعث خنده و شادى مى شود یکى از بهترین عوامل آرامش روانى و رفع خستگى روحى محسوب مى شود و سبب ایجاد پیوند دوستى بین افراد مى گردد. پیامبر خدا و اهل بیت او نیز اهل مزاح و شوخى بوده اند و براى رفع خستگى و کسالت افراد از آن استفاده مى کردند ولى همانطور که گفتیم آداب و قوانین خاص هم براى آن قرار داده اند.
اولاً: باعث آزار و اذیب طرف مقابل نشود، ثانیا: غیبت یا تمسخر مسلمانى در آن نباشد. ثالثا: زیاده روى و افراط در آن نکنند که باعث مى شود هیبت و وقار شخص لکه دار شود و ارزش او را در بین مردم پایین آورد.
5ـ رعایت شئون اجتماعى مانند: پاکیزگى، وقار، احترام به بزرگترها، نظم و انضباط، وفاى به عهد، رازدارى، مهربانى و گذشت که میزان نفوذ انسان را در دیگران بالا مى برد.
6ـ موارد ویژه: در آداب معاشرت گرچه بر ما لازم است نسبت به همه انسانها و بلکه همه موجودات خیرخواه و مهربان باشیم، ولى دین اسلام در بعضى از موارد تأکید بیشترى کرده است. مانند 1ـ صله رحم و رسیدگى به اقوام و آشنایان و از همه مهمتر اعضاى خانواده 2ـ همسایه دارى و رعایت حقوق آنان 3ـ مهماندارى و آداب پذیرایى از آنان 4ـ عیادت مریض و رسیدگى به مشکلات او 5ـ تشییع جنازه و تسلى دادن به بازماندگان و رسیدگى به مشکلات آنان.
هر کدام از موارد فوق داراى مطالب و فروع فراوانى است که احتیاج به توضیح و مطالعه وسیعى دارد ولى از مجموع آن ها مى توان نمایى کلى از آداب معاشرت اسلامى را بدست آورد.
نمونه های ادب و بی ادبی در قرآن :
در ایه 23 سوره اسراء، سخن در شت گفتن واظهار انزجار از والدین هر چند به گفتن یک کلمه «اوف» که عملی خلاف ادب است مطرح شده ودر همین ایات سخن از احسان به پدر ومادر وبرخورد با عطوفت ومهربانی مطرح شده این گونه اعمال ادب واحترام محسوب میشود.
در ایه 19 سوره لقمان نیز آرام راه رفتن وبلند صحبت نکردن، میتوانند عمل موافق ادب ودر همین ایات بلند کردن صدا بیش از اندازه عملی خلاف ادب محسوب میشود .
اخلاق چیست؟ با اخلاق کیست؟ کلمه «اخلاق» جمع «خُلق» است که به معناى شکل درونى انسان و سرشت و سجیّه آمده است. به غرایز و ملکات و صفات روحى و باطنى که در انسان وجود دارد، اخلاق گفته مى شود و به کردارها و رفتارهایى که از این خلقیات، ناشى مى شود نیز اخلاق یا رفتار اخلاقى مى گویند.
وقتى که واژه «اخلاق» و «خُلق» از نظر لغوى، به معناى «سرشت و سجیه» استعمال مى شود، اعم از سجایاى نیکو و پسندیده، مانند امانت دارى، راست گویى یا سجایاى ناپسند مثل غیبت، نفاق و دروغ گویى مى باشد.
با این بررسى لغوى مى توانیم اخلاق را به معناى ویژگى هاى روحى و نفسانى بدانیم؛ منتها این ویژگى ها باید در وجود فرد، «ملکه» شده باشد، یعنى چنان با شخص، در هم آمیخته باشد که گویى جزئى از سرشت اوست. به عبارت دیگر، صفتى در فرد، چنان ریشه بدواند که بى هیچ تکلّفى، خود را نشان بدهد؛ مثلاً اگر فردِ ترسویى، به خاطر شرط بندى، شبى را تا به صبح در گورستانى متروک بماند تا در شرط بندى برنده شود به او «نترس و شجاع» نمى گویند، چون کار او با تکلّفات بسیار بوده است. بلکه شجاع کسى است که دلاورى او، عادتش شده باشد و بدون تکلّف انجام دهد و همچنین از روى اراده باشد. منظور از «ارادى» این است که فردى از روى اختیار و اراده خود، کار نیکى انجام دهد؛ فى المثل اگر کسى را مجبور کنند که انفاق نماید، عمل او اخلاقى نیست چون از اراده او بیرون است. بنابراین، اخلاق، عبارت است از: ویژگى هاى پایدار نفسانى که با اراده و اختیار، صورت گیرد.
ابوعلى مِسکَویه درباره تعریف اخلاق گفته است: اخلاق، حالتى نفسانى است که بدون نیاز به تفکر و تأمل، آدمى را به سمت انجام کار، حرکت مى دهد.( تهذیب الاخلاق و طهارة الاعراق، ص 51.)
خوش اخلاقی دارای دو معنای عام و خاص است. معنای عام آن اتصاف به فضایل اخلاقی و تحصیل مجموعه کمالات و خصلت های پسندیده ای است که انسان در مسیر خودسازی و پرورش نفس، خود را به آنها می آراید و معنای خاص آن خوشرویی، خوشرفتاری و برخورد شاد و پرنشاط با دیگران است. مقصود ما از این گفتار معنای خاص خوش اخلاقی است.
به طور کلی رابطه با مردم و اخلاق اجتماعی یکی از مهمترین و گسترده ترین عرصه های خودسازی و پرورش توانایی های انسان است. در این عرصه است که انسان می تواند در اثر ارتباط با انسان های دیگر ارزش های وجودی سایر مهارت های حرفه ای، علمی، عقلی و مدیریتی خود را بنمایاند و فضایل اخلاقی و کمالات انسانی را در خویش نهادینه کند و همچنین به شکوفایی توانایی هایی دیگران نیز کمک نماید. صحنه اجتماع عرصه یک تعامل بسیار گسترده است که در آن عوامل خدمت رسان، آموزش دهنده، آموزش گیرنده، کارآفرین، کارفرما، کارآموز و کارکنان در تمامی حوزه ها در یک شبکه فعال به شکوفایی توانایی های یکدیگر کمک می کنند و هدف تمامی این سیستم برای تمامی اعضای آن، چیزی جز توانمند سازی فرد و جامعه انسانی در ابعاد گوناگون، نیست.
در عرصه تعامل اجتماعی، حسن خلق و خوش اخلاق بودن، به معنای خاص آن، جایگاه ویژه ای دارد. خوش اخلاقی اولین نمود توانایی شخصیت انسانی و پرورش یافتگی او در حوزه ارزش های انسانی و اخلاقی است.
در اصطلاح اخلاقی و آموزه های دینی اسلام به کسی خوش اخلاق و با اخلاق گفته می شود که با گشاده رویى، زبانی ملایم و برخوردی شاد با مردم روبرو می شود، و در هر شرایطی این توانایی را دارد که با خوش روئى برخورد کند، لب هایى پر از تبسم، و کلماتى پر از محبت و لطف داشته باشد. البته همه ما کاملا واقف هستیم که این توانایی در روابط اجتماعى انسان چه تاثیر اعجاز گونه ای دارد و چه مقدار کارگشا است.
به عکس، کج خلقى و ترش روئى و سخنان خشن و خشک و فاقد لطف و محبت، حالت آزار دهنده ای است که ریشه در شخصیت نابهنجار فرد بد اخلاق دارد و علامت ضعف وجودی و نقصان پرورش یافتگی او می باشد. انسان های ضعیف، شکست خورده، نا امید، عصبانی و ناتوان معمولا بداخلاق می شوند. این افراد اغلب در هر شرایطی حالت طلب کاری دارند و عزت نفس و توانایی های خود را نادیده می گیرند. کج خلقی معمولا باعث ناراحتی عصبی خود فرد، آزار خانواده او، نفرت عمومی و گسستن پیوندهاى اجتماعى واجد آن خواهد شد.
صادق آل محمد(ع) در تعریف خوش اخلاقی فرموده: حسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی، سخنت را پاکیزه گردانی و برادرت را با خوش رویی دیدار نمایی.
اهمیت خوش اخلاقی:
دین اسلام همواره پیروان خود را به نرم خویی و ملایمت در گفتار و رفتار فراخوانده و از درشتی و تند خویی بازداشته است.
می دانید چرا؟ چون این آموزه یکی از مهمترین عوامل قدرت، موفقیت و پیروزی انسان در زندگی است.
آیا می دانید مهمترین عامل موفقیت انبیای الهی به خصوص پیامبر گرامی اسلام(ص) در جذب قلوب انسان ها و گسترش دین چه بوده است؟ این عامل همانا خوش اخلاقی، گشاده رویی ، کلام نرم و دلنشین و نرم خویی آن حضرات بوده است.
حسن خلق و خوش رویی در نفوذ سخن انسان در دیگران اثری شگفت دارد.
به قول شاعر: از محبت خارها گل می شود. و از محبت سرکه ها مل می شود.
از آن روی خدای مهربان پیامبران و سفیران خود را از میان انسان های عطوف و خوش اخلاق برگزیده تا بهتر و آسان تر در قلب ها نفوذ کنند و آنان را به سوی حق شناسی و حق پرستی دعوت نمایند.
این مردان بزرگ به اندازه ای خوش اخلاق و خوش برخورد بودند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را جذب می نمودند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده خود می نمودند و منقلب می ساختند.
درباره پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) که مصداق کامل حسن خلق بود خدای مهربان فرمود: انک لعلی خلق عظیم. به درستی که تو با اخلاق پسندیده و بزرگ آراسته شده ای. (قلم، 4)
بعد در آیه ای دیگر فرمود به همین دلیل هم توانستی در دلها نفوذ کنی و آنان را پیرامون خود گرد آوری و در دعوت خویش موفق عمل کنی. فبما رحمه من الله لنت لهم و او کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک. چون در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرم خو شده ای اطرافت گرد آمدند و اگر خشن و سنگ دل بودی، هر آینه از گردت پراکنده می شدند. (آل عمران، 159.)
در تاریخ اسلام می خوانیم: علی(ع) به فرمان پیامبر گرامی(ص) دو نفر از دشمنان اسلام را که بر علیه مسلمان ها توطئه می کردند، دستگیر کرد و به نزد آن حضرت آورد. پیامبر(ص) اسلام را به آنان عرضه کرد، ولی نپذیرفتند، بنابراین به جرم توطئه بر علیه اسلام آن دو تن را محکوم به اعدام نمود.
در این هنگام جبرائیل نازل شد و عرض کرد: یکی از آنان خوش اخلاق و سخاوتمند است، پس او را عفو نما. پیامبر از کشتن او در گذشت، آن فرد چون دانست که به خاطر آن دو صفت اخلاقی مورد عفو قرار گرفته است، شهادتین گفت و مسلمان شد.
پیامبر خدا(ص) در حق ا و فرمود: او از کسانی است که خوش رویی و سخاوتمندی اش او را به سوی بهشت کشانید. (بحارالانوار ج 71، ص 389.)

مى فرمود: «اکرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا» برترین اخلاق پیامبران ورادمردان خوشروئى است، هنگامى که به هم مى رسند و مصافحه و دست دادن به یکدیگر است، هنگامى که با هم ملاقات مى کنند.( مجموعه ورام، ص 29.) از آن رو هر وقت پیامبر مسلمانى را مى دید فورا با او مصافحه مى کرد و بر این امر بسیار تاکید مى نمود. در روایت است که هرگاه دو مؤمن به هم مى رسند و دست می دهند، گناهان آنها مانند برگ درختان در فصل خزان مى ریزد.
از اخلاق حضرت آن بود که به هر کس ‍ مى رسید سلام مى کرد، و ، و با هر که دست مى داد دست خود را نمى کشید تا او دست بکشد، و با هر یک از اصحاب دیدار مى کرد با او مصافحه مى نمود و دست او را مى گرفت و انگشت در انگشت او مى کرد و سخت مى فشرد.
در سیره اخلاقی آن حضرت آمده که از همه مردم دیرتر خشم مى گرفت و از همه زودتر خشنود مى شد، مهربانترین مردم به آنان و خیرخواه ترین و سودمندترین مردم براى آنان بود.
چگونه خوش اخلاق شوم؟
راهکار تحصیل خوش اخلاقى و مبارزه با بداخلاقى و علاج آن عبارت است از:
1. توجه به ارزش و آثار خوش اخلاقى و آثار نیک آن و همچنین زشتى بداخلاقى و آثار بد آن: براى این منظور بهترین راه موجود، مطالعه ى روایات و آیاتى است که در زمینه حسن خلق و سوء خلق وارد شده است. در این زمینه فعلا سخن نمی گوییم چون در فصلی مستقل بدان خواهیم پرداخت.
راه دیگری که وجود دارد مطالعه در احوال مردمان است. در جامعه افراد خوش اخلاق و بد اخلاق فراوانند. با کمی دقت در احوال دیگران خواهیم دید که افراد خوش اخلاق در زندگی و روابط خود موفق تر و شادتر اند، سالم تر زندگی می کنند، روزی آن ها بیشتر است، دوست داشتنی تراند و بیشتر مورد احترام مردم هستند. مردم به آن ها اعتماد و وثوق بیشتری دارند و از لذت و سعادت بیشتری برخوردارند و در مقابل آدم های بداخلاق کم روزی، منزوی، غمگین، بیمار و دارای شخصیتی شکننده تر هستند و از زندگی خود جز رنج و زحمت نصیبی ندارند.
2. پرورش عواطف انسانی: یکى از ابعاد مهم وجودى انسان عواطف طبیعى، انسانى و ایمانى او است. دوست داشتن دیگران و ایجاد رابطه عاطفى با سایر انسان ها قابل رشد و تربیت است. انسان های مهربان شاخص ترین و دوست داشتنی ترین افراد جامعه و یک فامیل هستند. قسمت بزرگى از لذت و شادى زندگى از طریق ایجاد ارتباط عاطفى با دیگران تأمین مى شود باید توجه نمود که این شادى و لذت از طریق خوش اخلاقى، یعنى ایجاد رابطه ى عاطفى مثبت، محبت کردن و دوست داشتن دیگران بدست مى آید و بد اخلاقى که در واقع همان رابطه ى عاطفى منفى است، موجب کدورت و عذاب زندگى خواهد بود و دیگران را از گرداگرد انسان مى پراکند. على(ع) فرمود: بداخلاقى زندگى را سخت مى کند و موجب عذاب نفس است.
3. تمرین و نهادینه سازی: از راه هاى دیگر تحصیل خوش اخلاقى و رفع بداخلاقى تمرین عملى خوش اخلاقى هنگام برخورد با دیگران است. هر کس قادر است با یک تصمیم قوى و عزم جزم با رعایت اصل تدریج، به تمرین عملى در این زمینه بپردازد. اگر کسى تصمیم بگیرد حداقل به مدت چهل روز در برخورد خود نسبت به اطرافیان تجدید نظر نماید و در این مدت باروئى گشاده، لبى خندان و رابطه اى صمیمى برخورد نماید، نرم و زیبا سخن بگوید، قطعا نتایج خوبى خواهد گرفت.
یکی از مهمترین کار هایی که در این زمینه باید تمرین کرد برخورد شاد است. سلام و احوالپرسى توأم با تبسم، دست دادن و گاهی که فاصله ها زیاد می شود، معانقه همراه با صمیمیت و احترام، اولین فن موثر ارتباطى، به منظور تمرین خوش اخلاق بودن و همچنین جلب محبت دیگران است. اولین لحظه ملاقات از اهمیت فوق العاده اى برخوردار است، به نحوى که موفقیت یا شکست در امر دوست یابى به آن بستگى دارد.
معمولاً افرادى که ما با آنها ملاقات مى کنیم دو دسته اند:
دسته اول برخوردى شاد و صمیمى دارند. این دسته داراى محبوبیت اجتماعى و دوستان فراوان ترى هستند
دسته دوم در برخورد اولیه خشک و بى روح مى نمایند. کسانى که لبخندزدن به چهره دیگران بر ایشان دشوار است. افراد این گروه یا تنها هستند و یا دوستان کمى دارند.
در فرهنگ دینى ما، نسبت به سلام کردن، مصافحه و تبسم، احترام، محبت و ابراز علاقه قلبى سفارش و اهتمام فراوان شده است.
عدى بن حاتم مى گوید: وارد مدینه شدم. پیامبر خدا(ص) مرا شناخت از جاى خود برخاست و دست مرا گرفت و به خانه خود برد… من از فروتنى وى غرق حیرت شدم و از اخلاق پسندیده و ملکات فاضله، و از احترام فوق العاده اى که نسبت به تمام افراد قائل بود دریافتم که وى فرد عادى، و فرمانرواى معمولى نیست.
حتّى وقتى که عمیقاً غمگین و ناراحت هستید، سعی کنید خود را شاد نشان دهید و تبسم نمایید. چنان که امام على (ع) در توصیف مؤمن مى فرماید: شادى مؤمن در چهره او، واندوه وى در دلش پنهان است. (المؤمن بِشره فى وجهه، و حزنه فى قلبه). (نهج البلاغه، حکمت 333.)
به قول حافظ: با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نى گرت زخمى رسد آیى چو چنگ اندر خروش.
4- شوخ طبعی: یکی دیگر از عوامل خوش اخلاقی، داشتن روحیه شوخی و مزاح است. به عبارت دیگر جدی بودن زیاد سبب سرد شدن روابط می شود، بنابراین گاهی هم شوخی و مزاح لازم است. ولی باید توجه داشت که شوخی کردن رفتار بسیار ظریفی است که اگر مناسب نباشد تأثیر معکوس می دهد. یعنی به جای شاد کردن، سبب ناراحتی فرد می شود. پس باید در شوخی ها به شخصیت فرد لطمه وارد نشود و احترام او کاملا حفظ شود و شخصیت و وقار فرد شوخی کننده نیز تضعیف نگردد.
5. نگرش توحیدی: راه بنیادین تحصیل خوش اخلاقى، نگاه توحیدی و عرفانی به هستی و انسان ها است؛ یعنى توجه به این معنى که تمامى انسان ها در حقیقت مظاهر و آفریده های حق تعالى هستند و هر گونه برخوردى با آن ها، در واقع برخورد با آفریننده آنان محسوب مى شود. احترام و مهربانى با هر انسانی، در واقع احترام به پدیدآورنده ى او به حساب می آید و ترش روئى و نا مهربانى با ایشان نیز بی ارتباط با خالق آن ها نیست. در یک مثال ساده چگونه است که احترام و برخورد نیک و بد ما با فرزند کسی که او را می شناسیم، به نحوی به پدر او باز می گردد، ما اگر با فرزند شخصیتی که او را دوست می داریم روبرو شویم، او را به خاطر پدرش گرامی می داریم و یا ممکن است نسبت به فرزند یک شخصت ستمگر و دشمن خدا، روی خوش نشان ندهیم، هرگونه معامله ای با خلق نیز در حقیقت معامله با خالق آنها به حساب مى آید. باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که ما از طریق روابطی که با خلق خدای تعالی داریم و نوع برخورد شایسته و نا شایست، در حقیقت با خدا معامله می کنیم و به خدا نزدیک یا دور می شویم.
تمامی این انسان ها بندگان خدای هستند و او است که همه آن ها را آفریده و آفریدگان خود را دوست دارد و هرگز راضى نمی شود کسی با ایشان به ناحق برخوردى نامناسب و ناشایست داشته باشد، از آن روی یکی از راه های مهم جلب رضایت خویش را در گشاده روئى با خلق و تحصیل رضایت مخلوق و خدمت به آن ها، قرار داده.
به خاطر همین پیوند عمیق میان خالق و مخلوق است که در روایات وارد شده است: «من لم یشکر المنعم من المخلوقین، لم یشکر الله عزوجل؛ کسى که از مخلوق تشکر نمی کند در حقیقت از خالق آنها تشکر نکرده است.» (عیون اخبار الرضا، ج2 ، ص 24.)این یک قاعده کلی است و کسى که نسبت به مخلوقات الهى ترش روئى نماید، این نوع برخورد، به نوعی ترش رویی با خداوند محسوب می شود.
نگرش توحیدی باعث می شود که ما بسیاری از کینه هایی که نسبت به دیگران داریم فراموش کنیم، دشمنی ها را کنار بگذاریم، اهل گذشت باشیم و بدی های آنان را به دل نگیریم، هرگز با کسی خشونت نورزیم، به خاطر خداوند، درشتی آن ها را تحمل کنیم، با بردباری و مدارا با همگان رفتار نماییم و خوش اخلاق باشیم.
6- اصلاح شخصیت اخلاقی: دومین راه بنیادین تحصیل خوش اخلاقی، اصلاح شخصیت اخلاقی و ملکات درونی است. اخلاق خوش ظاهری و گشاده رویی از جهتی برآیند و بازتاب شخصیت درونی و فضایل خلقی نهادینه شده در باطن انسان است. کسی که از دیگران متنفر است و نسبت به آنها کینه دارد، چگونه می تواند در برخورد اجتماعی خود با آنها، روی خوش، چهره ای خندان و همراه با صمیمیت داشته باشد. آدم حسود همین طور. چطور می توانیم توقع داشته باشید که یک آدم حسود با محسود خود شاد برخورد نماید، خود خواهی، خودبینی، تکبر، غرور و خودپسندی، خشم و عصبانیت و پرتوقع بودن، همه عوامل بد اخلاقی هستند. اگر بخواهیم در ظاهر انسان خوش اخلاق و خوش برخوردی باشیم، یکی از راه های اساسی آن این است که رزایل اخلاقی را از درون خود بپالاییم، تا درون انسان پاک و زلال نباشد، آبی که از چشمه وجود او می جوشد، زلال و شفاف نخواهد بود. به قول شاعر از کوزه همان برون تراود که در او است.
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
1-معراج السعاده، ملا احمد نراقی، مقام سوم، مبحث غضب و حلم
2- اخلاق در قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، ج 3، ص 135 و 377.
 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد