قصه حضرت حزقیل نبی و رجعت در امتهای گذشته
۱۳۹۳/۰۲/۱۱
–
۸۹ بازدید
قصه حضرت حزقیل نبی و رجعت در امتهای گذشته
آیه: أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَF: آیا از [حال ] کسانی که از بیم مرگ از خانه های خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟ پس خداوند به آنان گفت: “تن به مرگ بسپارید” آن گاه آنان را زنده ساخت. آری، خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است، ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند. (بقره: ۲۴۳)
قصه حضرت حزقیل نبی و رجعت در امتهای گذشته
آیه: أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَF: آیا از [حال ] کسانی که از بیم مرگ از خانه های خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟ پس خداوند به آنان گفت: “تن به مرگ بسپارید” آن گاه آنان را زنده ساخت. آری، خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است، ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند. (بقره: 243)
قصه حضرت حزقیل نبی و رجعت در امتهای گذشته
روایت: 2 ـ “عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ وَ غَیْرِهِ عَنْ بَعْضِهِمْ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ 7 [1]وَ بَعْضِهِمْ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ 7 فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّG أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْF[2]فَقَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ مَدِینَةٍ مِنْ مَدَائِنِ الشَّامِ وَ کَانُوا سَبْعِینَ أَلْفَ بَیْتٍ وَ کَانَ الطَّاعُونُ یَقَعُ فِیهِمْ فِی کُلِّ أَوَانٍ فَکَانُوا إِذَا أَحَسُّوا بِهِ خَرَجَ مِنَ الْمَدِینَةِ الْأَغْنِیَاءُ لِقُوَّتِهِمْ وَ بَقِیَ فِیهَا الْفُقَرَاءُ لِضَعْفِهِمْ فَکَانَ الْمَوْتُ یَکْثُرُ فِی الَّذِینَ أَقَامُوا وَ یَقِلُّ فِی الَّذِینَ خَرَجُوا فَیَقُولُ الَّذِینَ خَرَجُوا لَوْ کُنَّا أَقَمْنَا لَکَثُرَ فِینَا الْمَوْتُ وَ یَقُولُ الَّذِینَ أَقَامُوا لَوْ کُنَّا خَرَجْنَا لَقَلَّ فِینَا الْمَوْتُ قَالَ فَاجْتَمَعَ رَأْیُهُمْ جَمِیعاً أَنَّهُ إِذَا وَقَعَ الطَّاعُونُ فِیهِمْ وَ أَحَسُّوا بِهِ خَرَجُوا کُلُّهُمْ مِنَ الْمَدِینَةِ فَلَمَّا أَحَسُّوا بِالطَّاعُونِ خَرَجُوا جَمِیعاً وَ تَنَحَّوْا عَنِ الطَّاعُونِ حَذَرَ الْمَوْتِ فَسَارُوا فِی الْبِلَادِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّهُمْ مَرُّوا بِمَدِینَةٍ خَرِبَةٍ قَدْ جَلَا أَهْلُهَا عَنْهَا وَ أَفْنَاهُمُ الطَّاعُونُ فَنَزَلُوا بِهَا فَلَمَّا حَطُّوا رِحَالَهُمْ وَ اطْمَأَنُّوا بِهَا قَالَ لَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُوتُوا جَمِیعاً فَمَاتُوا مِنْ سَاعَتِهِمْ وَ صَارُوا رَمِیماً یَلُوحُ وَ کَانُوا عَلَی طَرِیقِ الْمَارَّةِ فَکَنَسَتْهُمُ الْمَارَّةُ فَنَحَّوْهُمْ وَ جَمَعُوهُمْ فِی مَوْضِعٍ فَمَرَّ بِهِمْ نَبِیٌّ مِنْ أَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ یُقَالُ لَهُ حِزْقِیلُ فَلَمَّا رَأَی تِلْکَ الْعِظَامَ بَکَی وَ اسْتَعْبَرَ وَ قَالَ یَا رَبِّ لَوْ شِئْتَ لَأَحْیَیْتَهُمُ السَّاعَةَ کَمَا أَمَتَّهُمْ فَعَمَرُوا بِلَادَکَ وَ وَلَدُوا عِبَادَکَ وَ عَبَدُوکَ مَعَ مَنْ یَعْبُدُکَ مِنْ خَلْقِکَ فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِ أَ فَتُحِبُّ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ یَا رَبِّ فَأَحْیِهِمْ قَالَ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَنْ قُلْ کَذَا وَ کَذَا فَقَالَ الَّذِی أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَقُولَهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ 7 وَ هُوَ الِاسْمُ الْأَعْظَمُ فَلَمَّا قَالَ حِزْقِیلُ ذَلِکَ الْکَلَامَ نَظَرَ إِلَی الْعِظَامِ یَطِیرُ بَعْضُهَا إِلَی بَعْضٍ فَعَادُوا أَحْیَاءً یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ یُسَبِّحُونَ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ وَ یُکَبِّرُونَهُ وَ یُهَلِّلُونَهُ فَقَالَ حِزْقِیلُ عِنْدَ ذَلِکَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ قَالَ عُمَرُ بْنُ یَزِیدَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ 7 فِیهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ» : از امام صادق 7 و برخی هم این حدیث را از امام باقر 7 روایت کرده اند که ایشان در تفسیر این آیه شریفه: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ …، فرموده است: اینان مردم یکی از شهرهای شام بودند و تعدادشان هفتاد هزار تن بود؛ که در هر فصلی از فصول دچار طاعون شدند و همین که درمی یافتند طاعون به آنها وارد شده است، سرمایهداران آن شهر از شهر بیرون میرفتند و فقرا از سر ناچاری در آنجا میماندند و لذا بیشتر کسانی که میماندند، می مردند و مرگ و میر در میان کسانی که بیرون رفته بودند کمتر بود؛ از اینرو آنها که بیرون می رفتند، می گفتند: راستی اگر ما در شهر مانده بودیم مرگ و میرمان زیاد می شد و آنان که مانده بودند، می گفتند: به راستی اگر ما نیز بیرون می رفتیم افراد کمتری از ما می مردند. و از همینرو بر آن شدند تا اگر اینبار نیز طاعون بیاید همگی از شهر خارج شوند؛ و چنین نیز کردند و همین که ورود طاعون را دریافتند از شهر خارج شدند و از ترس مرگ؛ از طاعون فرار کردند و تا آنگاه که خدا می خواست در شهرها گردش کردند، تا اینکه به شهری ویران، برخوردند که ساکنانش این شهر را رها کرده بودند و طاعون آنها را نیز از میان برده بود. بدان جا که رسیدند فرود آمدند و چون بارهای خود را گشودند و آرامش یافتند خدای عزّوجلّ به آنها فرمود: همگیتان بمیرید. آنها همگی در همان لحظه مردند و اسکلتهای آنها نمایان بود. اینان بر سر راه و گذر کاروانیان بودند، رهگذران استخوانهای آنان را از سر راه دور کردند و همه را در یک جا جمع کردند. پس از این ماجرا یکی از پیامبران بنی اسرائیل به نام “حزقیل” از آنجا گذشت و چون آن استخوانها را دید آب در دیده گرداند و گریست.
او گفت: پروردگارا! اگر بخواهی، میتوانی؛ همین الان همه را زنده کنی، چنانکه آنها را میراندی تا شهرهایت را آباد کنند و از بندگانت فرزند آرند و همراه دیگر خلایقت که پرستشت می کنند؛ تو را بپرستند. خدای متعال به او وحی فرمود: آیا دوست داری آنها زنده شوند؟!
عرض کرد: آری، بار خدایا! آنها را زنده نما. خدای عزّوجلّ به او وحی فرمود: که چنین و چنان بگو. او نیز همان چیزی را بر زبان جاری کرد؛ که خدای عزّوجلّ به او دستور داده بود.
روایت: 3 ـ “تفسیر القمی أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ[3] الْآیَةَ فَإِنَّهُ وَقَعَ الطَّاعُونُ بِالشَّامِ فِی بَعْضِ الْکُوَرِ[4] فَخَرَجَ مِنْهُمْ خَلْقٌ کَثِیرٌ کَمَا حَکَی اللَّهُ تَعَالَی هَرَباً مِنَ الطَّاعُونِ فَصَارُوا إِلَی مَفَازَةٍ فَمَاتُوا فِی لَیْلَةٍ وَاحِدَةٍ کُلُّهُمْ فَبَقُوا حَتَّی کَانَتْ عِظَامُهُمْ یَمُرُّ بِهَا الْمَارُّ فَیُنَحِّیهَا بِرِجْلِهِ عَنِ الطَّرِیقِ ثُمَّ أَحْیَاهُمُ اللَّهُ وَ رَدَّهُمْ إِلَی مَنَازِلِهِمْ فَبَقُوا دَهْراً طَوِیلًا ثُمَّ مَاتُوا وَ تَدَافَنُوا” : مرحوم قمی در تفسیر آیه ألَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ، میگوید: بیماری طاعون در بعضی شهرهای شام شیوع یافت و مردم زیادی از ترس طاعون از شهر خارج شده و به جانب بیابان رفتند و همگی در یک شب هلاک شدند و استخوانهایشان پراکنده شد، امّا خداوند دوباره آنها را زنده نمود و آنها را به منازلشان بازگرداند و مدّتها زندگی کردند تا سرانجام وفات یافتند و مدفون شدند.
روایت: 4 ـ “عن حمران بن أعین[5] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ 7 قَالَ قُلْتُ لَهُ کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ شَیْ ءٌ لَا یَکُونُ هَاهُنَا مِثْلُهُ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ فَحَدِّثْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ Gأَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ F[6] فَهَلْ أَحْیَاهُمْ حَتَّی نَظَرَ النَّاسُ إِلَیْهِمْ ثُمَّ أَمَاتَهُمْ مِنْ یَوْمِهِمْ أَوْ رَدَّهُمْ إِلَی الدُّنْیَا فَقَالَ بَلْ رَدَّهُمْ إِلَی الدُّنْیَا حَتَّی سَکَنُوا الدُّورَ وَ أَکَلُوا الطَّعَامَ وَ نَکَحُوا النِّسَاءَ وَ لَبِثُوا بِذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ مَاتُوا بِالْآجَالِ”: [حمران بن اعین] از امام باقر 7 نقل میکند؛ که گفتم: در بنی اسرائیل چیزی وجود داشت که در اینجا مثل آن وجود ندارد پس فرمود: نه.
پس گفتم: برای من از قول خداوند “آیا ندیدید آنهایی را که از ترس مرگ از دیار خود بیرون رفتند که هزاران تن بودند، خدا فرمود: بمیرید (همه مردند) سپس آنها را زنده کرد” توضیح بدهید! آیا خداوند آنها را زنده نمود و مردم دیدند و همانروز آنان را میرانید یا آنکه پس از زنده شدن به منازل خود برگشته و خوردند و آشامیدند و ازدواج نمودند و بعد مردند؟ فرمود: خداوند بعد از مردنشان آنها را به دنیا برگردانید و خوردند و آشامیدند و نکاح کردند و آنچه را خدا خواست در دنیا زندگانی نموده و به مرگ طبیعی از دنیا رفتند و دفن شدند.
نکته: ذکر روایت در ذیل آیه، دال بر صحت آن روایت نیست و نیاز به توضیح بیشتری درباره سند و صحت روایت است؛ اما بنای ما در این نوشتار به بیان روایات ذیل آیات است، صحت و وثاقت روایات نیاز به تجزیه و تحلیل دقیق علمی دارد که در این نوشتار نمیگنجد.
پی نوشت ها:
[1]. أثبتناه من المصدر و ذکر السید الخوئی فی (تفصیل طبقات الرواة): أنى عمر بن یزید روى عن بعضهم، عن أبی عبداللّه و أبی جعفر 8 و روى عنه ابن محبوب. معجم رجال الحدیث، ج 13، ص 384 و البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 502.
[2]. بقره: 243.
[3]. بقره: 243.
[4]. الکور کصرد جمع کورة بضم الکاف و هی بقعة تجتمع فیها المساکن.
[5]. حمران بن أعین: الشیبانی الکوفی مولى، تابعی مشکور، من أکابر مشایخ الشیعة المفضلین الذین لا یشک فیهم، و کان أحد حملة القرآن، و من یعد ویذکر اسمه فی کتب القراء، و عده البرقی و الشیخ من أصحاب الإمامین الهمامین الباقر والصادق 8، وهو ممن یعد من حواری الإمامین الصادقین 8، و قال أبو عبد الله 7 فی حمران: إنه رجل من أهل الجنة، وکان یقول 7: “حمران بن أعین مؤمن لا یرتد والله أبدا”. انظر رجال العلامة: 134: 361، رجال بحرالعلوم 1: 227، رجال البرقی: 14 و 16، رجال الشیخ: 117: 41 و 181 : 274 ، رجال الکشی: 10: 20 و 176: 304.
[6]. بقره: 243.
الکافی، ج 8، ص 198، ح 237.
النور المبین فی قصص الأنبیاء والمرسلین، ص 314 ، الفصل العاشر.
البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 502 ، ح 1341.
شرح أصول الکافی، ج 12، ص 262 ـ 263، الأصل : 237 .
الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، ص 133 ـ 134.
تفسیر الصافی، ج 1، ص 272.
تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 2، ص 375.
تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 241، ح 961.
بحار الأنوار، ج 13، ص 385، باب 14، ح 6.
تفسیر القمی، ج 1، ص 81،
بحارالأنوار، ج 6، ص 123، باب 3، ح 8.
بحار الأنوار، ج 13، ص 381، باب 14، ح 1.
النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، ص 313.
قصص الأنبیاء، ص 355.
الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، ص 144، ح الحادی والثلاثون.
تفسیر عیاشی، ج 1، ص 130، ح 433.
مختصر بصائر الدرجات، ص 23، وعنه عن صفوان بن یحیی عن أبی خالد القماط عن حمران بن أعین… .
الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، ص 154.
البرهان فی تفسیرالقرآن، ج 1، ص 503 ، ح 1342.
بحارالأنوار، ج 13، ص 381، باب 14، ح 2.
بحارالأنوار، ج 53، ص 74، باب 29، ح 74.