۱۳۹۳/۰۷/۰۴
–
۸۲۵ بازدید
با سلام و عرض ادب و احترام.
از شما بابت پاسخی که به سوال بنده دادید ممنون و سپاسگزارم.
در سوالی که اخیرا ارسال کرده بودم (با کد ۱۰۰۱۲۸۰۶۰/۵) خواسته بودم که نماز و مراقبه از نظر کارکرد، توسط فردی که واجد تجربیات عرفانی است مورد بررسی قرار گیرد. جواب ارسالی چندان قانع کننده نبود.
اجازه دهید قدری بیشتر توضیح دهم
در مثنوی داستان فردی ذکر شده است که خواب می بیند در مصر در فلان آدرس گنجی هست. برای رسیدن به آن، با وجود همه مشقات اقدام می کند. وقتی آنجا می رسد متهم به دزدی می شود. پلیس می پرسد اینجا چه می کنی؟ می گوید چنین خوابی دیده ام. پلیس می گوید من چندین بار خواب دیده ام که در بغداد در فلان آدرس گنجی هست ولی اشتیاق نداشتم که آن را به دست آورم. آن فرد می بیند که آن آدرس در بغداد، همان آدرس خانه خودش است. برمی گردد و گنج را در خانه خود می یابد.
(پائلو کوئلیو از روی این داستان، کتاب کیمیاگر را نوشته است)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بله گنج در خانه خودش بود ولی برای کشف آن لازم بود تا مصر برود و برگردد.
بنده قبول دارم که همه معارف حقه در نزد اهل بیت هست. ولی آیا در بین محققین محترم آن مرکز، کسی هست که مانند شخصیت داستان، تا مصر رفته باشد و برگشته باشد؟ آیا کسی هست که عملا و مانند یک مسیحی واقعی با آداب مسیحیت آشنا باشد؟ انجیل را خوانده باشد و از منظر یک مسیحی معتقد به دنیا نگریسته باشد؟ آیا کسی هست که عملا (و نه از روی کتاب و نوشته) با ادیان شرقی آشنا باشد و خود، عمل مراقبه (مدیتیشن) را انجام داده باشد و نتیجه آن را در زندگی خود دیده باشد؟ نظر بنده آن بود که اگر چنین محققی در آن مرکز هست سوال بنده را پاسخ دهد.
مطلب دیگر آن که گویا ما فقط در کلاس های فلسفه و کلام، خدای وجود مطلق داریم ولی در زندگی واقعی، خدا، از عالم جداست. همه عباراتی مثل این که خدا گفت … خدا می بیند … خدا چنین کرد این حس را ایجاد می کند که خدا یک فرمانروا است و دارد دنیا را اداره می کند.
بنده سال های سال در مقابل یک خدای ذهن ساخته نماز خواندم که خود را در مقابل او و او را در مقابل خودم احساس می کردم. اما اکنون که به غلط بودن این دیدگاه پی برده ام نمی توانم به شکل سابق نماز بخوانم.
با توجه به تجربه اندکی که در امر مدیتیشن داشته ام و بررسی آثار نماز که در پاسخ به سوالات سایر دوستان مطرح کرده اید، می توان گفت که تمامی آثاری که بر نماز مترتب است بر مراقبه یا مدیتیشن نیز مترتب است.
تا آنجا که بنده دریافته ام، مهمترین کارکرد نماز، آن است که بشر وحشی عجول سرکش طغیانگر را رام و آرام کند و پس از این که آرام شد، چشم او را به باطن عالم باز کند تا متوجه شود که نظام هستی، (که می توانیم آن را خدا بنامیم) واجد نظمی شگرف و قهری قهار است و نباید با آن ستیزه کرد بلکه باید با آن هماهنگ شد و خود را در آن غرقه کرد. دریابد که خود، بخشی از این نظام یکپارچه است. در صورت هماهنگی، چهره زیبای خلقت را خواهی دید (بهشت) و در صورت ستیز و سرکشی، چهره خشن و خوارکننده هستی را خواهی دید (جهنم).
همه این ها در مراقبه یا مدیتیشن هم قابل حصول است.
حال سوال بنده دقیقا این بود که نماز، برای یک سالک دقیقا چه چیزی دارد که مدیتیشن ندارد؟ به عبارت دیگر مدیتیشن چه کمبودی دارد که نماز ندارد؟ قبل از اسلام، سالکین و عرفا چگونه به اقامه نماز می پرداختند؟ این شکل ظاهری و این الفاظ تا چه حد در روح نماز مدخلیت دارند؟
خواهش بنده آن است که فرد یا افرادی به
به طور کلی باید دانست که مدیتشن برخلاف تصور شما چه از نظر غایت و چه از منظر کارکرد و چه از نظر پیامد و نتیجه با نماز تفاوت دارد و اعمالی که برای خودسازی در دین توصیه شده اند به شکل ماهوی با مدیتیشن متفاوتند.
تفاوت مدیتیشن با خودسازی
بعضی تصور میکنند که نتیجه مدیتیشن، همان چیزی است که در متون اسلامی خودسازی یا تهذیب نفس نام گرفته است. اما باید چند نکته را جهت تفکیک بین تهذیب نفس و مدیتیشن در نظر داشت. مطلب اول این که در اسلام خودسازی در قالب کنار گذاشتن صفات رذیله دنبال میشود. یعنی اگر موفق شود که رذایل اخلاقی همانند دروغ، غیبت، حسد و دیگر صفات ناشایست را کنار بگذارد، به خودسازی نایل شده است.
اما در مدیتیشن اساساً به مبارزه با صفات منفی دعوت نمیشود و کنار گذاشتن رذایل مطرح نیست. روشن است اگر کسی روزانه نه یک بار که چند بار مدیتیشن کند، با صفات روحی خود کاری نکرده است؛ یعنی نه صفات بد را از بین برده و نه صفات نیکو را در خود ایجاد کرده است.
در مدل اخلاقی اسلام، قوای ذهنی نه فقط تعطیل نمیشود، که این قوا پیوسته به شناسایی امیال منفی و هَرَس درون مشغول است. کار ذهن در مراحل ابتدایی سلوک، کمک به پیراستن درون است و در مراحل بالاتر که کار سالک از پیرایش درون به آرایش روح میرسد و سالک با افزودن ذخایر معنوی خود، به مراتب فنا نزدیک میشود، قوای ذهنی با تفکر و تأمل بر آیات آفاقی و انفسی، ایفای نقش میکنند و در مقامات بالاتر با تأمل بر اسما و صفات حق، به عروج روح کمک مینمایند.
نتیجه این که در این مدل، آشفتگی ذهنی از ابتدا شکل نمیگیرد. از آنجا که انرژی ذهن به کار گرفته میشود و قوای او رها نیستند، ذهن پذیرای خطورات و وسوسهها نخواهد بود.
علی(ع) فرمود: «طوبی لمن شَغَلَه عیبه عن عیوب الناس؛ خوش به حال کسی که پرداختن به خود، او را از مشغول شدن به دیگران بازداشته است».[2]در مدیتیشن یوگا هر چند به بدن توجه ویژه میشود و یوگیها با بدن تکنیکهای زیبایی را انجام میدهند. چون توجه به بدن، با تعالی معنوی و رضایت خداوند پیوند نمیخورد، فقط تقویت نیروی جسمی است و پرورش جسمی در نهایت باعث سرگرمی انسان و حداکثر فایده آن، آرامش ذهن است. صد البته آرامش ذهنی، کمترین ارتباطی با شکوفایی استعدادهای معنوی آدمی و تعالی معنوی او ندارد.
اما در اسلام به بدن(از این نظر که باید به کمال اخروی منجر شود) توجه میگردد و این طور نیست که فرصت محدود عمر به یادگیری تکنیکهای «آسانا» بگذرد و دست آخر هم انسان با کالایی به سرای آخرت قدم گذارد که برای آن منزلگاه سودی ندارد.
چنانکه گفته شد مدل خودسازی در اسلام «مدل کار با ملکات روحی» است؛ یعنی انسان معنوی کسی است که خصلتهای الهی مانند راستگوئی، امانت داری، بندگی خداوند را تحصیل کرده و خصلتهای منفی مانند تهمت، خودخواهی، جاه طلبی و دیگر خصال منفی را در خود ریشه کن کند. طبیعی است که قوۀ ذهن، نه تنها مانع دیده نمیشوند، بلکه مددکار سالک و زور بازوی عارف تلقی میشوند و برای ایجاد ملکات روحی، بیشترین استفاده از همین قوه صورت میگیرد.
در تهذیب نفس، انسانها باید سرمایههای ذهنی و روحی خویش را در جهت کسب خصلتهای شایسته به کار گیرند و با این ذخایر روحی، به خالق خویش پل بزنند و قدمی در راه رضایت او بردارند.
قوای ذهنی انسان که در متون اخلاقی اسلام، ابزار بسیار قوی برای درک عالم مثال معرفی شده و با نام قوه خیال از آن یاد شده است، یکی از نعمات خداوند برای درک حقایق عوالم بالاتر است. اما جالب این است که در مدیتیشن این قوا نه تنها ابزار دیده نمیشوند، که مانعی برای سلوک معنوی تلقی میشوند.
عملی به نام بیذهنی که در مدیتیشن از آن بارها و بارها به عنوان عمل مثبت نام برده میشود، در حقیقت قائل شدن به مزاحم بودن ذهن است. آن چه در فرآیند مدیتیشن انجام میشود، تخلیه ذهن است و آن چه باید تعقیب شود، راندن و پس زدن خطورات و وسوسههای ذهنی و در نتیجه «مرخص کردن ذهن» است.
چنانکه یک لفظ میتواند انسان را به فضای مدیتیشن وارد کند، همینطور ممکن است سماع صوفیانه، آدمی را به حالتی خلسه گونه ببرد و نوعی از وانهادگی درونی را به ارمغان آورد.[1]بنابر این در مراقبه و مدیتیشن، نیروهای مهاجم نابود نمیشوند و اقدامی برای ریشهکنی اینگونه امواج مزاحم صورت نمیگیرد؛ بلکه عملیات تهذیب، صرف «پس راندن افکار» میشود.
در فرآیند مدیتیشن، مشکل از اساس حل نمیشود و ذهن همچنان منتظر افکار مخرب است و اینگونه افکار، همچنان به سمت ذهن هجوم میآورند. البته در یک اقدام منفعل، با آنها مدارا میشود و با هل دادن ذهن به کناری، فقط جلوی صدمات آنی به ذهن گرفته میشود؛ به عبارت دقیقتر آنچه در حقیقت در مراقبه اتفاق میافتد، رفع است، نه دفع.
نتیجه این که در مدیتیشن هر چند به طور موقت ممکن است انسان از ناحیه ذهن احساس آرامش کند، اما چون ذهن از قوای مفید خالی میشود، عملاً توانمندی جدیدی در آن رخ نمینماید و حتی از تشویشها رهایی نمییابد و اگر زمینهای پیش آید، دوباره ذهن درگیر تنشها و پراکندگیها خواهد بود. در نهایت این که استرسهای ذهنی و تنش های درونی همچنان باقی اند و قدمی ریشه ای در مداوای آنها برداشته نشده است.
مدیتیشن با همدردی چه نسبتی پیدا میکند؟
در مدیتیشن توصیه میشود که باید از شرِّ پراکندگی فکر خلاص شد. به دنبال آن ادعا میشود که ذهن آرام، یعنی رسیدن به آگاهی خالص. این آگاهی خالص همان چیزی است که از جنس معنویت و تهذیب نفس است.
بماند که این آگاهی که ادعا میشود؛ اولاً حاوی هیچ علم و معلومات جدیدی نیست و به علاوه رضایت خداوند را در پی ندارد. اما سؤال مهم این است که اگر این خلوت گزینی اتفاق بیفتد در ساحت روح چه تغییراتی نسبت به هم نوعان رخ میدهد؟ یعنی حال که پیوندی با عالم معنا حاصل نشد، آیا پیامد مثبتی برای انسان دوستی ایجاد میکند(نتیجه اجتماعی)؟ فرایند «نظاره گری محض» که در مدیتیشن مطلوب معرفی میشود، به مرور یک لازمۀ منفی را ایجاد کرده و به آن دامن میزند.
از آنجا که در مدیتیشن و خلوت گزینی هندی، باید با تمام افکار و خیالات مزاحم، عادی برخورد کرد و فقط شاهد رفت و آمد افکار بود و به نظاره، بسنده نمود؛ نظارهگر باید همه چیز را غیر واقعی ببیند و همه امور را با خود، بیگانه فرض کند و با «عینک وهم» به همه چیز بنگرد. چون اگر قرار باشد با اخبار و رویدادها، جدی برخورد کرده، حسّاسیّت به خرج دهد، «نظارهگری محض» اتفاق نمیافتد.
هرچند آنچه از ناحیه شاهد اتفاق میافتد «بی اعتنایی» در برابر پدیدههای خارجی است، اما در حقیقت، دادن رای موافق به هر چیزی است که در عالم خارج اتفاق میافتد؛ زیرا ناظر، قصد رویارویی با هیچ چیزی را ندارد و خوب و بد همه میآیند و میروند و او فقط باید خود را دور نگه دارد و خویشتن را در معرض قرار ندهد.
نتیجه چنین تعاملی با واقعیات دنیای خارج، دادن رأی ممتنع به همهچیز و کنار کشیدن از هرگونه رفتار اصلاحی در عرصه اجتماع است. آنچه در نهایت رقم میخورد «عدم احساس مسئولیت» در برابر انسان ها و از بین رفتن «روح همدردی» با دیگران است.
ممکن است گفته شود کسانی که مدیتیشن میکنند این گونه نشدهاند، در پاسخ میگوییم که قوای عاطفی در انسان بسیار قوی است. خداوند انسانها را مجهز به عواطف و احساسات آفریده و عواطف هیچ گاه کاملاً ریشه کن نشده و بالاخره در باطن انسانها سوسو میزنند. پیامد مدیتیشن تضعیف این عواطف است، نه ریشه کنی آنها.
مدل اخلاقی در اسلام نه تنها عواطف را کم رنگ نکرده، بلکه آنها را ارتقا داده و به رقت آنها کمک میکند. در تهذیب نفس حقیقی، این قوا رشد کرده و به مرتبۀ بالاتر میرسند. اما در مدیتیشن نه تنها ارتقا نمییابند که تضعیف شده و به مرور به مدارا با همه چیز(چه رویدادهای مثبت و چه منفی) تبدیل میشوند. روشن است که مدارا با رویدادهای منفی در جامعه مطلوب نیست و عرفان حقیقی با مجاهده و اصلاحگری و حماسه و شور همراه است نه با تن دادن به همه چیز.
منابع:
1. حرکات انرژی زا، بلون و جونز،آرام؛ تجسم خلاق، 1386، ص 58.
2. نهج البلاغه، خطبه 176.