طلسمات

خانه » همه » مذهبی » قدرت های غیرعادی چه توجیهی دارند؟

قدرت های غیرعادی چه توجیهی دارند؟

برای پرداختن به پاسخ، مطلبی بسیار اساسی و راه گشا ذکر می شود و آن این نکته است که- از مدعیان دروغین که بگذریم – اعمالی مثل ارتباط با ارواح، تسخیر و ارتباط با جن، تله پاتی، طی الارض هیچ کدام به خودی خود دلیل بر حقانیت انجام دهنده آن نیست.

به عبارتی در صورتی که این امور توسط کسی انجام یابد، او نه به قطب و مرشد تبدیل می شود و نه صحبت های او و ادعاهایش برای دیگران وظیفه شرعی و اخلاقی ایجاد می کند. اولیاء دین می گویند: انسان می تواند با انجام کارهای مشکل و ریاضت های سخت، قدرت های غیرعادی روح و نفس خود را بازیابد و اصولاً خداوند متعال این قدرت ها را به نفس انسانی عطا کرده است و توانایی انجام این امور از خواص نفس انسانی است و ارتباطی مستقیم به ایمان و تقوای افراد ندارد، تا جائی که گفته اند لازمه ارتباط با اجنه کافر، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است. به همین جهت ارباب معرفت مکاشفه را به دو نوع رحمانی و شیطانی تقسیم کرده اند. یعنی عامل مکاشفه ممکن است فرشته باشد و ممکن است شیطان. ملاک تشخیص این دو از همدیگر را تعالیم قرآن و سنت معصومین ذکر نموده اند. یعنی هرچه در مکاشفه به دست آید اگر با مضامین و دستورات قرآن و روایات معصومین همخوانی دارد «مکاشفه ربانی» است در غیر این صورت دست شیطان صحنه گردان نمایش بوده است. بنابراین حتی اگر ثابت شود مکاشفه رحمانی بوده است نه فقط سخنان او در حق دیگران حجت نیست بلکه دلیل بر این که صاحبش مربی کامل شده هم نمی باشد.

اما این که فرق عارفان حقیقی با صاحبان اعمال غیرعادی (مثل مرتاضان) چیست؟ پاسخ را در قالب تمثیلی چنین گفته اند «اگر کسی در کویری بی آب، برای یافتن آب به حفر زمین بپردازد و بعد از تلاش پیگیر، به چند سکه طلا دست یابد هرچند طلا ذی قیمت است، اما او نباید فراموش کند به دنبال آب و این منبع حیات بوده است و در این بیابان چند سکه طلا، مشکل تشنگی او را برطرف نمی کند. او موقتاً خوشحال می شود اما اگر دست از ادامه کار بکشد در واقع دنبال آب نبوده است و ممکن است از تشنگی هلاک شود، اما اگر حفر را ادامه دهد هم به آب می رسد و هم طلا را دارد. بزرگان دین فرموده اند: دست یافتن به این قدرت ها برای اولیاء دین «نقل و نبات» راه است که خداوند به دوستانش عطا می کند و آن هم در مواردی که مصلحتی بر اعطاء این قدرت وجود داشته باشد. دست یافتن به این قدرت ها، فطرت تشنه بشر را سیراب نمی کند و این فطرت باید به اصل خود برگردد. فراتر از آب، سراب است که اثر حقیقی ندارد. آنچه هدف سالک حقیقی است «تحصیل روح تعبد و رسیدن به مقام زلال بندگی» است نه رسیدن به قدرت های ویژه. راه رسیدن به بندگی حقیقی خداوند، «شریعت» است. به عبارت دقیق تر «شریعت، طریقتِ حقیقت است» و «قرآن و عرفان و برهان» همه یک حقیقت اند.

ابن عربی می گوید: «هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!… چرا که حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت».[ . فصوص، ج1، 35.]

به ابوسعید ابی الخیر گفته شد: فلان کس بر روی آب راه می رود. پاسخ گفت: «سهل است، «قورباغه» نیز روی آب راه می رود. گفتند: «فلان کس در هوا می پرد» جواب داد: «مگس نیز بر هوا می پرد». گفتند: «فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می رود». جواب داد: «شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می رود. این چیزها قیمتی ندارند. مرد آن است که میان مردم زندگی کند و با آنها رفت و آمد و داد و ستد کند؛ زن بگیرد و با دیگران معاشرت داشته باشد و یک لحظه از خدای خود غافل نباشد»[ نفحات الانس، عبدالرحمن جامی، ص 305.].

نقل شده در زمان امام صادق(علیه السلام) شخصی مدّعی بود که قادر است از اشیایی که دیگران پنهان کرده اند خبر دهد. مردم به عنوان سرگرمی و تفریح از راه های مختلف وی را امتحان کردند. آن فرد برخلاف انتظار حاضرین به خوبی از پس امتحانات برآمد، تا اینکه امام صادق(علیه السلام) سر رسید، اوضاع را جویا شد، جریان را شرح دادند. حضرت دست خود را مشت کردند و از او پرسید؛ در دست من چه چیزی است؟ او بعد از لحظاتی تأمل و فکر، با حالت تحیّر و تعجّب به امام خیره شد.

امام(علیه السلام) پرسید چرا جواب نمی دهی؟ گفت جواب را می دانم ولی در تعجبم شما از کجا آن را آورده اید. آن شخص ادامه داد: در تمام کره زمین همه چیز مسیر طبیعی خود را می گذراند فقط در یک جزیره مرغی دو تا تخم گذاشته که یکی از آنها مفقود شده و آنچه در دست توست باید همان تخم باشد. حضرت تصدیق کردند.

امام(علیه السلام) از او پرسید چگونه به اینجا رسیدی؟ جواب داد: «با مخالفت با هوای نفس»، هرچه دلم خواست خلافش را انجام دادم. حضرت از او خواست مسلمان شود. جواب داد، دوست ندارم.

امام(علیه السلام) فرمود؛ مگر قرار نبود با هوای نفست مخالفت کنی؟ طبق عهد خودت الان باید مسلمان شوی، چون دوست نداری مسلمان شوی. زمینه فراهم بود؛ هم به قدرت معنوی امام پی برد و هم در مقابل استدلال امام پاسخی نداشت. بعد از مسلمان شدن، قدرت غیبی خود را از دست داد. سراغ امام آمد و زبان به شکوه گشود «قبلاً که مسلمان نبودم این قدرت را داشتم الان که خدا را پذیرفتم قدرتم را از دست دادهام! این چه دینی است؟» امام(علیه السلام) فرمود: «تاکنون متحمّل زحمتی شده بودی و خداوند در همین عالم مزد زحمت تو را می داد و بعد از دریافت مزد، طلبی از خدا نداشتی چون با خدا بیگانه بودی و از الان آنچه عمل می کنی خداوند برای آن جایی که به آن نیازمندی ذخیره می کند و آنچه که قبلاً داشتی برای نیل به سعادت ابدی، سودی به تو نمی رساند».[ . مصباح یزدی، محمد تقی،کشف و کرامت.]

سخن آخر این که قدرت های غیرعادی به خودی خود نه نشان عرفان است و نه ضدعرفان تلقی می شود و در این میان دسته ای از قدرت های غیرعادی هم چون طی الارض و ورود با عالم مثال و ذهن خوانی و تخلیه روح مشترک بین مؤمن و کافر است. از طرف دیگر باید دانست که ورود به بعضی از عوالم و درک تجربه توحیدی ناب (مکاشفات ذاتیه و سریه)[ . رساله سیر وسلوک، علامه تهرانی، ص 218.] مرتبه ای است که فقط برای موحدین امکان پذیر است. مانند درک اسماء و صفات الاهی و ورود به عالم خلوص و درک توحید مطلق که آرزوی هر سالک طریق عرفان راستین است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد