خانه » همه » مذهبی » قهرمان سازی از پهلوی خائن؟

قهرمان سازی از پهلوی خائن؟


قهرمان سازی از پهلوی خائن؟

۱۳۹۴/۱۱/۰۲


۵۴۲ بازدید

با سلام و تحیت و قدردانی از مکاتبه ی شما با این مرکز پرسشگر ارجمند، در متن ارسالی شما هیچ شبهه ای مطرح نگردیده است و صرفا به بیان نکاتی ادعایی پیرامون شاه جنایتکار پهلوی بسنده شده است. تمامی این موارد بدون ذکر مستند تاریخی آنها مطرح گردیده است بنابراین همین مساله انگیزه و فایده ی هر گونه بحث تحلیلی و اظهار نظر پیرامون آنها را از انسان سلب می نماید. اگر به هر دلیلی علاقه مند به بحث پیرامون این مساله هستید لطفا با تحقیق و پژوهش مستندات تاریخی غیرقابل انکار هر کدام از موارد فوق را به متن پرسش ضمیمه نمایید تا بتوانیم در باره ی صحت و سقم موارد مطروحه با شما به بحث و بررسی بنشینیم. اما با توجه به مطالب مطرح شده در متن ارسالی شما بهتر است با هم به مرور برخی از موارد وابستگی و اوج حقارت محمدرضا پهلوی در برابر قدرت های سلطه جوی جهانی و استکباری مورد بررسی و بازخوانی قرار دهیم: تحقیر محمدرضا در مراسم افتتاحیه المپیک۱۹۴۸ و در ورزشگاه امجدیه تهران پنجاه سال حکومت ایران که حکومت دیکتاتورى، سلطنتى، طاغوتى، فاسد و آن‌چنانى بود، به وسیله‌ى دو نفرى انجام گرفت که آن‌ها را بیگانگان بر سر کار آوردند و مردم هیچ نقشى نداشتند. اما نکته قابل توجه در این بین، وابستگی و ذلالت این افراد در برابر غربی ها و سران بالا دستی بود. امیر اسدالله اعلم در بخشی از یادداشت‌هایش در رابطه با محمدرضا شاه اینگونه می نویسد: «چشمداشت همیشگی شاه این بود که بزرگترین مرد تاریخ ایران و بالاتر از همه شاهان پیشین شناخته شود. همه پیروزی های ملی زمان او به او نسبت داده شوند و درخشش زودگذر هیچ کس چیزی مگر بازتاب بی رونقی از شخصیت پرتو افشان او نباشد. باور شاه این بود که پدرش او را مرد با کفایتی گمان نمی کرد. از این گذشته سالهای آغازین سلطنت و بی اعتنایی چند تن از نخست وزیرانش را پیوسته به یاد داشت. در نخستین سفر به انگلستان نیز در تابستان ۱۳۲۷(۱۹۴۸) که مقارن با بازی های المپیک در آن کشور بود به گونه ای سرد و حتی زننده با او رفتار شد: در مراسم گشایش این بازی ها پادشاه و خانواده سلطنتی و سپس نخست وزیر و چند تن از وزیران انگلستان در جلو و شاه ایران و همراهانش به دنبال آنان به ورزشگاه رفتند و به همان ترتیب در جای خود قرار گرفتند. در زمان نخست وزیری دکتر مصدق نیز یک بار در مراسمی که به مناسبت زادروز او طبق معمول هر سال در ورزشگاه امجدیه برپا شد به مجرد ورود شاه ناگهان جمعیت اطراف جایگاه که از هواخواهان حزب توده بودند دست به ناسزاگویی و توهین زدند و او را به ترک ورزشگاه واداشتند. اینگونه زخم های روانی ناپیدا همیشه او را رنج می داد و همواره آرزو داشت از ایرانیان گرفته تا بیگانگان از مردم معمولی گرفته تا سیاست پیشگان و رهبران قوم به همه و همه نشان دهد که از همه برتر است.» (۱) انتقاد امام خمینی(ره) از ذلت پذیری محمدرضا در برابر بیگانگان یکی از انتقادهایی که امام خمینی همواره درباره محمدرضاخان مطرح می کرد ذلت پذیری و خاکساری و احساس حقارت کامل او در برابر بیگانگان بود. امام خمینی در این باره می گوید : شاه در برابر بیگانگان به ویژه آمریکا بله قربان گو بود و این را من مکرر گفته ام و از بس که متاثرم باز هم پیش شما عرض می کنم که من وقتی عکس شاه را پهلوی جانسون دیدم که جانسون عینکش را برداشته و از این طرف دارد چشمهایش آنطور می کند و نگاه می کند و به او نگاه نمی کند و او آن طرف میز او سر جای خودش ایستاده بود او آن طرف میز او ایستاده بود مثل یک بچه مکتبی که ایستاده پیش معلمش (کرنش ) می کند من همچو متاثر شدم که ما در چه حالی هستیم که این « شخص اول » مملکت ما به اصطلاح هست در مقابل او اینطوری ایستاده و آن هم اینطور بی اعتنا چشمهایش را آن طرف کرده و در روزنامه انداخته بود و گمان می کنم این عکس را تحمیل هم گمان می کنم کرده بودند که در روزنامه های ایران منعکس بشود . (۲) حقارت شاه در مقابل بیگانگان از نگاه دو نویسنده خارجی: یکی از نویسندگان خارجی (مامورین رونیس) می نویسد: شاه وابستگی روحی و روانی زیادی به روسای جمهور آمریکا داشت. او روسای جمهور آمریکا را در حکم پدر خود می دانست. به همین دلیل هرگاه دست آن ها را پشت سر خود می دید و هرگاه احساس می کرد از عملکردش راضی هستند احساس نشاط می نمود و در یک حالت تعادل روانی قرار می گرفت ولی هرگاه استنباط می کرد عملکردش نتوانسته است آمریکایی ها را کاملا راضی کند تعادل روانی اش به هم می خورد. به همین دلیل بود که در روزهای آغازین انقلاب و در زمانی که اولین شعله ها در قم پدید آمد شاه به یکی از دوستان نزدیکش گفت: «مادام که آمریکایی ها از من حمایت می کنند می توانیم هر چه می خواهیم بگوییم و هر کاری می خواهیم انجام بدهیم; بنابراین مرا نمی توان تکان داد!» نویسنده دیگری چنین می نگارد: شاه شخصیتی کاملا وابسته داشت. وابستگی سیاسی و روانی او به شخصیت و روسای جمهور غرب (به ویژه روسای جمهور آمریکا) خیلی شدید بود. به همین دلیل اگر در پناه قدرت آن ها قرار نمی گرفت به هیچ وجه نمی توانست حیات سیاسی داشته باشد. شخصیت شاه طوری سامان یافته بود که حتما می بایست به یک شخص قوی مثل روسای جمهور آمریکا وابسته باشد. تا زمانی که یک شخص قوی همچون روسای جمهور آمریکا از او حمایت نمی کرد نمی توانست در برابر مشکلات و بحران ها تاب مقاومت داشته بشد. شاه در برابر غربی ها (به ویژه در برابر آمریکایی ها) شدیدا احساس کوچکی می کرد به همین دلیل پیوسته سعی می نمود رضایت کامل آن ها را جلب کند. وحشت از بیگانه سراسر وجود شاه را گرفته بود و در کوچک ترین کارها منتظر تایید آمریکایی ها بود. نویسنده دیگری می نگارد: شاه در برابر آمریکایی ها کاملا بی اراده بود روسای جمهور آمریکا نیز به خوبی این موضوع را درک کرده بودند. به همین دلیل هر درخواستی از او به عمل می آوردند و شاه در برابر درخواست های آمریکایی ها حتی به خود اجازه تامل نمی داد و فورا «بله» و «چشم» را به زبان می آورد. اگر آمریکایی ها می گفتند چنین و چنان اصلاحاتی به عمل آور شاه بدون تامل و بدون آنکه لحظه ای درباره آن بیندیشد می پذیرفت و حتی بالاتر از سطح درخواست آن ها عمل می کرد. آمریکایی ها می گفتند کشتار راه بینداز شاه بیش از آنکه آمریکایی ها انتظار داشته باشند خونریزی و کشتار به راه می انداخت . اگر آمریکایی ها کاپیتولاسیون می خواستند شاه بدون تامل اقدام می کرد و به خاطر رضایت آمریکایی ها حیثیت یک ملت را لگدکوب می نمود کشتار به راه می انداخت انبوهی از مردم را به زندان ها می فرستاد بزرگ ترین شخصیت های مذهبی و محبوب ترین مراجع را تبعید می کرد تا آمریکایی ها از او خشنود شوند. اگر آمریکایی ها می گفتند به ظفار (در کشور عمان) نیرو بفرست و نفت را چنین و چنان بفروش و در گرماگرم جنگ صهیونیست ها با مسلمانان چنین کن و… شاه بدون آنکه پیرامون این مسائل فکر کند فورا دست به کار می شد و مثل یک سرباز ساده کاملا به چگونگی اجرای فرمان فکر می کرد نه به ماهیت و عواقب فرمان .(۳) حقارت محمدرضا در برابر غربی‌ها از نگاه رهبر انقلاب مقام معظم رهبری در اردیبهشت ماه سال ۸۸ در رابطه با حقارت محمدرضا پهلوی در برابر بیگانگان گفت: «محمد رضاى پهلوى در سالهاى دهه‌ى چهل و دهه‌ى پنجاه شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادى‌خواهان- خشن؛ بدون اندک ملاحظه‌اى از مردم- وارد کرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع مى‌کرد و از آن‌ها حرف مى‌شنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود. این حکومت یک ملتى است که از عزت ملى محروم است.» روایت نیویورک تایمز از حقارت محمدرضا در مقابل بیگانگان روزنامه نیویورک تایمز می نویسد: «پس از کودتا، شاه گیلاس خود را با تعارف به روزولت، رئیس بخش سیا در خاورمیانه برداشت و گفت: من تاج و تخت خود را به خدا، مردم کشورم، ارتشم و به شما مدیونم. (۴) در حقیقت، کشور در دوره پهلوى، حیات خلوت و منطقه نفوذ قدرت های جهانی بود. آنها در عزل و نصب مقامات ارشد، نمایندگان مجلس، تصویب یا رد لوایح و قوانین، امضای قراردادها و پروتکل ها، سیاست گذاری‌ها و…، نقشی آشکار و پنهان داشتند (۵) و ایران به تمام معنا، فاقد استقلال سیاسی بود. انتخاب نخست وزیر و وزیران، اغلب از بین افراد وابسته به سازمان‌های جاسوسی آمریکا و فراماسونری صورت می گرفت آماری که از وابستگی های افراد شناخته شده هیئت وزیران هویدا، آموزگار، شریف امامی و ازهاری به دست آمده، حکایت از آن دارد که ۳۸% آنان فراماسون، ۲۴% عضو سیا و ۲۱% عضو ساواک بوده اند . (۶) حقارت محمدرضا پهلوی از زبان مادر! مادرِ محمد رضا پهلوی در خاطرات خود می نویسد: یک روز محمد رضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: «مادر جان مرده شوره این سلطنت را ببرد که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده اند ویتنام» آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکایی ها که از قدیم در ایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند از پایگاههای ایران و امکانت ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند. حتی اگر احتیاج داشتند هواپیماها و یدکی های ما را برای پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام بکار میبردند . حالا بماند که چقدر سوخت مجانی میزدند و اصلا کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتی هایشان را از ایران میبردند … (۷) خاطره ارتشبد طوفانیان و اردشیر زاهدی از حقارت محمدرضا آقای ارتشبد نعمت الله نصیری می آمد خدمت محمدرضا، گاهی من هم در این ملاقات ها بودم. میگفت آمریکایی ها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواسنه اند! محمدرضا میگفت بدهید. حال در مقابل آمریکایی ها جواب اینهمه خوش خدمتی شاه را اینگونه دادند: سالیوان (سفیر آمریکا) به من گفت، اعلیحضرت تصمیم گرفتند از کشور بروند بیرون. من خیلی ناراحت شدم. من فورا به آن گارد و پیشخدمته گفتم من می‌خواهم بروم پهلوی شاه. [رفتم پیش شاه] گفتم که تکلیف کردند به شما بروید؟ برای چه تکلیف کردند؟ یعنی چه؟ همین شکلی با او حرف زدم. گفتم نمی‌توانند این‌ها تکلیف بکنند، نمی‌توانند. گفتم اگر اعلیحضرت می‌خواهید بروید من باید با شما بیایم، من نمی‌مانم. اعلیحضرت گفت، ببین، بمان این جا برای ما روشن کن، ما که به انگلیس و آمریکا بد نکرده بودیم چرا این‌ها این کار را با من کردند؟ (۸) این حقارت تا بدانجا ادامه داشت که حتی اجازه ورود شاه به آمریکا داده نشد. اردشیر زاهدی در خاطرات خود می نویسد: آقای هنری کیسینجر وزیر امور خارجه سابق آمریکا از افراد وفاداری بود که تقریباً هر روز به شاه در دو نوبت تلفن می‌کرد. یک روز که من در کنار اعلیحضرت بودم و کیسینجر تلفن کرد شاه به او گفت : اکنون متوجه شده‌ام که آمریکایی‌ها مردمی ناسپاس و نامرد هستند. من تمام عمرم را در خدمت به ایالات متحده آمریکا گذراندم و اکنون آمریکا حتی اجازه نمی‌دهد در یکی از بیمارستان‌های آن کشور بستری شوم… (۹) منابع: ۱) یادداشت های امیر اسدالله علم؛ متن کامل، جلد اول، انتشارات مازیار و انتشارات معین ، تهران ، چاپ ششم ، ۱۳۸۵ صفحات ۱۰۹ تا ۱۱۸ ۲) صحیفه امام جلد۸ ص ۱۰۰ ۳) پایگاه اطلاع رسانی خط امام ۴) گازیوروسکى، کتاب سیاست خارجی آمریکا و شاه، ص ۲۸٫ ۵) ماروین زونیس، کتاب شکست شاهانه، ص ۳۰۵٫ ۶) سیروس پرهام، کتاب انقلاب ایران و مبانی رهبری امام خمینى، انتشارات امیرکبیر، تهران ۱۳۵۷، ص ۲۶٫ ۷) کتاب ملکه پهلوی صفحه ۳۷۸ ۸) خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان صفحه ۸۳ ۹) ۲۵ سال در کنار پادشاه ؛ خاطرات اردشیر زاهدی صفحه 364 حال که دامنه ی سخن بدین جا کشید چندان خالی از لطف نیست آنانی که حسرت عزت ایران و ایرانی در دوران پهلوی را می خورند بهتر است برای سنجش عزت ایران در دوران پهلوی چند خاطره ی تاریخی ملت ایران را هر روزه با خود مرور نمایند که به دو مورد از آنان در ذیل اشاره می گردد: یک. ماجرای جدایی بحرین از خاک ایران در سال 1336ه.ش مجلس شورای ملی ایران، طرح الحاق بحرین به کشور به عنوان استان چهاردم را تصویب کرد[ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج11، ص 411] و ایران بر حاکمیت خود بر این جزیره تاکید نمود. در همان زمان در ایران شایعه¬ای قوت گرفت که در آن دولت عربستان در صدد تاسیس اتحادیه¬ای است که در آن بحرین نیز به عنوان کشوری مستقل شرکت دارد. نخست¬وزیر وقت ایران منوچهر اقبال در جواب یکی از نمایندگان مجلس درباره این شایعه گفت: «ما روابط سیاسی خود را با هر دولتی که سعی می¬کند پیمانی با بحرین ببندد تا ابد قطع خواهیم نمود. چه این¬گونه اقدامات را روشی خصمانه نسبت به خود شناخته و تجاوزی علیه حق حاکمیت خویش می¬دانیم و تا آخرین قطره خون خود با آن مبارزه خواهیم کرد.[ گزیده اسناد خلیج فارس، ج3 ، ص174، سند شماره 45 و ص180، سند شماره 47 و ص 184، سند شماره 47 و ص 180، سند شماره 47]»اما به نظر می¬رسد این گفتارها و مطالب از حد شعار خارج نشد؛ زیرا در همان سال دولت عربستان با حاکم بحرین موافقت¬نامه¬ای را در مورد اکتشاف و بهره¬برداری از منابع نفت خلیج فارس امضاء نمود. ولی علی رغم اعتراض وزارت خارجه و تهدید عربستان؛[ گزیده اسناد خلیج فارس، ج3، ص 195، سند شماره 54] هیچ¬گاه این اعتراضات و شعارها به قطع رابطه با عربستان منجر نشد. همچنین در سال 1347ه.ش پادشاه عربستان از امیر بحرین به عنوان رئیس یک کشور استقبال نمود. محمدرضا شاه پهلوی در اعتراض به این استقبال، سفر خود را به عربستان سعودی لغو نمود؛[ زندفر، فریدون، ایران و جهانی پرتلاطم خاطراتی از دوران خدمت در وزارت امور خارجه، تهران، نشر شیرازه، چاپ اول، 1379، ص 63]ولی این اعتراض نیز به جایی نرسید و پس از طی مذاکراتی که به امضای موافقت¬نامه نیز انجامید، شاه ایران در آبان همان سال به طور رسمی از عربستان سعودی دیدن کرد[ زندفر، فریدون، پیشین، ص 65]. به هر صورت دولت ایران پس از مدتی به خاطر ترس از آمریکا و انگلیس ، ادعای خود را راجع به مالکیت بحرین مسکوت گذاشت و شاه ایران در توجیه کار خود گفت: «اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می¬گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع¬الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند. زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد. از نظر اهمیت استراتیژیکی و سوق¬الجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارند. از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست»[ گفتگو با مشاهیر ایرانی مهدی آذر امیرخسرو افشار صادق امیرعزیزی علی ایزدی، تدوین دانشگاه هاروارد،بی جا، بی تا، مصاحبه با امیرخسرو افشار، بخش سوم، ص 18و 19].» پس از مدتی نماینده ایران در سازمان ملل متحد نیز بر گزارش سازمان ملل متحد مبنی بر استقلال بحرین صحه گذاشت و از آن حمایت نمود و بحرین به طور رسمی از ایران جدا شد[ علم، اسدالله، گفتگوهای من با شاه خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم، تهران، نشر طرح نو، چاپ اول، 1379]. حال مدعیان عزتمندی ایران در دوران منحوس پهلوی پاسخ دهند که اجازه دادن به سلطه ی خاندان کثیف و ننگینی چون آل خلیفه با گرایشات وهابی و سلفی بر جان و مال و ناموس مردم مظلوم و مسلمان شیعی بحرین چگونه با عزتمندی ملت ایران سازگار است؟ آیا محمد رضا پهلوی تا این حد از درک و شعور بی بهره بوده است که صرف تکلم بیشتر ساکنان بحرین به زبان عربی را توجیه کننده ی جدایی آنجا از تمامیت ارضی ایران می دانست؟ پس با این توجیه تمامی مناطق آذری زبان اعم از آذربایجان شرقی غربی و اردبیل و زنجان نیز می بایست از ایران جدا می شدند. هزینه ی این بذل و بخشش پهلوی را می بایست این روز ها و این سال ها مردم آزادی خواه بحرین با ریخته شدن خونشان در خیابان ها و زندان های بحرین پس دهند. دو. کاپیتولاسیون آمریکایی مدعیان عزتمندی ملت مسلمان ایران بهتر است صفحاتی از تاریخ پهلوی را که مربوط به ماجرای کاپیتولاسیون می شود را مروری دوباره نمایند. شاید بهتر باشد قبل از هر سخنی ابتدا به صورت اجمالی مفهوم و معنای کاپیتولاسیون را بررسی نماییم. واژه کاپیتولاسیون (Capitulation) از ریشه (capitulate) گرفته شده که به معناى «شرط‌ گذاشتن»‌ برای‌ سازش‌ و تسلیم، واگذاری‌ یک‌ منطقة‌ جنگی‌ یا تسلیم‌ بخشی‌ از نیروی‌ نظامی‌ به‌ دشمن‌ می‌باشد. و برقراردادهایی اطلاق می‌‌شود که به موجب آن اتباع یک دولت در قلمرو دولت دیگر مشمول قوانین کشور خود می‌شوند و آن قوانین توسط کنسول آن دولت در محل اجرا می‌شود. در واقع می‌توان کاپیتولاسیون را معاهده‌ای دانست که به موجب آن بیگانگان حق هرگونه اقدامی در کشور دیگر را برای خود تحصیل می‌کنند و از حقوق و مزایای اختصاصی در زمینه‌های قضایی بهره‌مند می‌‌شوند. به همین جهت در زبان فارسی از کاپیتولاسیون به نام‌های «امتیاز قضائی» یا «حق قضاوت کنسولی» نیز یاد شده است.( فرهنگ سیاسی، داریوش آشوری، ج3، ص 134.) اصل و اساس قانون کاپیتولاسیون عبارت است از اینکه؛ اگر اتباع یک دولت در قلمرو دولت دیگر مرتکب جرمی شوند ، دولتی که جرم در خاک آن رخ داده است حق رسیدگی قضایی نداشته و باید مجرم را تسلیم دولت متبوع خود کند تا جرم وی در آنجا مورد بررسی قرار گیرد قانون کاپیتولاسیون بیان می دارد که اتباع یک دولت در قلمرو دولت دیگر مشمول قوانین کشور خود می‌شوند و دولت کشور محل اقامت حق رسیدگی قضایی به جرائم صورت گرفته توسط تبعه ی کشور دیگر را نداشته و اگر این تبعه در کشور محل اقامت مرتکب جرمی شود ، باید در کشور متبوع خود مجازات شود. سوگمندانه باید عرض نماییم شاه عزتمند و عزتمدار !!!! پهلوی با کمال سخاوت و در راستای عزت بخشی به ملت ایران ، به تمام آمریکایی های حاضر در ایران اعم از سفیر و کاردار و کنسول و مستشار و آشپز و خدمه و تمام متعلقات آنان حق قضاوت کنسولی عطا کرد. به عبارتی بسیار ساده کاپیتولاسیون یعنی اینکه اگر یک خدمه ی آمریکایی بزرگترین شخصیت های علمی، فرهنگی، مذهبی و یا سیاسی کشور را بکشد، نظام قضایی ایران حق رسیدگی را ندارد. چنین مساله ای مغابرت صد در صدی با عزت یک ملت دارد. عزت ملت ایران اینگونه توسطشاه عزتمندش محمد رضا پهلویچنین پاس نگهداشته می شد. اشاره به یک نکته در این میان خالی از لطف نیست. در ماجرا ی کاپیتولاسیون تنها حنجره ای که خیانت به این مملکت و ملت را فریاد کشید، حنجره امام خمینی و روحانیت بود. مخالفت امام خمینی ( رضوان الله تعالی علیه) و روحانیت متعهد با قانون ننگین کاپیتولاسیون در زمان رژیم طاغوت یکی از برجسته ترین و چشم گیر ترین تابلو های استعمار ستیزی ملت ایران و روحانیت و در راس آنان امام خمینی می باشد که تا ابد در صفحات تاریخ ایران خواهد درخشید. مجددا از مکاتبه ی شما با این مرکز قدردانی می نماییم منتظر سوالات بعدی شما هستیم.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد