۱۳۹۵/۰۳/۲۶
–
۱۴۶۲ بازدید
جریان شناسی
جریان شناسی به چه معناست و منظور از جریان شناسی سیاسی چیست؟
برای روشن شدن مفهوم «جریان شناسی» ابتدا لازم است معنای «جریان» مشخص شود.
جریان عبارت است از تشکل، جمعیت و گروه اجتماعی معینی که علاوه بر مبانی فکری، از نوعی رفتار ویژه اجتماعی برخوردار است.[۱]
جریان دارای سه ویژگی و شاخصه اساسی است که عبارتند از:
۱. اجتماعی بودن و برخورداری از نوعی رفتار ویژه اجتماعی،
۲. دارا بودن تشکل و جمعیت،
۳. برخورداری از اندیشه مشخص و رفتار معین مرتبط با آن،
ازاین رو به اندیشه منسجم و نظام مند یک شخصیت علمی که به صورت تشکل اجتماعی در نیامده است، جریان گفته نمیشود.
جریان شناسی به چه معناست و منظور از جریان شناسی سیاسی چیست؟
برای روشن شدن مفهوم «جریان شناسی» ابتدا لازم است معنای «جریان» مشخص شود.
جریان عبارت است از تشکل، جمعیت و گروه اجتماعی معینی که علاوه بر مبانی فکری، از نوعی رفتار ویژه اجتماعی برخوردار است.[1]
جریان دارای سه ویژگی و شاخصه اساسی است که عبارتند از:
1. اجتماعی بودن و برخورداری از نوعی رفتار ویژه اجتماعی،
2. دارا بودن تشکل و جمعیت،
3. برخورداری از اندیشه مشخص و رفتار معین مرتبط با آن،
ازاین رو به اندیشه منسجم و نظام مند یک شخصیت علمی که به صورت تشکل اجتماعی در نیامده است، جریان گفته نمیشود.
بر این اساس، جریان شناسی عبارت خواهد بود از شناخت منظومه و گفتمان، چگونگی شکل گیری، معرفی مؤسسان و چهرههای علمی و تأثیرگذار در گروههای فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است.[2]
جریان سیاسی به معنای یک طیف گسترده فکری، اعتقادی، سیاسی و ایدئولوژیک است. یک جریان سیاسی شامل چندین گروه، حزب، جناح و تشکل است که از نظر اعتقادی، فکری، سیاسی، ایدئولوژی، اهداف و روشهای مبارزه سیاسی با هم دارای اشتراکاتی میباشند و در مواقع انتخابات و تحولات سیاسی مهم ممکن است موضعگیری کرده یا نامزد و یا نامزدهایی به مردم معرفی کنند.
جریان فکری سیاسی دارای مبدأ یا منشأ، مسیر یا بستر و مقصد یا هدفی است که در آن روان است. هدفهای یک جریان تسلط بر حاکمیت سیاسی در یک جامعه و استقرار ارزشها و نظام سیاسی مورد نظر خود است.[3]
بنابراین، جریان شناسی سیاسی نباید با شناخت احزاب و گروههای سیاسی اشتباه گرفته شود زیرا هر چند در جریان شناسی سیاسی، آشنایی با احزاب و گروههای سیاسی لازم و ضروری است، اما صرف شناخت احزاب به معنای جریان شناسی نیست بلکه در جریان شناسی سیاسی در کنار شناخت احزاب، شناسایی بسترها و زمینههای شکلگیری و گفتمان فکری حاکم بر آنها لازم است.
به طور کلی جریانهایهای اجتماعی به چهار رویکرد مختلف تقسیم پذیرند:
1. جریانهای فکری؛ تشکل و جمعیت اجتماعی است که از مبانی اندیشهای برخوردار است و تأثیر گذاری آن بیشتر حوزه فکری است.
2. جریانهای فرهنگی؛ تشکل و جمعیت اجتماعی است که بیش از آن که به مباحث فلسفی و کلامی بپردازند، از فعالیت فرهنگی و تبلیغی برخوردار هستند و بیشتر در زمینه فرهنگی و رفتاری تأثیر گذار هستند.
3. جریانهای سیاسی؛ تشکل و جمعیتهای اجتماعی است که رویکرد و فعالیت آنها سیاسی است و تأثیر گذاری آن بیشتر در زمینه سیاسی است.
4. جریانهای اقتصادی؛ تشکل و جمعیتهای اجتماعی است که رویکرد آنها اقتصادی است و در زمینه اقتصادی تأثیر گذار میباشند.
البته به تعبیری به همه این جریانها میتوان جریان فکری اطلاق نمود زیرا هر جریان اجتماعی به لحاظ فکری دارای اندیشه خاص در عرصههای هستی شناختی و انسان شناختی و معرفت شناختی است و به لحاظ اجتماعی دارای مرجعیت اجتماعی و اثر گذاری در جامعه است اما آنچه این جریانها را از یکدیگر متمایز میسازد، رویکرد و زمینه فعالیت و تأثیر گذاری آنهاست. بر این اساس، جریان شناسی براساس تقسیم بندی جریانهای اجتماعی، چهار رویکرد عمده خواهد داشت؛ جریان شناسی فکری، جریان شناسی فرهنگی، جریان شناسی سیاسی و جریان شناسی اقتصادی.
در پژوهش حاضر، جریان شناسی را با رویکرد جریان شناسی سیاسی دنبال خواهیم کرد و در این راستا به تبیین خطوط فکری، چگونگی شکل گیری، معرفی چهره های اصلی و تأثیرگذار در گروههای سیاسی کشور خواهیم پرداخت.
مفهوم حزب و جناح
اصطلاحات حزب، جناح، جبهه، جمعیت و… را تعریف کنید؟
هر چند حزب، جناح، جبهه، جمعیت و مفاهیمی از این دست در ادبیات سیاسی و محاورات عرفی کشور ما بیشتر به یک معنا و مفهوم به کار برده میشوند و تفاوت چندانی میان آن گذارده نمیشود و به طور عام این مفاهیم بر گروهها و مجموعههای فعال سیاسی ـ بدون در نظر گرفتن شاخصهها و ویژگیهای هریک ـ اطلاق میگردد، اما در ادبیات و اصطلاح علوم سیاسی این مفاهیم با یکدیگر متفاوت هستند که در اینجا به برخی از مهمترین این اصطلاحات اشاره میکنیم.
حزب (Party):
واژه حزب «Party» از Partir به معنای رفتن و قسمت کردن گرفته شده است. در قرون وسطی، Party معنای نظامی داشته و به دستهای که برای رفتن به صحنه نبرد از دیگران جدا میشدند، اطلاق میگردید. در قرن نوزدهم واژه Party با گرایش فکری و طرز فکر مترادف بود، گرایشی که اندیشههای یک طبقه یا گروه اجتماعی را به نمایش میگذارد.[4]
حزب به مفهوم نوین آن، دستاورد دموکراسی جدید غرب است و قبل از آن به شکل امروزی وجود نداشته است و با پیدایش نظامهای دموکراتیک مطرح گردید.
تعریفهای گوناگونی از حزب شده است که برخی ناظر به کار ویژه حزب هستند و برخی هم به انگیزه شکل گیری حزب توجه نمودهاند.
به عنوان نمونه، حزب سیاسی را چنین تعریف میکند:
هیأتی از مردم است که به خاطر پیشبرد منافع ملی با کوشش براساس برخی اصول سیاسی مورد توافق، متحد شدهاند.[5]
در تعریف دیگر حزب سیاسی مرکب از گروهی از شهروندان کم و بیش سازمان یافته است که به عنوان یک واحد سیاسی عمل میکنند و با استفاده از حق رأی خود میخواهند بر حکومت تسلط پیدا کنند و سیاستهای عمومی خود را عملی سازند.[6]
موریس دوورژه در تعریف حزب میگوید: یک حزب مجموعهای از گروههای پراکنده در اطراف کشور است که به وسیله سازمانهای هماهنگ کننده به هم پیوستهاند و مهمترین وظیفه سازمان حزبی تلاش برای کسب قدرت است.[7]
در تعریف دیگر حزب عبارت است از:
سازمان سیاسی که از همفکران و طرفداران یک آرمان تشکیل شده است و با داشتن تشکیلات منظم، برنامههای سیاسی کوتاه مدت و دراز مدت برای نیل به آرمانش از دیگر اشکال سازمانی نظیر جبهه و گروه سیاسی مشخص میشود و معمولاً برای به دست گرفتن قدرت دولتی و یا شرکت در آن مبارزه میکند.
گروهی از مردم که آرمانهای مشترک و منافع خاصشان، آنها را از گروه بزرگتر که جامعه ملی است، متمایز میسازد و با داشتن تشکیلات و برنامه منظم و یاری مردم تلاش میکنند تا قدرت دولتی را به دست گیرند و یا اینکه در قدرت دولتی شریک گردند و برنامه و آرمانهایشان را بدین وسیله عملی سازند و در این راه به ویژه از وسایل قانونی یاری میگیرند.
بر این اساس، حزب دارای چهار رکن است:
1. حزب باید دارای سازمانهای مرکزی و رهبری کننده و پایدار و ماندنی باشد. به بیان دیگر تشکیلات حزب نباید با مردن رهبران و بنیان گذاران حزب از هم بپاشد.
2. حزب باید دارای سازمانهای محلی پایدار باشد و با سازمانهای مرکزی حزب، ارتباط دائمی داشته باشد.
3. رهبران مرکزی و محلی حزب باید مصمم باشند که قدرت سیاسی را در کشـور، خواه به تنهایی و خـواه به کمک حزبهای دیگر به دسـت گیرند و آن را رهبری و اداره کنند و نباید تنها به اعمال نفوذ بر روی قدرت سیاسی حاکم اکتفا کنند.
4. حزب باید از پشتیبانی مردم برخوردار باشد. سازمانهای داخلی همه احزاب سیاسی، یکسان نیست و این سازمانها بر حسب طبیعت حزب فرق میکند.
به طور کلی یک حزب میتواند دارای حوزه، واحد، بخش، کمیته، کمیته مرکزی و کنگره باشد.[8]
جناح (Faction):
مجموع گروه یا گروههایی که با اهداف و دیدگاههای مشترک در کوتاه مدت و یا بلند مدت به منظور رقابت و کسب قدرت سیاسی، در داخل یک حکومت یا حزب گرد هم میآیند، بدون این که دارای ماهیت رسمی و شخصیت حقوقی باشند.
جناح را بخشی از یک واحد یا جریان سیاسی دانستهاند.
جناح تشکلی است که لزوماً مداومت ندارد و بنا بر ضرورت و به مناسبتهایی (انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری و…) تشکیل میشود. بر این اساس جناح برخلاف حزب:
– دارای شعب مختلف در سراسر کشور نیست؛
– دارای شخصیت حقوقی نیستند؛
– از نظر قانونی در جایی ثبت نشده اند و عموماً نمیخواهند رسمیت حقوقی و قانونی پیدا کنند.
– به سرعت یا به تدریج میتوانند به مرور زمان، مواضع خود را تغییر دهند و شناسایی خود را دچار مشکل کنند.[9]
جبهه (Front):
سازمانی که نمایندگان سیاسی طبقات و اقشار مردمی برای نیل به یک هدف مشترک در آن متحد میشوند و به خاطر منافع مشترکی که در برنامه جبهه منعکس میشود، مبارزه میکنند. جبهه با حزب فرق دارد زیرا حزب، سازمان یک طبقه یا گروه اجتماعی و یا حتی بخشی از یک طبقه (مثل احزاب دموکرات و جمهوری خواه آمریکا که هرکدام نماینده جناحی از سرمایه داری آمریکا هستند) است که براساس منافع آن طبقه یا گروه اجتماعی تشکیل میشود و هدف آن، مبارزه در راه تحقق آن اهداف و نیل به آن منافع است.[10]
انجمن، جمعیت (Union):
بیشتر به گروههای رسمی گفته میشود و شامل تشکلی از اشخاص حقیقی یا حقوقی است که برای پیگیری هدف های مشترک گرد هم می آیند.[11] براساس ماده دوم قانون فعالیت احزاب، انجمن، جمعیت، اتحادیه صنفی و امثال آن تشکیلاتی است که به وسیله دارندگان کسب یا پیشه یا حرفه و تجارت معین و… تشکیل شده و اهداف، برنامهها و رفتار آن به گونهای در جهت منافع خاص مربوط به آن صنف باشد.[12]
تشکل (Formation):
از نظر لغوی به معنای صورت گرفتن چیزی است و از نظر اصطلاحی به معنای تشکیلاتی است که توسط یک گروه اشخاص حقیقی معتقد به آرمانها و مشی سیاسی معین، تأسیس شده است، تشکلها در مقایسه با جناحها به ساختار حزبی نزدیکترند و دارای ارتباط تشکیلاتی اند.[13]
ائتلاف(Coalition):
هر نوع ترکیب بازیگران مجزا (احزاب سیاسی) برای بردن یک بازی انتخاباتی مرسوم[14] و به هم پیوستن چند حزب و گروه سیاسی با هم برای تشکیل حکومت یا کمک به حکومت و فعالیت های حزبی را گویند.
اپوزیسیون(Opposition):
در زبان فرانسه به معنای مخالفت یا مخالفان و در معنای وسیع کلمه عبارت است از کوشش اتحادیهها، حزبها، گروهها، دستهها و افراد برای دست یابی به هدفهایی در جهت مخالف هدفهای دارندگان قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، خواه با استفاده از شیوههای پارلمانی، خواه با شیوههای دیگر.[15]
مجموعه افراد و سازمانهای سیاسی مخالف دولت مستقر را اپوزیسیون میگویند.[16]
گروه فشار (Pressure Group):
1. گروهی از افراد که دارای هدف یا قصد و غرض مشترک باشند و بکوشند تصمیمات خود را از هر راهی که در اختیار داشته باشند، به ویژه از طریق دسترسی به مقامات حکومت اجرا کنند.
2. سازمانهایی که بدون توجه به اصول، تنها به خاطر نفع خود مبارزه میکنند. گروه فشار نوعی گروه ذی نفع است. گروههای فشار معمولاً مقامات حکومتی یا بخشی از آنها را با اتخاذ تدابیر گوناگون زیر فشار قرار میدهند. این گروهها خواهان کسب قدرت نیستند ولی قدرت را به هر طرفی که خود بخواهند میکشانند.
3. واحدی جمعی (متشکل از اشخاصی چند) با دیدگاهها و منافع مشترک که برای نیل به هدفهای خود بر سایر گروهها اعمال فشار میکند. گروههای فشار با توجه به ماهیت (گروههای سیاسی یا ذی نفوذ حرفهای) وسایل مورد استفاده (افکار عمومی یا تبلیغات سیاسی) شیوههای عمل (تهدید یا خرابکاری) و شکلهایی از قدرت که در اختیار دارند از یکدیگر متمایز میشوند.[17]
ارگان (Organ):
رسانه ای که ناشر اندیشه وسیاست یک حزب، مؤسسه، گروه و یا واحدی باشد. این واژه همچنین به معنای تشکیلات و سازمان نیز به کار رفته است.[18]
مفهوم چپ و راست
اصطلاحات چپ، راست، اصول گرا، اصلاح طلب، محافظه کار، رادیکال و… به چه معناست؟
اصطلاح چپ و راست از مفاهیم مبهم، لغزنده و پرفراز و نشیب در تاریخ و ادبیات سیاسی است. خاستگاه این دو اصطلاح، انقلاب فرانسه است که در مجلس ملی فرانسه نمایندگان محافظهکار طرفدار پادشاهی در سمت راست رئیس مینشستند و نمایندگان جمهوریخواه و انقلابی در دست چپ و نمایندگان میانه رو در وسط که خود بازتابی از محافظهگرایی، لیبرالیسم و رادیکالیسم بود.[19]
این اصطلاح به تدریج، بعد از انقلاب فرانسه در ادبیات سیاسی غرب رایج شد بهگونهای که به مرور یکی از محورهای اساسی در تقسیمبندی افراد، جناحهای سیاسی و رژیمها به شمار رفته است. در رهگذر بیش از دو قرن کاربرد، هر یک از این دو اصطلاح معانی متفاوتی یافتهاند و فراز و نشیب زیادی از نظر معنایی، پا به پای پیدایش گرایشهای نو و گوناگون سیاسی پیدا نمودهاند که تعیین مرز روشن میان آن دو را ناممکن کرده است. نمود کامل راستگرایی را در محافظهگرایی و لیبرالیسم میتوان دید. همچنین فاشیستها نیز با وجود تفاوت در اصول، از جهاتی جزء راستیهای افراطی محسوب میشوند. نمونه گروههای چپ نیز سوسیالیستها و رادیکالیستها هستند. کمونیستها و آنارشیستها نیز که بر برابری مطلق تأکید میکنند جزو چپیهای تندرو به حساب میآیند.
اما در ایران، علاوه بر لغزندگی مفهومی این دو اصطلاح، کاربرد آن برای بیان مرزبندیهای سیاسی ایران نیز مبهم و نارسا به نظر میرسد. اما با این وجود و با مسامحه در کاربرد آن، از زمان مشروطه میتوان رد پای ایدئولوژیها و جناحهای چپ و راست را جستجو کرد. پس از آن در دوره پهلوی اطلاق چپ به کمونیستها و حزب توده شایع گردید.
پس از انقلاب اسلامی، این اصطلاح به تدریج در ادبیات سیاسی ایران رایج شد. به دنبال اختلافات پیش آمده در حزب جمهوری اسلامی و انحلال آن، گرایشها و جناحهای مخالف با یکدیگر، به چپ و راست تقسیم شدند، و این اصطلاح به تدریج محور تقسیمبندیهای سیاسی قرار گرفت.
گروههای چپ شامل: مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، دفتر تحیکم وحدت و… بودند و جناح راست: جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم و تشکلهای اسلامی همسو شامل جمعیت مؤتلفه اسلامی، جامعه اسلامی مهندسین، جامعه زینب، جامعه اسلامی پزشکان ایران، جامعه اسلامی کارگران، جامعه انجمنهای اسلامی بازار و اصناف، جامعه اسلامی دانشگاهیان ایران، جامعه اسلامی دانشجویان، جامعه اسلامی فرهنگیان و… را در برمی گرفت.
در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی دو اصطلاح «چپ مدرن» و «راست مدرن» مطرح شد. چپ مدرن جریانی است که به بازنگری در اندیشهها و نظرات خود پرداختند. محصول این تأمّل، چرخش در بعضی از مواضع رادیکال و اصلاح و تعدیل بخشی از شعارها و آرمانهای این جناح بود. فضای باز سیاسی و فرهنگی، توسعه اقتصادی، تنشزدایی در سیاست خارجی، تسامح و تساهل در عرصه فرهنگ و سیاست جزو شعارهای چپ مدرن است.
این گروه طرفدار آزادی بیان و گسترش آزادیهای سیاسی محسوب میشوند. در مقابل، در جناح راست نیز تغییراتی پدید آمد؛ و یکی از نتایج آن منشعب شدن جریانی بود که با عنوان راست مدرن مطرح شدند. این جریان، متشکّل از افراد میانه رو جناحهای چپ و راست بود؛ که دیدگاههای مشترکی با چپ مدرن داشتند؛ و در مجموع معتقد به اصلاحات سیاسی و به خصوص اصلاحات اقتصادی، توسعه فرهنگی، خصوصی سازی و مدیریت علمی و کارشناس سالاریاند.
عمدهترین تشکّل این گروه، کارگزاران سازندگی است که در ادامه با چپ مدرن همسو شدند.
تقسیم بندی بعدی در قالب اصلاح طلبان و اصول گرایان شکل گرفت که در ادامه به آنها اشاره خواهیم نمود.
به طور کلی جناحبندیهای سیاسی در ایران مرزهای مشخصی ندارد. گروههای موسوم به چپ و راست هیچ کدام راهبردها و دیدگاههای خود را از پیش و به طور شفّاف و تفصیلی در حوزههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ارائه نکردهاند. همچنین ضعف نهادهای مدنی و احزاب سیاسی در هر دو جناح به دلیل فقدان سابقه تشکلهای سیاسی رسمی و سازمان یافته در ایران مشهود است.
تشکّلها غالباً با توجه به زمان خاص (انتخابات) ایجاد میگردند و مواضع نیز برحسب موقعیت و بسته به فضا و شرایط جدید تغییر میکند. ازاین رو اغلب میتوان تردید و تردّد و نوسان گروهها و افراد سیاسی را بین چپ و راست کاملاً مشاهده کرد. از آن جا که بسیاری از اندیشهها و مواضعِ گروهها به طور موقّت و انفعالی طرح ریزی میشوند، نمیتوان به تداوم مواضع سیاسی اطمینان داشت.
به طور کلّی به نظر میرسد اصطلاح چپ و راست برای بیان تفاوتها و سلایق سیاسی در ایران مبهم و نارساست و در صورت کاربرد باید به تفاوت عمیق اندیشهها و جناحبندیهای سیاسی میان ایران و غرب توجّه داشت. ابهام و نارسایی این دو اصطلاح تا حدّی است که افراطیترین گروه چپ در ایران را به لحاظ بعضی از اصول فکری میتوان حتّی مشابه با محافظهکاران و راستگراهای غربی دانست. همین مسئله در مورد راستگرایان نیز صدق میکند. بنابراین در کاربرد این اصطلاحات باید به شرایط سیاسی و اجتماعی ایران توجه داشت.[20]
جناح چپ(Left Wing)
به طور کلی به افراد، گروهها، احزاب رادیکال، سوسیالیست و کمونیست گفته میشود که خواستار ایجاد تحول به نفع مردم و مخالف طبقات ممتازند. مشخصات عمومی جناح چپ را میتوان به شرح زیر خلاصه کرد: دشمنی با مالکیت خصوصی و اعتقاد به مالکیت جمعی، دشمنی با طبقه سرمایه دار و طرفداری از طبقه کارگر، تمایل به برقراری جامعه بی طبقه، اعتقاد به حقوق بشر و عدالت اجتماعی، اعتقاد به پیشرفت و ترقی از طریق انقلاب با اصلاح، گرایشات ضدناسیونالیستی، اعتقاد به دولت رفاه عمومی، دفاع از صلح و محیط زیست، دفاع از آزادی و برابری حقوق مردان و زنان.[21]
جناح راست (Right Wing)
به طور کلی به افراد، گروهها و حزبهای محافظه کار و سنت گرا گفته میشود که خواستار تثبیت وضع موجود و مخالف اصلاحات سیاسی هستند. مشخصات عمومی جناح راست را میتوان به شرح زیر خلاصه کرد: محافظه کاری و مقاومت در برابر اصلاح آزادمنشانه قوانین، محافظه کاری فرهنگی، توجه به حقوق مالکیت، اعتقاد به مالکیت خصوصی به عنوان شرط لازم اجتماعی، اعتقاد به آزادیهای فردی، اعتقاد به بازار آزاد.[22]
اصلاح (Reform)
اقدام برای تغییر و تعویض برخی از جنبههای حیات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، بدون دگرگون کردن اساس جامعه، «مهندسی اجتماعی» یا نقشه کشی اجتماعی یکی از انواع اقدامات اصلاحی است که معمولاً برای جلوگیری از نهضت انقلابی صورت میگیرد.[23]
اصلاح طلبی (Reformism)
اصلاح طلبی، هواداری از سیاست تغییر زندگی اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی با روشهای ملایم و بدون شتاب میباشد. بر این اساس، واژه اصلاحات در مقابل واژه انقلاب (Revolution) میباشد که این دو پدیده از نظر شتاب دامنه و جهت دگرگونی در نظامهای سیاسی و اجتماعی تفکیک پذیرند. انقلاب به یک دگرگونی سریع، کامل و گاه خشونتآمیز در ارزشها، ساختار اجتماعی، نهادهای سیاسی، سیاستهای حکومتی و رهبری سیاسی اجتماعی اطلاق میشود. اصلاحطلبی از نظر کلی در برابر محافظ کاری از سویی و انقلاب خواهی از سوی دیگر قرار میگیرد.[24]
در تعریف دیگر، اصلاح طلبی جریانی سیاسی است که دگرگونی جامعه را از طریق انجام اصلاحات و نه انقلاب، تبلیغ میکند. اصلاح طلبی جریانی سیاسی در درون جنبش کارگری و کمونیستی که ضرورت مبارزه طبقاتی، انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا را انکار میکند و طرفدار همکاری طبقاتی برای رسیدن به جامعه مبتنی بر رفاه عمومی است. نمایندگان رفورمیسم در بین الملل سوسیالیست که در سال 1951 در فرانکفورت تأسیس شد، گرد آمدند.[25]
البته ناگفته نماند که اصلاح طلبی در اندیشه اسلامی با رفورمیسم در اندیشه غربی دارای تفاوت ماهوی است. این واژه در اندیشه اسلامی برخلاف اندیشه غربی تنها در برابر انقلاب و به معنای حفظ وضع موجود بدون در نظر گرفتن اصول و مبانی نیست، بلکه به معنای ایجاد تحول و دگرگونی در فرد و جامعه بر پایه مبانی و اصول اسلامی با هدف برطرف نمودن مفاسد، مشکلات و نارسایی ها با هدف دست یابی به وضعیت مطلوب است و گستره آن انقلاب را نیز در بر می گیرد. بدین ترتیب هر اقدام ضد فساد به منظور سامان بخشیدن به امور از سوی دولت و مردم با روش انقلابی یا مسالمت آمیز در چارچوب مبانی دینی صورت گیرد، اصلاحطلبی نام دارد.
پیامبران الهی و پیشوایان معصوم(علیهم السلام) سردمداران اصلاح طلبی بودند و به دنبال تحول در افراد و جامعه در راستای ارزش های الهی بودند. حضرت شعیب هدف خود را این گونه معرفی می کند:
«إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ»[26]؛ «من جز به دنبال اصلاح تا آنجا که توانایی دارم، نیستم»
حضرت علی(علیه السلام) نیز یکی از اهداف خود را از تشکیل حکومت اصلاح طلبی معرفی نموده و می فرمایند:
«اَللّهمَّ اِنکَ تعلَمُ اَنَّهُ لَمْ یکنْ منا منافسه فی سلطان وَ لا اِلْتماسَ شی مِنْ فضولِ اَلْحطامِ وَلکنْ لِنرِد المعالم من دینک وَ نُظْهِرَ اَلاْصلاحَ فی بَلادِکَ»[27]؛ «خدایا تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم»
استاد شهید مرتضی مطهری در تبیین اصلاحطلبی در اندیشه اسلامی میفرمایند:
«اصلاحطلبی یک روحیه اسلامی است. هر مسلمانی به حکم اینکه مسلمان است خواه ناخواه اصلاحطلب و لااقل طرفدار اصلاحطلبی است. زیرا اصلاحطلبی هم به عنوان یک شأن پیامبری در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است.»[28]
بر این اساس، اصلاحطلبی جزء جوهره اسلام است و از درون دین سرچشمه میگیرد و یک ضرورت و فریضه دینی است، چنانکه رهبر فرزانه انقلاب فرمودند:
«اصلاحات یک حقیقت ضروری و لازم است و باید در کشور ما انجام بگیرد. اصلاحات در کشور ما از سر اضطرار نیست، جزء ذات هویت انقلابی و دینی نظام ماست… اصلاحات یک فریضه است»[29]
بنابراین، نباید اصطلاح اصلاح طلبی در اندیشه اسلامی را با آنچه در اندیشه غربی مطرح است یکسان انگاشت.
اصول گرا :
اصول گرایی به معنای پای بندی به اصول و ارزشهای خاص است.
گرچه برخی از اصل گرایی به بنیادگراییFundamental)) نیز تعبیر می کنند که عبارت است از:
جنبشی در چارچوب یک دین یا آیین سیاسی که گرایش به شکل اصلی و ارزشهای اولیه آن دین یا آیین سیاسی دارد. بنیاد گرایی دو اطلاق مثبت و منفی دارد؛ مثبت آن اصولی بودن و تمسک به اصل است و کاربرد منفی آن، قشری گری و تمسک به ظواهر.[30] لیکن در ادبیات سیاسی معمولاً بنیادگرایی با بار منفی همراه است و با تحجر و واپس گرایی یکسان انگاشته می شود و به دلیل همین نگاه منفی غرب به اصول و ارزش های دینی و حاکمیت نگاه نسبی گرایی بر آن، این اصطلاح توسط آنان برای اسلام گرایان با هدف واپس گرا و متحجر نشان دادن آنها به کار برده می شود، در حالی که اسلام مخالف هرگونه تحجر و واپس گرایی بوده و در عین توجه به مبانی و اصول و حاکمیت آنها به تمامی زمان ها و نیازهای بشر توجه نموده و برنامه دارد.
ازاین رو تعبیر بنیادگرایی به جای اصول گرایی مناسب به نظر نمیرسد و در اصولگرایی ضمن پای بندی به اصول و ارزشها از قشری گری، تحجر و واپس گرایی کنارهگیری میشود.
محافظه کار (Conservative):
مجموعه از اندیشههایی که نهادهای کهن و ریشه دار را از آنچه نو و نیاز بوده است ارزشمند تر میشمرد. محافظه کاری در برابر تندروی است و این مهمترین و اساسیترین ویژگی آن است. به نظر یک محافظه کار، انقلابیها، تندروها (رادیکالها) براساس هدفهای صرفاً نظری و مکتبی میخواهند بسیاری از نهادهای ارزشمند اجتماعی را از میان ببرند.[31]
محافظه کار به هر فرد یا گروهی گفته میشود که به دنبال تأیید وضع موجود و مقاومت در مقابل تغییر و دگرگونی است.[32]
رادیکال (Radical)
رادیکال (Radical) به معنای تندرو صفتی است برای همه نظرها و روشهایی که خواهان دگرگونی بنیادی و فوری در نهادهای اجتماعی و سیاسی موجود هستند چه گرایشهای چپ، چه راست. این اصطلاح نخستین بار توسط چارلز جیمز فاکس از رهبران حزب لیبرال انگلستان به کار برده شد.[33]
شخص، مکتب و یا حزبی که معتقد به تغییرات فوری و اساسی در بنیادهای سیاسی و اجتماعی است به ویژه اگر این تغییرات موجب تعدیل اوضاع اجتماعی و یا برطرف ساختن مفاسد ناشی از آن شمرده شود.[34]
پی نوشت ها:
[1]. خسرو پناه، عبدالحسین، جریان شناسی فکری ایران معاصر، قم: مؤسسه فرهنگی حکمت نوین اسلامی، 1388، ص 9.
[2]. همان، ص 10.
[3]. ر.ک: میرسلیم، سیدمصطفی، جریان شناسی فرهنگی بعد از انقلاب اسلامی، تهران: گروه تحقیق جهاد دانشگاهی، 1384و مظفری، آیت، جریان شناسی ایران معاصر، قم: پژوهشکده تحقیقات اسلامی، 1385.
[4]. نقیب زاده، احمد، حزب سیاسی و نقش آن در جوامع امروز، تهران: نشر دادگستر، 1378، ص 13.
[5]. عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، تهران: نشر نی، چاپ دوم، 1375، ص 343.
[6]. همان.
[7]. دوورژه، موریس، احزاب سیاسی، ترجمه رضا علومی، تهران: امیرکبیر، 1357، ص18.
[8]. آقا بخشی، علی، افشاری راد، مینو، فرهنگ علوم سیاسی، تهران: چاپار، 1383، ص 493.
[9]. جمال زاده، ناصر، اصطلاحات سیاسی، قم: پارسیان، 1382، ص 38.
[10]. آقا بخشی، علی، افشاری راد، مینو، فرهنگ علوم سیاسی، پیشین، ص 259.
[11]. همان، ص 703.
[12]. قانون فعالیت احزاب، مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، rc. majlis. Ir.
[13]. دارابی، علی، جریان شناسی سیاسی در ایران، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1388، ص 50.
[14]. مک لین، ایان، فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد، ترجمه حمید احمدی، تهران: میزان، 1381، ص 163.
[15]. آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران: مروارید، چاپ چهارم، 1379، ص 8.
[16]. آقا بخشی، علی، افشاری راد، مینو، فرهنگ علوم سیاسی، پیشین، ص 477.
[17]. همان، ص 540.
[18]. همان، ص 163.
[19]. همان، ص 373.
[20]. بیات، عبدالرسول، جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه ها، قم: مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، 1381، ص265.
[21]. آقا بخشی، علی، افشاری راد، مینو، فرهنگ علوم سیاسی، پیشین، ص 373- 374.
[22]. همان، ص 596.
[23]. همان، ص 575.
[24]. آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، پیشین، ص 72.
[25]. آقا بخشی، علی، افشاری راد، مینو، فرهنگ علوم سیاسی، پیشین، ص 575.
[26]. سوره هود، آیه 88.
[27]. نهج البلاغه، خطبه 131- از امام حسین(علیه السلام) نیز سخنی شبیه به این مضومن نقل شده است بحارالانوار، ج100، ص 79.
[28]. مرتضی، مطهری، نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، قم: صدرا، بی تا، ص 7 ـ 8.
[29]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی 28/1/1379.
[30]. همان، ص 261.
[31]. آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، پیشین، ص 298.
[32]. آقا بخشی، علی، افشاری راد، مینو، فرهنگ علوم سیاسی، پیشین، ص 128.
[33]. آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، پیشین، ص176.
[34]. آقا بخشی، علی، افشاری راد، مینو، فرهنگ علوم سیاسی، پیشین، ص 565.