خانه » همه » خبر » فضیلت‌های مطهریِ فیلسوف

فضیلت‌های مطهریِ فیلسوف

این جامعیت به دشواری و به ندرت نصیب اهل علم می‌شود اما آقای مطهری چیزی بیش از این جامعیت داشت. او فیلسوف بود. فیلسوف کیست؟ فیلسوف از چیزها و نسبتشان با هستی می‌پرسد. پرسش فلسفی چیستی با پرسشی که همه ما از شئ و امر ناشناخته می‌کنیم تفاوت دارد. فیلسوف نمی‌خواهد بداند چیزها به چه کار می‌آیند و با آنها چه می‌توان کرد. کار فیلسوف این است که در نظر به چیزها و قضایا به آغاز و مبادی می‌رود و در آنجا چیزها را چنان می‌بیند که به چشم عادی نمی‌آید.

مثالی بیاورم؛ ما و همه اقوام در مورد گذشته خود با تصورات و تصدیقات امروزی می‌اندیشیم و این تصورات و تصدیقات را ملاک حکم در باب گذشته قرار می‌دهیم چنانکه اگر از ما بپرسند زبان فارسی چرا پدید آمد و چرا ایران مثل بقیه ممالکی که اسلام آورده بودند زبان عربی را نپذیرفت، پاسخ‌های مشهور را تکرار می‌کنیم. از جمله پاسخ‌هایی که داده‌اند و به دل نیز می‌نشیند یکی این است که ایرانیان فرهنگ و زبان خود را می‌خواستند و آن را یافتند و با آن خدمات بزرگ به اسلام و فرهنگ اسلامی کردند. این پاسخ نادرست نیست اما فیلسوف می‌تواند با نظر جامعی که به قضایا دارد آن را طور دیگر و به معنایی دیگر بیابد.
آقای مطهری تصدیق کرده است که «هرچه استقلال سیاسی (در ایران) بیشتر شد روح ایرانی با اسلام آمیزش بیشتری یافت» اما در مورد زبان فارسی رأی و نظری متفاوت با رای شایع و مشهور دارد. به نظر ایشان «این یکی از موفقیت‌های اسلام است که عده‌ای از مسلمانان یک زبان دیگر داشتند که توانستند معارف اسلام را در ذوق و قالب آن بیاورند. اگر زبان فارسی احیا نشده بود ما امروز دیوان مولوی و مثنوی نداشتیم. کتاب گلستان نداشتیم. دیوان حافظ نداشتیم …» (کتاب اسلام و مسئله ملیت، ص ۸۸)

در این باب که چرا زبان فارسی احیا شد و کوشندگان راه احیای آن چه کسانی بودند نظر غالب و شایع این است که روح ملی و قومی ایرانی راهبر این راه بوده است. یعنی ایرانی‌ها با فرهنگ و زبان قوم عرب مخالف بودند و زبان خود را در برابر زبان عربی قرار دادند. این معنی چندان با مذاق ما که ایران را دوست می‌داریم خوش می‌آید که در پی تحقیق در درستی و نادرستی آن بر نمی‌آییم اما فیلسوف که از شواهد و دلایل و قرائن درستی این حکم می‌پرسد و با نظر تحقیقی به تاریخ می‌نگرد ملتفت می‌شود که عباسیان به احیا زبان فارسی اهتمام داشته‌اند و دربار سلطان محمود غزنوی و غزنویان مجمع دوستداران زبان فارسی بوده است. در مقابل طاهریان و سامانیان و آل زیار و دیلمیان که ایرانی بوده‌اند علاقه‌ای به احیای زبان فارسی نشان نداده‌اند. شواهد این حکم چنان پیداست که جای چون و چرا ندارد.

امیران و شاهان ایرانی که تاج خسروانی بر سر می‌نهادند خطبه به زبان عربی می‌خواندند. شاید گفته شود که این مطالب ربطی به فلسفه ندارد بلکه به تاریخ و ادبیات مربوط است ولی قضیه پیدایی و قوام زبان، مسئله فلسفی است و آقای مطهری هم به عنوان یک ادیب یا مورخ در این قضیه وارد نشده است. ایشان به عنوان فیلسوف می‌پرسد که چه شد و چرا زبان عربی زبان مردم ایران نشد و زبان فارسی و زبانی که اسلام با آن به شرق رفت، چرا و چگونه آمد. پیداست که در جان ایرانیان همت و اهتمام به احیا و تقویت زبان فارسی وجود داشت و اگر این نبود شاعران بزرگ در این زمان ظهور نمی‌کردند. پدید آمدن زبان نه یک مطلب نژادی و قومی است و نه ایرانیان آگاهانه و با قصد و نیت مقابله با زبان عربی به ترویج زبان خود اهتمام کردند. چنانکه استاد مطهری نشان می‌دهد ایرانیان توانایی این کار را داشته و قدرت‌های سیاسی هم به پیشرفت کار مدد رساندند. التفات و توجهی از این سنخ که مثلاً روحانیت چه مقامی دارد یا ایران و اسلام با هم چه نسبتی دارند و زبان در تاریخ چه شأنی دارد پرسش فیلسوف است. اینکه چرا زبان فارسی قوّت گرفت و چرا آثار بزرگ در آن پدید آمد مطلب فلسفی است و بخصوص پرسش زمان ماست.

استاد مطهری همواره به مسائل و پرسش‌های زمان می‌اندیشیده و آنها را در آثار و گفتارهای خود آورده است و آنچه در مورد زبان و قوم ایرانی گفته شد یکی از آنهاست. به این جهت مطالعه آثار ایشان می‌تواند به درک تاریخی ما مدد برساند. عصبیت قومی می‌تواند در تاریخ منشاء آثار باشد اما فرهنگ را راه نمی‌برد.

روان ایشان شاد باد که آموزگار زمان خود بودند و دریغا که رشته عمر و تعلیمشان خیلی زود و در زمانی که در اوج شکفتگی بودند قطع شد.

* متن سخنرانی در همایش «شهید مطهری و امتداد اجتماعی حکمت و فلسفه اسلامی»/ دهم اردیبهشت‌ماه 1401 در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد