۱۳۹۵/۰۲/۱۲
–
۴۱۷۸ بازدید
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
پرسشگر گرامی، ارتباط چندباره شما با این مرکز، گویای اعتماد ارزشمندیست که به پاسخ محققین آن دارید، قدر اعتماد شما را دانسته و امیدواریم راهنمای خوبی برایتان باشیم.
همانگونه که میدانید اقتدارطلبی افراطی و سلطهجویی، سوء استفاده از قدرت است. پدیده ای است تکراری که در آن قوی بر ضعیف حاکم است.در آیات و روایات، شاید ظلم و جور نزدیک ترین واژه به سلطه جویی باشد. در عرف مردم نیز واژه قلدریی به این صفت اطلاق میگردد. در ادامه ی پاسخ به سؤالتان، کمی در مورد خصوصیات فرد سلطهجو با شما سخن میگوییم و به علتشناسی این ویژگی شخصیتی خواهیم پرداخت، سپس نکاتی در برخورد با این افراد تقدیمتان خواهیم نمود.
خصوصیات فرد سلطهجو
انسانهای سلطه جو به واقع زندگی خوبی ندارند و همواره ناشاد و عبوس به نظر می رسند. این افراد گاهی اوقات از افسردگی رنج می برند. سلطهجوی می تواند به سه نوع کلامی، جسمی یا روانی باشد. سلطهجویان، کسانی را که نمی توانند از خود دفاع کنند، مکرر مورد طعنه، ناسزا، آزار، تهدید و تمسخر قرار می دهند. آنان ممکن است قربانیان خود را با القاب نامناسب صدا بزنند، ظاهر و رفتار آنها را مسخره نمایند، ادایشان را درآورند، آنان را از زمین بازی بیرون کنند و خوراکی، پول یا دیگر وسایلشان را بدزدند یا به زور بگیرند.
بعضی اوقات، قربانیان مورد تهاجم فیزیکی سلطهجویان نیز قرار می گیرند؛ مثلاً ممکن است لگد یا کتک بخورند، هل داده شوند، یا در اتاق حبس گردند. نوع زیرکانه و غیرمستقیم سلطهجوی که در دختران شایع است، بی اعتبار بودن دیگران است. کوچک کردن اطرافیان با شایعه پراکنی، پخش دروغهای کینه توزانه، سخن چینی، فاش کردن رازهای دیگران، پخش نوشته های زشت، طرد نمودن، بی اعتنایی و کنار گذاشتن از فعالیتهای گروهی می تواند از این نوع سلطهجوی ها باشد.
پسران بیشتر با تهدید و آزار، سلطهجوی می کنند، اما استفاده از آزار کلامی و روانی در دختران سلطهجو شایعتر است. سلطهجوی کلامی یا روانی می تواند به اندازه انواع جسمانی آن آسیب زننده باشد، بلکه بیشتر.
افراد سلطهجو اغلب نترس و تهاجمی اند و متکی به نفس به نظر می رسند. آنان مشهور و حتی نزد عده ای محبوب هستند و اغلب گروهی از هوداران آنان را همراهی می کنند. مهارتهای اجتماعی، توانایی مدیریت، مهارت دوستیابی و جاذبه ای که هواداران را دورشان جمع می کند، در آنان فراوان است. به همین سبب ممکن است حتی مورد تحسین یا غبطه نیز قرار گیرند. آنها پرانرژی، پرخاشگر، مزاحم و قانون شکن هستند و رفتارهای ضد اجتماعی انجام می دهند.
شرمندگی و احساس گناه در افراد سلطهجو دیده نمی شود و نسبت به دیگران احساس همدردی ندارند. به قدرتهای خود متکی هستند و دنبال نشانه های ضعف و انفعال در دیگران می گردند تا قربانیان خود را انتخاب نمایند. ممکن است ایجاد اضطراب در قربانی، تحسین شدن ضمنی توسط تماشاگران و پاداشهای عینی مانند پول و وسایلی که دزدیده شده است، برای شخص سلطهجو لذتبخش و همراه با احساس قدرت باشد. آنها راه خود را می روند، برای هر موضوع پاسخ در چنته دارند و ماهرانه خود را از مخمصه ها نجات می دهند. سلطهجویان اغلب موفق می شوند، بنابراین به روش خود ادامه می دهند. (روزنامه قدس، 26/4/1389)
علتشناسی شخصیت سلطهجو
طبق متون اسلامی، مهم ترین ریشه هاى سلطهجویی عبارت است از: عجب، کبر، غضب، فخر، احساس نیاز به سلطهجویى، شجاعت دانستن سلطهجویى، غفلت از سلطه و قدرت الهى، ضعف و بیچارگى خود و غفلت از فرجام بد دنیوی و أخروی اقتدارطلبی.
پایه سلطه جویی از کودکی گذاشته می شود، بنابراین اگر بچه ای پا به زمین کوبید، سروصدا به راه انداخت، گریه کرد و از هر راهی خواست به مقصودش برسد و والدین از او تبعیت کردند، به لحاظ شخصیتی گام در راهی ناسالم گذاشته اند که کودک را به سلطه جویی رهنمون میشود، بنابراین باید با هر عمل او که موافق نیستید، «نه» قاطعانه ای بگویید.
ممکن است او رنجیده خاطر و ناراحت شود، اما باید با شجاعت، صراحت و قاطعیت جلوی تخریب شخصیت او را از همان دوران کودکی گرفت، به شرط آنکه در این راه از حربه خشونت استفاده نشود و غیرمستقیم و با حفظ آرامش او را از راهی که می خواهد برود منصرف نمود.
محیطی که در آن حس رقابت، تحقیر، تبعیض، حسادت و تنفر از یکدیگر وجود دارد مساعدترین محیط برای رشد حس سلطه جویی و قدرت طلبی است. لذا والدین باید مراقب شیوه برخورد خود با فرزندان و همسرشان در محیط خانواده باشند.
طبق نظریه «اریک برن»، روانشناس مشهور، سه «من» در هر فردی وجود دارد: «من والد»، «من کودک» و «من بالغ». برخی از افراد که بر آنها «من والد» غلبه دارد به طور مرتب دستور می دهند، امر و نهی می کنند، به سرزنش اطرافیان می پردازند و با قدرت طلبی می خواهند نظر خود را به دیگران تحمیل نمایند.
در این گونه افراد «من کودک» نمودی ندارد، زیرا در «من کودک» رفتار احساسی، شادمانی، لجبازی و نظایر آن بیشتر به چشم می خورد، در حالی که این افراد تنها در پی آن هستند که دیگران را تحت نفوذ خود درآورند و با جذبه، مقتدر و فاقد هر گونه مهربانی به نظر برسند. افراد سلطه جو «من بالغ» که پلی بین «من کودک» و «من والد» می زند را نیز آلوده می کنند، چون «من والد» فردی منطقی و متعادل است که می تواند در تصمیم گیریها و تصمیم سازیها تشخیصی درست داشته باشد.
از نگاه فروید تجاوز و خشونت طلبی ریشه درغریزه مرگ (death instinct) دارد. در واقع هر انسانی در عین حال که تمایل دارد در لذت زندگی کند به نابودی نفس خویشتن نیز روی می آورد. اما از آنجا که هیچ انسانی جرات رویارویی مستقیم با مرگ را ندارد «اراده خود شکنی» خود را به دیگران منتقل می کند و همین امر موجب تجاوزطلبی و پرخاشگری می شود. روان تحلیلگران در تحلیل میل به تسلط و رفتار اقتدارگرایانه معتقدند که چنین رفتار یا میلی می تواند «از یک سوناشی از اراده واقعی فردی زورمند و نیرومند به اعمال قدرت باشد یا این که از ضعف روانی، آشفتگی درونی، عدم قابلیت در تسلط بر خود یا جلب احترام دیگران سرچشمه بگیرد که در پس رفتار مخالفی پنهان شده باشد.» (فتحی، مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی ، ۸۵، ص۷۱).
برخی همچون آدورنو و همکارانش ریشه های اقتدارطلبی را روانی می دانند و برخی نیز افراط در خصوصیاتی همچون تشریفات گرایی (conventionalism)، اطاعت استبدادی (authoritarian submission)، تجاوز استبدادی (authoritarian aggression)، رفتار قالبی (stereotypy) و بدبینی (cynicism) را از خصوصیات بارز شخصیت اقتدارطلب برمی شمارند. به طور متداول افراد اقتدار طلب نسبت به من و هویت خود به دیده تردید می نگرند و از آنجا که از ثبات درونی برخوردار نیستند تلاش می کنند خود را به قالب های برونی شبیه کنند.
برخی از روان تحلیلگران همچون آلفرد آدلر ریشه تجاوزطلبی، خشونت و قدرت طلبی را در پدیده جبران (compensation) جستجو می کنند. آدلر معتقد است احساس کهتری (inferiority feeling) خواه در قالب جسمی، روانی و اجتماعی موجب می شود که فرد درصدد جبران برآید و برای حصول برتری (superiority) تلاش نماید. نمونه بارز برای نظریه آدلر را می توان در زندگی تئودور روزولت مشاهده کرد. روزولت در دوران کودکی به لحاظ جسمانی ضعیف بوده و همین نقص موجب شد که وی از طریق یک برنامه ورزشی نظام دار، ضعف خود را جبران و برتری خود را در کسب پست ریاست جمهوری آمریکا نشان دهد.
در این میان آدلر در کنار احساس کهتری از مفهوم عقده کهتری (inferiority complex) نیز سخن به میان می آورد.
آدلر معتقد است هرگاه احساسات کهتری درفرد به طور بیمارگونه تشدید شود، عقده کهتری به وجود می آید. ریشه چنین عقده ای را می توان در پذیرش افراطی کودک یا طرد وی توسط والدین جستجو کرد.
به اعتقاد آدلر افراد ناز پرورده در دوران بزرگسالی به افرادی مستبد و خود رای تبدیل می شوند و افرادی که در دوران کودکی مورد طرد واقع شده اند در بزرگسالی به دشمنان اجتماع تبدیل می شوند و همواره تلاش می کنند به انتقام جویی از دیگران بپردازند. همچنین آدلر معتقد است خشونت و خودکامگی در واقع نشانه جبران تشدید احساس کهتری است.
برخی سلطهجوها دچار اختلال بیش فعالی کم توجهی (ADHD) هستند. برخی نیز در منزل مورد سوء رفتار قرار دارند و همین باعث می شود دیگران را مورد سوء رفتار خود قرار دهند. در خانواده سلطهجوها تنبیه بدنی، سابقه سلطهجویی در والدین، مشکلات زناشویی، پرخاشگری و عصبانیتهای مهار نشده شایع است. سلطهجوها برخلاف ظاهر مطمئنی که دارند، درصد بالایی از اختلالات خلقی (تقریباً برابر با میزان اختلالات خلقی در قربانیان سلطهجویی) گزارش شده است. برخیسلطهجوها ممکن است اعتماد به نفس پایین داشته باشند و تنبل، کند ذهن و ابله به نظر برسند.
درمان سلطه جویی
بدون تردید اگر خودپسندی و سلطه جویی یک بیماری فکری است که در عمل خود را نشان می دهد و چنین نیز هست، باید راه درمانی برای آن باشد. در کلمات و حکمت های امام علی علیه السلام درمان این معضل نیز مطرح شده است که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم: 1. یادآوری مرگ و اینکه انسان در برابر آن، قدرت کمترین ایستادگی و مقاومت را ندارد(1). 2. یادآوری قبر و گور که باید آدمی فخر فروشی و تکبر را کنار نهد و به قبر و محدودیت در آن بیندیشد.(2) 3. تفکر در گذشته و آینده؛ اینکه از چه پدید آمده و چه خواهد شد.(3) 4. تأمل در بزرگی و عظمت خدا. خدایی که شکوه فرمان روایی و قدرت و توانایی اش بیش از هر خودپسند و مغروری است و هر سرکش و متکبری را می تواند مهار کند.(4)(ر.ک: گلبرگ، آبان1385، شماره80، استکبار شناسی)
موفق و موید باشید، بازهم با ما سخن بگویید.
پی نوشت
1. نهج البلاغه، حکمت 454.
2. همان، حکمت398.
3. همان، حکمت126.
4. همان، نامه ی 53.
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
پرسشگر گرامی، ارتباط چندباره شما با این مرکز، گویای اعتماد ارزشمندیست که به پاسخ محققین آن دارید، قدر اعتماد شما را دانسته و امیدواریم راهنمای خوبی برایتان باشیم.
همانگونه که میدانید اقتدارطلبی افراطی و سلطهجویی، سوء استفاده از قدرت است. پدیده ای است تکراری که در آن قوی بر ضعیف حاکم است.در آیات و روایات، شاید ظلم و جور نزدیک ترین واژه به سلطه جویی باشد. در عرف مردم نیز واژه قلدریی به این صفت اطلاق میگردد. در ادامه ی پاسخ به سؤالتان، کمی در مورد خصوصیات فرد سلطهجو با شما سخن میگوییم و به علتشناسی این ویژگی شخصیتی خواهیم پرداخت، سپس نکاتی در برخورد با این افراد تقدیمتان خواهیم نمود.
خصوصیات فرد سلطهجو
انسانهای سلطه جو به واقع زندگی خوبی ندارند و همواره ناشاد و عبوس به نظر می رسند. این افراد گاهی اوقات از افسردگی رنج می برند. سلطهجوی می تواند به سه نوع کلامی، جسمی یا روانی باشد. سلطهجویان، کسانی را که نمی توانند از خود دفاع کنند، مکرر مورد طعنه، ناسزا، آزار، تهدید و تمسخر قرار می دهند. آنان ممکن است قربانیان خود را با القاب نامناسب صدا بزنند، ظاهر و رفتار آنها را مسخره نمایند، ادایشان را درآورند، آنان را از زمین بازی بیرون کنند و خوراکی، پول یا دیگر وسایلشان را بدزدند یا به زور بگیرند.
بعضی اوقات، قربانیان مورد تهاجم فیزیکی سلطهجویان نیز قرار می گیرند؛ مثلاً ممکن است لگد یا کتک بخورند، هل داده شوند، یا در اتاق حبس گردند. نوع زیرکانه و غیرمستقیم سلطهجوی که در دختران شایع است، بی اعتبار بودن دیگران است. کوچک کردن اطرافیان با شایعه پراکنی، پخش دروغهای کینه توزانه، سخن چینی، فاش کردن رازهای دیگران، پخش نوشته های زشت، طرد نمودن، بی اعتنایی و کنار گذاشتن از فعالیتهای گروهی می تواند از این نوع سلطهجوی ها باشد.
پسران بیشتر با تهدید و آزار، سلطهجوی می کنند، اما استفاده از آزار کلامی و روانی در دختران سلطهجو شایعتر است. سلطهجوی کلامی یا روانی می تواند به اندازه انواع جسمانی آن آسیب زننده باشد، بلکه بیشتر.
افراد سلطهجو اغلب نترس و تهاجمی اند و متکی به نفس به نظر می رسند. آنان مشهور و حتی نزد عده ای محبوب هستند و اغلب گروهی از هوداران آنان را همراهی می کنند. مهارتهای اجتماعی، توانایی مدیریت، مهارت دوستیابی و جاذبه ای که هواداران را دورشان جمع می کند، در آنان فراوان است. به همین سبب ممکن است حتی مورد تحسین یا غبطه نیز قرار گیرند. آنها پرانرژی، پرخاشگر، مزاحم و قانون شکن هستند و رفتارهای ضد اجتماعی انجام می دهند.
شرمندگی و احساس گناه در افراد سلطهجو دیده نمی شود و نسبت به دیگران احساس همدردی ندارند. به قدرتهای خود متکی هستند و دنبال نشانه های ضعف و انفعال در دیگران می گردند تا قربانیان خود را انتخاب نمایند. ممکن است ایجاد اضطراب در قربانی، تحسین شدن ضمنی توسط تماشاگران و پاداشهای عینی مانند پول و وسایلی که دزدیده شده است، برای شخص سلطهجو لذتبخش و همراه با احساس قدرت باشد. آنها راه خود را می روند، برای هر موضوع پاسخ در چنته دارند و ماهرانه خود را از مخمصه ها نجات می دهند. سلطهجویان اغلب موفق می شوند، بنابراین به روش خود ادامه می دهند. (روزنامه قدس، 26/4/1389)
علتشناسی شخصیت سلطهجو
طبق متون اسلامی، مهم ترین ریشه هاى سلطهجویی عبارت است از: عجب، کبر، غضب، فخر، احساس نیاز به سلطهجویى، شجاعت دانستن سلطهجویى، غفلت از سلطه و قدرت الهى، ضعف و بیچارگى خود و غفلت از فرجام بد دنیوی و أخروی اقتدارطلبی.
پایه سلطه جویی از کودکی گذاشته می شود، بنابراین اگر بچه ای پا به زمین کوبید، سروصدا به راه انداخت، گریه کرد و از هر راهی خواست به مقصودش برسد و والدین از او تبعیت کردند، به لحاظ شخصیتی گام در راهی ناسالم گذاشته اند که کودک را به سلطه جویی رهنمون میشود، بنابراین باید با هر عمل او که موافق نیستید، «نه» قاطعانه ای بگویید.
ممکن است او رنجیده خاطر و ناراحت شود، اما باید با شجاعت، صراحت و قاطعیت جلوی تخریب شخصیت او را از همان دوران کودکی گرفت، به شرط آنکه در این راه از حربه خشونت استفاده نشود و غیرمستقیم و با حفظ آرامش او را از راهی که می خواهد برود منصرف نمود.
محیطی که در آن حس رقابت، تحقیر، تبعیض، حسادت و تنفر از یکدیگر وجود دارد مساعدترین محیط برای رشد حس سلطه جویی و قدرت طلبی است. لذا والدین باید مراقب شیوه برخورد خود با فرزندان و همسرشان در محیط خانواده باشند.
طبق نظریه «اریک برن»، روانشناس مشهور، سه «من» در هر فردی وجود دارد: «من والد»، «من کودک» و «من بالغ». برخی از افراد که بر آنها «من والد» غلبه دارد به طور مرتب دستور می دهند، امر و نهی می کنند، به سرزنش اطرافیان می پردازند و با قدرت طلبی می خواهند نظر خود را به دیگران تحمیل نمایند.
در این گونه افراد «من کودک» نمودی ندارد، زیرا در «من کودک» رفتار احساسی، شادمانی، لجبازی و نظایر آن بیشتر به چشم می خورد، در حالی که این افراد تنها در پی آن هستند که دیگران را تحت نفوذ خود درآورند و با جذبه، مقتدر و فاقد هر گونه مهربانی به نظر برسند. افراد سلطه جو «من بالغ» که پلی بین «من کودک» و «من والد» می زند را نیز آلوده می کنند، چون «من والد» فردی منطقی و متعادل است که می تواند در تصمیم گیریها و تصمیم سازیها تشخیصی درست داشته باشد.
از نگاه فروید تجاوز و خشونت طلبی ریشه درغریزه مرگ (death instinct) دارد. در واقع هر انسانی در عین حال که تمایل دارد در لذت زندگی کند به نابودی نفس خویشتن نیز روی می آورد. اما از آنجا که هیچ انسانی جرات رویارویی مستقیم با مرگ را ندارد «اراده خود شکنی» خود را به دیگران منتقل می کند و همین امر موجب تجاوزطلبی و پرخاشگری می شود. روان تحلیلگران در تحلیل میل به تسلط و رفتار اقتدارگرایانه معتقدند که چنین رفتار یا میلی می تواند «از یک سوناشی از اراده واقعی فردی زورمند و نیرومند به اعمال قدرت باشد یا این که از ضعف روانی، آشفتگی درونی، عدم قابلیت در تسلط بر خود یا جلب احترام دیگران سرچشمه بگیرد که در پس رفتار مخالفی پنهان شده باشد.» (فتحی، مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی ، ۸۵، ص۷۱).
برخی همچون آدورنو و همکارانش ریشه های اقتدارطلبی را روانی می دانند و برخی نیز افراط در خصوصیاتی همچون تشریفات گرایی (conventionalism)، اطاعت استبدادی (authoritarian submission)، تجاوز استبدادی (authoritarian aggression)، رفتار قالبی (stereotypy) و بدبینی (cynicism) را از خصوصیات بارز شخصیت اقتدارطلب برمی شمارند. به طور متداول افراد اقتدار طلب نسبت به من و هویت خود به دیده تردید می نگرند و از آنجا که از ثبات درونی برخوردار نیستند تلاش می کنند خود را به قالب های برونی شبیه کنند.
برخی از روان تحلیلگران همچون آلفرد آدلر ریشه تجاوزطلبی، خشونت و قدرت طلبی را در پدیده جبران (compensation) جستجو می کنند. آدلر معتقد است احساس کهتری (inferiority feeling) خواه در قالب جسمی، روانی و اجتماعی موجب می شود که فرد درصدد جبران برآید و برای حصول برتری (superiority) تلاش نماید. نمونه بارز برای نظریه آدلر را می توان در زندگی تئودور روزولت مشاهده کرد. روزولت در دوران کودکی به لحاظ جسمانی ضعیف بوده و همین نقص موجب شد که وی از طریق یک برنامه ورزشی نظام دار، ضعف خود را جبران و برتری خود را در کسب پست ریاست جمهوری آمریکا نشان دهد.
در این میان آدلر در کنار احساس کهتری از مفهوم عقده کهتری (inferiority complex) نیز سخن به میان می آورد.
آدلر معتقد است هرگاه احساسات کهتری درفرد به طور بیمارگونه تشدید شود، عقده کهتری به وجود می آید. ریشه چنین عقده ای را می توان در پذیرش افراطی کودک یا طرد وی توسط والدین جستجو کرد.
به اعتقاد آدلر افراد ناز پرورده در دوران بزرگسالی به افرادی مستبد و خود رای تبدیل می شوند و افرادی که در دوران کودکی مورد طرد واقع شده اند در بزرگسالی به دشمنان اجتماع تبدیل می شوند و همواره تلاش می کنند به انتقام جویی از دیگران بپردازند. همچنین آدلر معتقد است خشونت و خودکامگی در واقع نشانه جبران تشدید احساس کهتری است.
برخی سلطهجوها دچار اختلال بیش فعالی کم توجهی (ADHD) هستند. برخی نیز در منزل مورد سوء رفتار قرار دارند و همین باعث می شود دیگران را مورد سوء رفتار خود قرار دهند. در خانواده سلطهجوها تنبیه بدنی، سابقه سلطهجویی در والدین، مشکلات زناشویی، پرخاشگری و عصبانیتهای مهار نشده شایع است. سلطهجوها برخلاف ظاهر مطمئنی که دارند، درصد بالایی از اختلالات خلقی (تقریباً برابر با میزان اختلالات خلقی در قربانیان سلطهجویی) گزارش شده است. برخیسلطهجوها ممکن است اعتماد به نفس پایین داشته باشند و تنبل، کند ذهن و ابله به نظر برسند.
درمان سلطه جویی
بدون تردید اگر خودپسندی و سلطه جویی یک بیماری فکری است که در عمل خود را نشان می دهد و چنین نیز هست، باید راه درمانی برای آن باشد. در کلمات و حکمت های امام علی علیه السلام درمان این معضل نیز مطرح شده است که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم: 1. یادآوری مرگ و اینکه انسان در برابر آن، قدرت کمترین ایستادگی و مقاومت را ندارد(1). 2. یادآوری قبر و گور که باید آدمی فخر فروشی و تکبر را کنار نهد و به قبر و محدودیت در آن بیندیشد.(2) 3. تفکر در گذشته و آینده؛ اینکه از چه پدید آمده و چه خواهد شد.(3) 4. تأمل در بزرگی و عظمت خدا. خدایی که شکوه فرمان روایی و قدرت و توانایی اش بیش از هر خودپسند و مغروری است و هر سرکش و متکبری را می تواند مهار کند.(4)(ر.ک: گلبرگ، آبان1385، شماره80، استکبار شناسی)
موفق و موید باشید، بازهم با ما سخن بگویید.
پی نوشت
1. نهج البلاغه، حکمت 454.
2. همان، حکمت398.
3. همان، حکمت126.
4. همان، نامه ی 53.