خانه » همه » مذهبی » مروری بر فیلمنامه‌ دیباچه‌ی نوین شاهنامه اثر بهرام بیضائی

مروری بر فیلمنامه‌ دیباچه‌ی نوین شاهنامه اثر بهرام بیضائی

مردِ دانشمند با مریدان می‌رسد و نمی‌گذارد جسد در گورستانِ مسلمانان خاک شود. 

▪ایشان که جسد را می‌برند به بیرونِ توس می‌برند و بیرونِ دیوار خاکش می‌کنند و از ترسِ تهمت می‌روند. 

▪راوی و پسرزاده‌اش که خبر شده‌اند به خاکش می‌شتابند و مویه می‌کنند. هنگام غروب دروازه‌بانان بوق می‌زنند، راوی و پسرزاده از دروازه می‌گذرند و دروازه بسته می‌شود. 

▪شب‌ هنگام مردِ دانشمند سر تا پا در آتش می‌سوزد و نعره‌کشان در کوی می‌دود و مردم بیرون می‌ریزند و نگاهش می‌کنند و دیوارِ توس پشتِ گورِ مرده فرومی‌ریزد. 

▪مردم با چراغ به سوی گور می‌روند و دیوارِ فروریخته را می‌بینند. راوی می‌رسد. غریبه‌هایی که مرده را خاک کرده بودند از راوی می‌شنوند که این که به خاک سپرده‌اند فردوسی بوده است.  

▪ و می‌نالند که به دیدارش به توس آمده بودند و خود نمی‌دانستند که فردوسی را در خاک کرده‌اند. دخترِ فردوسی از میانِ دیوارِ ریخته پیدا می‌شود و به آوایی غریب با خود می‌نالد. 

▪سوارانِ سلطان در جستجوی فردوسی سرمی‌رسند و <درمی‌یابند که او مرده> و دورِ گورش به خشم نیزه می‌کارند و اردو می‌زنند، چشم به راهِ فرمان سلطان. 

▪صحاف و همسایه و راوی و دیگر آشنایان فردوسی نیز گردآمده‌اند و نیز مریدان مرد دانشمند که با فردوسی بر سرِ ستیزند. و هر یک از یاران به یاد می‌آورد که از فردوسی چه‌ها دیده و چه حالت‌ها بر وی رفته. 

▪صحنه‌هایی از گذشته‌ی فردوسی و نیز از دوران باستانی که فردوسی سروده آغاز می‌شود و هر کس یادها دارد که به چشم دل می‌بیند و در فاصله‌ی هر یاد تصویر گور فردوسی می‌آید و اردوی سپاهیان و جمع سوگواران و کبوترانی که آنجا می‌پرند، یا صحنه‌ای به مناسبت از داستانی از داستان‌های شاهنامه، از رستم و اسفندیار وسهراب و تهمینه و سیاوش و بیژن و منیژه و رودابه و زال و دیگرها.

▪در یاد یاران می‌گذرد فردوسی که با اهل خانه بگومگو دارد … فردوسی که شعر دقیقی را به صحافی برده … راویِ جوان که شعر گمشده‌ی فردوسی را در شهر می‌خواند … فردوسی که با والی‌های پیاپی سر ناسازگاری دارد … فردوسی که در جستجوی دفترهای کهن به دیدار کوه‌نشینانِ فراری می‌رود … 

▪اهل توس که در دیگر شدنِ حکومت به جان همدیگر افتاده‌اند و فردوسی می‌نکوهدشان … عامل که به خاطرِ آسان گرفتن به فردوسی از بهر خویش دشمنانِ قدرتمند می‌تراشد و ناگزیر از کناره‌گیری می‌شود … فردوسی که با مرگ مذاکره می‌کند … راوی که شاهنامه می‌خواند و به سرش چوب می‌خورد … 

▪فردوسی که مرگِ پسر می‌بیند و مویه نمی‌کند … فردوسی که به بهانه‌ی عرضه‌ی شعرش به پیشگاه سلطان احضار می‌شود … خانه‌ی فردوسی که به آتشش می‌کشند، ولی فردوسی دفترها و نوشته‌ها را به در می‌برد، ولی زبان دخترکش از ترس بسته می‌شود … 

▪نامه‌ی فردوسی که پیش از فرستادن نزد سلطان، نزد والی خوانده می‌شود و ترس به جان دیوانیان می‌افکند … زنِ فردوسی که در غمِ پسر و دخترش پریشان و سرگشته می‌شود و سرانجام می‌میرد … فردوسی که سوی چشمش کاستی می‌گیرد و شیشه‌ها می‌آزماید بهتر دیدن را … 

▪نامه که از سلطان می‌رسد و فردوسی را می‌خواهد تا شعرش را بسنجند، که یا بسوزند، یا به گنج‌خانه‌ی شاهی سپارند … 

▪ فردوسی که چون خبرش می‌رسد که سپاهیان از غزنه و بغداد در پی او راهی توس شده‌اند، دختر را جایی نهان می‌کند و کتابش را برمی‌گیرد و به دربارطبرستان می‌شتابد و آنجا هم از پذیرفتنش پروا می‌کنند و از او می‌خواهند که شاهنامه به نامِ سلطان کند تا جان و کتاب هر دو به در بَرَد . . . 

▪فردوسی که در توفان و تاریکی راه می‌سپارد و باد را به جای هر چه هست نفرین می‌کند و دریغ می‌خورد و کتابش را در باد می‌پراکند . . . 

▪فردوسی که آنگاه که توفان می‌خوابد به میدانی در توس می‌رسد و کسانی که نمی‌شناسندش به گردش جمع می‌شوند و می‌گویند که توفان سپاه سلطان را پریشان ساخت و فردوسی را نیافتند و رفتند و فردوسی از ایشان درمی‌خواهد که آنجا به خاکش سپارند و بر زمین می‌خوابد و می‌میرد … 

▪رئیس سواران به سخن می‌آید که سلطان از آزردن فردوسی پشیمان بوده و پیک سلطان با فرمان می‌رسد که گور زرباران شود و زر به دختر فردوسی رسد، و نیزه‌ها از دور گور برچیده می‌شود و دختر زبان می‌گشاید که زر نریزند و به جایش پل شکسته‌ی توس را بسازند. 

▪همه سر به خاک می‌سایند، مریدِ زشت‌روی مرد دانشمند خود را نگهبان گور می‌خواند، و دختر راست می‌ایستد و کبوتران به پرواز درمی‌آیند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد