۱۳۹۸/۰۱/۲۱
–
۱۰۰۵ بازدید
سلام .اگر (قرآن)، به تنهایی، قابل فهم نباشد، چطور ممکن است احادیث را از نظر متن، به قرآن ارجاع داده، و احادیث مخالف قرآن را، کنار بگزاریم؟
با عرض و سلام و تشکر از سوال خوبی که مطرح کردید.دوست عزیز برای روشن شدن پاسخ، لازم است به چند نکته توجه بفرمایید: نکته اول این که بین قابل فهم بودن قرآن کریم و نیاز به روایات معتبر در تفسیر قرآن، منافاتی وجود ندارد.
نکته دیگر این که بین ابهام در قرآن و اجمال در قرآن فرق است به طوری که در قرآن ابهام نیست اما در بعضی آیات، اجمال هست. ابهام یعنی غیر قابل فهم بودن، اما اجمال یعنی خلاصه و سربسته گفتن.
نکته سوم اینکه اجمال در مقابل تبیین است و به فرموده خداوند متعال در آیه ۴۴ سوره مبارکه نحل، پیامبر اکرم(ص) وظیفه تبیین قرآن را به عهده دارد: «…و أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَینِ َّ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِْمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»(نحل/۴۴) (و ما این ذکر [قرآن ] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى و شاید اندیشه کنند)
بنابراین از آیه مذکور استفاده میشود که در قرآن کریم اجمال هست و به تبیین پیامبر اکرم نیاز دارد؛ مثال: در نه آیه(بقره/۴۳و۸۳و۱۱۰، نساء/۷۷و..) میفرماید: «اقیموا الصلاة» اما کیفیت اقامه نماز در هیچ جای قرآن بیان نشده است؛ بلکه پیامبر اکرم و ایمه علیهم السلام آنرا بیان کردهاند. بیان پیامبر به این معنی نیست که آیه مذکور قابل فهم نیست، بلکه مراد خداوند متعال از آیه «اقیموا الصلاة» کاملا روشن و قابل فهم است و مراد آیه، بیان وجوب اصل نماز است. دلالت آیه بیش از این نیست، اما برای فهم مطالب بیشتر و جزییات نماز باید به روایات معتبر مراجعه کنیم و یکی از شرایط اعتبار روایت، این است که مخالف قرآن نباشد. در ادامه برای توضیح بیشتر و روشن شدن چیستی و چگونگی مخالفت روایت با قرآن به مقاله ذیل توجه بفرمایید:
احادیث فراوانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام نقل شده اند که عرضه روایات بر قرآن کریم را یکی از راه های بازشناسی روایات صحیح از غیر آن میشمارند و ملاک صحت و سقم آنها را موافقت و مخالفت با کتاب می دانند. نکات چندی در این روایات نیازمند تأمّل و پیگیری می باشند؛ از جمله: 1. منظور از کتاب چیست؟ 2. مقصود از موافقت و مخالفت چیست و اثبات آن چگونه است؟ 3. در چه مواردی عرضه حدیث بر قرآن لازم است؟ این مقاله درصدد بازکاوی متن روایات عرض و یافتن پاسخی مقبول به سؤالات مزبور است. برای نیل به این مقصود، ابتدا متن روایات عرض ذکر می گردند. سپس مفاهیم به کار رفته در آنها توضیح داده می شوند و در ادامه، موارد عرضه بر قرآن بیان می گردند تا ابعاد معیار بودن قرآن در شناخت احادیث صحیح از ضعیف به خوبی دانسته شود و هر حدیثی به صرف نیافتن مضمون آن در قرآن یا مخالفت بدوی با کتاب، کنار گذاشته نشود.
ضرورت عرضه روایات بر قرآن
روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام، نقش اساسی در فهم شریعت و تفسیر قرآن دارند، ولی به دلیل آنکه اولاً، در زمان آن حضرات، روایاتی به دروغ به ایشان نسبت داده شده است و ثانیا، برخی روایات از نسبت دروغِ دروغ پردازان به ائمّه علیهم السلام مصون نمانده است، نمی توان از همه روایات به طور مطلق استفاده نمود، بلکه شناخت احادیث صحیح از ساختگی، پیش از استفاده از آنها ضروری و لازم است. یکی از راه های شناخت روایات صحیح از ساختگی، بلکه مهم ترین آنها «عرضه روایات بر کتاب خدا» است که در سخنان گهربار پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام به آن تصریح شده است.
متن روایات عرض
از آن رو که هدف این مقاله بررسی مفاد روایات عرض است، پیش از هر چیز لازم است متن روایات عرض با گونه های مختلف آن ذکر شود. با جست وجوی صورت گرفته در متون روایی، موارد زیر به دست آمد:
1. عن ابی عبداللّه علیه السلام: «مالم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف.»4 از امام صادق علیه السلام روایت شده است که هر حدیثی موافق قرآن نباشد باطل است.
2. سمعت اباعبداللّه علیه السلام یقول: «کل شی ءٍ مردود الی الکتاب و السنه و کل حدیث لایوافق کتاب اللّه فهو زخرف.»5 روای می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: هر چیزی باید به قرآن و سنّت ارجاع داده شود و هر حدیثی که موافق کتاب خدا نباشد باطل است.
3. عن ابی عبداللّه علیه السلام قال: «ما اتاکم عنا من حدیث لایصدقه کتاب اللّه فهو زخرف.»6 از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: هر حدیثی از ما به شما رسید که کتاب خدا آن را تصدیق نکرد باطل است.
4. خطب النبی صلی الله علیه و آله بمنی، فقال: «ایها الناس ما جاءکم عنی یوافق کتاب اللّه فانا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب الله فلم اقله.»7 پیامبر صلی الله علیه و آله در منی خطبه خواند، پس فرمود: ای مردم، هر آنچه از من به شما رسید که موافق کتاب خدا بود، پس من آن را گفته ام و آنچه مخالف کتاب خدا بود، پس من آن را نگفته ام.
5. عن ابی عبداللّه علیه السلام قال: «قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: اذا حدثتم عنی بالحدیث فانحلونی أهنأه و أسهله و أرشده فإن وافق کتاب اللّه فأنا قلته و ان لم یوافق کتاب اللّه فلم أقله.»8 از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: رسول خدا فرمود: هر گاه سخنی از من به شما گفته شد گواراترین، آسان ترین و راهنماترین آن را به من نسبت بدهید. پس اگر موافق کتاب خدا بود، من آن را گفته ام و اگر موافق کتاب خدا نبود، من آن را نگفته ام.
6. عن جعفر عن ابیه علیهم السلام قال: «قرأت فی کتاب لعلی علیه السلام أن رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال انه سیکذب علی کما کذب علی من کان قبلی فما جاءکم عنی من حدیث وافق کتاب اللّه فهو حدیثی و أما ما خالف کتاب اللّه فلیس من حدیثی.»9 از امام جعفر صادق علیه السلام از پدرش روایت شده است که فرمود: خواندم در کتابی که از حضرت علی علیه السلام بود (نوشته بود) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا بر من دروغ خواهند بست آن سان که بر پیامبران پیش از من دروغ بستند. پس هر حدیثی از من به شما رسید و موافق کتاب خدا بود، سخن من است ولی آنچه مخالف کتاب خدا بود از سخن من نیست.
7. قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی حجه الوداع: قد کثرت علی الکذابة و ستکثر فمن کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار فإذا أتاکم الحدیث فأعرضوه علی کتاب اللّه و سنتی فما وافق کتاب اللّه و سنتی فخذوا به و ما خالف کتاب اللّه و سنتی فلا تأخذوا به.»10 رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجه الوداع فرمود: دروغ پردازان بر من فراوان شده اند و بیشتر نیز خواهند شد، هر که عمدا بر من دروغ ببندد، جایگاهش آتش است. پس هر وقت حدیثی از من به شما رسید آن را بر کتاب خدا و سنت من عرضه کنید؛ آنچه موافق کتاب خدا و سنت من بود آن را بگیرید و آنچه مخالف کتاب خدا و سنت من بود آن را اخذ نکنید.
8. قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: «إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَرُدُّوهُ …»؛11 امام صادق علیه السلام فرمود: هر وقت دو حدیث مختلف بر شما وارد شد پس آن دو را بر کتاب خدا عرضه کنید. پس آنچه موافق کتاب خدا بود اخذ کنید و آنچه مخالف کتاب خدا بود، رد کنید.
9. عن ابی جعفر علیه السلام: «انظروا امرنا و ما جاءکم عنّا، فان وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به و ان لم تجدوه موافقا فردّوه و ان اشتبه الامر علیکم فقفوا عنده و ردّوه الینا.»12 از امام باقر علیه السلام روایت شده است: به امر ما و آنچه از ما به شما می رسد نگاه کنید. پس اگر آن را موافق قرآن یافتید آن را اخذ کنید و اگر موافق نیافتید رد نمایید و اگر امر بر شما مشتبه شد توقف نموده و (علم) آن را به ما برگردانید.
10. عن الرضا علیه السلام قال: «فما ورد علیکم من خبرین مختلفین فاعرضوهما علی کتاب اللّه، فما کان فی کتاب اللّه موجودا حلالاً، او حراما فاتبعوا ما وافق الکتاب، و ما لم یکن فی الکتاب، فاعرضوه علی سنن رسول اللّه صلی الله علیه و آله … و ما لم تجدوه فی شی ء من هذه الوجوه فردّوا الینا علمه فنحن اولی بذلک.»13 از امام رضا علیه السلام روایت شده است که فرمود: اگر دو خبر مختلف بر شما وارد شد، پس آن دو را بر کتاب خدا عرضه کنید. آنچه در کتاب خدا از جهت حلال یا حرام، موجود بود، موافق کتاب را تبعیت کنید و آنچه در کتاب خدا نبود، بر سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه کنید و آنچه را موافق هیچ یک از این موارد نیافتید علمش را به ما برگردانید که ما بدان سزاوارتریم.
11. عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ عَلَی کُلِّ حَقٍّ حَقِیقَةً وَ عَلَی کُلِّ صَوَابٍ نُورا فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوه.»14 از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: برای هر امر حقی حقیقتی است و برای هر امر درستی نوری است، پس آنچه را موافق کتاب خدا بود اخذ کنید و آنچه را مخالف کتاب خدا بود ترک نمایید.
12. وَ قَدْ رُوِی عَنْهُمْ علیهم السلام أَنَّهُمْ قَالُوا: «إِذَا جَاءَکُمْ عَنَّا حَدِیثَانِ فَأَعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ.»15 از معصومان علیهم السلام روایت شده است که فرموده اند: هرگاه از ما دو حدیث (مختلف) بر شما رسید، پس آن دو را بر کتاب خدا عرضه کنید. آنچه را که موافق کتاب خدا بود اخذ نمایید و آنچه مخالف کتاب خدا بود رهایش کنید.
13. رُوِی عَنِ النَّبِی صلی الله علیه و آله وَ عَنِ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام أَنَّهُمْ قَالُوا: «إِذَا جَاءَکُمْ مِنَّا حَدِیثٌ فَاعْرِضُوهُ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا.»16 از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام روایت شده است که فرمودند: هرگاه از ما حدیثی بر شما رسید، پس آن را بر کتاب خدا عرضه کنید. آنچه را که موافق کتاب خدا بود اخذ کنید و آنچه مخالف کتاب خدا بود یا رهایش کنید یا (علم) آن را بر ما برگردانید.
14. قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ وَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ علیهم السلام: «لَا تُصَدِّقْ عَلَیْنَا إِلَّا مَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله.»17 امام باقر و امام صادق علیهم االسلام فرمودند: جز روایتی که موافق کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله است بر ما تصدیق نکن.
مصداق کتاب در روایات عرض
در خصوص مصداق «کتاب» که در برخی روایات عرض به کار رفته، بحث هایی صورت گرفته و احتمالاتی داده شده است؛از جمله اینکه منظور از «کتاب» عبارت است از:
1. آیات قرآن؛
2. محکمات دین اعم از قرآن و سنت؛18
3. محکمات دین و ضروریات عقلی که شامل سنت استوار و برهان عقلی آشکار می شود.19
با بررسی اجمالی متن روایات عرض، روشن می شود مراد از «کتاب» که معیار سنجش روایات قرار گرفته، احتمال اول است؛ زیرا علاوه بر اینکه در برخی از روایات به «قرآن» تصریح شده،20 در روایات دیگر نیز یا سنت با حرف عطف به کتاب عطف شده و کتاب و سنت با هم معیار بازشناسی احادیث قرار گرفته، یا سنت معیار دیگری برای سنجش تعیین شده است.21 از بررسی همه موارد معلوم می شود مراد از کتاب، قرآن است نه قرآن و سنت یا محکمات دین و ضروریات عقلی. بنابراین، آنچه برخی از بزرگان در این زمینه گفته اند و مراد از کتاب را محکمات دینی شامل قرآن، سنت و ضروریات عقلی دانسته اند صحیح نمی باشد.
معنای موافقت و مخالفت در روایات عرض
روایات عرض، موافقت و مخالفت با کتاب را معیار صحت و سقم روایات می شمارند، ولی به دلیل آنکه دامنه آیات قرآن به گستردگی حدیث نیست و شامل همه جزئیات مسائل دین و آنچه روایات بدان پرداخته اند نمی شود، معنای موافقت و مخالفت خیلی روشن نیست که آیا مرادْ موافقت مضمون حدیث با مضمون قرآن است یا موافقت با آموزه های کلی قرآن و یا معنایی دیگر؟ کلمات دانشمندان علم اصول در تبیین معنای این بخش از روایت متفاوت است و چند احتمال در این زمینه ارائه داده اند؛ از جمله:
1. موافقت به معنای آمدن مضمون روایت در قرآن باشد و در مقابل، عدم موافقت به این معنا باشد که کتاب متعرض موضوعی که در روایت آمده نشده باشد و در نتیجه، عدم موافقت حدیث با قرآن از باب سالبه به انتفاء موضوع باشد.22 طبق این احتمال، روایتی قابل قبول است که در موضوع آن روایت، مطلبی در قرآن آمده و موافق با حدیث است و روایتی مردود است که قرآن نسبت به آن ساکت است.
نقد: هر دو ادعای مذکور دارای اشکال است. در خصوص ادعای اول (موافقت به معنای آمدن مضمون روایت در قرآن باشد) اگر موافقت را به این معنا لحاظ کنیم اولاً، لازم می آید بیشتر روایات از اعتبار ساقط شوند؛ زیرا روایاتی که مضمونشان در آیات قرآن وجود داشته باشد زیاد نیستند. ثانیا، اگر قرار باشد تنها روایاتی را بپذیریم که عین مفاد آنها در قرآن آمده است لازم می آید نیازی به حدیث نباشد یا دست کم حدیث، منبع مستقلی نباشد. در حالی که بر اساس ادلّه معتبر،23 حدیث از آن حیث که حاکی از سنت است منبع مستقلی در کنار قرآن محسوب می شود. اما در مورد ادعای دوم (عدم موافقت حدیث با قرآن از باب سالبه به انتفاء موضوع است) باید گفت: دو احتمال در معنای عدم موافقت (لایوافق کتاب اللّه) که در روایات عرض آمده وجود دارد که عبارتاند از: 1. قرآن متعرض آن موضوع شده ولی موافق با آن نیست؛ 2. کتاب متعرض آن موضوع نباشد و عدم موافقت حدیث با قرآن از باب سالبه به انتفاء موضوع باشد. گرچه جمله «لایوافق کتاب اللّه» قضیه سالبه است و از نظر منطقی اعم از سالبه به انتفاء موضوع و سالبه به انتفاء محمول است ولی متفاهم عرفی از جمله «لایوافق کتاب اللّه» سالبه به انتفاء محمول است؛ به این معنا که کتاب متعرض آن موضوع باشد ولی با آن موافق نباشد، نه اینکه قرآن اصلاً به آن موضوع نپرداخته باشد. مؤید دیگر این معنا این است که در برخی روایات به جای «لایوافق» جمله «یخالف»آمده است.24
2. مخالفت به معنای تباین با اهداف و اغراض اصل دین و روح شریعت باشد که همان سعادت بشر در دنیا و آخرت است.25
نقد: پیش تر گفته شد که مراد از کتاب در روایات عرض، قرآن است و در هیچ یک از روایات، موافقت با اصل دین و روح شریعت مطرح نشده است و اگر مقصود از روح شریعت در نظر ایشان، اصول کلی مستخرج از آیات قرآن است، همان اصولی که مورد تأیید سنت و برهان عقلی است، باید توجه داشت که گرچه این نوع موافقت در روایات عرض لحاظ شده است، ولی این مورد یکی از مصادیق موافقت است نه همه آن.
3. مراد از موافقت یعنی عدم مخالفت. بنابراین احتمال، روایتی در ترازوی قرآن وزن سنگین تری دارد که مخالف (ناسازگار) با قرآن نباشد و اگر روایتی هیچ گونه مخالفتی (ناسازگاری) با قرآن نداشت، موافق محسوب می شود. طبق این دیدگاه، حدیث را باید با هر یک از مفاد آیات قرآن و مراد خداوند از آن و نیز اهداف کلی قرآن و قواعد مستخرج از آن سنجید. تنها در صورتی که با آن مخالفت صریح داشت و امکان تأویل نبود پذیرفته نیست.
به نظر می رسد با توجه به متن روایات عرض، احتمال اخیر معنای صحیحی برای موافقت باشد؛ چراکه اولاً، همه جزئیات شریعت در آیات قرآن نیامده است. ثانیا، در متن بیشتر روایات عرض از روایات غیر موافق با کتاب با تعبیر مخالف (ناسازگار) یاد کرده است.26
شیخ انصاری با بیان مثالی، این نظریه را پذیرفته و می نویسد: اگر فروشنده و خریدار شرط کنند که خریدار به جای پرداخت ثمن، لباس فروشنده را بدوزد، آیا چون راجع به این شرط آیه ای در قرآن نیامده، این شرط باطل است؟ به نظر می رسد مقصود از موافقت چیزی جز عدم مخالفت نیست؛ زیرا اگر شرطی با آیه یا روایتی معین معارض نباشد مشمول عموماتی خواهد بود که هرگونه بهره برداری و تصرف در جان و مال را جز در مواردی که به طور خاص بر آن انگشت نهاده شده روا می دانند. این عمومات، شرط (دوختن لباس) را تجویز می کنند.27
شهید سید محمّدباقر صدر نیز می نویسد: «مناسبت عرفی حکم و موضوع در باب جعل حجّیت و طریقیت اقتضا می کند که میزان در ترجیح یک خبر، عدم مخالفت با کتاب باشد؛ به خاطر اینکه پر واضح است که تمام تفاصیل و جزئیات احکام شرعی در کتاب نیامده است. در نتیجه، مراد از موافقت، عدم مخالفت است.»28
گونه های مختلف مخالفت با قرآن
پس از اینکه روشن شد مقصود از موافقت، عدم مخالفت است، به دلیل آنکه مخالفت صورت های مختلفی دارد، لازم است اقسام آن بیان گردد تا مراد از آن در روایات عرض روشن شود. اقسام مخالفت با قرآن عبارت است از:
1. مخالفت به صورت تباین و تضاد کلی، به گونه ای که مضمون روایت با مضمون آیه یکدیگر را نفی کنند و به هیچ وجه نتوان بین آن دو جمع نمود.29
گرچه روایتی که تباین کلی با قرآن داشته باشد یا وجود ندارد یا خیلی ناچیز است ـ تا حدی که برخی از قرآن پژوهان معاصر بکلی منکر چنین موردی شده اند؛ زیرا جاعلان احادیث پی برده بودند که اگر احادیثشان مخالف صریح ظواهر قرآن باشد رواج نمی یابد30 ـ ولی باید توجه داشت که اولاً، همه جاعلان احادیث تسلط کافی به قرآن نداشته اند. ثانیا، به صورت قضیه شرطیه می توان گفت که اگر چنین روایتی یافت شود، به دلیل مخالفت باید کنار گذاشته شود.
2. مخالفت با اصول کلی مستخرج از آیات قرآن. این نوع مخالفت نیز مخالف محسوب می شود.31 شاید بتوان احادیثی را که در آن معیار بازشناسی روایت موافق با کتاب، داشتن شاهدی در کتاب عنوان کرده32 به همین معنا گرفت. طبق این معنا از مخالفت، هر حدیثی که با روح کلی آیات و اهداف عام آن مخالفت صریح داشت و امکان تأویل نبود پذیرفته نیست.33 چنان که علّامه طباطبائی در اثبات مخالفت روایات تحریف با کتاب می نویسد: «مراد مخالفت روایات یاد شده با دلالت قطعی کتاب است که از مجموع قرآنی که به دست ماست، استفاده می شود.»34
3. مخالفت به تباین جزئی (عام و خاص، مطلق و مقید، و مجمل و مبین). این قسم از مخالفت، مخالف محسوب نمی شود؛ زیرا اولاً، با توجه به متن برخی از روایات عرض، مراد از مخالف قرآن روایتی است که قرآن آن را تصدیق نکند،35 در حالی که قرآن، مخالف به نحو جزئی (در وجه اشتراک) را تصدیق می کند. ثانیا، اگر در موردی، علایم و قراین عرفی وجود داشته باشد که مراد و هدف واقعی بعضی از آیات را بر خلاف ظاهرش بیان کند، قراین عرفی در نظر عرف مخالف قرآن به شمار نمی آید، بلکه روشنگر و بیان کننده آن به حساب می آید؛ زیرا عقل پس از تأمّل و تدبّر، درمی یابد که مخالفتی وجود ندارد و در نهایت، قابل جمعند. بنابراین، خبرِ واحدِ خاص، مخالفِ با آیه ای که در آن زمینه عمومیت دارد نیست، بلکه خبر خاص، مبین و مفسّر آیه محسوب می شود.36 ثالثا، «می دانیم که روایات زیادی به عنوان مخصص عمومات قرآن، مقید مطلقات آن و مبین آیات مجمل از معصومان علیهم السلام صادر شده است، حال اگر تخصیص یا تقیید در زمره مخالف کتاب باشد نقض سخن آنان خواهد بود که فرموده اند: ما خالف قول ربنا لم نقله، أو زخرف، أو باطل، در نتیجه، صدور این گونه تخصیص ها و تقییدها گواه این است که تخصیص و تقیید قرآن مخالف آن محسوب نمی شود.»37
نتیجه ای که از دو بحث قبلی می گیریم این است که در عرض حدیث بر قرآن، به منظور آگاهی از نسبت آن با قرآن، ابتدا آن را بر آیات قرآن و قواعد عام مستفاد از آن عرضه می کنیم؛ یا میان مفهوم و مضمون آن دو از نسب اربعه، تباین وجود دارد یا تساوی یا عموم من وجه و یا عموم مطلق. از این چهار صورت، تنها صورت نخست از روایات کنار گذاشته می شود.
با بیان اقسام مخالف با قرآن، اقسام موافق با قرآن نیز روشن می شود که عبارتاند از: 1. موافق به نحو تساوی؛ به این معنا که مفاد حدیث با مفاد آیه ای یا با آموزه هایی که حاصل از مجموع آیات قرآن است مطابقت داشته باشد. 2. موافق به نحو موافقت جزئی. بر اساس روایات عرض، قسم نخست بالجمله مورد پذیرش واقع می شود و قسم دوم پس از جمع عرفی و حمل مطلق بر مقید و عام بر خاص در محل اشتراک قابل پذیرش است.
تنها یک قسم روایت باقی می ماند و آن روایتی است که مطلبی ناظر به آن در کتاب خدا پیدا نشود. در مورد چنین روایتی، به نظر می رسد صرف نظر از شرایط دیگری که برای پذیرش خبر از سوی دانشمندان گفته شده است،38 به دلیل اینکه موافقت با کتاب را به معنای عدم مخالفت دانستیم از نظر روایات عرض مشکلی در این گونه روایات وجود ندارد.
شایان ذکر است که در همه موارد بحث مطابقت با آیات قرآن، مطابقت با نصوص و ظواهر مراد است. در صورتی که آیه در موضوع خاص، نص نباشد و ظهور آن نیز اختلافی باشد، در صورت وجود وجه جامع در تفسیر، همان ملاک موافقت و مخالفت خواهد بود.
موارد عرضه بر قرآن
آیا عرضه حدیث بر قرآن اختصاص به صورت تعارض دو خبر با یکدیگر دارد یا هر خبری را باید به قرآن عرضه داشت؟
برخی از فضلا عرضه به قرآن و مرجّح قرار دادن موافق با قرآن را در خصوص جایی می دانند که بین دو خبر تعارض وجود داشته باشد و یکی از آن دو موافق و دیگری مخالف کتاب باشد.39
گرچه موضوع برخی روایات عرض خبرین متعارضین است،40 ولی با توجه به این نکته اولاً، فلسفه عرضه روایات بر قرآن، وجود روایات ساختگی در میان روایات است. ثانیا، با دقت در متن روایات عرض به نظر می رسد تمامی اخبار و احادیث و حتی هر سخنی را باید به قرآن عرضه کرد و اگر مخالف کتاب بود آن را کنار گذاشت، چه خبر دیگری متعارض با این خبر باشد یا نباشد.
نتیجه روایات عرض
پس از روشن شدن مفهوم موافقت و مخالفت در روایات عرض، این پرسش مطرح می شود که اگر روایتی مخالف کتاب خدا بود، آیا به معنای عدم صدور چنین روایتی از معصوم است یا به معنای عدم حجّیت تعبدی بوده و ارتباطی با صدور و عدم آن ندارد؟ با مرور اجمالی روایات عرض، به نظر می رسد این روایات را به لحاظ مضمون به دو دسته کلی می توان تقسیم کرد که عبارتند از:
الف. انکار صدور
تعبیر به «زخرف»،41 «فلم اقله»،42 و «فلیس من حدیثی»،43 نشانگر عدم صدور چنین روایتی از ائمّه اطهار علیهم السلام است و مفاد این دسته از روایات انکار صدور روایاتی است که موافق کتاب نیست.44 به دلیل اینکه «زخرف» در لغت به معنای «زینت داده شده»45 و «زینت»46 آمده است، به کلام باطلی که حق جلوه کند ولی حق نباشد، «زخرف القول» می گویند.47
ب. نفی حجیّت
در روایاتی که تعابیر «لا تأخذوا به»،48 «رُدُّوهُ»،49 «ردّوا الینا علمه»،50 «فَدَعُوه»،51 «فَاطْرَحُوهُ»،52 «فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا»53 و «لاَ تُصَدِّقْ عَلَیْنَا»54 به کار رفته، سه احتمال وجود دارد: 1. موافقت با قرآن معیار بازشناسی همه احادیث نیست، بلکه این روایات ناظر به احادیث و قیاس و استحسانات عامه است و آنها را از اعتبار ساقط دانسته و اعلام می دارد که تنها منبع شریعت که در نظر شارع معتبر و مورد اعتماد می باشد کتاب و سنت قطعی است.55
نقد: با کمترین توجه به متن روایات عرض روشن می شود که این احتمال مردود است؛ زیرا در روایات به عرضه همه احادیث به قرآن تصریح شده است و اسمی از احادیث اهل سنّت و قیاس و استحسان به میان نیامده است.56 بنابراین، نمی توان این روایات را ناظر به قیاس و استحسانات اهل سنت دانست.57
2. مفاد این روایات جمله خبریه است و صدور مخالف کتاب را از معصومان علیهم السلام نفی می کند.
نقد: اولاً، هیچ یک از تعابیر «لا تأخذوا به»، «رُدُّوهُ»، «ردّوا الینا علمه»، «فَدَعُوه»، «فَاطْرَحُوهُ»، «فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا» و «لَا تُصَدِّقْ عَلَیْنَا»، دلالت روشن بر عدم صدور روایت مخالف کتاب ندارند. ثانیا، این تعبیرها در جایی به کار می رود که احتمال مطابقت روایت با واقع وجود داشته باشد. در نتیجه، مفاد این روایات نمی تواند نفی صدور روایت مخالف کتاب باشد.58
3. مفاد این روایات تنها نفی حجّیت تعبدی روایات مخالف کتاب است که از امر ارشادی به ترک مخالف کتاب استفاده می شود.59
به نظر می رسد احتمال اخیر صحیح باشد؛ با این توضیح که احتمال دارد روایتی از معصوم علیه السلام صادر شده و موافق کتاب و مطابق با واقع باشد، ولی خواننده از درک موافقت چنین روایتی با کتاب عاجز باشد و در آینده کسانی بیایند و این روایت را مطابق کتاب خدا بیابند. با وجود این احتمال، اگر با عرضه چنین روایتی به کتاب خدا، موافقت آن آشکار نشد یا مخالفت آن اثبات شد، نمی توان ادعای عدم صدور نمود. بنابراین، مفاد این دسته از روایات تنها نفی حجّیت تعبدی چنین روایاتی برای کسی است که مطابقت آن با کتاب را درک نکرده و به معنای عدم صدور نیست.
نتیجه ای که از این دو دسته روایات به دست می آید این است که روایات عرضه به قرآن گاهی ناظر به روایات ساختگی می باشد. از این رو، مفاد روایت انکار صدور روایاتی است که موافق کتاب نیست، گاهی ناظر به روایات صحیحی است که خواننده از فهم آن عاجز بوده و آن را مخالف کتاب خدا می دیده است. از این رو، مفاد برخی روایات عدم حجّیت روایت مخالف کتاب است و این به عهده فقیه و حدیث شناس است که با شم فقه الحدیثی بفهمد که صدور کدام روایت مخالف کتاب را باید انکار کرد و کدام روایت را کنار گذاشت و علم آن را به ائمّه اطهار علیهم السلام واگذار نمود.
تذکر دو نکته
با توجه به این نکته که ممکن است عرضه کننده روایات بر قرآن، روایتی را مخالف قرآن دانسته و کنار بگذارد یا زخرف بداند که هیچ تهافتی با قرآن نداشته، بلکه تبیین کننده قرآن باشد، تذکر دو نکته ضروری است:
1. تسلط عرضه کننده بر تفسیر: در عرضه احادیث بر قرآن، باید عرضه کننده تسلط کافی به قواعد تفسیر داشته باشد و در سایه آن نصوص و ظواهر آیات قرآن و اصول کلی مستخرج از آن را بشناسد و تنها به ترجمه آیات اکتفا نکند؛ زیرا مقصود از مطابقت با آیات قرآن، مطابقت با نصوص، ظواهر و اصول کلی مستخرج از آن است.
2. لزوم دقت در عرضه حدیث بر قرآن: تنها در صورتی می توان روایتی را مخالف قرآن به شمار آورد و کنار گذاشت که مخالفت روایت با قرآن مخالفت صریح باشد و هیچ گونه تأویلی را نپذیرد.60 غفلت برخی نویسندگان از نکات یاد شده باعث شده است برخی روایات را مخالف قرآن دانسته و کنار بگذارند. برای نمونه، یکی از نویسندگان معاصر روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را که می فرماید: «الشقی من شقی فی بطن امه و السعید من سعد فی بطن امه»61 (فرد شقی کسی است که در رحم مادر شقی باشد و فرد سعید کسی است که در رحم مادرش سعید باشد) مخالف آیه شریفه «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرا وَإِمَّا کَفُورا»(انسان: 3) (ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس) معرفی می کند.62 در حالی که روایت آن حضرت ناظر به علم الهی به سعادت و شقاوت انسان است که در آیات فراوانی مطرح شده است، چنان که ابن ابی عمیر وقتی از امام موسی کاظم علیه السلام از معنای حدیث نبوی سؤال می کند، امام در پاسخ می فرماید: «الشقی من علم اللّه و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال الاشقیاء و السعید من علم اللّه و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال السعداء»؛63 شقی کسی است که وقتی در رحم مادر است خداوند می داند که او در آینده اعمال افراد شقی را انجام خواهد داد و سعید کسی است که وقتی در رحم مادر است خداوند می داند او در آینده اعمال افراد سعادتمند را انجام خواهد داد.
نویسنده یاد شده، روایت «النظر الی الوجه الجمیل عباده» (نگاه به چهره زیبا عبادت است) را با آیه «قُل لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»(نور: 30) (به مردان باایمان بگو دیده فرو نهند) مخالف دانسته،64 در حالی که نگاه به وجه جمیل نامحرم حرام است نه نگاه به هر وجه جمیلی. چنان که در روایتی از امام موسی بن جعفر علیه السلام آمده است: «ثَلَاثَةٌ یَجْلُونَ الْبَصَرَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ وَ النَّظَرُ إِلَی الْمَاءِ الْجَارِی وَ النَّظَرُ إِلَی الْوَجْهِ الْحَسَنِ»؛65 سه چیز است که موجب جلا و روشنی چشم است: نگاه به سبزه، نگاه به آب جاری و نگاه به چهره زیبا.
و نیز برخی، روایاتی را که بر اعمال کوچک جزایی عظیم قرار می دهد (مانند روایاتی که پاداش گریه بر امام حسین علیه السلام را سعادت دنیا و آخرت بیان کرده است) مخالف قرآن می دانند،66 در حالی که پاداش زیاد در مقابل اعمال به ظاهر اندک از تفضل الهی به بندگان سرچشمه می گیرد و هیچ منافاتی با آیات ندارد.
نویسنده دیگری ادعا کرده است: روایاتی مانند «أن الحجر الاسود نزل من الجنة» (حجرالاسود از بهشت فرود آمده است)، «أن اللّه أنزل قواعد البیت من الجنة» (خداوند پایه های خانه را از بهشت نازل فرمود)، «أن البیت أول ما وضع کان قبة من نور، نزلت علی آدم، و استقرت فی البقعة التی بنی ابراهیم علیها البیت، و لم تزل حتی وقع طوفان نوح»67 (اولین باری که خانه بنا شد قبه ای از نور بود که بر آدم فرود آمد و در جای بقعه ای که ابراهیم خانه را بر آن بنا نهاد جای گرفت و مدام بود تا طوفان نوح واقع شد) با ظاهر جمله «وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ» مخالفت دارند؛ زیرا آیه شریفه در اینکه ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام خانه کعبه را در سرزمین بت پرستی، برای عبادت کردن بنا کرده اند ظهور دارد، لکن داستان سرایان و به دنبال آن مفسّران این روایات را ساخته اند.68
در پاسخ باید گفت: آیه شریفه مخالفتی با روایات یاد شده ندارد؛ زیرا اولاً، آیه بیش ازاین دلالت ندارد که سازنده این خانه، ابراهیم واسماعیل علیهم السلام بوده اند. ثانیا، در صورتی که چند روایت با کتاب خدا مخالفت داشت، چنانچه جهت جامعی در آن روایات وجود داشته باشد و آن جهت جامع مخالف قرآن نباشد، موجب سقوط اعتبار روایات نخواهد بود و جهت جامع روایات، شرافت بیت است.69
نتیجه گیری
از مباحث مطرح شده، نتایج ذیل به دست می آید:
1. علت تأکید بر «عرضه روایات بر کتاب خدا» وجود روایات ساختگی در میان روایات عنوان شده است.
2. به لحاظ متن روایات عرض، مراد از «کتاب» که معیار سنجش روایات قرار گرفته، قرآن است و شامل سنت و برهان های عقلی نمی شود.
3. مراد از «موافقت با کتاب» که در روایات عرض معیار سنجش روایات قرار گرفته، همان عدم مخالفت است. بنابراین، روایتی که هیچ گونه مخالفتی با قرآن نداشت، موافق محسوب می شود.
4. اقسام روایت مخالف با قرآن را بر سه گونه می توان تصور کرد: 1. مخالفت به صورت تباین؛ 2. مخالفت با اصول کلی مستخرج از آیات قرآن؛ 3. مخالفت به تباین جزئی (عام و خاص مطلق و مقید). از سه قسم یاد شده، قسم سوم به دلیل امکان جمع عرفی مخالف محسوب نمی شود.
5. عرضه حدیث برقرآن، اختصاص به صورت تعارض دو خبر با یکدیگر ندارد، بلکه تمامی اخبار و احادیث را باید به قرآن عرضه کرد، اگر مخالف کتاب بود کنارگذاشت.
6. اخبار عرض به لحاظ مضمون به دو دسته کلی تقسیم می شود: 1. روایات بیانگر انکار صدور روایت مخالف کتاب از معصومان علیهم السلام؛ 2.روایات بیانگر نفی حجّیت چنین روایاتی. روایاتی که در آن تعبیر به «زخرف»، «فلم اقله» و «فلیس من حدیثی» شده است، از قسم نخست بوده و روایاتی که در آن تعابیر «لا تأخذوا به»، «رُدُّوهُ»، «ردّوا الینا علمه»، «فَدَعُوه»، «فَاطْرَحُوهُ»، «فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا» و «لَا تُصَدِّقْ عَلَیْنَا» به کار رفته دلالت بر نفی حجّیت تعبدی روایات مخالف کتاب است.
7. در عرضه احادیث بر قرآن باید عرضه کننده تسلط کافی به قواعد تفسیر داشته باشد.
8. تنها در صورتی می توان روایتی را مخالف قرآن به حساب آورد که مخالفت روایت با قرآن مخالفت صریح باشد و هیچ گونه تأویلی را نپذیرد.
————————————————————
پى نوشت ها
1 دانش پژوه دکترى علوم قرآنى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ره. دریافت: 25/10/87 ـ پذیرش: 24/12/87.
2ـ در روایتى از حضرت امیرمؤمنان علیه السلام آمده است: «… وقد کذب على رسول اللّه صلى الله علیه و آله على عهده حتى قام خطیبا فقال: أیها الناس قد کثرت على الکذابة فمن کذب علىّ متعمدا فلیتبوء مقعده من النار، ثم کذب علیه من بعده.» محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 62 / نهج البلاغه، شماره 210، ص 430.
3ـ کشى به سند خود از عبدالرحمن بن ابى نجران از عبداللّه بن سنان نقل کرده که گفت: «قال ابوعبداللّه علیه السلام: «انا أهل بیت صادقون، لا نخلو من کذاب یکذب علینا، و یسقط صدقنا بکذبه علینا عندالناس.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 217.
4ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 27، ص 110.
5ـ همان، ج 1، کتاب فضل العلم، ص 69، روایت 3.
6ـ احمدبن محمّد خالد برقى، محاسن، ج 1، ص 221.
7ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 69. این روایت با حذف کلمه «بمنى» در محاسن، ج 1، ص 221 نیز نقل شده است.
8ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 242.
9ـ همان، ص 227.
10ـ همان، ص 225.
11ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 27، ص 118.
12ـ همان، ص 120.
13ـ همان، ص 114.
14ـ همان، ص 109.
15ـ محمّدبن حسن طوسى، الاستبصار، ج 1، ص 190.
16ـ محمّدبن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 275.
17ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 27، ص 123.
18ـ سیدحسن موسوى بجنوردى، قواعد الفقهیه، ج 3، ص 288. شیخ انصارى نیز در شرط چهارم از شروط صحت عقد عدم مخالفت شرط با کتاب و سنت مى نویسد: «ثم ان المراد بکتاب اللّه هو ما کتب اللّه على عباده من احکام الدین، و ان بینه على لسان رسوله.» (مرتضى انصارى، المکاسب، ج 3، ص 13.)
19ـ محمّدهادى معرفت، التفسیر الاثرى الجامع، ج 1، ص 219.
20ـ عن ابى عبداللّه علیه السلام: «مالم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف.» (محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعة، ج 27، ص 110، ح 12، باب وجوه الجمع بین الاحادیث) «انظروا امرنا و ما جاءکم عنّا، فان وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به… .» (همان، ج 27، ص 20، ح 37) عن ابى عبداللّه علیه السلام یقول: «لا تقبلوا علینا حدیثا إلا ما وافق القرآن والسنة أو تجدون معه شاهدا من أحادیثنا المتقدمة.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 249.
21ـ متن روایات با این تعابیر آمده است: «فما وافق حکمه حکم الکتاب و السنه»، «کل شى ء مردود الى کتاب الله و السنه»، «مَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ» و «و ما لم یکن فى الکتاب، فاعرضوه على سنن رسول الله صلى الله علیه و آله.»
22ـ شهید صدر این مورد را یکى از احتمالات در معناى حدیث حضرت رسول صلى الله علیه و آله مى داند که مى فرماید: «ایها الناس ما جاءکم عنى یوافق کتاب اللّه فانا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب اللّه فلم اقله» (محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 69، ح 5) ر.ک. سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیه، ج 7، ص 316.
23ـ مانند حدیث ثقلین: «قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله فى آخر خطبته یوم قبضه اللّه ـ عز و جل ـ انى قد ترکت فیکم امرین لن تضلوا بعدى ما ان تمسکتم بهما کتاب اللّه و عترتى اهل بیتى…» محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 2، ص 415، روایت 1.
24ـ «لاینبغى الاشکال فى ان المستظهر عرفا هو الاول، لان جمله مالایوافق الکتاب و ان کانت قضیه سالبه و هى منطقیا اعم من السالبه بانتفاء الموضوع و السالبه بانتفاء المحمول الا ان المتفاهم العرفى منها هو السالبه بانتفاء المحمول بان یکون عدم الموافقه للکتاب مع وجود دلاله کتابیه» سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیه، ج 7، ص 316.
25ـ آیت اللّه محمّدهادى معرفت در این باره مى نویسد: «فالمراد من المخالفة هنا هى المباینه مع صمیم الدین و روح الشریعه الغرّاء، مباینهً مع أهدافها و أغراضها الهادفه الى إسعاد الامه فى دنیاهم و آخرتهم. فما عاکس هذا الاتجاه، فهو زخرف مرفوض و ما رافقه فهو حقّ مقبول.» محمّدهادى معرفت، التفسیر الاثرى الجامع، ج 1، ص 224.
26ـ روایت 4 و 6 الى 8 و روایت 11 الى 13.
27ـ «و لایبعد ان یراد بالموافقه عدم المخالفه نظرا الى موافقه مالم یخالف کتاب اللّه بالخصوص لعموماته المرخصه للتصرفات غیر المحرمه فى النفس و المال، فخیاطة ثوب البایع مثلاً موافق للکتاب بهذالمعنى.» مرتضى انصارى، المکاسب، ج 3، ص 13.
28ـ سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیه، ج 7، ص 357.
29ـ «و المخالفه بین الدلیلین انما یتحقق اذا عارض احدهما صاحبه بحیث یتوقف اهل العرف فى فهم المراد منهما اذا صدر کلاهما من متکلم واحد او ممن بحکمه.» سید ابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیر القرآن، ص 401.
30ـ «اما المخالفة بالتباین فلا مورد له، بعد شعور الوضّاعین بعدم رواج أکاذیبهم ما لو کانت المخالفة صریحا مع ظاهر الکتاب» … إذ لا یعقل أن یکذب أحد على رسول اللّه صلى الله علیه و آله أو أحد الصادقین کذبا صریحا، بحیث یتخالف مع القرآن أو السنة القویمه، بشکل واضح و مباین علنا، إذ حیث ذاک تبدو سوأته على ملا من الناس و یفضح من أساس.» محمّدهادى معرفت، التفسیر الاثرى الجامع، ج 1، ص 223.
31ـ شهید سید محمّدباقر صدر در این باره مى نویسد: «لایبعد أن یکون المراد من طرح ما خالف الکتاب الکریم، أو ما لیس علیه شاهد منه، طرح ما یخالف الروح العامه للقرآن الکریم، و ما لا تکون نظائره و أشباهه موجودة فیه.» (سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیة، ج 7، ص 333.)
32ـ قالَ اباعبداللّه علیه السلام: «إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِدا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَّا فَالَّذِى جَاءَکُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ) (محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 69 / محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعة، ج 27، ص 110.)
33ـ همین معیار در کلمات معصومان علیهم السلام دیده مى شود؛ چنان که امام عسکرى علیه السلام در روایتى به هدف تمرین مقایسه روایات با قرآن براى شاگردان مى فرمایند: «فاذا شهد الکتاب بتصدیق خبر و تحقیقه فأنکرته طائفة من الامة و عارضته بحدیث من هذه الاحادیث المزورة صارت بإنکارها و دفعها الکتاب کفارا ضلالاً و أصح خبر ما عرف تحقیقه من الکتاب مثل الخبر المجمع علیه من رسول اللّه ص حیث قال: انى مستخلف فیکم خلیفتین کتاب اللّه و عترتى ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض و اللفظة الاخرى عنه فى هذا المعنى بعینه قوله (ص) انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى أهل بیتى و إنهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض ما ان تمسکتم بهما لم تضلوا فلما وجدنا شواهد هذا الحدیث نصا فى کتاب اللّه مثل قوله «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» ثم اتفقت روایات العلماء فى ذلک لامیرالمؤمنین (ع) أنه تصدق بخاتمه و هو راکع فشکر اللّه ذلک له و أنزل الایة فیه ثم وجدنا رسول اللّه (ص) قد أبانه من أصحابه بهذه اللفظة من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و قوله ص: على یقضى دینى و ینجز موعدى و هو خلیفتى علیکم بعدى و قوله (ص) حیث استخلفه على المدینة فقال یا رسول الله أ تخلفنى على النساء و الصبیان فقال أما ترضى أن تکون منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى فعلمنا أن الکتاب شهد بتصدیق هذه الاخبار و تحقیق هذه الشواهد فیلزم الامة الاقرار بها اذ کانت هذه الاخبار وافقت القرآن و وافق القرآن هذه الاخبار فلما وجدنا ذلک موافقا لکتاب اللّه و وجدنا کتاب اللّه موافقا لهذه الاخبار و علیها دلیلاً کان الاقتداء بهذه الاخبار فرضا لا یتعداه الا أهل العناد و الفساد.» (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 225.)
34ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 115. و نیز روایتى دیگر، که بر این معیار صحه مى گذارد. روایت چنین است: «فَإِنْ أَشْبَهَهُمَا فَهُوَ حَقٌّ وَ إِنْ لَمْ یُشْبِهْهُمَا فَهُوَ بَاطِلٌ.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 244.
35ـ عن ابى عبداللّه علیه السلام قال: «ما اتاکم عنا من حدیث لایصدقه کتاب الله فهو زخرف.» احمدبن محمّد خالد برقى، محاسن، ج 1، ص 221.
36ـ «ان القرائن العرفیه على بیان المراد من الکتاب لاتعد فى نظر العرف من المخالفة له فى شى ء، الدلیل الخاص قرینة لایضاح المعنى المقصود من الدلیل العام… فخبر الواحد الخاص لیس مخالفا للعام الکتابى، بل هو مبیّن للمراد منه.» سیدابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیرالقرآن، ص 401.
37ـ انا نعلم انه قد صدر عن المعصومین علیهم السلام کثیر من الاخبار المخصصه لعمومات الکتاب و المقیده لمطلقاته فلوکان التخصیص او التقیید من المخالف للکتاب لما صح قولهم: «ما خالف قول ربنا لم نقله، أو زخرف، أو باطل» فیکون صدور ذلک عنهم علیهم السلام دلیلاً على أن التخصیص أو التقیید لیس من المخالفة فى شى ء» سیدابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیرالقرآن، ص 402.
38ـ اخبار را از حیث سند به سه قسم تقسیم نموده اند: اخبار متواتر یا محفوف به قرائن قطعى، اخبار آحاد موثق و اخبار آحاد غیرموثق. قسم نخست را به اتفاق پذیرفته اند، قسم دوم را در صورتى که خالى از قرینة ضعف باشد پذیرفته اند، ولى از قسم اخیر به میزان قوت و ضعف کتاب و ویژگى متن و سند تنها به عنوان مؤید استفاده مى شود. على اکبر بابایى، روش شناسى تفسیر، ص 222ـ228.
39ـ احمد عابدى، درس «نقد حدیث»، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1384ـ1385، دوره دکترى.
40ـ مانند روایات 8، 10 و 12.
41ـ روایت 1 الى 3.
42ـ روایت 4 و 5.
43ـ روایت 6.
44ـ ر.ک. سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیة، الجزء الرابع، ج 7، ص 315.
45ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 3ـ4، ص 543.
46ـ احمدبن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، ذیل واژه «زینت» / راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ذیل واژه «زینت» / ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه «زینت».
47ـ ر.ک. حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 4، ص 319 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 7، ص 321.
48ـ روایت 7.
49ـ روایت 8 و 9.
50ـ روایت 10.
51ـ روایت 11.
52ـ روایت 12.
53ـ روایت 13.
54ـ روایت 14.
55ـ این احتمال را سید محمّدباقر صدر ذیل روایات دسته دوم (نفى حجیت) بیان کرده است. (سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیه، ج 7، ص 326.)
56ـ مانند: تعبیر به «مالم یوافق من الحدیث القرآن» در روایت نخست و تعابیر «کل حدیث لایوافق کتاب اللّه»، «ما اتاکم عنا من حدیث»، «ما جاءکم عنى یوافق کتاب اللّه»، «اذا حدثتم عنى بالحدیث» «فما جاءکم عنى من حدیث» و به ترتیب از روایت دوم تا روایت ششم.
57ـ ر.ک. سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج الاصول العملیه، ج 7، ص 326.
58ـ همان، ص 325.
59ـ ر.ک. همان.
60ـ کاظم مدیر شانه چى، علم الحدیث و درایه الحدیث، ج 2، ص 92.
61ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 5، ص 9.
62ـ شادى نفیسى، مقالات و بررسى ها، دفتر 70، ص 20ـ23.
63ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 5، ص 157.
64ـ شادى نفیسى، مقالات و بررسى ها، دفتر 70، ص 20ـ23.
65ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 5، ص 340؛ ج 20، ص 60 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 246؛ ج 75، ص 320؛ ج 76، ص 289 و 291 / حسن بن شعبه حرانى، تحف العقول، 1404، ص 409 / محمّدبن على صدوق، الخصال، 1403، ص 92 و 237.
66ـ شادى نفیسى، مقالات و بررسى ها، دفتر 70، ص 20ـ23.
67ـ عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ علیه السلام: «… فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ قُبَّةً مِنْ نُورٍ فِى مَوْضِعِ الْبَیْت.» میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 9، ص 329.
68ـ ر.ک. محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 466.
69ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 293.
منابع
ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، الهادى، 1379.
ـ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تحقیق و ضبط عبدالسلام هارون، بیروت، دارالاسلامیة، 1990م.
ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، بى تا.
ـ انصارى، مرتضى، المکاسب، قم، منشورات دارالذخائر، 1411.
ـ بابایى، على اکبر و دیگران، روش شناسى تفسیر، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1381.
ـ برقى، احمد بن محمد خالد، محاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371ق، چ دوم.
ـ حرّانى، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، 1404.
ـ حرّ عاملى، محمّدبن حسن، وسائل الشیعه، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم، مهر، 1412.
ـ خوئى، سیدابوالقاسم، البیان فى تفسیرالقرآن، قم، دارالثقلین، 1418، چ سوم.
ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودى، بیروت، دارالشامیة، 1416.
ـ رشیدرضا، محمّد، تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه، بى تا.
ـ صدر، سید محمّدباقر، مباحث الحجج و الاصول العملیّه، الجزء الرابع، بى جا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1417، چ پنجم.
ـ صدوق، محمّدبن على، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403، چ دوم.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1397ق، چ سوم.
ـ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1379ق.
ـ طوسى، محمّدبن حسن، الاستبصار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390ق، چ سوم.
ـ طوسى، محمّدبن حسن، تهذیب الاحکام، تصحیح على اکبر غفارى، تهران، صدوق، 1417.
ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365، چ چهارم.
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1376ق.
ـ مدیر شانه چى، کاظم، علم الحدیث و درایه الحدیث، قم، اسلامى، 1375.
ـ مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368.
ـ معرفت، محمّدهادى، التفسیر الاثرى الجامع، قم، التمهید، 1383.
ـ موسوى بجنوردى، سیدحسن، قواعد الفقهیه، تهران، میعاد، 372، چ دوم.
ـ نفیسى، شادى، مقالات و بررسى ها، دانشکده الهیات و معارف اسلامى، دفتر 70.
ـ نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، 1408.
منبع : معرفت 1388 شماره 136
نکته دیگر این که بین ابهام در قرآن و اجمال در قرآن فرق است به طوری که در قرآن ابهام نیست اما در بعضی آیات، اجمال هست. ابهام یعنی غیر قابل فهم بودن، اما اجمال یعنی خلاصه و سربسته گفتن.
نکته سوم اینکه اجمال در مقابل تبیین است و به فرموده خداوند متعال در آیه ۴۴ سوره مبارکه نحل، پیامبر اکرم(ص) وظیفه تبیین قرآن را به عهده دارد: «…و أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَینِ َّ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِْمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»(نحل/۴۴) (و ما این ذکر [قرآن ] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى و شاید اندیشه کنند)
بنابراین از آیه مذکور استفاده میشود که در قرآن کریم اجمال هست و به تبیین پیامبر اکرم نیاز دارد؛ مثال: در نه آیه(بقره/۴۳و۸۳و۱۱۰، نساء/۷۷و..) میفرماید: «اقیموا الصلاة» اما کیفیت اقامه نماز در هیچ جای قرآن بیان نشده است؛ بلکه پیامبر اکرم و ایمه علیهم السلام آنرا بیان کردهاند. بیان پیامبر به این معنی نیست که آیه مذکور قابل فهم نیست، بلکه مراد خداوند متعال از آیه «اقیموا الصلاة» کاملا روشن و قابل فهم است و مراد آیه، بیان وجوب اصل نماز است. دلالت آیه بیش از این نیست، اما برای فهم مطالب بیشتر و جزییات نماز باید به روایات معتبر مراجعه کنیم و یکی از شرایط اعتبار روایت، این است که مخالف قرآن نباشد. در ادامه برای توضیح بیشتر و روشن شدن چیستی و چگونگی مخالفت روایت با قرآن به مقاله ذیل توجه بفرمایید:
احادیث فراوانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام نقل شده اند که عرضه روایات بر قرآن کریم را یکی از راه های بازشناسی روایات صحیح از غیر آن میشمارند و ملاک صحت و سقم آنها را موافقت و مخالفت با کتاب می دانند. نکات چندی در این روایات نیازمند تأمّل و پیگیری می باشند؛ از جمله: 1. منظور از کتاب چیست؟ 2. مقصود از موافقت و مخالفت چیست و اثبات آن چگونه است؟ 3. در چه مواردی عرضه حدیث بر قرآن لازم است؟ این مقاله درصدد بازکاوی متن روایات عرض و یافتن پاسخی مقبول به سؤالات مزبور است. برای نیل به این مقصود، ابتدا متن روایات عرض ذکر می گردند. سپس مفاهیم به کار رفته در آنها توضیح داده می شوند و در ادامه، موارد عرضه بر قرآن بیان می گردند تا ابعاد معیار بودن قرآن در شناخت احادیث صحیح از ضعیف به خوبی دانسته شود و هر حدیثی به صرف نیافتن مضمون آن در قرآن یا مخالفت بدوی با کتاب، کنار گذاشته نشود.
ضرورت عرضه روایات بر قرآن
روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام، نقش اساسی در فهم شریعت و تفسیر قرآن دارند، ولی به دلیل آنکه اولاً، در زمان آن حضرات، روایاتی به دروغ به ایشان نسبت داده شده است و ثانیا، برخی روایات از نسبت دروغِ دروغ پردازان به ائمّه علیهم السلام مصون نمانده است، نمی توان از همه روایات به طور مطلق استفاده نمود، بلکه شناخت احادیث صحیح از ساختگی، پیش از استفاده از آنها ضروری و لازم است. یکی از راه های شناخت روایات صحیح از ساختگی، بلکه مهم ترین آنها «عرضه روایات بر کتاب خدا» است که در سخنان گهربار پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام به آن تصریح شده است.
متن روایات عرض
از آن رو که هدف این مقاله بررسی مفاد روایات عرض است، پیش از هر چیز لازم است متن روایات عرض با گونه های مختلف آن ذکر شود. با جست وجوی صورت گرفته در متون روایی، موارد زیر به دست آمد:
1. عن ابی عبداللّه علیه السلام: «مالم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف.»4 از امام صادق علیه السلام روایت شده است که هر حدیثی موافق قرآن نباشد باطل است.
2. سمعت اباعبداللّه علیه السلام یقول: «کل شی ءٍ مردود الی الکتاب و السنه و کل حدیث لایوافق کتاب اللّه فهو زخرف.»5 روای می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: هر چیزی باید به قرآن و سنّت ارجاع داده شود و هر حدیثی که موافق کتاب خدا نباشد باطل است.
3. عن ابی عبداللّه علیه السلام قال: «ما اتاکم عنا من حدیث لایصدقه کتاب اللّه فهو زخرف.»6 از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: هر حدیثی از ما به شما رسید که کتاب خدا آن را تصدیق نکرد باطل است.
4. خطب النبی صلی الله علیه و آله بمنی، فقال: «ایها الناس ما جاءکم عنی یوافق کتاب اللّه فانا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب الله فلم اقله.»7 پیامبر صلی الله علیه و آله در منی خطبه خواند، پس فرمود: ای مردم، هر آنچه از من به شما رسید که موافق کتاب خدا بود، پس من آن را گفته ام و آنچه مخالف کتاب خدا بود، پس من آن را نگفته ام.
5. عن ابی عبداللّه علیه السلام قال: «قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: اذا حدثتم عنی بالحدیث فانحلونی أهنأه و أسهله و أرشده فإن وافق کتاب اللّه فأنا قلته و ان لم یوافق کتاب اللّه فلم أقله.»8 از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: رسول خدا فرمود: هر گاه سخنی از من به شما گفته شد گواراترین، آسان ترین و راهنماترین آن را به من نسبت بدهید. پس اگر موافق کتاب خدا بود، من آن را گفته ام و اگر موافق کتاب خدا نبود، من آن را نگفته ام.
6. عن جعفر عن ابیه علیهم السلام قال: «قرأت فی کتاب لعلی علیه السلام أن رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال انه سیکذب علی کما کذب علی من کان قبلی فما جاءکم عنی من حدیث وافق کتاب اللّه فهو حدیثی و أما ما خالف کتاب اللّه فلیس من حدیثی.»9 از امام جعفر صادق علیه السلام از پدرش روایت شده است که فرمود: خواندم در کتابی که از حضرت علی علیه السلام بود (نوشته بود) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا بر من دروغ خواهند بست آن سان که بر پیامبران پیش از من دروغ بستند. پس هر حدیثی از من به شما رسید و موافق کتاب خدا بود، سخن من است ولی آنچه مخالف کتاب خدا بود از سخن من نیست.
7. قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی حجه الوداع: قد کثرت علی الکذابة و ستکثر فمن کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار فإذا أتاکم الحدیث فأعرضوه علی کتاب اللّه و سنتی فما وافق کتاب اللّه و سنتی فخذوا به و ما خالف کتاب اللّه و سنتی فلا تأخذوا به.»10 رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجه الوداع فرمود: دروغ پردازان بر من فراوان شده اند و بیشتر نیز خواهند شد، هر که عمدا بر من دروغ ببندد، جایگاهش آتش است. پس هر وقت حدیثی از من به شما رسید آن را بر کتاب خدا و سنت من عرضه کنید؛ آنچه موافق کتاب خدا و سنت من بود آن را بگیرید و آنچه مخالف کتاب خدا و سنت من بود آن را اخذ نکنید.
8. قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: «إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَرُدُّوهُ …»؛11 امام صادق علیه السلام فرمود: هر وقت دو حدیث مختلف بر شما وارد شد پس آن دو را بر کتاب خدا عرضه کنید. پس آنچه موافق کتاب خدا بود اخذ کنید و آنچه مخالف کتاب خدا بود، رد کنید.
9. عن ابی جعفر علیه السلام: «انظروا امرنا و ما جاءکم عنّا، فان وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به و ان لم تجدوه موافقا فردّوه و ان اشتبه الامر علیکم فقفوا عنده و ردّوه الینا.»12 از امام باقر علیه السلام روایت شده است: به امر ما و آنچه از ما به شما می رسد نگاه کنید. پس اگر آن را موافق قرآن یافتید آن را اخذ کنید و اگر موافق نیافتید رد نمایید و اگر امر بر شما مشتبه شد توقف نموده و (علم) آن را به ما برگردانید.
10. عن الرضا علیه السلام قال: «فما ورد علیکم من خبرین مختلفین فاعرضوهما علی کتاب اللّه، فما کان فی کتاب اللّه موجودا حلالاً، او حراما فاتبعوا ما وافق الکتاب، و ما لم یکن فی الکتاب، فاعرضوه علی سنن رسول اللّه صلی الله علیه و آله … و ما لم تجدوه فی شی ء من هذه الوجوه فردّوا الینا علمه فنحن اولی بذلک.»13 از امام رضا علیه السلام روایت شده است که فرمود: اگر دو خبر مختلف بر شما وارد شد، پس آن دو را بر کتاب خدا عرضه کنید. آنچه در کتاب خدا از جهت حلال یا حرام، موجود بود، موافق کتاب را تبعیت کنید و آنچه در کتاب خدا نبود، بر سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه کنید و آنچه را موافق هیچ یک از این موارد نیافتید علمش را به ما برگردانید که ما بدان سزاوارتریم.
11. عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ عَلَی کُلِّ حَقٍّ حَقِیقَةً وَ عَلَی کُلِّ صَوَابٍ نُورا فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوه.»14 از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: برای هر امر حقی حقیقتی است و برای هر امر درستی نوری است، پس آنچه را موافق کتاب خدا بود اخذ کنید و آنچه را مخالف کتاب خدا بود ترک نمایید.
12. وَ قَدْ رُوِی عَنْهُمْ علیهم السلام أَنَّهُمْ قَالُوا: «إِذَا جَاءَکُمْ عَنَّا حَدِیثَانِ فَأَعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ.»15 از معصومان علیهم السلام روایت شده است که فرموده اند: هرگاه از ما دو حدیث (مختلف) بر شما رسید، پس آن دو را بر کتاب خدا عرضه کنید. آنچه را که موافق کتاب خدا بود اخذ نمایید و آنچه مخالف کتاب خدا بود رهایش کنید.
13. رُوِی عَنِ النَّبِی صلی الله علیه و آله وَ عَنِ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام أَنَّهُمْ قَالُوا: «إِذَا جَاءَکُمْ مِنَّا حَدِیثٌ فَاعْرِضُوهُ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا.»16 از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام روایت شده است که فرمودند: هرگاه از ما حدیثی بر شما رسید، پس آن را بر کتاب خدا عرضه کنید. آنچه را که موافق کتاب خدا بود اخذ کنید و آنچه مخالف کتاب خدا بود یا رهایش کنید یا (علم) آن را بر ما برگردانید.
14. قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ وَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ علیهم السلام: «لَا تُصَدِّقْ عَلَیْنَا إِلَّا مَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله.»17 امام باقر و امام صادق علیهم االسلام فرمودند: جز روایتی که موافق کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله است بر ما تصدیق نکن.
مصداق کتاب در روایات عرض
در خصوص مصداق «کتاب» که در برخی روایات عرض به کار رفته، بحث هایی صورت گرفته و احتمالاتی داده شده است؛از جمله اینکه منظور از «کتاب» عبارت است از:
1. آیات قرآن؛
2. محکمات دین اعم از قرآن و سنت؛18
3. محکمات دین و ضروریات عقلی که شامل سنت استوار و برهان عقلی آشکار می شود.19
با بررسی اجمالی متن روایات عرض، روشن می شود مراد از «کتاب» که معیار سنجش روایات قرار گرفته، احتمال اول است؛ زیرا علاوه بر اینکه در برخی از روایات به «قرآن» تصریح شده،20 در روایات دیگر نیز یا سنت با حرف عطف به کتاب عطف شده و کتاب و سنت با هم معیار بازشناسی احادیث قرار گرفته، یا سنت معیار دیگری برای سنجش تعیین شده است.21 از بررسی همه موارد معلوم می شود مراد از کتاب، قرآن است نه قرآن و سنت یا محکمات دین و ضروریات عقلی. بنابراین، آنچه برخی از بزرگان در این زمینه گفته اند و مراد از کتاب را محکمات دینی شامل قرآن، سنت و ضروریات عقلی دانسته اند صحیح نمی باشد.
معنای موافقت و مخالفت در روایات عرض
روایات عرض، موافقت و مخالفت با کتاب را معیار صحت و سقم روایات می شمارند، ولی به دلیل آنکه دامنه آیات قرآن به گستردگی حدیث نیست و شامل همه جزئیات مسائل دین و آنچه روایات بدان پرداخته اند نمی شود، معنای موافقت و مخالفت خیلی روشن نیست که آیا مرادْ موافقت مضمون حدیث با مضمون قرآن است یا موافقت با آموزه های کلی قرآن و یا معنایی دیگر؟ کلمات دانشمندان علم اصول در تبیین معنای این بخش از روایت متفاوت است و چند احتمال در این زمینه ارائه داده اند؛ از جمله:
1. موافقت به معنای آمدن مضمون روایت در قرآن باشد و در مقابل، عدم موافقت به این معنا باشد که کتاب متعرض موضوعی که در روایت آمده نشده باشد و در نتیجه، عدم موافقت حدیث با قرآن از باب سالبه به انتفاء موضوع باشد.22 طبق این احتمال، روایتی قابل قبول است که در موضوع آن روایت، مطلبی در قرآن آمده و موافق با حدیث است و روایتی مردود است که قرآن نسبت به آن ساکت است.
نقد: هر دو ادعای مذکور دارای اشکال است. در خصوص ادعای اول (موافقت به معنای آمدن مضمون روایت در قرآن باشد) اگر موافقت را به این معنا لحاظ کنیم اولاً، لازم می آید بیشتر روایات از اعتبار ساقط شوند؛ زیرا روایاتی که مضمونشان در آیات قرآن وجود داشته باشد زیاد نیستند. ثانیا، اگر قرار باشد تنها روایاتی را بپذیریم که عین مفاد آنها در قرآن آمده است لازم می آید نیازی به حدیث نباشد یا دست کم حدیث، منبع مستقلی نباشد. در حالی که بر اساس ادلّه معتبر،23 حدیث از آن حیث که حاکی از سنت است منبع مستقلی در کنار قرآن محسوب می شود. اما در مورد ادعای دوم (عدم موافقت حدیث با قرآن از باب سالبه به انتفاء موضوع است) باید گفت: دو احتمال در معنای عدم موافقت (لایوافق کتاب اللّه) که در روایات عرض آمده وجود دارد که عبارتاند از: 1. قرآن متعرض آن موضوع شده ولی موافق با آن نیست؛ 2. کتاب متعرض آن موضوع نباشد و عدم موافقت حدیث با قرآن از باب سالبه به انتفاء موضوع باشد. گرچه جمله «لایوافق کتاب اللّه» قضیه سالبه است و از نظر منطقی اعم از سالبه به انتفاء موضوع و سالبه به انتفاء محمول است ولی متفاهم عرفی از جمله «لایوافق کتاب اللّه» سالبه به انتفاء محمول است؛ به این معنا که کتاب متعرض آن موضوع باشد ولی با آن موافق نباشد، نه اینکه قرآن اصلاً به آن موضوع نپرداخته باشد. مؤید دیگر این معنا این است که در برخی روایات به جای «لایوافق» جمله «یخالف»آمده است.24
2. مخالفت به معنای تباین با اهداف و اغراض اصل دین و روح شریعت باشد که همان سعادت بشر در دنیا و آخرت است.25
نقد: پیش تر گفته شد که مراد از کتاب در روایات عرض، قرآن است و در هیچ یک از روایات، موافقت با اصل دین و روح شریعت مطرح نشده است و اگر مقصود از روح شریعت در نظر ایشان، اصول کلی مستخرج از آیات قرآن است، همان اصولی که مورد تأیید سنت و برهان عقلی است، باید توجه داشت که گرچه این نوع موافقت در روایات عرض لحاظ شده است، ولی این مورد یکی از مصادیق موافقت است نه همه آن.
3. مراد از موافقت یعنی عدم مخالفت. بنابراین احتمال، روایتی در ترازوی قرآن وزن سنگین تری دارد که مخالف (ناسازگار) با قرآن نباشد و اگر روایتی هیچ گونه مخالفتی (ناسازگاری) با قرآن نداشت، موافق محسوب می شود. طبق این دیدگاه، حدیث را باید با هر یک از مفاد آیات قرآن و مراد خداوند از آن و نیز اهداف کلی قرآن و قواعد مستخرج از آن سنجید. تنها در صورتی که با آن مخالفت صریح داشت و امکان تأویل نبود پذیرفته نیست.
به نظر می رسد با توجه به متن روایات عرض، احتمال اخیر معنای صحیحی برای موافقت باشد؛ چراکه اولاً، همه جزئیات شریعت در آیات قرآن نیامده است. ثانیا، در متن بیشتر روایات عرض از روایات غیر موافق با کتاب با تعبیر مخالف (ناسازگار) یاد کرده است.26
شیخ انصاری با بیان مثالی، این نظریه را پذیرفته و می نویسد: اگر فروشنده و خریدار شرط کنند که خریدار به جای پرداخت ثمن، لباس فروشنده را بدوزد، آیا چون راجع به این شرط آیه ای در قرآن نیامده، این شرط باطل است؟ به نظر می رسد مقصود از موافقت چیزی جز عدم مخالفت نیست؛ زیرا اگر شرطی با آیه یا روایتی معین معارض نباشد مشمول عموماتی خواهد بود که هرگونه بهره برداری و تصرف در جان و مال را جز در مواردی که به طور خاص بر آن انگشت نهاده شده روا می دانند. این عمومات، شرط (دوختن لباس) را تجویز می کنند.27
شهید سید محمّدباقر صدر نیز می نویسد: «مناسبت عرفی حکم و موضوع در باب جعل حجّیت و طریقیت اقتضا می کند که میزان در ترجیح یک خبر، عدم مخالفت با کتاب باشد؛ به خاطر اینکه پر واضح است که تمام تفاصیل و جزئیات احکام شرعی در کتاب نیامده است. در نتیجه، مراد از موافقت، عدم مخالفت است.»28
گونه های مختلف مخالفت با قرآن
پس از اینکه روشن شد مقصود از موافقت، عدم مخالفت است، به دلیل آنکه مخالفت صورت های مختلفی دارد، لازم است اقسام آن بیان گردد تا مراد از آن در روایات عرض روشن شود. اقسام مخالفت با قرآن عبارت است از:
1. مخالفت به صورت تباین و تضاد کلی، به گونه ای که مضمون روایت با مضمون آیه یکدیگر را نفی کنند و به هیچ وجه نتوان بین آن دو جمع نمود.29
گرچه روایتی که تباین کلی با قرآن داشته باشد یا وجود ندارد یا خیلی ناچیز است ـ تا حدی که برخی از قرآن پژوهان معاصر بکلی منکر چنین موردی شده اند؛ زیرا جاعلان احادیث پی برده بودند که اگر احادیثشان مخالف صریح ظواهر قرآن باشد رواج نمی یابد30 ـ ولی باید توجه داشت که اولاً، همه جاعلان احادیث تسلط کافی به قرآن نداشته اند. ثانیا، به صورت قضیه شرطیه می توان گفت که اگر چنین روایتی یافت شود، به دلیل مخالفت باید کنار گذاشته شود.
2. مخالفت با اصول کلی مستخرج از آیات قرآن. این نوع مخالفت نیز مخالف محسوب می شود.31 شاید بتوان احادیثی را که در آن معیار بازشناسی روایت موافق با کتاب، داشتن شاهدی در کتاب عنوان کرده32 به همین معنا گرفت. طبق این معنا از مخالفت، هر حدیثی که با روح کلی آیات و اهداف عام آن مخالفت صریح داشت و امکان تأویل نبود پذیرفته نیست.33 چنان که علّامه طباطبائی در اثبات مخالفت روایات تحریف با کتاب می نویسد: «مراد مخالفت روایات یاد شده با دلالت قطعی کتاب است که از مجموع قرآنی که به دست ماست، استفاده می شود.»34
3. مخالفت به تباین جزئی (عام و خاص، مطلق و مقید، و مجمل و مبین). این قسم از مخالفت، مخالف محسوب نمی شود؛ زیرا اولاً، با توجه به متن برخی از روایات عرض، مراد از مخالف قرآن روایتی است که قرآن آن را تصدیق نکند،35 در حالی که قرآن، مخالف به نحو جزئی (در وجه اشتراک) را تصدیق می کند. ثانیا، اگر در موردی، علایم و قراین عرفی وجود داشته باشد که مراد و هدف واقعی بعضی از آیات را بر خلاف ظاهرش بیان کند، قراین عرفی در نظر عرف مخالف قرآن به شمار نمی آید، بلکه روشنگر و بیان کننده آن به حساب می آید؛ زیرا عقل پس از تأمّل و تدبّر، درمی یابد که مخالفتی وجود ندارد و در نهایت، قابل جمعند. بنابراین، خبرِ واحدِ خاص، مخالفِ با آیه ای که در آن زمینه عمومیت دارد نیست، بلکه خبر خاص، مبین و مفسّر آیه محسوب می شود.36 ثالثا، «می دانیم که روایات زیادی به عنوان مخصص عمومات قرآن، مقید مطلقات آن و مبین آیات مجمل از معصومان علیهم السلام صادر شده است، حال اگر تخصیص یا تقیید در زمره مخالف کتاب باشد نقض سخن آنان خواهد بود که فرموده اند: ما خالف قول ربنا لم نقله، أو زخرف، أو باطل، در نتیجه، صدور این گونه تخصیص ها و تقییدها گواه این است که تخصیص و تقیید قرآن مخالف آن محسوب نمی شود.»37
نتیجه ای که از دو بحث قبلی می گیریم این است که در عرض حدیث بر قرآن، به منظور آگاهی از نسبت آن با قرآن، ابتدا آن را بر آیات قرآن و قواعد عام مستفاد از آن عرضه می کنیم؛ یا میان مفهوم و مضمون آن دو از نسب اربعه، تباین وجود دارد یا تساوی یا عموم من وجه و یا عموم مطلق. از این چهار صورت، تنها صورت نخست از روایات کنار گذاشته می شود.
با بیان اقسام مخالف با قرآن، اقسام موافق با قرآن نیز روشن می شود که عبارتاند از: 1. موافق به نحو تساوی؛ به این معنا که مفاد حدیث با مفاد آیه ای یا با آموزه هایی که حاصل از مجموع آیات قرآن است مطابقت داشته باشد. 2. موافق به نحو موافقت جزئی. بر اساس روایات عرض، قسم نخست بالجمله مورد پذیرش واقع می شود و قسم دوم پس از جمع عرفی و حمل مطلق بر مقید و عام بر خاص در محل اشتراک قابل پذیرش است.
تنها یک قسم روایت باقی می ماند و آن روایتی است که مطلبی ناظر به آن در کتاب خدا پیدا نشود. در مورد چنین روایتی، به نظر می رسد صرف نظر از شرایط دیگری که برای پذیرش خبر از سوی دانشمندان گفته شده است،38 به دلیل اینکه موافقت با کتاب را به معنای عدم مخالفت دانستیم از نظر روایات عرض مشکلی در این گونه روایات وجود ندارد.
شایان ذکر است که در همه موارد بحث مطابقت با آیات قرآن، مطابقت با نصوص و ظواهر مراد است. در صورتی که آیه در موضوع خاص، نص نباشد و ظهور آن نیز اختلافی باشد، در صورت وجود وجه جامع در تفسیر، همان ملاک موافقت و مخالفت خواهد بود.
موارد عرضه بر قرآن
آیا عرضه حدیث بر قرآن اختصاص به صورت تعارض دو خبر با یکدیگر دارد یا هر خبری را باید به قرآن عرضه داشت؟
برخی از فضلا عرضه به قرآن و مرجّح قرار دادن موافق با قرآن را در خصوص جایی می دانند که بین دو خبر تعارض وجود داشته باشد و یکی از آن دو موافق و دیگری مخالف کتاب باشد.39
گرچه موضوع برخی روایات عرض خبرین متعارضین است،40 ولی با توجه به این نکته اولاً، فلسفه عرضه روایات بر قرآن، وجود روایات ساختگی در میان روایات است. ثانیا، با دقت در متن روایات عرض به نظر می رسد تمامی اخبار و احادیث و حتی هر سخنی را باید به قرآن عرضه کرد و اگر مخالف کتاب بود آن را کنار گذاشت، چه خبر دیگری متعارض با این خبر باشد یا نباشد.
نتیجه روایات عرض
پس از روشن شدن مفهوم موافقت و مخالفت در روایات عرض، این پرسش مطرح می شود که اگر روایتی مخالف کتاب خدا بود، آیا به معنای عدم صدور چنین روایتی از معصوم است یا به معنای عدم حجّیت تعبدی بوده و ارتباطی با صدور و عدم آن ندارد؟ با مرور اجمالی روایات عرض، به نظر می رسد این روایات را به لحاظ مضمون به دو دسته کلی می توان تقسیم کرد که عبارتند از:
الف. انکار صدور
تعبیر به «زخرف»،41 «فلم اقله»،42 و «فلیس من حدیثی»،43 نشانگر عدم صدور چنین روایتی از ائمّه اطهار علیهم السلام است و مفاد این دسته از روایات انکار صدور روایاتی است که موافق کتاب نیست.44 به دلیل اینکه «زخرف» در لغت به معنای «زینت داده شده»45 و «زینت»46 آمده است، به کلام باطلی که حق جلوه کند ولی حق نباشد، «زخرف القول» می گویند.47
ب. نفی حجیّت
در روایاتی که تعابیر «لا تأخذوا به»،48 «رُدُّوهُ»،49 «ردّوا الینا علمه»،50 «فَدَعُوه»،51 «فَاطْرَحُوهُ»،52 «فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا»53 و «لاَ تُصَدِّقْ عَلَیْنَا»54 به کار رفته، سه احتمال وجود دارد: 1. موافقت با قرآن معیار بازشناسی همه احادیث نیست، بلکه این روایات ناظر به احادیث و قیاس و استحسانات عامه است و آنها را از اعتبار ساقط دانسته و اعلام می دارد که تنها منبع شریعت که در نظر شارع معتبر و مورد اعتماد می باشد کتاب و سنت قطعی است.55
نقد: با کمترین توجه به متن روایات عرض روشن می شود که این احتمال مردود است؛ زیرا در روایات به عرضه همه احادیث به قرآن تصریح شده است و اسمی از احادیث اهل سنّت و قیاس و استحسان به میان نیامده است.56 بنابراین، نمی توان این روایات را ناظر به قیاس و استحسانات اهل سنت دانست.57
2. مفاد این روایات جمله خبریه است و صدور مخالف کتاب را از معصومان علیهم السلام نفی می کند.
نقد: اولاً، هیچ یک از تعابیر «لا تأخذوا به»، «رُدُّوهُ»، «ردّوا الینا علمه»، «فَدَعُوه»، «فَاطْرَحُوهُ»، «فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا» و «لَا تُصَدِّقْ عَلَیْنَا»، دلالت روشن بر عدم صدور روایت مخالف کتاب ندارند. ثانیا، این تعبیرها در جایی به کار می رود که احتمال مطابقت روایت با واقع وجود داشته باشد. در نتیجه، مفاد این روایات نمی تواند نفی صدور روایت مخالف کتاب باشد.58
3. مفاد این روایات تنها نفی حجّیت تعبدی روایات مخالف کتاب است که از امر ارشادی به ترک مخالف کتاب استفاده می شود.59
به نظر می رسد احتمال اخیر صحیح باشد؛ با این توضیح که احتمال دارد روایتی از معصوم علیه السلام صادر شده و موافق کتاب و مطابق با واقع باشد، ولی خواننده از درک موافقت چنین روایتی با کتاب عاجز باشد و در آینده کسانی بیایند و این روایت را مطابق کتاب خدا بیابند. با وجود این احتمال، اگر با عرضه چنین روایتی به کتاب خدا، موافقت آن آشکار نشد یا مخالفت آن اثبات شد، نمی توان ادعای عدم صدور نمود. بنابراین، مفاد این دسته از روایات تنها نفی حجّیت تعبدی چنین روایاتی برای کسی است که مطابقت آن با کتاب را درک نکرده و به معنای عدم صدور نیست.
نتیجه ای که از این دو دسته روایات به دست می آید این است که روایات عرضه به قرآن گاهی ناظر به روایات ساختگی می باشد. از این رو، مفاد روایت انکار صدور روایاتی است که موافق کتاب نیست، گاهی ناظر به روایات صحیحی است که خواننده از فهم آن عاجز بوده و آن را مخالف کتاب خدا می دیده است. از این رو، مفاد برخی روایات عدم حجّیت روایت مخالف کتاب است و این به عهده فقیه و حدیث شناس است که با شم فقه الحدیثی بفهمد که صدور کدام روایت مخالف کتاب را باید انکار کرد و کدام روایت را کنار گذاشت و علم آن را به ائمّه اطهار علیهم السلام واگذار نمود.
تذکر دو نکته
با توجه به این نکته که ممکن است عرضه کننده روایات بر قرآن، روایتی را مخالف قرآن دانسته و کنار بگذارد یا زخرف بداند که هیچ تهافتی با قرآن نداشته، بلکه تبیین کننده قرآن باشد، تذکر دو نکته ضروری است:
1. تسلط عرضه کننده بر تفسیر: در عرضه احادیث بر قرآن، باید عرضه کننده تسلط کافی به قواعد تفسیر داشته باشد و در سایه آن نصوص و ظواهر آیات قرآن و اصول کلی مستخرج از آن را بشناسد و تنها به ترجمه آیات اکتفا نکند؛ زیرا مقصود از مطابقت با آیات قرآن، مطابقت با نصوص، ظواهر و اصول کلی مستخرج از آن است.
2. لزوم دقت در عرضه حدیث بر قرآن: تنها در صورتی می توان روایتی را مخالف قرآن به شمار آورد و کنار گذاشت که مخالفت روایت با قرآن مخالفت صریح باشد و هیچ گونه تأویلی را نپذیرد.60 غفلت برخی نویسندگان از نکات یاد شده باعث شده است برخی روایات را مخالف قرآن دانسته و کنار بگذارند. برای نمونه، یکی از نویسندگان معاصر روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را که می فرماید: «الشقی من شقی فی بطن امه و السعید من سعد فی بطن امه»61 (فرد شقی کسی است که در رحم مادر شقی باشد و فرد سعید کسی است که در رحم مادرش سعید باشد) مخالف آیه شریفه «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرا وَإِمَّا کَفُورا»(انسان: 3) (ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس) معرفی می کند.62 در حالی که روایت آن حضرت ناظر به علم الهی به سعادت و شقاوت انسان است که در آیات فراوانی مطرح شده است، چنان که ابن ابی عمیر وقتی از امام موسی کاظم علیه السلام از معنای حدیث نبوی سؤال می کند، امام در پاسخ می فرماید: «الشقی من علم اللّه و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال الاشقیاء و السعید من علم اللّه و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال السعداء»؛63 شقی کسی است که وقتی در رحم مادر است خداوند می داند که او در آینده اعمال افراد شقی را انجام خواهد داد و سعید کسی است که وقتی در رحم مادر است خداوند می داند او در آینده اعمال افراد سعادتمند را انجام خواهد داد.
نویسنده یاد شده، روایت «النظر الی الوجه الجمیل عباده» (نگاه به چهره زیبا عبادت است) را با آیه «قُل لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»(نور: 30) (به مردان باایمان بگو دیده فرو نهند) مخالف دانسته،64 در حالی که نگاه به وجه جمیل نامحرم حرام است نه نگاه به هر وجه جمیلی. چنان که در روایتی از امام موسی بن جعفر علیه السلام آمده است: «ثَلَاثَةٌ یَجْلُونَ الْبَصَرَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ وَ النَّظَرُ إِلَی الْمَاءِ الْجَارِی وَ النَّظَرُ إِلَی الْوَجْهِ الْحَسَنِ»؛65 سه چیز است که موجب جلا و روشنی چشم است: نگاه به سبزه، نگاه به آب جاری و نگاه به چهره زیبا.
و نیز برخی، روایاتی را که بر اعمال کوچک جزایی عظیم قرار می دهد (مانند روایاتی که پاداش گریه بر امام حسین علیه السلام را سعادت دنیا و آخرت بیان کرده است) مخالف قرآن می دانند،66 در حالی که پاداش زیاد در مقابل اعمال به ظاهر اندک از تفضل الهی به بندگان سرچشمه می گیرد و هیچ منافاتی با آیات ندارد.
نویسنده دیگری ادعا کرده است: روایاتی مانند «أن الحجر الاسود نزل من الجنة» (حجرالاسود از بهشت فرود آمده است)، «أن اللّه أنزل قواعد البیت من الجنة» (خداوند پایه های خانه را از بهشت نازل فرمود)، «أن البیت أول ما وضع کان قبة من نور، نزلت علی آدم، و استقرت فی البقعة التی بنی ابراهیم علیها البیت، و لم تزل حتی وقع طوفان نوح»67 (اولین باری که خانه بنا شد قبه ای از نور بود که بر آدم فرود آمد و در جای بقعه ای که ابراهیم خانه را بر آن بنا نهاد جای گرفت و مدام بود تا طوفان نوح واقع شد) با ظاهر جمله «وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ» مخالفت دارند؛ زیرا آیه شریفه در اینکه ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام خانه کعبه را در سرزمین بت پرستی، برای عبادت کردن بنا کرده اند ظهور دارد، لکن داستان سرایان و به دنبال آن مفسّران این روایات را ساخته اند.68
در پاسخ باید گفت: آیه شریفه مخالفتی با روایات یاد شده ندارد؛ زیرا اولاً، آیه بیش ازاین دلالت ندارد که سازنده این خانه، ابراهیم واسماعیل علیهم السلام بوده اند. ثانیا، در صورتی که چند روایت با کتاب خدا مخالفت داشت، چنانچه جهت جامعی در آن روایات وجود داشته باشد و آن جهت جامع مخالف قرآن نباشد، موجب سقوط اعتبار روایات نخواهد بود و جهت جامع روایات، شرافت بیت است.69
نتیجه گیری
از مباحث مطرح شده، نتایج ذیل به دست می آید:
1. علت تأکید بر «عرضه روایات بر کتاب خدا» وجود روایات ساختگی در میان روایات عنوان شده است.
2. به لحاظ متن روایات عرض، مراد از «کتاب» که معیار سنجش روایات قرار گرفته، قرآن است و شامل سنت و برهان های عقلی نمی شود.
3. مراد از «موافقت با کتاب» که در روایات عرض معیار سنجش روایات قرار گرفته، همان عدم مخالفت است. بنابراین، روایتی که هیچ گونه مخالفتی با قرآن نداشت، موافق محسوب می شود.
4. اقسام روایت مخالف با قرآن را بر سه گونه می توان تصور کرد: 1. مخالفت به صورت تباین؛ 2. مخالفت با اصول کلی مستخرج از آیات قرآن؛ 3. مخالفت به تباین جزئی (عام و خاص مطلق و مقید). از سه قسم یاد شده، قسم سوم به دلیل امکان جمع عرفی مخالف محسوب نمی شود.
5. عرضه حدیث برقرآن، اختصاص به صورت تعارض دو خبر با یکدیگر ندارد، بلکه تمامی اخبار و احادیث را باید به قرآن عرضه کرد، اگر مخالف کتاب بود کنارگذاشت.
6. اخبار عرض به لحاظ مضمون به دو دسته کلی تقسیم می شود: 1. روایات بیانگر انکار صدور روایت مخالف کتاب از معصومان علیهم السلام؛ 2.روایات بیانگر نفی حجّیت چنین روایاتی. روایاتی که در آن تعبیر به «زخرف»، «فلم اقله» و «فلیس من حدیثی» شده است، از قسم نخست بوده و روایاتی که در آن تعابیر «لا تأخذوا به»، «رُدُّوهُ»، «ردّوا الینا علمه»، «فَدَعُوه»، «فَاطْرَحُوهُ»، «فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا» و «لَا تُصَدِّقْ عَلَیْنَا» به کار رفته دلالت بر نفی حجّیت تعبدی روایات مخالف کتاب است.
7. در عرضه احادیث بر قرآن باید عرضه کننده تسلط کافی به قواعد تفسیر داشته باشد.
8. تنها در صورتی می توان روایتی را مخالف قرآن به حساب آورد که مخالفت روایت با قرآن مخالفت صریح باشد و هیچ گونه تأویلی را نپذیرد.
————————————————————
پى نوشت ها
1 دانش پژوه دکترى علوم قرآنى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ره. دریافت: 25/10/87 ـ پذیرش: 24/12/87.
2ـ در روایتى از حضرت امیرمؤمنان علیه السلام آمده است: «… وقد کذب على رسول اللّه صلى الله علیه و آله على عهده حتى قام خطیبا فقال: أیها الناس قد کثرت على الکذابة فمن کذب علىّ متعمدا فلیتبوء مقعده من النار، ثم کذب علیه من بعده.» محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 62 / نهج البلاغه، شماره 210، ص 430.
3ـ کشى به سند خود از عبدالرحمن بن ابى نجران از عبداللّه بن سنان نقل کرده که گفت: «قال ابوعبداللّه علیه السلام: «انا أهل بیت صادقون، لا نخلو من کذاب یکذب علینا، و یسقط صدقنا بکذبه علینا عندالناس.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 217.
4ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 27، ص 110.
5ـ همان، ج 1، کتاب فضل العلم، ص 69، روایت 3.
6ـ احمدبن محمّد خالد برقى، محاسن، ج 1، ص 221.
7ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 69. این روایت با حذف کلمه «بمنى» در محاسن، ج 1، ص 221 نیز نقل شده است.
8ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 242.
9ـ همان، ص 227.
10ـ همان، ص 225.
11ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 27، ص 118.
12ـ همان، ص 120.
13ـ همان، ص 114.
14ـ همان، ص 109.
15ـ محمّدبن حسن طوسى، الاستبصار، ج 1، ص 190.
16ـ محمّدبن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 275.
17ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 27، ص 123.
18ـ سیدحسن موسوى بجنوردى، قواعد الفقهیه، ج 3، ص 288. شیخ انصارى نیز در شرط چهارم از شروط صحت عقد عدم مخالفت شرط با کتاب و سنت مى نویسد: «ثم ان المراد بکتاب اللّه هو ما کتب اللّه على عباده من احکام الدین، و ان بینه على لسان رسوله.» (مرتضى انصارى، المکاسب، ج 3، ص 13.)
19ـ محمّدهادى معرفت، التفسیر الاثرى الجامع، ج 1، ص 219.
20ـ عن ابى عبداللّه علیه السلام: «مالم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف.» (محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعة، ج 27، ص 110، ح 12، باب وجوه الجمع بین الاحادیث) «انظروا امرنا و ما جاءکم عنّا، فان وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به… .» (همان، ج 27، ص 20، ح 37) عن ابى عبداللّه علیه السلام یقول: «لا تقبلوا علینا حدیثا إلا ما وافق القرآن والسنة أو تجدون معه شاهدا من أحادیثنا المتقدمة.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 249.
21ـ متن روایات با این تعابیر آمده است: «فما وافق حکمه حکم الکتاب و السنه»، «کل شى ء مردود الى کتاب الله و السنه»، «مَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ» و «و ما لم یکن فى الکتاب، فاعرضوه على سنن رسول الله صلى الله علیه و آله.»
22ـ شهید صدر این مورد را یکى از احتمالات در معناى حدیث حضرت رسول صلى الله علیه و آله مى داند که مى فرماید: «ایها الناس ما جاءکم عنى یوافق کتاب اللّه فانا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب اللّه فلم اقله» (محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 69، ح 5) ر.ک. سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیه، ج 7، ص 316.
23ـ مانند حدیث ثقلین: «قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله فى آخر خطبته یوم قبضه اللّه ـ عز و جل ـ انى قد ترکت فیکم امرین لن تضلوا بعدى ما ان تمسکتم بهما کتاب اللّه و عترتى اهل بیتى…» محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 2، ص 415، روایت 1.
24ـ «لاینبغى الاشکال فى ان المستظهر عرفا هو الاول، لان جمله مالایوافق الکتاب و ان کانت قضیه سالبه و هى منطقیا اعم من السالبه بانتفاء الموضوع و السالبه بانتفاء المحمول الا ان المتفاهم العرفى منها هو السالبه بانتفاء المحمول بان یکون عدم الموافقه للکتاب مع وجود دلاله کتابیه» سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیه، ج 7، ص 316.
25ـ آیت اللّه محمّدهادى معرفت در این باره مى نویسد: «فالمراد من المخالفة هنا هى المباینه مع صمیم الدین و روح الشریعه الغرّاء، مباینهً مع أهدافها و أغراضها الهادفه الى إسعاد الامه فى دنیاهم و آخرتهم. فما عاکس هذا الاتجاه، فهو زخرف مرفوض و ما رافقه فهو حقّ مقبول.» محمّدهادى معرفت، التفسیر الاثرى الجامع، ج 1، ص 224.
26ـ روایت 4 و 6 الى 8 و روایت 11 الى 13.
27ـ «و لایبعد ان یراد بالموافقه عدم المخالفه نظرا الى موافقه مالم یخالف کتاب اللّه بالخصوص لعموماته المرخصه للتصرفات غیر المحرمه فى النفس و المال، فخیاطة ثوب البایع مثلاً موافق للکتاب بهذالمعنى.» مرتضى انصارى، المکاسب، ج 3، ص 13.
28ـ سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیه، ج 7، ص 357.
29ـ «و المخالفه بین الدلیلین انما یتحقق اذا عارض احدهما صاحبه بحیث یتوقف اهل العرف فى فهم المراد منهما اذا صدر کلاهما من متکلم واحد او ممن بحکمه.» سید ابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیر القرآن، ص 401.
30ـ «اما المخالفة بالتباین فلا مورد له، بعد شعور الوضّاعین بعدم رواج أکاذیبهم ما لو کانت المخالفة صریحا مع ظاهر الکتاب» … إذ لا یعقل أن یکذب أحد على رسول اللّه صلى الله علیه و آله أو أحد الصادقین کذبا صریحا، بحیث یتخالف مع القرآن أو السنة القویمه، بشکل واضح و مباین علنا، إذ حیث ذاک تبدو سوأته على ملا من الناس و یفضح من أساس.» محمّدهادى معرفت، التفسیر الاثرى الجامع، ج 1، ص 223.
31ـ شهید سید محمّدباقر صدر در این باره مى نویسد: «لایبعد أن یکون المراد من طرح ما خالف الکتاب الکریم، أو ما لیس علیه شاهد منه، طرح ما یخالف الروح العامه للقرآن الکریم، و ما لا تکون نظائره و أشباهه موجودة فیه.» (سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیة، ج 7، ص 333.)
32ـ قالَ اباعبداللّه علیه السلام: «إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِدا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَّا فَالَّذِى جَاءَکُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ) (محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 69 / محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعة، ج 27، ص 110.)
33ـ همین معیار در کلمات معصومان علیهم السلام دیده مى شود؛ چنان که امام عسکرى علیه السلام در روایتى به هدف تمرین مقایسه روایات با قرآن براى شاگردان مى فرمایند: «فاذا شهد الکتاب بتصدیق خبر و تحقیقه فأنکرته طائفة من الامة و عارضته بحدیث من هذه الاحادیث المزورة صارت بإنکارها و دفعها الکتاب کفارا ضلالاً و أصح خبر ما عرف تحقیقه من الکتاب مثل الخبر المجمع علیه من رسول اللّه ص حیث قال: انى مستخلف فیکم خلیفتین کتاب اللّه و عترتى ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض و اللفظة الاخرى عنه فى هذا المعنى بعینه قوله (ص) انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى أهل بیتى و إنهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض ما ان تمسکتم بهما لم تضلوا فلما وجدنا شواهد هذا الحدیث نصا فى کتاب اللّه مثل قوله «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» ثم اتفقت روایات العلماء فى ذلک لامیرالمؤمنین (ع) أنه تصدق بخاتمه و هو راکع فشکر اللّه ذلک له و أنزل الایة فیه ثم وجدنا رسول اللّه (ص) قد أبانه من أصحابه بهذه اللفظة من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و قوله ص: على یقضى دینى و ینجز موعدى و هو خلیفتى علیکم بعدى و قوله (ص) حیث استخلفه على المدینة فقال یا رسول الله أ تخلفنى على النساء و الصبیان فقال أما ترضى أن تکون منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى فعلمنا أن الکتاب شهد بتصدیق هذه الاخبار و تحقیق هذه الشواهد فیلزم الامة الاقرار بها اذ کانت هذه الاخبار وافقت القرآن و وافق القرآن هذه الاخبار فلما وجدنا ذلک موافقا لکتاب اللّه و وجدنا کتاب اللّه موافقا لهذه الاخبار و علیها دلیلاً کان الاقتداء بهذه الاخبار فرضا لا یتعداه الا أهل العناد و الفساد.» (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 225.)
34ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 115. و نیز روایتى دیگر، که بر این معیار صحه مى گذارد. روایت چنین است: «فَإِنْ أَشْبَهَهُمَا فَهُوَ حَقٌّ وَ إِنْ لَمْ یُشْبِهْهُمَا فَهُوَ بَاطِلٌ.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 244.
35ـ عن ابى عبداللّه علیه السلام قال: «ما اتاکم عنا من حدیث لایصدقه کتاب الله فهو زخرف.» احمدبن محمّد خالد برقى، محاسن، ج 1، ص 221.
36ـ «ان القرائن العرفیه على بیان المراد من الکتاب لاتعد فى نظر العرف من المخالفة له فى شى ء، الدلیل الخاص قرینة لایضاح المعنى المقصود من الدلیل العام… فخبر الواحد الخاص لیس مخالفا للعام الکتابى، بل هو مبیّن للمراد منه.» سیدابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیرالقرآن، ص 401.
37ـ انا نعلم انه قد صدر عن المعصومین علیهم السلام کثیر من الاخبار المخصصه لعمومات الکتاب و المقیده لمطلقاته فلوکان التخصیص او التقیید من المخالف للکتاب لما صح قولهم: «ما خالف قول ربنا لم نقله، أو زخرف، أو باطل» فیکون صدور ذلک عنهم علیهم السلام دلیلاً على أن التخصیص أو التقیید لیس من المخالفة فى شى ء» سیدابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیرالقرآن، ص 402.
38ـ اخبار را از حیث سند به سه قسم تقسیم نموده اند: اخبار متواتر یا محفوف به قرائن قطعى، اخبار آحاد موثق و اخبار آحاد غیرموثق. قسم نخست را به اتفاق پذیرفته اند، قسم دوم را در صورتى که خالى از قرینة ضعف باشد پذیرفته اند، ولى از قسم اخیر به میزان قوت و ضعف کتاب و ویژگى متن و سند تنها به عنوان مؤید استفاده مى شود. على اکبر بابایى، روش شناسى تفسیر، ص 222ـ228.
39ـ احمد عابدى، درس «نقد حدیث»، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1384ـ1385، دوره دکترى.
40ـ مانند روایات 8، 10 و 12.
41ـ روایت 1 الى 3.
42ـ روایت 4 و 5.
43ـ روایت 6.
44ـ ر.ک. سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیة، الجزء الرابع، ج 7، ص 315.
45ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 3ـ4، ص 543.
46ـ احمدبن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، ذیل واژه «زینت» / راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ذیل واژه «زینت» / ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه «زینت».
47ـ ر.ک. حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 4، ص 319 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 7، ص 321.
48ـ روایت 7.
49ـ روایت 8 و 9.
50ـ روایت 10.
51ـ روایت 11.
52ـ روایت 12.
53ـ روایت 13.
54ـ روایت 14.
55ـ این احتمال را سید محمّدباقر صدر ذیل روایات دسته دوم (نفى حجیت) بیان کرده است. (سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیه، ج 7، ص 326.)
56ـ مانند: تعبیر به «مالم یوافق من الحدیث القرآن» در روایت نخست و تعابیر «کل حدیث لایوافق کتاب اللّه»، «ما اتاکم عنا من حدیث»، «ما جاءکم عنى یوافق کتاب اللّه»، «اذا حدثتم عنى بالحدیث» «فما جاءکم عنى من حدیث» و به ترتیب از روایت دوم تا روایت ششم.
57ـ ر.ک. سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج الاصول العملیه، ج 7، ص 326.
58ـ همان، ص 325.
59ـ ر.ک. همان.
60ـ کاظم مدیر شانه چى، علم الحدیث و درایه الحدیث، ج 2، ص 92.
61ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 5، ص 9.
62ـ شادى نفیسى، مقالات و بررسى ها، دفتر 70، ص 20ـ23.
63ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 5، ص 157.
64ـ شادى نفیسى، مقالات و بررسى ها، دفتر 70، ص 20ـ23.
65ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 5، ص 340؛ ج 20، ص 60 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 246؛ ج 75، ص 320؛ ج 76، ص 289 و 291 / حسن بن شعبه حرانى، تحف العقول، 1404، ص 409 / محمّدبن على صدوق، الخصال، 1403، ص 92 و 237.
66ـ شادى نفیسى، مقالات و بررسى ها، دفتر 70، ص 20ـ23.
67ـ عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ علیه السلام: «… فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ قُبَّةً مِنْ نُورٍ فِى مَوْضِعِ الْبَیْت.» میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 9، ص 329.
68ـ ر.ک. محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 466.
69ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 293.
منابع
ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، الهادى، 1379.
ـ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تحقیق و ضبط عبدالسلام هارون، بیروت، دارالاسلامیة، 1990م.
ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، بى تا.
ـ انصارى، مرتضى، المکاسب، قم، منشورات دارالذخائر، 1411.
ـ بابایى، على اکبر و دیگران، روش شناسى تفسیر، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1381.
ـ برقى، احمد بن محمد خالد، محاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371ق، چ دوم.
ـ حرّانى، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، 1404.
ـ حرّ عاملى، محمّدبن حسن، وسائل الشیعه، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم، مهر، 1412.
ـ خوئى، سیدابوالقاسم، البیان فى تفسیرالقرآن، قم، دارالثقلین، 1418، چ سوم.
ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودى، بیروت، دارالشامیة، 1416.
ـ رشیدرضا، محمّد، تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه، بى تا.
ـ صدر، سید محمّدباقر، مباحث الحجج و الاصول العملیّه، الجزء الرابع، بى جا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1417، چ پنجم.
ـ صدوق، محمّدبن على، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403، چ دوم.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1397ق، چ سوم.
ـ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1379ق.
ـ طوسى، محمّدبن حسن، الاستبصار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390ق، چ سوم.
ـ طوسى، محمّدبن حسن، تهذیب الاحکام، تصحیح على اکبر غفارى، تهران، صدوق، 1417.
ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365، چ چهارم.
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1376ق.
ـ مدیر شانه چى، کاظم، علم الحدیث و درایه الحدیث، قم، اسلامى، 1375.
ـ مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368.
ـ معرفت، محمّدهادى، التفسیر الاثرى الجامع، قم، التمهید، 1383.
ـ موسوى بجنوردى، سیدحسن، قواعد الفقهیه، تهران، میعاد، 372، چ دوم.
ـ نفیسى، شادى، مقالات و بررسى ها، دانشکده الهیات و معارف اسلامى، دفتر 70.
ـ نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، 1408.
منبع : معرفت 1388 شماره 136