۱۳۹۲/۰۵/۰۸
–
۱۸۱ بازدید
بین وحدت شخصی وجود و وحدت سنخی وجود فرق است .
کسانی مانند صدرالمتالهین در فلسفه قائل به وحدت سنخی وجودند بدین معنا که وجود هم شامل واجب و هم شامل ممکن می شود با این تفاوت که وجود واجب وجود مستقل و شدید است ولیکن وجود ممکن وجود غیر مستقل و ضعیف است که مثال دقیق ان مانند مراتب شدت و ضعف یک نور واحد است مثل نور خورشید که هرچه از کانون خود فاصله بگیرد ضعیف تر می شود نه مثالی که شما از بعض اشخاص ذکر نمودید.
بین وحدت شخصی وجود و وحدت سنخی وجود فرق است .
کسانی مانند صدرالمتالهین در فلسفه قائل به وحدت سنخی وجودند بدین معنا که وجود هم شامل واجب و هم شامل ممکن می شود با این تفاوت که وجود واجب وجود مستقل و شدید است ولیکن وجود ممکن وجود غیر مستقل و ضعیف است که مثال دقیق ان مانند مراتب شدت و ضعف یک نور واحد است مثل نور خورشید که هرچه از کانون خود فاصله بگیرد ضعیف تر می شود نه مثالی که شما از بعض اشخاص ذکر نمودید.
اما کسانی مانند ابن عربی در عرفان قائل به وحدت شخصی وجودند بدین معنا که وجود فقط شامل حضرت حق می شود و هرگز مظاهر بهره ای از وجود برخوردار نیستند ولو به نحو غیر مستقل و ربطی . بلکه مظاهر، نمود باری تعال محسوب می شوند ( توجه شود که در منظر عرفان استعمال واجب الوجود و ممکن الوجود نمی شود)و مثال ان مانند عکس در اینه می باشد که نه می توان گفت عکس در اینه وجودی در مقابل شخص است و نه می توان گفت که معدوم است بلکه تمام حقیقت ان نمود ان شخص است و چنین اند تمام مخلوقات نسبت به حق تعالی.
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد