طلسمات

خانه » همه » مذهبی » فطرت و غریزه و عقل

فطرت و غریزه و عقل


فطرت و غریزه و عقل

۱۳۹۲/۰۴/۰۹


۳۱۸۵ بازدید

فطرت سرشت و ساختار تکوینی و خلقتی روح انسان است که زمینه رشد و هدایت را در او فراهم می کند. به عبارت دیگر« فطرت عبارت است از نوعى هدایت تکوینى انسان در دو قلمرو شناخت و احساس »، فطریات مربوط به ادراک و شناخت، اصول تفکر بشر بشمار مى روند، و فطریات مربوط به تمایل و احساس پایه هاى تعالى اخلاقى انسان قلمداد مى گردند و همه این ها از ویژگی ها و خصائص روح انسانی اند.

فطرت سرشت و ساختار تکوینی و خلقتی روح انسان است که زمینه رشد و هدایت را در او فراهم می کند. به عبارت دیگر« فطرت عبارت است از نوعى هدایت تکوینى انسان در دو قلمرو شناخت و احساس »، فطریات مربوط به ادراک و شناخت، اصول تفکر بشر بشمار مى روند، و فطریات مربوط به تمایل و احساس پایه هاى تعالى اخلاقى انسان قلمداد مى گردند و همه این ها از ویژگی ها و خصائص روح انسانی اند.

این هدایت هاى فطرى در قلمرو شناخت و احساس در این جهت که تکوینى بوده و اکتسابى و آموزشى نیستند، با هدایت هاى حسى و طبیعى که در موجودات بى جان یافت مى شود، و با هدایت هاى غریزى که درجانداران – و به ویژه انواع حیوانى – وجود دارد، یکسانند ولى در عین حال داراى ویژگى هایى هستند که آنها را از هدایت طبیعى و غریزى ممتاز مى سازد.

غریزه عبارت است از ویژگى ذاتى حیوانات که از نوعى شعور و آگاهى برخوردارند; ولى شعور و آگاهى آنها عقلى و کلى گرا نیست، بلکه حسى، خیالى و وهمى است مانند آنچه در پرندگان، خزندگان، حشرات و چهارپایان دیده مى شود، که از نخستین لحظه هاى پیدایش، برخى از کارها و حرکات را که مشابه حرکات ارادى و آگاهانه انسان است انجام مى دهند. مانند حرکاتى که از نوزاد جانوران نسبت به مادر یا غذا سر مى زند، و برخى دیگر پس از گذشت روزها یا هفته ها، نظیر ساختن آشیانه و مانند آن، البته چون حیوان علاوه بر حیات حیوانى داراى حیات طبیعى نیز هست، از ویژگى ذاتى طبیعت و غریزه ، هر دو برخوردار است. و به عبارت دیگر هم به دستگاه طبیعى مجهز است و هم به دستگاه غریزى.

تفاوت اصلی فطرت و غریزه در تعلق فطرت به روح و تعلق غریزه به نفس و طبیعت آدمی است. روح که منشا حیات و معنویت انسان است دارای گرایش های فطری معنوی است و نفس که مقصود از آن طبیعت و نیروی مدیریت حیات طبیعی در انسان است, نیز از گرایش های غریزی برای ادامه حیات برخوردار است.

فطرت ، منشأ حرکت و تکاپوی دایمی انسان به سوی کمال است. گرایشهای فطری نیز ناآگاهانه است و شکوفایی استعدادهای فطری، مشروط به برطرف کردن موانع آنها و قرار گرفتن در جهت اصلی کمال است. انسانی که به دنیا می‌آید، حیوانی است که درونش استعداد انسان شدن را دارد، بنابراین گرایشات فطری، قابل تربیت و پرورشند. شکوفایی این گرایشها نیاز به مجاهده دارد. انسان همانند دانه‌ای است که برای رسیدن به کمال و سعادتش باید مسیری را بگذراند . دانه باید زیر خاک در ذات خود سیر کند، از پوسته خود جدا شود، ریشه بدهد از ریشه ، ساقه و از ساقه، شاخه و سپس گل و میوه ـ که نهایت کمالش است‌ـ ظهور بدهد. تمام اینها در ذاتٍ دانه است. اما دانه اگر این مسیر را طی نکند هرگز نمی‌تواند این استعدادها را ظهور دهد. میوة ما، جانشینی خداوند است. انسان باید در مسیر خود غایت را در نظر بگیرد؛ غایت استعدادهای فطری، لقاءالله است. ریشه فطرت بتدریج فروعات خود را ظهور می‌دهد. البته این ظهور باید با در نظر گرفتن غایتی باشد که همان وحدت حقیقیة ذات اقدس الله است. بنابراین انسان «احسن تقویم» را بالقوه دارد اما در «اسفل سافلین» تدریجاً ظهور می‌کند

از آنچه گذست به خوبی می توان نتیجه گرفت که میان روح و فطرت رابطه و نسبت وجود دارد آنچنان که میان نفس و طبیعت با غریزه رابطه هست. منتهی نمی توانیم بگوییم که فطرت دارای روح است و بر روح اشراف دارد, زیرا فطرت از خواص روح انسان است و زیر مجموعه و سرشت او است و این روح است که ظرف فطرت است و آن را در بر می گیرد.

ماده و ریشه فطرت که فطر است مکرر در قرآن آمده است «فَطَرَهُنَّ»(1)، «فاطِرِ السَّماواتِ»(2)، «مُنْفَطِرٌ بِهِ»(3) ولی به صورت فطره فقط یک بار در قرآن آمده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ»(4) و گاه فطرت بالفظ «صِبْغَةَ اللّهِ؛ رنگ خدایی»(5) یعنی نوعی رنگ که خدا در متن تکوین زده است، یعنی رنگ خدایی که دست حق در متن تکوین و در درون خلقت انسان را به آن رنگ کرده است.(6) و گاه لفظ حنیف بکار رفته است: «حَنیفًا مُسْلِمًا»(7)

در حدیث آمده است: «الدین الحنیف و الفطره و صبغه الله و التعریف فی المیثاق»(8)؛ دین حنیف یا دین فطری و یا صبغه الله همان است که خدا در میثاق (یعنی پیمانی که خدا با روح بشر بسته است) بشر را با آن آشنا کرده است» و این مطالب در قرآن 1425 سال جلوتر مطرح بوده است و بعد از قرآن در روایات معصومین این مسئله مشروحا بیان شده است که روایات فطرت، در بحارالانوار، توحید صدوق و… جمع آوری شده است و کتابهایی که در این زمینه فطرت نوشته شده است.

عقل: واژه «عقل» نیز مشترک لفظی بین معانی گوناگون است:

الف)عقل ابزاری: عقل حسابگر و دور اندیش و ابزاری همان عقلی است که چرخ فعالیت های روزمره انسان را به حرکت در می آورد. به بیان دیگر, عقل ابزاری همان؛ عقل معاش, عقل مدیریت, عقل حساب و کتاب, عقل موفقیت در امور زندگی است. براساس این نگرش – نگاه پراگماتیسی به عقل- عقل ابزار وخادم تمایلات و رغبت های انسان برای تحصیل زندگی شاد, لذت بخش و مرفه است. عقل در این رویکرد, به خدمت گرفته شده تا بهترین منفعت, سود شخصی و لذت و رفاه را برای انسان تامین کند. ب)عقل نظری: عقل در این تعریف, مدرک کلیات است و عمده فعالیت آن تفکر و اندیشه ورزی است- به این معنا که با مدد گرفتن از معلومات, مجهولات را نیز به معلومات جدید تبدیل می کند-. عقل, براساس این معنا, بر روش تعلقی و قیاسی که از مقدمات عقلی محض تشکیل می شود, مبتنی است, مقدماتی که یا از بدیهیات است و یا به آن ها منتهی می شود؛ مانند همه قیاس های برهانی که در فلسفه اولی و ریاضیات و…به کار می رود.

ج) عقل عملی: عقل در این تعریف, به عنوان یک پیامبر درونی و حجت باطنی معرفی شده که انسان را در مسیر کمال راهبری می کند. شریعت و دین, حجت بیرونی است برای نجات انسان ها از گرداب آلودگی ها و سوق دادن آن ها به سوی کمال و سعادت انسانی, عقل نیز هکین کارکرد را در درون انسان دارد. البته ناگفته نماند که عقل ابزاری نیز نوعی عقل عملی است اما در مرتبه فروتر از حجت باطنی

در متون دینى عقل به معناى بعد ملکوتى والهى انسان و نیز به معناى قوه درک و تفکر که همواره راهبر به سوى خیرات – بویژه خدا و خیر اعلى است – استعمالگردیده: «العقل ماعبد به الرحمن واکتسب به الجنان» (کافى ج 1 ص11 ح 3) این قوه قابل تقویت و تضعیف است. درواقع اگر انسان از این نیرو به خوبى استمداد جوید و آن را بر دیگر قواى خود حاکم ساخته و از آن پیروى کند به تدریجتقویت خواهد شد و هراندازه به آن پشت نموده و بر خلاف رهنمودهاى آن عمل نماید به تضعیف آن پرداخته است.تقریبا همانند نیروگاه هاى اتمى که هر اندازه بیشتر مورد استفاده و بهره بردارى قرار گیرند بارورى افزون ترى خواهندیافت. یکى دیگر راه هاى تقویت عقل بسط معارف دین و پیروى دقیق از رهنمودهاى انبیا است. زیرا تعالیم آنانبازگشاینده گنجینه هاى خرد فراروى انسان هاست (لیثیروا لهم دفائن العقول). در متون دینى بخش بسیار مفصلوارزشمندى پیرامون خرد و عقل وجود دارد.

براى آگاهى بیشتر ر . ک: اصول کافى کتاب العقل والجهل

البته عقل در سنت اسلامى با نگرش غربى تفاوت بسیار دارد. عقل جزئى نگر غربى (راسیونالیسم) راهى برخلافدین مى رود ولى در سنت اسلامى عقل و دین همگام و سازگارند.

————

پی نوشت:

1. انبیاء، 56

2. انعام، 14 و پنج آیه دیگر

3. مزمل، 18

4. روم، 30

5. بقره، 138

6. مرتضی مطهری، فطرت، انتشارات صدرا، ص25

7. آل عمران، 67

8. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج3، باب 11، ص276

جهت مطالعه بیشتر ر.ک:

1. کتاب معارف قرآن (خداشناسى – کیهان شناسى – انشان شناسى) آیت الله مصباح یزدى.

2. معرفت نفس، آیت الله حسن زاده آملى.

3. انسان در اسلام، احمد واعظى، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه.

4. کیفیت ارتباط ساحت هاى وجود انسان، (مجله حوزه و دانشگاه)، محمد بهشتى.

5. حیات جاودانه، پژوهشى در قلمرو معادشناسى، امیر دیوانى.

6. رابطه نفس و بدن، (مجله حوزه و دانشگاه)، سید محمد غروى.ارات صدرا

7- فطرت درقرآن، آیت الله جوادى آملى؛

8- فطرت، شهید مطهرى،

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد