خانه » همه » مذهبی » فلسفه و لزوم عبادت

فلسفه و لزوم عبادت


فلسفه و لزوم عبادت

۱۳۹۸/۰۷/۱۸


۵۷۰ بازدید

باسلام

چرا باید دستورات خدا را اجرا کرد

اگر دستورات را رعایت نکنیم چه می شوذ

پاسخ: فلسفه عبادت :
1ـ حسّ پرستش در وجود آدمی یک حسّ فطری و ذاتی است؛ به این معنی که این حسّ لازمه ی وجود انسانی اوست؛ و محال است موجودی انسان باشد و این حسّ را نداشته باشد. همان گونه که حسّ زیبایی دوستی، حسّ نیکی خواهی و حسّ حقیقت جویی، ذاتی و فطری انسان می باشد؛ و انسان بودن بدون داشتن این حسّها محال می باشد؛ بلکه میزان انسانیّت هر کسی نیز به شدّت و ضعف این حسّها مربوط می شود. خود این سه حسّ دیگر نیز در حقیقت زیرشاخه های حسّ پرستش می باشند یا در همه ی اینها، حسّ پرستش نیز حضور دارد.
توضیح مطلب اینکه:
محال است موجودی انسان باشد و حقیقتاً از زیبایی متنفّر گردد. البته ممکن است کسی در زبان ادّعا کند که از زیبایی متنفّر می باشد، امّا در عمق وجودش محال است زیبایی را نخواهد و نستاید و به سوی زیبایی گرایش نداشته باشد. لذا انسان ذاتاً زیبایی خواه و زیبایی پرست است؛ و روشن است که هر چه این زیبایی عظیمتر بوده از نقایص دورتر باشد، گرایش انسان به آن بیشتر و حسّ ستایشش نسبت به آن زیبایی افزونتر خواهد بود؛ و خدا یعنی جمیل محض.
باز محال است موجودی انسان باشد و حقیقتاً از خیر و خوبی و عدالت متنفّر گردد. همه ی انسانها در ذاتشان دوست دارند که محبّت ببینند؛ مورد احترام واقع شوند؛ مورد ظلم قرار نگیرند؛ از خطاهایشان گذشت شود و … . لذا هر گاه با کسی مواجه شدند که به آنها محبّت و احترام می کند، به آنها احسان و نیکی می نماید، از خطاهایشان می گذرد و از حقّ آنها دفاع می نماید و داد آنها را از ظالمین می ستاند، در عمق وجودشان او را مدح و ستایش می کنند و هر جا ببینند از او تعریف می شود خوشحال می شوند و هر جا می نشینند از او یاد کرده مدح و تعریفش می کنند. و خدا موجودی است که هیچ موجودی مهربانتر و نیک رفتارتر از او نیست .اوست که مهر فرزند را در دل مادر انداخته؛ و اوست که قبل از تولّد انسان، غذای او را در سینه ی مادر نهاده؛ و اوست که بنده اش را مدام امتحان می کند تا استعدادهای انسانی او شکوفا گردد و …؛ و اوست که راه توبه را باز گذاشته و کسی را بلافاصله بعد از گناه مجازات نمی کند؛ و اوست که انسانِ کامل را خلیفه ی خود خوانده و با به سجده واداشتن ملائک برای آدم علیه السلام ، او را احترام نموده است؛ و از روی لطف برای او انبیاء را فرستاده است؛ و اوست که در آخرت داد مظلوم را از ظالم می ستاند؛ و … . لذا کسیت که چنین موجودی را نستاید؟ اگر چنین موجودی برای منکر خدا توصیف شود ولی به او نگویند که منظورمان خداست، شکّی نیست که نسبت به چنین موجودی احساس کرنش و ستایش خواهد داشت و چنین موجودی را از عمق وجودش خواهد ستود. مشکل منکرین خدا این است که خیال می کنند چنین موجودی وجود ندارد؛ و الّا اگر وجود چنین موجودی برای او اثبات شود نمی تواند که او را دوست نداشته باشد. و چون اینگونه افراد وجود خدا را نپذیرفته اند، این اوصاف را در غیر خدا جستجو می کنند و دارندگان محدود آنها را می ستاید.
همچنین ممکن نیست انسانی پیدا شود که حقیقتاً جهل را بر علم ترجیح دهد. همه دوست دارند بدانند؛ لذا اگر دو نفر در گوشی حرف بزنند، دیگران اذیّت می شوند؛ چون حسّ آگاهی جویی انسان می خواهد بداند ولی نمی تواند، در نتیجه اذیّت می گردد. همین حسّ فطری است که باعث می شود انسانها به دانشمندان و عالمان احساس احترام کنند و در برابر آنها تواضع نمایند؛ و نامشان را به بزرگی ببرند. حال اگر انسان بدانند که چیزی هست که تمام حقایق نه تنها پیش اوست بلکه تمام حقایق را او پدید آورده است، طبیعی است که نسبت به او احساس خشوع و تواضع و ستایش خواهد داشت.
باز اگر آدمی با چیزی مواجه گردد که هر کمال وجودی را دارا می باشد؛ و هیچ عیب و نقصی در او یافت نمی شود، روشن است که در مقابل او نیز حسّ تقدیس و ستایش خواهد داشت. چون کمال، فصل جامع تمام آن چیزهایی است که فطرت انسان آن را طلب می کند. انسان ذاتاً طالب علم است، و هر چه این علم مطلق باشد خواستنی تر است. انسان ذاتاً طالب قدرت و زیبایی و دارایی و لذّت و … است و مصداق کامل و نامحدود این امور یقیناً خواستنی تر است؛ و کمال محض و فارغ از هر نقصی، دارنده ی این کمالات است. لذا انسان در مقابل کمال و بخصوص کمال محض، احساس ویژه ای پیدا می کند که آن را حسّ پرستش می نامند. حالتی مرکّب از حسّ حیرت و شگفتی و حسّ دوست داشتن و حسّ طلب و خواستن و حسّ فانی شدن در آنچه موجب انگیخته شدن این حسّها شده؛ و نام این مجموعه چیزی نیست جز تقدیس، ستایش و عشق.
لذا در هر کسی این حسّها به نحو قوی بروز کنند او تقدیس گر، ستایش کننده و عاشق است؛ و متعلّق این حسّها هر موجودی باشد، او معبود، محمود و معشوق آن کس است. اگر کسی چون مجنون در برابر زیبایی لیلی دچار حیرت و شگفتی شد، و حسّ نمود که این لیلی چقدر دوست داشتنی است، و احساس کرد که من این را می خواهم، و حسّ نمود که من می خواهم با او یکی گشته در او فانی شوم، او عاشق لیلی است و در برابر او کرنش خواهد نمود و هر چه او بخواهد انجام خواهد داد؛ حتّی حاضر خواهد شد که خود را فدای او کند. برخی این حسّ را نسبت به قدرت دارند؛ لذا ملاحظه می فرمایید که برخی پادشاهان به عشق قدرت، فرزند خود را کشته یا کور کرده اند. برخی دیگر پول پرستند؛ تا آنجا که حاضرند هر چیزی را فدای پول و ثروت کنند. برخی دیگر بنده ی علم هستند و در راه طلب علم از هر آسایشی می گذرند. همه ی اینها در حال عبادتند، لکن در مصداق معبود خطا کرده و ندانسته اند که کمال محض خداست و همه ی این خواستنی ها را باید در او یافت و در اسماء کمالیّه ی او باید فانی شد.
2ـ حقیقت بندگی و پرستش چیست؟
مراد از عبودیّت و بندگی و پرستش و تقدیس، صرفاً به جا آوردن عبادتهای شرعی ظاهری نیست؛ بلکه اینها ابزارند و مقصود حقیقی رسیدن به درجه ای از معرفت و خلوص قلبی است که در آن مرتبه، شخص هیچ اعتباری برای خود و دیگر مخلوقات قائل نیست و جز خدا هیچ نمی بیند و همه ی موجودات و از جمله خود را بند به اراده ی خدا می یابد؛ لذا بنده ی خدا (بند شده به خدا) نامیده می شود. در این رتبه است که بنده ی خدا مظهر اسماء الله می شود و اسماء الهی در وجود او ظاهر می گردند ؛ لذا خلیفة الله و نماینده ی خدا ( نمایان کننده ی خدا) می گردد ؛ چون تمام وجودش خدا را می نمایاند.
در این مرتبه ، شخص آیینه ی تمام نمای خداست. شنیدن او شنیدن خداست ؛ دیدن او دیدن خدا ، سخن گفتن او سخن گفتن خدا و فعل او فعل خداست.
خداوند متعال در حدیث قدسی فرمود: « عبدی أطعنی أجعلک مثلی، أنا حیّ لا اموت اجعلک حیّا لا تموت، أنا غنیّ لا أفتقر أجعلک غنیّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء یکون أجعلک مهما تشاء یکون. ــــ بنده ی من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود سازم. من زنده ای هستم که نمى میرم تو را هم زنده ای قرار دهم که نمیری. من دارایی هستم که فقیر نمى شوم تو هم چنان سازم که فقیر نگردی. من هر چه را اراده کنم مى شود تو را هم چنان قرار دهم که هر چه بشود» (الجواهر السنیة (کلیات حدیث قدسى) ،ص709)
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: « قَالَ اللَّهُ مَا تَحَبَّبَ إِلَیَّ عَبْدِی بِشَیْ ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَحَبَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا وَ رِجْلَهُ الَّتِی یَمْشِی بِهَا إِذَا دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِذَا سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیْ ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی فِی مَوْتِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَنَا أَکْرَهُ مَسَاءَتَه ــــــ خداوند متعال مى فرماید بندگان مى توانند با انجام واجبات خود را نزد من محبوب کنند و هر کس واجبات را انجام دهد نزد من از همگان محبوب تر مى باشد. بنده من مى خواهد با انجام مستحبات خود را نزد من محبوب کند، و هر گاه من او را محبوب خود قرار دهم در این هنگام گوش او خواهم شد که با آن مى شنود، و دیدگان او مى شوم که به وسیله آن خواهد دید و زبان او خواهم شد که با آن سخن خواهد گفت. من دست او خواهم شد که با آن هر چیزى را برمى دارد، و پاهایش مى شوم که به هر جا مى رود. هر گاه مرا بخواند اجابت مى کنم و اگر از من چیزى بخواهد عطا مى کنم، و در قبض روح مؤمن همواره مردد هستم، او از مرگ کراهت دارد و من هم نمى خواهم او ناراحت گردد » (بحار الأنوار ،ج 67،ص22)
بر همین اساس است که امیرمومنان علیه السلام فرمودند: « أَنَا عِلْمُ اللَّهِ وَ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِی وَ لِسَانُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ ـــ منم علم خدا و منم قلب الله پرگنجایش ؛ و منم زبان گویای خدا ؛ و منم چشم نظاره گر خدا ؛ و منم همسایه ی خدا ؛ و منم دست خدا» (بحار الأنوار ،ج 24،ص200)
پس آنکه عبد حقیقی خدا گردد ، ذات او خدایی می شود ؛ و فعل خدا و ربوبیّت او از وجود او تراوش می نماید.
3- چرایى عبادت
عبادت فخریابى
عبادت و نیایش خلوتى براى کسب نورانیت نفس و باز یافتن خود واقعى و فرونهادن خود خیالى است. اقبال لاهورى مى گوید: «… عمل عبادت یا نیایش است که به نورانیت نفانسى مى انجامد…».(5) او هم چنین نیایش را از تفکر محض برتر داشته و مى گوید: «در عمل تفکر، ذهن حقیقت و واقعیت را مشاهده و دنبال مى کند. در نیایش… از اندیشه برتر و بالاتر مى رود و خود حقیقت و واقعیت را تسخیر مى کند…».(6) همه بر آن است که: «نیایش به عنوان وسیله اشراق نفسانى عمل حیاتى و متعارفى است که به وسیله آن جزیره کوچک شخصیت، وضع خود را در کل بزرگ ترى از حیات اکتشاف مى کند».(7) ویلیام جیمز دراین باره مى گوید: «… حقیرترین فرد بر روى زمین با این توجه عالى، خود را واقعى و باارزش احساس مى کند».(8)
پرواز روح به ساحت فرامادى
عبادت پرواز روح به افق هاى وسیعتر از حضیض مادى و تنگناى حیات محدود حیوانى است. در این سیر روحانى انسانى مى یابد که نیازى فراتر از حاجات و لذتى فراتر از لذات بدنى و وجودى برین و جاوید و راى کالبد محدود فانى است.(9)
آلکسیس کارل مى گوید: «نیایش اصولا کشش روح است به سوى کانون غیرمادى جهان، به عبارت دیگر پرواز روح است به سوى خداوند و یا حالت پرستش عاشقانه اى است نسبت به آن مبدئى که معجزه حیات از او سر زده است، کوشش انسان است براى ارتباط با آن وجود غیرمرئى، آفریدگار همه هستى، حکمت مطلق، خیرمطلق… انسان در برابر خداوندگار هستى نشان مى دهد که او را دوست دارد، نعمات او را سپاس مى گذارد و آماده است تا خواست او را هر چه هست انجام دهد».(10)
پیروزى روح بر بدن
در کشاکش اشواق و اهداف روح و شهوات و امیال تن؛ هر یک مى کوشند بر دیگرى فایق آیند و دیگرى را مغلوب و مطیع خود سازند؛ پرستش بهترین وسیله پیروزى روح بر بدن است. لکنت دونوئى مى نویسد: «ستیزه انسان علیه طبیعت و علیه دشمنان خارجى نزاع براى زیست بود… سپس ستیزه مبدل به مجاهده با نفس شد… فردى که دراین مبارزه پیروزى مى شود مدلل مى سازد که وى پیشرو نژاد آیند وجه انسان کامل خواهد بود…».(11)
یقین یابى
انسان به وسیله عبادت در عقایدش به مرحله یقین مى رسد و با یقین به این که خداوند همه جا حاضر بر اعمال او ناظر است و جهنم و بهشتى وجود دارد، آماده همه گونه فداکارى و چشم پوشى از لذت و تحمل هر گونه شدت و سختى مى گردد و کسب فضایل و اجتناب از رذایل برایش آسان مى شود.(12)
رهایش از پوچى
عبادت نشانه آن است که نیایش زندگى و هستى را پوچ نمى انگارد و در مى یابد که از تیمار مهر و مشیتى حکیم و عادل برخوردار است. اما آن که هستى را پوچ مى داند نخستین اثرش آن است که خود پوچى مى شود.(13)
نیروبخشى
عبادت صرفا مانع از کژى ها نیست، بلکه نیروبخش است. خداوند در قرآن کریم مى فرماید: «از شکیبایى نماز مدد جویید». آرى کلمه «الله بزرگتر است» به انسان نیرو و شخصیت اخلاقى مى بخشد.(14)
سلامت و آرامش روان
عبادت و نیایش آرامش روحى و سلامت روانى مى بخشد. قرآن دراین باره مى فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(15) در این آیه کلمه «الا» آگاهى و هوشیارى مى دهد و خبر مهمى را اعلام مى کند. از نظر ادبى هم مقدم داشتن آن آماده حصر مى کند. یعنى تنها به یاد خدا بودن و غیر خدا را فراموش کردم آرامش دلهاست.(16) آرى عبادت در سه جبهه طبیعت، اجتماع و نفس به انسان نیرو مى دهد.(17)
تجدید میثاق با خدا
یکى از فلسفه هاى عبادت این است که انسان همواره در یادش باشد که بنده است و مکلف و چشم بینایى بر او ناظر است. از این نظر عبادت تجدید پیمان با خدا و مقام ربوبیت او و یادآور بندگى و تکلیف انسان در برابر خالق است. مونتسکیو مى گوید: «انسان چون موجود حساسى است و دچار هزار هوس مى گردد و چنین مخلوقى که گرفتار هوس خود مى باشد هر لحظه ممکن است خالق خود را فراموش کند، چنین مخلوقى هر لحظه خودش را هم فراموش مى کند، بلکه هر آن ممکن است دیگران را هم فراموش کند، به همین است که خداوند عالم به وسیله قوانین مذهبى او را به طرف خود مى خواند تا از یاد خدا و خالق خود غافل نگردد…».(18)
ربوبیت و لایت
در حدیث است: «بندگى گوهرى است که کند آن خداوندگارى است».(19) مراد از این سخن، ولایت کمال و قدرتى است که در پرتو عبودیت و اخلاص و پرستش واقعى نصیب بشر مى شود. این مسأله به تناسب درجات عبودیت مراحل و منازلى دارد به شرح زیر:
روشن بینى
کمترین نشانه قبولى عمل انسان نزد پروردگار این است که بنیشى فافذ یافته و روش و بیناى خرد مى گردد. قرآن کریم مى فرماید: «اگر تقواى الهى داشته باشید خداوند نیز قدرت تشخیصى براى شما قرار مى دهد».(20)
تسلط بر قواى نفسانى
در پرتو عبودیت اراده انسان در برابر خواهش هاى نفسانى و حیوانى نیرومند و غالب مى شود و انسان مدیر لایق دایره وجود مى شود.
سلطه بر اندیشه
قوه خیال آدمى سخت گریز و پراکنده و لجام گسیخته عمل مى کند؛ تمرکز و حضور قلب را از میان مى برد. رشد عبادى انسان موجب ولایت و تسلط بر اندیشه هاى پراکنده و نیروى متخلیه است. نتیجه این تسلط آن است که چون روح و ضمیر براساس سائقه فطرى خداخواه میل به یاد کند؛ قوه خیال با بازیگرى هاى خود نمى تواند مزاحم آن شود.
غناى روح از بدن
روح در مراحل قوت و قدرت خود به مرحله اى مى رسد که بسیارى از فعالیت هاى خود از به کارگیرى بدن بى نیاز مى شود. این بى نیازى گاه لحظه اى و گذرا و گاه دائم و پایدارست.
سلطه کامل بر بدن
در این مرحله بدن از هر جهت تحت فرمان و اراده شخص قرار مى گیرد وقتى اعمال خارق العاده از آن سر مى زند.(21)
سلطه بر طبیعت
در این گام طبیعت خارجى نیز تحت نفوذ اراده انسان قرار مى گیرد. و کرارت خواریق عادات رخ مى نماید.(22)
تقرب به خدا
یکى از مهم ترین ثمرات عبادت، بلکه اساسى ترین آن تقرب به ذات احدیت است.
چیستى تقرب
تقرب به خداوند به معناى پیمودن مدارج کمال و مراتب هستى و از نظر رتبه وجودى و کمالى به کانون لایتنهاى هستى نزدیک شدن. انسان در اثر اطاعت و بندگى و عبادت پروردگار نمى تواند در مراتب کمال صعود کند و از مقام فرشته بالاتر رود و یا لااقل در حد فرشته از کمالات هستى بهره مند گردد.(23)
پشتوانه اخلاق و ایمان
عبادت داراى نقش نیرومند تربیتى و از پشتوانه اى مهم اخلاق و تربیت است. اخلاق بدون پشتوانه سست و لرزان است، چرا که محور اصلى اخلاق از خردى خارج شدن است و تنها ایمان به خدا مى تواند انسان را از خودى و خودگرایى خارج کند و عبادت پشتوانه ایمان است. رابطه عبادت و اخلاق را به صورت نمودار زیر مى توان دریافت
پشتوانه قانون و اجتماع
قانون و عدالت نیازمند پشتوانه است؛ چرا که مهم تر از وجود قانون عادلانه اجراى آن است. اجراى عدالت نیز مستلزم تحمل محرومیت است. پس اگر اخلاق و قانون عادلانه به خدا باشد مى تواند بر وجدان حک ومت کند، والا نه. از طرف دیگر عبادت یادآور خدا و غفلت نکردن از بندگى است و لاجرم پشتوانه نیرومندى براى اجراى عدالت و قانون است.(26)
گناه زدایى و پرورش نیکخواهى
هرگناهى اثرى تاریک کننده و کدورت آور بر دل باقى مى گذارد و میل به کارهاى نیک را کاهش و رغبت به دیگر مفاسد و گناهان را افزایش مى دهد. در مقابل عبادت و بندگى وجدان مذهبى انسان را پرورش مى دهد؛ گرایش به شر و فساد را ذایل مى گرداند و میل به خیر و نیکى و جایگزین آن مى سازد. در خطبه 196 نهج البلاغه آمده است: «… این عبادت دست ها و پاها را از گناه باز مى دارند، چشم ها را از خیرگى باز داشته به آنها خشوع مى بخشد، نفوس را رام مى گردانند، دلها را متواضع مى نمایند، و باد دماغ را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مى سازند».(27)
……………….) Anotates (……………..
1) شهید مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 292.
2) همو، یادداشت ها، ج 6، الفبایى، ص 160.
3) همان، ص 197.
4) نهج البلاغه، خ 225، شهید مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 98-97.
5) اقبال لاهورى، احیاى تفکر دینى در اسلام، به نقل از شهید مطهرى، یادداشت ها، ج 6، ص 191.
6) همان، ص 105، به نقل از همان، ص 192.
7) همان، ص 105، به نقل از همان جا.
8) اقبال لاهورى، احیاى تفکر دینى در اسلام، ص 105، شهید مطهرى، یادداشتها، ج 6، ص 199.
9) شهید مطهرى، یادداشت ها، ص 193 و 194.
10) همان، ص 193.
11) همان، ص 194.
12) همان جا.
13) همان، ص 196.
14) همان ج.
15) رعد13)، آیه 28.
16) شهید مطهرى، هدف زندگى(در مجموعه تکامل اجتماعى)، ص 85.
17) ر.ک: على احمد پناهى، آرامش در پرتو نیایش، قم، موسسه آموزش و پژوهشى امام خمینى.
18) منتسکیو، روح القوانین، ص 85.
19) العبودیه جوهره کنسها الربوبیته.
20) انفال (8)، آیه 29.
21) این مسأله غیر از مطالبى است که قبلا تحت عنوان پیروزى روح بر بدن بیان شد.
22) شهید مطهرى، ولاء و ولایت ها، ص 83-73.
23) شهید مطهرى، ولدء و ولایت ها، ص 64-68.
24) همو، یادداشتها، ص 176.
25) همو. سیرى در نهج البلاغه، ص 97.
26) همو. یادداشتها، ص 176.
27) همو. سیرى در نهج البلاغه، ص 96 و 97.
28) بنگرید:
الف.شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 344.
ب. همو، ولدء و ولایتى، ص 69.
29) لاعباده کالتفکر، شیخ طوسى، ج 1، ص 145.
30) شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 26.
31) همو. یادداشتها، ج 6، ص 178؛ نیز همو، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 186.
32) اصول کافى، ج 1، ص 70.
33) صحیح بخارى، ج 1، ص 2.
34) کافى، ج 2، ص 84.
35) نگا: شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 193-198.
36) شهید مطهرى، مجموعه آثار، ص 637 و 638؛ نیز گفتارهاى معنوى، ص 89.
37) مائده (5)، آیه . «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ…».
38) مائده (5)، آیه 6. «وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا».
39) شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج 22، ص 636 و 637 و نیز گفتارهاى معنوى، ص 88.
40) بقره (2)، آیه 115. «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ».
41) شهید مطهرى، مجموعه آثار، ص 638 و 639؛ همو. گفتارهاى معنوى، ص 89 و 90.
42) همو. مجموعه آثار، ج 22، ص 640.
43) همان، ص 641.
44) همان، ص 642.
45) همو. مجموعه آثار، ج 21، ص 73 و 74.
=========================================================================================================================

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد