۱۳۹۵/۰۵/۱۰
–
۲۴۸۱ بازدید
نمادگرایی
نماد و نمادگرایی چه جایگاهی در فرهنگ جامعه دارد؟ علت گسترش برخی نمادها در جامعه چیست؟
نماد و نمادگرایی چه جایگاهی در فرهنگ جامعه دارد؟ علت گسترش برخی نمادها در جامعه چیست؟
گاهى میان دو پدیده یا دو مفهوم در ذهن ما، چنان پیوندى برقرار مى شود که با ورود یکى از آنها در فضاى ذهن، دیگرى نیز بلافاصله حضور مى یابد. دستگاه ذهنى ما از برخورد با یکى به دیگرى منتقل مى شود و از تصور یکى، دیگرى را نیز تصور مى کند. این عملکرد ذهن را «تداعى معانى» نامیده اند.
مثلاً اگر دو دوست صمیمى را چند بار با هم ببینیم، با یادآورى یکى از آنها دیگرى نیز بهیاد مى آید.
انسان از این ویژگى مهم ذهن خود استفاده کرده و با «قرارداد»هایى، از نشانه هاى ساده اى براى احضار معانى به ذهن بهره گرفته است. این نشانه هاى قراردادى، نماد، سمبل و شعار نام دارند. پرچم، نماد یک کشور و ملّیت است؛ آرم، نشان یک مؤسسه یا نهاد، حلقه نامزدى نشان همسرى، عناوین، نشان دهنده رتبه علمى و میزان تحصیلات، چراغ سبز، نشاندهنده حق عبور، ویرگول نشان مکث کوتاه و هلال قرمز نماد امداد رسانى. دسته اى از نمادها، نمایانگر یک ایده و فرهنگ و اندیشه هستند و استفاده از آنها دلبستگى انسان را به آن مکتب یا روش بیان مى کند. به طور مثال؛ صلیب نشان مسیحیت، چفیه و پلاک نماد جبهه و ایثار و فداکارى و جانبازى، سوزاندن پرچم آمریکا نماد تحقیر فرهنگ استکبار، چادر مشکى سمبل عفت و متانت زن مسلمان، گنبد و گلدسته نشانه مسجد، نوع آرایش سر و صورت نشان اعتقاد به یک ایده و فرهنگ و گروه اجتماعى است.
پیوند میان این «نشان» و آن «صاحب نشان» در ذهن چنان استوار و محکم است که گویى وجود این با وجود آن در هم آمیخته و این نماد، وجود دیگرى از آن معنى شده است.
نماد چنان در معنى ذوب مى شود که مى توان به جاى احضار معنى از نماد آن استفاده کرد و بدین وسیله بسیاری از روابط اجتماعى را تسهیل بخشید.
انسان ها براى برقرارى روابط و انتقال معانى به اذهان یکدیگر از این پس مجبور به شرح موضوع نیستند بلکه با استفاده از یک لفظ، خط، طرح، رنگ، تصویر، صدا و خلاصه با یک «نماد» این رابطه را به سهولت برقرار مى کنند.
«نماد» آینه تمام نماى معنا است. البته این ارتباط شدید میان نماد و معنا هنگامى در ذهن ایجاد مى شود که شخص؛
1. از وضع نماد براى معنى آگاهى داشته باشد؛
2. مکرر این پیوند را مشاهده کرده باشد.
هر چه این مشاهده بیشتر باشد، ارتباط میان نماد و معنى شدیدتر مى شود؛ به حدّى که گویا نماد، معنا و معنا، نماد است.
شاهد این ارتباط شدید، انتقال زشتى و زیبایى، قداست و کراهت، عظمت و حقارت و سایر ویژگى هاى معنى به نماد است. مثلاً تربت کربلا با اینکه مشتی خاک بیش نیست؛ ارزشمند و زیبا میگردد و پرچم آمریکا که در نظر مردم دنیا تداعىکننده ظلم و تکبر است باعث نفرت عمومی میگردد چرا که نمادِ قرن ها استعمار و خونریزی است. البته برای برخی شاید نماد رؤیاهای زندگی آسوده باشد!
فواید و تأثیرات نمادها
1. نمادها با تبادل سریع پیام، روابط اجتماعى انسان را آسان مى کنند. رنگ مشخص اتومبیل، راننده تاکسى را از تلاش براى اعلام شغل بى نیاز مى کند؛ همان گونه که عصاى سفید موقعیّت جسمانى فرد نابینا را به راحتى براى دیگران روشن مى نماید.
2. علاوه بر این، نمادها بر ذهن و جان هر بیننده – هر چند در میان جمع نباشد و قصد ارتباط با دیگران را نداشته باشد – اثر مى گذارند. نماد با یادآورى معنا و احضار آن در ذهن، «توجّه» ما را جهت مى دهد. این «توجّه» در شکل دهى اراده ما بسیار مؤثر است.[1] شرکت هاى بزرگ براى تبلیغ فرآورده هاى خود، مبالغ هنگفتى هزینه مى کنند و با جلب توجّه و تداعى معانى مکرّر،در ناخودآگاه ما باورهاى جدید ایجاد می کنند و اراده ما را براى خرید آن کالاها تحت فشار قرار مى دهند.
3. نماد، باطن و شخصیّت فرد را مى نمایاند. پیراهن مشکى در ایام محرم نشان از عشق و علاقه به امام حسین(علیه السلام) دارد و اعتقاد فرد را به فرهنگ عاشورا بیان مى کند. امتناع شیخ فضل الله نوری، از نصب پرچم بیگانه بر آستانه منزل، دشمن ستیزی او را نمایانده است. با توجه به اصل تأثیر باطن بر ظاهر، از ظواهر افراد تا اندازه اى به حقیقت وجود آنها دست مى یابیم.[2]
اگر در یک کشور دیگری دیده شود که فردی تصویر امام خمینى(ره) را در منزل یا محل کار خود نصب کرده است، چه قدر با او احساس خویشاوندى مى کنیم؟ این تصویر، گویاتر از هزار کلمه، دلبستگى او را به ارزش ها و آرمان هاى امام بیان مى کند. حجاب دختران دانشجوى اروپایى که با مخالفت شدید دولتمردان روبهرو شد نیز همین نقش را ایفا کرده است.
نوع لباس هر انسان به نوعی پرچم کشور وجود اوست، پرچمى است که او بر سردر خانه وجود خود نصب کرده است و حتی به نوعی با آن اعلام مى کند که از کدام فرهنگ پیروی مى کند و اعتقاد خود و هویت ملى و سیاسی اش را ابراز مى کند هر انسان نیز مادام که به یک سلسله ارزش ها و بینش ها معتقد و دلبسته باشد لباس متناسب با آن ارزش ها و بینش ها را از تن به در نخواهد کرد.[3]
بر این اساس، تغییرى که در تیپ ظاهرى انسان ها رخ مى دهد، نشان از طوفانى درونى دارد که بر زوایاى افکار و امیال آنان اثر گذاشته است. لباس و آرایش انسان در نگاه نخست شأنى از ظواهر اوست و جلوه بیرونى شخصیت او به شمار مى رود، اما درحقیقت پیوندى ناگسستنى با باطن او دارد و پرده اى از واقعیات درون او را مى نماید و به قول شاعر: «رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ ضمیر!» میتوان گفت نه تنها رنگ طبیعى رخساره بلکه آن رنگ هایى که به طور مصنوعى به رخساره مى زنند نیز از سرّ ضمیر خبر مى دهد. نوع آرایشى که برخی بر چهره دارند با احوال درونى و تمایلات روانى آنان ارتباط مستقیم دارد و نه تنها آرایش چهره بلکه آرایش همه بدن و شکل و اندازه لباسى که براى خود انتخاب مى کنند از سر ضمیر آنان خبر مى دهد. لباس نه تنها معرِّفِ فرهنگ جامعه است که نشاندهنده شخصیت تک تک افراد نیز هست. البته میان شخصیت افراد یک جامعه و فرهنگ عمومى آن جامعه نیز ارتباطى قوى وجود دارد.
4. «نماد»ها علاوه بر اینکه معناى خود را مى نمایاند، درجه حضور و حیات آن معنى را در جامعه بیان مى کند. چنانکه التزام مسلمانان به احکام شرعى، اعلام حضور اسلام و حیات آن در جامعه است. صلیب و صداى ناقوس کلیسا ابراز موجودیت فکر مسیحى است. مظاهر جبهه و جنگ نشان دهنده تداوم روحیه ایثار و شهادت در جامعه است. گردهمایى سالیانه حج، نمایش قدرت عظیم امت اسلامى و اتحاد آنها بر محور بندگى خدا و نشانه بقاى اسلام است.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:
«لایزال الدین قائماً ما دامت الکعبه»[4]؛ «تا کعبه باقى است، دین پایدار است».
بنابراین هرچه میزان پایبندی افراد یک جامعه به ظواهر برجسته دینی، بیشتر باشد نشان از عمق باور و رسوخ ایمان در فرهنگ یک ملت دارد.
5. «نماد»ها میتوانند به حفظ و انتقال ایدهها و فرهنگها به ویژه براى نسل هاى آینده کمک کنند. به طور مثال وجود مساجد وجماعات و معماریهای اسلامی، فرهنگ نمازخوانی را به نسل جدید منتقل میکند.
پس ما با استفاده از «نماد» خواسته یا ناخواسته؛
1. پیامى را انتقال مى دهیم و توجه فراوانى را جلب مى کنیم؛
2. اثرى مى پذیریم؛
3. باطن خود را مى نمایانیم؛
4. حضور و حیات اندیشه اى را پاس داشته، موجودیت آن را اعلام مى کنیم؛
5. فکرى را ترویج و فرهنگى را تبلیغ مى کنیم و به نسل آینده منتقل مینماییم.
از اینرو در طول تاریخ از نقش کارآمد نماد در برنامه هاى اصلاحى و تربیتى بهرهبرداریهای فراوانی شده است.[5]
افزون بر نکات فـوق؛ نمــادها هشداردهنده، دفعکننــده، جذبکننــده و هدایتکننده هستند که تمرکز و توجه روی آنها، به مرور زمان حالت ارتباط نفسانی ایجاد کرده و به سمت نهادینه شدن در ذهن حرکت میکند. البته تنها بخشی از علائم به مرور زمان، نماد میشوند که خود نیز به شکلی برای ارتباط غیرکلامی استفاده میشوند. در اصل نمادها که هویت بصری دارند ابزار ارتباط ذهنی میشوند و با گذشت زمان انفکاک و جداسازی فرد از نماد مشکل میشود.
با این توضیح باید گفت، نمادها میتوانند پس از مدتی، انسان را بهسوی فضای مثبت یا منفی سوق دهند و این مطلب مورد توجه و اهتمام دین واقع شده است. نمادها گاهی به صورت یک جمله و پیام تجلی میکنند توجه به یک نوشته و یا یک عکس بدون آنکه معنای دقیقی از آن دریافت شود انسان را به اندیشه و تفکر نهفته در او میکشاند و آن وقت است که ارتباط واقعی برقرار میشود[6].
با توجه به ظرفیت بالای تبلیغیِ نمادها و گستره وسیع آنها، خداوند حکیم
به ترویج و تبلیغ نمادهای دینی و مقابله با انتشار نمادهای مخالف، به عنوان یک اصل اساسی در جامعه دینی، امر نموده است. از این اصل در شرع مقدس بهعنوان قاعده تعظیم شعائر الهی یاد میشود. شعائر اسلامی نشانههایی هستند که انسان را به یاد خدا میاندازند. این نمادها جایگاه مهمی در هندسه فرهنگی دین داشته و اعم از تصاویر، علائم، کلمات، اصوات، رفتارها و حرکات نمادین میباشند و نقش بسیار سازندهای در تربیت دینی مردم دارند.
چیستی شعائر
شعائر یعنی چه؟ نمادها و شعارهای دینی چه ویژگیهایی دارند؟
شعائر در لغت به معنای علائم و نشانه هاست[7] و شامل نشانه هایی می شود که هیچ ماهیتی جز نشانه بودن ندارند؛ مثل آرمها و لوگوهایی که روی یک کالا میزنند تا بیان کنند که این محصولِ فلان کارخانه است و مثل تابلوهای راهنمایی و رانندگی و آرم برخی شرکتها، سازمانها، باشگاهها و احزاب که تنها پیام آن، معرفی و تبلیغ محصولات یا فعالیتهای یک مجموعه است. مطلق علامت و شعار از حیث لغت، حتی شامل امضا و لوگوی شخصی- که نشان معرفی یک فرد است- نیز میشود. ولی واژه شعائر در اصطلاح، أخص از معنای لغوی است و به هر علامت و نشانهای گفته میشود که برای یک گروه، قوم، ملت یا امت وضع شده و دارای ویژگیهای زیر باشد:
ظاهر و آشکار باشد.[8]
به عنوان نماد یا نمود یک فکر یا یک فرهنگ قرارداده شده باشد.
حامل یک پیام بوده و یا بدین جهت وضع شده باشد.[9]
معرِّف هویت افراد و اجتماعات و تمایز آنها از دیگران باشد.[10]
جنبه شُعاری و سمبلیک داشته باشد و نشانگر وابستگی فرد یا جمع به یک حزب، مکتب یا مذهب باشد.[11]
مورد علاقه و افتخار یک قوم و موجب اتحاد و دلبستگیِ مجموعه هواداران خود باشد.
توسط حامیان آن فرهنگ برای دوست و دشمن، تعریف و تبلیغ شود.
اعلام حیات یک مکتب و بیانگر گرایش و حمایت از آن باشد.
همانطور که ملاحظه میشود در معنای اصطلاحی شعائر، مسئله عقیده و فرهنگ، در پس یک نماد و علامت، مشاهده میشود که آن را تبدیل به یک شُعارِ برآمده از باورها و ارزشهای آن فرهنگ نموده است. یعنی لایه رویین فرهنگ[12] که جامعهشناسان در تعریف نمادها گفتهاند.
شرایط اسلامی شدن یک نماد و علامت یا به عبارتی ویژگیهای شعائر دینی عبارت است از:
زمینه ساز یاد خدا گردد.[13]
نشانه دین، عبادت و اطاعت خدا نزد مردم باشد.[14]
جزء آداب و سنتهای ویژه مسلمانان باشد.[15]
موجب تحریک احساسات و عواطف مذهبی و زنده نگه داشتن روح دینی در فرد و اجتماع باشد.[16]
آشکار کردن و تعظیم آن موجب اعتلای کلمة الله گردد.
به عبارت دیگر، شعائر الهی به جنبه بیرونی دین و نمای ظاهری آن گفته میشود. بنابراین هر امری که علامتی از اعلام دین و نشانگر فرهنگ دینی باشد شعائر دینی و هر آنچه علامت فرهنگ دیگری باشد شعائر آن فرهنگ و هر چیزی که نشانه عصیان و طغیان و دشمنی با دین باشد شعائر شیطانی نامیده میشود.
اگر واژه «شعائر» به همراه صفت یا مضافٌالیه استعمال شود مثل شعائرِ مسیحیت، شعائرِ فرهنگ غرب، شعائرِ ملت چین، شعائر الهی، شعائر شیطانی و…، در معنای معنای اصطلاحی خود بهکار رفته است؛ اما اگر واژه «شعائر» در کلام و متنی به تنهایی و بدون اضافه استعمال شود مقصود از آن «شعائر الهی» خواهد بود.[17]
در روایات گاهی از شعائرِ حج نامبرده شده که مقصود از آن نیز آثار و اعمال نمادین حج است. شعائر حج بخشی از شعائر اسلامی است.
به عنوان نمونه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«جبرئیل پیش من آمد و گفت: به اصحاب خود امر کن صدای خویش را برای لبیک گفتن بلند نمایند زیرا که آن از شعائر حج است».[18]
معیار شعائر و نمادها
از کجا بفهمیم که چه چیزهایی شعائرند؟
آیا شعائر باید در منابع دینی ذکر شده باشد؟
برای اثبات شعار بودن و دینی یا شیطانی بودن یک تصویر یا رفتار به عنوان نماد، سه راه وجود دارد:
1. معرفی توسط شارع در منابع دینی.
2. جعل و قرارداد یک چیز به عنوان نشانه دینی توسط مسلمین و یا علامت یک جریان و فرقه ضاله توسط حامیان آن فرقه.
3. برداشت عمومی مردم به ویژه مردمِ متشرع از نماد بودن یک چیز برای یک عقیده.
همانطور که در تعریف اصطلاحی شعائر گفته شد؛ اسلامی یا شیطانی بودن یک شعار، مشروط به معرفی آنها توسط شارع نیست بلکه علاوه بر تصریح شارع و اهلبیت(علیهم السلام)، قراردادهای گروهی و قومی یا شاخصهای فرهنگی نیز مؤثر است. به آن دسته از شعائر که از صدر اسلام و در منابع دینی و سیره اهلبیت(علیهم السلام) مورد توصیه و دستور شرع واقع شده باشد مانند: حرمت و کرامت علما و مؤمنین، مسجد و قبور اهلبیت(علیهم السلام) و امامزادگان، اذان، قرآن و اسامی متبرکه، عمامه و چادر، انگشتر و… شعائر اسلامی (و یا به عبارتی، شعائر اولیه) میگوییم و آن دسته از شعائر که به دست عدهای از مؤمنین و به مرور در سیره مسلمانان ایجاد شده و به نشان خاص دین و یا آداب و رسوم دینی عدهای از مسلمین تبدیل شده است؛ شعائر مسلمین (یا شعائر ثانویه) نامیده میشود.[19]
این تقسیم اولین بار توسط استاد شهید مطهری بدین بیان مطرح شد:
«بحث ما درباره شعارهاى اسلامى یا شعائر اسلامى خوب است در سه قسمت قرار گیرد: یکى شعارها و یا شعائرى که اسلام آنها را شعار به معنى علامت و سنت مخصوص اسلامى قرار داده است از قبیل سلام، بسم اللَّه، نامگذارى اسلامى، اذان اعلامى، صلوات بر پیغمبر و آل و امثال اینها.
دوم، شعارها یا شعائرى که سنت عملى و تاریخى مسلمین آنها را شعار قرار داده است، اگرچه در متن اسلام دستور خاصى در آن باره نرسیده است از قبیل استیل مساجد، تاریخ هجرى، تعطیلى جمعه، تعظیم برخى اعیاد از قبیل موالید پیغمبر و ائمه(علیهم السلام).
سوم، شعارهایى که از متن اسلام مى خواهیم انتخاب کنیم یا انتخاب کرده ایم، از قبیل پرچم مشکى که اکنون شعار جلسات روضه است یا اشعار محتشم که در و دیوارهاى ما را پر کرده است، و حتى شعارهاى شخصى و فردى که براى سر در خانه خود یا تابلو اتاق خود انتخاب مى کنیم..»[20]
لازم به ذکر است که شعائر دینی بیشتر جنبه رفتاری داشته[21] و از نوع شعائر اولیه است به خلاف جبهه مقابل که در نمادهای خود غالباً از تصاویر و تماثیل خودساخته بهره جسته است[22]. شاید این تفاوت اساسی به خاطر نبود یک نظام رفتاری مشخص در جریان طاغوت و حزب شیطان است که فقط به دنبال تقابل با رفتار دینی و نقض تکالیف الهی است و از همین رو برای ایجاد یک هویت و نقطه اشتراک برای این لشکر هزار رنگ، ناگزیر از آرمها و تماثیل استفاده کرده است. گرچه برخی از این تصاویر قابل تفسیر بوده و پیوندی با معانی شیطانی خود نیز دارند ولی غالباً هیچ معنایی جز نشانه بودن برای آن مکتب ندارند که آن نیز با جعل و قرارداد و تبلیغ آن علامت برای آن فرقه حاصل شده است. از نظر آنان مهم در درجه اول آن است که این نماد، معرِّف آن مکتب ضاله باشد و بهعبارت دیگر پرچمی برای اعلام وجود و عاملی برای اتحاد و بزرگنمایی و تبلیغ آن مکتب در مقابل علائم گسترده رفتاری در جبهه حق و حزب خدا باشد. اما در جبهه اسلام کمتر از این شیوه از نمادسازی استفاده شده است تنها جایی که خداوند از یک تمثال برای شعائر دینی استفاده نموده است در بیت الله الحرام کعبه است[23] و از شعائر شیطانی نیز فقط ستون جمره را به عنوان نماد ابلیس قرار داده و دستور به رجم و سنگسار آن داده است.[24]
وظیفه عموم مسلمین، شناخت شعائر اولیه و ثانویه اسلام و معرفی، تبلیغ و ترویج آنها و ادای احترام بدانهاست و طبعاً هر آنچه در مدار شعائر و نمادهای اسلامی نبوده و یا مشکوک باشد نباید از آن استفاده نموده و عامل ترویج آن شد. البته شناخت تفصیلی نمادهای مخالف، وظیفه خواص و مسؤولان فرهنگی است تا با عوامل و ریشههای انتشار آن مبارزه نمایند ولی معرفی این نمادها از رسانهها و در همایشهای عمومی ضرورتی ندارد و چه بسا موجب تبلیغ آنان شود!
البته معرفی تیتروار این تصاویر برای جوانان و در محافل دانشجویی میتواند عدهای را که به خاطر مدگرایی در دام این نمادها میافتند نجات دهد[25].
شعائر دینی
آیا تعظیم شعائر فقط در اسلام توصیه شده یا در سایر ادیان نیز وجود دارد؟ آیا یک مسلمان به شعائر ادیان دیگر نیز باید احترام بگذارد؟
احترام به شعائر دینی (حتی نمادهای فرهنگی)، مخصوص شریعت اسلام نبوده و پسندیده بودن این عمل، ریشه در فطرت انسانها دارد. این نوع از اعمال، جزء آداب اجتماعی مورد پذیرش همه اقوام و ملل بوده، حتی مردم عصر جاهلیت نیز به شعائر ملی و آثار شرکآلود آیین خود- و حتی شعائر سایر ادیان- احترام میگذاشتند؛ به خصوص برای زیارت کعبه- که البته بتکده آنها بود- آیین و مناسکی داشتند از جمله همین صفا و مروه در بین مشرکان محترم بود[26]و حفظ جان و مال زائر کعبه جزء شعائر جاهلیت بود.
همه ادیان و مذاهب و فرق و ملل، نمادهای ویژهای برای خود داشته و دارند که مورد احترام پیروان آن میباشد؛ مانند مراسم تعمید، عشاء ربانی، صلیب، سرودخوانی و نیایش دستهجمعی که نمونههایی از شعائر مسیحیت است.
از نظر شریعت اسلام که دین خاتم است شرایع ادیان گذشته منسوخ و باطل است و احترام به شعائر خاص آنها نیز لغو بوده و ثوابی ندارد مگر آنکه از روی تقیه یا مصالح دیگری باشد.
البته باید دانست که در منطق قرآن، روح مشترک همه ادیان الهی «اسلام» است. مقصود از اسلام در برخی از تعابیر قرآنی، حقیقت و اسکلت دین است نه همه آنچه که بهعنوان شریعت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نازل و در رفتار و گفتار او متجلی شد.
(((ما کانَ إِبراهیمُ یهُودِیا وَ لا نَصرانِیا وَ لکن کانَ حَنیفاً مُسلِماً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکین)))[27]؛
«ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه حق گرایی فرمانبردار بود، و از مشرکان نبود».
(((وَ وَصَّی بِها إِبراهیمُ بَنیهِ وَ یعقُوبُ یا بَنِی إِنَّ الله اصطَفی لَکمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَ أَنتُم مُسلِمُون)))[28]؛
و اگر از این زاویه به آیات و سیره انبیا در قرآن نگاه شود، توصیه های زیادی به تعظیم شعائرِ مشترک بین ادیان مشاهده میشود.
آیت الله جوادی آملی در این باره میگوید:
«ما یک اسلام داریم که اول و آخرش یکی است إِنَّ الدِّینَ عِندَ الله الاسلامُ؛ دینِ الهی دو تا نیست. نمیشود گفت ادیان؛ چون بیش از یکی نیست. البته این مربوط به خطوط کلی اصول دین است و خطوط کلی فقه و خطوط کلی اخلاق و خطوط کلی حقوق و امثال ذلک است یعنی در همه مِلل و نِحلی که انبیا آوردند [این خطوط کلی] یکی است. این بخش است که هر پیامبری نسبت به پیامبر دیگر تصدیق کرده و پذیرفته است؛ اما بخشی مربوط به شریعت و روش است که مثلاً فلان ملّت چند رکعت نماز بخوانند به کدام سَمت، چند روز روزه بگیرند و در کدام ماه، اینها طبق مصلحتهای الهی در هر عصر و مصری فرق میکند؛ اینجاست که فرمود: (((لِکلٍّ جَعَلنَا مِنکم شِرعَةً وَ مِنهَاجاً)))[29]. اصلِ این مسائل که خدای سبحان به زبان انبیا(علیهم السلام) بیان کرده جزء شعائر الهی است. هر ملّتی باید شعائر خودشان را در آن عصر که مطابق با حجّت آن عصر است تعظیم کنند.»[30]
در آیات قرآن کریم به تعظیم شعائر مشترک بین ادیان الهی توصیه شده است که به چند نمونه اشاره میشود:
احترام انبیای الهی
(((آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنزِلَ إِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَ المُؤمِنُونَ کلٌّ آمَنَ بِالله وَ مَلائِکتِهِ وَ کتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا غُفرانَک رَبَّنا وَ إِلَیک المَصیرُ)))[31]؛
«پیامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده اند [و گفتند:] میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمی گذاریم و گفتند: شنیدیم و گردن نهادیم، پروردگارا، آمرزش تو را [خواستاریم ] و فرجام به سوی تو است».
احترام معابد توحیدی
(((وَ لَو لا دَفعُ الله النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَوامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یذکرُ فیهَا اسمُ الله کثیراً وَ لَینصُرَنَّ الله مَن ینصُرُهُ إِنَّ الله لَقَوِی عَزیزٌ)))[32]؛
«و اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده می شود، سخت ویران می شد، و قطعاً خدا به کسی که [دین ] او را یاری می کند، یاری می دهد، چرا که خدا سخت نیرومند شکست ناپذیر است».
احترام بیت المقدس
(((سُبحانَ الَّذی أَسری بِعَبدِهِ لَیلا مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الاقصَی الَّذی بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیهُ مِن آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیرُ)))[33]؛
«منزّه است آن [خدایی ] که بنده اش را شبانگاهی از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی- که پیرامون آن را برکت داده ایم- سیر داد، تا از نشانه های خود به او بنمایانیم، که او همان شنوای بیناست».
بنابراین قرآن نه تنها با تعظیم شعائر الهی سایر ادیان مخالفتی ندارد؛ بلکه احترام به آنها را برای همه مسلمانان لازم میداند؛ البته تعظیم آن دسته از شعائری که در اثر نسخ شریعت منسوخ یا تحریف گشته است برای مسلمین واجب نیست؛ اما از توهین بدانها نیز نهی شده است؛ چنانکه اسلام فحش و ناسزا به خدایان و مقدسات اقوام را نیز منع کرده است به ویژه اگر موجب عکس العمل آنها و ناسزاگویی به خدای متعال شود.
قرآن کریم دراین باره میفرماید:
(((وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ)))[34]؛
«و آنهایی را که جز خدا می خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد. این گونه برای هر امتی کردارشان را آراستیم. آنگاه بازگشت آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود، و ایشان را از آنچه انجام می دادند آگاه خواهد ساخت».
نمادهای ملی
آیا به شعارها و نمادهای ملی نیز مانند شعائر دینی باید احترام گذاشت؟
شعار نوعی تظاهر و اعلام وابستگی به یک قوم یا یک کشور و یا یک فکر و عقیده است[35] بعضی شعارها، شعارهای اجتماعی است که مربوط است به یک ملت و کشور، از قبیل شعارهای ملی، جنگی، آداب و رسوم و…[36]
بدیهی است رعایت ادب و احترام به قانون و پرهیز از توهین به هنجارهای مورد پذیرش مردم در تمام فرهنگها پسندیده میباشد؛ و از لحاظ منطقی، جزء مشهورات عامه[37] است و خداوند نیز در این موارد یا با اوامر ارشادی، همان هنجارِ اجتماعی و لزومِ عرفی را صحه گذاشته و تأکید میکند و یا با وضع قوانین جدید، فرهنگ عمومی را اصلاح یا تغییر میدهد.
نمادهای یک ملت را میتوان از جهاتی به نمادهای فرهنگی؛ مانند خط و زبان و گویش، لباسهای محلی، آداب و رسوم قومی و… نمادهای سیاسی مانند؛ بزرگداشت رهبران و انقلابیون و جشن پیروزی و استقلال کشور و… و نیز نمادهای علمی مانند؛ تندیس دانشمندان یا دست آوردهای علمی، تقسیم نمود.
استاد مطهری شعائر ملی را شعائری میداند که روحیه ملت به آنها بستگی دارد و آن را یکی از عوامل و شرایط شکلگیری هویت ملی میداند.[38]
بنابراین احترام به شعائر ملی اگر منافاتی با شعائر الهی و احکام دینی نداشته باشد جایز و اگر در راستای اهداف دین باشد پسندیده و مطلوب نیز هست.
احترام به مقدسات
چرا نسبت به تعظیم شعائر و احترام به مقدسات در جامعه اصرار میشود؟!
تعظیم بهمعنای تکریم نمودن و احترام گذاشتن است و از آنجا که بخش عظیمی از دستورات عبادی دین، احترام گذاشتن و تعظیم به مقدسات و توابع آنهاست خداوند متعال در قرآن به ذکر مصادیق و مواردی از این امورِ محترم، پرداخته است. اظهار ادب و احترام به مقدسات و آثار و نشانههای دینی ریشه در فطرت انسانها دارد و به بُعد عشق و پرستشِ فطرت بازمیگردد[39]؛ چرا که عاشق به دنبال تحصیل کمالات معشوق است و تعظیم به معشوق و تقدیس آثار و متعلقات او در واقع تعظیم به آن فضائل است و وسیلهای برای عرض ادب و نزدیکی به اوست.
شهید مطهری(ره) در این باره میفرماید:
«حس تعالی و تقدّس حسی است اصیل در بشر و از صمیم روح بشر سرچشمه می گیرد مثل حس حقیقتخواهی (علم)، نیکیخواهی (اخلاق)، زیباییخواهی (جمال). و این خود یکی از معماهای وجود بشر است که در برابر اموری ماورای منافع محسوس و ملموس خود، یک نوع تعظیم و تکریمی دارد و سر تعظیم فرود می آورد. سرسلسله مقدسات بشر، ذات احدیت است. خداوند قدّوس است که منزّه از جمیع نقصها است…»[40]
آیتالله جوادی آملی نیز در عدم منافاتِ تعظیم شعائر با توحید عبادی میفرماید:
«… یکی از نمونههای بارز و برجسته در این باب، مسئله تسبیح اسم خداست. قرآن کریم گاهی تسبیح اسمِ خدا را طرح میکند، گاهی تسبیح خود خدا را؛ گاهی(((فسَبِّح بِاسمِ رَبِّک)))[41] میگوید گاهی (((سَبَّحَ لِلّهَ)))[42] و (((یسَبِّحُ لِلّهَ)))[43]؛ گاهی (((اذکرُوا نِعمَتِی الَّتِی أَنعَمتُ عَلَیکم)))[44] است و گاهی (((فَاذکرُونِی أَذکرکم)))[45]؛ ذکر نعمت به دلالت التزامی موجب ذکر منعِم میشود و ذکر اسم الله نیز باعث ذکر الله میگردد. همانطور که در تمام فرهنگها و زبانها اسامی بهاعتبار دلالت بر معنا و مصداق خارجی، کسب تعریف میکنند و اگر آن مصداق، محترم باشد، اسماء نیز محترم و متبرّک میگردند؛ تعظیم شعائر و نشانهها نیز در واقع تعظیم صاحب نشان است. اسمای لفظی پایینترین مرتبه از اسماء الله هستند و تعظیم آنها مقدمهای برای رسیدن به اسمای حقیقی است. در عین حال که این اسمای لفظی محترماند- اسمِ الله را کسی نمیتواند بیوضو حتّی ببوسد بلکه باید باوضو باشد و با لَبِ طاهر اسم الله را ببوسد… این اسم دلالت دارد بر آن معنا و مفهوم، آن مفهوم دلالت دارد بر مصداق خارج … منظور از اسم در حقیقت آن اسمی است که اگر کسی او را داشته باشد میشود اسم اعظم و با آن مُرده زنده میشود. این طور نیست کسی یک مفهوم ذهنی داشته باشد بتواند مُرده زنده کند … پس اول احترام این اسماست، بعد درک معانی اسماست، بعد رسیدن به آن مصادیق اسماء الله است، بعد به آن معلّم اسماء رسیدن است. بنابراین تعظیم شعائر الهی نیز نهایتاً سالک را به تعظیم ربّ الارباب میرساند.»[46]
همانطور که گفته شد شعائر الهی بخشی از موارد قابل احترام در دین است[47] که خداوند متعال به تعظیم آنها توصیه نموده است. تکریم شعائر از نظر شکلِ ادای احترام، خود به دو صورت کلی تقسیم میشود:
1. کیفیتی که شرع مقدس برای تعظیم شعائر تعریف نموده است
2. شکلی که عرف مردم دنیا و یا آداب و رسوم یک فرهنگ خاص برای تعظیم میپسندد.
ادای احترام به نمادهای دینی در هر دو صورت، تعظیم شعائر بوده و موجب قرب معنوی میشود چرا که اطاعت امر الهی بوده و عبادت محسوب میگردد. اینک به توضیح این دو شکل کلیِ تعظیم (شرعی و عرفی[48]) میپردازیم:
اَشکال مختلف تعظیم شعائر از جهت شرعی
اغلب احکام و فرائض دینی از یک منظر، یا شکلی از انحای تعظیم شعائر الهیاند؛ مانند فریضه حج که تعظیم بیت الله است و یا خود جزء شعائر الهی هستند و یا مصداقی از هر دو؛ از اینرو بهجا آوردن آن فرائض به نحو کامل، تعظیم شعائر محسوب میشود؛ مثلاً بهجا آوردن نماز در اول وقت و به جماعت، تعظیم نماز است.
همچنین درباره قربانی کردن حیوانات که در مناسک حج و مناسبتهای دیگر توصیه شده، فرمودهاند:
«هرقدر قربانی بزرگتر و سالمتر باشد تعظیم بیشتری صورت گرفته و ثواب بیشتری دارد»[49].
هم قربانی کردن بهعنوان یک رفتار، از شعائر محسوب میشود که تعظیم این عمل مستحب، به انتخاب حیوان بزرگ و سالم است و هم خود آن حیوانی که برای قربانی شدن انتخاب شده است جزء شعائر است که در مناسک حج به آن «هَدی» میگویند و لذا احترام به آن نیز تعظیم شعائر است و آدابی دارد که باید رعایت گردد.
امام صادق(علیه السلام) درباره تفسیر این آیه شریفه (((لَکم فِیها مَنافِعُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی)))[50] فرمودند:
«مقصود از فیها همان حیوانی است که برای قربانی تهیه کرده است که باید آن را نیز تعظیم نماید؛ بدین صورت که هر وقت نیاز شد بر پشت آن سوار شود ولی نباید هیچگونه فشار و آزاری بر آن وارد کند و شیر آن را نیز طوری و به اندازهای بدوشد که بر حیوان هیچ ضرری وارد نشود [تا روز عید قربان و هنگام ذبح].»[51]
اَشکال مختلف تعظیم شعائر از جهت عُرفی
به طور طبیعی اظهار ادب و احترام به مقدسات و آثار و نشانه های دینی ریشه در فطرت انسانها دارد و طبع سلیم انسانها به طور معمول، بی حرمتی به ارزشها، مقدسات و بزرگان را نمی پسندند. انسان علاوه بر گرایش فطری به تقدیس و تعظیم خداوند، یک میل و علاقه قلبی به تعظیم، به صورتِ حرکات و رفتارهای ظاهری نیز دارد؛ گویا به دنبال عینیت بخشی و تحقق خارجی آن تعظیم و خواستار پرستشی محسوس است. اگر این گرایش به درستی راهنمایی نشود موجب سقوط انسان به ورطه شرک و بت پرستی میگردد! در این خصوص میتوان به دو داستان از قوم بنی اسرائیل اشاره نمود:
1. قرآن میگوید آنها علیرغم اعتقاد به خدا و نبوت موسی(علیه السلام)، علاقه وافری به مناسک ظاهری در تعظیم خدای خود داشتند؛ لذا از موسی(علیه السلام) درخواست یک خدای آشکار و عبادتی ظاهری کردند:
(((وَ جاوَزنا بِبَنی إِسرائیلَ البَحرَ فَأَتَوا عَلی قَومٍ یعکفُونَ عَلی أَصنامٍ لَهُم قالُوا یا مُوسَی اجعَل لَنا إِلهاً کما لَهُم آلِهَةٌ قالَ إِنَّکم قَومٌ تَجهَلُونَ)))[52]؛
«و هنگامیکه فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم تا به قومی رسیدند که بر [پرستش ] بتهای خویش همت می گماشتند. گفتند: ای موسی، همانگونه که برای آنان خدایانی است، برای ما [نیز] خدایی قرار ده!..».
2. داستان سامری که او نیز از این تمایل سوء استفاده کرده و گوساله طلا را به جای خدا ارائه داد و عبادت آن را به آنها القا نمود و کرنش و طواف دور این گوساله چنان بر کام آنها خوش آمده بوده که میگفتند:
(((قالُوا لَن نَبرَحَ عَلَیهِ عاکفینَ حَتَّی یرجِعَ إِلَینا مُوسی)))[53]؛
«گفتند: ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهیم داشت تا موسی به سوی ما بازگردد!».
بنابراین آشنایی با چگونگی تعظیم شعائر، مسئله ای است که از حساسیت و ظرافت خاصی برخوردار است و لغزش در آن موجب افراط و شرک در عبودیت، یا تفریط و هتک مقدسات میگردد. از اینرو شناخت مصادیق شعائر و منطق حاکم بر تعظیم آنها یکی از موضوعات پردامنه و مهم است.
البته خلقت انسان با این فطرت و گرایش خالی از حکمت نیست؛[54] خدای متعال نیز برای آنکه انسان با این ویژگیهای فطری به ورطه شرک و بتپرستی نیفتد، ضوابطی برای این تمایلات درونی و گرایشهای فرهنگی وضع نموده که به اختصار اشاره میشود:
خداوند نمادها و نشانههایی محسوس و ظاهری برای عبادت خود قرار داد و به تعظیم و تقدیس آنها امر نمود تا انسانها سراغ بت و آتش و… نروند!
در این بخش، خداوند در بیان مصادیق شعائر، مواردِ کوچک و دور از ذهن را نیز در قرآن آورده است (((وَ البُدنَ جَعَلناها لَکم مِن شَعائِرِ اللَّهِ)))[55] تا کمترین حدّ از شعائر از نظر خدا مشخص گردد و مردم خودشان از طریق مقایسه و اولویت، سایر مصادیق را تشخیص دهند.[56]
در تعظیم شعائر از اعتقاد به الوهیت این نمادها منع نمود.
از احترام به نمادهای خودساخته و بیخاصیتی که هیچ نقشی در تقرب ندارند منع نمود. (((مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى)))[57].
از سجده کردن در مقابل شعائر الهی (غیر از خانه کعبه) منع نمود.
برای تعظیم به شعائر، مراتب و شرایطی قرار داد که به میزان معرفت انسان و منزلت معنوی آن شعار الهی، تغییر میکند. شاید بتوان در این خصوص به مراحل ذیل اشاره نمود:
اول. اصل علاقه قلبی به انواع شعائر دینی،
دوم. زیارت، سلام و ابراز حمایت (ویژه شعائر انسانی یعنی آنجا که شعائر از اولیای خدا هستند)،
سوم. تولی و دوستی با دوستان و دوستداران شعائر،
چهارم. تبری، لعن و دشمنی با دشمنان آنها،
پنجم. تعظیم، تقدیس و تبرّک جستن،
ششم. دعوت دیگران به تعظیم شعائر و نهی از توهین به شعائر،
هفتم. هجرت و تغییر وطن بهخاطر تعظیم بیشتر شعائر،
هشتم. جهاد با دشمنان و مخالفان شعائر،
نهم. جانفشانی در راه حفظ حریم شعائر.
بدیهی است تعظیم عرفی بر این اساس و در این چارچوب نهتنها جایز است بلکه موجب قرب و تعالی بیشتر مؤمنین خواهد شد.
اکنون به پاسخ بخش دوم سوال میپردازیم.
حکم شرعی بیتفاوتی و ترک تعظیم شعائر
بیشک کسی که به قصدِ توهین به شعائر الهی، عملی انجام دهد معصیت نموده است؛ حتی اگر آن کار نزد مردم مسلمان، توهین تلقی نشود! اما اگر کسی به یکی از شعائر تعظیم نکند، و مردم نیز این ترک احترام را توهین ندانند، این فرد ترک واجب نکرده و کار حرامی انجام نداده است. البته اگر مردم متشرع در مواردی ترکِ احترام را توهین بدانند، احترام واجب میشود و در این صورت بیتفاوتی حرام خواهد شد. گاهی بیتفاوتی افراد بهطور موردی توهین نیست ولی بهصورت جمعی و یا تکرار بسیاری از افراد، اهانت محسوب میشود. ملاک و ضابطه در این موارد این است که در برخی از شعائر همواره باید عدهای در حال ادای احترام باشند و لذا تعظیم شعائر در این موارد واجب کفایی میگردد و کیفیت و اندازه تکلیف به شرایط زمانی و مکانی و اهمیت آن علامت دینی بستگی دارد به طور مثال در فریضه حج آنقدر جمعیت زائران اهمیت دارد که اگر خلوت شود حاکم اسلامی میتواند با تشویق و حتی با الزام، عدهای را با هزینه بیتالمال راهیِ حج تمتع نماید.
شعائر و مقدسات
آیا همه شعائر مقدساند و میتوان به آنها تبرک جست؟
ابتدا باید فرق بین شعائر و مقدسات را تبیین کنیم؛ شعائر را به نمادهای دینی و علائم عبودیت خدا معنا نمودیم. مقدس نیز به چیزی یا کسی میگویند که به خاطر ارتباط با ساحت پروردگار از نورانیت، طهارت و برکت برخوردار گشته است؛ یعنی به واسطه تقرُّبی که به خداوند پیدا کرده، منشأ برکت و آثار نیک گشته است.[58]
برکت نیز به معنای زیادی در خیر و فضل و کمال است[59] و تبرّک جستن یعنی اینکه انسان با تماس با یک وجود مقدس از تأثیرات مثبت و نورانی آن بهره مند شود و یا با توسل و دعا از یک شخصیت مقدس، درخواست طهارت، برکت و کمال نماید.
شکی نیست که این مفاهیم همگی دارای مراتب و درجات هستند یعنی مقدسات دینی در یک رتبه نیستند، همچنین در میان اشیای با برکت، مبارک و مبارکتر وجود دارد. در میان شعائر نیز همینطور، یعنی اگر یک نماد دلالت بر معنایی دارد؛ چه بسا نماد دیگری دلالتش بر همان معنا بیشتر باشد؛ مثلاً سنگ عقیق، به اندازهای که مؤمن آن را همراه خود داشته باشد مقدس است، ولی از نجس شدن آن منع نکردهاند؛ درحالیکه درجه قداست قرآن کریم بسیار بیشتر است
و دست بیوضو به آن نباید زد؛ فراتر از آن قداست قرآن ناطق است چنانکه
اگر قرآن صامت بر سر نیزه رود حرمت ولیّ خدا نباید شکسته شود و امر او نباید بر زمین ماند.
به هر چیز مقدس و مبارکی میتوان تبرّک جُست و آن را بوسید یا بویید؛ اما اگر چیزی صرفاً شعار و نماد باشد و بهرهای از قداست و طهارت معنوی نداشته باشد نمیتواند منشأ برکت بوده و موجب انتقال طهارت و معنویت باشد.
باید دانست مقدسات و شعائر هر دو احترامشان لازم است ولی شعائر اگر صرفاً شعار بوده و ویژگی قدسی[60] نداشته باشند، قابل تبرک نیستند در عین اینکه بیاحترامی بدانها نیز سزاوار نیست.
نقل است آیتالله بروجردی(ره)، مقداری از گِل عزاداران را برداشته و به نیت تبرک، به چشم خود مالیدند و تا آخر عمر عینک نزدند. آن گِل در ابتدا منشأ شفا نبود؛ بلکه بهخاطر اتصال به یک عزادار، متبرک گشته و عامل شفا گشته است.
کوتاه سخن آنکه به هر نمادی به صرف اینکه علامت دینی است نمیتوان تبرک جست؛ مگر آنکه از مقدسات واقعی کسب تبرک کرده باشد؛ مثلاً یک پرچم عزا به خودی خود مقدس نیست، مگر آنکه به آیات قرآن، یا نام اهلبیت(علیهم السلام) یا نصب در مسجد و حسینیه و در جوار عزاداران و یا به اشک آنها متبرک شده باشد.
پی نوشت ها
[1]. ر.ک: به کجا و چگونه؟، محمد عالم زاده نوری، ص 139.[2]. ر.ک: نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، ص 22.
[3]. ر.ک: فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 40.
[4]. الکافی، ج 8، ص، 228.
[5]. برگرفته از : لباس روحانیت، محمد عالم زاده نوری.
[6]. مسعود حاجی ابراهیمی، اینترنت 18/2/1390
[7]. المفردات فی غریب القرآن، ص265 ؛ المنجد فی اللغه، ص 391 ؛ لسان العرب، ج 4، ص414 ؛تاجالعروس من جواهر القاموس، ج 7، ص 3.
[8]. المفردات فی غریب القرآن، ص265.
[9]. لباس روحانیت، ص 4.
[10]. یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص37.
[11]. «هر شعاری نوعی اعلام وابستگی است»، مجموعه آثار، ج 25، ص 380.
[12]. جامعهشناسان عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را چهار لایه میدانند: لایه اول و هسته مرکزی آن باورها و جهانبینی است؛ سپس ارزشها، و لایه سوم رفتارها و لایه چهارم نمادها و نمودهای آن فرهنگ است که در پوشش و معماری و هنر و تکنولژی و شعائر ملی و مذهبی… نمایان میشود.
[13]. آیتالله بهجت: «شعائر علاماتی هستند که [مردم] به واسطه آنها به ذیالعلامه پی میبرند [مثلاً وقتی] فرمودهاند علامات المؤمن… همه آنها (علامات) معلوم دیگران میشوند و به [وسیله] آنها به یاد خدای اجل و طاعت او میرسند.» در پیامی بهمناسبت پردهبرداری از گنبد حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)- 17ربیعالاول 1426.
[14]. الطراز الاول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول، ج8، ص182.
[15]. یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص39.
[16]. همان، ص 43.
[17]. خواهیم گفت که شعائر الهی به سه عنوان شعائرِ مشترک بین ادیان الهی، شعائر اسلامی، و شعائر ایمانی (شیعی) تقسیم میشود. استعمال شعائر – بهتنهایی و بدون مضاف الیه- و اراده شعائر ادیان مرسوم نیست ولی در شعائر اسلامی شایع و در شعائر ایمانی بهویژه شعائر حج و شعائر حسینی- با توجه به قرائن حالیه و مقالیه- بلامانع است.
[18]. بحار الأنوار، ج 96، ص 339.
[19]. البته تأسیس نمادهای جدید، قواعدی دارد که در بخشهای بعدی ذکر خواهد شد.
[20]. یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص43. (قسمت دوم و سوم جزء شعائر مسلمین محسوب میشوند.)
[21]. در واقع همان احکام ظاهری اسلام است که رعایت آن در جامعه به عنوان تجلی دیانت و نماد باورهای دینی است.
[22]. البته آن دسته از رفتارها که خلاف شرع و معصیت باشد نیز از شعائر رفتاری لشکر شیطان میباشد ولی چون جنبه سلبی و منفی داشته و بسیار تنوع دارد نمیتواند به عنوان سنبل و پرچم یک جریان شیطانی درآید.
[23]. یعنی شکل مکعبی آن بدون استفاده از فضای درونی آن – به عنوان محور طواف و قبله عبادات- مورد نظر میباشد.
[24]. مقصود اینکه در شعائر اولیه که از حاق و متن دین برآمده است در قالب تصویر و تمثال نمادین فقط یک نمونه الهی وجود دارد که همان کعبه است و یک نمونه شیطانی وجود دارد که همان جمره و به اصطلاح نماد اُبلیسک میباشد که در مناسک حج دستور به رجم آن داده شده است.
[25]. در پایان کتاب به صورت اختصار به این امر پرداختهایم.
[26]. الکافی، ج 8، ص 162 ؛ الأصول الستة عشر، ص 30.
[27]. آل عمران (3)، آیه 67.
[28]. بقره (2)، آیه 132.
[29]. مائده (5)، آیه 48.
[30]. درس خارج تفسیر آیتالله جوادی آملی اسفند 89 آیات 30 تا 36 حج مربوط به آیات شعائر.(تلخیص)
[31]. بقره (2)، آیه 285.
[32]. حج (22)، آیه 40.
[33]. اسراء (17)، آیه 1.
[34]. انعام (6)، آیه 108.
[35]. یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص 45.
[36]. همان، ص 38 با تلخیص.
[37]. مشهورات بهمعنای اعم، قضایایی هستند که همه عُقلا در اعتقاد به آن با هم توافق دارند که یکی از اقسام آن خُلقیات میباشد. خلقیات یا آراء محموده نیز عبارت است از احکام و اصولی که عقلا بهخاطر حکم خُلق آدمی بر آن توافق دارند …انسان دارای یک حس باطنی است که خوبیها و بدیها را با آن درک میکند (فألهمها فجورها و تقویها) و توسط همین حس است که انسان شجاعت را ستایش و ترس را نکوهش میکند و در واقع مبدأ حکم در خلقیات، همین حس باطنی یا فطرت یا عقل سلیم یا وجدان است نه ملکهای که در انسان بهخاطر کثرت فعل پدید میآید. «ترجمه المنطق»، ج2 ص164و165.
[38]. یادداشت های استاد مطهری، ج 2، ص 103.
[39]. فطرت چند بعد دارد: علم جویی و کشف مجهولات، زیبایی دوستی، قدرت طلبی، تنوع طلبی، معشوق طلبی و پرستش…
[40]. مجموعه آثار، ج 17، ص 446.
[41]. واقعه (56)، آیه 74.
[42]. حدید (57)، آیه 1.
[43]. جمعه (62)، آیه 1.
[44]. بقره (2)، آیه 40.
[45]. همان، آیه 152.
[46]. عبدالله جوادی آملی، درس خارج تفسیر، آیات سوره حج، اسفند 89، با اندکی تلخیص و تصرف.
[47]. حرمات اعم از شعائر است و لذا آیه 30 سوره حج «وَ مَن یعَظِّم حُرُماتِ الله فَهُوَ خَیرٌ لَهُ عِندَ رَبِّهِ». اعم از آیه32 است که میفرماید: «و من یعظّم شعائر الله فإنّها من تقوی القلوب».
[48]. مقتضیات فرهنگ عمومی و تمایلات فطری انسانها.
[49]. دعائم الاسلام، ج 2، ص 182 ؛ الکافی، ج 4، ص 491.
[50]. حج (22)، آیه 33.
[51]. تفسیر القمی، ج 2، ص84. و در آیه شریفه از هتک حرمت به آن نیز نهی شده است:
«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُحِلُّوا شَعائِرَ الله وَ لا الشَّهرَ الحَرامَ وَ لا الهَدی وَ لا القَلائِدَ وَ لا آمِّینَ البَیتَ الحَرامَ یبتَغُونَ فَضلا مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً»، مائده (5)، آیه 2.[52]. اعراف (7)، آیه 138.
[53]. طه (20)، آیه 91.
[54]. آثار و برکاتی که در لابهلای پاسخها برای شعائر ذکر میگردد بخشی از این حکمت است.
[55]. «و ما حیوانی را نیز که برای قربانی کردن انتخاب نمودهاید (یا حیوان قربانی شده را) از شعائر الهی قرار دادیم»، حج (22)، آیه 36.
[56]. اگر این تصریح در قرآن و روایات نبود، شاید کسی جرأت نمیکرد گوسفند را نیز مصداقی از شعائر الله بداند و تعظیم آن را- به شکلی که در شریعت وارد شده- واجب بداند. اما آیه شریفه با تعیین کمترین درجه شعائر، کار فقها و مفسرین را آسان کرده و بهترین تعریف را با ذکر این مثال ارائه نموده است.
[57]. زمر (39)، آیه 3.
[58]. اثرگذاری در امور دینی دو گونه است: 1.تأثیر تکوینی (تحولی) 2. تأثیر تشریعی (فرمانی). تأثیر تکوینی و تحولی یعنی انتقال آثار معنوی یک شیئ مقدس به اشیاء و افراد با تماس گرفتن و تبرک جستن یا در حریم و مجاورت آن واقع شدن و تأثیر تشریعی یعنی آنکه یک علامت دینی و یا یک رفتار نمادین مردم را به سوی پیام خود دعوت نماید و لذا نحوه اثرگذاری شعائر، بیشتر ارشادی و تشریعی است و تأثیرگذاری مقدسات بیشتر تکوینی است. اولیای خدا نیز که در پرتو بندگی و تقرب، از آن ذات اقدس الهی کسب فیض نموده و مقدس شدهاند و همچنین سنگهای مقدس مانند عقیق و… به واسطه مجاورت و تماس با مقدسات متبرک شده و خود نیز منشأ اثر شدهاند مانند: لباس حضرت یوسف(علیه السلام) (اذهَبُوا بِقَمیصی هذا فَأَلقُوهُ عَلی وَجهِ أَبی یأتِ بَصیراً) و تابوت حضرت موسی(علیه السلام) (إِنَّ آیةَ مُلکهِ أَن یأتِیکمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکینَةٌ مِن رَبِّکم).
[59]. و التحقیق : أنّ الاصل الواحد فی هذه المادّة: هو الفضل و الفیض و الخیر و الزیادة مادّیا کان أو معنویا، فالمبارک ما فیه الخیر و یکون متعلّقا للفیض و الفضل. و البرکة: الخیر و الفضل و الزیادة. و البرکة: زیادة و خیر مخصوص، و اختصّ بنوع معین. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج 1؛ ص259.
[60]. امور قدسی، افراد یا اشیائی هستند که طهارت و برکت خود را با تأثیرات وضعی و تکوینی به اطرافیان و مجاوران خود منتقل میکنند مانند: اولیای مقرب خدا، لباس و خانه و اشیاء متعلق به آنها، قرآن، اسامی متبرکه، تربت کربلا و قبور مطهر اولیا و شهدا (طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم) و مساجد و سرزمینهایی که خداوند مقدس معرفی نموده است.