استهزا چه در حوزه عقيده باشد، يا در حوزه اخلاق منشأ و ريشههاى متعددى دارد. برخى از اين ريشهها از نگاه قرآن عبارت است از:
1.دشمنى و انتقام:
كافران براى مبارزه با پيامبران الهى و پيروانشان از استهزا بهصورت حربهاى براى نابودى جبهه حق و انتقام گرفتن از مؤمنان استفاده مىكردند:«و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا … قُل يـاَهلَ الكِتـبِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ». (مائده/5، 58ـ59)
2.جهالت:
موسى(عليه السلام) در پاسخ اتهام بنىاسرائيل به او مبنى بر استهزا كردن آنان گفت:از اينكه از جاهلان باشم به خدا پناه مىبرم:«قالوااَتَتَّخِذُنا هُزُوًا قالَ اَعوذُ بِاللّهِ اَن اَكونَ مِنَالجـهِلين» (بقره/2،67); يعنى مسخره كردن ديگران ناشى از جهالت كار انسانهاى جاهل است.
3.عدم تعقل:
قرآن كريم، استهزاى نماز و بازيچه دانستن آن از سوى برخى اهل كتاب و كافران صدر اسلام را ناشى از ترك انديشه و تعقل مى داند: «و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا ذلِكَ بِاَنَّهُم قَومٌ لايَعقِلون» (مائده/5،58)
4.برترى طلبى و غرور:
حس برترى جويى گاهى باعث مى شود كه انسان ديگران را كوچكتر از خود پنداشته، آنان را استهزا كند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لايَسخَر قَومٌ مِن قَوم عَسى اَن يَكونوا خَيرًا مِنهُم و لا نِساءٌ مِن نِساء عَسى اَن يَكُنَّ خَيرًا مِنهُنَّ» (حجرات/49، 11) ذكر كلمه «خيراً» در اين آيه افزون بر اينكه به منشأ استهزاى مؤمنان كه همان برترى جويى است اشاره دارد، اين برتر بودن ظاهرى را نيز نفى كرده و به شخص استهزا كننده هشدار مى دهد كه ممكن است فردى كه مورد استهزاى شما قرار گرفته در واقع از شما بهتر باشد. در شأن نزول اين آيه نقل شده كه يكى از مسلمانان به سبب بدكاره بودن مادرش در جاهليت مورد استهزاى ثابت بن قيس قرار گرفت و نيز در شأن «و لا نِساءٌ مِن نِساء» نقل شده كه امّ سلمه بر اثر بستن پارچهاى به سر و آويختن دو گوشه آن از پشت خود، يا به سبب كوتاه بودن قد، مورد استهزاى عايشه قرار گرفت. بزرگ پنداشتن خود و غرور گاهى باعث تمسخر آيات الهى مىشود، چنانكه مشركان به جهت داشتن اين روحيه، آيات قرآن را به استهزا مى گرفتند: «يَسمَعُ ءايـتِ اللّهِ تُتلى عَلَيهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُستَكبِرًا كَاَن لَميَسمَعها فَبَشِّرهُ بِعَذاب اَليم * و اِذا عَلِمَ مِن ءايـتِنا شيــًا اِتَّخَذَها هُزُوًا» (جاثيه/45، 8ـ9 و 31ـ35 و نيز ص/38، 62ـ63) غرور و برتر دانستن خود گاهى به سبب جايگاه اجتماعى يا علمى افراد است كه سبب مى شود ديگران را مسخره كنند: «فَلَمّا جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَيِّنـتِ فَرِحوا بِما عِندَهُم مِنَ العِلمِ و حاقَ بِهِم ما كانوا بِهِ يَستَهزِءون» (غافر/40،83) كه مراد از اين علم يا همان شبهات واهى و بىاساسى است كه مشركان آن را علم مى پنداشتند، يا علوم مربوط به دنيا و تدبير امور زندگى است، چنانكه قارون ادعاى داشتن چنين علمى داشت: «اِنَّما اوتيتُهُ عَلى عِلم عِندى» (قصص/28،78)
5.دنياطلبى:
گاهى داشتنثروت ودلبستگى به دنيا موجب استهزاى افراد فقير يا زيردست مى گردد:«زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَروا الحَيوةُ الدُّنيا و يَسخَرونَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا» (بقره/2،212) در روايتى از ابنعباس نقل شده كه آيه فوق در مورد گروهى از اشراف و سران قريش نازل شده كه زندگى بسيار مرفهى داشتند و به همين جهت جمعى از مؤمنان تهيدست همچون عمار و بلال را به تمسخر مىگرفتند. قرآن در آيات 34ـ35 جاثيه/45، نيز از وضعيت مشركان در قيامت خبر داده است كه بر اثر استهزاى قرآن، به جهت مغرور شدن آنان به امكانات و رفاه دنيوى گرفتار عذاب شدهاند: «ذلِكُم بِاَنَّكُمُ اتَّخَذتُم ءايـتِ اللّهِ هُزُوًا و غَرَّتكُمُ الحَيوةُ الدُّنيا». آيات ابتداى سورههُمَزه نيز مغرور شدن به مال* و ثروت را منشأ طعنو استهزاى ديگران دانسته است. (همزه/104،1ـ3)
6. گناه:
ارتكاب گناه و اصرار بر آن، انسان را به ارتكاب گناهان بزرگتر مانند تكذيب آيات الهى و حتى استهزاى آن مى كشاند: «ثُمَّ كانَ عـقِبَةَ الَّذينَ اَســوا السّواى اَن كَذَّبوا بِـايـتِ اللّهِ و كانوا بِها يَستَهزِءون» (روم/30،10 و نيز جاثيه/ 45، 7ـ9)
منبع:
دائرة المعارف قرآن كريم ج3 ص174تا176