خانه » همه » مذهبی » فلسفه قیام امام حسین(ع)

فلسفه قیام امام حسین(ع)


فلسفه قیام امام حسین(ع)

۱۳۹۳/۰۹/۲۳


۱۲۲ بازدید

فلسفه قیام امام حسین(ع) چه بود؟

بر اساس احادیث و روایات شیعى، امامان(ع) از علم غیب موهبتى از سوى خداوند بهره مندند. خداوند متعال مى فرماید: «عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحداً إ لا من ارتضى من رسول».«داناى نهان است و کسى را بر غیب خود آگاه نمى کند جز پیامبرى که از او خشنود باشد»، جن (72)، آیه 26. این آیه نشان مى دهد که علم غیب اختصاص به خداوند دارد و کسى جز خدا آن را نمى داند. اما ممکن است پیامبر با رضایت پروردگار متعال، بداند و نیز ممکن است دیگر انسان ها از سوى خدا و یا به تعلیم پیامبران، از آن آگاهى یابند. علامه طباطبایى(ره) – صاحب تفسیر المیزان – در این باره مى گوید: «سیدالشهدا(ع) – به عقیده شیعه امامیه – سومین جانشین از جانشینان پیامبر اکرم(ص) و صاحب ولایت کلیه مى باشد. علم امام(ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع – طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه بر مى آید – دو قسم است: قسم اول: امام(ع) در هر شرایطى – به اذن خداوندى – به حقایق جهان هستى آگاه است، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند یا آنها که از دایره حس بیرون مى باشند؛ مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده. قسم دوم: علم عادى است که پیامبر(ص) و نیز امام(ع) مانند سایر افراد، در مجراى اختیار و بر اساس علم عادى است و آنچه را شایسته مى بیند، انجام مى دهد».ربانى خلخالى، على، چهره درخشان حسین بن على(ع)، ص 134-140. باید توجه کرد که علم قطعى امام به حوادث تغییرناپذیر، مستلزم جبر نیست؛ همان طور که علم خداوند به افعال انسان، مستلزم جبر نیست؛ چرا که مشیّت خداوندى به افعال اختیارى انسانى، از راه اراده و اختیار تعلق گرفته است؛ یعنى، خداوند علم دارد که انسان با اختیار و اراده خود کدام کارها را انجام مى دهد. درباره امام حسین(ع) نیز مى دانیم و به نقل متواتر ثابت است که رسول اکرم(ص) و امام على(ع) از شهادت سیدالشهدا(ع) خبر داده بودند و این اخبار در معتبرترین کتاب هاى تاریخ و حدیث ضبط شده است. صحابه، همسران، خویشاوندان و نزدیکان پیغمبر(ص) این اخبار را بلاواسطه و یا با واسطه شنیده بودند. همچنین وقتى امام حسین(ع) عازم هجرت از مدینه به مکه معظمه شد و هنگامى که در مکه تصمیم به سفر عراق گرفت؛ اعیان و رجال اسلام در بیم و تشویش افتاده و سخت نگران شدند. هم به ملاحظه اینکه به طور یقین مى دانستند بر طبق اخبار پیغمبر(ص) شهادت در انتظار حسین(ع) است و هم به ملاحظه اوضاع روز و استیلاى بنى امیه بر جهان اسلام و رعب و هراسى که از ظلم و ستم شان در دل ها افتاده و خفقانى که قلوب مسلمین را فرا گرفته بود؛ از اینکه بتوان با حکومت ستمکار بنى امیه به مبارزه برخاست، مأیوس و ناامید بودند و هم با امتحاناتى که مردم کوفه در عصر حضرت امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) داده بودند، روشن بود که امام حسین(ع) به سوى مرگ و شهادت سفر مى کند و احتمال اینکه جریان به طور دیگر خاتمه یابد، بسیار ضعیف بود. امام حسین(ع) به طور مکرر از قتل خود خبر مى داد؛ اما از خلع یزید و تصرف ممالک اسلامى و تشکیل حکومت به کسى خبر نداد؛ هر چند همه را موظف و مکلف مى دانست که با آن حضرت همکارى کنند و از بیعت با یزید و اطاعت او امتناع ورزند و بر ضد او شورش و انقلاب برپا نمایند. البته آن حضرت مى دانست که چنین قیامى برپا نخواهد شد و خودش با جمعى قلیل باید قیام کنند و کشته شوند. از این رو شهادت خود را به مردم اعلام مى کرد. گاهى در پاسخ کسانى که از آن حضرت مى خواستند سفر نکند و به عراق نرود مى فرمود: «من رسول خدا را در خواب دیدم و در آن خواب به کارى مأمور شدم که اگر آن کار را انجام دهم سزاوارتر است».تاریخ طبرى، ج 4، ص 292؛ الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص 91 و 92. در کشف الغمه از حضرت زین العابدین نقل شده که فرمود: «به هر منزل فرود آمدیم و بار بستیم، پدرم از شهادت یحیى بن زکریا سخن مى گفت و از آن جمله روزى فرمود: از خوارى دنیا نزد بارى تعالى این است که سر مطهر یحیى را بریدند و به هدیه نزد زن زانیه اى از بنى اسرائیل بردند».قمقام، ص 359؛ نظم در رالمسمطین، ص 215. براى آگاهى بیشتر ر.ک: الف. مقتل خوارزمى، ف 8، ص 160 و ف 9، ص 187 و ف 10، ص 218 و ص 191 و 192؛ ب. طبرى، ج 4، ص 31؛ پ. کامل، ج 3، ص 278؛ ت. قمقام زخار، ص 333؛ ث. قمقام، ص 263 و 264؛ ج. ترجمه تاریخ ابن اعثم، ص 346. بنابر آنچه گفته شد مدارک و مصادر معتبر تاریخى دلالت دارند که امام حسین(ع) از شهادت خود و به دست نیامدن پیروزى نظامى، علم و آگاهى داشت و قیام آن حضرت، اعلان بطلان حکومت یزید، احیاى دین، رفع شبهات و انحرافات فکرى و نجات اسلام از ضربات کشنده حکومت یزید بود. هنر امام حسین(ع) در این بود که «حقانیت» خود را با پاسخ به دعوت کوفیان، با تدبیر و «عقلانیت» پیش برد؛ به گونه اى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلومیت» آمیخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاریخ باقى بماند و قابل محو شدن و کم رنگ شدن نباشد. لذا این رنگ الهى تنها با «شهادت و اسارت» جاودانه ماند0

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد