خانه » همه » مذهبی » مباهله

مباهله


مباهله

۱۳۹۸/۰۹/۲۶


۸۲۷ بازدید

کدام حادثه زمان پیامبر(ص) بود که قرارشد با کافران یکدیگر را نفرین کنند ولی بعد کفارمنصرف شدن توضیح مختصری بدهید؟

«مباهله» پیامبر(ص) با مسیحیان نجران برگرفته از سنتی متداول، در میان اقوام سامی[1] و بیانگر تلاش­های فراوان پیامبر(ص) برای دعوت اهل کتاب به دین اسلام بوده است[2] که متأسفانه بخش وسیعی از مناظرات و گفتگوهای پیامبر(ص) با آنان مورد غفلت سیره نویسان واقع شده و در متون اسلامی نیز به طور مستقل بدان پرداخته نشده است. مباهله از آن جهت که دلیلی بر فضیلت و برتری اهل­بیت(ع) و عصمت و امامت بلافصل امام علی(ع) است، دارای اهمیت است. مباهله از ریشه «بهل» به معنای رها ساختن، ترک گفتن، به خود واگذاشتن[3] و قید و بند چیزی را برداشتن و نیز لعنت کردن آمده است[4] که از زبان­های عبری و سریانی وارد زبان عربی شده است[5] و در اصطلاح به عملی گفته می­شود که دو یا چند نفر که در مسأله مهم دینی با یکدیگر اختلاف دارند، در یک جا جمع شوند و با اصرار و تضرع به درگاه خداوند، از او بخواهند آن را که بر باطل است، رسوا و مجازات کند. تفاوت میان مباهله و لعنت کردن آن است که مباهله از شدت و تأکید بیشتری برخوردار است.[6] زمان و علت مباهله مسحیان نجران با پیامبر(ص)
برخی زمان آن را سال سوم هجری می­دانند؛ زیرا به اتفاق اکثر مفسران شیعه[7] و سنی آیه 61 سوره آل ­عمران که برای دعوت به مباهله است، در این سال نازل شده است و برخی وقوع آن را در سال نهم هجری «عام­الوفود» دانسته­اند که پیامبر(ص) عازم مدینه شدند؛ اما قول اول صحیح­تر به نظر می­رسد.[8] از محتوای آیات 24ـ 19 آل ­عمران می­توان دریافت که پیامبر(ص) برای تفهیم اینکه همه انبیاء در یک مسیر واحد بوده­اند و دین حق یکی است[9] و اختلاف در ظاهر شرایع به دلیل تناسب آن با مراحل تکامل اندیشه بشری است و عیسی(ع) نیز بنده و فرستاده خداست، تلاش­های فراوانی کرد و موفق شد، عده­ای از آنان را به اسلام فرا خواند؛ اما عده­ای دیگر به مجادله و محاجه با پیامبر(ص) پرداختند و چون سخنان منطقی پیامبر(ص) در آنان اثر نکرد، به دستور خدا آنان را به مباهله فرا خواند.

مسیحیان نجران
«نجران» سومین شهر یمن در منطقه مرزی حجاز و یمن می­باشد، که 73 دهکده داشت و تنها منطقه مسیحی­نشین و مرکز صنعت نساجی در حجاز بود و چون نخستین ساکن آن “نجران بن زید” نام داشت، نجران نامیده شد.[10] ساکنان این سرزمین را باقی مانده «اصحاب اخدود» دانسته­اند.[11]

هیأت نمایندگان مسیحیان
هفتاد تن[12] از صاحبنظران و نخبگان مسیحی که سه تن از آنان رهبران مذهبی مسیحیت و در رأس هیأت بودند، وارد مدینه شدند؛[13]1ـ “ابو حارثة ابن علقمه” اسقف اعظم و نماینده رسمی کلیساهای روم و حجاز.
2ـ “عبدالمسیح” ملقب به عاقب که در عقل و درایت شهرت داشت.
3ـ “ایهم” که به او سید می­گفتند.

ماجرای مباهله
در سال نهم هجری «عام­الوفود» پیامبر(ص) نامه­ای برای دعوت مسیحیان نجران به دین اسلام فرستاد.
بزرگان مسیحی نجران، پس از مذاکرات طولانی به نتیجه مشخص نرسیده و تصمیم گرفتند، پس از دیدار پیامبر(ص) راه حل مناسبی بیابند.[14] آنان با لباس­های فاخر ابریشمی و انگشتر طلا به دست بر پیامبر(ص) در مسجد وارد شدند. پیامبر(ص) با آنان سخن نگفت. آنان در جستجوی علت این رفتار، نزد علی(ع) راهنمایی شدند. حضرت فرمود: «با همان لباس­های سفر، نزد پیامبر(ص) روید». آنان چنین کردند و هنگام ملاقات با پیامبر(ص)، ایشان فرمود: «به خدا سوگند! بار نخست شیطان همراهتان بود».[15] هنگام گفتگو با پیامبر(ص)، آنان ابتدا درباره ماهیت عیسی(ع) سؤال کردند. پیامبر(ص) از ایشان به عنوان بنده و پیامبر(ص) خدا یاد کرد.[16] آنان شگفت زده پرسیدند چگونه ممکن است در حالی که همه آدمیان پدری دارند و عیسی(ع) بدون پدر به دنیا آمده است؟
پیامبر(ص) فرمود: «آدم از خاک و بدون پدر آفریده شد، آفرینش عیسی(ع) نیز همانند آفرینش آدم، بدون پدر و از نفخه روح­القدس می­باشد».[17] مسیحیان که قائل به ربوبیت حضرت عیسی(ع) بودند و او را فرزند خدا می­دانستند، از پاسخ به این استدلال درمانده و به انکار شدید آن پرداختند. تا آنجا که پیامبر(ص) از رفتار آنان به ستوه آمد.[18] سپس به فرمان خداوند آنان به مباهله دعوت شدند: «هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»[19] فردای آن روز 24 یا 25 ذی­الحجه[20] دو طرف در بیابانی اطراف مدینه گرد آمدند.[21] پیامبر(ص) همراه امام علی(ع) که حسنین(ع) پیش روی آنها و فاطمه(س) پشت سر حضرت بود، همگی در جایگاه خویش و در زیر یک چادر قرار گرفتند.[22] پیامبر(ص) فرمود: «بارالها! اینان اهل بیت من هستند.»[23] مسیحیان نجران نیز که برخی فرزندان خود را همراه آورده بودند و در مقابل آنان استقرار یافتند. بزرگان مسیحی چون عزیزترین اشخاص پیامبر(ص) را همراه او دیدند[24]، به قوم خویش گفتند: «ما صورت­هایی را می­بینیم که اگر از خدا درخواست از جا برکندن کوه­ها را کنند، چنین خواهد شد.[25] هرگز با آنان مباهله نکنید که به خدا سوگند او همانند پیامبران به مباهله نشسته است[26] که اگر چنین کنید هلاک خواهید شد و تا قیامت، مسیحی­ای بر روی زمین باقی نخواهد ماند.»[27]
از این‌رو از مباهله امتناع کرده، عده­ای اسلام آوردند و عده­ای به دادن جزیه راضی شدند. برخی این تصمیم را ناشی از ظهور نشانه­های عذاب دانسته­اند.[28] پیامبر(ص) پس از پشیمانی آنان از مباهله فرمود: «به خدا سوگند اگر مباهله می­کردم، تمام این بیابان پر از آتش می­شد و در دم هلاک می­شدید.»[29] مسیحیان موظف شدند، به عنوان جزیه سالیانه دو هزار دست لباس به مسلمانان بدهند.[30]——————————————————————————–
[1]. پذیرفتن مباهله توسط مسیحیان نشانی از وجود این سنت در میان آنان بوده است.
[2]. آل عمران، 25ـ20.
[3]. ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 2001م، ج1، ص141.
[4]. زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر؛ اساس البلاغه، دمشق، دارالشعب، 1960، ص71.
[5]. ماسینیون، لویی؛ مباهله در مدینه، تهران، رسالت، 1378، ص.67
[6]. ابو هلال عسکری، حسن بن عبدالله؛ معجم الفروق اللغویه، قم، جامعه مدرسین، 1412.
[7]. طباطبایی، سید محمد حسین؛ تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر همدانی، قم، دارالعلم، بی‌تا، ج5 ، ص229.
[8]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، چاپ ششم، ج1، ص449.
[9]. طباطبایی، سید محمدحسین، پیشین، آل عمران، 19.
[10]. حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1979م.، ج5، ص266.
[11]. همان، ص267.
[12]. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1363، ج2، ص447.
[13]. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل؛ البدایة و النهایة، بیروت، دارالکتب، 1418، ج5، ص64.
[14]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیا التراث العربی، 1983م، ج21، صص318ـ 228.
[15]. ابن کثیر، پیشین، ج5، ص65.
[16]. طبری، ابو علی فضل ابن حسن؛ مجمع البیان، تهران، اعلمی، 1415، ج2، ص309.
[17]. آل عمران، 59.
[18]. طبری، محمد ابن جریر؛ جامع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالفکر، 1415، ج3، ص405.
[19]. آل عمران، 61.
[20]. ابن شهرآشوب، ابو عبدالله محمد؛ مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، 1412، ج3، ص421.
[21]. میبدی، رشیدالدین؛ کشف الاسرار، تهران، امیرکبیر، 1361، ج2، صص151ـ 147.
[22]. مفید، محمد ابن محمد بن نعمان؛ الارشاد، قم، دارالمفید، 1414، ص115.
[23]. ابن حنبل، احمد؛ المسند، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415، ج1، ص302.
[24]. همان، ص115.
[25]. الفخر الرازی، تفسیر الفخر الرازی، بیروت، دارالفکر، 1985م.، چاپ سوم، ج8 ، ص89.
[26]. ابن شهرآشوب، ابو عبدالله محمد؛ مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، 1412، ج3، ص420 و نیز یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، 1415، ج2، صص83ـ82.
[27]. الفخر الرازی، پیشین، ج8 ، ص89.
[28]. مجلسی، محمدباقر؛ پیشین، ص323.
[29]. زمخشری، پیشین، ص369.
[30]. ابن هشام، السیرة النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، بی‌جا، انتشارات کتابفروشی اسلامی، بی‌تا، ص46.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد