خانه » همه » مذهبی » لذت از نماز

لذت از نماز


لذت از نماز

۱۳۹۳/۰۸/۲۰


۶۸۱ بازدید

سلام
عشق به عبادت و بندگی و ارضاء شدن کامل از این راه را چگونه می توان پیدا کرد بطوری که هیچ چیز نتواند جای آنرا پر کند و اصلا فکرمان به چیز دیگر مشغول نشود؟
ممنون


برای اینکه از مناجات و عبادت لذت ببریم ، ابتدا باید بدانیم که عبادت چیست، چگونه ارتباطی است و سپس حقیقت عبادت را در خودمان محقق کنیم و به ارتباط خود با خدای متعال عمق ببخشیم و سجاده را به می عشق حق تعالی رنگین سازیم تا از آنها لذت ببریم و برای رسیدن به این هدف باید نسبت به موارد ذیل مراقبت نمود.
الف- بالا بردن سطح معرفت خود نسبت خدای تعالی
بی شک هنگام صحبت کردن با فردی بزرگوار و دارای مقامات عالی , اگر انسان نسبت به او شناخت نداشته باشد , نه تنها از هم صحبتی با او لذت نمی برد , بلکه ادب حضور و هم کلامی با او را نیز رعایت نمی کند. آیا تا به حال از خود پرسیده ایم که شناخت ما از خدای خویش چقدر است ؟ آیا نسبت به صفات الهی آگاهی داریم ؟ الرحمن یعنی چه ؟ الرحیم به چه معناست ؟ حمد و سپاس چرا باید مخصوص پروردگار باشد ؟ و … چرا امثال ما از نماز لذت نمی بریم , در حالی که معصومین ( علیهم السلام ) نماز را نور چشم خود می دانستند ؟
امام صادق – علیه السلام – تشریح این موضوع فرموده اند : « چون تکبیر (نماز) راگفتی ، آنچه را که ما بین آسمان و زمین است درمقابل کبریای خدا کوچک و ناچیز شمار که اگر خداوند بر قلب بنده زمانی که تکبیر می گوید، بنگرد و در دل او چیزی باشدکه از حقیقت معنای تکبیر بازش می دارد، به او گوید: (ای دروغگو آیا مرا می فریبی ؟ به عزت وجلالم سوگند که از شیرینی یاد خود محرومت کنم و از قرب به خودو شادمانی مناجاتم محجوبت سازم ) پس به هنگام نمازگزاردنت دل خود را بیازما، اگر شیرینی نماز را و در (عمق ) جان سرور و بهجت (حاصل از) آن را می یابی و دلت از راز و نیازبا او شادمان است و از گفتگو با او لذت می برد، بدان که خداوند تو را در تکبیری که بر زبان رانده ای تصدیق فرموده است وگرنه ، بدان که فقدان لذت مناجات و محرومیت از شیرینی عبادت دلیل بر این است که خداوند تو را (در تکبیرت ) دروغگو دانسته و از درگاه خود رانده است.»( مصباح الشریعة ، باب 13، بحارالانوار، ج 81، ص 230) مطالعه ی کتاب های خداشناسی , پرسش از علما و صاحب نظران در این خصوص و همنشینی با صاحب نفسان و اهل تقوا , کمک زیادی در این زمینه خواهد کرد.
ب- توجه ویژه در مناجات و عبادات به نماز ؛ برای این امر در چند چیز باید توجه کامل داشته باشید:
1- تفکر و مطالعه در مورد نماز
هر یک از مقدمات و ارکان و اجزاء نماز , دارای فلسفه و حقیقتی است که درک و آگاهی نسبت به آنها در خارج شدن نماز از یک عادت و بهره بردن و حظ معنوی از نماز , مؤثر است. مطالعه ی کتب بزرگان و اهل سلوک , از قبیل اسرار الصلوة مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ( رضوان الله تعای علیه ) کتب تفسیری درباه ی سوره ی حمد و توحید , در فهم حقیقت نماز و انس با آن بسیار مؤثر است.
2- توجه به معانی نماز ( هم از جهت معنوی و هم از جهت کاربردی )
اگر قبل از هر عبارت نماز , معنای آن را در ذهن تداعی کنید و سپس الفاظ عربی آن را بیان کنید ( معنی لغوی ) ملاحظه خواهید کرد که دیگر نمازتان نمازی بی روح و کسالت آور نخواهد بود ؛ بویژه اگر پس از تمرین و ممارست در توجه به معانی لغوی عبارات نماز , به معنای کاربردی آن توجه کنید , از نمازتان لذت خواهید برد .
مثلاًوقتی عبارت الحمد لله رب العالمین را بر زبان جاری می کنید به یاد نعمتهای الهی افتاده و لطف پروردگار را در احسان و بخشش او در نعمتهای بی شمارش متذکر شوید ؛ در این صورت ارتباطی لذت بخش بین شما خدای متعال برقرار خواهد شد.
3 – خواندن نماز در اول وقت
مداومت بر نماز اول وقت , کم کم انس با نماز را ایجاد خواهد کرد. کسی که هر کاری را بر نماز ترجیح می دهد , نماز خواندن را برای اوقات بی کاری خود می گذارد و هنگام نزدیک شدن به طلوع یا غروب آفتاب نمازش را می خواند , هیچ گاه از نماز خواندن , لذت نخواهد برد.
4- خواندن نماز با حضور قلب
حضور قلب داشتن روح عبادت و نماز و مهمترین عامل رسیدن به لذت معنوی است. برای مطالعه در این زمینه چون کمی مفصل است, به سایت مراجعه کنید. http://akhlagh.porsemani.ir/term31
ج- پرهیز از دنیا دوستی
انسان همیشه به چیزی توجه دارد که نسبت به او محبت دارد. کسی که همه ی توجهش به دنیا و زرق و برق آنست چگونه می تواند از مناجات و عبادت لذت ببرد ؟ ما دو نوع لذت داریم، لذت های مادی و لذت های معنوی. لذت از مناجات و عبادت جزء لذت های معنوی انسان است. کسی که از لذت های مادی مانند موسیقی و فیلم و ماهواره و زن و خانه و ماشین و شهوات و مانند آن بیش از آن مقداری که مورد تایید دین است، لذت می برد و عادت هم کرده است، اگر بخواهد از معنویات لذت ببرد باید از اینگونه لذت ها فاصله بگیرد و کم کم موضوع لذت هایش را عوض کند و سعی کند از نماز و عبادت و مناجات حق تعالی لذت ببرد تا مذاق جانش عوض شود و به جای لذت های مادی لذت های معنوی جایگزین شود. اگر در زندگی به ضرورت از دنیا استفاده کنیم و به آن دل نبندیم , بسیاری از مشکلات ما حل خواهد شد.
ز- یاد خدا در همه حال
اگر انسان , در هر موقعیتی خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خویش ببیند و این ذکر و یاد را در درون خود تقویت کند , کم کم نسبت به خداوند محبت پیدا کرده و با یاد او انس می گیرد ؛ لذا چنین کسی وقتی در معرض شنیدنیها , دیدنیها , خوردنیها و … قرار می گیرد اول از خود سؤال می کند : آیا خدای من که ناظر من است از این کار من راضی است ؟ بنابراین با یاد خدا از حرامها اجتناب کرده و با یاد خدا به واجباتش عمل می کند. این فرد به تدریج به یاد خدا دل می بندد و اوقات نماز را بهترین زمان برای معاشقه با محبوبش می داند.
براى تقویت این حرکت و رشد آن توجه به چند نکته لازم است:
1- پرهیز از مجالست و همنشینى با اهل دنیا و دور از معنویت. چه آنکه از رسول اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «به خاطر برخورد با اهل دنیا قلبم زنگار گرفته و مکدر مى شود و براى جبران آن روزى هفتاد مرتبه استغفار مى کنم». خداوند نیز در سوره «نجم آیه 29»مى فرماید: فاعرض عن من تولى عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوه الدنیا؛ پس از کسانى که از یاد ما روى گرداندند و جز زندگى دنیا را نخواستند اعراض کن و روى بگردان.
2- محاسبه نفس که هر شب یا هر هفته و یا لااقل هر ماه گذشته خود را بررسى نماید و به تعبیرى به خود نمره بدهد. اگر کار شایسته اى انجام داده سپاسگزار بوده و از خداوند ادامه توفیق را بخواهد و اگر مرتکب خلافى شده استغفار نموده و تصمیم بر ترک آن بگیرد.
3- بهره گیرى از ثقل اکبر و قرآن کریم و انس با آن. چه این که هم تلاوت و حفظ قرآن به انسان نورانیت بخشیده و معنویت مى دهد و هم آشنایى با معارف آن (هرکسى در حد خودش حتى در حد ترجمه) موجب رشد روحى مى باشد. زیرا معارف قرآن و آیاتش نسخه هایىاست براى درمان دردها و مشکلات. گرچه در برداشت از آیات متشابه باید جانب احتیاط را پیشه کرد و آن را به اهلش واگذار نمود و گرنه ممکن است خود آن موجب گرفتارى گردد.
4- بهره گیرى از ثقل اصغر و ائمه هدا(ع) و توسل به ایشان. باید توجه داشت که توسل به حضرات معصومین(ع) هم خود توجه به حق تعالى و عالم ملکوت است و هم زمینه ساز بهره گیرى بیشتر از فیض ربوبى و کسب توفیقات بیشتر. بنابراین نمى توان چنین پنداشت که به ائمه(ع) توسل داشته ایم ولى جوابى نگرفته ایم. زیرا همان توفیق توسل خود توجه به حق بوده است و مایه دورى از غفلت. پس خود جواب بوده است و چه بسا که همین روحیه کمال خواهى و به دنبال معنویت بودن از آثار و برکات همان توسلات باشد که باید ادامه یابد. چه بسیارند کسانى که از غفلت خود نیز غافلند و یا پس از توجه در صدد درمان بر نمى آیند. از این رو باید سپاسگزار نعمت ها و معنویات به دست آمده بود و درخواست استمرار و افزایش آن را از خداوند داشت.
5- گزینش مکان مناسب، دورى ازجاهاى شلوغ و پر سر و صدا و پرهیز از هر آنچه که موجب انحراف توجه از خداوند شود.
6- حتى الامکان در بهترین وقت عبادت کند؛ مثلاً، با کسالت – خستگى و خواب آلودگى – وارد نماز نشود.
7- تا حد امکان در مسجد و با جماعت نماز خواندن و دعا کردن (به ویژه در جماعاتى که بعد معنوى بیشترى دارد).
8- قبل از عبادت انسان خود را مستعد و مهیا سازد؛ یعنى، قدرى به خود تلقین کند من در صدد نیایش و نماز هستم و سعى کند افکار متفرق را از ذهنش دور کند.
9- در حین عبادت مصمّم بر مراقبت باشد و اگر احیاناً افکار دیگرى به او هجوم آورد، همین که متوجه شد، سعى کند خود را از دام آن افکار برهاند.
مطلبی مهم!
لذات دنیا ، لذّت خالص نیست لذت موهومى است و رفع الم است نه لذت حقیقى که روح و روان انسان را محظوظ گرداند.پس فرح به واسطه لذات جسمانیه ناپسندیده است، و خوشحالى و خرسندى به کمالات معنویه که لذات روحانى است کمال شایستگى دارد، بلکه تعبیر به لذت در جسمانیات مجاز است
اگر لذت ترک لذت بدانی——————- دگر شهوت نفس، لذت نخوانی
هزاران در از خلق بر خود ببندی ————- گرت باز باشد دری آسمانی
سفرهای علوی کند مرغ جانت—————- گر از چنبر آز بازش پرانی
ولیکن تو را صبر عنقا نباشد ———– که در دام شهوت به گنجشک مانی
آنچه اهل بهشت ازآن ،متنعّمند، لذت حقیقى است، یعنى خوردن و آشامیدن و نکاح و غیره صرف لذت فقط باشد، بخلاف نعم دنیا ،که گذشته از مشوب بودن به دردها ومرضها، لذت نباشد، بلکه دفع مرض باشد مثلا غذا، هر چه لذیذ باشد، تناول آن رفع مرض گرسنگى است که اگر به او نرسد، او را تلف نماید. و همچنین تشنگى مرضى است مهلک که سیراب شدن دفع آن را نماید و همچنین تمام لذتها. لکن در بهشت آنچه بهره ور شوند، عین لذت و حقیقت لذت مى باشد. و نیز نعم بهشتى تناهى ندارد و هر آنى الذّ نعمت قبل را ،عطا شوند. زیرا اگرفقط به یک طریق، از نعمتی لذت بردند، هر آینه کاشف باشد از تناهى قدرت، و چون ثابت و محقق است قدرت مطلقه سبحانى، بنابراین آنا فآنا در تجدید باشد. همچنین عذاب اهل جهنم دائما در شدت و زیادتى باشد و فتور و سستى نیابد.
موعظه: عاقل منصف متدیّن، پس از تأمل دریابد که شایستهش و روا نباشد که آدمى براى چند روزه دنیا( که دنیا و نعمتش هر دو فانى شوند) نعمتهاى باقیه آخرت را که خداى تعالى در آیات بسیاری ، توصیف فرموده ،از دست بدهد،و براى جیفه دنیا گوهر دیانت را- که سرمایه سعادت است- بذل نماید و عاقبت ،به جزحسرت و ندامت، چیزی نیابد. «کجا عقل یا شرع فتوى دهد که مرد خرد دین به دنیا دهد».
نهج البلاغه، خطبه 224چنین دارد:
دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْروفَةٌ، لا تَدومُ احْوالُها وَ لا تَسْلَمُ نُزّالُها … الْعَیْشُ فیها مَذْمومٌ …
دنیا خانه اى است که محفوف است به شدائد و سختیها. امنیت همیشگى در اینجا وجود ندارد. عیش و خوشى و لذتى که در اینجا هست عیش و خوشى و لذت واقعى نیست. … و آن کس که با راهنمایى باطنى، چشم بصیرتش در وادیهاى فداکارى روشن شده است، لذت واقعى را مى شناسد و به سوى او رو مى آورد در حالى که رقّت مى کند به حال آنچنان شخص ناقص که از کمال خود به ضدّ آن رو کرده است هر چند آنچه را که آن ناقص نیز مى خواهد به موجب وعده اى که داده شده است به او داده خواهد شد.
چنین نیست که لذّات حسّى تنها لذات حقیقى باشند و نیز چنین نیست که لذات حسى از لذات غیر حسى قوى تر بوده باشند، بلکه بر عکس لذات معنوى از لذات حسى قوى ترند. ذوالجلال و الاکرام دائماً در قرآن تذکار داده که بشر مقام الهی خودش را متوجّه شود و مواظب یک مطلب باشد؛ که اگر آن مطلب را رعایت کرد، حضرت حق به لطف و کرمش او را اوج میدهد تا جایی که ملائکه الله به حال او غبطه میخورند. حضرت حق آن را از روز نخست به آدم ابوالبشر نه در دنیا بلکه در ابتدای خلقتش در بهشت بیان فرمود. اگر انسان این یک چیز را رعایت کرد، خود ذوالجلال و الاکرام کفالت ما بقی امورش را به دست می‌گیرد و او را به اوج می‌رساند و آن این که انسان گناه نکند!
اگر انسان بتواند بر گناه چیره شود، ما بقی امور در دست خداست. فقط گناه نکند، ببیند چه قیامتی به پا می‌شود. پروردگار عالم او را بالا می‌برد، دیگر هیچ پابند و قفلی در عالم نیست که بخواهد او را به زمین میخکوب کند. گناه یعنی چه؟ معنی جدیدی از گناه بیان کنم که عرفای عظیم الشّان آن را تبیین کرده‌اند و عندالعرفا عجیب است.
گناه؛ یعنی انسان به آن فعلی که خدا نهی کرده است – که نهی حضرت حق ،حکمت او برای رشد بشر است – دچار شود. عرفا میگویند: هر فعلی از ناحیه ذوالجلال والاکرام نهی شد؛ یعنی ای بشر! یک ریسمان از ریسمان‌هایی که به پای تو است، برداشتم؛ چون گناه ریسمان و زنجیری است که به پای انسان بسته می‌شود و او را از حرکت و پرواز باز می‌دارد.
* نشانه حب خدا به انسان
ذوالجلال و الاکرام بندگانش را دوست دارد و نهی از افعال زشت و گناه، دلالت بر حبّ او است. تعبیر بسیار زیبا و عجیبی را عارف بزرگوار ملّا حسینقلی همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دارند. ایشان می‌فرمایند: هر کس بخواهد نشانه حبّ خدا را ببیند، در اوامر حضرت حق نبیند بلکه در نواهی حضرت حق جستجو کند؛ چون نواهی حضرت حق؛ یعنی ذوالجلال و الاکرام نمی‌خواهد بنده اش از مقام بندگی و قرب به او بیافتد. لذا حضرت حق درباره هر چیزی که نهی کرد و اسم گناه بر آن گذاشت، می‌خواهد بفرماید: بنده من! این عامل می‌شد تو اوج نگیری، من تو را دوست دارم و به تو عشق می ورزم، نمی‌خواهم تو به گناه؛ یعنی آن عاملی که تو را از پرواز باز می‌دارد، مبتلا شوی و اوج نگیری!
سلطان‌العارفین، آیت‌الله سلطان‌آبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر بسیار عالی دارند، ایشان می‌فرمایند: حبّ ذوالجلال و الاکرام به بندگانش آنقدر زیاد است که حتّی خصّیصین درگاه حضرت حق، این حب را بما هو حب درک نمی‌کنند. ایشان در ادامه می‌فرمایند: چون خدا بنده اش را دوست دارد، قبل از اینکه اعلام کند حسنات را انجام بدهید، به لسان ناطقیّه و حکمتیّه خودش از لسان مولی‌الموالی، علیّ ابن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان فرمود: اِجتنابُ السیّئات اَولی مِن اِکتِسابِ الحَسنات(1)
– دوری از گناهان برتر است از اکتساب حسنات – و این عین حبّ است. *
تضمین رسیدن به مقام تالی تلو معصوم! آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌، آن عارف بزرگ به بعضی از شاگردان و خصّیصینشان بیان فرمودند: من تضمین می‌کنم، شما یک سال از هر گناه و فعل زشتی دوری بجویید، اگر به مقام رفیع تالی تلو معصوم نرسیدید، فردای قیامت نزد خدا هاشم را مؤاخذه کنید. حرف بسیار سنگینی است. این را برای خودتان تکرار کنید، ببینید چه به دست می‌آورید؟ اگر گناه نباشد، طبیعی است انسان به خودی خود در دریای رحمت خدا قرار می‌گیرد و به اوج؛ یعنی رسیدن به مقام تالی تلو معصوم پرواز می‌کند. تالی تلو معصوم جزء چهارده معصوم نیست؛ امّا فعل و عملش عین معصوم است- این را به عنوان کد به ذهنتان بسپارید- حضرت امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌، آن امام العارفین راجع به شهید بزرگوار، عارف عظیم الشّأن، شهید چمران(اعلی اللّه مقامه الشّریف)می‌فرمایند: ایشان فردای قیامت با آبرو است. می‌دانید این حرف یعنی چه؟ یعنی ایشان تالی تلو معصوم است. شما در دعای توسّل، وقتی می‌خواهید به اوج دعا برسید، در هر فرازی میگویید: یا وجیهاً عند اللّه اشفع لنا عنداللّه یا به بی بی دو عالم(سلام اللّه علیها) عرضه میدارید: یا وجیهة عنداللّه اشفعی لنا عنداللّه ای آبرومند نزد خدا، ای آبرومند نزد پروردگار عالم. امام فرمودند: شهید چمران آبرو دارد؛ یعنی مقام شفاعت دارد؛ یعنی تالی تلو معصوم است. مناجات‌های شهید چمران را ببینید، حال عجیبی دارد. می‌دانید دلیل آن چیست؟ از ایشان سؤال کردند: این حالاتی که شما دارید، از چیست؟ ایشان بدون تأمّل فرموده بودند: من از سن قبل از تکلیف مواظبت کرده‌ام که نواهی ذوالجلال و الاکرام را انجام ندهم و گناه نکنم – خیلی حرف بزرگی است- بعد فرموده بودند: نمی‌دانم، من معصوم نیستم، خطا کرده‌ام، گناه کرده‌ام امّا سعی‌ام بر این بود. لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی(2) سعی انسان بر این باشد که گناه نکند، ببیند تا کجا می‌رود.
اگر گناه نکردیم اوج می‌گیریم، اگر گناه نکردیم تالی تلو معصوم می‌شویم؛ یعنی معصوم می‌شویم. آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نفرمودند: اگر یک سال گناه نکردید، آیت‌الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌شوید – که ایشان هم همین حال را داشتند- بلکه به طور کلّی بیان کردند: تالی تلو معصوم می‌شوید. اگر آیت‌الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیت‌الله قاضی شد و تالی تلو معصوم شد به خاطر این بود که مواظبت کرد گناه نکند، دنبال این نرفت که ثواب زیادی جمع کند، روزه‌های مستحبّی زیاد بگیرد؛ چون وقتی کسی گناه نکرد، این کارها خود به خود به وجود می‌آید.
شخصی در زمان طاغوت اهل قمار بود، در گود عرب‌ها یک عدّه از قماربازها را جمع می‌کرد و خودش هم تلکه بگیر آنها شده بود. ولی در ماه محرم، صفر و ماه مبارک رمضان از این کار خود دست می‌کشید، تا این که با عنایت و نگاه آن مرد الهی، حاج میرزا علی اصغر صفّار هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، عوض شد و خودش از اوتاد و اولیاء الهی گردید. خود این شخص تعریف می‌کرد: حاج میرزا داشت به سمت مسجد می‌آمد، من هم داشتم از گود بالا می‌آمدم، به طور ناگهانی به هم برخوردیم، موقعی که من داشتم نزدیک می‌شدم، احساس کردم الآن یک اتفّاقی می‌افتد، یک نگاه عمیقی به من کرد، من سلام کردم و او گفت: سلام. با نگاه او دگرگون شدم. ایشان بعد از آن قضیه با ترک گناه و مطالبی که داشت، به یکی از اوتاد تبدیل شد. من چیزهایی از ایشان دیده‌ام خودشان فرمودند: من قبلاً در ماه مبارک رمضان که می‌خواستم روزه بگیرم حتّی در زمستان، در هوای سرد و روزهای کوتاه اصلاً حالی برای روزه نداشتم، وقتی هم که روزه میگرفتم، دائم می‌گفتم: کی اذان میشود؟ بعدها وقتی در اوج گرما روزه می‌گرفتم، غروب که می‌شد، می‌گفتم: تا نمازم را نخوانم، افطار نمی‌کنم و دائم از خدا می‌خواستم که ای کاش ساعات زیادتر می‌شد. یک روز با آیت‌الله انصاری همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برخورد کردم، سلام کردم و دست آقا را بوسیدم، ایشان یک دفعه من را بغل کردند و با خنده در گوشم فرمودند: این قدر نگو ساعات زیاد شود، تو تنها نیستی، دیگران هم دارند روزه می‌گیرند. یعنی به خاطر لذّتی که خودت از روزه در روزهای بلند تابستان در اوج گرما می‌بری، دائم میگویی: ای کاش ساعت زیادتر شود تا من از این روزه کیف کنم!
* محرومیّت از عبادت لذّت بخش
ترک گناه خود به خود عبادت لذّت بخش برای انسان می‌آورد – به این تعبیر دقّت بفرمایید- امّا وقتی انسان مبتلای به گناه شد، برای همین سه رکعت، چهار رکعت نماز واجب هم حالی ندارد. مگر این چند رکعت نماز چقدر از انسان وقت می‌گیرد؟ نمازی که ما می‌خوانیم، چهار، پنج دقیقه، نهایت ده دقیقه طول می‌کشد، امّا انسان مبتلای به گناه، برای همین نماز معمولی کأنّ کوه عظیمی را می‌خواهد جا به جا کند، می‌گوید: نمی‌دانم چرا؟ وقت دارم امّا دائم می‌گویم: الآن بلند می‌شوم، ده دقیقه دیگر، پنج دقیقه دیگر، یک موقع نگاه می‌کنم نمازم قضا شده و به خواب رفتم. اوایل خودم از خودم بدم می‌آید، می‌گویم: من که می‌توانستم بخوانم، دو رکعت، سه رکعت، چهار رکعت نماز که وقتی نمی‌گرفت، چرا نخواندم؟ دلیل، همان گناه است. وقتی روح و جسم مبتلا به گناه شد، دیگر لذّت عبادت برای انسان نیست، برای همین است که از آنجا به بعد عبادت برای انسان سنگین می‌شود امّا وقتی انسان گناه را ترک کرد، روز طولانی، گرما و عطش برای او مهم نیست. چنان از روزه کیف می‌کند، چنان با عبادت حال می‌کند، چنان به خلوت با خدا عشق می‌ورزد که اصلاً می‌خواهد تمام عمرش در این لحظات باشد فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب(3). ذوالجلال و الاکرام به یحیی بن زکریا(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، آن نبّی مکرّم فرمود: یحیی! اگر بندگان خاصّ خودم را که از گناه بریدند و به من متصّل شدند به حال خودشان بگذارم؛ چون از گناه بریدند و لذّت عبادت را می‌چشند، دیگر گرسنگی و تشنگی را درک نمی‌کنند، آنقدر به عبادت مشغول می‌شوند و آنقدر گرسنه و تشنه هستند که در همین حال جان به من تسلیم می‌کنند. امّا من خودم یک حالاتی را برای آنها قرار می‌دهم، لحظاتی آنها را از آن حال بیرون می‌آورم که احساس گرسنگی، تشنگی و نیازهای بشری و دنیوی کنند.
ببینید ترک گناه چه می‌کند! اوج می‌دهد تا جایی که دیگر انسان نمی‌فهمد گرسنه یا تشنه است. اگر امتحان کنیم، می‌بینیم تشنگی در یک حدّی است، اوّل عطش می‌آید، اوج می‌گیرد، وقتی به آن محل نگذاشتی، جسم عادت میکند دیگر تشنه نیست. امّا آن چیزی که باعث می‌شود انسان از اوّل عطش را درک نکند، عطش به قرب خدا و دور شدن از گناه است. با عطش به قرب خدا، انسان عطش جسم را نمی‌فهمد و دلیل عطش به قرب خدا دوری جستن از گناه است. لذا عزیزان من! جوان‌های عزیز! فرزندان عزیزم! کد اصلی همین است، اگر کسی بفهمد کد اصلی این است، دیگر به جایی نمی‌رود. * هر دو مدهوشند امّا این کجا و آن کجا؟ پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌فرمایند: گناه و خطا سکرآور است، مست می‌کند و وقتی انسان دائم بر گناهانش افزود، مستی او بیشتر می‌شود.
امشب رمزی را که اولیاء داشتند، پرده برداری کنم: بدانید در هر دو طرف سکر است، هم گناه سکرآور است و هم عبادت. ترک گناه سکر دیگری دارد و مشغول شدن به گناه سکر دیگری. هر دو مستی دارند امّا خوشا به حال آن کسی که در مستی عشق به خدا و عبادت به خدا غرق شود. مست است که در عالم مستی وصال با پروردگار عالم ،عطش را درک نمی‌کند و گرسنگی برای او معلوم نیست. خود پروردگار عالم فرمود: اگر من مانع نمی‌شدم و موانعی برای او ایجاد نمی‌کردم و لحظه‌ای او را از این حال خارج نمی‌کردم، آن‌قدر در این مستی، جوع و عطش را درک نمی‌کرد که جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کرد. چون مست، متوجّه نیست چه خبر است، یک جای دیگر است و این حال خوش اولیاء است.
می‌دانید اولیاء بعد از نماز عشاء یک چیز مختصری، یک دو لقمه نان و انگوری می‌خوردند و به ساعتی نمی‌گذشت که شروع به نماز شب خواندن می‌کردند – حسب مطالب و حالاتی که داشتند – و فقط یک رکعت می‌خواندند، طوری که وقتی به رکوع می‌رفتند تا نزدیک اذان صبح و بعضی مواقع هنگام اذان که صدای اذن الهی را باد صبا به گوش آن‌ها می‌رساند -که اگر آن حال را هم خدا نمی‌آورد، دیگر صدای اذان را هم نمی‌شنیدند- سر از رکوع برمی‌داشتند. چطور می‌شود کسی ساعت‌ها، آن هم در زمستان که شب‌ها طولانی است، یک موقع مثلاً از هفت شب تا پنج صبح همین‌طور در حال رکوع باشد و با پرودگار عالم اینگونه عشق‌بازی کند، اصلاً چه می‌گوید؟ یک سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ را صد بار تکرار کن، بالاخره خسته می‌شوی، این چیست که یک سُبْحَانَ رَبِّیَ می‌گوید، چنان با این رَبِّیَ عشق‌بازی می‌کند که احساس می‌کند متعلّق به خودش است. رَبِّیَ، کدام ربّ من؟ ربّ من که عظیم است رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ. آن‌وقت تکرار این هر بار یک معنایی دارد – مثل نماز وجود مقدّس مولا که صد بار إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ بیان می‌کنند و هر کدام یک معنا و یک حالی برای آنها دارد، آن‌قدر معانی می‌آید و برای آنها باز می‌شود که عشق، عبادت، کمک از او، خلوت با او، حالات حالیّه با او را می‌بینند و این زبان مدام می‌چرخد و می‌گوید: إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ، جسم در اختیار این اتّصال قرار می‌گیرد و اصلاً خستگی نمی‌فهمد
– از مرحوم آیت‌الله اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که معروف به مرحوم نخودکی است، سرّ رکوع اولیاء را سؤال کردند و پرسیدند: آقا! این چه حالی است که پیرمردی که دیگر به طور طبیعی وقتی می‌خواهد راه برود عصا به دست می‌گیرد، کمرش درد می‌کند، در آن حال رکوع نمی‌فهمد کمردرد چیست؟ فرمودند: آن کسی که از گناه دور شد، آن‌قدر این جسم هم از عبادت لذّت می‌برد که اینجا دیگر جسم است که به روح قسم می‌دهد: ای روح! دائم بگو، بگذار من هم لذّت ببرم. جسم و روح یکی می‌شوند – حرف خیلی سنگینی است- برای همین است که اجسام این اولیاء در قبر هم نمی‌پوسد، حتّی کفن هم نمی‌پوسد. دیگر این جسم نحیف اولیاء الهی به روح اجازه نمی‌دهد، می‌گوید: باز هم بگو، من دارم لذّت می‌برم. جسم هم دائم در اتّصال است! این حال خوش اولیاء است. گناه که نباشد، خود عبادت می‌آید و لذّت از عبادت برای انسان معلوم می‌شود. یک سال گناه نکنیم، ببینیم چه پیش می‌آید و چه حالی هست!
* بپرهیز از مستی گناه!
پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌فرمایند: احْذَرْ سُکْرَ الْخَطِیئَةِ(4)از مستی خطا و گناه بپرهیز- خطا تو را مست می‌کند، آن طرف یک مستی دارد و این طرف یک مستی – فَإِنَّ لِلْخَطِیئَةِ سُکْراً کَسُکْرِ الشَّرَابِ چون مستی هر گناهی عین مستی شراب است، عقلت را ضایع و زایل می‌کند. شراب حرام است، چون مستی دارد. آن کسی که مست شد متوجّه نیست، عربده می‌کشد، فریاد می‌زند، فحّاشی می‌کند، بی‌ادبی می‌کند، گاهی خودش را عریان می‌کند، آبرو و حیثیت خودش را می‌برد. گاهی حتّی به ‌جایی میرسد که به محارم خودش تعدّی می‌کند؛ چون مست شده، هیچ چیز نمی‌فهمد، بی‌عقل شده و در حال خودش نیست. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، آن حبیب خدا می‌فرمایند: گناه هم مستی‌ای عین مستی شراب دارد. تو را غرق می‌کند، وجودت را می‌گیرد و نمیفهمی. گاهی انسان یک لحظاتی به هوش می‌آید، می‌فهمد این کار بد است امّا مجدّد بستر و زمینه گناه که آماده می‌شود، به آن سمت می‌رود؛ چون مست شده، بی‌عقل شده و نمی‌فهمد، دست خودش نیست. خیلی باید مواظب بود. آیت‌الله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: هشتاد درصد از مذنبین بعد از گناه برای یک لحظه هم شده پشیمان می‌شوند ولی می‌گویند: نمی‌توانیم ترکش کنیم، عادت کردیم. گناه مرض است و انسان گناهکار به مرض مبتلا شده، خودش هم می‌فهمد این مستی بد است، آبرویش را برده، می‌گوید: این گناه را انجام دادم، بعد چه شد؟ خودش هم می‌فهمد خطا کرد، چیزی به دست نیاورد، مقام انسانیّتش خرد شد، امّا نمی‌تواند ترک کند چون مست است و گرفتار شده است. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌فرمایند: بَلْ هِیَ أَشَدُّ سُکْراً مِنْهُ مستی گناه از مستی شراب بدتر است. شخصی برای مشاوره زنگ زده بود، اشک می‌ریخت، می‌گفت: به یک گناهی مبتلا هستم. بدم می‌آید امّا نمی‌دانم چرا در خلوت که می‌روم دست خودم نیست، آن را انجام می‌دهم. بعد سرم را به دیوار می‌زنم امّا نمی‌توانم آن را ترک کنم، می‌دانم عمل زشتی است، من را عصبی‌ هم کرده است امّا نمی‌دانم چرا در خلوت یک‌دفعه دچار می‌شوم، بدبخت شدم، یک دارویی، یک چیزی به من بدهید، به دادم برسید، چه کنم؟ این فرد مست شده، مستی گناه انسان را با خودش می‌بَرد – إن‌شاءالله ما درمان هر کدام ‌از این گناهان را به موقع عرض می‌کنیم – مستی گناه از مستی شراب بدتر است؛ چون مستی شراب بالاخره ساعاتی است، بعد از بین میرود امّا مستی گناه انسان را بیچاره می‌کند. وقتی مستی آن از بین رفت، به آن اعتیاد دارد، مجدّد می‌خواهد آن را انجام بدهد. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در ادامه می‌فرمایند: یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ خدا میفرماید: چنین کسی دیگر کور، کر و لال می‌شود. عزیز دلم! اینکه می‌گویند: اجْتِنَابُ السَّیِّئَاتِ أَوْلَى مِنِ اکْتِسَابِ الْحَسَنَاتِ(5) به خاطر این است که وقتی انسان مبتلا شد، دیگر برنمی‌گرددفَهُم لا یَرجِعُون. می‌گوید: من خودم هم بدم می‌آید امّا نمی‌دانم چرا مبتلا هستم؟! مواظب باشیم، دنبال ثواب نرویم.
* دیگر خدا را عبادت نکنید؟!
آیت‌الله آشیخ جعفر شوشتری(اعلی اللّه مقامه الشرّیف) حرف زیبایی را فرمودند، ایشان در به کار بردن تکّه‌های ناب معروف هستند. یک روز بالای منبر رفتند و بعد از حمد و ثناء فرمودند: مردم! همه آمده‌اند و شما را به عبادت پروردگار عالم دعوت کرده‌اند، من امشب می‌خواهم بگویم که شما خدا را عبادت نکنید. ثواب جمع نکنید. والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته. گفتند: این شیخ امشب می‌خواهد چه بساطی را برای ما پهن کند؟! فردی گفت: شیخ ما را بیچاره نکن! ما که می‌دانیم یک مطلبی داری! فرمودند: چه عجب، یک کسی چیزی گفت! بعد فرمودند: عبادت نکنید امّا گناه هم نکنید! همه فعلِ انجام دادن را ترویج می‌کنند، من فعلِ انجام ندادن را. عبادت نکنید، گناه هم نکنید. وقتی انجام ندادید اصلاً خودتان می‌بینید که عبادت کردید! اگر گناه نکردید دیگر عابد هستید. لذا رمز این است: گناه نکنید. امّا اگر گناه کردید و مبتلا شدید، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: فَهُم لا یَرجِعُون است؛ یعنی دیگر برگشتی نیست.
* تنها راه بازگشت
البته یک راه وجود دارد، عزیز دلم! راهش این است که انسان در مجالس موعظه، اخلاق و نزد اولیاء الهی برود. عزیز دلم! جوان عزیز! دختر گرامیم! پسر عزیزم! من به فدای شما! انسان باید خودش را در حصن حصین قرار دهد! به خدا قسم که این امر مولاجان است که به اوتاد و اولیاء فرموده‌اند. فرمودند: به جوان‌ها بگویید تا می‌توانند خودشان را به اولیاء متّصل کنند، به چهره آن بزرگان نگاه کنند و در محضرشان باشند که نفس آنها انسان را از آن حال و هوای گناه بیرون می‌کشد. چطور در مجلس گناه حال و هوای انسان عوض می‌شود! مجلس الهی هم انسان را به یک حال دیگری می‌برد، از دنیا می‌بُرد! عزیز دلم! یک جایی برو که از دنیا بِبُری! آن کسانی که ما را به دنیا دعوت می‌کنند، به حسب روایت قُطّاع الطّریق هستند؛ دزدان گردنه هستند. ما خودمان دنبال دنیا می‌دویم، اهل دنیا هستیم، آنوقت فرد دیگری هم بیاید و ما را به دنیا پرتاپ کند؟! محبّت و عشق به دنیا را بیشتر کند؟! یک مکانی برویم که ولو ساعاتی ما را از این دنیا بکَنند. ما را از این قیل و قال‌ها، از این های و هوی‌ها، از این دنیای رنگارنگ بیرون بکشند، خودمان شویم! عزیز دلم! خود ما این نبودیم. خود ما همان حال خوشی است که داریم. این کد را بدهم: آن لحظه‌ای که حال خوش پیدا کردی، بدان که تازه خودت شده‌ای!
منابع
1. غررالحکم،ص: 185
2. نجم/39
3. الشرح/7
4. بحارالأنوار، ج: 74، ص: 104، باب: 5
5. غررالحکم، ص: 185، حدیث: 3514 انتهای پیام/و

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد