طلسمات

خانه » همه » مذهبی » فرق بین تواضع و ذلت

فرق بین تواضع و ذلت


فرق بین تواضع و ذلت

۱۳۹۲/۰۱/۲۳


۱۴۳۰ بازدید

سلام، میشه برام فرق بین تواضع و ذلت رو مشخص کنید، ممنون


اصولاً ازنظر اسلام و قرآن، انسان مؤمن می بایست به دور از هرگونه ذلت و خواری باشد و زندگی خویش را برمدار عزت، سامان دهی کند؛ زیرا ازنظر قرآن، عزت از آن خدا و پیامبر و مؤمنان است. (منافقون آیه 8)
شاید بسیاری از مردم در تطبیق مصداق ره به اشتباه و خطا برند؛ زیرا برخی از ایشان فروتنی و تواضع را با ذلت یکسان تلقی می کنند و گذشت و فروتنی و عفو از سوی هریک از طرفین را مصداقی از ذلت و خواری برمی شمارند و عزت را در تکبر و غرور و مجازات و مقابله به مثل حتی در حق مؤمنان و خانواده می دانند. درحالی که این گونه نیست و عزت را می بایست در امور دیگری جست؛ چنان که مصداق مفاهیمی چون ذلت و خواری را نباید در فروتنی و عفو و گذشت جستجو کرد.
یکی از موضوعات مهمی که در همه ارزش ها و ضد ارزش ها باید مورد توجه قرار گیرد، درست معنی کردن آنهاست، و پرهیز از افراط و تفریط است، عدم توجه بعضی به این مساله مهم باعث تحریف از ناحیه خودی و غیرخودی شده، مثلا خصلت صبر به گونه ای معنی شده که درست بر ضد معنی واقعی، سر از عجز و تحمل ظلم بیرون می آورد، در این راستا مرز بین بعضی از فضایل و رذایل بسیار باریک است مانند مرز بین عزت وتکبر، سیاست و دنیا پرستی، قناعت و بخل، سخاوت و اسراف، سکوت و کنترل زبان، شجاعت و بی باکی، زهد و ترک دنیا، عفت وترک و تعطیل غرایز، ذلت و تواضع و… ضابطه و معیارها را باید شناخت تا مرزها نیز شناخته شوند، تا کسی به جای عزت، تکبرنورزد، و به نام قناعت بخل نکند و به جای تواضع، به ذلت و خواری یا به تملق تن درندهد. و همچنین باید توجه به استثناها داشت، چرا که بسیاری از اوصاف اخلاقی و یا گناهان دارای استثنا هستند، مثلا دروغ حرام است ولی گاهی حتی قسم دروغ (برای حفظ مظلوم از دست ظالم) واجب است . و در مساله مورد بحث، گر چه تواضع خصلت نیک است، ولی همین تواضع به معنی درست در بعضی از موارد، منفی و نابجا است، و به جای آن تکبر، خوب است، مانند صحنه جنگ با دشمن، و راه رفتن مغرورانه سرباز مؤمن در برابر دشمن، تا موجب رعب افکنی در قلب دشمن گردد. چنان که این مطلب در مورد ابودجانه انصاری و امضای رسول خدا (ص) از شیوه راه رفتن او در برابر دشمن در منطقه جنگ احد، آمده است (وسائل الشیعه، ج 11، ص 9; سیره ابن هشام، ج 3، ص71)
اینک به اصل مطلب باز می گردیم و آن این که باید توجه داشت که تواضع باعث ذلت و خواری و یا تملق و چاپلوسی که از صفات نکوهیده است نگردد، و ضد ارزش به عنوان ارزش انجام نشود، مثلا بعضی تصور کنند حقیقت تواضع این است که انسان خود را در برابر مردم خوار و بی مقدار کند، و اعمالی انجام دهد تا از چشم مردم بیفتد، و نسبت به او سوءظن پیدا کنند، آن گونه که در حالات بعضی از صوفیه نقل شده است.اسلام اجازه نمی دهد که کسی به نام تواضع خود را تحقیر کند، و کرامت انسانی خود را پایمال نماید. عالم بزرگ فیض کاشانی در این راستا می نویسد: «تواضع مانند سایر صفات اخلاقی دارای دو طرف افراط و تفریط است، و تواضع حد وسط آن، حد بین افراط (تکبر) و تفریط (پذیرش ذلت و پستی)است، آنچه به عنوان تواضع، پسندیده است، همان کوچکی کردن بدون پذیرش ذلت است، به عنوان مثال: کسی که سعی دارد بر امثال خود برتری جوید و آنها را پشت سر اندازد، متکبر است، و کسی که خود را بعد از آنها قراردهد، متواضع است.
در روایات اسلامی در گفتار پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) و امامان (علیهم السلام) به این مطلب اشاره شده است، رسول اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) فرمود: «من اتی ذامیسره فتخشع له طلب ما فی یدیه ذهب ثلثا دینه ; کسی که نزد ثروتمندی بیاید و در برابر او به خاطر به دست آوردن آنچه در اختیار او است، فروتنی کند، دو سوم دینش از بین می رود.» (بحارالانوار، ج 73، ص )169
امام صادق (ع) فرمود: «ما اقبح بالمؤمن ان تکون له رغبة تذله ; چقدر برای انسان باایمانی زشت است که میل و علاقه او به چیزی او را به ذلت و خواری بکشاند!» ((اصول کافی، ج 2، ص 320)  
بر همین اساس در اسلام از پابوسی نهی شده است، و طبق پاره ای از روایات دست بوسی نیز روا نیست جز بوسیدن دست پدر و مادر از روی محبت، و بوسیدن دست معلم و استاد و رهبر دینی از روی احترام، و بوسیدن مردی دست همسر خود را از روی شهوت، و دست فرزند خردسالش را از روی محبت .
روایت شده: یونس بن یعقوب گفت به امام صادق (ع) عرض کردم: دستت را به من بده تا ببوسم. دستش را به من داد. سپس به امام عرض کردم: قربانت گردم سرت را، حضرت سرش را پیش آورد و من بوسیدم، سپس عرض کردم پاهایت را، حضرت سه بار فرمود: سوگند می دهم تو را (که از بوسیدن پابگذری) و سه بار فرمود: آیا چیزی مانده است. (یعنی پس از بوسیدن دست وسر، عضو دیگری شایسته بوسیدن نیست) ( اصو ل کافی، ج 2، ص 185.)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد