هر يك از انواع گوناگون اسراف، ريشههاى روانى مخصوص به خود و كنش و واكنش متقابل با آنها را دارد:
1. شهوت پرستى:
قرآن از زبان حضرت لوط(عليه السلام)(اعراف/ 7، 81; نمل/ 27، 55) شهوترانى را عامل گرايش قوم لوط به اسراف اخلاقى مىشمارد; همچنين در آيه (28 كهف/ 18) در مقام نهى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از اطاعت افراطگرايان،آنان را پيرو هواهاى نفسانى خويش مىشناساند.
2. غفلت از ياد خدا:
آيه (28 كهف/ 18)افراطگرايان را كسانى مىشمارد كه قلبشان از ياد خدا غافل شده است.
3. روحيه ناسپاسى و كفران نعمت:
خداوند در آيات(26ـ27 اسراء/ 17) پس از نهى از تبذير و بيان اخوت مبذّران با شياطين، مىفرمايد:شيطان در برابر پروردگارش بسيار ناسپاس بود.
4. تكبر،خودكامگى، استعمار و سيطرهجويى:
خداوند در آيات (83 يونس/ 10 و 31 دخان/44) فرعون را مردى اسرافگر و برترىجو مىخواند; همچنين از زبان بلقيس، ملكه قوم سبأ، در آيه (34 نمل/27)درباره پادشاهان مىگويد: آنان هنگامى كه به منطقه آبادى وارد شوند، آن را به فساد و تباهىمىكشند. مقايسه اين آيه با آيات مربوط به فرعون نوعى رابطه جانشينى بين فساد اجتماعى و اسراف برقرار مىسازد.
5. عجب و خودبينى:
در آيه (12 يونس/ 10) از انسانهايى ياد شده كه هنگام سختى، از خدا يارى طلبيده و در آسايش، او را از ياد مىبرند. خداوند درباره اين افراد مىفرمايد: اين چنين براى اسرافكاران، اعمالشان زينت داده شده كه زشتى عمل خود را ادراك نمىكنند.
افزون بر عوامل پيشگفته، مىتوان تقليد، چشمو همچشمى، وسواس، تربيت خانوادگى، احساس حقارت و خودكمبينى و داشتن ثروت فراوان، بدون برخوردارى از اخلاق دينى را جزو عوامل اسراف دانست.
منبع:
دائرة المعارف قرآن كريم ج3 ص210