طلسمات

خانه » همه » مذهبی » ما انسان های بسیاری را در اطراف خود می بینیم که نه تنها از یاد خدا غافل هستند ولی در جذب جنس مخالف و نگاه به جنس مخالف ذره ای دریغ نمی کنند اما خداوند نه تنها مانعی در کغار آن ها قرار نمی دهد بلکه آن ها را به اوج افتخار و شهرت می رساند به طوری که همگان فکر می کنند که او راست است و درست است و دیگران اشتباه از آن گذشته انسان هایی در دنیا هستند که خیلی دوست دارند افراد خوب و مفیدی باشد ولی خداوند همیشه برای آن ها آزمایش و امتحانی قرار خمی دهد ک هیچگاه از پس آن بر نمی آیند و این گونه چطور می توان گفت خداوند همه ی بندگانش را به یک اندازه دوست دارد و چگونه می توان گفت که خداوند عادل است؟

ما انسان های بسیاری را در اطراف خود می بینیم که نه تنها از یاد خدا غافل هستند ولی در جذب جنس مخالف و نگاه به جنس مخالف ذره ای دریغ نمی کنند اما خداوند نه تنها مانعی در کغار آن ها قرار نمی دهد بلکه آن ها را به اوج افتخار و شهرت می رساند به طوری که همگان فکر می کنند که او راست است و درست است و دیگران اشتباه از آن گذشته انسان هایی در دنیا هستند که خیلی دوست دارند افراد خوب و مفیدی باشد ولی خداوند همیشه برای آن ها آزمایش و امتحانی قرار خمی دهد ک هیچگاه از پس آن بر نمی آیند و این گونه چطور می توان گفت خداوند همه ی بندگانش را به یک اندازه دوست دارد و چگونه می توان گفت که خداوند عادل است؟

پاسخ: پرسشگر عزیز؛ براساس آنچه از احادیث استفاده مى شود، خداوند گاهى مؤمنان را در دنیا به بلاها و رنج ها مبتلا مى کند تا این گرفتارى ها کفاره گناهان آنان شود و در روز قیامت دیگر چیزى که به خاطر آن عقوبت و کیفر شوند در کار نباشد و آنان را از نعمت خود برخوردار سازد، ولى افرادى که کافر و مشرک هستند چنانچه برخى کارهاى نیک داشته باشند، پاداش آنان را در همین جهان به آنان مى دهد; در نتیجه، در آن جهان با دست خالى حاضر خواهند شد.جهان بینى دینى، دنیا و رنج هایش را بد نمى داند، بلکه به عکس رنج ها را عاملى براى تحّرک بشمار مى آورد; زیرا رنج ها وابستگى انسان را به دنیا کم مى کنند و او را به راه مى اندازند. این ذات دنیاست که با تغییر احوال و فصول و مرگ حتمى، به انسان آگاهى مى دهد که اینجا جاى ماندن و قرار نیست. بنابراین برخوردارى ها و بلاها، معیار سعادت نیستند و از همین جاست که نقش بلاها در سیر و سلوک معنوى و شکوفایى قابلیت هاى درونى مؤمن آنقدر اهمیت پیدا مى کند که در حدیث آمده است: «البلاء للولاء؛کسانى که ایمان بیشترى دارند، رنجشان بیشتر است».( اصول کافى، باب بلا و امتحان.)دوست عزیز؛ بلا برای مؤمنین واقعی، نعمت است. چرا که آنها را نسبت به دنیایی که فانی و زودگذر است، بی میل می کند. و آنها را متوجه خداوند و آخرت می نماید. به این خاطر بیشتر مواظب اعمال خود هستند و برای آخرت خود کار می کنند. و در نتیجه اهل بهشت می شوند. همچنین چون بر این مصائب صبر می کنند و در هر صورت شکرگذارند این صبر بر بلایا، موجب ارتقاء درجه ی آنان می شود. با این دید، این مصائب و بلایا؛ خیر محض و نعمت بزرگ خداوند بر بندگانش می باشد. پس نباید اسم این ابتلائات را بدبختی گذاشت. بدبخت کسی است که از چشم خدا افتاده باشد. و وقتی از چشم خدا افتاد ، او را در این دنیا متنعم می سازد و مال و منال و دارایی های زیادی به او می دهد و او نیز، مشغول آن نعمتهای مادیِ ظاهری می شود و از یادخدا و آخرت غافل می گردد. چنین انسانی به خاطر غفلت و غوطه ور شدن در گناهان ،اهل آتش می شود. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى*أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى * حقّاً که انسان سرکشى مى کند، همین که خود را بى نیاز پندارد.»نباید تصور کرد که این بلایا بندگان مؤمن خدا را اذیت می کند و از این سختی ها در عذابند بلکه آنها به قضای الهی راضی هستند. و از بندگی و صبر در راه خداوند لذت روحی می برند. خداوند لذاتی را به این بندگانش می چشاند که قابل وصف نمی باشد، و قابل مقایسه با لذات دنیوی نمی باشد. از عارف بزرگ ،آیت الله بهجت (ره)، نقل کرده اند که ایشان بعد از نماز خطاب به اطرافیانشان کرده و گفته بودند:« اگر سلاطین عالم می دانستند که نماز این قدر لذت دارد دنبال لذات دیگر نمی رفتند.» پس دنیا برای مؤمنین در هر حالت ،چه در سختی باشد و چه در راحتی، جای رنج نیست و احساس درد و رنج نمی کنند و هر چند بدنهایشان در رنج باشد؛ روح و روانشان در آسایش و نشاط است. مؤمن واقعی چون تسلیم رضای الهی است هنگام گرفتاری هم شاد است چون آن را هدیه الهی می داند و مؤمنان واقعی آرامش روحی و روانی واقعی دارند. اگر کسی وظایف خود را انجام داد. این نوع بلا از برای ارتقای درجه و از لطف های خداست. اما اگر به جهت سستی و بی احتیاطی بود مقصر خود اوست و مکافات عمل اوست. امّا اینکه اکثر مردم بلایای الهی را بد می دانند ، ناشی از جهل آنهاست. همانگونه که کودکان آمپول را بد و پزشک را موجودی ترسناک فرض می کنند. در حالی که بزرگترها عالمند که آمپول خیر است و پزشک فردی است دوستدار انسانها. خداوند متعال فرمود: «… عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ؛ چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است ؛ و چه بسا چیزى را دوست داشته باشید، در حالی که شرِّ شما در آن است ؛ و خدا مى داند ، و شما نمى دانید.» (البقرة:216). پس جایی که انسان می بیند خبری از مشکلات دنیا نیست باید به شدّت بر خود و عاقبت خویش بترسد ؛ چرا که بعید نیست از چشم خدا افتاده باشد ؛ همانند شاگرد تنبل کلاس که معلّم کاری با او ندارد. آری این ما کودکان خردسال بزرگ پیکریم که ناملایمات زندگی را چون آمپول شفا بخش ، شرّ و نامهربانی می انگاریم امّا شیفتگان محبّت پروردگار به عمق حوادث نظر کرده ، پشت زلف سیاه و آشفته ی بلایا صورت زیبای یار دیده ، می گویند: « اگر با من نبودش هیچ میلی ، چرا ظرف مرا بشکست لیلی. »دوست خوبم؛ هر مؤمنی آزمایش می شود تا صداقت او معلوم شود ولی آزمایش لزوما همراه با گرفتاری و بلا و بدبختی نیست، بلکه با خیر و شر آزمایش می شود. گاهی با مقام و موقعیت و مال و منال آزمایش می شود. گاهی با گرفتن مال. تصور نشود هر که مؤمن شد بیچاره و بدبخت و گرفتار می شود بلکه اگر مؤمن گرفتار شد، نباید تعجب کند، زیرا مؤمن با گرفتاری آزمایش می شود. خلاصه سخن آنکه تصور نشود مؤمن همیشه در آسایش است بلکه گاهی هم گرفتار می شود،ودر گرفتاری هم رضایت درونی دارد وهمواره شاد است.اینطور نیست که همیشه گرفتار باشد .طبق منطق قرآن کریم ، دنیا فقط جای تکلیف و امتحان می باشد ؛ و جز تکلیف و امتحان در آن چیزی نیست هر انسانی که در آن وارد شود فقط و فقط برای امتحان می باشد ؛ و هر منظور دیگری نیز در میان باشد همگی در زیر چتر تکلیف و امتحان قرار می گیرد. حضرت على (علیه السّلام) فرمودند: « إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَة ؛ بلا و گرفتارى براى ستمگر ادب است ، و براى مؤمن امتحان ، و براى پیامبران درجه و براى اولیاء کرامت می باشد.» (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص235)یعنی خداوند متعال با مصائب و بلایا ستمگران را مجازات می کند تا شاید ادب شوند و از ظلم خود باز گردند. مؤمنان را گرفتار بلایا می کند تا به معنای خاصّ کلمه امتحانشان نماید ؛ و امتحان نیز برای شکوفا ساختن استعدادهای الهی است. امّا انبیاء که ظلمی ندارند و استعدادات الهی آنها نیز شکوفاست ، به سبب بلایا ، اوصاف کمال موجودشان قویتر و شدیدتر می گردد ؛ لذا بلا برای آن بزرگواران موجب ارتقاء درجه است.رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و اله) فرمودند:« لَا یَزَالُ الْبَلَاءُ فِی الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنَةِ فِی جَسَدِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ حَتَّى یَلْقَى اللَّهَ وَ مَا عَلَیْهِ مِنْ خَطِیئَة ؛ مصیبت و گرفتارى همواره گریبان مرد و زن مؤمن را مى گیرد و آنها در مال و یا بدن خود نقصان مشاهده مى کنند و یا فرزندان خود را از دست مى دهند و اینها براى این است که هر گاه در محضر پروردگار حاضر شدند گناهى نداشته باشند.» (بحارالأنوار ، ج 64 ،ص236 ) و فرمودند: «إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَمَنْزِلَةً لَا یَبْلُغُهَا الْعَبْدُ إِلَّا بِبَلَاءٍ فِی جَسَدِه ؛ در بهشت مقامى هست که هیچ کس به آن جایگاه نمى رسد مگر اینکه در بدن خود ناراحتى و گرفتارى داشته باشد.» ( بحار الأنوار ، ج 64، ص 237)این روایت، بسیار تکان دهنده است: عبد اللَّه بن ابى یعفور ـ که همیشه بیمار بود ـ گوید: از دردهایی که به من می رسید به امام صادق (علیه السّلام) شکایت کردم، حضرت به من فرمود: اى عبد اللَّه اگر مؤمن پاداشى را که براى مصیبتها دارد بداند، آرزو می کند که او را با قیچی تکه تکه کنند.»امام صادق (علیه السّلام) می فرمود: « اهل حق همیشه در سختى بوده اند، بدان که سختى مدت کوتاهى دارد و عاقبتش با آسایش طولانى است.»امام صادق (علیه السّلام) فرمود:« در کتاب على (علیه السّلام) است که: سخت ترین مردم از لحاظ بلا کشیدن پیغمبرانند، سپس اوصیاء آنها، و سپس هر که از مردم نمونه آنهاست به ترتیب، و مؤمن فقط به اندازه اعمال نیکش مبتلا شود، پس هر که دینش درست و عملش نیکو باشد بلایش سخت است، و این براى آن است که خداى عز و جل دنیا را پاداش مؤمن و کیفر کافر قرار نداده است، و هر که دینش نادرست و عملش ضعیف باشد، بلایش اندک است. بلا به مؤمن پرهیزگار از باران به زمین شب زودتر می رسد.»امام صادق (علیه السّلام) فرمود: « اجر بزرگ با بلاى بزرگ است و خدا هیچ قومى را دوست نداشته جز آنکه گرفتارشان ساخته.»دوست خوبم؛ این گرفتاری ها سبب ارتقای کمالات انسانی می شود.اکنون این سؤال پدید مى آید که این چگونه دوستى و رابطه اى است که خداوند با اولیاى خود دارد و سرّ اینگونه ابتلائات چیست؟ پاسخ آن است که بلاها و دشوارى ها، فلسفه هاى متعددى دارند. حداقل آن در مورد بندگان صالح خدا امور زیر است:1- وسیله اى براى آمرزش گناه2- زمینه تقرب بیشتر و اعتلاى رتبه3- وسیله اى براى تربیت و استکمال نفسبه عبارت دیگر در بسیارى از موارد رفاه و آسایش، آدمى را به تعلقات مادى سرگرم و از یاد خدا بازمى دارد؛ ولى دشوارى ها و سختى ها از سویى آدمى را به یاد خدا انداخته و به التجا و تضرع در درگاه الهى و انس با پروردگار مى کشاند. از سوى دیگر دست و پنجه نرم کردن با دشوارى ها و سختى ها، انسان را آبدیده و اراده او را قوى و نیرومند مى سازد. زمین ساده و دست نخورده، قابلیت تولید و حاصل خیرى بالایى ندارد؛ اما همین که شخم زده شد، بذر نیکو در آن رشد و بالندگى مى یابد و حاصلى انبوه پدید مى آورد. خداوند نیز قلب مؤمن را با بلاها شخم مى زند تا بذر ایمان و اراده و محبت و یاد خدا و عمل صالح در آن رشد و بالندگى یابد و در سایه آن شخصیت هایى چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حسین بن على(علیه السلام) پدید مى آید که نه تنها بزرگترین افتخارات بشریت اند؛ بلکه در ملکوت آسمان ها نیز مورد تکریم و ستایش اند.اگر واقعه ی کربلا رخ نمی داد ، کرامات و عظمتهای شهدا و اسرای کربلا هیچگاه برای اهل دنیا ظاهر نمی گشت و چنین الگوی بی نظری برای اهل دنیا باقی نمی ماند. *راننده ای که در جادّه ی خاکی و پر از دست انداز رانندگی می کند ، به این راحتی ها گرفتار چرت نمی شود ، امّا آنگاه که در اتوبان صاف و روان افتاد باید از او ترسید ؛ چون هر لحظه احتمال خواب رفتنش وجود دارد.زندگی کردن، در شرایط دشوار و ناهموار، آدمی را نیرومند و چابک می سازد و جوهر هستی او را آبدیده و توانا می گرداند. به فرموده امیر مؤمنان(علیه السلام): «درختان بیابانی که از مراقبت و رسیدگی مرتب باغبان بی بهره اند، چوب محکم تر و با دوام تری دارند و بر عکس درختان باغ که دائما تحت مراقبت و رسیدگی قرار دارند سست تر و کم دوامتر هستند» (نهج البلاغه، نامه 45)در ادامه بحثی پیرامون فلسفه وجود سختی ها و دشواری های زندگی به عرضتان می رسانیم :نخستین سرّ وجود سختی ها و آزمایش الهى ربوبى تمیز دادن بین انسانهاى پاک سیرت از انسانهاى زشت سیرت است.«ما کان الله لیذر المؤمنین على ما أنتم علیه حتى یمیز الخبیث من الطیّب؛ خدا بر آن نیست که شما مؤمنان را بدین حال که اکنون دارید رها کند (بلکه مى آزماید) تا ناپاک را از پاک جدا سازد» و در رتبه ى بالاتر سرّ آزمایش الهى نزدیک ساختن انسانهاى پاک سیرت و مؤمن حقیقى به خداى تعالى و دور ساختن انسانهاى زشت کردار زشت سیرت از خداى تعالى است و این خود یک نوع سنّت الهى است، به تعبیرى امتحان مؤمنین حقیقى غربال اخلاق ها و کردارهاى آنان است تا رذائل از جان آنان ریخته شده و فضائل فطرى او شکوفا گردد و این آزمایش مؤمنین را پله پله به درجات برتر مى کشاند و آنها را مقرّب الهى مى سازد و امتحان فاسقان و کافران حقیقى ظاهر ساختن خباثتهاى درونى از فراخناى جان آنان و ریزش تدریجى فضایل قشرى و ظاهر نماى آنان است.سختى و بلا بر چند قسم است و هر یک بر صنف خاصى وارد مى شود:1) بلاهایى براى رسوا ساختن مشرکان و کافران خبیث است.2) بلاى وارد بر مؤمن که زاییده ى گناه وى است و موجب ریزش گناه او مى گردد «و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم؛ و هر مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست».امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: سپاس و ستایش خدایى را که رنج و گرفتارى پیروان ما را مایه ى زدوده شدن گناهان آنان در دنیا قرار داد تا بااین رنجها و بلاها طاعتشان سالم ماند و سزاوار پاداش آن شوند. 3) بلاى وارد بر مؤمن براى تصحیح ایمان است. امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «بلا و گرفتارى براى مؤمن زیور است و براى آن که خرد ورزد کرامت است. زیرا گرفتار بلا شدن و شکیبایى و پایدارى کردن در برابر آن ایمان را تصحیح مى گرداند.» 4) بلاى وارد بر مؤمن موجب بیدارى او است: امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: هیچ مؤمنى نیست مگر آن که هر چهل روز یک بار به وسیله ى بلا و گرفتارى متنبه مى شود. این بلایا به مال او مى رسد یا به فرزندش یا به خودش که پاداش آن را مى بیند و یا اندوهى به او مى رسد که نمى داند از کجا رسیده است.5) بلاى وارد بر مؤمن باعث ارتقاى ایمان است، چرا که ایمان خود داراى درجات گوناگونى است و مؤمنین نیز داراى درجاتند و خداوند سبحان در این باره مى فرماید: «هم درجات عندالله؛ مؤمنان نزد خداوند داراى درجات هستند» 6) بلاى وارد بر انبیاء و مقربان درگاه الهى است که براى ارتقاى کمال انسانى انبیاء است و لذا جناب ابراهیم نبى(علیه السلام) با پیروزى در امتحان به مقام امامت رسیده است. «و اذ ابتلى ابراهیم ربّه بکلمات فأتمهنّ، قال انّى جاعلک للناس اماما ؛ بیاد آر هنگامى که خداوند ابراهیم را به امورى چند امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد خدا به او گفت: من ترا به پیشوایى خلق برگزینم». با این مقدمه روشن مى شود که هیچ گروهى و هیچ فردى نیست که مورد آزمایش و امتحان قرار نگیرد و بلکه همه انسان ها لحظه به لحظه و دم به دم مورد آزمایش قرار مى گیرند.خلاصه کلام، ابتلاء و آزمایش اهل ایمان خیر و نیکو است و اینگونه نیست که کسی از آن بگریزد و لذت ایمان و نتایج نیکوی آن را به خاطر سختی های آن رها کند: «ولیبلی المؤمنین منه بلاء حسنا؛ و بدینوسیله مؤمنان را به آزمایش نیکو، بیازماید» (انفال، آیه 17.). ضمنا اینگونه نیست که غیر مومنین گرفتاری نداشته باشند، بلکه سختی های آنان بسیار فراتر و دردناکتر از سختی هایی است که مومن در راه ایمان و عشق به خداوند تحمل می کند.در یک مثال روشن این قضیه مانند آن است که دو نفر در اثر حادثه ای پای خود را از دست بدهند، منتهی یکی پای خود را در دفاع از دین و جهاد در راه خدا از دست داده و دیگری در یک حادثه رانندگی مثلا. خوب در این صورت هر دو آسیب دیده اند اما اولی آرامش و رضایت دارد و درد و رنج را به راحتی تحمل می کند، ولی دومی این آرامش را ندارد و دائم حسرت می خورد که چرا؟… آری حرکت در راه ایمان دشوار است و تحمل فراوانی می خواهد، اما در ضمن لذت بخش هم هست و باعث رضایت و آرامش انسان مومن می شود.دوست خوبم؛ مؤمن هر چه خالص تر باشد قیمتی تر است. رنج ها و گرفتاری ها مؤمن را قیمتی می کند البته اگر بتواند خوب از آن بهره برداری کند.
رفاه کافران:
خدای متعال عادل است و هرگز به احدی ظلم نخواهد کرد. اما ما باید از خدا بخواهیم با فضلش و نه با عدلش با ما رفتار کند، چه در غیر این صورت هیچ کس به بهشت نمی‌رفت!اما داشتن بهره‌های مادی فراوان هرگز نشانه‌ی کمال نیست. اگر دنیا ارزش داشت خدا آن را به کافر نمی‌داد اما چون بی‌ارزش است به کافران داده می‌شود بلکه اگر معتقدان به خدا جنبه و معرفت داشتند دنیای کافران از این هم بهتر می‌شد: « وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ (زخرف 33) و اگر بیم آن نبود که مردم همه یک امت شوند (و همه بر کفر و شرک اتفاق کنند) همانا براى کسانى که به خداى رحمان کفر مى ورزند براى خانه هایشان سقف هایى از نقره مى ساختیم، و نردبان هایى (از نقره) که بر آن بالا روند.»اما در مورد عدم استجابت دعا مطالبی است که باید بدانید و خود را با آن محک بزنید:ما همواره خیال مى کنیم که اگر دقیقا همان چیزی را که ما طلب مى کنیم، در همان زمان و با همان شرایطى که مى خواهیم عمل شود، دعایمان اجابت گردیده است؛ در حالى که چه بسا همین پاسخ نیافتن ما اجابت از سوى خدا باشد. یعنى خداوند منان با طول دادن اجابت، ما را بیشتر به حالت انابه و تضرع در درگاهش نگاه مى دارد و این لطف بزرگى است که به این وسیله ارتباط عبد با معبود حفظ مى گردد و در پى آن، الطاف بى شمار دیگرى نصیبش مى شود. ممکن هم است که دعا مستجاب شده است ولی زمان تحقق آن نرسیده است لذا نباید عجله کرد. حتما با فراهم شدن تدریجی اسباب، تحقق خواسته خود را می‌بینیم. پس مبادا کاری کنیم که جلوی اجابت دعا گرفته شود!اجابت نشدن خواست ما نشانه بی توجهی خداوند به بنده اش نمی باشد. در روایات آمده است که گاهی خداوند چون دوست ندارد صدای بنده ای را بشنود همین که او چیزی درخواست کرد خواسته اش را برآورده می کند تا دوباره او را صدا نزند و در خانه اش نرود و بر عکس گاهی اجابت دعا و خواست بنده ای را به تاخیر می اندازد چون او را دوست دارد و مایل است او مکرر به در خانه اش بیاید و او را صدا بزند. ممکن است اجابت نشدن دعا و خواسته شما از باب «اگر با دیگرانش بود میلی * چرا جام مرا بشکست لیلی» باشد و ممکن است به خاطر مصالح و خیراتی باشد که خداوند برای شما منظور کرده و شما از آن خبر ندارید و ممکن است موانعی سر راه اجابت دعای شما باشد که سد راه اجابت باشد. به هر حال دعا کردن که عصاره و نمود و تجسم بندگی است وظیفه بنده خاضع است؛ چه خواست او برآورده شود و چه نشود. خداوند اجر و پاداش عمل هیچ بنده ای را ضایع نمی کند و درخواست او را هرگز بی جواب نمی گذارد. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود صفت بنده پروری داندموانع اجابت دعا:1. گناه یکى از عوامل مهمى که رابطه انسان با خدای متعال را ضعیف نموده و مانع اجابت دعا می شود، نافرمانى از دستورهاى خداست. حضرت على (علیه السّلام) در دعاى کمیل چنین مى فرماید: پروردگارا! گناهانى را بر من ببخش که موجب حبس و بالا نرفتن دعا مى شوند و در جاى دیگر از همان دعا چنین مى فرماید: اى آقا و مولاى من! به عزتت قسم! از تو مى خواهم که بدى کردار و رفتارم موجب پوشیده شدن دعاى من از تو نشود. امام باقر (علیه السلام) در این باره فرمود: بنده حاجتى ازخدا طلب مى کند و مقرر مى شود آن حاجت در زمانى برآورده شود; پس در این فاصله، او گناهى مرتکب مى شود و در نتیجه، خداوند مى فرماید: حاجت این بنده برآورده نشود و از آن محروم شود; چون او خشم و غضب مرا برانگیخت و همین باعث محروم شدن اوست. 2. لقمه حرام استفاده از درآمد حلال و پاکیزه از دیگر شرایط اجابت دعا است که امروزه بیش از هرزمان دیگر لازم است به آن توجه شود. لقمه ى حرام تا 40 روز مانع استجابت دعا مى شود. 3. قساوت قلب همچنین گناهان زیاد که منجر به قساوت و سنگدلى مى شدند از عوامل دیگر عدم استجابت دعا مى باشد. امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: خداوند دعایى که از قلب قسى برخاسته باشد اجابت نمى کند. 4. شتاب و عجله امام صادق (علیه السلام) فرمود: همیشه مؤمن در خیر و آسایش است تا هنگامى که عجله نکند. در غیر این صورت ناامید مى شود و دعا را ترک مى کند. به درستى که بنده هنگامى که دعا مى کند خداوند متعال در صدد برآورده ساختن حاجت اوست تا زمانى که او عجله نکند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد