۱۳۹۲/۰۴/۲۲
–
۴۵۹ بازدید
مذهب جوینی چه بود؟
الف- شرح حال جوینی “صدر الدین أبو الجامع إبراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویة الجوینی الصوفی” اهل روستای جوین در حوالی نیشابورمی باشد. ولادت وی در سال 644 در آمل و وفاتش در 5 محرم سال 722 هجری در خراسانیا عراق است. در معرفی جایگاه او همین بس کهغازان خان مغول در مراسم باشکوهی به دست او اسلام آورد، و با پوشیدن لباس پدر جوینی، افتخاری دیگر به وی بخشید.از علمای اهل سنت، ذهبی (673 – 748 هـ)، صفدی (696 – 764 هـ)، اسنوی (704 – 772 هـ)، فاسی (775 – 832 هـ)، ابن حجر (773 – 852 هـ)، و ابن تغری بردی (813 – 874 هـ) شرح حال او را نوشته اند. برخی دیگر همچون ابن فوطی (642 – 723 هـ)، حسینی دمشقی (715 – 765 هـ)، یافعی (698 – 768 هـ)، ابن ملقن (723 – 804 هـ)، و سخاوی (831 ـ 902 هـ) در خلال تالیفات خود، از او به بزرگی یاد کرده اند. همچنین اسماعیل پاشا بغدادی (1255 – 1339 هـ)، خیر الدین زرکلی (1310 – 1396 هـ) و عمر رضا کحاله (1332 – 1408 هـ) به عنوان یک مولف از او نام برده اند. رجوع کنید به مدارک زیر:المعجم المختص بالمحدثین، الذهبی، ج 1 ص 65 طبع الطائف، ج 1 ص 51 طبع بیروتمعجم الشیوخ، الذهبی، ص 125
تذکرة الحفاظ، الذهبی، ج 4 ص 1505 و 1506
تاریخ الإسلام، الذهبی، ج 47 ص 263 و ج 52 ص 37
الوافی بالوفیات، الصفدی، ج 6 ص 91 و 92
أعیان العصر وأعوان النصر، الصفدی، ج 1 ص 121 – 123
طبقات الشافعیة، الأسنوی، ج 1 ص 217
ذیل التقیید فی رواة السنن والمسانید، الفاسی المکی، ج 1 ص 453
الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ابن حجر العسقلانی، ج 1 ص 75 – 77
المنهل الصافی والمستوفى بعد الوافی، ابن تغری بردی، ج 1 ص 155
تلخیص مجمع الآداب فی معجم الألقاب، ابن الفوطی، ج 4 ص 720
ذیل تذکرة الحفاظ، الحسینی الدمشقی، ج 1 ص 43 و 44
مرآة الجنان وعبرة الیقظان، الیافعی، ج 4 ص 228
البدر المنیر، ابن الملقن، ج 1 ص 324 و 325
فتح المغیث شرح ألفیة الحدیث، السخاوی، ج 2 ص 81
إیضاح المکنون، إسماعیل باشا البغدادی، ج 2 ص 182
الأعلام، خیر الدین الزرکلی، ج 1 ص 63
معجم المؤلفین، عمر کحالة، ج 1 ص 89
==============
ب- توصیفات علمای اهل سنت درباره ی جوینی
ذهبی که یکی از شاگردان جوینی محسوب می شود، در چندین کتاب خود از او به بزرگی یاد کرده و نامش را در شمار شیوخ خود آورده است. از جمله می نویسد:
امام، محدث یگانه ی کامل، و فخر اسلام بود. علاقه ی بسیاری به روایت و به دست آوردن اجزای حدیثی داشت. خوش خوان، زیبا روی، با وقار، دیندار و پرهیزگار بود. خدای متعال او را رحمت کند.
الإمام المحدث الأوحد الأکمل فخر الإسلام … کان شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الأجزاء ، حسن القراءة ، ملیح الشکل ، مهیبا دینا صالحا … رحمه الله تعالى .
ذهبی در کتاب دیگرش درباره ی وی می نویسد:
امام بزرگ، محدث و شیخ مشایخ بود. در خراسان و بغداد و شام و حجاز حدیث استماع نمود، و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) علاقمند بود.
الإمام الکبیر المحدث شیخ المشائخ … سمع بخراسان وبغداد والشام والحجاز وکان ذا اعتناء بهذا الشان .
همچنین در کتاب دیگرش درباره ی وی می نویسد:
او شیخ، پیشوا، صوفی، محدث، صاحب حدیث و علاقمند به روایت بود. بعد از آن که غازان خان پادشاه مغول به دست او و به واسطه ی نائبش نوروز اسلام آورد، بر ما [در شام] وارد شد. سپس همراه با ما از ابوحفص بن قواس و گروهی دیگر حدیث استماع کرد. پس از آن در سال 720 حج گزارد و حافظ صلاح الدین برای من ذکر کرد که از او حدیث استماع نموده است. او همچنین گفت که از جوینی 240 جزء حدیثی به او رسیده که همگی چهل تائی هستند. صدر الدین زیبا روی، با وقار، نیکوکار، خوش نویس و با فهم بود. به خاطر پدرش شیخ سعد الدین ابن حمویه بین صوفیه در نهایت بزرگی بود.
الشیخ القدوة … الصوفی المحدث … کان صاحب حدیث واعتنی بالروایة. قدم علینا بعد ما أسلم على یده غازان ملک التتار بواسطة نائبه نوروز. فسمع معنا من إبی حفص بن القواس وطائفة ثم حج بآخره فی سنة عشرین وسبعمائة و فذکر لی الحافظ الصلاح الدین أنه سمع منه فذکر له أنه قد یصل له إلی الآن روایة مائتی جزءٍ وأربعین جزءاً کلها اربعینات. وکان صدر الدین تام الشکل ملیحاً مهیباً خیراً. ملیح الکتابة حسن الفهم معظماً بین الصوفیة الی الغایة لمکان والده الشیخ سعد الدین بن حمویه.
ذهبی همچنین در حوادث سال 694 از تاریخ خود و در شرح حال غازان خان مغول می نویسد:
در شعبان این سال در خراسان، به دست شیخ بزرگ و محدث، صدر الدین ابراهیم فرزند شیخ سعد الدین ابن حمویه جوینی اسلام آورد.
أسلم فی شعبان بخراسان على ید الشیخ الکبیر المحدث صدر الدین إبراهیم بن الشیخ سعد الدین ابن حمویه الجوینی .
صفدی درباره ی جوینی می نویسد:
امام، زاهد، محدث و شیخ خراسان بود. از ابن الموفق اذکانی رفیق موید طوسی و جماعتی در شام و عراق و حجاز، حدیث استماع نمود، و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) بسیار علاقمند بود. او حدیث نوشت و تحصیل نمود. زیبا روی، خوش خوان، دیندار و با وقار بود. وی احادیث سباعیات (=احادیثی که با 7 راوی متصل به رسول الله صلّی الله علیه و آله می رسد) را برای خودش نوشت. همچنین از نجم الدین عبد الغفار صاحب الحاوی اجازه [ی فقه و حدیث] دارد، و خودش مجموعه ها و تالیفاتی دارد.
الإمام الزاهد المحدث شیخ خراسان … سمع من ابن الموفق الأذکانی صاحب المؤید الطوسی ومن جماعة بالشام والعراق والحجاز وعنی بهذا الشأن جدا وکتب وحصل وکان ملیح الشکل جید القراءة دینا وقورا … وخرّج لنفسه سباعیات بإجازات … وله إجازة من نجم الدین عبد الغفار صاحب الحاوی وله مجامیع وتوالیف .
صفدی در کتاب دیگرش علاوه بر مطالب فوق، اضافه می کند:
او در این شهرها از صفت بزرگی برخوردار، و جایگاهش در قوم تاتار آسمانی بود. ستارگان به خاطر بلندی مقامش حقیر شوند، و خورشیدهای پیدا به خاطر دمیدن ماه تمامش رسوا گردند. احدی به لمس آستین او نرسید، و خان بزرگ به در آغوش گرفتن وی و به سینه چسبانیدنش طمع نورزید. و آنچه این ادعا را تائید و این امید را محقق می سازد این که غازان خان به دست او مسلمان شد، و به تماس با جسدش تبرک جست.
پیوسته سیلاب بزرگیش مالامال، و سیل وجاهتش ریزان بود، تا آن که در آرامگاه ابدی ساکن شد، و مانند دیروز رفت. خدای متعال او را رحمت کند.
وکانت له صورة إلی تلک البلاد کبیرة ، ومنازله فی صدور التتار أثیرة ، تتضاءل النجوم لعلو قدره ، وتنکشف الشموس الضاحیة لطلوع بدره ، لا یصل أحد إلى لمس کُمّه ، ولا یطمع القان الأعظم فی اعتناقه وضمّه . ومما یؤید هذه الدعوة ، ویحقق هذه الرجوى أن القان غازان أسلم على یده ، وتبرک بملاقاة جسده .
ولم یزل فی تیار عظمته الطافح ، وسیل وجاهته السافح ، إلى أن سکن فی الرّمس ، وذهب کأمس … رحمه الله تعالى .
اسنوی درباره ی وی می نویسد:
فرد مذکور در علوم حدیث و فقه امام بود؛ در طلب علم پر سفر بود و بعد از مدت طولانی باز می گشت. او و پدرش مشهور به ولایت بودند.
کان المذکور إماما فی علوم الحدیث والفقه ، کثیر الاسفار فی طلب العلم ، طویل المراجعة ، مشهورا بالولایة هو وأبوه .
فاسی درباره ی وی می نویسد:
موطا مالک به روایت ابو مصعب را نزد عمر بن موفق ادکانی استماع نمود، و منتقی ِ آن را در دمشق حدیث کرد، و شاید همه ی آن را نقل کرده باشد. ابو سعید خلیل بن کیلکلدی علائی از وی روایت کرده و به دست او خرقه ی تصوف را پوشیده است.
سمع الموطأ لمالک روایة أبی مصعب على عمر بن الموفق الادکانی وحدث بمنتقى منه بدمشق ولعله حدث بجمیعه … . روى عنه أبو سعید خلیل بن کیکلدی العلائی ولبس منه خرقة التصوف .
ابن حجر درباره ی وی می نویسد:
از جماعتی در عراق و شام و حجاز بسیار حدیث آورد، و احادیث تساعیات (=احادیثی که با 9 راوی متصل به رسول الله صلّی الله علیه و آله می رسد) را برای خودش نوشت و در حلّه و تبریز و آمل طبرستان و شوبک و قدس و کربلا و قزوین و مشهد علی (=نجف) و بغداد حدیث استماع نمود. او سفرهای بسیاری داشت و و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) علاقمند بود. او حدیث نوشت و تحصیل نمود. دیندار، با وقار، زیبا روی و نیکو قرائت بود و غازان به دست او اسلام آورد. وی وارد دمشق شد و در سال 695 در آن حدیث شنید. سپس در سال 721 حج گزارد و علائی به او ملحق شد. ظهیر کازرونی در تاریخش می گوید: صدر الدین ابو المجامع در سال 671 با دختر علاء الدین صاحبِ دیوان ازدواج کرد و مهریه 5 هزار دینار طلا بود. و همچنین ذکر کرده که جوینی از صاحب الحاوی الصغیر، و عزّ حرانی، و ابن ابی عمرو، و عبدالله بن داود بن فاخر، و بدرالدین محمد بن عبد الرزاق بن ابی بکر بن حیدر، و امام الدین یحیی بن حسین بن عبد الکریم، و بدر الدین اسکندر بن سعد طاوسی اجازه [ی فقه و حدیث] داشت. اینان از قزوین به او اجازه داده بودند.
أکثر عن جماعة بالعراق والشام والحجاز وخرج لنفسه تساعیات وسمع بالحلة وبتبریز وبآمل طبرستان والشوبک والقدس وکربلا وقزوین ومشهد علی وبغداد وله رحلة واسعة وعنی بهذا الشأن وکتب وحصل وکان دینا وقورا ملیح الشکل جید القراءة وعلى یده اسلم غازان وکان قدم دمشق وسمع الحدیث بها فی سنة 95 ثم حج سنة 21 واجتمع به العلائی . قال الظهیر الکازرونی فی تاریخه تزوج صدر الدین أبو المجامع بنت علاء الدین صاحب الدیوان فی سنة 71 وکان الصداق خمسة آلاف دینار ذهبا . وکان یذکر أن له إجازة من صاحب الحاوی الصغیر والعز الحرانی وابن أبی عمر وعبد الله ابن داود بن الفاخر وبدر الدین محمد بن عبد الرزاق بن أبی بکر بن حیدر وإمام الدین یحیى بن حسین بن عبد الکریم وبدر الدین إسکندر بن سعد الطاوسی أجازوا له من قزوین .
ابن تغری بردی، جوینی را با عناوین زیر معرفی می کند:
شیخ، امام، علامه، محدث، شیخ خراسان، صوفی و زاهد بود.
الشیخ الإمام العلامة المحدث، شیخ خراسان … الصوفی الزاهد.
و پس از ذکر سخنانی که صفدی درباره ی جوینی گفته، اضافه می کند:
او کتاب تاریخی در چندین جلد و به زبان عجمی (=فارسی) دارد، و در دولت غازان خان معظّم و در نهایت احترام بود.
وله تاریخ فی عدة مجلدات باللغة العجمیة، وکان معظما فی الدولة الغازانیة مبجلا إلى الغایة.
سخاوی می نویسد:
هنگامی که جوینی بعد از سال هفتصد وارد [شام] شد، حافظان و محدثان حول او جمع شده و از او حدیث استماع نمودند.
لما قدم الصدر أبو المجامع إبراهیم بن محمد بن المویدی الحموی بعید السبعمائة اجتمع علیه الحفاظ والمحدثون وسمعوا منه .
همچنین از جوینی، ابن فوطی با عنوان “شیخنا” ، حسینی دمشقی با عناوین “العلامة المحدث المعمر” ، یافعی با عنوان “شیخ الشیوخ” ، وابن ملقن با عناوین “شیخ الشیوخ فرید العصر” یاد می کنند.
==============
ج- مذهب جوینی
صفدی، ابن حجر، ابن تغری بردی و عمر رضا کحاله، جوینی را “الشافعی” معرفی می کنند. اگرچه وجود نام وی در کتاب اسنوی به نام “طبقات الشافعیه” برای اثبات شافعی بودن وی کفایت می کند.
==============
د- کتاب جوینی و اعتبار آن
جوینی کتابی درباره ی اهل بیت (علیهم السلام) دارد به نام “فرائد السمطین فی فضائل المرتضى والبتول والسبطین” که این کتاب موجب شده تا عده ای وی را از دایره ی تسنن بیرون بدانند! در صحّت انتساب این کتاب به وی شکی نیست. چرا که اسماعیل پاشا، زرکلی و عمر کحاله این کتاب را در ردیف مصنفات وی آورده اند.
در اهمیت و اعتبار کتاب فرائد السمطین جوینی همین بس که برخی از علمای اهل سنت همچون زرندی حنفی (693 – 750 هـ) و سمهودی شافعی (844 – 912 هـ) که هر دو از علمای مدینه بوده اند، از این کتاب حدیث نقل کرده اند.
زرندی حدیثی از طریق ابن مسعود و از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) درباره ی معراج و آنچه بر درهای بهشت و دوزخ نوشته شده، از جوینی نقل کرده است:
ونقل الشیخ الامام العالم صدر الدین إبراهیم بن محمد المؤید الحموی (رحمه الله) فی کتابه ، فضل أهل البیت (علیهم السلام) : بسنده إلى عبد الله بن مسعود (رضی الله عنه) قال قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله) : لما أسری بی إلى السماء أمر بعرض الجنة والنار علی فرأیتهما جمیعا ، رأیت الجنة وألوان نعیمها ورأیت النار وأنواع عذابها … الحدیث .
درر السمطین فی فضائل المصطفى والمرتضى والسبطین، الزرندی الحنفی، ص 122 – 124
دو نکته ی مهم در این مطلب وجود دارد: اول آن که زرندی، جوینی را با القاب “الشیخ الامام العالم” می ستاید. دیگر آن که نام کتاب زرندی، شباهت بسیاری به نام کتاب جوینی دارد؛ دقت کنید:
جوینی: فرائد السمطین فی فضائل المرتضى والبتول والسبطین
زرندی: درر السمطین فی فضائل المصطفى والمرتضى والسبطین
زرندی این حدیث را در کتاب دیگرش نیز نقل کرده؛ همچنین سمهودی هم همین حدیث را در کتاب خویش و به نقل از جوینی آورده است. رجوع کنید به:
معارج الوصول إلى معرفة فضل آل الرسول، الزرندی الحنفی، ص 47 – 50
جواهر العقدین فی فضل الشرفین، السمهودی، ج 2 ص 258
==============
ه- شبهات حول جوینی
ابن حجر و به تبع او زرکلی در شرح حال جوینی می نویسند:
ذهبی می گوید: جوینی “حاطب لیل” بود، احادیث دو و سه و چهارتائی از چیزهای باطل و دروغ را جمع کرده است.
قال الذهبی : کان حاطب لیل جمع أحادیث ثنائیات وثلاثیات ورباعیات من الأباطیل المکذوبة .
لقب “حاطب لیل” به معنای کسی است که در جمع آوری حدیث، به صحیح و ضعیف توجه ندارد و هر دو را جمع می کند؛ یا کسی که دچار اختلاط شده و درست و نادرست را با هم می آمیزد. مانند کسی که در تاریکی شب در حال جمع آوری هیزم باشد و افعی او را نیش بزند. (برای تعریف این لقب به کتب مصطلح حدیث مراجعه کنید.)
در پاسخ از این اشکال می گوئیم:
اولاًلقب “حاطب لیل” که ابن حجر از قول ذهبی به جوینی نسبت داده است، لقبی است که برخی از روات حدیث اهل سنت هم بدان مفتخرند؛ از جمله “عبد الملک بن جریج” و “قتادة بن دعامه” که هر دو از راویان جمیع کتب ستّه ی اهل سنت و در اعلی درجه ی اتقان و وثاقت هستند، و هیچ یک از علمای اهل سنت روایات این دو نفر را به خاطر آن که ملقب به “حاطب لیل” بودن شده اند، ترک نمی کند. رجوع کنید به:
تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، ج 6 ص 359 و ج 8 ص 315
همچنین این لقبی است که برخی از بزرگان و علمای متاخر اهل سنت نیز آن را بر دوش می کشند. شاید برای وهابیان جالب باشد که بدانند شیخ الاسلام شان ابن تیمیه هم به داشتن این لقب مفتخر گشته است! ابو بکر حصنی دمشقی (متوفای 829 هجری) پس از آوردن سخن ابن تیمیه بر فراز منبر مبنی بر قرار گرفتن حقیقی خداوند متعال بر عرش و کتک خوردن از سوی مردم و بردنش به سوی قاضی، می نویسد:
این حرف، زیاد در کلام او دیده می شود که جهل وی، فساد تصور و حماقتش را می رساند! و برخی از آن ها (علمای اهل سنت) او را حاطب لیل نام نهاده اند.
هو کثیر فی کلامه یتحقق به جهله وفساد تصوره وبلادته وکان بعضهم یسمیه حاطب لیل .
دفع شبه من شبه وتمرد، الحصنی الدمشقی، ج 1 ص 42
وهابیان اگر حاضرند سخنان شیخ الاسلام شان ابن تیمیه را به این دلیل که برخی وی را “حاطب لیل” خوانده اند دور بریزند، آن گاه با روایات جوینی در کتاب فرائد السمطین نیز همین معامله را بکنند!
ثانیاًچنین مطلبی در هیچ یک از کتب ذهبی که درباره ی رجال نوشته و به چاپ رسیده، وجود ندارد. ضمن این که در شرح هائی که ذهبی از استاد خویش جوینی دارد، خلاف این سخن دیده می شود. خوب است یک بار دیگر توصیفات ذهبی درباره ی جوینی را مرور کنیم:
1- الإمام 2- القدوة 3- المحدث 4- الأوحد 5- الأکمل 6- الکبیر 7- الشیخ 8- شیخ المشائخ 9- فخر الإسلام 10- شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الأجزاء 11- دیّن 12- صالح 13- خیّر 14- حسن الفهم
به راستی شدید الاعتنا بودن به حدیث، چگونه با جمع هر نوع حدیثی قابل جمع است؟! چگونه می توان جامع اکاذیب و اباطیل بود، و در عین حال دیندار و نیکوکار؟! آیا فردی که ابن حجر معرفی کرده، پیشوا، یگانه، کامل، بزرگ، فهیم و فخر اسلام است و رحمت خدا را باید بر او فرستاد؟!!!
به نظر می رسد این سخن هیچ ربطی به ذهبی ندارد و از او نیست. گرچه اگر صدور چنین سخنی از ذهبی ثابت می شد، باز هم در مقابل تمام تعریف و تمجیدهای دیگری که خود ذهبی و دیگران از جوینی کرده اند، ارزشی نداشت.
بد نیست در اینجا مطلب عجیب دیگری را از ابن حجر بینیم. وی در پایان شرح حال جوینی می نویسد:
به بعضی از شیوخ ما اجازه ی نقل حدیث داده است، از جمله ابوهریره ابن الذهبی.
أجاز لبعض شیوخنا منهم أبو هریرة ابن الذهبی .
ابن حجر همچنین در کتاب دیگرش که به ذکر اسناد کتب مختلف می پردازد، دو بار همین ادعا را کرده است:
– الشرح الکبیر للإمام أبی القاسم عبد الکریم بن محمد الرافعی : أنبأنا أبو هریرة ابن الذهبی إجازة عن أبی المجامع إبراهیم بن محمد بن حمویه الجوینی عن عزیز الدین محمد ابن الإمام أبی القاسم الرافعی عن أبیه به .
– الحاوی الصغیر القزوینی : أخبرنا به أبو هریرة ابن الذهبی إجازة عن أبی المجامع الجوینی عنه .
المعجم المفهرس، ابن حجر، ج 1 صص 404 و 405
اما بدون شک این ادعا نادرست و غلط می باشد. زیرا “ابوهریره عبد الرحمن بن محمد” فرزند ذهبی و معروف به ابن الذهبی، به بیان خود ابن حجر متولد 715 و متوفای 799 هجری است. رجوع کنید به:
الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ابن حجر، ج 3 ص 131
به این ترتیب هنگام وفات جوینی یعنی در سال 722 هجری، ابن الذهبی تنها 7 سال داشته است! لذا گرفتن اجازه ی حدیث از جوینی در این سن بی معناست.
بعید هم نیست قولی که ابن حجر به ذهبی نسبت داده، در واقع از ابن الذهبی باشد؛ کسی که تا 7 سالگی اجازه ی نقل حدیث از جوینی گرفته است!!!
بنابر این: اشکالی که بر جوینی وارد شده و ابن حجر آن را به ذهبی نسبت داده است، نه تنها ثابت شده نیست، بلکه مغایر سخنان دیگر ذهبی و سایر علمای اهل سنت است و موجب طعنی بر جوینی نمی شود.
تذکرة الحفاظ، الذهبی، ج 4 ص 1505 و 1506
تاریخ الإسلام، الذهبی، ج 47 ص 263 و ج 52 ص 37
الوافی بالوفیات، الصفدی، ج 6 ص 91 و 92
أعیان العصر وأعوان النصر، الصفدی، ج 1 ص 121 – 123
طبقات الشافعیة، الأسنوی، ج 1 ص 217
ذیل التقیید فی رواة السنن والمسانید، الفاسی المکی، ج 1 ص 453
الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ابن حجر العسقلانی، ج 1 ص 75 – 77
المنهل الصافی والمستوفى بعد الوافی، ابن تغری بردی، ج 1 ص 155
تلخیص مجمع الآداب فی معجم الألقاب، ابن الفوطی، ج 4 ص 720
ذیل تذکرة الحفاظ، الحسینی الدمشقی، ج 1 ص 43 و 44
مرآة الجنان وعبرة الیقظان، الیافعی، ج 4 ص 228
البدر المنیر، ابن الملقن، ج 1 ص 324 و 325
فتح المغیث شرح ألفیة الحدیث، السخاوی، ج 2 ص 81
إیضاح المکنون، إسماعیل باشا البغدادی، ج 2 ص 182
الأعلام، خیر الدین الزرکلی، ج 1 ص 63
معجم المؤلفین، عمر کحالة، ج 1 ص 89
==============
ب- توصیفات علمای اهل سنت درباره ی جوینی
ذهبی که یکی از شاگردان جوینی محسوب می شود، در چندین کتاب خود از او به بزرگی یاد کرده و نامش را در شمار شیوخ خود آورده است. از جمله می نویسد:
امام، محدث یگانه ی کامل، و فخر اسلام بود. علاقه ی بسیاری به روایت و به دست آوردن اجزای حدیثی داشت. خوش خوان، زیبا روی، با وقار، دیندار و پرهیزگار بود. خدای متعال او را رحمت کند.
الإمام المحدث الأوحد الأکمل فخر الإسلام … کان شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الأجزاء ، حسن القراءة ، ملیح الشکل ، مهیبا دینا صالحا … رحمه الله تعالى .
ذهبی در کتاب دیگرش درباره ی وی می نویسد:
امام بزرگ، محدث و شیخ مشایخ بود. در خراسان و بغداد و شام و حجاز حدیث استماع نمود، و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) علاقمند بود.
الإمام الکبیر المحدث شیخ المشائخ … سمع بخراسان وبغداد والشام والحجاز وکان ذا اعتناء بهذا الشان .
همچنین در کتاب دیگرش درباره ی وی می نویسد:
او شیخ، پیشوا، صوفی، محدث، صاحب حدیث و علاقمند به روایت بود. بعد از آن که غازان خان پادشاه مغول به دست او و به واسطه ی نائبش نوروز اسلام آورد، بر ما [در شام] وارد شد. سپس همراه با ما از ابوحفص بن قواس و گروهی دیگر حدیث استماع کرد. پس از آن در سال 720 حج گزارد و حافظ صلاح الدین برای من ذکر کرد که از او حدیث استماع نموده است. او همچنین گفت که از جوینی 240 جزء حدیثی به او رسیده که همگی چهل تائی هستند. صدر الدین زیبا روی، با وقار، نیکوکار، خوش نویس و با فهم بود. به خاطر پدرش شیخ سعد الدین ابن حمویه بین صوفیه در نهایت بزرگی بود.
الشیخ القدوة … الصوفی المحدث … کان صاحب حدیث واعتنی بالروایة. قدم علینا بعد ما أسلم على یده غازان ملک التتار بواسطة نائبه نوروز. فسمع معنا من إبی حفص بن القواس وطائفة ثم حج بآخره فی سنة عشرین وسبعمائة و فذکر لی الحافظ الصلاح الدین أنه سمع منه فذکر له أنه قد یصل له إلی الآن روایة مائتی جزءٍ وأربعین جزءاً کلها اربعینات. وکان صدر الدین تام الشکل ملیحاً مهیباً خیراً. ملیح الکتابة حسن الفهم معظماً بین الصوفیة الی الغایة لمکان والده الشیخ سعد الدین بن حمویه.
ذهبی همچنین در حوادث سال 694 از تاریخ خود و در شرح حال غازان خان مغول می نویسد:
در شعبان این سال در خراسان، به دست شیخ بزرگ و محدث، صدر الدین ابراهیم فرزند شیخ سعد الدین ابن حمویه جوینی اسلام آورد.
أسلم فی شعبان بخراسان على ید الشیخ الکبیر المحدث صدر الدین إبراهیم بن الشیخ سعد الدین ابن حمویه الجوینی .
صفدی درباره ی جوینی می نویسد:
امام، زاهد، محدث و شیخ خراسان بود. از ابن الموفق اذکانی رفیق موید طوسی و جماعتی در شام و عراق و حجاز، حدیث استماع نمود، و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) بسیار علاقمند بود. او حدیث نوشت و تحصیل نمود. زیبا روی، خوش خوان، دیندار و با وقار بود. وی احادیث سباعیات (=احادیثی که با 7 راوی متصل به رسول الله صلّی الله علیه و آله می رسد) را برای خودش نوشت. همچنین از نجم الدین عبد الغفار صاحب الحاوی اجازه [ی فقه و حدیث] دارد، و خودش مجموعه ها و تالیفاتی دارد.
الإمام الزاهد المحدث شیخ خراسان … سمع من ابن الموفق الأذکانی صاحب المؤید الطوسی ومن جماعة بالشام والعراق والحجاز وعنی بهذا الشأن جدا وکتب وحصل وکان ملیح الشکل جید القراءة دینا وقورا … وخرّج لنفسه سباعیات بإجازات … وله إجازة من نجم الدین عبد الغفار صاحب الحاوی وله مجامیع وتوالیف .
صفدی در کتاب دیگرش علاوه بر مطالب فوق، اضافه می کند:
او در این شهرها از صفت بزرگی برخوردار، و جایگاهش در قوم تاتار آسمانی بود. ستارگان به خاطر بلندی مقامش حقیر شوند، و خورشیدهای پیدا به خاطر دمیدن ماه تمامش رسوا گردند. احدی به لمس آستین او نرسید، و خان بزرگ به در آغوش گرفتن وی و به سینه چسبانیدنش طمع نورزید. و آنچه این ادعا را تائید و این امید را محقق می سازد این که غازان خان به دست او مسلمان شد، و به تماس با جسدش تبرک جست.
پیوسته سیلاب بزرگیش مالامال، و سیل وجاهتش ریزان بود، تا آن که در آرامگاه ابدی ساکن شد، و مانند دیروز رفت. خدای متعال او را رحمت کند.
وکانت له صورة إلی تلک البلاد کبیرة ، ومنازله فی صدور التتار أثیرة ، تتضاءل النجوم لعلو قدره ، وتنکشف الشموس الضاحیة لطلوع بدره ، لا یصل أحد إلى لمس کُمّه ، ولا یطمع القان الأعظم فی اعتناقه وضمّه . ومما یؤید هذه الدعوة ، ویحقق هذه الرجوى أن القان غازان أسلم على یده ، وتبرک بملاقاة جسده .
ولم یزل فی تیار عظمته الطافح ، وسیل وجاهته السافح ، إلى أن سکن فی الرّمس ، وذهب کأمس … رحمه الله تعالى .
اسنوی درباره ی وی می نویسد:
فرد مذکور در علوم حدیث و فقه امام بود؛ در طلب علم پر سفر بود و بعد از مدت طولانی باز می گشت. او و پدرش مشهور به ولایت بودند.
کان المذکور إماما فی علوم الحدیث والفقه ، کثیر الاسفار فی طلب العلم ، طویل المراجعة ، مشهورا بالولایة هو وأبوه .
فاسی درباره ی وی می نویسد:
موطا مالک به روایت ابو مصعب را نزد عمر بن موفق ادکانی استماع نمود، و منتقی ِ آن را در دمشق حدیث کرد، و شاید همه ی آن را نقل کرده باشد. ابو سعید خلیل بن کیلکلدی علائی از وی روایت کرده و به دست او خرقه ی تصوف را پوشیده است.
سمع الموطأ لمالک روایة أبی مصعب على عمر بن الموفق الادکانی وحدث بمنتقى منه بدمشق ولعله حدث بجمیعه … . روى عنه أبو سعید خلیل بن کیکلدی العلائی ولبس منه خرقة التصوف .
ابن حجر درباره ی وی می نویسد:
از جماعتی در عراق و شام و حجاز بسیار حدیث آورد، و احادیث تساعیات (=احادیثی که با 9 راوی متصل به رسول الله صلّی الله علیه و آله می رسد) را برای خودش نوشت و در حلّه و تبریز و آمل طبرستان و شوبک و قدس و کربلا و قزوین و مشهد علی (=نجف) و بغداد حدیث استماع نمود. او سفرهای بسیاری داشت و و به این کار (یعنی شنیدن و نوشتن حدیث) علاقمند بود. او حدیث نوشت و تحصیل نمود. دیندار، با وقار، زیبا روی و نیکو قرائت بود و غازان به دست او اسلام آورد. وی وارد دمشق شد و در سال 695 در آن حدیث شنید. سپس در سال 721 حج گزارد و علائی به او ملحق شد. ظهیر کازرونی در تاریخش می گوید: صدر الدین ابو المجامع در سال 671 با دختر علاء الدین صاحبِ دیوان ازدواج کرد و مهریه 5 هزار دینار طلا بود. و همچنین ذکر کرده که جوینی از صاحب الحاوی الصغیر، و عزّ حرانی، و ابن ابی عمرو، و عبدالله بن داود بن فاخر، و بدرالدین محمد بن عبد الرزاق بن ابی بکر بن حیدر، و امام الدین یحیی بن حسین بن عبد الکریم، و بدر الدین اسکندر بن سعد طاوسی اجازه [ی فقه و حدیث] داشت. اینان از قزوین به او اجازه داده بودند.
أکثر عن جماعة بالعراق والشام والحجاز وخرج لنفسه تساعیات وسمع بالحلة وبتبریز وبآمل طبرستان والشوبک والقدس وکربلا وقزوین ومشهد علی وبغداد وله رحلة واسعة وعنی بهذا الشأن وکتب وحصل وکان دینا وقورا ملیح الشکل جید القراءة وعلى یده اسلم غازان وکان قدم دمشق وسمع الحدیث بها فی سنة 95 ثم حج سنة 21 واجتمع به العلائی . قال الظهیر الکازرونی فی تاریخه تزوج صدر الدین أبو المجامع بنت علاء الدین صاحب الدیوان فی سنة 71 وکان الصداق خمسة آلاف دینار ذهبا . وکان یذکر أن له إجازة من صاحب الحاوی الصغیر والعز الحرانی وابن أبی عمر وعبد الله ابن داود بن الفاخر وبدر الدین محمد بن عبد الرزاق بن أبی بکر بن حیدر وإمام الدین یحیى بن حسین بن عبد الکریم وبدر الدین إسکندر بن سعد الطاوسی أجازوا له من قزوین .
ابن تغری بردی، جوینی را با عناوین زیر معرفی می کند:
شیخ، امام، علامه، محدث، شیخ خراسان، صوفی و زاهد بود.
الشیخ الإمام العلامة المحدث، شیخ خراسان … الصوفی الزاهد.
و پس از ذکر سخنانی که صفدی درباره ی جوینی گفته، اضافه می کند:
او کتاب تاریخی در چندین جلد و به زبان عجمی (=فارسی) دارد، و در دولت غازان خان معظّم و در نهایت احترام بود.
وله تاریخ فی عدة مجلدات باللغة العجمیة، وکان معظما فی الدولة الغازانیة مبجلا إلى الغایة.
سخاوی می نویسد:
هنگامی که جوینی بعد از سال هفتصد وارد [شام] شد، حافظان و محدثان حول او جمع شده و از او حدیث استماع نمودند.
لما قدم الصدر أبو المجامع إبراهیم بن محمد بن المویدی الحموی بعید السبعمائة اجتمع علیه الحفاظ والمحدثون وسمعوا منه .
همچنین از جوینی، ابن فوطی با عنوان “شیخنا” ، حسینی دمشقی با عناوین “العلامة المحدث المعمر” ، یافعی با عنوان “شیخ الشیوخ” ، وابن ملقن با عناوین “شیخ الشیوخ فرید العصر” یاد می کنند.
==============
ج- مذهب جوینی
صفدی، ابن حجر، ابن تغری بردی و عمر رضا کحاله، جوینی را “الشافعی” معرفی می کنند. اگرچه وجود نام وی در کتاب اسنوی به نام “طبقات الشافعیه” برای اثبات شافعی بودن وی کفایت می کند.
==============
د- کتاب جوینی و اعتبار آن
جوینی کتابی درباره ی اهل بیت (علیهم السلام) دارد به نام “فرائد السمطین فی فضائل المرتضى والبتول والسبطین” که این کتاب موجب شده تا عده ای وی را از دایره ی تسنن بیرون بدانند! در صحّت انتساب این کتاب به وی شکی نیست. چرا که اسماعیل پاشا، زرکلی و عمر کحاله این کتاب را در ردیف مصنفات وی آورده اند.
در اهمیت و اعتبار کتاب فرائد السمطین جوینی همین بس که برخی از علمای اهل سنت همچون زرندی حنفی (693 – 750 هـ) و سمهودی شافعی (844 – 912 هـ) که هر دو از علمای مدینه بوده اند، از این کتاب حدیث نقل کرده اند.
زرندی حدیثی از طریق ابن مسعود و از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) درباره ی معراج و آنچه بر درهای بهشت و دوزخ نوشته شده، از جوینی نقل کرده است:
ونقل الشیخ الامام العالم صدر الدین إبراهیم بن محمد المؤید الحموی (رحمه الله) فی کتابه ، فضل أهل البیت (علیهم السلام) : بسنده إلى عبد الله بن مسعود (رضی الله عنه) قال قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله) : لما أسری بی إلى السماء أمر بعرض الجنة والنار علی فرأیتهما جمیعا ، رأیت الجنة وألوان نعیمها ورأیت النار وأنواع عذابها … الحدیث .
درر السمطین فی فضائل المصطفى والمرتضى والسبطین، الزرندی الحنفی، ص 122 – 124
دو نکته ی مهم در این مطلب وجود دارد: اول آن که زرندی، جوینی را با القاب “الشیخ الامام العالم” می ستاید. دیگر آن که نام کتاب زرندی، شباهت بسیاری به نام کتاب جوینی دارد؛ دقت کنید:
جوینی: فرائد السمطین فی فضائل المرتضى والبتول والسبطین
زرندی: درر السمطین فی فضائل المصطفى والمرتضى والسبطین
زرندی این حدیث را در کتاب دیگرش نیز نقل کرده؛ همچنین سمهودی هم همین حدیث را در کتاب خویش و به نقل از جوینی آورده است. رجوع کنید به:
معارج الوصول إلى معرفة فضل آل الرسول، الزرندی الحنفی، ص 47 – 50
جواهر العقدین فی فضل الشرفین، السمهودی، ج 2 ص 258
==============
ه- شبهات حول جوینی
ابن حجر و به تبع او زرکلی در شرح حال جوینی می نویسند:
ذهبی می گوید: جوینی “حاطب لیل” بود، احادیث دو و سه و چهارتائی از چیزهای باطل و دروغ را جمع کرده است.
قال الذهبی : کان حاطب لیل جمع أحادیث ثنائیات وثلاثیات ورباعیات من الأباطیل المکذوبة .
لقب “حاطب لیل” به معنای کسی است که در جمع آوری حدیث، به صحیح و ضعیف توجه ندارد و هر دو را جمع می کند؛ یا کسی که دچار اختلاط شده و درست و نادرست را با هم می آمیزد. مانند کسی که در تاریکی شب در حال جمع آوری هیزم باشد و افعی او را نیش بزند. (برای تعریف این لقب به کتب مصطلح حدیث مراجعه کنید.)
در پاسخ از این اشکال می گوئیم:
اولاًلقب “حاطب لیل” که ابن حجر از قول ذهبی به جوینی نسبت داده است، لقبی است که برخی از روات حدیث اهل سنت هم بدان مفتخرند؛ از جمله “عبد الملک بن جریج” و “قتادة بن دعامه” که هر دو از راویان جمیع کتب ستّه ی اهل سنت و در اعلی درجه ی اتقان و وثاقت هستند، و هیچ یک از علمای اهل سنت روایات این دو نفر را به خاطر آن که ملقب به “حاطب لیل” بودن شده اند، ترک نمی کند. رجوع کنید به:
تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، ج 6 ص 359 و ج 8 ص 315
همچنین این لقبی است که برخی از بزرگان و علمای متاخر اهل سنت نیز آن را بر دوش می کشند. شاید برای وهابیان جالب باشد که بدانند شیخ الاسلام شان ابن تیمیه هم به داشتن این لقب مفتخر گشته است! ابو بکر حصنی دمشقی (متوفای 829 هجری) پس از آوردن سخن ابن تیمیه بر فراز منبر مبنی بر قرار گرفتن حقیقی خداوند متعال بر عرش و کتک خوردن از سوی مردم و بردنش به سوی قاضی، می نویسد:
این حرف، زیاد در کلام او دیده می شود که جهل وی، فساد تصور و حماقتش را می رساند! و برخی از آن ها (علمای اهل سنت) او را حاطب لیل نام نهاده اند.
هو کثیر فی کلامه یتحقق به جهله وفساد تصوره وبلادته وکان بعضهم یسمیه حاطب لیل .
دفع شبه من شبه وتمرد، الحصنی الدمشقی، ج 1 ص 42
وهابیان اگر حاضرند سخنان شیخ الاسلام شان ابن تیمیه را به این دلیل که برخی وی را “حاطب لیل” خوانده اند دور بریزند، آن گاه با روایات جوینی در کتاب فرائد السمطین نیز همین معامله را بکنند!
ثانیاًچنین مطلبی در هیچ یک از کتب ذهبی که درباره ی رجال نوشته و به چاپ رسیده، وجود ندارد. ضمن این که در شرح هائی که ذهبی از استاد خویش جوینی دارد، خلاف این سخن دیده می شود. خوب است یک بار دیگر توصیفات ذهبی درباره ی جوینی را مرور کنیم:
1- الإمام 2- القدوة 3- المحدث 4- الأوحد 5- الأکمل 6- الکبیر 7- الشیخ 8- شیخ المشائخ 9- فخر الإسلام 10- شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الأجزاء 11- دیّن 12- صالح 13- خیّر 14- حسن الفهم
به راستی شدید الاعتنا بودن به حدیث، چگونه با جمع هر نوع حدیثی قابل جمع است؟! چگونه می توان جامع اکاذیب و اباطیل بود، و در عین حال دیندار و نیکوکار؟! آیا فردی که ابن حجر معرفی کرده، پیشوا، یگانه، کامل، بزرگ، فهیم و فخر اسلام است و رحمت خدا را باید بر او فرستاد؟!!!
به نظر می رسد این سخن هیچ ربطی به ذهبی ندارد و از او نیست. گرچه اگر صدور چنین سخنی از ذهبی ثابت می شد، باز هم در مقابل تمام تعریف و تمجیدهای دیگری که خود ذهبی و دیگران از جوینی کرده اند، ارزشی نداشت.
بد نیست در اینجا مطلب عجیب دیگری را از ابن حجر بینیم. وی در پایان شرح حال جوینی می نویسد:
به بعضی از شیوخ ما اجازه ی نقل حدیث داده است، از جمله ابوهریره ابن الذهبی.
أجاز لبعض شیوخنا منهم أبو هریرة ابن الذهبی .
ابن حجر همچنین در کتاب دیگرش که به ذکر اسناد کتب مختلف می پردازد، دو بار همین ادعا را کرده است:
– الشرح الکبیر للإمام أبی القاسم عبد الکریم بن محمد الرافعی : أنبأنا أبو هریرة ابن الذهبی إجازة عن أبی المجامع إبراهیم بن محمد بن حمویه الجوینی عن عزیز الدین محمد ابن الإمام أبی القاسم الرافعی عن أبیه به .
– الحاوی الصغیر القزوینی : أخبرنا به أبو هریرة ابن الذهبی إجازة عن أبی المجامع الجوینی عنه .
المعجم المفهرس، ابن حجر، ج 1 صص 404 و 405
اما بدون شک این ادعا نادرست و غلط می باشد. زیرا “ابوهریره عبد الرحمن بن محمد” فرزند ذهبی و معروف به ابن الذهبی، به بیان خود ابن حجر متولد 715 و متوفای 799 هجری است. رجوع کنید به:
الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ابن حجر، ج 3 ص 131
به این ترتیب هنگام وفات جوینی یعنی در سال 722 هجری، ابن الذهبی تنها 7 سال داشته است! لذا گرفتن اجازه ی حدیث از جوینی در این سن بی معناست.
بعید هم نیست قولی که ابن حجر به ذهبی نسبت داده، در واقع از ابن الذهبی باشد؛ کسی که تا 7 سالگی اجازه ی نقل حدیث از جوینی گرفته است!!!
بنابر این: اشکالی که بر جوینی وارد شده و ابن حجر آن را به ذهبی نسبت داده است، نه تنها ثابت شده نیست، بلکه مغایر سخنان دیگر ذهبی و سایر علمای اهل سنت است و موجب طعنی بر جوینی نمی شود.