خانه » همه » مذهبی » ماتریالیسم

ماتریالیسم


ماتریالیسم

۱۳۹۲/۰۸/۰۴


۴۰۸۱ بازدید

اگر ممکن است درباره عقاید و فرقه های مختلف ماتریالیسم توضیح دهید؟

سلام
ماتریالیسم (Materialism) یا مادی گری نوعی جهان بینی است. در این جهان بینی ماوراء ماده انکار شده و هستی مساوی با ماده فرض می شود. این نظریه و مکتب فلسفی ، دنیای خارج را واقعی و حقیقی و بیرون از شعور انسان می داند. ماتریالیسم معتقد است که ماده مبداء و اساس است و حس و شعور و تفکر فرع و زائیده ماده است و درک خاصیت ماده تکامل یافته و عالی و انعکاس خارجی جهان مادی و قوانین آن در مغز می باشد. نقد و بررسی:درست است که حس و تجربه تنها در قلمرو امور مادی کار آرایی دارد و ماتریالیست ها هم از این رو تنها از حس برای درک حقیقت استفاده می کنند که امور غیر مادی را کاملا انکار می کنند و تنها عالم موجود را همان عالم مادی می دانند. در مورد دیدگاه ماتریالسیت ها در باره شناخت باید گفت که آنها با انکار امور ماواء ماده بر این باورند که تنها حقیقت موجود ماده است و ما تنها به حواس خود و با تجربه است که می توانیم حقیقت را درک کنیم. آنها از امور روانی و درونی انسان نیز تفسیری مادی ارائه می دهند ؛ مثلا اگر کسی احساس غم واندوه کرد این بخاطر ترشح بیش از حد فلان غده و یا کم کاری فلان غده است و هیچ ربطی به روح ، یعنی امری مجرد و غیر مادی ندارد. آنان حقیقت را نسبی می دانند، و حقیقت را به طور مطلق انکار می کنند می گویند: حقیقت عبارت است از نتیجه حاصل از مجموع برخورد قوای ذهنی با جهان خارج، مثلاً هنگامی که حواس انسان با خارج تماس برقرار می کند، خارج روی حواس اثر می گذارد، و حواس ما نیز نسبت به اثر وارد از خارج، عکس العمل نشان می دهد، نتیجه حاصل از تأثیر خارج و واکنش خواص، همان حقیقت است به شکل «تز» و «آنتی تز» و «سنتز». نوری از جسم بر می خیزد و وارد چشم می شود، چشم ما تنها اثر پذیر نیست بلکه اثر بخش نیز هست، چشم در مجموع شرائطی که با خارج دارد روی پدیده اثر می گذارد، مجموع حاصل از این دو برخورد که معلول برخورد عالم عین با عالم ذهن است، حقیقت است. وقتی به آنان گفته می شود که ممکن است یک شیئ را دو نفر، به دو کیفیت ببینند، مثلاً آدم مبتلا به بیماری «یرقان» به خاطر بیماری دستگاه چشم، اشیاء را زرد، و آدم سالم اشیاء را به رنگ خود ببیند در پاسخ می گویند هر دو حقیقت است، حقیقت برای فرد نخست همان زردی است و برای فرد دوّم رنگ خود شیئ است. وقتی به آنان گفته می شود که ممکن است ما یک شیئ را به دو صورت احساس کنیم، مثلاً هرگاه یک دست خود را در میان آب گرم و دست دیگر را در میان آب سرد بگذاریم و بعداً هر دو دست را در میان آب ملایم قرار دهیم با یک دست احساس سردی، با دست دیگر احساس گرمی خواهیم کرد، در پاسخ می گویند: هر دو حقیقت است. بنابراین، حقیقت (معرفت صحیح) ملاک خاصی ندارد، و حقیقت نسبت به شرائط درک اشخاص، مختلف می باشد. همان دوستی که در شرایط خاصی او را فرد نیک و در شرایط دیگر او بد تلقی کردیم هر دو حقیقت است در آن شرایط حقیقت، خوب بودن او بود و در شرایط دیگر، حقیقت نقطه مقابل آن است. اشیاء، یک واقعیت مسلّم و محدودی ندارند، که ما دریافت ذهنی خود را بآن بسنجیم، بلکه حقیقت با اختلاف شرایط که مایه اختلاف درک ها و احساس می گردد، خود نیز مختلف می باشد. امروز می گویند باید اندیشه مطلق بودن اشیاء را به دور ریخت و همه چیز را به صورت نسبی اندیشید. برای بطلیموس حقیقت همان بود که می اندیشید و نحوه آفرینش جهان را تصور می کرد، و برای گالیله و دیگران حقیقت همان بود که اندیشیدند، و هر تصوری نسبت به شرایط خود، حقیقت است. اگر روزگاری می گفتند عناصر چهار تا است و امروز می گویند، صد و خورده ای است، هر دو حقیقت است، زیرا نتیجه شرایط نخست، جز دریافت نخست و نتیجه شرایط دیگر، جز دریافت دومی چیزی نیست. اگر گروهی می گویند خدا هست و برخی او را انکار می کنند هر دو حقیقت است، زیرا دریافت هر کسی با شرایط درک خود متناسب می باشد و هر شرایطی جز همان درک، چیز دیگری را ایجاب نمی کند، مثلاً شرایط گروه نخست ایجاب می کند که معتقد به وجود خدا، باشند و شرایط افراد دیگر جز نفی آن، چیزی را ایجاب نمی کند. این همان نظریه ماتریالیست های معاصر است که از این راه همه چیز را توجیه می کنند. ( آیة الله جعفر سبحانی،شناخت در فلسفة اسلامی به نقل از سایت تبیان)در مقابل باید توجه داشت که ما با اموری مواجه هستیم که به هیچ وجه نمی توان از آنها تفسیری مادی ارائه کرد ، اگر بتوان گفت که احساسات درونی و روحی ما مادی است و هر چه را که معتقدان به روح نسبت می دهند بتوان به ماده نسبت داد لااقل نمی توان گفت اراده امری مادی است. اصلا ماده چگونه می تواند دست به خلاقیت بزند و چیزهایی را در خود و فکرش بیافریند که اصلا وجود مادی نداشته است و اصلا ماده چگونه می تواند از زمان عبور کند و وقایعی را در آینده ببیند همان چیزی که هر از گاهی در هنگام خواب روی می دهد. اصلا آنها در مورد ایجاد و آفرینش عالم سرانجام به لاادری گری ، یعنی نمی دانم دچار می شوند چرا که سرآغاز و علت پدید آورنده عالم را ماده نخستین می دانند اما گویا هیچ وقت از خود نمی پرسند که ماده نخستین از کجا آمده و که او را آفریده است در حالی که ماده قطعا واجب الوجود نیست. ماتریالیسم دیالکتیک:اصطلاح دیالکتیک (Dialectic) به معناى: 1. وجود دو عامل متضاد در یک پدیده. 2. کاربرد بحث منطقى هنگام بررسى حقیقت یک عقیده یا تئورى. 3. شیوه بررسى در منطق و فلسفه که همه ى اشیاء و پدیده ها را در حرکت و تغییر و دگرگونى مداوم مى داند و پیشرفت را در مبارزه اضداد و تبدل از دگرگونى کمى به کیفى مشاهده مى نماید. 4. شاخه اى از منطق فلسفى که حالات بنیادى استدلال دقیق را آن چنان که پیاپى در آثار سقراط، افلاطون، ارسطو، رواقیان، کانت، هگل، مارکس و انگلس آمده است، منعکس مى سازد(فرهنگ علوم سیاسى، مرکز مطلالعات و مدارک علمى ایران، بهار 1374، ص 60). هگل دانشمند شهیر آلمانى منطق مخصوص و روش خاصى را براى راه بردن عقل در کشف حقایق انتخاب نمود و نام آن را دیالکتیک گذاشت که (تناقض) را وارد مفهوم دیاکلتیک کرد. از نظر هگل تناقض شرط اساسى فکر و موجودات است و جریانى است که تمام هستى را دربرمى گیرد، هم جریان فکر و هم جریان طبیعت و تناقض شرط اساسى این جریان است. برحسب دیاکلتیک هگل که متضمن مفهوم (جمع ضدین و نقیضین) است دو نکته را باید وارد فکر و اندیشه خود کنیم تا طرز فکر ما، دیالکتیکى گردد: اول این که بدانیم هر چیزى هم هست و هم نیست. دیگر این که بدانیم همین تناقض درونى و واقعى اشیاء پایه حرکت و تکامل آن هاست. هگل معتقد است هر چه ذهن است واقعیت است و هر چه واقعیت است ذهن است، یعنى به نوعى تطابق میان ذهن و واقعیت معتقد است. آن چه هگل آن را دیالکتیک مى نامد جز حرکت اشیاء در ذهن و در واقعیت بر طبق مثلث (تز، آنتى تز، سن تز) نیست(تفکر فلسفى غرب از استاد مطهرى، على دژکام، ص 265). از این تفسیر دیالکتیک برداشت هاى مختلفى شده است. به عنوان نمونه ماتریالیسم دیالکتیک(Dialictical Materialism)، نظریه ى مبتنى بر درک پدیده هاى طبیعت و جامعه از روى اصول ارتباط، تحول، جهش و تضاد که جهان بینى و اسلوب و مبناى تئوریک احزاب کمونیستى است. این نظریه با اعتقاد به تقدم ماده بر شعور، شعور را بازتاب جهان مادى در مغز انسان مى داند، و این که علت اصلى تکامل اشیاء و پدیده ها در خود آن ها قرار دارد و هر شیئى یا پدیده در اثر مبارزه اى که بین جنبه هاى متضاد آن وجود دارد از ساده به بغرنج، از یک مرحله نازل به مرحله اى عالى تر تکامل مى یابد، قانون تضاد یا قانون وحدت ضدین، هسته دیالکتیک ماتریالیستى است. مارکس به کمک این تئورى مى خواست ثابت کند که سوسیالیسم در دنیاى جدید حتمى الوقوع است. به نظر او، تاریخ تمام جوامع بشرى، تاکنون تاریخ مبارزه آشتى ناپذیر دو طبقه استثمارگر و استثمارشونده بوده است. تقابل یا تضاد بین فئودال ها(تز) و رعیت ها(آنتى تز) جامعه بورژوایى (سنتز) را پدید آورد و تضاد بین بورژوایى(تز) و پرولتاریا(آنتى تز) سرانجام سنتز جدیدى را که سوسیالیسم است، به وجود مى آورد. جهت اطلاع بیشتر ر.ک: نظریه هاى نظام سیاسى، ویلیام تى. بلوم، ترجمه احمد تدین. در هر صورت تمامى کوشش منطق دیالکتیک بر این اساس که عالم طبیعت را که عالم حرکت است، طورى تفسیر بکند که نیازى به ماوراى طبیعت نباشد. این فلسفه غلط است و محال است که با منطق قرآن جور دربیاید. ( شناخت در قرآن، شهید مطهرى، ص 177، به نقل از تفکر فلسفى غرب از منظر استاد مطهرى، ص 265).منابع جهت آگاهی بیشتر:آفرینش انسان و ماتریالیسم ، پدیدآورنده: محمدرضا نکونام ، ناشر: ظهور شفق ـ علل گرایش به مادیگری ، پدیدآورنده: مرتضی مطهری ، ناشر: صدرا ـ پایان یک رویا در نقد مارکسیسم، پدیدآورنده: احسان نراقی، ناشر: نشر ثالث ـ نقدی بر مارکسیسم، پدیدآورنده: مرتضی مطهری، ناشر: صدرا ـ اسلام یا مارکسیسم به ضمیمه افسانه اسلام چپ، پدیدآورنده: مصطفی محمود، سیدهادی خسروشاهی (مترجم)، ناشر: احسان ـ روش نقد: نقد مکتب ها، آرمان تکامل، مارکسیسم، پدیدآورنده: علی صفایی حایری، ناشر: لیله القدر

ممکن است این مطلب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد