ما در حال ورود به عصری از حماقت و خون هستیم
۱۳۹۵/۰۱/۱۲
–
۵۱ بازدید
کریس هجز
ما در حال ورود به عصری از حماقت و خون هستیم
خبرگزاری فارس: ما در حال ورود به عصری از حماقت و خون هستیم
جنگ ایدئولوژیک تقریبا بلافاصله پس از حملات ۱۱ سپتامبر آغاز شد. نفرت پراکنها و نژادپرستان که تا پیش از آن عمدتاً به حاشیههای جامعه رانده شده بودند، بنیانهای لازم را برای فروپاشی گفتمان مدنی بنا کردند.
ما در حال ورود به عصری از حماقت و خون هستیم
خبرگزاری فارس: ما در حال ورود به عصری از حماقت و خون هستیم
جنگ ایدئولوژیک تقریبا بلافاصله پس از حملات ۱۱ سپتامبر آغاز شد. نفرت پراکنها و نژادپرستان که تا پیش از آن عمدتاً به حاشیههای جامعه رانده شده بودند، بنیانهای لازم را برای فروپاشی گفتمان مدنی بنا کردند.
رشد سه برابری جرایم علیه مسلمانان از زمان حملات پاریس و سن برناردیو و پذیرش سخنان نفرت پراکنانه به عنوان شکلی مشروع از گفتمان سیاسی، نشان از بیماری جامعه مدنی ما دارد. پیکره سیاست ما در حال خون بالا آوردن است. تشدید روزانه هر روزه این سخنان نفرت پراکنانه از سوی یک رسانه تجاری که تنها نگرانی اش دغدغه اش تعداد مخاطبان و دلارهای آگهی های تجاری است تا عمل کردن به عنوان خاکریزی برای حفاظت از سقوط پرستیژ اجتماع در کابوس نژادپرستی، خشونت کور علیه افراد حاشیه ای و گرامیداشت کورکورانه شوونیسم، نظامی گری و نخوت آمریکایی.
افزایش حملات علیه مسلمانان که هر گاه حمله تروریستی فاجعه بار دیگری رخ می دهد به یک بیماری مسری تبدیل می شود، یک شروع است. افراد مورد حمله قرار گرفته فهرستی طولانی را تشکیل می دهند، از جمله کارگران بدون مدارک، آفریقایی- آمریکاییان، روشنفکران و هنرمندان. ما در حال ورود یه یک قرون وسطای دیگریم، عصری از حماقت و خون. این نفرت ها که در دی ان ای آمریکایی نهفته است، از سوی طبقات فرودست سفیدپوست نابرخوردار و خشمگین مورد استقبال قرار گرفته است. قصور ما در کنترل این سخنان نفرت پراکنانه، بلای جان ما خواهد شد.
این ویروس ضد مسلمانان به آرامی گسترش می یابد. سخنان نفرت پراکنانه، گام به گام از توهین، کلیشه سازی و دروغ پراکنی فراتر می روند و به دعوتی فتنه انگیزانه تبدیل می شوند که از ماموران خودخوانده پلیس خواهد خواست زنان محجبه، مردان عمامه بر سر، مساجد، مراکز و مدارس اسلامی و کسب و کارهایی که مسلمانان صاحب آنهایند را مورد حمله قرار دهند. این برای بسیاری از طبقات فرودست سفیدپوست، منطقی و معنادار می شود – به خصوص به این دلیل که لیبرال هایی که از مدارا سخن می گویند آن را به جامعه قالب کرده اند- که خشونت می تواند جامعه آمریکا را از لوث گروهی که چهره ای شیطانی از آن ساخته شده پاک کند، ناخوش احوالی جامعه را درمان کند و امنیت و «عظمت» آمریکایی را بازگرداند. اما خیلی زود گروه های به حاشیه رانده شده نیز در معرض خطر قرار خواهند گرفت. چنین روندی همان اتفاقی است که در جمهوری وایمار اتفاق افتاد. همان چیزی است که در یوگسلاوی رخ داد. همان اتفاقی است که در اسرائیل رخ می دهد.
سورن کرکه گارد فیلسوف در «تاملات و یادداشت های» خود می نویسد: «خطری که رذالت خزنده در پی دارد این است که تخیل و توانایی های دیالکتیکی قابل ملاحظه ای را پیدا می کند که می توان آن را خیلی زود ردگیری کرد و از کم و کیف آن با خبر شد. اما هیچ یک این مشخصه ها (تخیل و توانایی دیالکتیکی) در بیشتر مردم بارز نیست، بنابراین رذالت، بی آنکه کسی متوجه شود، هر روز اندکی دیگر به پیش می خزد.»
گلن بک در کتاب پر فروش خود «اسلام همین است: افشای حقایق درباره داعش، القاعده، ایران و خلافت» می نویسد که یک چهارم مسلمانان آمریکا که او آنها را 3 تا 5 میلیون نفر برآورد می کند، معتقدند که باید از خشونت برای از میان برداشتن حکومت و بازنویسی قانون اساسی به منظور جایگزین کردن سیستم قضایی ما با قوانین شریعت استفاده کرد. او می گوید پیروان اسلام در «عصر پارینه سنگی» زندگی می کنند. عربده کشی های او علیه مسلمانان با عربده کشی هایش علیه کارگران فاقد مدارک قانونی همخوان است. مثلا او یک بار گفته بود که مکزیکی ها تنها به سه دلیل به آمریکا می آیند: «یک، آنها تروریست هستند؛ دو، آنها از قانون فرار می کنند؛ سه، آنها گرسنه اند. آنها نمی توانند در کشور آشغال خودشان زندگی شان را بگذرانند.» این افراط گرایی که از سوی بک و سایرین ابراز شده، با سرعتی هولناک در حال حرکت به سمت مرکز مباحثات سیاسی آمریکاست. در این میان رسانه های جریان اصلی نیز که به هوچی گری بیش از اخبار و حقایق بها می دهند، نقش خود به عنوان داور گفتمان واقعی و منطقی از دست داده و آن را با بورس بازی و هوچی گری جایگزین کرده اند.
انتقادات کرکه گارد به همان اندازه که نسبت به جامعه تلخ و تیز بود، نسبت به رسانه ها نیز بی رحمانه بود. او می گوید: «روزنامه ها رکن شیطانی دنیای مدرن هستند و گذشت زمان، وضوح بیشتر و بیشتری به این واقعیت خواهد بخشید. از نظر فلسفی ظرفیت روزنامه ها برای انحطاط، بدون محدودیت است، چرا که روزنامه همیشه با انتخاب خوانندگانش فروتر و فروتر می رود تا جایی که سرانجام تمام آن رسوبات بشری را که هیچ دولت یا حکومتی نمی تواند آنها را کنترل کند، برمی آشوبند.»
جنگ ایدئولوژیک تقریبا بلافاصله پس از حملات 11سپتامبر آغاز شد. نفرت پراکن ها و نژادپرستان که تا پیش از آن عمدتا به حاشیه های جامعه رانده شده بودند، بنیان های لازم را برای فروپاشی گفتمان مدنی بنا کردند.
در تماس تلفنی که با حمزه یوسف محقق اسلامی داشتم، او به من گفت: «مسلمانان در 15 سال گذشته نادیده گرفته شده اند و این امکان فراهم شده تا گروه های برخوردار از بودجه های کلانی چون راست مسیحی افراطی یا کسانی چون گلن بک، این مسئله را به کلی از نو قالب بندی کنند. بک می گوید که مشکل خود اسلام است. آنها به اسلام به عنوان یک مذهب حمله می کنند. آنها اسلام را نیرویی اهریمنی می نامند. ما شاهد 15 سال حرکت یک ماشین تبلیغاتی حیرت آور بوده ایم که مسلمانان را به عنوان یک ستون پنجم و اسلام را به عنوان نیرویی ضد مسیحی و بزرگ ترین تهدیدی که متوجه تمدن غربی است معرفی کرده است. برای بسیاری از مردم، اسلام اکنون با نازیسم مترادف شده است.»
گروه های افراط گرا که در راست مسیحی و دولت اسلامی (یا داعش) تجسم یافته اند، با تحریف مسیحیت و اسلام از آنها برای تقدس بخشیدن به تهدیدات و خونریزی های دوجانبه خود سود جسته اند. این گروه ها طعمه هایشان را از میان انبوه افراد محروم از حقوق خود برمی گزینند که از خانواده ها یا اجتماعات مذهبی بیرون نمی آیند، بلکه در کلیشه ها و شعارهای سطحی یک جهان بینی ساده اندیشانه و اغراق گر یافت می شوند. این نوکیشان از یاس و نومیدی به یک جهان مانوی خیر و شری پرتاب می شوند. به آنها گفته می شود که خشم و شهوت آنها برای خشونت مقدس است. آنها اختیارات لازم را برای اعدام و کشتار به نام خدا، از عوام فریبان و جنگ سالاران دریافت می کنند.
یوسف که رئیس و یکی از مؤسسان کالج زیتونه در برکلی است به من گفت: «گروه هایی چون داعش به خصوص در غرب از دل گروه های اقلیت کم تحصیل کرده، محروم، بی تفاوت و غالبا سرکوب شده بیرون می آیند. وقتی تصاویر این نوکیشان را می بینید، معمولا خالکوبی هایی را روی گردنشان مشاهده می کنید. بسیاری از آنها فراریان از دست قانون یا دارای پیشینه زندان هستند. آنها خشم وافری نسبت به جامعه احساس می کنند که بخشی زیادی از آن موجه نیز هست.»
خشونت کورکورانه ای که ایالات متحده علیه جوامع مسلمان در خاورمیانه به کار برده است، همزمان مردم این کشورها را که روزانه یا بمباران می شوند یا مجبور به زندگی در رعب و وحشت هستند، رادیکالیزه کرده است.
یوسف گفت: «اوباما از ایدئولوژی نفرت پراکنانه و انتقامجویی سخن می گوید که ما در برابر آن ایستاده ایم. اما نمی گوید که این نفرت است که نفرت تولید می کند. دامن زدن به این کشمکش در شرایط فعلی غیرمنطقی است، انگار که مسلمانان به خاطر آزادی ها و شیوه زندگی ماست که از ما نفرت دارند. انکار نمی توان کرد که غبطه و انزجار هم در این طرز نگاه آنها نقش خود را دارد، اما این ها عامل اصلی نیستند بلکه متغیری کوچک محسوب می شوند. مشکل خشونت و بربریتی است که در جهان اسلام رخ می دهد. کودکان پاکستانی در مناطق تحت حمله هواپیماهای بدون سرنشین به این دلیل که این هواپیماها در روزهای ابری فاقد کارآیی می شوند، از روزهای آفتابی نفرت دارند. تنها روزهایی که آنها با آرامش می توانند در شمال پاکستان بازی کنند روزهای ابری است، چون این هواپیماها نمی توانند آنها را ببینند. این رعب پراکنی پیامدهایی دارد.»
به اعتقاد یوسف ایدئولوژی رادیکال دولت اسلامی که شباهت زیادی به ایدئولوژی راست مسیحی دارد، بیشتر محصول مدرنیته است تا عهد باستان. او گفت: «داعش آمیزه ای از ایدئولوژی سلفی- تکفیری با اسلام گرایی سیاسی به همراه وحشیگری بعثی است. رهبران قدیمی در دولت عراق به این جنبش پیوسته اند. داعش بیشتر مرید یک ایدئولوژی مارکسیستی – هدف وسیله را توجیه می کند – است. داعش هر چیزی هست جز اسلامی. در قوانین اسلامی مقررات اکیدی برای پیکار وجود دارد. قران چندین آیه درباره خوشرفتاری با اسیران جنگی دارد. داعش جلوه ای از هیچ چیز اسلام نیست. جوهر اسلام رحم و شفقت و رأفت است.»
یوسف اشاره کرد که شهوت وحشیگری به گروه هایی چون داعش محدود نمی شود. این شهوت را در صداهای متعددی در غرب نیز می توان یافت. او به دعوت سم هریس نویسنده در کتاب پرفروشش « پایان ایمان» اشاره کرد که می گوید غرب باید انجام یک حمله اتمی پیشدستانه به جهان اسلام را مورد بررسی قرار دهد.
یوسف گفت: «من ندیدم که هیچ کس دربرابر این اظهارات هریس اعتراضی کند. با این حال آنها همچنان درباره شقاوت مسلمانان سخن سرایی می کنند. در عین حال ما آمریکاییان هر روز درباره بمباران فرشی خاورمیانه و کشتن اعضای خانواده های داعش حرف می زنیم.»
به گفته یوسف اگر حادثه تروریستی بزرگ دیگری درخاک آمریکا اتفاق بیفتد، واکنش ها شبیه چیزی که پس از 11 سپتامبر شاهد بودیم، نخواهد بود. «دیگر از گل ها در مساجد خبری نخواهد بود. پاسخ ها واکنشی خواهد بود. میل به انتقامجویی خواهد بود. من از این که به چنین جایی رسیده ام تعجب نمی کنم. از این در تعجبم که با توجه به نیروهایی که در کارند، رسیدن به این نقطه چرا این قدر طول کشیده است.»
نوشته: کریس هجز[1]
ترجمه: محمود سبزواری
منبع:
http://www.truthdig.com/report/item/the_creeping_villainy_of_american_politics_20151220
Chris Hedgesقریب دو دهه به عنوان گزارشگر خارجی در آمریکای مرکزی، خاورمیانه، آفریقا و بالکان کار کرده است. او در بیشتر از 50 کشور فعالیت داشته و با کریستین ساینس مانیتور، نشنال پابلیک رادیو، دالاس مورنینگ نیوز همکاری داشته و به مدت 15 سال خبرنگار خارجی نیویورک تایمز بوده است.